Conquered light!
The heart, whose light mechanism is activated, is in fact constantly under the influence of the light of divine guidance, and the control of this heart is done by the mighty power of divine light.
«سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ»
+ «غوص»
تا حالا چند تا ستاره نورانی شکار کردی؟!
«شکارچی مدارک نورانی باش!»
«برای شکار نور، صیاد با درایت باش!»
«سخر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«دابّةٌ سُخْرَةٌ: حیوان رام و مطیع»
«سَخَرَتِ السَّفِينَةُ: إذا أطاعت و طابَ لها السَّيْرُ،
كشتى به خوبى راه پيمود.»
+ «طوع».
«سفن سواخر: المُطِيعة الطيِّبة الرِّيح»
«السَّاخِرَة– ج سوَاخِر: كشتى كه بر روى آب خوب به راه افتد. [کاملا تحت کنترل است]
[تسخیر نور – کنترل نور]: کنترل نور هدایت!
«نور مسخّر» + «نور کنترل شده»:
«نُورُهَا … أَنَّهُ مُسَخَّرٌ مُسَخَّدٌ».
مفهوم «کنترل» از آن استنباط می شود.
+ «حکم».
[قلب مسخَّر – قلب رام]: «مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ»:
اهل نور با یاد فرشته نگهبان، قلبشون مُسخَّر این امر و نهی نورانی خداست «مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ»
یعنی این قلب در تسخیر نور کنترل شده است
«وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»
و از روی این قبض و بسط نور قلبی خود، کلام خالق این نور خود را میشناسند و میفهمند
و به آن عمل میکنند و توام با آرامش زندگی میکنند «سَخَرَتِ السَّفِينَةُ»
و این یعنی تسخیر قلوب، با نور هدایت الهی.
ذوالقرنین هم با همین روش، ابرها مسخرش بودند
«سُخِّرَ لَهُ السَّحَابُ وَ قَرُبَتْ لَهُ الْأَسْبَابُ وَ بُسِطَ لَهُ فِي النُّورِ».
زندگی برای اهل حسد مثل سوار شدن روی اسب وحشی ناآرام است،
اما برای اهل یقین، زندگی مثل سواری بر روی اسب مطیع و آرام «المُطِيعة الطيِّبة الرِّيح» میباشد
و چه لذتی هم دارد!
باید افسار زندگی را اونجور که خدا میخواد، بدست بگیری
تا این اسب چموش دنیا، بهت لگد نپرونه و برای تو رام بشه «دابّةٌ سُخْرَةٌ»
و همیشه باید هوای نفس حسودت، مغلوب عقل وصل به نور تو باشه
و در خدمت تو باشه «خَادِمٌ سُخْرَةٌ»
و کنترل حسادت، بجز بهرهمندی از نور مسخر الهی راه دیگهای نداره!
+ «درناژ نورانی!»
این دعای زیبا دقیقا به کنترل حسادت دنیای قلبها اشاره می نماید:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ».
+ «یاقوت سرخ!»
ذوالقرنین - نور و ظلمت - یاجوج و ماجوج
امام علی علیه السلام:
«وَ أَنَا الَّذِي سُخِّرَتْ لِيَ … الظُّلَمُ وَ الْأَنْوَارُ».
قصه «نور و ظلمت» در داستان ذوالقرنین و قوم یاجوج و ماجوج:
«وَ أُسَخِّرُ لَكَ النُّورَ وَ الظُّلْمَةَ وَ أَجْعَلُهُمَا جُنْدَيْنِ مِنْ جُنْدِكَ النُّورُ يَهْدِيكَ وَ الظُّلْمَةُ تَحُوطُكَ».
«… وَ اِنْطَلَقَ ذُو اَلْقَرْنَيْنِ يَسِيرُ عَلَى وَجْهِهِ حَتَّى أَمْعَنَ فِي اَلْبِلاَدِ يَؤُمُّ اَلْمَغْرِبَ وَ جُنُودُهُ يَوْمَئِذٍ اَلْمَسَاكِينُ
فَأَوْحَى اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ إِلَيْهِ يَا ذَا اَلْقَرْنَيْنِ إِنَّكَ حُجَّتِي عَلَى جَمِيعِ اَلْخَلاَئِقِ مَا بَيْنَ اَلْخَافِقَيْنِ مِنْ مَطْلَعِ اَلشَّمْسِ إِلَى مَغْرِبِهَا وَ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَاكَ
فَقَالَ ذُو اَلْقَرْنَيْنِ إِلَهِي إِنَّكَ نَدَبْتَنِي لِأَمْرٍ عَظِيمٍ لاَ يَقْدِرُ قَدْرَهُ غَيْرُكَ
فَأَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ بِأَيِّ قَوْمٍ أُكَاثِرُهُمْ وَ بِأَيِّ عَدَدٍ أَغْلِبُهُمْ وَ بِأَيَّةِ حِيلَةٍ أَكِيدُهُمْ وَ بِأَيِّ لِسَانٍ أُكَلِّمُهُمْ وَ كَيْفَ لِي بِأَنْ أَعْرِفَ لُغَاتَهُمْ
فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ
أَشْرَحُ لَكَ صَدْرَكَ فَتَسْمَعُ كُلَّ شَيْءٍ
وَ أَشْرَحُ لَكَ فَهْمَكَ فَتَفْقَهُ كُلَّ شَيْءٍ
وَ أَحْفَظُ عَلَيْكَ فَلاَ يَعْزُبُ مِنْكَ شَيْءٌ
وَ أَشُدُّ ظَهْرَكَ فَلاَ يَهُولُكَ شَيْءٌ
وَ أُسَخِّرُ لَكَ اَلنُّورَ وَ اَلظُّلْمَةَ أَجْعَلُهُمَا جُنْدَيْنِ مِنْ جُنُودِكَ اَلنُّورُ يَهْدِيكَ وَ اَلظُّلْمَةُ
تَحُوطُكَ وَ تَحُوشُ عَلَيْكَ اَلْأُمَمُ مِنْ وَرَائِكَ»
«… ذو القرنين سفرش را آغاز كرد و در ابتدا سپاهيانش گروهى مسکین بودند.
