And made the word of the disbelievers The lowermost,
while Allah’s Word
Became the uppermost!
«کلم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«كَلَّمْتُهُ: جرحته جراحة بَانَ تأثيرُها،
به سختى مجروحش كردم كه تأثيرش ظاهر شد.»
«كَلَمَهُ، كَلَّمَهُ: او را زخمى كرد.»
«کلم یعنی زخم»
+ «دبر» : وقتی پالان و جهاز شتر پشت حیوان رو زخمی میکنه،
مثل اینه که خار دست یا صورت رو زخمی میکنه!
+ «اثر» … تاثیر این همجواری «قرب» پالان شتر یا خار گل بوضوح روی پشت حیوان یا دست و صورت این شخص آشکار و مشهود است.
«کلام تاثیر گذار صاحبان نور بر قلوب اهل یقین»
مفهوم قرب و نزدیکی در هزار واژه مترادف نور ولایت وجود دارد
و از همه این واژه ها مفهوم نور ولایت استنباط میشود، پس:
«الکلام النّور الولایة»
خدای مهربان با بندگان خودش حرف میزنه! کلمة الله!
خدای مهربان، به چه زبانی با بندگان خودش حرف میزنه؟! کلمة الله!
+ «خدا حرف نمیزنه! عمل میکنه! کن فیکون میکنه!»
+ مفهوم «آشکار»
در تمام واژههایی که نامهای زیبای صاحبان نور و آیات و تقدیرات محکم موید اندیشۀ آنها هستند، مفهوم آشکار وجود دارد مثل واژه «کلم».
كَلَّمْتُهُ : جرحته جراحة بَانَ تأثيرُها، به سختى مجروحش كردم كه تأثيرش ظاهر و آشکار شد.
وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ: يعنى با حجتى كه خداى تعالى براى شما و عليه ايشان آنرا دليلى روشن و آشكار قرار داده است كه همان حجتى قوى است «آیاتی و رسلی».
+ «الک – ملائکة»
از حدیث زیبای بلوهر و یوذاسف:
[مبحث زیبا و کلیدی «با ارزش – بیارزش»]
وَ ذَلِكَ أَنِّي كُنْتُ قَدْ سَمِعْتُ قَائِلًا يَقُولُ:
و آن سخن چنين بود كه من شنيدم شخصى ميگويد:
يَحْسَبُ الْجَاهِلُ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ لَا شَيْءَ شَيْئاً وَ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ الشَّيْءُ لَا شَيْءَ
وَ مَنْ لَمْ يَرْفَضِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ لَا شَيْءَ لَمْ يَنَلِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ شَيْءٌ
وَ مَنْ لَمْ يُبْصِرِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ الشَّيْءُ لَمْ تَطِبْ نَفْسُهُ بِرَفْضِ الْأَمْرِ الَّذِي هُوَ لَا شَيْءَ
وَ الشَّيْءُ هُوَ الْآخِرَةُ وَ لَا شَيْءَ هُوَ الدُّنْيَا.
نادان چيزى كه هيچ نيست، چيز ميانگارد و آنچه حقيقت دارد، خيال ميكند چيزى نيست.
اگر كسى رها نكند چيز بىارزشى را، به واقعيت نخواهد رسيد.
و تا بينش پيدا نكند و واقعيت را نيابد، راضى نميشود كه ترك كند چيز بىارزشى را.
اما واقعيت و چيز با ارزش، آخرت است و آنچه ارزشى ندارد دنيا است.
فَكَانَ لِهَذِهِ الْكَلِمَةِ عِنْدِي قَرَارٌ:
اين سخن در دلم جاى گرفت.
+ «کلم: كَلَّمْتُهُ: جرحته جراحة بَانَ تأثيرُها – کلمة – کلمة الله»
[کلم – قبض و بسط]:
+ مفهوم «قبض و بسط»
+ مفهوم «آشکار» و «جفت»
[یک مثال زیبا!]:
موقع دِریلکاری روی دیوار سخت و محکم، که مته سُر میخوره، اول با یک قلم و چکش جای مورد نظر رو، یک تقّه میزنیم که مته اونجا بایستد و سُر نخورد، اونوقت دِریل رو روشن کرده و سوراخ میکنیم! به اون اثرگذاری مختصر تقه روی دیوار میگیم: «کلّمته»
یعنی «اولی» که کارش تعیین نقاط است، میگه من کلمته! حالا تو «دومی» من باش و توی این جاپای من حرکت کن و بیا، اشتباه نمیکنی و پایت نخواهد لغزید.
این مثال برای درک مفهوم واژه «کلم»، زیباست.
+ «قبض و بسط»
+ «نقطه»
«العلم نقطة کثرها الجاهلون»
اگه قلبت تحت تاثیر کلام نورانی صاحبان نور و تحت تاثیر قبض و بسط نور معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات قرار بگیره بطوریکه جوری تاثیر بذاره که دست از گناه برداری و با نور ولایت و اون امر و نهیی که به شکل قبض و بسط نور قلب بهت رسیده و متوجه اون شدی، خودتو آروم کنی، حالا میتونی بگی کلام خدا رو با گوش دلت شنیدی و به اون عمل کردی «سمعا و طاعتا».
+ «قول»
+ «نطق»
+ «حدث»
«إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ … بِكَلامِي»
خدای مهربان داره به بندگانش اینو میگه:
ای مردم؛ بدانید کلام صاحبان نور علم، کلام تاثیر گذار منِ خداست که با شما سخن میگویم!
+ «قبض و بسط»
« إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي »
عرب به زخم میگه: «كلم» چون زخم، اثرى است که دلالت بر زخمزننده دارد،
و همچنین كلام، اثرى است که دلالت بر معنى این واژه دارد.
پس معنا و کانسپت اصلى زخم، تأثير ميباشد.
اصطلاح عامیانه زخم زبان زدن «جرح اللّسان» در مورد کسی بکار میره که زبان تندی داره و حرفش تاثیر گذاره و حرف که میزنه، آتش بپا میکنه!
اگه واقعا قلبت کلام نورانی و معالم ربانی رو بفهمه «قبض و بسط» و تاثیر بپذیرد، علامتش این است که باید آثار تاثیر کلام معلم ربانی خود را عملا در اعضاء و جوارحت، با دل کندن از گناه نشان دهی و ثابت کنی که پستانک تمنا را از دهان خارج نمودهای!
بعبارت دیگر کسی که واقعا با یاد معالم ربانی دل از گناه میکند، میتواند ادعا کند که کلام عالَم بالا را با قلبش شنیده و دیده و درک کرده است، انگاری متوجه ارادۀ خدا در مورد خودش شده و پی به ماموریتش برده و این را عملا با تولید عمل صالح نشان میدهد.
+ «علق»
+ «قلم»
+ «شجر»
«يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ»:
کلام الله در واقع چیز شنیدنی با گوش نیست! نور است!
این نور در قلب صاحبان و حاملان نور به حروف و کلام عرب ترجمه میشود!
حالا ما میتوانیم این کلام را با واسطۀ ای مترجم دانا، ببینیم و بشنویم و بفهمیم!
«الكلام في الحقيقة هو المعنى القائم بالنفس»
این چه جور گفتنی است که قلب خودش می گوید و خودش می شنود و در ظاهر هیچ کس از آن خبری ندارد؟!
اصل کلام در اصل همینجوری است و کیفیتی مخفی دارد و امری قلبی است و در پرده غیب است و فقط خود شخص از فهوای این کلام مطلع می شود و سند قرآنی آن این عبارت است که «يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ».
در این آیه، اهل شک حسود نسبت به صاحبان نور که بیاحترامی میکنند، با خودشان میگویند:
پس چرا به سبب این بیاحترامی، عقوبت نشدیم؟!
این عبارت «با خودشان می گویند» همان اصل کلام است که هیچ زبانی نجنبیده و گوشی نشنیده، اما معنی کلام در قلب گفته شده و درک شده است.
به این میگن کلام!
کلام، زبانی نیست، قلبی است!
کلام زبانی هیچ اثری در اعمال و رفتار دیگران نخواهد داشت!
عملا با گذشت از دلخواه، و پشت کردن به تمنا، تولید نور آرامش عمل صالح کن و اینجوری با قلوب دیگران تکلم نما و این قلوب را تسخیر نما تا برایت جانفشانی کنند و این کلام تاثیر گذار، با گوش شنیدنی نیست، بلکه با قلب، فهمیدنی است!
