Be careful not to forget your light!
«حوت» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حاتَ الطائر على الشيء: أي حام حوله»
داستان تکراری صاحبان نور «ذَا النُّونِ»:
«صاحب الحوت – ذا النّون – صاحب نور – مالک نور – مالک علم – صاحب آبرو – صاحب قبض و بسط نور – تاریکی شکم ماهی رو درک کرد و قبض نور رو فهمید و متوجه اشتباه خودش شد.»
+ «دورِت بگردم، نورِ من! طواف و اعتکاف نورانی! للطّائفین و العاکفین!»
«حاتَ الطائر على الشيء: أي حام حوله»
«حاتَ الطيرُ أو الوحشُ على الشيء: پرندگان يا حيوان درنده اطراف آن چيز گرديدند.»
«حَاوَتَنِي فلانٌ إذا راوغَك»
+ «روغ»
«حَاوَتَنِي فلان، أي: راوغني مراوغة الحوت، او مرا همچون ماهى در آب، فريب داد.»
انگاری وقتی میگه: «حَاوَتَنِي فلان»، یعنی در حالیکه من حواسم نبود او دور و پر من یواشکی میچرخید و در یه لحظه که من حواسم نبود یهو گولم زد و لقمه چپم کرد و منو خورد! منو فریب داد! یه چیزی گفت و فکر منو دزدید و عقلمو ربود و کار دستم داد.
+ «عکوف»
[حوت – روغ]:
فیلمهای مستند شکار پرنده و روباه و ماهی:
ببین که چجوری طعمه خودشونو خوب زیر نظر میگیرن و یهو در فرصت مناسب شکارش میکنن!
حواسمون باشه بجای اینکه ما نور آیت رو ببلعیم، یهو نار آیت ما رو نبلعه!
اهل نور یقین با تقلید از نور ولایت، نور جوف نار آیت را میبلعند [حوت – روغ]،
اما اهل شک حسود در آیت عرضه شده و تقدیر شده، چون نمیخواهند با نور ولایت انجام وظیفه کنند لذا نار آیت، قلوبشان را میبلعد و اینجوری قلبشان تاریک میشود.
آیت عرضه می شود تا قلب پرنور تر شود نه اینکه تاریک شود!
برای پرنور شدن چاره ای جز عرضه آیت نیست!
اما اگر کسی بلد نباشد با نور ولایت به استقبال نار آیت برود، در اینصورت نتیجۀ عکس عایدش میشود، پس ما ناگزیر هستیم که فرایند نور ولایت را یاد بگیریم و به آن عمل کنیم، چون جز مسیر نور و تاریکی، گزینۀ دیگری برای هدایت ما وجود ندارد!
باید اختیارا خود را در بار صاحبان نور قرار دهیم، در غیر اینصورت، خودبخود توسط لیدرهای سوء بلعیده میشویم، اعوذ بالله من ذلک!
+ «وسق – اتسق»
لاشخورها به جسد حیوان روی زمین افتاده، به چشم غذا نگاه میکنن و دورش میچرخن و چشم ازش بر نمیدارن! این مثال در قالب ممدوح برای اهل نور یقین اینجوریه که اینها هم مدام به آیت، به دید رزق علمی خودشون نگاه میکنن ببینن این آیت داره به اونا چی میگه!
چه مطلب علمی از قِبَل این آیت قراره گیرشون بیاد!
ماهی هم اسمش به عربی میشه حوت، یعنی همین ماهی هم بدنبال رزق و روزی خودش، یحوت!
اون حدیث که مومن باید مثل ماهی باشه یعنی باید دنبال رزق معنوی خودش در جوف آیات باشه و از درون آیت، نور علمی خودشه صید کنه! پس مومن، یحوت حول آیت!!!
در قصه و ورکلایف زیبای یونس ع، و در این آیات زیبای قرآن، انگاری به ما میفهمونن هر کسی در آیات عرضه شده با عمل به نور ولایت، نور آیت را لقمه نکند، خودش لقمه نار آیات میشود:
«فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ – وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ»
ملیم و مکظوم بودن نیز مفاهیم زیبایی دارد.
مواظب باش نورتو فراموش نکنی!
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما … فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ»
[حوت – قبض و بسط]:
انگاری شیطان کارش همینه که یه جورایی باعث بشه نور معالم ربانی در دل شرایط، فراموشت بشه، لذا نتونی به نور ولایت عامل بشی! «نَسِيا حُوتَهُما – نَسِيتُ الْحُوتَ» نسیان حوت اشاره به همین داره که یادت میره باید دنبال نور آیت باشی و خودتو درگیر نعمتهای بیارزش دنیا میکنی لذا نار آیت، لقمهات میکنه! ولی اگه زرنگ باشی باید تو قبل از اینکه لقمه نار آیت بشی، تو اول نور آیت رو لقمه کنی! شیطان اینجا کارش همینه نذاره زود به یاد معالم ربانی بیفتی!
«وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ»
+ «نسیان و ذکر»
+ «روان»: در واژه حوت دنبال مفهوم روان بودن و دنبالهرو چیزی بودن باش.
+ مفهوم نزدیک و ظاهر و آشکار و هزار واژۀ مترادف «ولی – ولایت».
در واژه عکوف هم دنبال مفهوم روان باش.
اصلا در زبان فارسی، به روان میگویند روان، چون خاصیتش دنبالهروی کردن از کسی یا چیزی است. اهل یقین میدونن اون چیزی که باید دنبالش باشن، درون آیات و حوادثی است که روزمره با اون مواجه میشن، لذا روانشان بدنبال نور علم مستتر در آیات روان است.
اهل حسادت بدنبال دلخواهها و تمناهاشون هستند.
دلخواه اهل شک حسود یه چیزیه، و دلخواه اهل نور یقین یه چیز دیگه است.
اما اینکه جسم سخت افزاری ما (تن)، دارای نرم افزاری بنام روان است (جان)، که این جسم را بدنبال دلخواههای خود گسیل می دارد استثناء ندارد.
روان واژه زیبای فارسی است که با دقت در معنای این واژه پی به بعد ناپیدای خود و در واقع پی به اندیشه درونی خود می بریم که بدنبال چه چیز واقعا هستیم؟!
لاشخور که دور لاشه مرده می چرخه و می چرخه و عکوف می کنه، داره میگه من میدونم در این لاشه، دلخواه من وجود داره و عامل حیات من وجود داره و روان منِ لاشخور دنبال این لاشه است.
ماهی «حوت» نیز بدنبال دلخواه و روزی خود درون آب، روان است.
اهل یقین میدونن که نور حکمت در جوف نار آیتی است که به اونها عرضه میشه،
اما بلعیدن این لقمه، کار سختی است!
نار رو نور دیدن کار سختی است!
جواب بدی دیگرانو با خوبی دادن کار سختی است!
برای همینه که اهل نور مدام در پی راه حلی هستند که بتوانند این آیت را لقمه کنند و مدام حول این طعمه چرخ می زنند و روان هستند و چون می دانند عامل حیات آنها در همین آیت عرضه شده است و این آیت در تایید معالم ربانی آمده و «آیاتی و رسلی» داره همزمان امتحانشو برای اهل یقین برگزار میکنه تا کی سربلند از این تلاش بیرون بیاد و درایت چه کسی بتواند علم و حکمت موجود در آیت عرضه شده را به دام بیاندازد و موجب خوشحالی و نور قلب شکارچیِ حکمت گردد و او که حالا این علم در قلبش تجلّی نموده، از خوشحالی بدست آوردن این نور حکمت، نزدیک است که از خوشحالی بمیرد! پس می بینیم تمام واژه ها با یاد معالم ربانی به هم پیوند خورده ویکدیگر را تایید و تکمیل میکنند «حبک»، و واژه حوت و عکوف و درایت و صراط و حجر و لقمه و … که لیست آنها تمامی ندارد، همه و همه یکصدا ما را آگاه می کنند که، بدانید همه ما اسامی مختلف، اما با معنای واحدی هستیم که این معنای واحد برای شما، معالم ربانی صاحبان نور و حکمت موجود در آیاتی است که در تایید این معالم ربانی، برای شما عرضه شده است. و اگر میخواهی به نهایت این آرامش برسی آن را در علوم صاحبان نور و در دل شرایط آیات و تقدیراتت جستجو کن و به محض یافتن حکمت، نور آرامش، قلبت را پر می کند و می فهمی قصه کار چیست!
