Do not turn away from your destinies!
«صعر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الصَّعَرُ: ميل في العنق، كجى گردن»
«خدد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تخدّد اللحم من الهزال: گوشت گونههایش ریخته»
صعر:
الصَّعَرُ: ميل في العنق،
و التَّصْعِيرُ: إمالته عن النّظر كبرا،
و كلّ صعب يقال له: مُصْعَرٌ،
و الظَّليم أَصْعَرُ خلقةً .
الصَّعَرُ: كژى گردن (يا كجى در چيز ديگر).
تَصْعِير: گردن و صورت گرداندن (از روى كبر و غرور).
+ «قبض و بسط»
روی خودتو از تقدیراتت بر نگردون! وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ!
پشت به نورت نکن! تکذیب آیات نکن! کفران نعمت نکن!
خدّ:
تخدّد اللحم!
تخدّد اللحم من الهزال
تخدد لحمه : گوشت گونه هاش ریخته انگاری مسیر و مجرا و چاله ای برای عبور اشک باز شده!
گوشت به رخساره (گونه) ندارد و ریخته «الشقّ»!
صورتهای کشیده و لاغر و زردرنگ چهره تیپیک اصحاب اخدود!
انگاری از شدت لاغری و آب شدن گونه ها در چهره و رخساره این افراد «چاله» کنده شده است.
« الشقّ المستطيل سواء كان في أرض أو في جلد أو لحم أو وجه أو في غيرها »
کتاب لغت التحقیق دو قید در مفهوم این واژه را تاکید دارد: « الشق و الاستطالة »
الْمُتَّكَأُ: المكان الذي يتكأ عليه، و الْمِخَدَّةُ: المتكأ عليها،
خدّ : تأسّل الشيء و امتداده الى السفل فمن ذلك الخدّ خدّ الإنسان، و به سميت المخدّه
اللغة:
الأخدود الشق العظيم في الأرض و منه ما روي في معجز النبي ص أنه دعا الشجرة فجعلت تخد الأرض خدا حتى أتته
و منه الخد لمجاري الدموع
و تخدد لحمه إذا صار فيه طرائق كالشقوق
الاخدود: شكاف عميق در زمين است و از آنست آنچه در معجزات پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه آن حضرت درختى را صدا زد و فرا خواند پس آن درخت زمين را شكافت شكافتنى تا نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد و از آن است (خدّ) گونه كه محلّ جريان اشك است.
و تخدد لحمه آنگاه كه در گوشت راههايى مانند پارگى پيدا شود.
در واقع با یاد معالم ربانی، تاویلا همچهره با او می شوی و هم اعتقاد با او می شوی و مثل اصحاب اخدود مورد اذیت و آزار قرار میگیری.
« هو على آسَالٍ من أبيه : او نشانههائى از پدرش دارد »
مقاییس اللغة مترادف زیبای «اسل» را برای «خدد» آورده است .
اسل نام نیزه [أَسَّلَ الرمحَ : نيزه را مانند (الأَسَل) ساخت، نيزه را تيز كرد]
و حروف نوک زبانی مثل ز – س – ص – است «الحرُوفُ الأَسَلِيَّة»: حروف اسلى سه حرف (ز، س، ص) است. » … اینکه نیزه جدید باید عین نیزه قبلی « تَأَسَّلَهُ : در اخلاق و عادات و رفتار او بسان وى شد » نوک تیز و کارا ساخته شود اهمیت دارد یعنی اهل یقین به تاسی از نور خود و با یاد او از دلخواهها می گذرند و چهره تاویلی خود را شبیه او می نمایند «تام – دوقلو» و این تاسی و الگوبرداری در این واژه مستتر است [«خَدٌّ أَسِيلٌ»: رخساره نرم و صاف]
+ [فِي حَدِيثِ وَصْفِهِ ع : كَانَ أَسِيلَ الْخَدِّ ] :
عرب به برگهای سوزنی بعضی از درختان که شبیه خار است می گوید «اسل» : [فشوكه: أَسَلٌ]
رخساره های کشیده و باریک و زردرنگ خبر از اهل یقینی می دهد که به تاسی از معالم ربانی خود با مجاهده قلبی اینگونه ظاهر و باطنی آرام به خود گرفته اند. به بیان دیگر صورتهای گرد و قبقب دار اهل شک خبر از شک نسبت به کلام صاحب نور است و لذا این شک نمی گذارد شخص توفیق مجاهده قلبی را داشته باشد و چون اله او بطن اوست لذا با علامت قبقبین با زبان بی زبانی از دنیای شک قلب خود برای اهل یقین که با یاد معالم ربانی به علم دسترسی دارند خبر می دهد.
رخساره ای آرام دقیقا شبیه صاحب نور:
اعتقادی مشابه اعتقاد صاحبان نور که قطعا با یاد آنها برای اهل یقین حاصل می شود موجب آرامش و نور قلب می شود که بازتاب این آرامش و نور را در رخساره اصحاب اخدود می توان با عملی که به تاسی از صاحب نور خود در ورود به گودال پر از آتش کربلا انجام دادند را بعینه دید و لذا قصه اصحاب اخدود قصه اصحاب کربلا است.
اصحاب اخدود اصحاب صاحبان نور:
خدد : دیدی میگن به گل روی فلانی بهت چیزی نمی گم.
واژه «خدد» نیز از نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور است.
متکا و مخدة نامهای صاحب نور هستند یعنی با یاد معالم ربانی و به گل روی صاحبان نور، قلب ناآرام به آرامش می رسد .
« الْمِخَدَّةُ : المتكأ عليها » اهل یقین کسانی هستند که صورت بر متکای نورانی گذاشته و در کهف حصین آل محمد ع به آرامش و خلود و حیات طیبة می رسند.
خوب قطعا با معالم ربانی صاحبان نور بودن یعنی با او به کربلا رفتن و قبول چاله های پر از آتش «اخدود» را نمودن است و این کمترین و ناچیز ترین چیزی است که با همراهی با صاحبان نور منا اهل البیت ع برای خدا می بایست انجام داد « فَإِنَّ هَذَا وَ اللَّهِ فِي اللَّهِ قَلِيلٌ » پس ظاهرا اهل یقین سر بر گودالهای آتش می گذارند اما در واقع با عمل به نور ولایت با یاد معالم ربانی به آرامش می رسند و ظاهر این کار یعنی عمل به نور ولایت سخت و قبول ذلت است اما باطن آن من مواطن البشری است.
واژه «خد» + «وجه – قبله – کعبه» و تمام واژه هایی که نامهای زیبای صاحب نور هستند!
[خدد – وجه]:
+ «وجه»
در کتاب لغت التحقیق توضیح قشنگی راجع به اینکه چرا از واژه «خدّ» استفاده شده و از واژه «وجه» بکار نرفته است. در واقع رویگرداندن از دیگران که نهی شده است یعنی اعراض از آیات و تکذیب آیات نهی شده است حالا چرا از واژه خدّ و نه با واژه وجه؟
خدین دو طرف بینی قرار گرفته اند بطوریکه بینی همچون خط قرینه ای این صفحه و وجه را به دو نیمه مساوی و مشابه تقسیم می کند و لذا کوچکترین انحراف صورت از دید مستقیم (عمل به نور ولایت) باعث می شود یک طرف (خد) نسبت به طرف دیگر کمتر و بیشتر شود و این اعتدال بهم می خورد و با ظرافت هر چه تمامتر از واژه خد استفاده شده تا هرگونه اعراض از آیت به هر اندازه که باشد را جلوگیری نماید و بطلان تاسی به وجه الله را می رساند یعنی برای ما وجه الله صاحبان نور است و علم آنها و آیاتی که با عرضه شدن حقانیت آنها را تایید می کنند لذا ذره ای اعراض از آیت جایز نیست پس «ولا تصعر خدک للناس» و با یاد معالم ربانی رعایت احترام آیت و صاحب نور هر دو را همزمان داشته باش. + « اَلْمِرآةُ الَّتي يَنْظُرُ الاِنْسانُ فيها إلى أَخْلاقِهِ هِيَ النّاسُ » + «آینه»
« وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ : اى لا تمله عنهم . و أمّا علّة التعبير بهذه الكلمة دون الوجه و غيره: فانّ التصعير و الامالة في الوجه يظهر في المرتبة الاولى في الخدّين، فانّ الخدّ واقع في وسط الوجه و قبال نظر الناظر، و الأنف كالشاخص المستقيم بين الخدّين، و هذا المعنى توجّه دقيق و رعاية أدب لطيف عند الصحبة و المذاكرة. »
[] :
اصحاب اخدود، اهل حسادتی که اهل یقین و صاحب نورِ آنها را در آتش انداخته اند:
« قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ … » در واقع اینجوری است « قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ ، (أَصْحابُ) النَّارِ » یعنی اصحاب نار و اهل شک نسبت به صاحب نور که کربلا را گودال آتش و قتلگاه آل محمد ع قرار دادند ، اصحاب اخدود، اهل یقین و خود صاحبان نور را در کربلا شهید کردند و کشتند لعنهم الله اجمعین.