این کلام محصول تحمل آیتی است که تو آن را متحمل میشوی (عمل صالح) و شاهد و ناظر این سکوت معنیدار تو که از صد کلام گویاتر است، متاثر از عملکرد زیبای تو میشود و انگاری تو او را با این سنخ از کلامت، به خود جذب نمودهای و قلبش را مسخر نمودهای، حال آنکه هیچ صدایی در ظاهر از این سر شنیده نشده است.
قصه کلام عالم بالا (مافوق علمی) با قلب ما که مادون او هستیم نیز اینگونه است و ما با قلب خود چیزی را میشنویم و بدان عمل میکنیم که در ظاهر، جز ما، کسی دیگر شنونده این کلام تاثیر گذار نخواهد بود «قبض و بسط» و لذا با هر گذشت از دلخواه و تمنا، کانه چهرۀ نورانی معلم ربانی را در ملکوت قلب خود دیده و کلامش را شنیده و تاثیر این کلام بر قلب خود – که این قلب امیر بدن ماست – را با دل کندن از گناه، در معرض دید همگان قرار میدهیم. و این کلام نورانی که قلب نا آرام را به آرامش میرساند و اصلاح و تربیت میکند، ارزش واقعی دارد و اصلا همین یعنی «ربوبیت ذات اقدس الهی»! این واعظ و ناصح درونی بسیار ارزشمند، همان «ذکر الله» میباشد. «قبض و بسط»
پس ذکر الله گفتن- مثلا «یا ارحم الراحمین»- یک کار ظاهری نیست، بلکه قلب باید معنی این اسم را در کلام معنیدار موثری جستجو نماید که برای ما این کلام معنیدار موثر، یادآوری معالم ربانی است. در همان لحظه که متوسل کمک و یاریش میشوی، هم او را میبینی و هم کلامش را بدون اینکه لبانش تکان بخورد، میشنوی و هم اینکه توفیق عمل به آنچه به تو میگوید، پیدا میکنی و این فعل و انفعالات در یک چشم بر هم زدنی، صورت می گیرد «العلم نقطه» و فقط خودت میفهمی و بس، و اطرافیانت هیچ چیزی از این ماجرا متوجه نمیشوند و فقط از عکس العملی که از تو نسبت به عامل آزار دهنده سر میزند، که دقیقا با عکس العمل همه افراد دیگر متفاوت است، جا میخورند که این چه برخورد عجیب و قریبی بود که از تو نسبت به کسی که تو را دشنام داد، سر زد، تو حتی برنگشتی ببینی اون کیه که داره تو رو فحش میده! (قصه مالک اشتر)، اینجاست که از رابطه کلامی بین قلب مالک اشتر و مولایش علی ع در آن لحظه، فقط خود مالک خبر دارد و مولایش و دیگر هیچ، و احدی تحمل شنیدن کلام و نور علی ع در آن لحظه که به مالک توفیق تحمل آیت را میدهد را ندارد و اکثرا خواهان این ارتباط کلامی با صاحبان نور خود نیستند و اصلا این معالم ربانی را قبول ندارند و به او یقین ندارند و شک، آنها را نابود کرده است و لذا تجربه شنیدن کلام ربانی را ندارند که چگونه قلب را آرام می کند و از این آرامش قلبی بدست آمده پی به عظمت آرامش اخروی نعمتهای بهشتی میبرد و اینگونه است که یقین و باور به آخرت در قلب، با یادآوری معالم ربانی صاحبان نور شکل می گیرد و جز یادآوری این معالم ربانی، دینداری اصلا امری محال است و هر کسی غیر این روش و به خیال خود دینداری نماید، او توهم دینداری دارد نه واقعیت دینداری.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصيرُ (8)
آيا كسانى را كه از نجوا منع شده بودند، نديدى كه باز بدانچه از آن منع گرديدهاند، برمىگردند و با همديگر به [منظور] گناه و تعدّى و سرپيچى از پيامبر، محرمانه گفتگو مىكنند و چون به نزد تو آيند، تو را بدانچه خدا به آن [شيوه] سلام نگفته سلام مىدهند و در دلهاى خود مىگويند:
«چرا به آنچه مىگوييم خدا ما را عذاب نمىكند؟»
جهنّم براى آنان كافى است؛ در آن درمىآيند، و چه بد سرانجامى است.
«إنّ التكليم تعليق الكلام بالمخاطب، فهو أخصّ من الكلام، و ذلك أنّ كلّ كلام ليس خطابا للغير»
شنیدی میگن: خیلی حرفش به دلم نشست!
این همان تاثیر کلام بر مخاطب است «تعليق الكلام بالمخاطب».
[کلم – اسم]:
[«بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ»]:
اسمش مسیح ع است، اما معنی کلام تاثیر گذار آل محمد ع را برای ما دارد:
«إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ»
جای بسی بشارت و خوشحالی دارد، آشنا شدن با اسمی که بوی آرامش علم آل محمد ع را میتوان از این اسم استشمام نمود!
+ «قبض و بسط»
پس قلبی که با یاد معالم ربانی به آرامش می رسد در واقع به اسم اعظم خدا دست یافته و این اسم اعظم خدا، آل محمد ع هستند و برای ما این معالم ربانی است که فنون علمی آل محمد ع در نحوه صحیح زندگی را آموزش می دهد.
«اسم الله غیر الله»
«اسمه … رجال»
انگاری اسم الله و کلمة الله، برای ما، معالم ربانی آل محمد ع است و معنی آن آرامشی است که با یادآوری علوم آنها در قلب ما ایجاد میشود.
حالا اصل بحث اسم و معنی، معلوم میشود که منظور چیست؟
هزار بار بگو: خدا خدا خدا …. تا نفست قطع بشه، اما به یاد معالم ربانی که خود خدای مهربان برای فهم دینش برای تو اونو فرستاده نیفتی، خدا هم تحویلت نمی گیره و این همون حدیثی است که شخصی به موسی ع گفت چرا خدا دعای منو مستجاب نمیکنه؟ موسی ع از خدا پرسید جریان چیه؟ خطاب رسید که این مرد، تو را که فرستاده من هستی، توی قلبش قبول نداره و بهت مشکوکه، اونوقت انتظار داره من دعای اونو قبول کنم؟ هیهات، من هرگز این کار رو نخواهم کرد.
پس معنی آرامشی که دوای درد قلوب ناآرام ماست تنها اسم خدا رو بردن نیست بلکه باید وقتی اسم خدا رو می بری معنی آرامش رو در معالم ربانی- با یادآوری مطالب علمی آنها– جستجو نمایی تا واقعا به آرامش برسی، وگرنه اهل توهّم هستی و خیال میکنی به آرامش رسیدهای!
ورکلایف «جریمۀ پلیس و قبول ذلت کوچک و رهایی از ذلت بزرگ»
[آیاتی – رسلی – کلامی!]:
قبض و بسط همان کلام رسول است در دل آیات!
«بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي»:
در واقع آنچه راجع به «آیاتی و رسلی» گفته شد در مورد «کلامی» نیز صادق است و می توان گفت کلام الله برای ما همان معالم ربانی صاحبان نور است که ماخوذ از علم آل محمد ع است و باید در ما تاثیر اصلاح و تربیت خود را داشته باشد و اگر کسی از این کلام انفسی و معالم ربانی متنبه نشود، آیات و حوادث هم، کلام آفاقی خدای مهربان هستند که تاثیر خود را خواهند گذاشت و تایید کلام انفسی و معالم ربانی را در ملکوت قلب، خواهند نمود و آیه «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق» اشاره به همین مطلب زیبا و مهم دارد.
کسی که نسبت به معالم ربانی و آیات شک دارد، قطعا این کلام و معالم ربانی و آیات عرضه شده، هیچ تاثیری بر این قلب بیمار که سوراخ شک دارد، نخواهد گذاشت و زحمات علمی صاحبان نور و بسترهای آیات عرضه شده، همه را به هدر خواهد داد «سرف – اسراف» و نهایتا بدون بهرهمندی از ربوبیت ذات اقدس الهی، عاقبتی شوم در انتظارش خواهد بود.
«وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ»
«إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي»
انگاری خدای مهربان، رسول خودشو مخاطب قرار داده و بهش میگه:
ای رسول من؛ منِ خدا، تو را بعنوان کلام خودم انتخاب نمودم!