العرب تقول: حاوتني فلان إذا راوغني (هو مضطرب أبدا غير مستقرّ)
بلعیده شدن یونس ع توسط حوت از ناآرامی قلبی او نسبت به نور ولایت خبر می دهد (تظاهر اعمال پیامبران ع)
در واژه حوت مفهوم ممدوح اضطراب و ناآرامی وجود دارد به این معنا که صاحب نور، مضطرب و نگران حال دنیای قلب اهل نوری است، که از او خطا و اشتباهی سر زده و در نتیجه در شکم تاریک ماهی گرفتار شده و این صاحب نور، دل تو دلش نیست که هر جوری هست خودشو به این گزینه متحیّر و سرگردان در تاریکی برسونه و اونو از این ظلمت وحشتناک نجات بده!
از اونطرف، این ناآرامی در قلب اهل یقین هم پیش اومده که در این تاریکی اشتباه خودش، حالا دنبال نورش میگرده و دلش اونو میخواد و برای اینه که اینجوری دل تو دلش نیست و مدام در حومه و حول اون نور گمشده میچرخه و به زبان بی زبانی داره میگه میخوامت که به دنبالت میگردم تا دورت بچرخم و تا وقتیکه با تو به آرامش نرسم این ناآرامی و بیقرای من همچنان ادامه داره و بمحض اینکه نور یاد معالم ربانی در قلبش می افته، آرام میشه!
میبینیم که در واژه حوت چه معانی زیبایی نهفته است.
«حوت + عکوف»
«عکفت الطیر حول القتیل»
[حاتَ الطيرُ أو الوحشُ على الشيء: پرندگان يا حيوان درنده اطراف آن چيز گرديدند.]
انگاری مفهومی در واژه حوت مستتره که میگه با حیله میخواد به هدفش برسه:
« الروغان، يقال راغ اليه إذا مال نحوه يريد منه شيئا على سبيل الاحتيال »
و این در مورد اهل یقین، یعنی با درایت «الدريّة: الدابّة الّتى يستتر بها الّذى يرمى الصيد ليصيده»، نه با حیله، میخواد ضمن اینکه آیات رو که آثار عیبش میدونه، اگه صلاح باشه، حکمت این رو هم بدونه و این مفهوم و معنا در واژه حوت است.
وقتی حکمتشو هم دونست یقینش میره بالا و اینه که حوت و ماهی، نشانه و سمبل یقین است.
اهل یقین صاحب حوت اند و اهل درایت هستند و همچنانکه طبق اصل «اصول و اسرار» حوادث را آثار عیب خود میدانند سعی میکنند تاویل و رابطه و حکمت آن را نیز در مورد خودشان بفهمند،
«لقمان حکیم»
انگاری باید از حکمت این موضوع که چرا این آیت، مدام داره اونو آزار میده، باخبر بشن و بفهمند که تاویل این همه آیات تکراری در چیست؟!
حوت و حکمت، نامهای زیبای معالم ربانی و آیات هستند «آیاتی و رسلی».
انگاری در ورکلایف یونس ع ، این معالم ربانی یعنی «حوت» بود که به داد یونس ع رسید!
حوت در داستان اصحاب سبت نیز باز اشاره به آیاتی دارد که در تایید حقانیت معالم ربانی به این قوم عرضه شد « إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ »
همینکه میخوای به این اعتقاد عمل کنی و مدعی حب آل محمد ع میشی ، آیات کرور کرور میان روی آب! حالا مردی و روی قولت هستی باید از دلخواه بگذری! انگاری به ماهیهای روی آب که خودشونو بزک دوزک (چسان فسان) هم کردند و دارن چراغ سبز نشونت میدن، باید بگی من که میدونم با دیدن شما باید به یاد معالم ربانی بیفتم و حالا که با آیت روبرو میشم، دقیقا در موقف اصحاب سبت قرار دارم که باید با یاد فقط واژه حوت که نه، با یاد معنای واژه حوت، یعنی عمل به معالم ربانی، یقینم به اینکه حوادث و ماهیهای چاق و چله و رنگاوارنگ روی آب، همه خبر از عیب من میدن که باید با یاد معالم ربانی چشمِ دل از این استعمال عیب بپوشم و عملا ثابت کنم که قلبم، و نه اینکه تنها زبانم، هردو، تصدیق معالم ربانی و آیات را با هم در قول و در عمل می نمایند و این را با روشنایی قلبم با یاد معالم ربانی متوجه می شوم که رضای اهل بیت ع شامل حالم گردید یا نه «رضا و سخط – حدیث زیبا و مهم منصور حازم»! و این قلب سلیم مثل چراغ بنزین باک ماشین، مدام به من خبر می دهد که کارم درست بوده یا نه، اینجوری وقتی که تاریک می شوم، متوجه سخط ولی خدا می شوم.
خلاصه با فهم معنای معالم ربانی از این واژه حوت در آیات قرآن و احادیث، چیزهای مهمی میفهمیم.
کانه تظاهر کمبود یقین یونس ع که منجر به ناآرامی او شد، جبرانش با تعلیمات صاحب نور، درون بطن حوت، و دیدن و شنیدن چیزهایی که مثل معراج علمی برای او بود، کما اینکه قارون را در همان دوران دید و با او چه صحبتهای زیبایی رد و بدل نمود.
حوت نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه اوست که اهل یقین با استعمال این معالم ربانی در دل این شرایط و حوادث برای خود و دیگران تولید نور آرامش عمل صالح می نمایند، کانه لقمه چرب و نرم نورانی علوم آل محمد ع را در جوف نار آیات با زرنگی و زیرکی که صاحب نور یادشون داده بدست میارن و صید میکنن و با روغان و مکر و حیله و تدبیر و چاره خاصی به اون میرسن!
این مفاهیم زیبای واژه های حوت و روغ است یعنی مثل مکر روباه برای رسیدن به صیدش در خشکی و روش ماهی برای رسیدن به رزق و روزی خودش در دریا (فی البر و البحر) اهل یقین نیز با یاد معالم ربانی اینگونه نور آیات را شکار میکنند و به نور خود اضافه مینمایند.
در هر قوم و قبیله ای داستان همینه که علوم ربانی آل محمد ع برایشان آشکار میشود «و سیّرت الجبال» و این علوم آل محمد ع را برایشان به وفور آشکار می شود و همه آنها نسبت به این حاملان و صاحبان نور و علوم آنها، امتحان حسد پس می دهند و اهل یقین با غبطه بر این نور خواهان آن نور آرامش هستند، و اهل شک با حسد نسبت به این نور خواهان آن هستند که با حسد و با بغی و نا آرامی، برای از بین بردن آن اقدام نمایند! قصه اصحاب سبت زیباست! سبت نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه صاحبان نور است که این اصحاب با قرار داشتن کنار دریای علم آل محمد ع به سبب صاحبان نور، تفاوت حضور ماهی در روزهایی که منسوب به معالم ربانی بود را با روزهایی که متعلق به آنها بود به وضوح حس کردند و دیدند که چگونه رزق و روزی علمی در یوم سبت فراوان است و از فراوانی علم صاحبان نور خبر می دهد که هر کس از آن قوم با یاد این معالم ربانی در دل آیات اقدام نماید از این روزی بهره مند می شود اما بعلت حالت فسق دنیای قلب آنها بود که در روزهای غیر سبت، اصلا ماهی روی آب نمی آمد تا آنها بفهمند که دنیای قلب آنها مبتلا به حسد است و لذا بیایند نزد صاحب نور و درمان درد خود را بگیرند و استعمال نمایند تا قلب پاک شود و آن رزق و روزی که برای آنها آشکار شده و خدا برای آنها خواسته را با انجام وظیفه و عمل به نور ولایت بدست آورند، واقعا این آیات زیبا خیلی مطالب قشنگی داره!
[سورة الأعراف (7): الآيات 163 الى 164]
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (163)
القریة یعنی اهل القریة یعنی اونایی که با معالم ربانی صاحبان نور آشنا شدند، یعنی اهل یقین و اهل شک عالم ذر که باید مجددا یک بار دیگر در دنیا در قالب یه عده دوست و قوم و خویش نزدیک با صاحبان نور، آشنا شوند و در دل آیات امتحان پس دهند و اونیکه از عالم ذر مستقر است همچنان با دیدن صاحب نور، نور عقلش به نور او وصل شده و آیت به آیت این نور جوف نار آیت را بدست آورده و به اون درجه ای که باید برسد می رسد ان شاء الله تعالی،
اما اهل شک غالبا با استعمال حسد، از این وجود مقدس سوء استفاده می کنند و فقط عده بسیار اندک و قلیلی مشمول لطف بداء خدای مهربان میشوند، آنهم به برکت اخذ معالم ربانی آل محمد ع از صاحبان نور.
این آیه همون آیه سیر است و فقط واژه ها ، واژه های دیگری است !
باز هم قصه ظاهر شدن مردی از اهل بیت ع است برای عده ای از معارین و مستقرین !
یعنی برای اهل نور یقین و اهل شک حسود!
و باز هم قصه دوران مهلت عرضه آیات و همان داستان تکراری کربلا!
عبارت «التی کانت حاضرة البحر» ویژگی همین عده ای رو نشون میده که تا کجا توفیق داشتن بیان و با نورشون آشنا بشن «عرفات»، یعنی به سبب آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور، انگاری به حضور آل محمد ع رسیدند و از علوم آنها مطلع شدند.
روز شنبه، روز سبت، نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که قرار است این روز، فراوانی علم آل محمد ع را نزد صاحب نور خود ببینند.
(علوم ظاهر شده نزد قرای ظاهر شده! علوم حاضر شده! علوم آشکار شده!)
اما در روزهای منسوب به غیر آل محمد ع یعنی روزهای غیر از شنبه، اون عده ای که به دور نور جمع شده اند، باید بفهمند که از ماهی و علوم خبری نیست و فقط این علم توسط صاحب نور در ملک و در ملکوت عرضه می شود و نبودن ماهی در سهمیه و روز متعلق به آنها، خبر از فسق قلب آنها می دهد که جز صاحب نور از آل محمد ع، چشمشان بدنبال علوم غیر آل محمد ع نزد لیدرهای سوء درباری است، لذا باید هم چیزی عایدشان نشود تا بفهمند روش غیر آل محمد ع ثمربخش نیست.
(تکرار گناه قوم لوط و تاویل همجنسگرایی)
آخه چرا این اهل حسادت از خودشون سوال نمی کنن که وقتی در ملک یا در ملکوت با یاد معالم ربانی تقاضای ماهی و رزق و روزی علمی میکنند، چنان وفور و فراوانی ماهی است که حیران می مانند، اما وقتی با یاد لیدرهای سوء و اندیشه باطل آنها با آیات برخورد می کنند از امنیت و آرامش خبری نیست؟!
« إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ »
جالبه ضمیر «هُمْ» در عبارات «حيتانُهُمْ – سَبْتِهِمْ» می فهمونه خدا اصلا این معالم ربانی از آل محمد ع رو برای شما خواسته به دستتون برسه که اینجوری شرایط رو برای شما جور کرده تا اگه قلبا این اندیشه رو باور داشته باشید و عمل کنید، اینجوری باغتون آباد میشه!
اما چون اونا اهل فسق بودند « كانُوا يَفْسُقُونَ » نخواستند با عمل به نور ولایت، صاحب نور آرامش بشوند، لذا دنبال مکر بودند تا هر جوری هست سر از کار صاحبان نور و معالم ربانی آنها در بیارن و اون رو صیدش کنن (صید حرام) و مالاخود نمایند، لذا شدند اهل تعدّی و تجاوز و خروج از حریمی که نور ولایت برای حفظ آنها تعریف کرده بود: « إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ » و این میشه همون جلو زدن از صاحب نور «فِي السَّبْتِ»، و میشه ادعای ربوبیت و میشه استخفاف در حق معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنها. «كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ» قصه ابتلائات و امتحانات و آزمایشات و آیاتی است که عرضه میشه و همه باید با یاد معالم ربانی صاحبان نور و علوم و فنون آنها با این آیات برخورد نمایند.
[حضر – شرع]:
« حاضِرَةَ الْبَحْرِ – حيتانُهُمْ … شُرَّعاً » :
این ظهور و آشکار شدن و در معرض و محضر قرار گرفتن در این واژه ها چقدر قشنگ و زیبا بیان شده! خُب معلومه قشنگ و زیباست! قرآنه دیگه! کلام خداست! بایدم قشنگ و زیبا باشه! بوده و هست و خواهد بود! این کوتاهی ماست که نمیتونیم خوب بفهمیم!
