دکتر محمد شعبانی راد

نور قاطع! برهان قاطع!

How to be assertive?
How to achieve decisive light communication?
You can never live with certainty and assertiveness if your heart’s luminous mechanism is not activated.

چگونه می‌توان قاطعانه رفتار نمود؟
نور، فرایند «ضرس قاطع» است!
فرهنگ لغت عربی «الطراز الأول» در توضیح واژه «رسخ» می‌نویسد:
«وَ الرَّاسِخُونَ‏ فِي الْعِلْمِ الثَّابِتُونَ فيه المُتْقِنونَ الّذين عضَّوا فيه بِضِرسٍ‏ قاطع‏».

اهل حسادت و تاریکی، با تکیه بر رای و نظر باطل خودشون و از روی جهل، به اشتباه حرف می‌زنن، فقط قلب پویاست که با اقتباس از نور، به ضرس قاطع حرف میزنه.

در قلبی که مکانیسم نورانی‌اش فعال شده، ذره‌ای جای تاریکی شک و تردید وجود نداره، لذا این قلب که دلایل نورانی رو می‌بینه و اوامر نورانی رو درک میکنه، در حقیقت ماموریت خودشو بخوبی میفهمه، اینجاست که در رفتارش قاطعانه برخورد میکنه و شکی به دل راه نخواهد داد. داستان این قلب، داستان «وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» است.
این قلب با ارزش، همان نفس نفیس با ارزشی است که میشه به این نفس نورانی، اعتماد نمود و این همان اعتماد به نفس ممدوح است. 

قاطعیت در گفتار و رفتار از کجا منشا میگیرد؟ رویت نور برهان.
[سورة النساء (۴): الآيات ۱۷۴ الى ۱۷۵]
يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً (۱۷۴)
اى مردم، در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است، و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاده‏‌ايم.
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً (۱۷۵)
و امّا كسانى كه به خدا گرويدند و به او تمسّك جستند، به زودى [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خويش درآورد، و ايشان را به سوى خود، به راهى راست هدايت كند.

برهان» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«الْبُرْهَانُ‏ الحجة من‏ الْبَرَهْرَهَةِ: و هي البيضاء من الجواري»].

خداوند در شرایط سخت امتحان، برای قلوبی که خالصانه فقط او را می پرستند، این نور برهان را آشکار می‌کند «بَعَثَهُ‏ بِالنُّورِ الْمُضِي‏ءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِيِّ وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادِي وَ الْكِتَابِ الْهَادِي» و اینگونه این آیات و دلایل و نشانه‌های نورانی خدا، برای قلوب سلیم، معنا و مفهوم علمی پیدا میکند:
[سورة يوسف (۱۲): آية ۲۴]
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ (۲۴)
و در حقيقت [آن زن‏] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ [کشتن] او مى‏‌كرد. چنين [كرديم‏] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.

قلبی که ذره ای تاریکی حسادت و نارضایتی درش راه نداره «وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»، این قلب در ماموریتی که بهش محول میشه خیلی قاطع برخورد خواهد نمود.
تاریکی شک و ریب و ریا نمیذاره قلب قاطعانه برخورد کنه!

تنها تکنیکی که اگه خوب یاد بگیری و اونو بفهمیش، جراتِ بودن پیدا میکنی و  قاطعیت در گفتار و رفتار پیدا میکنی، فهم قبض و بسط نور قلبته.

نور، فرایندی است که در ذهن (قلب) تداعی می شود [اسوسییت «associate»] و اهل یقین با معرفت به این نور، در شرایط سخت زندگی، با قاطعیت مسیر درست را از نادرست تشخیص می دهد و بشدت یقینش بالاست [قاطعیت معنوی «spiritual decisiveness»].
«برهان قاطع» از مترادفات «نور» است.

اما اهل شک و حسادت، این جرأت و قاطعیت در بینش و باور و روش و رفتار را ندارند. «لَمْ يَعَضَّ عَلَى اَلْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ» «در علم؛ ريشه‌دار و قاطع نيست تا بهره برد. »
اهل حسادت، قلبشون به نور برهان روشن نشده است «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ‏ لَهُ»، در آیات قرآن که عبارت «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ» آمده، اشاره به همین امر مهم دارد. علی علیه السلام می فرمایند: «أَنَّ حُجَجَ اَللَّهِ لاَ تَقُومُ بِالطَّيْشِ وَ لاَ بِالْبَاطِلِ تَظْهَرُ بَرَاهِينُ اَللَّهِ» حجتهاى خدا به زور برپا نشوند، و براهين خدا بيهوده روشن نگردند.

لَمْ يَعَضَّ عَلَى اَلْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ!

