دکتر محمد شعبانی راد

حسود، ترسان و لرزان، وحشت زده و با چشمانی بهت زده که پلک نمیزند، بسوی موقف حساب برده میشود! مُهْطِعِينَ‏ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ!

[On that Day] They shall be hurrying Forward with their necks outstretched And their heads upraised, their eyes Do not return to them, being fixed With horror; and their hearts are empty [Of any hope].
This verse describes a scene of terror and urgency on the Day of Judgment, where people will be hastening forward with their heads raised, unable to look away from what they behold, and their hearts filled with fear. It’s a powerful depiction of the intense emotions and anticipation that will prevail on that momentous day.

[در آن روز] گردن‌هایشان را دراز کرده و سرهایشان را برافراشته به پیش می‌برند، و چشم‌هایشان به سویشان باز نمی‌گردد، در حالی که از ترس دوخته شده‌اند. و دلهایشان خالی [از هر امیدی] است.
این آیه صحنه‌ای از وحشت و اضطرار و سراسیمگی را در روز قیامت بیان می‌کند که مردم با سرهای برافراشته به جلو می‌شتابند و نمی‌توانند نگاه خود را از آنچه مشاهده می‌کنند بردارند و دل‌هایشان پر از ترس است.
این تصویری قدرتمند از احساسات و انتظارات شدیدی است که در آن روز مهم غالب خواهد شد.

«هطع» در معنای ممدوح یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«لا يقال للإِسْراع في السَّيْر: إهْطَاع‏، إلا إذا كان معه خَوْف»
حالت «سراسیمگی»
«racing ahead»: با سرعت پیش رفتن، با شتاب جلو رفتن.
«hasten»: عجله کردن، شتافتن، تسریع‌زدن، شتاباندن.
«قنع» در معنای ممدوح یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَقْنَعَ‌ رأسه: رفعه، سرش را بالا برد.»
«raised up»: بلند شده، بالا برده شده.
«needy ask»: درخواست نیازمندانه، درخواست از روی نیاز.
«the needy who do not ask»: نیازمندانی که درخواست نمی‌کنند. «الْقانِعَ‏»

المُهْطِع [هطع] 
توصیف در آیه
هَطَعَ‌ يَهْطَعُ‌ هُطُوعا، و أهْطَعَ‌: أقبل على الشىء ببصره، فلم يرفعْه عنه.
و فى التنزيل: مُهْطِعِينَ‌ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ‌ [إبراهيم: 43]،
و هَطَعَ‌ و أهْطَع: أقبل مسرعاً خائفاً.
و قيل: نظر بخضوع عن ثعلب.

المحکم و المحیط الأعظم، جلد 1، صفحه 119

مهطع در آيه ظاهرا كسى است كه گردنش را دراز كند، مقنع آنست كه سر بالا كند.

قاموس قرآن، جلد 7، صفحه 157

في قوله مُهْطِعِينَ‌ [إبراهيم: 43]: مسرِعين.
في قوله مُهْطِعِينَ‌ [إبراهيم: 43]: محمِّجين.
و التحميج: إدامةُ‌ النظر مع فتح العينين.

تهذیب اللغة، جلد 1، صفحه 97

هَطَعَ‌: ديدگانش به بالا توجه كرد و سر برداشت، مثل شترى كه گردنش را بالا نگه مى‌دارد.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 3، صفحه 522

هَطَعَ‌ الرجل ببصره: إذا صوّبه، و بعير مُهْطِعٌ‌: إذا صوّب عنقه.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 843

أَهْطَعَ‌: أسرع في عدوه.
و هَطَعَ‌ كمنع: أسرع مقبلا خائفا.
و الإِهْطَاعُ‌: الإسراع في العَدْو.
و في التفسير أي ناظرون رافعو رءوسهم إلى الداعي،
هو الذي ينظر في ذل و خشوع لا يقلع.
و أَهْطَعَ‌: إذا مد عنقه و صوب رأسه أي خفظه.

مجمع البحرين، جلد 4، صفحه 410

المهطِع: الذي ينظر في ذلٍّ‌ و خشوع.

تهذیب اللغة، جلد 1، صفحه 97

أَهْطع: أي أسرع.

شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 10، صفحه 6951

هطع بمعنى شتاب و خيره شدن آمده،
اهطاع نيز بمعنى شتاب و دراز كردن گردن است
مهطع آنست كه با ذلّت و ترس نگاه ميكند و از آنچه مى‌بيند ديده بر نميدارد،
در اقرب الموارد گفته فقط‍‌ در صورت خوف اهطاع ميايد.
در صحاح گفته «أَهْطَعَ‌: مدّ عنقه و صوّب رأسه – أَهْطَعَ‌ فى عدوّه: اسرع»
و نيز گفته: «هَطَعَ‌ الرّجل» نگاه كرد و ديده از آن بر نداشت.

قاموس قرآن، جلد 7، صفحه 157

المُقْنِع [قنع] 
توصیف در آیه
هو من قولهم أَقْنَعَ‌ رأسه: إذا نصبه لا يلتفت يمينا و شمالا و جعل طرفه موازيا لما بين يديه.

مجمع البحرين، جلد 4، صفحه 384

أَقْنَعَ‌ رأْسَه و عنقَه: رفعَه و شَخَصَ‌ ببصره نحو الشيء لا يصْرِفُه عنه.
و في التنزيل: مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ‌ ;
المُقْنِعُ‌: الذي يَرْفَعُ‌ رأْسه ينظر في ذلٍّ‌،
و الإِقْناعُ‌: رفع الرأْس و النظر في ذُلٍّ‌ و خُشُوعٍ.
و أَقْنَعَ‌ فلان رأْسَه: و هو أَن يرفع بصره و وجهه إِلى ما حِيالَ‌ رأْسِه من السماء.
و المُقْنِعُ‌: الرافِعُ‌ رأْسَه إِلى السماء.

لسان العرب، جلد 8، صفحه 299

 اقناع رأس بلند كردن آنست،
مقنع كسى است كه سرش را بلند كرده.

قاموس قرآن، جلد 6، صفحه 42

أَقْنَعَ‌ رأسه: رفعه.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 686

اَقْنَعَ‌ رأسه: سرش را بالا برد.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 3، صفحه 252

أقنع الرجلُ‌ رأسَه و عُنُقَه: رَفَعه.
و شَخَص ببصره نحوَ الشىءِ، لا يصرفه عنه.

المحکم و المحیط الأعظم، جلد 1، صفحه 227

أقنع رأسه: أي رفعه و أشخص بصره،
قيل: إقناع الرأس: نكسه،
و على الوجهين يفسر قول اللّٰه تعالى: مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ.

شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 8، صفحه 5651

المُقنِع: الذي يرفع رأسَه ينظر في ذلّ.
و الإقناع: رفعُ‌ الرأس و النَّظرُ في ذُل و خُشوع.
يقال أقنعَ‌ رأسَه، إذا رفَعه.
المُقْنِع رأسَه: الذي رفَعَه و أقبل بطَرْفه إلى ما بين يديه.

تهذیب اللغة، جلد 1، صفحه 172

هطع‏:
هَطَعَ‏ الرجل ببصره: إذا صوّبه
بعير مُهْطِعٌ : إذا صوّب عنقه.
کتاب لغت فقه اللغه:
الإِهْطَاعَ‏: مِشْيةُ المُسْرع الخائِف.
من قوله تعالى:
مُهْطِعِينَ‏ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ‏ .
کتاب لغت فقه اللغه:
«لا يقال للإِسْراع في السَّيْر: إهْطَاع‏، إلا إذا كان معه خَوْف»
حالت «سراسیمگی»:
«آشفتگی، بی‌تابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی»
«agitationpanic, embarrassment, confusion, amazement»
«رفع الرأس و مدّ العنق و رفع البصر و شخوصه. و هذا علامة التحيّر و الانتظار و الدهشة.»
و أمّا مفاهيم: «الإقبال و الانقياد و الإسراع و الذلّ و الخشوع و الخوف»
حالت سرافکندگی، دلهره و وحشت اهل حسادت، وقتیکه چشمشون به عذاب می‌افته!
مُهْطِعِينَ‏ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ!
حسود، ترسان و لرزان، وحشت زده و با چشمانی بهت زده که پلک نمیزند، بسوی موقف حساب برده میشود! مُهْطِعِينَ‏ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ!
مُهْطِعينَ‏ مُقْنِعي‏ رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ!
اين در حالى است كه ترسان [به سوى موقف حساب‏] مى‏‌شتابند؛ و سرهايشان را بالا گرفته‏‌اند و پلك‏هايشان به هم نمى‌‏خورد، و دل‏هايشان خالى [و از وحشت فروريخته‏] است.