این اصحاب نار اینگونه بودند که « ذاتِ الْوَقُودِ. إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ » در واقع آتش شک و حسد قلب آنها نسبت به اهل یقین در هر زمان اینگونه تظاهر می کند « وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ » و اقدام آنها علیه صاحب نور و اهل یقین بر این اساس است، یعنی از روی حسد نسبت به آنهایی است که حوادث را آثار عیب خود میدانند « إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ »
« قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ. النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ. إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ. وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ »
رغبةً في الفساد
+ «مجوس»
امام علی علیه السلام:
…عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي حَدِيثٍ
أَنَّ الْأَشْعَثَ قَالَ لَهُ كَيْفَ يُؤْخَذُ مِنَ الْمَجُوسِ الْجِزْيَةُ وَ لَمْ يُنْزَلْ عَلَيْهِمْ كِتَابٌ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَيْهِمْ نَبِيٌّ
فَقَالَ بَلَى يَا أَشْعَثُ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ كِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ نَبِيّاً
وَ كَانَ لَهُمْ مَلِكٌ سَكِرَ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَى فِرَاشِهِ فَارْتَكَبَهَا
فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَى بَابِهِ وَ قَالُوا اخْرُجْ نُطَهِّرْكَ وَ نُقِمْ عَلَيْكَ الْحَدَّ
فَقَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنْ أَبِينَا آدَمَ وَ حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ
قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ زَوَّجَ بَنِيهِ مِنْ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِيهِ ؟
قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّينُ
فَتَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِكَ
فَمَحَا اللَّهُ الْعِلْمَ مِنْ صُدُورِهِمْ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ الْكِتَابَ
فَهُمُ الْكَفَرَةُ يَدْخُلُونَ النَّارَ بِلَا حِسَابٍ
وَ الْمُنَافِقُونَ أَسْوَأُ حَالًا مِنْهُمْ
امام حسین علیه السلام:
قال لهم وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ أَ لَا تَسْمَعُونَ فَتَلَاوَمَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَيْنَهُمْ وَ قَالُوا أَنْصِتُوا لَهُ.
فَقَامَ الْحُسَيْنُ ع ثُمَّ قَالَ تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً أَ فَحِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِينَ مُتَحَيِّرِينَ فَأَصْرَخْتُكُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً فِي رِقَابِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَارَ الْفِتَنِ خَبَأَهَا عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنَا فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ وَ يَداً عَلَيْهِمْ لِأَعْدَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا أَمَلَ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ إِلَّا الْحَرَامُ مِنَ الدُّنْيَا أَنَالُوكُمْ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ طَمَعْتُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا لَا رَأْيَ تَفَيَّلَ لَنَا فَهَلَّا لَكُمُ الْوَيْلَاتُ إِذْ كَرِهْتُمُونَا وَ تَرَكْتُمُونَا تَجَهَّزْتُمُوهَا وَ السَّيْفُ لَمْ يُشْهَرْ وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ وَ الرَّأْيُ لَمْ يُسْتَحْصَفْ وَ لَكِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَيْنَا كَطَيْرَةِ الذُّبَابِ وَ تَدَاعَيْتُمْ كَتَدَاعِي الْفَرَاشِ فَقُبْحاً لَكُمْ
فَإِنَّمَا أَنْتُمْ مِنْ طَوَاغِيتِ الْأُمَّةِ وَ شُذَاذِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْكِتَابِ وَ نَفَثَةِ الشَّيْطَانِ وَ عُصْبَةِ الْآثَامِ وَ مُحَرِّفِي الْكِتَابِ وَ مُطْفِئِ السُّنَنِ وَ قَتَلَةِ أَوْلَادِ الْأَنْبِيَاءِ و مُبِيرِي عِتْرَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ مُلْحِقِي الْعُهَّارِ بِالنَّسَبِ وَ مُؤْذِي الْمُؤْمِنِينَ و صُرَّاخِ أَئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ.
وَ أَنْتُمْ ابْنَ حَرْبٍ وَ أَشْيَاعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَ إِيَّانَا تُخَاذِلُونَ
أَجَلْ وَ اللَّهِ الْخَذْلُ فِيكُمْ مَعْرُوفٌ وَشَجَتْ عَلَيْهِ عُرُوقُكُمْ وَ تَوَارَثَتْهُ أُصُولُكُمْ وَ فُرُوعُكُمْ وَ ثَبَتَتْ عَلَيْهِ قُلُوبُكُمْ وَ غُشِيَتْ صُدُورُكُمْ فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ شَيْءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ وَ أُكْلَةً لِلْغَاصِبِ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى النَّاكِثِينَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ هُمْ.
أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ القلة [السَّلَّةِ] وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مَا آخُذُ الدَّنِيَّةَ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ لَا تُؤْثِرُ مَصَارِعَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا قَدْ أَعْذَرْتُ وَ أَنْذَرْتُ أَلَا إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَتَادِ وَ خُذَلَةِ الْأَصْحَابِ ثُمَّ أَنْشَأَ يَقُولُ
فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً
وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَيْرُ مُهَزَّمِينَا
وَ مَا إِنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَكِنْ
مَنَايَانَا وَ دَوْلَةُ آخَرِينَا
أَلَا ثُمَّ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمُ الرَّحَى عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ جَمِيعاً فَلا تُنْظِرُونِ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.
ثُمَّ قَالَ أَيْنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ ادْعُوا لِي عُمَرَ فَدُعِيَ لَهُ وَ كَانَ كَارِهاً لَا يُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَهُ
فَقَالَ يَا عُمَرُ أَنْتَ تَقْتُلُنِي تَزْعُمُ أَنْ يُوَلِّيَكَ الدَّعِيُّ ابْنُ الدَّعِيِّ بِلَادَ الرَّيِّ وَ جُرْجَانَ
وَ اللَّهِ لَا تَتَهَنَّأُ بِذَلِكَ أَبَداً عَهْداً مَعْهُوداً فَاصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ فَإِنَّكَ لَا تَفْرَحُ بَعْدِي بِدُنْيَا وَ لَا آخِرَةٍ وَ لَكَأَنِّي بِرَأْسِكَ عَلَى قَصَبَةٍ قَدْ نُصِبَ بِالْكُوفَةِ يَتَرَامَاهُ الصِّبْيَانُ وَ يَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَيْنَهُمْ.
عَنِ الْفُضَيْلِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ
لِمَنْ كَانَ الْأَمْرُ حِينَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
قَالَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
فَقُلْتُ كَيْفَ صَارَ فِي تَيْمٍ وَ عَدِيٍّ
قَالَ إِنَّكَ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا كَتَبَ أَنْ يُفْسَدَ فِي الْأَرْضِ وَ تُنْكَحَ الْفُرُوجُ الْحَرَامُ، وَ يُحْكَمَ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ،
خَلَّى بَيْنَ أَعْدَائِنَا وَ بَيْنَ مُرَادِهِمْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى دَفَعُونَا عَنْ حَقِّنَا وَ جَرَى الظُّلْمَ عَلَى أَيْدِيهِمْ دُونَنَا.
بحارالأنوار ج : 45 ص : 15
قال المفيد رحمه الله فاشترك في قتله أيوب بن مسرح و رجل آخر من فرسان أهل الكوفة انتهى كلامه.
و قال ابن شهرآشوب قتل نيفا و أربعين رجلا منهم
و قال ابن نما و رويت بإسنادي أنه قال للحسين ع لما وجهني عبيد الله إليك خرجت من القصر فنوديت من خلفي أبشر يا حر بخير فالتفت فلم أر أحدا فقلت و الله ما هذه بشارة و أنا أسير إلى الحسين و ما أحدث نفسي باتباعك فقال ع لقد أصبت أجرا و خيرا.
ثم قالوا و كان كل من أراد الخروج ودع الحسين ع و قال السلام عليك يا ابن رسول الله
فيجيبه و عليك السلام و نحن خلفك و يقرأ ع
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.
+ بحار 14 باب 28 قصة أصحاب الأخدود