امام علی عليه السّلام:
إِنَّ أَبْغَضَ اَلْخَلاَئِقِ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى رَجُلاَنِ
رَجُلٌ وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ اَلسَّبِيلِ سَائِرٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لاَ دَلِيلٍ مَشْغُوفٌ بِكَلاَمِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلاَلَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ اِفْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ [عَنْ] هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اِقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ
وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً فَوُضِعَ فِي جُهَّالِ اَلْأُمَّةِ غَارَ فِي أَغْبَاشِ اَلْفِتْنَةِ قَدْ لَهِجَ مِنْهَا بِالصَّوْمِ وَ اَلصَّلاَةِ – عَمِيَ فِي عَقْدِ اَلْهُدْنَةِ سَمَّاهُ اَللَّهُ عَارِياً مُنْسَلِخاً وَ سَمَّاهُ أَشْبَاهَ اَلنَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ وَ لَمَّا يَغْنَ فِي اَلْعِلْمِ يَوْماً سَالِماً بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا اِرْتَوَى مِنْ آجِنٍ وَ أَكْثَرَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ جَلَسَ بَيْنَ اَلنَّاسِ مُفْتِياً قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا اِلْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ إِنْ خَالَفَ مَنْ سَبَقَهُ لَمْ يُؤْمِنْ مِنْ نَقْضِ حُكْمِهِ مَنْ يَأْتِي مِنْ بَعْدِهِ كَفِعْلِهِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى اَلْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ اَلشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ اَلْعَنْكَبُوتِ خَبَّاطُ جَهَالاَتٍ وَ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ وَ مِفْتَاحُ شُبُهَاتٍ فَهُوَ لاَ يَدْرِي أَصَابَ اَلْحَقَّ أَمْ أَخْطَأَ إِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ فَهُوَ مِنْ رَأْيِهِ فِي مِثْلِ نَسْجِ غَزْلِ اَلْعَنْكَبُوتِ اَلَّذِي إِذَا مَرَّتْ بِهِ اَلنَّارُ لَمْ يَعْلَمْ بِهَا لَمْ يَعَضَّ عَلَى اَلْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ فَيَغْنَمَ بِذَرْيِ اَلرِّوَايَاتِ إِذْرَاءَ اَلرِّيحِ اَلْهَشِيمَ لاَ مَلِيٌّ وَ اَللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ لاَ يَحْسَبُ اَلْعِلْمَ فِي شَيْءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ وَ لاَ يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا ذَهَبَ فِيهِ مَذْهَبَ نَاطِقٍ مَا بَلَغَ مِنْهُ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ وَ إِنْ قَاسَ شَيْئاً بِشَيْءٍ لَمْ تكذب [يُكَذِّبْ] رَأْيَهُ كَيْلاَ يُقَالَ لَهُ لاَ يَعْلَمُ شَيْئاً وَ إِنْ خَالَفَ قَاضِياً سَبَقَهُ لَمْ يُؤْمِنْ فَضِيحَتَهُ حِينَ خَالَفَهُ – وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اِكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ اَلدِّمَاءَ وَ تَعَجُّ مِنْهُ اَلْمَوَارِيثُ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَعْشَراً يَعِيشُونَ جُهَّالاً وَ يَمُوتُونَ ضُلاَّلاً لاَ يَتَعَذَّرُ مِمَّا لاَ يَعْلَمُ فَيَسْلَمَ وَ تُوَلْوِلُ مِنْهُ اَلْفُتْيَا وَ تَبْكِي مِنْهُ اَلْمَوَارِيثُ وَ يُحَلَّلُ بِقَضَائِهِ اَلْفَرْجُ اَلْحَرَامُ وَ يُحَرَّمُ بِقَضَائِهِ اَلْفَرْجُ اَلْحَلاَلُ وَ يَأْخُذُ اَلْمَالَ مِنْ أَهْلِهِ فَيَدْفَعُهُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ

وَ رُوِيَ أَنَّهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ بِمَنْ لاَ تَعْتَذِرُونَ بِجَهَالَتِهِ
فَإِنَّ اَلْعِلْمَ اَلَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعُ مَا فُضِّلَتْ بِهِ اَلنَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَنَّى يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ أَيْنَ تَذْهَبُونَ – يَا مَنْ نُسِخَ مِنْ أَصْلاَبِ أَصْحَابِ اَلسَّفِينَةِ هَذِهِ مَثَلُهَا فِيكُمْ فَارْكَبُوهَا فَكَمَا نَجَا فِي هَاتِيكَ مَنْ نَجَا فَكَذَلِكَ يَنْجُو فِي هَذِهِ مَنْ دَخَلَهَا أَنَا رَهِينٌ بِذَلِكَ قَسَماً حَقّاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُتَكَلِّفِينَ وَ اَلْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ ثُمَّ اَلْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ أَ مَا بَلَغَكُمْ مَا قَالَ فِيكُمْ نَبِيُّكُمْ حَيْثُ يَقُولُ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا – كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا
أَلاَ هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ فَاشْرَبُوا مِنْهُ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ فَاجْتَنِبُوا.

دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوضترين مردمند:
يكى آنكه خداوند او را به خود واگذارده است و از راه راست منحرف گشته، و بدون دانش و راهنما حركت مى‌كند، به سخنان ساختگى و دور از حقّ‌ و حقيقت و بدعتهاى خويش سخت دل بسته، و به سرعت در راه گمراه ساختن مردم گام بر مى‌دارد، و براى افرادى كه فريبش را بخورند فتنه است، وى از مسير هدايت پيشينيان گمراه گشته؛ و گمراه‌كنندۀ كسانى است كه در زندگى و پس از مرگش تابع او شوند، او بار گناهان كسانى را كه گمراه ساخته به دوش مى‌كشد و همواره در گرو گناهان خويش نيز هست!

دوم كسى كه مجهولاتى به هم بافته و به سرعت با حيله و تزوير در ميان مردم نادان پيش مى‌رود، در تاريكيهاى فتنه و فساد به تندى قدم بر مى‌دارد، [از نماز و روزه هم دم مى‌زند] منافع صلح و مسالمت را نمى‌پذيرد، انسان‌نماها؛ وى را عالم و دانشمند مى‌خوانند ولى عالم نيست. از صبح على الطّلوع تا به شب همچنان به جمع‌آورى چيزهايى مى‌پردازد كه كم آن از زيادش بهتر است، تا آنجا كه خود را از آبهاى گنديدۀ جهل سير سازد، و به خيال خود گنجى فراهم ساخته، در صورتى كه فائده‌اى در آن يافت نمى‌شود، او در بين مردم به مسند قضا تكيه زده، و بر عهده گرفته، كه آنچه بر ديگران مشتبه شده روشن سازد، گمان نكند در آنچه او منكر است دانشى وجود داشته باشد و جز معتقدات خويش روش درستى سراغ ندارد، اگر چيزى را به چيزى قياس كند نظر خويش را تكذيب نكند [و اگر مطلبى بر او تاريك باشد براى جهلى كه در خود سراغ دارد آن را پنهان مى‌كند] تا نگويند: نمى‌داند، اگر با قاضى پيشينش مخالفت مى‌كند اطمينان ندارد كه قاضى پس از او حكم او را نقض نكند،
و اگر با مشكلى روبرو شود يك سرى حرفهاى توخالى را پيش خود جمع و جور مى‌كند و به نتيجۀ آن قاطع مى‌گردد،
در برابر شبهات فراوان همچون تارهاى عنكبوت مى‌باشد، حتّى خودش هم نمى‌داند درست حكم كرده يا به خطا، اگر صحيح گفته باشد مى‌ترسد خطا رفته باشد، و اگر اشتباه نموده اميد دارد صحيح از آب درآيد، نادانى است كه در تاريكيهاى جهالت سرگردان است، همچون نابينايى كه در ظلمات پرخطر، به راه خود ادامه مى‌دهد، او نسبت به رأى خود همانند تارهاى عنكبوتى است كه اگر آتش از آن بگذرد بهيچ وجه متوجّه نگردد.
در علم؛ ريشه‌دار و قاطع نيست تا بهره برد.
همانند بادهاى تندى كه گياهان خشك را درهم مى‌شكند، او نيز احاديث و روايات را درهم مى‌ريزد، تا به خيال خود از آن نتيجه‌اى بدست آورد.
بخدا سوگند نه آن قدر مايۀ علمى دارد كه در دعاوى مردم، حقّ‌ را از باطل جدا سازد، و نه براى مقامى كه به او تفويض شده اهليّت دارد، باور نمى‌كند ماوراى آنچه انكار كرده دانشى وجود دارد، و غير از آنچه او فهميده نظريّۀ ديگرى.
اگر مطلبى بر او مبهم شد كتمان مى‌كند، زيرا او خود به جهالت خويش آگاه است، خونهايى كه از داورى ستمگرانه‌اش ريخته شده صيحه مى‌كشند، و ميراثهايى كه به ناحقّ‌ به ديگران داده فرياد مى‌زنند.
شكايت به خدا مى‌برم، از گروهى كه در جهل و نادانى زندگى مى‌كنند، و در گمراهى جان مى‌دهند.
از آنچه نداند پوزش نمى‌طلبد، و هر فتوا و حكمى از او در ماتم و شيون است، و مواريث از دست او مى‌نالند، و بخاطر حكم و قضاى او فرج حرام حلال؛ و فرج حلال حرام مى‌شود، مال را از أهل آن مى‌ستاند و به نااهل مى‌دهد.

و نقل است كه آن حضرت عليه السّلام پس از آن فرمود: اى مردم، بر شما باد به طاعت و شناخت كسى كه به شناختش معذور نيستيد، زيرا كه آن علمى كه آدم عليه السّلام بدان فرود آمد، و همۀ آنچه پيمبران بدان واسطه برترى جستند تا برسد به پيغمبر شما خاتم النّبيّين همگى نزد عترت پيغمبرتان محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله است، پس در كجا سرگردان شده و بكجا مى‌رويد؟
اى كنده‌شده‌گان از صلبهاى أصحاب كشتى [نوح] مثل عترت در ميانتان همچون كشتى نوح است، پس بر آن سوار شويد، و همچون نجات يافتگان در آن كشتى؛ هر كه بر آن درآيد نيز نجات يابد، و من به آنچه مى‌گويم به سوگند درست گرو اين گفتار هستم، و سخن زور نمى‌گويم، و واى بر آنكه روى برتابد، سپس واى بر آن كس كه روى برتابد، آيا اين حديث پيغمبرتان در حجّ‌ وداع به شما نرسيده كه فرمود:«در ميان شما دو چيز سنگين و گران‌بها مى‌گذارم، اگر بدان چنگ زنيد هرگز پس از من گمراه نشويد: قرآن و عترت من أهل بيتم، و اين دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من درآيند، پس بنگريد چگونه در بارۀ آن دو رفتار كنيد»، بدانيد كه اين آب خوشگوار و شيرين است پس بياشاميد، و آن ديگر آب شور و تلخ است و از آن بپرهيزيد.

وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

[سورة الحشر (۵۹): الآيات ۶ الى ۱۰]
وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹)
و [نيز] كسانى كه قبل از [مهاجران‏] در [مدينه‏] جاى گرفته و ايمان آورده‌‏اند؛ هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند؛ و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمى‏‌يابند؛ و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم‏] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى‌‏دارند. و هر كس از خسّت نفس خود مصون ماند، ايشانند كه رستگارانند.

وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

کسی که طبق وظایف و اوامر نورانی خودش، قاطع عمل کند، ماجور و رستگار است.

[سورة البقرة (۲): آية ۶۲]
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)
در حقيقت، كسانى كه [به اسلام‏] ايمان آورده، و كسانى كه يهودى شده‌‏اند، و ترسايان و صابئان، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد، پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بيمى بر آنان است، و نه اندوهناك خواهند شد.

[سورة البقرة (۲): آية ۱۱۲]
بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112)
آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد.

[سورة البقرة (۲): آية ۲۶۲]
الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (262)
كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى‌‏كنند، سپس در پىِ آنچه انفاق كرده‌‏اند، منّت و آزارى روا نمى‌‏دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى‏‌شوند.

[سورة البقرة (۲): آية ۲۷۴]
الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (274)
كسانى كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، انفاق مى‌‏كنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى‏‌شوند.

[سورة البقرة (۲): آية ۲۷۷]
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (277)
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و نماز بر پا داشته و زكات داده‌‏اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى‌‏شوند.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ!

[سورة البقرة (۲): آية ۱۱۱]
وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏ تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ‏ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (111)
و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد.» اين آرزوهاى [واهىِ‏] ايشان است. بگو: «اگر راست مى‌‏گوييد، دليل خود را بياوريد.»

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ‏ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلي‏ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24)
آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌‏اند؟ بگو: «برهانتان را بياوريد.» اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده. [نه!] بلكه بيشترشان حق را نمى‏‌شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند.

[سورة النمل (۲۷): الآيات ۶۰ الى ۶۵]
أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ‏ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (64)
يا آن كس كه خلق را آغاز مى‏‌كند و سپس آن را بازمى‏‌آورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى‌‏دهد؟ آيا معبودى با خداست؟ بگو: «اگر راست مى‏‌گوييد، برهان خويش را بياوريد.»

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۷۱ الى ۷۵]
وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ‏ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (75)
و از ميان هر امتى گواهى بيرون مى‏‌كشيم و مى‏‌گوييم: «برهان خود را بياوريد.» پس بدانند كه حقّ از آنِ خداست، و آنچه برمى‏‌بافتند از دستشان مى‌‏رود.

[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۱۱۱ الى ۱۱۸]
وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ‏ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (117)
و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند،كه براى آن برهانى نخواهد داشت، حسابش فقط با پروردگارش مى‏‌باشد، در حقيقت، كافران رستگار نمى‌‏شوند.

[سورة القصص (28): الآیات 31 الی 35]
اسْلُكْ يَدَكَ في‏ جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ‏ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ (32)
«دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بى‌‏گزند بيرون بيايد، و [براى رهايى ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان. اين دو [نشانه‏] دو برهان از جانب پروردگار تو است [كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى‏]، زيرا آنان همواره قومى نافرمانند.»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی