be submissive to your light!
«خضع» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«عنقٌ خَضْعَاءُ: گردن کج»
«فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ»
ای گردن تمنّا، در مقابل نور تقدیر؛ سربزیر باش! قلب خاضع!
گردنفرازی نکن! گردنکشی نکن! گردنکلفتی نکن!
ظليم أَخْضَعُ
«خضع»: «عنقٌ خَضْعَاءُ»
ای گردن تمنا، در مقابل نور تقدیر؛ سربزیر باش! قلب خاضع!
گردنفرازی نکن! گردنکشی نکن! گردنکلفتی نکن!
سر بزير! فروتن!
قلب، باید زیرمجموعۀ نورش باشه «submissiveness»!
دوّمی نورش باشه!
یعنی تسلیم و راضی به تقدیراتش باشه!
«ظليم أَخْضَعُ: في عنقه تطامن،- شتر مرغ كجگردن»
«الخَضَع: فرو رفتگى طبيعى گردن»
«فقه اللغة؛ فصل في أوصاف العنق: الخَضَعُ: خُضُوعها»
«الخضيعة: صوت بطن الدابّة، صدائى كه از شكم ستور شنيده شود، صداى سيل»
«فقه اللغة؛ فصل في تفصيل أصوات الخيل: الخضيعَةُ: صوتُ بَطْنِهِ»
«خَضَعْتُ اللحم: قطعته، يعنى گوشت را تكّه تكّه كردم و بريدم.»
خورد شدن! ذلیل شدن! ریز ریز شدن! قطعه قطعه شدن!
میگن شخصیتش پیش فلانی خورد شد! با خاک یکسان شد! نابود شد! خوار و ذلیل شد!
علامت احساس نیاز عبد به ربّ :
کسی که گرسنه است، وقتی صدای غارّ و غورّ شکمش در میاد، همه میفهمن او گرسنه است! همه میفهمن او به غذا نیاز و حاجت دارد.
قلوب اهل یقین همیشه باید با یاد معالم ربانی صدای گرسنگی و نیازشان به علم آل محمد ع شنیده شود و هیچگاه احساس بی نیازی ننماید و این همان عین شکری است، همان حالت جوع قلبی است، و حالت خضوع قلب!
و اهل یقین همیشه حالت خضوع قلبی نسبت به نور یاد معالم ربانی، در دل شرایط دارند و این همان حفظ رابطه نورانی قلب است! انگاری باید از قلب اهل یقین علامتی بصورت صدا یا تصویر شنیده و دیده شود تا معلوم شود این قلب اهل یقین نسبت به معالم ربانی خود دارای حالت خضوع میباشد و این همان مفاهیم عنق خضعاء و الخضیعه می باشند.
مترادفات واژه خضع فهم این واژۀ زیبا را، راحت مینماید.
«خضع» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با استعمال این معالم ربانی در دل شرایط مدام از معنای اسم خضع یعنی اعلام نیاز به نور ولایت علمی صاحبان نور در دل شرایط و در نتیجه آرامش حاصله برخوردار میشوند.
انگاری مدام باید نشون بدی که نیازمند نور علم و حکمت آل محمد ع هستی!
+ «جوع»: همیشه گرسنۀ علم آل محمد ع باش!
این صدای غار و غور شکمتو نباید غیر آل محمد ع، هیچکس دیگری بشنوه «شکو – مشکاة»!
خضوع فقط نسبت به آل محمد ع.
وضعیت گردن متکبر: انگاری عصا قورت داده! خضوعی در کار نیست!
[خضع عنق – خضع قول – قول معروف]:
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً
«الخشوع … في الصوت، و الْخُضُوعُ في الأعناق»
[خضع – طمن – ذلل – خذء – قصر – وضع (تواضع)]:
«خضع: أصلان، أحدهما- تطامن في الشيء، و الآخر جنس من الصوت»
+ «الذلّ و الاستخذاء»
بپّا شیاطین جنّ و انس، صدای تمنّاهاتو نشنوند!
اگر بو ببرند، دیگه ولکن نیستند!
«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
اهل یقین اصلا احساس نیازشو به غیر آل محمد ع نشون نمیده و نمیگه!
فقط دست نیاز درِ خانۀ آل محمد ع دراز مینماید.
در واقع فقط سلما لرجل من آل محمد ع است و بس!
کتاب التحقیق مفهوم «التواضع مقارنا حالة التسليم» را برای این واژه آورده است.
انگاری خضوع معنیش اینه که تسلیم اندیشه طرف مقابل میشی!
[خضع – آیاتی و رسلی] :
«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»
اگه خدا بخواد همه اجبارا نسبت به آیاتی و رسلی خاضع میشن و تسلیم میشن!
اما خدا اینو برای انسانی که صاحباختیار خلقش کرده، نخواسته!
خدا خواسته همه اختیارا و نه اجبارا، تن به نور ولایت بدهند!
لذا این اندیشه نورانی رو به اطلاع اونها میرسونه «بلاغ مبین»، اما مجبورشون نمیکنه بزور قبولش کنن، بلکه فانظر ماذا تری است!
دلت میخواد به نور ولایت عمل کن!
دلت میخواد خودخواه باشی و حسدتو استعمال کنی!
لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین!
خضوع قلبی! اهل نور یقین اهل خضوع قلبی هستند. + «قبض و بسط»
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ (4)
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)