چه مقامی!!! + «صفوة الله»
انگاری اگه خدا بخواد با من و تو صحبت کنه، با همین کلامی که صاحب نور، در ملک و در ملکوت، صحبت میکنه، صحبت خواهد نمود.
وقتی صاحب نور میگه دل از گناه بکن، تو اینجوری فرض کن که خدای مهربان میگه دل از گناه بکن!
اگه گوش نکنی، خود خدا حوادثی جور میکنه که صحت این مطلب برای تو خوب معلوم بشه، که اگه دل از گناه نکنی چی میشه! این آیه اشاره به اهل شک حسود، نسبت به معالم ربانی صاحبان نور و آیات، در هر زمان داره، که اونا کلام الله رو از زبان صاحبان نور شنیدند، یعنی با اعتقاد صحیح آل محمد ع به سبب نور خود آشنا شدند، و آیات رو در تایید این کلام چشیدند اما باز هم اقرار به فضل نور و آیات ننمودند «يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ» و هرگز عملا زیر بار این اعتقاد که ناآرامی قلبی آنها از عیب حسد خودشان است، نرفتند و لیدر سوء را بر صاحب نور خود ترجیح دادند «رجلا فیه شرکاء متشاکسون» و به خیال خام خود که اینجوری که او خیال میکنه، بهتر است، گناه را جایگزین عمل به نور ولایت برای رسیدن به آرامش نمودند!
[کلمة الله – اعتقاد آل محمد ع] :
در واقع این کلمة که موجب نجات انسان می شود اعتقاد به این است که ناآرامی آثار عیب حسد خود ماست «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» و به دیگران هیچ ارتباطی ندارد و آیات فقط این عیب را برای ما برملا میکند!
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ، قيل هي قوله: رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»
از تاریکی و ظلمت قلب، پی به اشتباهش میبره! «ناشئة اللیل»
در واقع صاحبان نور که این اعتقاد را به ما میآموزند، کلمة الله را به ما آموختهاند!
یعنی راه بهرهمندی ما از ربوبیت ذات اقدس الهی را فراهم میآورند.
لذا خداوند آیاتی را ترتیب می دهد که ما در دل شرایط آیات عرضه شده قرار بگیریم و عملا نشان دهیم که آیا عاشق این اعتقاد هستیم یا نه «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ» پس کلام خدا در این تقدیراتی که به آن مبتلابه هستیم، همان نور قبض و بسط قلبی است که تایید معالم ربانی را میکند و ما با عمل به این نور ولایت بر قبولی این اعتقاد که ناآرامی عیب خود ماست صحة گذاشته و کلام الله را قبول می نماییم و این کار عقل و عاقل است که کلام خدا را قبول نماید. و لذا عاقلی که با آشنایی با معالم ربانی این اعتقاد را بیاموزد و بدان عمل نماید نعمت بر او تمام و کمال شده و مشمول این قسمت از آیهها میگردد که: «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ + الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» یعنی معالم ربانی اومده که فقط این اعتقاد رو به ما یاد بده و کار رو تموم کنه! روزی که ما این اعتقاد رو عملا یاد گرفته باشیم و با یاد معالم ربانی از دلخواه و تمنا بگذریم، اون روز، روز «عید غدیر» ماست که «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ». به این میگن دین خدا! و این اعتقاد عوضشدنی نیست «لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ» هرگز! هرگز روزی نمیرسد که اعلام کنند آل محمد ع اعوذ بالله نظرشان و اعتقادشان عوض شد و از حالا به بعد «حوادث آثار عیب شما نیست! هر کاری دلتون میخواد انجام بدید و هر بلایی میخواین به سر نمودارها در بیارین آزادین!»
این توهم و خیال باطل است که اهل شک حسود نسبت به معالم ربانی دارند:
«يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ»
عبارت «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» نیز اشاره به خواسته اهل شک حسود دارد که خواهان تغییر بینش و روش و معالم ربانی هستند تا به آنها ایمان بیاورند!
«وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ»
خدا به رسولانش میگه بهشون بگو:
مگه این اعتقاد دست منه که هر جوری باب میل شماست اونو تغییر بدم!
اصلا من کارهای نیستم!
من فقط اومدم بهتون بگم اعتقاد مورد قبول و رضایت خدا که به عاملین به این اعتقاد فقط بهشت رو میدن اینه! والسلام.
من اصلا نیومدم برای شما اعتقاد مورد رضایت خدا رو از پیش خودم تغییر بدم تا شما خوشتون بیاد!
«ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي»!
با اعتقاد اهل شک حسود «كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى»، هرگز به آرامش دست پیدا نخواهیم نمود.
و این «کلمة الله هی العلیا» است که آرامش قلب را در پی دارد.
«إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ.»
[کلام – ذکر – محدثة] :
« كَلَامُ الله حادث بدليل قوله تعالى ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ »
+ «محدثة»: «الحَديث: الجديد. و الحَدِيث: الكلام»
آیات نو به نو با کلام جدیدی از سوی عالم بالا برای ما نازل می شوند تا شرایط جدیدی برای اصلاح و تربیت عیوب ما ایجاد نمایند و ربوبیت همچنان استمرار دارد.
آیه « ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ » یعنی هرچی نور، درِگوش قلبت میگه، این کلام نور، کلام ماست و ذکر نور ذکر ماست.
[کلام – ذکر]:
« وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ »
و یاد معالم ربانی است که عملا قلب ناآرام را به آرامش میرساند.
[کلام – روح القدس]:
+ «روح القدس» :
تایید کلام نورانی صاحبان نور، که مورد تایید خدای مهربان است، رو با قلب سلیمت میتونی درک کنی!
« إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً »
و جز این نمیتواند باشد که این معالم ربانی، به این واسطه، از عالم بالا و آل محمد ع اخذ میگردد.
[گوساله و کلام؟!]:
مگه نمیبینی کلام گوساله هیچ اثری نداره و هیچ نفعی به تو نمیرسونه و هرگز با یاد او قلبت به نور آرامش نمیرسه « أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ » کلامی که از دهان این گوساله خارج میشه « خُوارٌ » مثل صدای گاو، مبهم و نامفهوم و بی ارزش است، مگر نمی بینی هر چی بیشتر از این آب شور میخوری تشنه تر میشی؟! محال است که کلام گوساله، قلب ناآرام رو آرام کنه!
« وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ
أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْديهِمْ سَبيلاً اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمينَ »
[کلام یوسف ع]:
« وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي
فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ (54)
و پادشاه گفت:
«او را نزد من آوريد، تا وى را خاص خود كنم.»
پس چون با او سخن راند، گفت:
«تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستى.»
« أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي » خیلی نکته زیبایی داره!
کلام صاحبان نور به قلب اهل نور اثر میکنه!
اهل حسادت در قلبشون نسبت به صاحبان نور شک دارند و اخلاص کامل نسبت به آنها ندارند و یقین و باور به آنها ندارند، در نتیجه کلام صاحبان نور در قلب اهل حسادت اثر گذار نیست و این تقصیر خودشان است نه صاحبان نور! کسی که با ظرف قلبی که تهش سوراخه، اومده آب ببره و موفق نمیشه، آب رو مقصر باید بدونه یا ظرف خودشو؟! خُب معلومه کسی که مدتها با دید شک و حسد به نورش نگاه میکنه، اگه به ظرف معیوب قلبش نگاه کنی، یک قطره آب هم نخواهی دید، پس اول باید نسبت به نورش یقین خودشو کامل کنه، اونوقت تاثیراتشو خواهد دید!
«اقتد بنبیک یا معاذ فی الیقین»
+ «فاطلب معرفة»
رابطه واژه «خلص» و «یقین» در این آیه زیباست.
+ «اخلاص»
ملک صادقانه و خالصانه از نور یوسف ع طلب آرامش نمود لذا کلام نور در او چنان اثر گذار شد که او توفیق پیدا نمود تا نسبت به نورش اقرار به فضل نماید و حرمت جایگاه معالم ربانی او را حفظ نماید «مکین» لذا به امنیت و آرامش و نور قلب با کمک نور یوسف ع رسید «امین».
[عقل – کلام] :
« يَغُوصُ الْعَقْلُ عَلَى الْكَلَامِ فَيَسْتَخْرِجُهُ مِنْ مَكْنُونِ الصَّدْرِ
كَمَا يَغُوصُ الْغَائِصُ عَلَى اللُّؤْلُؤِ الْمُسْتَكِنَّةِ فِي الْبَحْرِ »
+ ترجمه نور به حرف در قلب حاملان نور که قبض و بسط و کلام عالم بالا را میفهمند.
[هدایت – جواد]:
+ «ترجمه نور به حرف و تالیف کلام»
+ کلمة الله
+ قبض و بسط
عطای آل محمد ع به قلب اهل یقین، کلام نورانی – قبض و بسط – آنها در قلوب است.
+ «کن فیکون»
اصلا هدایت یه جوری «کن فیکون» است، کلام نورانی معالم ربانی منا اهل البیت ع است که در قلب اهل یقین نور هدایت را فروزان می سازد و شخص با عمل به این علم و اندیشه، در دل شرایط تقدیراتش، تولید عمل صالح میکند.
+ «كلام اللّه دواء القلب»
« [تفسير الإمام عليه السلام]
قَالَ النَّبِيُّ ص:
عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
يَا عِبَادِي
كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ فَاسْأَلُونِي الْهُدَى أَهْدِكُمْ
وَ كُلُّكُمْ فَقِيرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَيْتُهُ فَاسْأَلُونِي الْغَنَاءَ أَرْزُقْكُمْ
وَ كُلُّكُمْ مُذْنِبٌ إِلَّا مَنْ عَافَيْتُهُ فَاسْأَلُونِيَ الْمَغْفِرَةَ أَغْفِرْ لَكُمْ
وَ مَنْ عَلِمَ أَنِّي ذُو قُدْرَةٍ عَلَى الْمَغْفِرَةِ فَاسْتَغْفَرَنِي بِقُدْرَتِي غَفَرْتُ لَهُ وَ لَا أُبَالِي
وَ لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَ آخِرَكُمْ وَ حَيَّكُمْ وَ مَيِّتَكُمْ وَ رَطْبَكُمْ وَ يَابِسَكُمْ اجْتَمَعُوا عَلَى إِشْقَاءِ قَلْبِ عَبْدٍ مِنْ عِبَادِي لَمْ يَزِيدُوا فِي مُلْكِي جَنَاحَ بَعُوضَةٍ
وَ لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَ آخِرَكُمْ وَ حَيَّكُمْ وَ مَيِّتَكُمْ وَ رَطْبَكُمْ وَ يَابِسَكُمُ اجْتَمَعُوا عَلَى إِشْقَاءِ قَلْبِ عَبْدٍ مِنْ عِبَادِي لَمْ يَنْقُصُوا مِنْ مُلْكِي جَنَاحَ بَعُوضَةٍ
وَ لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَ آخِرَكُمْ وَ حَيَّكُمْ وَ مَيِّتَكُمْ وَ رَطْبَكُمْ وَ يَابِسَكُمُ اجْتَمَعُوا فَيَتَمَنَّى كُلُّ وَاحِدٍ مَا بَلَغَتْ أُمْنِيَّتُهُ فَأَعْطَيْتُهُ لَمْ يَتَبَيَّنْ ذَلِكَ فِي مُلْكِي كَمَا لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ مَرَّ عَلَى شَفِيرِ الْبَحْرِ فَغَمَسَ فِيهِ إِبْرَةً ثُمَّ انْتَزَعَهَا ذَلِكَ بِأَنِّي جَوَادٌ مَاجِدٌ وَاجِدٌ
عَطَائِي كَلَامٌ وَ عِدَاتِي كَلَامٌ
فَإِذَا أَرَدْتُ شَيْئاً فَإِنَّمَا أَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ .
باز هم در تفسير عسگرى عليه السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:
خداوند متعال مىفرمايد:
بندگان من،
همه شما گمراه هستيد مگر كسى كه من او را هدايت كنم.
پس از من هدايت بخواهيد تا به شما بدهم
و همه شما فقير هستيد مگر كسانى كه من آنها را غنى كنم.
پس از من روزى بخواهيد تا به شما بدهم.
و همه شما گنهكار هستيد مگر كسانى را كه من از گناه باز مىدارم.
پس از من طلب بخشش گناهان بكنيد تا من آنها را ببخشم.
هر كس معتقد باشد كه قادر به مغفرت هستم و از من طلب مغفرت بكند، او را مىبخشم و برايم گناهان او هيچ مهم نيست.
اگر گذشتگان و آيندگان و زندهها و مردهها و تر و خشك شما در قلب يكى از بندگان من جمع شوند و او را شقى كنند، از ملك من چيزى كم نمىشود.
اگر همه اول و آخر، زنده و مرده و تر و خشك شما با هم جمع شوند و هر كدام از شما هر چه از من تقاضا كنيد، من به شما مىدهم و اين بخشش در گنجينههاى غيبى من اثر كسر شدن نمىگذارد.
اگر يكى از شما به كنار دريا برود و سوزنى داخل آب دريا بكند و آب دريا را با آن سوزن بكشد، آن آب تمام نمىشود و عطاى من هم نمىتواند گنجينههاى غيبى مرا تمام كند.
به همين جهت است كه من جواد و بخشنده هستم.
عطاهاى من كلمات من است و وعدههاى من كلام من است.
چون وقتى اراده كردم به چيزى بگويم موجود باشد، آن شىء قبل از گفتن من موجود مىشود.»
کلم :
الكلم: الجرح
ربوبیت همان کلمه باقیه است.
اثر عمیق ربوبیت و دوام و بقای آن به پهنه هستی !
دیدی میگن زخم زبون میزنه ! حرفش مثل شمشیر روی آدم کار میکنه !
کلمه = اعتقاد : کلمة لا اله الا الله = اعتقاد لا اله الا الله
کلام ولیّ خدا : اعتقادی که مثل نور در قلب تاثیر گذار است.
+ «کن فیکون»
[کلام الله – کن فیکون] :
اگه نورت به قلبت نگاه کنه و لبخند بزنه انگاری با قلبت حرف میزنه « عَطَائِي كَلَامٌ » و این عطاء و توفیق از جنس کن فیکون است و در جا قلبت روشن میشه و عامل به ولایت میشی.
این نگاه نورانی، هنگامی که اشتباه میکنیم، از جنس تاریکی است به این معنا که اشتباهتو متوقف کن و دومی نورت باش و در جهت و سمت تمناهای خودت تلاش نکن!
این نگاه فقط در گرو اینه که با یاد معالم ربانی از دلخواه بگذری و عمل صالح انجام بدی، اینجوری بغیر حساب تمام کوتاهی های دیگه ای که مرتکب شدی محو میشه.
« … عَطَائِي كَلَامٌ، وَ عَذَابِي كَلَامٌ، فَإِذَا أَرَدْتُ شَيْئاً فَإِنَّمَا أَقُولُ لَهُ : كُنْ فَيَكُونُ
يَا عِبَادِي اعْمَلُوا أَفْضَلَ الطَّاعَاتِ وَ أَعْظَمَهَا لِأُسَامِحَكُمْ-
وَ إِنْ قَصَّرْتُمْ فِيمَا سِوَاهَا وَ اتْرُكُوا أَعْظَمَ الْمَعَاصِي وَ أَقْبَحَهَا- لِئَلَّا أُنَاقِشَكُمْ فِي رُكُوبِ مَا عَدَاهَا … »
اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
لَا يُخَاطِبُ النَّاسَ بِشَهَادَةِ الْعِيَانِ وَ لَا يُشَافِهُهُمْ بِالْكَلَامِ
بدان كه خداى عز و جل علنا با مردم سخن نميگويد …
إِنَّ كَلَامِي لَوْ وَقَعَ طَرَفٌ مِنْهُ فِي قَلْبِ أَحَدِكُمْ لَصَارَ مَيِّتاً !!!
[علم، فهم کلام ولی خداست، در افعالی که حادث میکند، یعنی در قبض و بسط نور قلب]
اشاره به اینکه اهل آخرت کلامشان باید حتی در دنیا هم از حروفی تشکیل شود که از جنس نور است و قابل ترجمه فقط برای عاقل است و جاهل و تابع هوای نفس حسود، این کلام برایش مفهوم نیست و انگاری با لهجه و زبانی صحبت می شود که هوای نفس به آن گویش آشنایی ندارد «حَرْفٌ مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ».
[ربوبیت – کلمۀ]:
این کلام تاثیر گذار خواهد بود [کلم : جرح عمیق و شدید]:
اثر عمیق ربوبیت و دوام و بقای آن در پهنه هستی، در ملک و در ملکوت قلب!
وَ نَحْنُ صَفْوَةُ الْكَلِمَةِ الْبَاقِيَةِ
[ربوبیت: برگزیده حقیقت اثرگذار و باقی]
إِلَى يَوْمِ الْحَشْرِ الْمَأْخُوذِ لَهَا الْمِيثَاقُ وَ الْوَلَايَةُ مِنَ الذَّرِّ
ما اهل بیت ع دوست داریم «إِنِّي أُحِبُّ …» که دوستان ما کلام ما را در افعالی که برایشان مقدر میکنیم، بفهمند «… أَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثاً – (الْمُحَدَّثُ = الْمُفَهَّم) » و متعاقبا عمل کنند.
وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ
أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ
لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ كَائِناً (+ خلقا جدیدا)
فَإِنَّ رُوحَ الْبَصَرِ رُوحُ الْحَيَاةِ
[کلمه = نور]
الَّذِي لَا يَنْفَعُ إِيمَانٌ إِلَّا بِهِ مَعَ كَلِمَةِ اللَّهِ وَ التَّصْدِيقِ بِهَا
فَالْكَلِمَةُ مِنَ الرُّوحِ وَ الرُّوحُ مِنَ النُّورِ وَ النُّورُ نُورُ السَّمَاوَاتِ
فَبِأَيْدِيكُمْ سَبَبٌ وَصَلَ إِلَيْكُمْ مِنْهُ إِيْثَارٌ وَ اخْتِيَارٌ نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تَبْلُغُوا شُكْرَهَا خَصَّصَكُمْ بِهَا وَ اخْتَصَّكُمْ لَهَا
الْمُحَدَّثُ [الْمُفَهَّم] :
إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثاً
وَ أَيُّ شَيْءٍ الْمُحَدَّثُ [الْمُفَهَّم]
أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ
إِذَا سَأَلْتَ عَنْ شَيْءٍ فَفَرِّغْ قَلْبَكَ لِتَفْهَمَ
قلب باید از لوث حب دنیا [تمناها] فارغ گردد، تا شخص بتواند فهم مطالب علمی، یعنی درک شنیداری و دیداری از تاریکی و سپس روشنایی قلبش، داشته باشد.
[کلام – قبض و بسط]:
مَغْرَسُ الْكَلَامِ الْقَلْبُ
[محل کاشت کلام ولی خدا در قلب ماست، کلام او نور است لذا قلب ما باید محل تابش نور علمی ولی خدا باشد و ثمرات کاشت این کلام در اعضاء و جوارح ما با انجام اعمال صالح به نتیجه برسد.]
وَ مُسْتَوْدَعُهُ الْفِكْرُ
[آنچه در کلام به ودیعه سپرده می شود فکر است ، لذا با القاء نور به قلب در واقع القاء بینش و علم و طرز فکر صحیح از جانب ولی خدا به قلب ما عطا می شود و هدف اصلاح نیت و شاکله اعتقادی و خلقی، نیازمند اصلاح و تربیت قلب و هوای نفس معیوب ماست.]
وَ مُقَوِّيهِ الْعَقْلُ
[آنچه این کلام و نور را تقویت و نیرو می بخشد، نور عقل است (تعقیل النبات: 1+1)، در واقع کلام کسی که عقلش بر هوای نفسش غلبه دارد، یعنی پشت به تمنا و رو به نور است، این قدرت و توان اثر گذاری به قلب دیگران را برای کمک به آنها و اصلاح عیوب هوای نفس آنها خواهد داشت و کسی که هوای نفسش بر عقلش غلبه دارد کلامش حتما ثمر و نتیجه اصلاح و تربیتی نخواهد داشت لذا ثابت می شود که جز صاحبان نوری که ماذون به نشر علم هستند، هیچ کس حق صحبت کردن ندارد و اگر حسود این اجازه را به خود بدهد، کلامش جز شرّ، چیز دیگری بر پا نخواهد کرد.
عاقل اجازه تکلم دارد و جاهل که هوای نفسش غالب بر عقلش می باشد هر چه بگوید، تکلم فی ما لا یعنیک است، زیرا کلام، نیاز به قوای عقلانی دارد.]
وَ مُبْدِيهِ اللِّسَانُ
[آغازگر کلام ولی خدا که نور است و به قلب حاملان نور میتابد، این نور بصورت کلام از زبانِ صاحبان نور، خارج و به قلب ما میتابد، و جوهر نورانی دارد. احساس بسط و نور قلبی معنایش اینست که ولی خدا ما را قابل دانسته و با ما سخن گفته است. ابتدای این کلام نورانی در حقیقت از لسان مبارک ولی خداست، در واقع یعنی کسی که کلامش کلام خداست میباشد.]
وَ جِسْمُهُ الْحُرُوفُ
[کلام دارای تن و جان است، جسم و تن او حروف الفباست و جان و روح کلام، معنای کلام است.
کلام ولی خدا نور است که در قالبی غیر از حروف به قلب میتابد، یعنی بصورت نور و ظلمت، و معنایی را در قلب القاء میکند و میفهماند!]
وَ رُوحُهُ الْمَعْنَى
[نور کلام ولی خدا در قلب دارای معنا و روح می باشد و با عقل، این معنای کلام درک می شود «و نفخت فیه من روحی» در واقع فهم کلام ولی خدا به قلب انسان هدیه داده می شود که همان موهبت الهی بنام عقل است. عقل موهبتی است الهی که فهم کلام ولی خدا وظیفه عقل است لذا در ما استطاعت و توانایی فهم معانی کلام ولی خدا داده شده است . فهم قبض و بسط قلب یعنی فهم کلام ولی خدا و معنی آن با ابزاری بنام عقل است که خداوند آنرا در ما دمیده است.]
وَ حِلْيَتُهُ الْإِعْرَابُ
[و زیبایی کلام ولی خدا [نور] در این است که از چیزی به کنایه خبر میدهد « الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ عُرِّبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ » و مومن با قبض و بسط قلبی، به کنایات ولی خود از اوامر و نواهی او واقف می گردد.]
وَ نِظَامُهُ الصَّوَابُ
[در کلام ولی خدا نظام و پیوستگی خاصی. وجود دارد که بعلت درست بودن معانی کلام اوست. بعبارت دیگر زمانی کلام، استمرار و پیوستگی و نظم و جاودانگی خواهد داشت که از منبع صحیح به قلب ما بتابد لذا حضور نور مستمر قلبی (قبض و بسط، مثل روز و شب)، دلیل بر مورد صحبت و خطاب خدای مهربان قرار گرفتن است که این گونه، رشد علمی و اصلاح و تربیت عیوب نفسانی قلب امکان پذیر خواهد بود].
[کلم – قبض و بسط] :
[قَدْ كَلَّمَ اللَّهُ جَمِيعَ خَلْقِهِ]:
+ قبض و بسط.
خدا با همه صحبت کرده و میکنه! همه هم خواه ناخواه جواب خدا رو دادند!
حالا کی چی جواب داده، خدا میدونه!
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:
أَتَاهُ ابْنُ الْكَوَّاءِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
هَلْ كَلَّمَ أَحَداً مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَبْلَ مُوسَى ؟
فَقَالَ عَلِيٌّ ع قَدْ كَلَّمَ اللَّهُ جَمِيعَ خَلْقِهِ بَرَّهُمْ وَ فَاجِرَهُمْ وَ رَدُّوا عَلَيْهِ الْجَوَابَ
فَثَقُلَ ذَلِكَ عَلَى ابْنِ الْكَوَّاءِ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ
فَقَالَ لَهُ كَيْفَ كَانَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ؟
فَقَالَ لَهُ أَ وَ مَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ إِذْ يَقُولُ لِنَبِيِّكَ
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى
فَأَسْمَعَهُمْ كَلَامَهُ وَ رَدُّوا عَلَيْهِ الْجَوَابَ كَمَا تَسْمَعُ فِي قَوْلِ اللَّهِ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ قالُوا بَلى فَقَالَ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنَا الرَّحْمَنُ فَأَقَرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ الرُّبُوبِيَّةِ وَ مَيَّزَ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوْصِيَاءَ
وَ أَمَرَ الْخَلْقَ بِطَاعَتِهِمْ فَأَقَرُّوا بِذَلِكَ فِي الْمِيثَاقِ
فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ شَهِدْنَا عَلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ.
کلام الله فعل منه
و افعاله تفهیم
وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ
أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ
لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ كَائِناً
و جز اين نيست كه كلام خداوند فعلى است از او
كه آن را پديد آورده
و مانند آن پيش از آن موجود نبوده است.
فأيُّ شيء العلمُ؟
«ما يحدُثُ بالليل والنهار الأمرُ بعدَ الأمر والشي بعد الشي إلى يوم القيامة».
[کلم – احراز هویت صاحبان نور در ملکوت قلب]:
این کلام نورانی یهو خلق میشه «أَنْشَأَهُ» انگاری تمثال نورانی صاحب نورتو میبینی «مَثَّلَهُ» که داره یه چیزی بهت میگه «كَلَامُهُ» و تو از مشاهده این تصویر نورانی، دنیایی مطلب علمی متوجه میشی.
پس:
وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ
أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ
لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ كَائِناً
[علم – کلم] :
فأيُّ شيء العلمُ ؟
كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ
ما يحدُثُ بالليل و النهار
[العلمُ …كَلَامُهُ ، كَلَامُهُ فِعْلٌ مِنْهُ ، فِعْلٌ مِنْهُ ما يحدُثُ بالليل و النهار]
[علم فهم کلام ولی خداست در افعالی که حادث می کند،
یعنی در قبض و بسطهایی که خدای مهربان توی قلبت ایجاد میکنه]
و أنت اللَّه الذي لا إله إلّاأنت،
جعلتَ قلوبَ أوليائك مسكناً لمشيّتك و مكمناً لإرادتك،
و جعلتَ عقولَهم مناصبَ أوامرك و نواهيك،
فإذا شئت ما تشاء حرّكتَ من أسرارهم كوامنَ ما أبطنت فيهم،
و أبدأت من إرادتك ما أفهمتَهم على ألسنتهم عنك و عقودهم بعقول تدعوك،
و تدعو إليك بحقائق ما منحتهم.
امام حسین علیه السلام:
اللّهمّ منك البدء و لك المشيّة،
و لك الحول و لك القوّة،
أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت،
جعلت قلوب أوليائك مسكنا لمشيّتك، و مكمنا لارادتك،
و جعلت عقولهم مناصب أوامرك و نواهيك،
فأنت إذا شئت ما تشاء حرّكت من أسرارهم كوامن ما أبطنت فيهم،
و أبدأت من إرادتك على ألسنتهم ما أفهمتهم به عنك في عقودهم بعقول تدعوك و تدعو إليك بحقائق ما منحتهم به،
و إنّى لأعلم ممّا علّمتني ممّا أنت المشكور على ما منه أريتني، و إليه آويتنى.
اللّهمّ و إنّي مع ذلك كلّه عائذ بك، لائذ بحولك و قوّتك، راض بحكمك الّذي سقته إلىّ في علمك، جار بحيث أجريتني، قاصد ما أمّمتنى، غير ضنين بنفسي فيما يرضيك عنّى إذ به قد رضّيتنى، و لا قاصر بجهدى عمّا إليه ندبتنى، مسارع لما عرّفتنى، شارع فيما أشرعتني، مستبصر في ما بصّرتني، مراع ما أرعيتني، فلا تخلني من رعايتك، و لا تخرجني من عنايتك، و لا تقعدني عن حولك، و لا تخرجني عن مقصد أنال به إرادتك، و اجعل على البصيرة مدرجتي، و على الهداية محجّتي، و على الرّشاد مسلكي، حتّى تنيلني و تنيل بي أمنيّتي، و تحلّ بي على ما به أردتني، و له خلقتنى، و إليه آويتني، و أعذ أولياءك من الافتتان بي، و فتّنهم برحمتك لرحمتك في نعمتك تفتين الاجتباء، و الاستخلاص بسلوك طريقتي، و اتّباع منهجي، و ألحقني بالصّالحين من آبائي و ذوى رحمي.
بار الها!
آغاز همه از توست. و مشيت (نافذۀ در همۀ قلمرو آفرينش) از آن توست،
و همۀ جنبشها و توانمنديها براى توست،
و توئى آن ذات كامل يگانهاى كه هيچ معبود به حقى جز تو نيست،
دلهاى اوليائت را اقامتگاه مشيت خود و كمينگاه اراده خويش ساختهاى،
و انديشههاى آنان را پايگاههاى اوامر و نواهى خود قرار دادهاى، پس هرگاه خواستههاى خود را بخواهى (اجرا كنى)، از باطن آنان آن نهفته (بصيرت و همت) ها را كه پوشيده داشتهاى به جنبش آورى و از ارادۀ خود آنچه را كه در پيمانهاى (فطرى) به آنان آموختهاى بر زبانشان – بواسطۀ انديشههايى كه تو را مىخوانند و با حقايق عطيههاى تو به سوى تو دعوت مىكنند – آشكار نمايى.
و من به سبب تعليم تو مىدانم آن (حقايق و اسرارى) را كه در برابر ارائه آن به من، و پناهنده ساختن من به آن، تنها تو (پسنديده و) مورد سپاسم هستى.
بار الها!
با اين همه باز به تو پناه مىبرم،
و دست به دامن حول و قوۀ تو مىشوم،
به آن داوريى كه در علم خود آن را به سوى من راندهاى خشنودم،
به همانگونه كه مرا به جريان انداختهاى در جريانم،
آنچه را تو از من منظور داشتهاى قصد مىكنم،
در آنچه تو را از من خشنود سازد بخل نمىورزم،
زيرا آن را تو خوشايندم ساختهاى،
و تلاش خود را از آنچه مرا به آن فرا خواندهاى دريغ نمىدارم،
به آن اهداف بلندى كه به من شناساندهاى شتاب مىگيرم،
در آن راهى كه مرا روشن ساختهاى ره مىپويم،
در آن آيينى كه مرا بصيرت بخشيدهاى روشنم،
آنچه را كه به نگهدارى آن مرا واداشتهاى نگهبانم،
پس مرا از نگهدارى خود، به خويش مسپار
و از حوزه عنايت خود بيرون ميفكن
و از حول (و توانبخشى) خود پس ميانداز،
و از آن مقصدى كه با آن به خواسته تو مىرسم خارج مساز
و راه كمالم را بصيرت قرار ده،
و هدف نهايى خلقتم را بر هدايت خود بنا كن،
و راه و روشم را بر رشد، بنيانگذار تا (بدين وسيله) مرا به آرزويم و آرزويم را به من برسانى،
و مرا به آن (قلّۀ بلند قرب و كمال) كه از من خواستهاى و براى آن آفريدهاى و به آن پناهم دادهاى، فرود آورى.
خدايا!
اولياء خود را به سبب من در فتنه (و سختى) ميفكن
و به رحمت خود آنان را در سايه نعمت (معرفت و عبوديت) خود شيداى رحمت (خاصّه) خويش ساز،
شيداى گزيده و شيداى رهيده كه طريق مرا پيمايند و راه راست مرا پى گيرند،
و مرا به شايستگان از اجداد و خويشان خود ملحق ساز.
آيا جايز است كه خدا دشمن خود را بر دوست خويشتن مسلط نمايد؟!
داستان تکراری کربلا!
مقهورية الحسين ع!
احتجاجات الحسين بن روح في علة تسلط الأعداء على الحسين ع و قتلهم له
مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَعَ جَمَاعَةٍ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ عِيسَى الْقَصْرِيُّ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْءٍ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ
فَقَالَ الرَّجُلُ
أَخْبِرْنِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَ هُوَ وَلِيُّ اللَّهِ ؟
قَالَ نَعَمْ
قَالَ
أَخْبِرْنِي عَنْ قَاتِلِهِ أَ هُوَ عَدُوُّ اللَّهِ ؟
قَالَ نَعَمْ
قَالَ الرَّجُلُ
فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ يُسَلِّطَ اللَّهُ عَدُوَّهُ عَلَى وَلِيِّهِ ؟
فَقَالَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ افْهَمْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ
اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُخَاطِبُ النَّاسَ بِشَهَادَةِ الْعِيَانِ وَ لَا يُشَافِهُهُمْ بِالْكَلَامِ
بدان كه خداى عز و جل علنا با مردم سخن نميگويد.
وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا مِنْ أَجْنَاسِهِمْ وَ أَصْنَافِهِمْ بَشَراً مِثْلَهُمْ
فَلَوْ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رُسُلًا مِنْ غَيْرِ صِنْفِهِمْ وَ صُوَرِهِمْ لَنَفَرُوا عَنْهُمْ وَ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُمْ
فَلَمَّا جَاءُوهُمْ وَ كَانُوا مِنْ جِنْسِهِمْ يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ قَالُوا لَهُمْ أَنْتُمْ مِثْلُنَا فَلَا نَقْبَلُ مِنْكُمْ حَتَّى تَأْتُونَّا بِشَيْءٍ نَعْجِزُ أَنْ نَأْتِيَ بِمِثْلِهِ فَنَعْلَمَ أَنَّكُمْ مَخْصُوصُونَ دُونَنَا بِمَا لَا نَقْدِرُ عَلَيْهِ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ الْمُعْجِزَاتِ الَّتِي يَعْجِزُ الْخَلْقُ عَنْهَا- فَمِنْهُمْ مَنْ جَاءَ بِالطُّوفَانِ بَعْدَ الْإِنْذَارِ وَ الْإِعْذَارِ فَغَرِقَ جَمِيعُ مَنْ طَغَى وَ تَمَرَّدَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أُلْقِيَ فِي النَّارِ فَكَانَتْ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلاماً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخْرَجَ مِنَ الْحَجَرِ الصَّلْدِ نَاقَةً وَ أَجْرَى فِي ضَرْعِهَا لَبَناً وَ مِنْهُمْ مَنْ فُلِقَ لَهُ الْبَحْرُ وَ فُجِّرَ لَهُ مِنَ الْحَجَرِ الْعُيُونُ وَ جُعِلَ لَهُ الْعَصَا الْيَابِسَةُ ثُعْبَاناً فَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ* وَ أَحْيَا الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْبَأَهُمْ بِمَا يَأْكُلُونَ وَ مَا يَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِهِمْ وَ مِنْهُمْ مَنِ انْشَقَّ لَهُ الْقَمَرُ وَ كَلَّمَهُ الْبَهَائِمُ مِثْلُ الْبَعِيرِ وَ الذِّئْبِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ
فَلَمَّا أَتَوْا بِمِثْلِ هَذِهِ الْمُعْجِزَاتِ وَ عَجَزَ الْخَلْقُ مِنْ أُمَمِهِمْ عَنْ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِهِ كَانَ مِنْ تَقْدِيرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لُطْفِهِ بِعِبَادِهِ وَ حِكْمَتِهِ أَنْ جَعَلَ أَنْبِيَاءَهُ مَعَ هَذِهِ الْمُعْجِزَاتِ فِي حَالٍ غَالِبِينَ وَ فِي أُخْرَى مَغْلُوبِينَ وَ فِي حَالٍ قَاهِرِينَ وَ فِي حَالٍ مَقْهُورِينَ
وَ لَوْ جَعَلَهُمْ عَزَّ وَ جَلَّ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِمْ غَالِبِينَ وَ قَاهِرِينَ وَ لَمْ يَبْتَلِهِمْ وَ لَمْ يَمْتَحِنْهُمْ لَاتَّخَذَهُمُ النَّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَارِ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَحْوَالَهُمْ فِي ذَلِكَ كَأَحْوَالِ غَيْرِهِمْ لِيَكُونُوا فِي حَالِ الْمِحْنَةِ وَ الْبَلْوَى صَابِرِينَ وَ فِي حَالِ الْعَافِيَةِ وَ الظُّهُورِ عَلَى الْأَعْدَاءِ شَاكِرِينَ وَ يَكُونُوا فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِمْ مُتَوَاضِعِينَ غَيْرَ شَامِخِينَ وَ لَا مُتَجَبِّرِينَ وَ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ أَنَّ لَهُمْ ع إِلَهاً هُوَ خَالِقُهُمْ وَ مُدَبِّرُهُمْ فَيَعْبُدُوهُ وَ يُطِيعُوا رُسُلَهُ وَ تَكُونَ حُجَّةُ اللَّهِ تَعَالَى ثَابِتَةً عَلَى مَنْ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِيهِمْ وَ ادَّعَى لَهُمُ الرُّبُوبِيَّةَ أَوْ عَانَدَ وَ خَالَفَ وَ عَصَى وَ جَحَدَ بِمَا أَتَتْ بِهِ الْأَنْبِيَاءُ وَ الرُّسُلُ وَ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ فَعُدْتُ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مِنَ الْغَدِ
وَ أَنَا أَقُولُ فِي نَفْسِي أَ تَرَاهُ ذَكَرَ مَا ذَكَرَ لَنَا يَوْمَ أَمْسِ مِنْ عِنْدِ نَفْسِهِ
فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِي الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِيَ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ
أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِي دِينِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِرَأْيِي وَ مِنْ عِنْدِ نَفْسِي
بَلْ ذَلِكَ عَنِ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
در كتاب اكمال الدين و احتجاج و علل الشرائع از محمّد بن ابراهيم نقل ميكند كه گفت:
من نزد حسين بن روح (نايب امام زمان) بودم كه شخصى برخاست و گفت:
من در نظر دارم از تو سؤال بكنم.
فرمود: هر چه در نظر دارى جويا شو!
گفت: براى من بگو:
آيا امام حسين عليه السّلام ولى خدا بود يا نه؟
فرمود: چرا.
گفت: آيا قاتل امام حسين دشمن خدا بود يا نه؟
فرمود: چرا
گفت:
آيا جايز است كه خدا دشمن خود را بر دوست خويشتن مسلط نمايد؟
حسين بن روح در جوابش فرمود:
اين جوابى را كه بتو ميگويم درك كن:
بدان كه خداى عز و جل علنا با مردم سخن نميگويد.
بلكه پيامبرانى را از جنس و صنف بشر نظير خودشان براى آنان فرستاد. اگر خدا پيغمبرانى را براى بشر ميفرستاد كه از همجنس و همشكل آنان نمىبودند مردم از ايشان متنفر ميشدند و سخن آنان را قبول نميكردند. اما هنگامى كه پيامبرانى از جنس بشر براى ايشان آمدند و غذا خوردند و در بازارها راه رفتند به پيغمبران خود گفتند: شما هم مثل خود ما هستيد، ما سخن شما را نمىپذيريم تا معجزهاى بكنيد كه ما نتوانيم كرد. در اين صورت ما ميدانيم كه شما در آوردن معجزه اختصاص داريد و ما نداريم.
لذا خداى توانا معجزاتى به انبياء عليهم السّلام عطا كرد كه مردم از آوردن آنها عاجز شدند.
بعضى از انبياء بعد از اينكه مردم را از عذاب خدا بيم دادند طوفان را از باب معجزه آوردند و كليه افرادى كه طغيان كردند و متمرد بودند غرق شدند.
بعضى از پيغمبران را در آتش انداختند و آتش بر آنان از باب معجزه سرد و سلامت شد. بعضى از پيامبران از سنگ سفت ناقه درآورد و شير در پستان آن جارى نمود.
بعضى از انبياء دريا از برايش شكافته شد و از ميان سنگ چشمه آب برايش جارى گرديد و عصاى او كه از چوب خشك بود مبدل به اژدها گرديد و سحر و جادوى ساحران را باطل نمود.
بعضى از پيامبران شخص كور و مرض پيسى را شفا ميداد و اموات را به اجازه خدا زنده مىكرد. و آنان را از آنچه مىخوردند و در خانههاى خود ذخيره ميكردند خبر ميداد.
بعضى از پيغمبران شق القمر ميكردند و حيوانات از قبيل شتر و گرگ و غيره با او سخن ميگفتند.
هنگامى كه انبياء از اين قبيل معجزات آوردند و امتهاى ايشان از اظهار اين گونه معجزات عاجز شدند خدا بجهت آن تقديرات و لطف و حكمتى كه نسبت به بندگان خود داشت پيامبران را با اين معجزاتى كه داشتند
گاهى غالب و گاهى مغلوب
گاهى مسلط و قاهر و گاهى مقهور
قرار ميداد.
اگر خداى عليم انبياء را در همه حال غالب و قاهر ميگردانيد و آنان را مبتلى و مورد آزمايش قرار نميداد مردم ايشان را خدا قرار ميدادند و از خدا اعراض ميكردند و از طرفى هم فضيلت و ارزش صبر بر بلاء و محنت و امتحانات آنان شناخته نميشد.
لذا خداى سبحان حال پيغمبران را از اين لحاظ نظير حال غير آنان قرار داد تا در موقع محنت و بلاء صبور و در هنگام عافيت و غلبه بر دشمنان سپاسگزار و در جميع احوال فروتن باشند، متكبر و متجبر نباشند، و از جهتى هم مردم بدانند كه پيامبران خدائى دارند كه او خالق و مدبر آنان ميباشد. سپس بدين جهت مردم خداى را پرستش كنند و از پيغمبران او اطاعت نمايند و بدين وسيله بر آن افرادى كه سركشى ميكنند و مدعى خدائى پيامبران ميشوند با اينكه نسبت بدستور انبياء عناد و مخالفت و نافرمانى و انكار كنند. تمام حجت شود.
و از جهتى هم هلاك شود آن كسى كه از دليل و برهان هلاك شده و زنده شود آن شخصى كه از دليل و برهان زنده گرديده است.
محمّد بن ابراهيم ميگويد:
من فرداى آن روز نزد حسين بن روح برگشتم و با خود ميگفتم: آن جوابهائى كه حسين بن روح ديروز بمن داد از پيش خود بود!! وقتى نزد او رفتم وى پيشدستى كرد و بمن گفت:
اى محمّد بن ابراهيم! اگر من از آسمان فرود آيم و پرندهاى مرا بربايد يا باد مرا در مكان بسيار دورى پرتاب نمايد (ضرب المثلى است) برايم بهتر است از اينكه مطلبى را از دين خدا به رأى و از پيش خود بگويم.
بلكه جوابهائى كه بتو دادم از اصل يعنى حضرت حجت عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف شنيده شده است.
نَحْنُ صَفْوَةُ الْكَلِمَةِ الْبَاقِيَةِ!
امام صادق علیه السلام:
وَ رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِيثِ الْأَنْبِيَاءِ
وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ آيَةُ الْهُدَى وَ نَحْنُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى
وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ
وَ نَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ
وَ نَحْنُ أَخْيَارُ الدَّهْرِ وَ نَوَامِيسُ الْعَصْرِ
وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ سَاسَةُ الْبِلَادِ
وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِيمُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ
وَ نَحْنُ عِلَّةُ الْوُجُودِ وَ حُجَّةُ الْمَعْبُودِ
لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَامِلٍ جَهِلَ حَقَّنَا
وَ نَحْنُ قَنَادِيلُ النُّبُوَّةِ وَ مَصَابِيحُ الرِّسَالَةِ
وَ نَحْنُ نُورُ الْأَنْوَارِ وَ كَلِمَةُ الْجَبَّارِ
وَ نَحْنُ رَايَةُ الْحَقِّ الَّتِي مَنْ تَبِعَهَا نَجَا وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا هَوَى
وَ نَحْنُ أَئِمَّةُ الدِّينِ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ
وَ نَحْنُ مَعْدِنُ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ إِلَيْنَا تَخْتَلِفُ الْمَلَائِكَةُ
وَ نَحْنُ سِرَاجٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ وَ السَّبِيلُ لِمَنِ اهْتَدَى
وَ نَحْنُ الْقَادَةُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ نَحْنُ الْجُسُورُ وَ الْقَنَاطِرُ وَ نَحْنُ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ
وَ بِنَا يَنْزِلُ الْغَيْثُ وَ بِنَا يَنْزِلُ الرَّحْمَةُ وَ بِنَا يُدْفَعُ الْعَذَابُ وَ النَّقِمَةُ
فَمَنْ سَمِعَ هَذَا الْهُدَى فَلْيَتَفَقَّدْ فِي قَلْبِهِ حُبَّنَا
فَإِنْ وَجَدَ فِيهِ الْبُغْضَ لَنَا وَ الْإِنْكَارَ لِفَضْلِنَا فَقَدْ ضَلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ
لِأَنَّا حُجَّةُ الْمَعْبُودِ وَ تَرْجُمَانُ وَحْيِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مِيزَانُ قِسْطِهِ
وَ نَحْنُ فُرُوعُ الزَّيْتُونَةِ وَ رَبَائِبُ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ
وَ نَحْنُ مِصْبَاحُ الْمِشْكَاةِ الَّتِي فِيهَا نُورُ النُّورِ
وَ نَحْنُ صَفْوَةُ الْكَلِمَةِ الْبَاقِيَةِ إِلَى يَوْمِ الْحَشْرِ الْمَأْخُوذِ لَهَا الْمِيثَاقُ وَ الْوَلَايَةُ مِنَ الذَّرِّ.
محمّد بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:
ما جنب اللَّه و برگزيده خدا و منتخب پروردگار و نگهبان مواريث انبياء و امناى خدا و وجه اللَّه و آيت هدى و عروة الوثقى هستيم بواسطه ما خدا افتتاح نمود و بما ختم كرد ما اولين و آخرين هستيم ما بهترين جهانيان و نواميس زمان و سرور بندگان و رهبر دنيا و راه استوار و صراط مستقيم ما علت وجود و حجت معبوديم خداوند عمل هر كس كه جاهل بحق ما باشد نمىپذيرد.
ما چراغدان نبوّت و چراغهاى رسالت و نور نورها و كلمة اللَّه و پرچم حق هستيم هر كه در زير آن پرچم باشد نجات يابد و هر كه تخلف ورزد گمراه شود ما پيشوايان دين و رهبران سفيدچهرگان و معدن نبوت و پايگاه رسالت هستيم ملائكه بسوى ما در رفت و آمدند ما چراغ روشنگر و راه هدايت و رهبر بسوى بهشت و پل بر روى گذرگاهها و كوهان بزرگيم.
بواسطه ما باران مىبارد و عذاب و بلا جلوگيرى مىشود هر كه شنيد اين هدايت را در جستجوى محبت ما در قلب خود باشد اگر در آن بغض و انكار فضل ما را ديد بداند كه از راه راست منحرف شده زيرا ما حجت معبود و مترجم وحى و خزينه علم و ميزان دادگرى خدائيم.
ما شاخههاى درخت زيتون و دستپرورده پاك مردان
و چراغ چراغدانى هستيم كه در آن نور بر نور قرار دارد.
ما برگزيده كلمه پايدار تا روز قيامت هستيم
كه براى آن پيمان و ولايت گرفته شده از ذرات در عالم ذرّ.
[کلام – حجاب] :
[تکلم من وراء حجاب؟]:
«وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»
«وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ … مِنْ وَراءِ حِجابٍ»
« المسموع من وراء الحجاب هو الكلام الذي تؤديه الوسائط إلى الرسل و البشر من غيرهم »
کلام با واسطه و کلام بی واسطه :
در واقع حجاب به معنی واسطه در کلام است ، هر عاملی که کلام و پیام عالم بالا را به گوش جان برساند حجاب و واسطه ای است برای شنیدن خواست و اراده عالم بالا!
در واقع کلام متکلم را با واسطه حجاب می شنوی و دیدن متکلم امکان پذیر نیست و در حقیقت حجاب برای تو جای خالی متکلم را پر می کند کانه با او سخن بگویی با متکلم سخن گفته ای و سخن او سخن متکلم است.
در بحث صمد اشاره به مافوق علمی شد که ما هر چه تلاش علمی داشته باشیم دون این سقف هستیم لذا برای ما و در سطح ما و کاربردی برای ما از عالم بالا اولین سقف علمی است که بدان دسترسی داریم و این همان حجاب علمی است که واسطه راحتی کار ما در ارتباط با عالم بالاست .
آیات با ما سخن می گویند نه با آن ویژگی سخن گفتنی که همگان می شناسند ! سخن گفتن و شنیدن آخرش به فهم مطلبی منجر خواهد شد حالا اگر از آیات عرضه شده نیز کلام رب ّ فهمیده شود در واقع این هم نوعی تکلم است که خارج از عرف معمول آن صورت گرفته و بدون واسطه زبان و لب و دندان و دیگر اندامهای لازم برای گفتن و شنیدن صورت می گیرد و آن واسطه ای که کلام عالم بالا را به ما بفهماند همو حجاب است و عرب در استعاره به این واسطه می گوید حجاب.
حجاب چه بدرد می خورد؟!
أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ
الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ
مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ مَا بَرَأَ
وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها
إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيم.
مشتقات ریشۀ «کلم» در آیات قرآن، 75 بار تکرار شده است.