ورکلایف
دمدرمنزل رو طی کشیده بودم که همسرم دودقیقه بعد اومدنخونه
دمدرمنزل رو طی کشیده بودم که همسرم دودقیقه بعد اومدنخونه و با حالت کلافه ای گفتن کسی دمدر چیزی ریخته ؟ منم گفتم همین الان طی کشیدم و ایشون گفتن…
بیشتر بخوانیدساعت ده و نیم شب بود و دیگه وقت خواب بچهها
ساعت ده و نیم شب بود و دیگه وقت خواب بچهها . دراز کشیدن که بخوابن و من واقعا دیگه دلم میخواست هرچه زودتر بخوابن که من گوشی دستم بگیرم…
بیشتر بخوانیددلنوشته: ملاقات با خانمی در حرم امام رضا ع
#دلنوشتهچند وقت پیش، دقیقا در روز تولد حضرت علی ع، به حرم امام رضا ع رفته بودم ...صدای زیبای اذان مغرب و عشاء در صحن و سرای حرم بلند شد.من…
بیشتر بخوانیددلنوشته: جمع و جور کردن وسایل خونه برای اسباب کشی
با مشورت با نور قلبم تصمیم گرفتم هر روز یک قسمت از وسایل غیر ضروری خونه رو جمع و جور کنم تا روزای نزدیک به اسباب کشی از استرس و…
بیشتر بخوانیددرست جواب دادن همکار اداره
#ورکلایفتوضیح: دیروز برای تکمیل پرونده ام، از همکار اداره یه برگه میخواستم که اینقدر عصبانی و ناراحت بود که اشتباه برگه رو بهم داده بودن، امروز که رفتم پیششون و گفتم…
بیشتر بخوانیددلنوشته: آماده کردن فلاسک آب یخ و ساندویج برای همسر
هر روز صبح که میخوام، مهربان باشم،و فلاسک آب یخ و ساندویج برای بردن همسر، حاضر کنم، چون اول صبح میل ندارن، و میخوام وقتی گرسنه شدن، صبحانه سالم بخورن،دو…
بیشتر بخوانیدبرخورد سرد و توام با ادای رییس بودن!
در جایی که پارتتایم کار میکنم، (یک روز در هفته، دو سه ساعت اونجام) کسی که مسئول ثبت نام بچه ها و سر و کله زدن با اولیا است، موقع…
بیشتر بخوانیدهمکارانم زرنگ بازی نکنن
توضيحات: برای یهسری کارها به هنرستان مراجعه کردم. معاون آموزشی با دیدن من خطاب به معاون فنی با کنایه گفت: " برگههای بچههای شهریور آقای فلانی رو چیکار کنیم!؟ خودش…
بیشتر بخوانیدهمسر بچه ها رو ببره حموم!
به یک مهمونی میخواستیم بریم، همسر زودتر رفتن حموم، من موندم و دو تا پسر(توقع همسر این بوده که پسرهاخودشون برن خودشون بشورن و بیان)تمنا: همسر اونها رو با خودشون…
بیشتر بخوانیدبنّایی خونه
توضیحات: در حین بنّایی خونمون لازم شد که همراه با سرامیک کار بریم و هیلتی اجاره کنیم. صاحب هیلتی گفت باید کارت ملی تون پیش ما بمونه. منم گفتم نیاوردم…
بیشتر بخوانید