ادامه آیات زیباست:
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً
قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164)
این عده که دور نورشون جمع شدند دو دسته هستند، اهل یقین و اهل شک!
عده ای گفتند آخه چرا صاحب نور این همه این عده رو موعظه میکنه در حالیکه همه دنبال گناه اند؟!
جواب رو ببین چقدر واژه عذر و معذرت زیباست:
« قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ »
جواب اینه: تا ورقه امتحانی گذشته خودشونو که نسبت به نور ولایت، نمره بدی گرفتند پاره کنند و بریزن دور و دوباره امتحان بدن و قبول بشن، و واژۀ «عذر» رو معنا کنند، ان شاء الله تعالی.
+ پوشه «عذر» … دنیا فرصت عذر خواهی از آل محمد ع است « مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ » !!!
انگاری «آیاتی و رسلی» یه بار دیگه در دنیا این فرصت و امکان رو به همه اونایی که نسبت به نور ولایت کم گذاشتند میده تا با استعمال معالم ربانی و تولید نور آرامش عمل صالح ، عملا از آل محمد ع عذرخواهی کنند که ما اگه در عالم ذر بیعرضگی کردیم و نفهمیدیم و قدر نور ولایت رو ندانستیم، حالا عملا ثابت می کنیم که قدر نور ولایت رو می دونیم و بهش عمل می کنیم.
واژه حوت چقدر زیباست و آیات قرآن با این واژه چقدر مطالب قشنگی برای ما داره!
[نسیان حوت] :
همه اش یادمون میره که فقط باید با یادآوری معالم ربانی، قلبمون به آرامش برسه!
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»
متاسفانه در اکثر مواقع، اول میریم سراغ گزینه های دیگه!
بعدا اگه شد، یه سری هم به امام رضا ع می زنیم!
این نسیان حوت همون چیزیه که همه میگیم چرا دیر یادمون میاد چکار باید بکنیم؟!
چرا زود نمی تونیم به نور ولایت عمل کنیم؟!
قصه، قصۀ بیمعرفتی به معالم ربانی صاحبان نور، در ملک و ملکوت است!
اینکه صرفا در ملک، رسیدن و دیدن صاحب نور ممکن شود، این دردی دوا نمیکنه!
باید قلبت به نور معالم ربانی صاحبان نور معرفت پیدا کنه و آن به آن، قبض و بسط قلبیتو بفهمی تا بتونی زود انجام وظیفه کنی! اگه قلبت به نورانیت معرفت امام ع نرسیده باشه، دچار نسیان حوت میشی! یادت میره قلب مردۀ تو، با آب زمزم دست چه کسی زنده شد و روشن شد و در دریای علم آل محمد ع شناور شد. این بیمعرفتی، متاسفانه همیشه هست! چون معرفت و وصف مافوق، واقعا چیزی دست نیافتنی است و هیچکس نمیتونه اونجور باید و شاید نسبت به آیاتی و رسلی معرفت پیدا کنه!
[فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ]:
گر چه هر دو نورشونو فراموش کردند «نَسِيا حُوتَهُما»، اما یوشع ع چه با احترام میگه، من نورمو فراموش کردم، و انگشت اتهام رو فقط به سمت خودش میگیره و به معلم خودش یعنی موسی ع اسائۀ ادب نمیکنه «فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ»! واقعا به دست موسی ع قلبش جوان و با طراوت شده «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ»!
وقتی یوشع ع میگه «إِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ» یعنی ای موسی ع، من داستان فرو رفتن ماهى را در آب فراموش كردم و شيطان آنرا از ياد من برد، انگاری یوشع میگه من میخواستم همونجا بهتون بگم چه اتفاقی افتادها! اما یادم رفت!
موسی ع هم سرش داد نمیزنه که چرا یادت رفته موضوع به این مهمی رو به من بگی و به اطلاع من برسونی و حالا داری برام تعریف میکنی؟! اگه همونجا گفته بودی می فهمیدم اینجا همون وعده گاه موعود، یعنی پاتوق ملاقات با صاحب نور ماست (جناب خضر ع) تا این همه از مقصد دور نمیشدیم!
موسی ع اینا رو بهش نمیگه و خودش می فهمه این مقدر شده بوده، تا ما امروز این چیزا رو بفهمیم.
مثلا، آثار عیب موسی ع هم بوده! با حالات او هم ارتباط داشته! هر دو دچار نسیان شدهاند لذا به تاویلش فکر میکنه و می فهمه هر دو از مقصدشون دور شدن، لذا میگه برگردیم همونجا …
یعنی میشه قلب ما هم «فتی» بشه با کمک علوم صاحبان نور، ان شاء الله تعالی!
قلب ما در دل شرایط با یادآوری اون علوم، مدام با طراوت و جوان باقی میمونه و مدام آپتودیت میشه! چه زیبا یوشع ع رو به موسی ع نسبت دادهاند «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ»! انگاری یوشع ع، جوانی قلبشون مدیون موسی ع است! ما هم باید ان شاء الله قدر علوم نورانی آل محمد ع رو بدونیم که قلب ما رو جوان و سبز و با طراوت و نو و بکر و زیبا مینماید، و بابت فهم این نعمت نورانی و مقدس از خدای مهربان خود تشکر نماییم که: الحمد لله الذی هدانا لهذا …
داستان تکراری «نسیان حوت»:
نسیان عهد فراموش شده عالم ذر!
نسیان آیاتی و رسلی …
هر چند اولش بگوییم: دست بردار نيستم تا اینجور و اونجور «لا أَبْرَحُ حَتَّى»!
تصمیم میگیریم و میریم دنبال یه کاری، اما یادمون میره به نور ولایت عمل کنیم، تا میایم بفهمیم چی شده و … کلی از مقصد دور شدیم و به شکل گرفتن این نسیان، شیطان دامن میزنه.
شیطان حواس ما رو پرت میکنه که حواسمون جمع نورمون نباشه!
این میشه داستان نسیان حوت موسی ع و یوشع ع!
انگاری اهل نور یقین به معالم ربانی صاحبان نور در ملک میرسن «وَجَدَا رَجُلًا … فَلَمْ يَعْرِفَاهُ» اما متوجه این توفیق منحصر به فرد نمیشن که گیرشون اومده، در واقع بلغا ! و وجدا ! یعنی میرسن، اما جاوزا ! اَزَش رَد میشن ! فلم یعرفاه ! معرفت به وجود نورانیاش در ملکوت قلبشون پیدا نمی کنن! انگاری اصلا نمیشه معرفت به وجودش، اونجور که هست، پیدا کرد! …
وقتی رد شدن، میفهمن ای وای اشتباه کردن، مقصد همونجایی بود که بهش رسیدن، اما چون حواسشون پرت بود، نفهمیدن و از هدف رد شدن و دور شدن، لذا دوباره برمیگردن و این بار دیگه قدر معالم ربانی رو خوب میدونن و از صاحب نور خود سوالات علمی می پرسن.
[یاد تنظیم طول موج رادیوهای قدیمی افتادم که وقتی تنظیم می کردیم صاف میشد اما یه کم رد می شدیم ببینیم صاف تر هم میشه یا نه میدیدیم خراب شد برمیگشتیم و همونجای قبلی ثابت میشد.]
… این داستان فرمول کلی و تکراری در همه زمانهاست …
چون با چشم سر دیدند، اما با چشم قلبشون معرفت به این صاحب نور پیدا نکردند، لذا بیتفاوت از کنارش رد شدند و نفهمیدند از کنار چه نور با ارزشی رد شدند. باید با معرفت بریم سراغ معالم ربانی صاحبان نور، در ملک و در ملکوت، تا چیزی گیرمون بیاد.
اگه چشم بصیر [معرفة الامام بالنورانیة] نداشته باشیم، گرچه ظاهرا ببینیمش، اما قدرشو نخواهیم دونست و ازش رد میشیم میریم، انگار نه انگار!
خیلی ظرافتهای زیبایی در داستان خضر ع و موسی ع وجود داره که باید بیشتر از پیش با دقت خوانده بشه و استنباط بشه ان شاء الله تعالی.
اهل شک حسود، هی مدام به این پستان پرشیر دست میکشن «مِری – مَرَيْتُ النّاقةَ : إذا مسحت ضرعها للحلب» تا بفهمن شیر داره یا نه! اگه چشم بصیرت داشتن ، میدیدند که شیر داره ازش میریزه! ولی باورشون نمیشه و نمیخوان باور کنن در این پستان، باقیمانده شیر آل محمد ع برای آنها ظاهر شده، لذا اکرمی مثواه! یعنی قدر این معالم ربانی رو بدانیم!
[سورة الكهف (18): الآيات 60 الى 64]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60)
و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه] خود گفت:
«دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها[ىِ سال] سير كنم.»
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (61)
پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند،
ماهىِ خودشان را فراموش كردند،
و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت].
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)
و هنگامى كه [از آنجا] گذشتند [موسى] به جوان خود گفت:
«غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم.»
قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ
وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (63)
گفت: «ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم،
و جز شيطان، [كسى] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم،
و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت.»
تفسير القمي ؛ ج2 ؛ ص37
فَلَمَّا أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُرَيْشاً بِخَبَرِ أَصْحَابِ الْكَهْفِ قَالُوا
أَخْبِرْنَا عَنِ الْعَالِمِ الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ مُوسَى ع أَنْ يَتَّبِعَهُ وَ مَا قِصَّتُهُ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً
قَالَ وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْأَلْوَاحَ وَ فِيهَا كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ
رَجَعَ مُوسَى إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَنْزَلَ عَلَيْهِ التَّوْرَاةَ وَ كَلَّمَهُ
قَالَ فِي نَفْسِهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَعْلَمَ مِنِّي
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ أَنْ أَدْرِكْ مُوسَى فَقَدْ هَلَكَ
وَ أَعْلِمْهُ أَنَّ عِنْدَ مُلْتَقَى الْبَحْرَيْنِ عِنْدَ الصَّخْرَةِ رَجُلًا أَعْلَمَ مِنْكَ
فَصِرْ إِلَيْهِ وَ تَعَلَّمْ مِنْ عِلْمِهِ
فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُوسَى ع وَ أَخْبَرَهُ
فَذَلَّ مُوسَى فِي نَفْسِهِ وَ عَلِمَ أَنَّهُ أَخْطَأَ وَ دَخَلَهُ الرُّعْبُ
وَ قَالَ لِوَصِيِّهِ يُوشَعَ بْنِ نُونٍ:
إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِي أَنْ أَتَّبِعَ رَجُلًا عِنْدَ مُلْتَقَى الْبَحْرَيْنِ وَ أَتَعَلَّمَ مِنْهُ،
فَتَزَوَّدَ يُوشَعُ حُوتاً مَمْلُوحاً وَ خَرَجَا
فَلَمَّا خَرَجَا وَ بَلَغَا ذَلِكَ الْمَكَانَ وَجَدَا رَجُلًا مُسْتَلْقِياً عَلَى قَفَاهُ فَلَمْ يَعْرِفَاهُ،
فَأَخْرَجَ وَصِيُّ مُوسَى الْحُوتَ وَ غَسَلَهُ بِالْمَاءِ وَ وَضَعَهُ عَلَى الصَّخْرَةِ وَ مَضَيَا وَ نَسِيَا الْحُوتَ
وَ كَانَ ذَلِكَ الْمَاءُ مَاءَ الْحَيَوَانِ
فَحَيَّ الْحُوتُ وَ دَخَلَ فِي الْمَاءِ
فَمَضَى مُوسَى وَ يُوشَعُ مَعَهُ حَتَّى عشيا [عَيِيَا]
فَقَالَ مُوسَى لِوَصِيِّهِ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً أَيْ عَنَاءً
فَذَكَرَ وَصِيُّهُ السَّمَكَ
فَقَالَ لِمُوسَى إِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ عَلَى الصَّخْرَةِ
فَقَالَ مُوسَى:
ذَلِكَ الرَّجُلُ الَّذِي رَأَيْنَاهُ عِنْدَ الصَّخْرَةِ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ
فَرَجَعَا عَلى آثارِهِما قَصَصاً أَيْ عِنْدَ الرَّجُلِ وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ
فَقَعَدَ مُوسَى حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمَا.
مشتقات ریشۀ «حوت» در آیات قرآن:
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (163)
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (61)
قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (63)
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ (142)
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (48)