قنع:
«شاهدٌ مَقْنَعٌ»
+ «و شاهد و مشهود»
اهل یقین شاهد نور ولایت علمی صاحبان نور خود، در ملک و در ملکوت قلب خود هستند و این فرایند آنها را جوری متقاعد میکند که عامل به این اندیشه نورانی می‌شوند و این میشه اهل یقین با مفهوم واژه قنع در عبارت «شاهدٌ مَقْنَعٌ» یعنی اهل یقین قانع و راضی به نور ولایت است و این قناعت اهل یقین مفهوم زیبایی داره.
قناعت یعنی فقط دیدن نور صاحبان نور و احساس نیاز شدید به این نور برای رفع عطش علمی خود و اقرار به تشنگی خود و اقرار به گوارایی آب زمزم و گوارایی این علوم ربانی و نوشیدن از این آب با حالت تواضع و تمایل زیاد و رفع عطش علمی با نوشیدن و بهره مندی از این کالای با ارزشی که نصیبش شده و همه اینها رو در فیلم مستند شتر تشنه‌ای که چشمش به این آب گوارا افتاده و در حال نوشیدن این آب گواراست. و هر چی توی این فیلم زیبای با حکمت می بینیم جای تدبر داره تا واژه زیبای قنع رو بیشتر درک کنیم در واقع این واژه ما رو بیشتر با مفهوم نور ولایت آشنا میکنه که نور ولایت چقدر گزینه لازم و واجب و حیاتی و در عین حال فراموش شده از اذهان است و درمان قلوب بیمار حسود فقط همین فرایند نور ولایت است که هزار واژه برای تبیین و تفسیر آن تلاش می کنند.
+ «أَقْنَعَ‏ فلان الصبيّ فَقَبَّلَه، و ذلك إِذا وضَعَ إِحْدى يديه على فَأْسِ قَفاه و جعل الأُخرى تحت ذَقَنِه و أَمالَه إِليه فَقَبَّلَه»
[اهل یقین متقاعد میشن! اهل شک متقاعد نمیشن!]:
حالا ببین اهل قناعت هستی یا نیستی ؟!
وقتی چشمت به آب می افته و احساس تشنگی داری و برای خوردن از این آب سرتو میاری پایین، کانه متقاعد شدی برای رفع عطش، نیاز به این آب داری و باید باضافه اون بشی.
اهل شک متکبر اند و خیال می کنن تشنه نیستند در حالیکه رفتار غلطشون خبر از تشنگی شدید اونها به نور ولایت میده، اما این متکبر، اهل قناعت نیست و وقتی چشمش به معالم ربانی صاحبان نور می‌افته، غرورش و حسادتش بهش اجازه نمیده به فضل معالم ربانی اقرار کنه و بگه حوادث آثار عیب اوست و خودشو با آب زمزم نورانی ولایت این رجال آسمانی سیراب بنماید «رجال صدقوا …».
إقناع الرأس!
الاقناع: مدّ البعير رأسه الى الماء للشرب!
[1+1]:
راضی شد و خواست و طالب شد و سرشو به علامت تسلیم پایین آورد و آب خورد چون تشنگی رو در خودش احساس کرد و نیازمندیشو به آب باور داشت و باور داشت که آب از او رفع عطش می کند و همه این موارد با هم اونو یک اهل نور ولایت نمود، یعنی تن به نور ولایت داد یعنی متقاعد شد که اهل نور ولایت باشد «persuasion» و متقاعد شد و قانع شد که برای رسیدن به آرامش، باضافه نور ولایت علمی صاحبان نور گردد (ضیف)، در ملک و در ملکوت.
گاهی شتر در بیابان آب پیدا نمیکنه و حتی راضی میشه کاکتوس بخوره برای رفع عطشش.
قناعت یعنی آداپتاسیون با نور ولایت:
«تنازل حتّى يطبّق أمر حياته على ما بين يديه من إمكاناته»
تَقَنَّعَتِ المرأةُ بِالقِناعِ : آن زن مقنعه پوشيد.
قناعت + اکتیو
انگاری خانم که بدون حجاب و راحت نشسته بود، یهو زنگ در به صدا در اومد و او متوجه ورود غریبه و نامحرم شد لذا فوری رفت و حجاب و مقنعه سر نمود و این کار اکتیو او یعنی اینکه او برای انجام این کار متقاعد شد و راضی شد و خواست باحجاب باشد تا چهره او را نامحرم نبیند.
مفهوم واژه قنع مد نظر است مثل عکس العمل خروس جنگی هنگام مواجهه با خطر که پرهای گردنشو حالت خاصی میده و انگاری فهمیده و علاوه بر اون متقاعد شده که باید یه کاری بکنه و این کارش هم از اون مطلب داره خبر میده.
قَنَّعَ‏ الدّيكُ: خروس پرهاى اطراف گردن خود را بطرف سر برگردانيد.
انگاری احساس خطر کرده و متقاعد شده که حالت جنگ به خودش بگیره!
مثل (المُقَنَّع‏: آنكه كلاه خود بر سر داشته باشد.)
+ از واژه قنع باید این مفهوم «متقاعد کردن» استنباط بشه.
جان کلام در این عبارت است «شاهدٌ مَقْنَعٌ‏»:
یعنی شهادت این گواه، قاضی رو متقاعد کرد که به نفع فلانی رای بده!
«شاهدٌ مَقْنَعٌ‏»‏: آنكه گواهى و شهادت او مورد قبول باشد.
«شاهِدٌ قُنْعَانٌ‏»: آنكه مورد اعتماد بوده و گواهى يا شهادت او را قبول داشته باشند.
+ مفهوم «آشکار»:
اهل یقین اینجوری (با قناعت) متقاعد میشن و راضی میشن که به نور ولایت عمل کنند و اندیشه آل محمد ع رو آشکار کنن و اونو گسترشش بدهند!
با یاد معالم ربانی!
با قناعت [قناعت نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.]
اهل یقین نیاز خودشو فقط نزد صاحبان نور از آل محمد ع آشکار نموده و بازگو میکند.
+ «خضع»
بغی و قنع هر دو بمعنای طلب هستند،
اما بغی توام با ناآرامی است و قنع توام با آرامش و خضوع و فروتنی و سربزیری و …
این طلب کجا و آن طلب کجا؟!
این بوی سجده میده و اون بوی تکبر!
قَنَعَ‏: إذا رفع قِنَاعَهُ كاشفا رأسه بالسّؤال
قَنَعَ‏: روپوش از سر و روى برداشت تا چهره و سرش برهنه شود و براى سؤال كردن آشكار باشد.
حالت قناعت در قلوب اهل یقین با یاد معالم ربانی در دل شرایط باید «آشكار» گردد!
باید پیوند علم صاحب نور و عمل اهل یقین، مولود عمل صالح را در پی داشته باشد و این عمل صالح آشکار شده، صحت حالت قناعت قلب اهل یقین را تایید می کند.
+ «دمع»
[مقنعه – کلاه‌خود]:
مفهوم «راضی شدن»
«persuasion»: متقاعد کردن
«تَقَنَّعَتِ المرأةُ بِالقِناعِ»: اهل یقین با یاد معالم ربانی راضی میشه! «مَقْنَعه» سر می کند! کلاه‌خود بر سر میگذارد «إقناع الرأس»! کانه حرف‌گوش‌کن میشه و راضی میشه از حرف آقا بالاسر خودش قانع میشه! مافوق دارد! شوهر دارد! + «میثاق»: اندیشه او را استعمال می کند! اندیشه او را آشکار می کند!
انگاری حرمت او را حفظ می کند!
کوتاه می آید تا به ذلت بزرگ نیفتد.
از چشمه زمزم آل محمد ع، چشم و دل خویش را سیراب می نماید!
زبان حال صاحبان نور به مخاطبین خود:
دیگه چکار کنم که متقاعد بشین و حرفمو قبول کنین و بهش عمل کنین؟!
این سوال ساده و پیش پا افتاده، همیشه مطرح است:
«چی میشه که شما حرف یه نفرو قبول میکنین؟!»
جواب این سوال در بِلَک‌باکسی (جعبۀ سیاه) است که هنوز کسی به فهمش راه پیدا نکرده …
با یاد معالم ربانی صاحبان نور، قلب مسلح به ابزاری می شود که از اعتقاد صحیح آل محمد ع که در سر ماست (قلب ما) محافظت می نماید کانه مَثَل معالم ربانی صاحبان نور مَثَل کلاه‌خود و مقنعه است و عامل پوشش و حفظ سر از عوامل تهدید کننده است «قَنَّعَ‏ الدّيكُ» و حالت قناعت قلب اهل یقین نسبت به معالم ربانی یک فن علمی برای حفظ قلب و رسیدن به حیات طیبة است.
قانع همان اهل یقینی است که با یاد معالم ربانی یاد گرفته چگونه نوبت خود را در صف نانوایی حفظ کند و به جای خود و نوبتش قانع باشد و عجله نکند و از صف بیرون نرود و با صف جلو برود و خواسته منطقی خود را با صبر و حوصله نهایتا بدست آورد.
+ «قایم موشک بازی با آیات  – غوط»
و این روش زندگی همان دفاع از سر و اعتقادات است.
«القَانِعُ‏ هو الذي يقنع بالقليل و لا يسخط و لا يكلح و لا يربد شدقه غيظا»
قناعت نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است بطوریکه اهل یقین، قلب نا آرام خود را با یاد این معالم ربانی در دل شرایط، به آرامش و حالت قناعت می رسانند یعنی آنجور که نور دوست دارد و می پسندد خودشان را با آیات وفق می دهند و مطابق می نمایند، راضی به چیزی می شوند که نور بدان راضی است [این میشه قناعت]،
انگاری همون عبارتی که همیشه گفتیم تکرار می شود:
ای نور من، در این شرایط اگر شما جای من بودید چکار می کردید؟ بفرمایید تا من هم همان کار را انجام دهم ! که این همان تطابق با آیات و محیط طبق خواسته و نظر نور است [رفق] و این مفهوم در واژه «قنع» مستتر است. کانه اهل یقین خواهان به آرامش رسیدن قلب ناآرام خود هستند اما آنجور که نور می‌پسندد «طبق» و خودِ نور هم آنگونه انجام می‌دهد.
«تنازل حتّى يطبّق أمر حياته على ما بين يديه من إمكاناته»
در واقع وقتی در شرایط ناآرامی عرضه آیت قرار می گیریم «ساعة العسرة» ، این یاد معالم ربانی است که به قلب ، حالت آرامش قناعت و رضایت را عنایت می کند و این حال خوبی است که بدون بغی و ناآرامی با رعایت ضوابط آل محمد ع خواستار چیزی می شوی.
+ مثال صف نانوایی در مقالۀ «رقب»
+ «انتظار فرج»
+ «رقب»
قناعت: تن دادن و راضی شدن به ذلت (عزت) ناشي از تحمل ناآرامي نعمتهايي كه تقدیر شده و ديگران دارند و ما نداريم.
قنع‏: برای فهم معنای این کلمه باید به کم و کیف آب خوردن شتر بسیار دقت، تفکر و تدبر نمود!
الإقبال على الشي‏ء، استدارة في شي‏ء، سوال، طلب، نخواستن نیست! بلکه اتفاقا نیازمند و محتاج نیز هست [طالب نیازمند] ولی خواستن او نوع خاصّی است «به آن، روی آوردن و خواهان آن بودن و به آن راضی بودن و آن را مایه حیات و بقاء دانستن و برای آن بسیار ارزش قائل بودن، بطوری که با توجه به اهمیت و ارزش بالایی که برای آن قائل هستی، حاضری قبول ذلّت نمایی و از تمام جهات برتری خود صرفنظر نمایی تا به آن برسی»،
مدّ البعير رأسه الى الماء للشرب: شتری که تشنه از بیابان خشک به کنار نهر آب می رسد چون می داند که حیاتش به آب وابسته است برای نوشیدن آب از جهات برتری خودش که قد و گردن بلند اوست که می تواند با آن تکبر نماید! اما گردن خود را کاملا متواضعانه به پایین می آورد [قبولی ذلّت] تا بتواند از آب بنوشد.
حرکات دودی مری شتر برای نوشیدن آب در خلاف جهت جاذبه زمین، شگفت انگیز است.
«اکتیو و پسیو»
شخص قانع اتفاقا بسیار نیازمند و محتاج است اما در طلب خواسته اش بسیار آرام و عفیف و با حیا عمل می کند بطوری که برای رسیدن به خواسته اش برای احدی ایجاد نا آرامی «بغی» نمی کند .
شتر تشنه هنگام آب خوردن، واقعا دیدن دارد .

ثمره قناعت چیست؟ بصیرت!
وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْيَسِيرُ مِنَ الْعَمَلِ
وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ
وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا  
+ قبض و بسط

قنع : ذلّ للسؤال
أَشْكَرُ النَّاسِ أَقْنَعُهُمْ
[شکر – قناعت]

وَ أَكْفَرُهُمْ لِلنِّعَمِ أَجْشَعُهُمْ
[شکر – قناعت : فرس شکور «القنوع بالقليل »]
[ملک سلیمان – قنع – حیات طیبه]:
ملک سلیمان برای اهل یقین همان قناعت است [ملکوت آل محمد ع ] همان نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که در دل شرایط با استعمال اندیشه آنها برای خود و دیگران آرامش ایجاد می کند و کانه با یاد صاحبان نور، به نور جاویدان و حیات طیبه رسیده است.
« وَ قَالَ ع:
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً
وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى:
فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً
فَقَالَ هِيَ الْقَنَاعَةُ .»

+ « قَالَ الصَّادِقُ ع‏
لَوْ حَلَفَ الْقَانِعُ بِتَمَلُّكِهِ عَلَى الدَّارَيْنِ لَصَدَّقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ وَ لَأَبَرَّهُ لِعِظَمِ شَأْنِ مَرْتَبَةِ الْقَنَاعَةِ
ثُمَّ كَيْفَ لَا يَقْنَعُ الْعَبْدُ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ هُوَ يَقُولُ‏ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
فَمَنْ أَذْعَنَ وَ صَدَّقَهُ بِمَا شَاءَ وَ لِمَا شَاءَ بِلَا غَفْلَةٍ وَ أَيْقَنَ بِرُبُوبِيَّتِهِ أَضَافَ تَوْلِيَةَ الْأَقْسَامِ إِلَى نَفْسِهِ بِلَا سَبَبٍ وَ مَنْ قَنِعَ بِالْمَقْسُومِ اسْتَرَاحَ مِنَ الْهَمِّ وَ الْكَرْبِ وَ التَّعَبِ
وَ كُلَّمَا نَقَصَ مِنَ الْقَنَاعَةِ زَادَ فِي الرَّغْبَةِ
وَ الطَّمَعُ فِي الدُّنْيَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ صَاحِبُهَا لَا يَنْجُو مِنَ النَّارِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ
وَ لِذَلِكَ قَالَ النَّبِيُّ ص
الْقَنَاعَةُ مُلْكٌ لَا يَزُولُ وَ هِيَ مَرْكَبُ رِضَا اللَّهِ تَعَالَى تَحْمِلُ صَاحِبَهَا إِلَى دَارِهِ
فَأَحْسِنِ التَّوَكُّلَ فِيمَا لَمْ تُعْطَ وَ الرِّضَا بِمَا أُعْطِيتَ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور.

+ وَ قَالَ ص لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ‏
كُنْ وَرِعاً تَكُنْ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ كُنْ قَنِعاً تَكُنْ أَشْكَرَ النَّاسِ
وَ أَحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ تَكُنْ مُؤْمِناً
وَ أَحْسِنْ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً
وَ أَقْلِلْ مِنَ الضَّحِكِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الضَّحِكِ تُمِيتُ الْقَلْبَ

النَّاسُ أَمْوَاتٌ إِلَّا مَنْ أَحْيَاهُ اللَّهُ بِالْقَنَاعَةِ
وَ مَا سَكَنَتْ بِالْقَنَاعَةِ إِلَّا قَلْبُ مَنِ اسْتَرَاحَ
وَ الْقَنَاعَةُ مُلْكٌ لَا يَسْكُنُ إِلَّا قَلْبَ مُؤْمِنٍ
وَ الرِّضَا بِالْقَنَاعَةِ رَأْسُ الزُّهْدِ.»

مشتقات ریشۀ «هطع» 3 بار و «قنع» 2 بار در آیات قرآن تکرار شده است:

مُهْطِعينَ مُقْنِعي‏ رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43)
مُهْطِعينَ‏ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ (8)
فَما لِ الَّذينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعينَ‏ (36)
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ‏ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی