Destructive Doubt!
The Destructive Nature of Jealousy!
«ریب» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«اللّبنُ الرّائب: شیر فاسد!»
«الرَّوْبُ: اللّبنُ الرّائب»
«حقيقة الرَّيْبَةِ قلق النفس و اضطرابها»
«الرائبَ: الأمر الذي فيه شبهة و كَدر»
قلب مخدوش! قلب کرمو!
شکّ مخرّب! شکّ مریب! قلب مریب!
شکّ مُریبِ مُخرّب! و ارتابت قلوبهم!
[«دعو – دَاعِيَ اللّبن» – «ريب – اللّبنُ الرّائب»]:
در واژۀ «دعو – دَاعِيَ اللّبن» این مفهوم وجود داره که نور ولایت فرایندی است خواستنی!
اما در واژۀ «ريب – اللّبنُ الرّائب» مفهوم نخواستن وجود داره، یعنی چیزی به این شیر قاطی شده که دیگه دلت نمیخواد اونو بخوری و این شیر دیگه صاف و با صفا نیست و مکدر و مخدوش شده و دیگه بهش تمایل و اعتمادی نداری.
شک همین حالت نخواستن قلب است!
قلب اهل شک حسود، کلام صاحبان نور در ملک و ملکوت را نمیخواهد و باور ندارد لذا به آن عمل نمیکند، پس ریب و شک هر دو مترادف و حالت قلبی اهل حسادت را بیان میکند که نسبت به آیاتی و رسلی یک حالته و صاف نیست و اندیشه اینکه حوادث فقط آثار عیب اوست و برای عیب نمایی و عیب زدایی او طراحی شده را قبول ندارد.
«شَكّ مُريب: ترديدى سخت»
ریب میخواد توضیحی باشه برای واژه شک یعنی بگه اهل شک به این دلیل پس از آشنایی با صاحبان نور و رسیدن به این حقیقت نور ولایت علمی – که [لا رَيْبَ فِيهِ] است – بر خود، مردد شدند که یه چیزی این نور با صفا رو توی قلبشون مکدر و مخدوش کرده و اون چیز تمناها و دلخواههای بیارزشی است که بهش چشم دوختهاند «پستانک تمنّا» و نمیتونن دست از این گزینهها بر دارند لذا بین این دو چیز با ارزش و بیارزش درون خود، دچار اضطراب و قلق نفس هستند و هیچوقت با خودشان کنار نمیآیند که فقط مسیر نورانی را انتخاب نمایند.
واژه شک میگه این حال دنیای قلب اونا، نور علم ولایت و معالم ربانی که برای اونها سرمایه مهمی است رو به هدر میدهند (سوراخ شک)،
ریب میگه یه چیز کثیف و بدی توی این لیوان شیر تمیز افتاده و دیگه دلش نمیخواد این شیر رو بخوره!
حسد میگه قلب این شخص به شدت به اندیشه غلط چسبیده و بی ارزش رو بشدت دوست داره و چشمش دنبال با ارزش نیست و نمیخواد دست از اندیشه غلط برداره و بینش و روششو تغییر بده!
کبر میگه این شخص اینقدر اندیشه خودشو بزرگ و با ارزش میدونه که میگه همه باید دنبال من راه بیفتند، نه اینکه من تلو و دومی دیگری باشم!
حرص میگه این شخص اینقدر به بی ارزش علاقمنده که بالاخره این علاقه اونو از با ارزش جداش میکنه و آیات بالاخره دستشو رو می کنند که درون قلب و نفس ناپیدای این شخص چه خبرهاست!
ببین همۀ واژهها میخواهند یه چیزو وصفش کنند و اونم دنیای قلب اهل شک حسودی که نورش رو دیده و حالا بر سر دوراهی سخت انتخاب بین نور ولایت و حسادت مونده چه خاکی بر سر بریزد.
این واژهها زمانی کاربرد داره که شخص با دیدن و شنیدن معالم ربانی، باهاش اتمام حجت میشه و قبل از آن، ریب و شک و کبر و بخل و حسد و … معنی پیدا نمیکنه.
مثلا باید بگیم ریب نسبت به چی و کی؟ شک به چی داری؟ نسبت به کی متکبری؟ به چی بخل و حسد می ورزی و …
هزار واژه متضاد نور ولایت، یعنی متر ادف حسادت، نسبت به نور ولایت جبههگیری میکنند و معنای واژهها حالا خوب فهمیده میشه و کتب لغت متاسفانه بخوبی به این موضوع مهم اشاره نکردهاند و جز یکی دوتا کتاب لغت، هیچکدام واژهها رو به مترادفها و متضادهای نور ولایت تقسیمبندی نکرده و توضیح ندادهاند.
آیه 44 داستان اهل نور یقین و آیه 45 داستان اهل شک حسود است:
[سورة التوبة (9): الآيات 44 الى 45]:
لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (44) كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، در جهاد با مال و جانشان از تو [عذر و] اجازه نمىخواهند، و خدا به [حال] تقواپيشگان داناست.
إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45)
تنها كسانى از تو اجازه مىخواهند [به جهاد نروند] كه به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند
و دلهايشان به شكّ افتاده و در شكّ خود سرگردانند.
اهل شک کارشون ساخت مسجد ضرار است!
بنایی که بر لبه پرتگاه دوزخ جای گرفته و بالاخره این قبیل بناها کار دستشون خواهد داد.
«لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ».
+ «قصة أبي عامر الراهب و مسجد الضرار و فيه ما يتعلق بغزوة تبوك»
[سورة التوبة (9): الآيات 107 الى 110]
وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (107)
و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است، و [نيز] كمينگاهى است براى كسى كه قبلاً با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند ياد مىكنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم. و[لى] خدا گواهى مىدهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند.
لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ (108)
هرگز در آن جا مايست، چرا كه مسجدى كه از روز نخستين بر پايه تقوا بنا شده، سزاوارتر است كه در آن [به نماز] ايستى. [و] در آن، مردانىاند كه دوست دارند خود را پاك سازند، و خدا كسانى را كه خواهان پاكىاند دوست مىدارد.
أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (109)
آيا كسى كه بنياد [كار] خود را بر پايه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است يا كسى كه بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پىريزى كرده و با آن در آتش دوزخ فرو مىافتد؟ و خدا گروه بيدادگران را هدايت نمىكند.
لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (110)
همواره آن ساختمانى كه بنا كردهاند، در دلهايشان مايه شكّ [و نفاق] است ، تا آنكه دلهايشان پاره پاره شود، و خدا داناى سنجيدهكار است.
+ «خثر»:
صاف نیست! خوب نیست! کدر است! غل و غش دارد! دوست نداری بخوریش! مخدوش است! مخلوط به یه چیزی است که دلتو چرکین کرده! قلب مخدوش! قلب بی صفا! نسبت به آیاتی و رسلی قلبش صاف نیست! مریب است «ریب الدهر»! خثر است! + «خثر».
«همگن و ناهمگن»
«الرَّائب: اللَّبنُ الذي قد مُخِض و أُخْرجت زُبْدَتُه.»
«الرَّيْبُ: أن تتوهّم بالشيء أمرا مّا، فينكشف عمّا تتوهّمه»
[شَكّ مُريب: ترديدى سخت]
«الرائبَ: الأمر الذي فيه شبهة و كَدر» «خدشهدار شد.»
این عبارت رو شنیدی؟ میگه: دلم چرکینه!
نسبت به انجام این کار دست و دلم نمیره!
دست و دلم به این کار نمیره یا نمیچشبه و دلم از انجامش چرکین است.
این حالت شک و شبهه و دودلی برای انجام کاری که آخرشم انجامش نمیده، میشه ریب که همون شک است و از هزار واژۀ مترادف حسد است و این هزار واژه، متضاد مفهوم نور ولایت است.
بر عکس حالت قلب اهل شک که میگن «دلم چرکینه»، اهل یقین میگن «دلم صافِ صافِ».
امام صادق علیه السلام:
كُلُّ قَوْمٍ يَعْمَلُونَ عَلَى رَيْبَةٍ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مُشْكِلَةٍ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ زَارِئٍ مِنْهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ
وَ قَدْ تَبَيَّنَ الْحَقُّ مِنْ ذَلِكَ بِمُقَايَسَةِ الْعَدْلِ عِنْدَ ذَوِي الْأَلْبَابِ.
+ «قد تبین الرشد من الغیّ»
«لا رَيْبَ فِيهِ + لا اله الا الله»
لا اله الا الله، زبان حال عاشق واقعی و دلداده واقعی است که در این خواستهاش ذرهای غل و غش وجود ندارد «لا رَيْبَ فِيهِ». در واقع ذرهای شوق به غیر محبوبش ندارد [عین شکری] و آتش محبت به محبوب، تمام وجودش را فراگرفته و غیر او برایش رنگی ندارد. قلبش صافه صافه! سرسوزنی به غیر آل محمد ع علاقه ندارد!
علاقه و مشغول شدن به سرگرمیهای پوچ دنیا در اخلاص به آل محمد ع شائبه ایجاد میکند. «وَ الِارْتِيَابُ مِنَ الْكُفْرِ».
داستان تکراری قوم صالح ع:
از 70 نفر، 64 نفر مرتد شدند!
از 6 نفر باقیمانده هم 1 نفر دیگر به ریب افتاد و مرتد شد!
و او همان کسی بود که ناقۀ صالح ع را پِی کرد!
[تقریبا 93 درصد! آمار مایوس کننده است!]
« فَقَالَ [صَالِحُ] يَا قَوْمِ [ثَمُودَ] :
أَ بَقِيَ شَيْءٌ ؟
قَالُوا : لَا !
انْطَلِقْ بِنَا إِلَى قَوْمِنَا نُخْبِرْهُمْ مَا رَأَيْنَا وَ يُؤْمِنُوا بِكَ
قَالَ
فَرَجَعُوا فَلَمْ يَبْلُغِ السَّبْعُونَ الرَّجُلَ إِلَيْهِمْ حَتَّى ارْتَدَّ مِنْهُمْ أَرْبَعَةٌ وَ سِتُّونَ رَجُلًا
وَ قَالُوا سِحْرٌ
وَ ثَبَتَ السِّتَّةُ
وَ قَالُوا
الْحَقُّ مَا رَأَيْنَا
قَالَ
فَكَثُرَ كَلَامُ الْقَوْمِ وَ رَجَعُوا مُكَذِّبِينَ إِلَّا السِّتَّةُ
ثُمَّ
ارْتَابَ مِنَ السِّتَّةِ وَاحِدٌ !!!
فَكَانَ فِيمَنْ عَقَرَهَا »
احذروا ناقة الله فلا تعقروها
[فسق – شک]:
اکثرا توزرد از آب در میان!
فاسق شاکّ مسرف مشرک مریب!!!
«فِي قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ
وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ
قَالَ نَزَلَتْ فِي الشُّكَّاكِ.»
داستان تکراری اهل شک و ریب:
تا ترسوندنش، تا بهش گندم ری رو نشون دادن،
اعتقادش به صاحب نورش «خدشه دار» شد! به ریب افتاد!
ظرف شیر با یه ذره آشغال که داخلش ریختن، بدردنخور و خراب شد، خدشه دار شد، به ریب افتاد «اللّبنُ الرّائب»!
تا دیروز برای نورش جانفشانی میکرد، اما از امروز رنگ عوض کرده، از یک کوچۀ دیگه رفت و آمد میکنه، مبادا چشمتوچشمش بشه! تغییر بینش و روش داده و حالا تقابل دو بینش پیش اومده! حالا بدش نمیاد شک خودشو نسبت به صاحب نورش، با تهمت زدن به او استعمال کنه! «انّ الارتياب شكّ مع تهمة» کمکم شمشیرشو هم از رو میبنده!
اینو بدون که اهل نور هرگز نسبت به صاحبان و حاملان نور و کتاب، دودل نمیشن «الم. ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ»
چه بگیم کتاب الله، چه بگیم عترتی، «آیاتی و رسلی»
دودلی نسبت به آیات، دودلی نسبت به صاحبان نور است، هیچ فرقی نمیکنه!
«… فَذَلِكَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لا رَيْبَ فِيهِ أَنَّهُ كَمَا قَالَ مُحَمَّدٌ وَ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ عَنْ قَوْلِ مُحَمَّدٍ ص عَنْ قَوْلِ رَبِّ الْعَالَمِينَ…»
+ «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ»
+ «وَ الِارْتِيَابُ مِنَ الْكُفْرِ»
گاهی به یه نفر شک داری، اما هنوز خیلی برات مسجّل نشده،
لذا دست نگه میداری ببینی آخرش چی میشه!
اما یه وقت، شکت به او، اینقدر قوی میشه که به خودت جرات میدی هنوز یقین و مدرکی در دست نداری و صرفا چون تو خیال می کنی اون مجرمه «التوهّم مع الشكّ» به او تهمت بزنی و اونو بنظر خودت (به خیال خام خودت) مجرم میدونی! این به ریب افتادن اهل شک، مرحله پیشرفتهتر اونه!
کتاب، خدا، رسول، …؛ همشون «لا رَيْبَ فِيهِ» هستند!
اگه میخوای قلبت به نور عالَم بالا روشن بشه، این ظرف قلبت، نباید سوراخ داشته باشه تا نور علم آل محمد ع، داخلش جمع بشه و حالا نور تابیده شده از نگاه آل محمد ع، این قلب دارای باور و یقین رو روشن میکنه و درخشش الماس وجودت، همه را مجذوب خواهد نمود.
هرگز قلب شاک حسود به نور حکمت نخواهد رسید.
امام علی علیه السلام:
إِنَّ الشَّكَّ وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ لَيْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا
وَ إِنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَطْوِيَّةٌ بِالْإِيمَانِ طَيّاً
فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِنَارَةَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ فَزَرَعَ فِيهَا الْحِكْمَةَ زَارِعَهَا وَ حَاصِدَهَا.
همانا شك و گناه در آتشند، نه از ما هستند و نه به سوي ما ميآيند.
و به راستي دل مؤمنان آميخته با ايمان است.
پس هر گاه خدا بخواهد نوري در آن بيفروزد، آن را با وحي ميگشايد و در آن كشت ميكند.
حكمت، زارع و درو كنندة آن است.
«الضَّالِّينَ الشُّكَّاكُ»:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع.
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ قَالَ هُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى .
… فِي قَوْلِهِ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ غَيْرِ الضَّالِّينَ قَالَ هَكَذَا نَزَلَتْ
وَ قَالَ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ النُّصَّابُ
وَ الضَّالِّينَ الشُّكَّاكُ الَّذِينَ لَا يَعْرِفُونَ الْإِمَامَ.»
+ «معرفة الامام بالنّورانیّة»
نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍّ!
امام علی علیه السلام:
سَمِعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ
فَقَالَ
نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍّ.
خوابى كه همراه يقين باشد، بهتر از نمازى است كه همراه شكّ باشد.
[از زیباترین احادیث بحث شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور]:
[دعا – باب – اقرار به فضل]:
کسی که قلبا صاحبان نور رو باور و قبول نداره «وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ» و در واقع نسبت به اون شک داره «وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ»، کانه خدای مهربان رو قبول نداره! او با چه رویی میخواد دعا کنه و دعاش هم مستجاب بشه «تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ؟»
+ «سلسله مراتب نورانی!»
قلبی که واقعا آل محمد ع رو قبول داره، حتما نسبت به معالم ربانی صاحبان نور هم یقین خواهد داشت و ذرهای شک نسبت به نورش نخواهد داشت! و دعایش هم مستجاب خواهد شد! چقدر این حدیث زیباست، اونجایی که میبینی خود حضرت عیسی ع باید برای درمان قلب حسود شاکّ، نسبت به خودش، برایش دست به دعا شود و اینو باید یقین کنی و اینجوری از او بخواهی: «فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي» که ای صاحب نور، از آل محمد ع بخواه که شک قلب من را نسبت به تو و علوم نورانی تو برطرف و درمان نماید، ان شاء الله تعالی. قطعا دعای صاحبان نور در حق کسانی که در اقرار به فضل آنها صادق باشند، برآورده خواهد شد، ان شاء الله تعالی «فَدَعَا لَهُ عِيسَى ع فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ» و اینجوری اهل نور را به مقام «منا اهل البیت ع» میرسانند، ان شاء الله تعالی. «كَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ يَشُكُّ فِينَا»
+ «اقتد بنبیک یا معاذ فی الیقین»
امام باقر علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ :
قُلْتُ إِنَّا لَنَرَى الرَّجُلَ لَهُ عِبَادَةٌ وَ اجْتِهَادٌ وَ خُشُوعٌ وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ
فَهَلْ يَنْفَعُهُ ذَلِكَ شَيْئاً؟
فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ الْبَيْتِ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتٍ كَانُوا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ
كَانَ لَا يَجْتَهِدُ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً إِلَّا دَعَا فَأُجِيبَ
وَ إِنَّ رَجُلًا مِنْهُمُ اجْتَهَدَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا فَلَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ
فَأَتَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع يَشْكُو إِلَيْهِ مَا هُوَ فِيهِ وَ يَسْأَلُهُ الدُّعَاءَ لَهُ
قَالَ
فَتَطَهَّرَ عِيسَى ع وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا عِيسَى
إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ
إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ
فَلَوْ دَعَانِي حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ
قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عِيسَى ع فَقَالَ ع
تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ؟
فَقَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَلِمَتَهُ
قَدْ كَانَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتَ
فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي
قَالَ
فَدَعَا لَهُ عِيسَى ع
فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ.»
… «كَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ يَشُكُّ فِينَا».
محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر يا صادق عليهما السّلام حديث كند كه به وى عرضكردم:
ما مىبينيم مردى را كه داراى عبادت و كوشش و خشوع در دين است ولى معتقد بحق (يعنى امامت شما) نيست، آيا اين اعمال باو سودى بخشد؟
فرمود: اى ابا محمد جز اين نيست كه مثل (ما) اهل بيت و (و مردم)، مثل آن خاندانى هستند كه در بنى اسرائيل بودند، و هيچ يك از آنها نبود كه چهل شب كوشش كند (و رياضت كشد) جز اينكه (پس از چهل شب) دعا ميكرد و دعايش اجابت ميشد،
(ولى وقتى) يكى از آنها چهل شب كوشش كرد سپس دعا كرد، و دعايش به اجابت نرسيد،
پس نزد عيسى بن مريم عليه السّلام آمد و از حال خود به او شكايت كرد و از او خواست كه برايش دعا كند، پس عيسى عليه السّلام تطهير كرده و نماز خواند سپس به درگاه خداى عز و جل دعا كرد، خداى عز و جل باو وحى كرد:
اى عيسى، اين بندۀ من نزد من آمد اما به غير از آن درى كه بايد بيايد،
او مرا خواند ولى در دلش نسبت به تو شك داشت،
پس (با اين حال) اگر (آنقدر) مرا بخواند كه گردنش ببرد و انگشتانش بريزد دعايش را اجابت نكنم، پس حضرت عيسى عليه السّلام به آن مرد رو كرده فرمود:
تو پروردگارت را ميخوانى و نسبت به پيغمبرش شك دارى؟
عرضكرد: يا روح اللّٰه بخدا سوگند آنچه گفتى همان طور بود (و من در بارۀ تو شك داشتم)
اكنون از خدا بخواه كه اين شك را از دل من ببرد،
(حضرت صادق عليه السّلام) فرمود:
كه عيسى براى او دعا كرد و خدا توبۀ آن مرد را پذيرفت و قبول كرد و او بمانند خاندان خود گرديد.
… ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عمل بندهاى را كه درباره ما شك و ترديد كند، نمىپذيرد.
مشتقات ریشۀ «ریب» در آیات قرآن:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ (2)
وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (23)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ (282)
رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ (9)
فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (25)
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً (87)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَري بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمينَ (106)
قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (12)
إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45)
لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذي بَنَوْا ريبَةً في قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (110)
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (37)
قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُريبٍ (62)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (110)
أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ (9)
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُوراً (99)
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً (21)
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ (5)
وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (7)
أَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)
وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48)
تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (2)
وَ حيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا في شَكٍّ مُريبٍ (54)
وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34)
إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (45)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7)
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (14)
قُلِ اللَّهُ يُحْييكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (26)
وَ إِذا قيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فيها قُلْتُمْ ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ (32)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15)
مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُريبٍ (25)
أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30)
يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)
وَ اللاَّئي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (4)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (31)