خداوند به ذو القرنين الهام فرمود كه من تو را بر شرق و غرب عالم فرمانروا خواهم ساخت.
ذو القرنين به خداوند عرض كرد:
پروردگارا، تو مرا بر كارى بزرگ گماردهاى، اينك بگو كه با كدامين سپاه بر دشمنانت چيره گردم و چه حيلهاى را براى آنان استفاده كنم و با چه زبانى با آنها سخن گويم.
خداوند به او فرمود:
به زودى به تو شرح صدر خواهم داد و بر فهمت مىافزايم تا بتوانى هرچيزى را بشنوى و بر هر امر نهانى آگاهى يابى.
تو را چنان قدرت خواهم بخشيد كه هيچچيزى تو را به هراس نيفكند
و نور و تاريكى را همچون دو لشكر به فرمان تو درآورم
تا همه انسانها گرد تو حلقه زنند.
و پس آنگاه ذو القرنين به فرمان خداوند به سويى به حركت درآمد و به هر سرزمينى كه مىرسيد مردمان آنجا را به خداپرستى فرا مىخواند و اگر مردم آنجا به خداپرستى روى مىآوردند آنان را به حال خود وامىگذارد و اگر از فرمان او مخالفت مىكردند به فرمان ذو القرنين ظلمت و تاريكى همه خانههاى آن سرزمين را فرا مىگرفت و چنان مىشد كه يكديگر را نيز نمىتوانستند ببينند و همچنان در تاريكى به سر مىبردند تا اينكه به دعوت خداپرستى ذو القرنين لبيك گويند.
آنگاه ذو القرنين به سوى مشرق حركت كرد و از ميان سرزمينها و اقوام گوناگونى عبور كرد و سرانجام به روم رفت و در نزديكى آنجا به قومى رسيد كه همانگونه كه قرآن نيز فرموده است آنان هيچ زبانى را نمىفهميدند. آنان به شكل انسان بودند و يأجوج مأجوج نام داشتند. آنان بسان انسان مىخوردند و مىآشاميدند ولى در بدنهاىشان نقصهايى بود كه با انسانها تفاوت پيدا مىكردند …»
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۸۳ الى ۸۷]
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (۸۳)
و از تو در باره «ذوالقرنين» مىپرسند. بگو: «به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.»
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۹۳ الى ۹۸]
قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (۹۴)
گفتند: «اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مىكنند، آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّى قرار دهى؟»
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۹۶ الى ۱۰۳]
حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (۹۶)
تا وقتى كه يأجوج و مأجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشتهاى بتازند،
«أجّ – أجج – أجاج» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«مِلْحٌ أُجاجٌ»
آب شیرین رو تا آخرش مینوشی، اما لب به آب شور نمیزنی!
مفهوم دیسکانت میدهد.
سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ!
[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (۱۳)
تا بر پُشت آن[ها] قرار گيريد، پس چون بر آن[ها] برنشستيد، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد: «پاك است كسى كه اين را براى ما رام كرد و[گرنه] ما را ياراى [رامساختن] آنها نبود.»
[سورة البقرة (۲): آية ۱۶۴]
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (۱۶۴)
راستى كه در آفرينش آسمانها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، و كشتيهايى كه در دريا روانند با آنچه به مردم سود مىرساند، و [همچنين] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده، و در آن هر گونه جنبندهاى پراكنده كرده، و [نيز در] گردانيدن بادها، و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براى گروهى كه مىانديشند، واقعاً نشانههايى [گويا] وجود دارد.
[سورة الأعراف (۷): آية ۵۴]
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (۵۴)
در حقيقت، پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد؛ سپس بر عرش [جهاندارى] استيلا يافت. روز را به شب -كه شتابان آن را مىطلبد- مىپوشاند، و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شدهاند [پديد آورد]. آگاه باش كه [عالم] خلق و امر از آنِ اوست. فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان.