What do you like?
what do you love?
What are you interested in?
What do you really want?
What is your best wish? …
The only high-grade quality product with which you can turn the darkness of your heart into a bright day is the luminous and charming words of your guardian angel! Now how much do you know and love this light and are you interested in it?!
outer world examples- inner world feeling
And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy #dynamic_heart #evolvement #opportunity #psychological_safety #good_morals #confidence #discover_mistake #disposable_recipes #luminous_desire
قلبت باید به تقدیرات رغبت داشته باشه، نه به تمناها!
نور مرغوب! لیلة الرغائب!
چی دوست داری؟
عاشق چی هستی؟
به چی علاقمندی؟
به چی رغبت داری؟
واقعا تهِ دِلِت چی میخوای؟
بهترین آرزوت چیه؟ …
تنها کالای مرغوب و با کیفیت عالی که می توانید تاریکی قلب خود را با آن به روزی روشن تبدیل کنید کلام نورانی و جذاب فرشته نگهبان شماست! حالا چقدر این نور را می شناسید و دوستش دارید و به آن علاقهمند هستید؟!
الرَّغَائِبَ الْفَانِيَةِ - الرَّغَائِبِ الْبَاقِيَةِ
امام علی ع:
إِنَّ النَّفْسَ الَّتِي تَطْلُبُ الرَّغَائِبَ الْفَانِيَةِ لَتَهْلَكُ فِي طَلَبِهَا وَ تَشْقَى فِي مُنْقَلَبِهَا.
نفْسى كه آرزوهاى فناپذير بجويد، همانا در جستجوى آنها هلاك مىشود و در بازگشتگاه خود، تيرهبخت خواهد شد.
إِنَّ النَّفْسَ الَّتِي تَجْهَدُ فِي اقْتِنَاءِ الرَّغَائِبِ الْبَاقِيَةِ لَتُدْرِكُ طَلَبَهَا وَ تَسْعَدُ فِي مُنْقَلَبِهَا.
همانا نفْسى كه در راه گردآورى خواستههاى ماندگار بكوشد، به يقين، خواستهاش را در مىيابد و در بازگشتگاهش نيكبخت مىگردد.
قسمتی از داستان زیبای بلوهر و یوذاسف:
« إِنَّ الزَّهَادَةَ فِي الدُّنْيَا يَا ابْنَ الْمَلِكِ مِفْتَاحُ الرَّغْبَةِ إِلَى الْآخِرَةِ »
… قَالَ ابْنُ الْمَلِكِ
پسر پادشاه گفت
إِنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ
اين يك مطلب واضح و آشكارى است.
فَزِدْنِي مَثَلًا لِلدُّنْيَا وَ غُرُورِهَا وَ صَاحِبِهَا الْمَغْرُورِ بِهَا الْمُطْمَئِنِّ إِلَيْهَا
بيش از اين برايم مثل بزن راجع بدنيا و فريبندگى آن و گولى كه مردم در رابطه با دنيا ميخورند.
قَالَ بِلَوْهَرُ :
بلوهر گفت:
كَانَ أَهْلُ مَدِينَةٍ يَأْتُونَ الرَّجُلَ الْغَرِيبَ الْجَاهِلَ بِأَمْرِهِمْ فَيُمَلِّكُونَهُ عَلَيْهِمْ سَنَةً
شهرى بود كه هر سال شخص غريبى را مي یافتند و او را پادشاه خويش ميكردند براى مدت يك سال،
فَلَا يَشُكُّ أَنَّ مُلْكَهُ دَائِمٌ عَلَيْهِمْ لِجَهَالَتِهِ بِهِمْ
او خيال ميكرد اين سلطنت دوام دارد، چون نسبت بكار آنها اطلاعى نداشت.
فَإِذَا انْقَضَتِ السَّنَةُ أَخْرَجُوهُ مِنْ مَدِينَتِهِمْ عُرْيَاناً مُجَرَّداً سَلِيباً
پس از پايان سال او را لخت و عريان از شهر خارج ميكردند.
فَيَقَعُ فِي بَلَاءٍ وَ شَقَاءٍ لَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ
دچار گرفتارى و رنج و بلائى ميشد كه هرگز گمان نمىكرد.
فَصَارَ مَا مَضَى عَلَيْهِ مِنْ مُلْكِهِ وَبَالًا وَ حُزْناً وَ مُصِيبَةً وَ أَذًى
آن پادشاهى يك ساله نيز بيشتر سبب رنج و گرفتارى و مصيبت و آزارش شده بود.
ثُمَّ إِنَّ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخَذُوا رَجُلًا آخَرَ فَمَلَّكُوهُ عَلَيْهِمْ
بالاخره اهالى شهر سالى مرد غريبى را بعنوان سلطان تعيين كردند
فَلَمَّا رَأَى الرَّجُلُ غُرْبَتَهُ فِيهِمْ لَمْ يَسْتَأْنِسْ بِهِمْ
وقتى پادشاه جديد، خويش را ميان آنها غريب يافت به ايشان دلبستگى نداشت و با آنها مانوس نشد.
وَ طَلَبَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ أَرْضِهِ خَبِيراً بِأَمْرِهِمْ حَتَّى وَجَدَهُ
به جستجوى يكى از همشهريان خود شد كه اطلاع از كار آنها داشت. بالاخره يك نفر را پيدا كرد.
فَأَفْضَى إِلَيْهِ بِسِرِّ الْقَوْمِ وَ أَشَارَ إِلَيْهِ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى الْأَمْوَالِ الَّتِي فِي يَدَيْهِ
همشهريش اسرار آنها را براى او توضيح داده و راهنمائيش كرد كه از اموالى كه در اختيار دارد
فَيُخْرِجَ مِنْهَا مَا اسْتَطَاعَ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ حَتَّى يُحْرِزَهُ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يُخْرِجُونَهُ إِلَيْهِ
هر چه بيشتر و بهتر را بفرستد بآن محلى كه بعد از اين شهر به آنجا اخراجش ميكنند
فَإِذَا أَخْرَجَهُ الْقَوْمُ صَارَ إِلَى الْكِفَايَةِ وَ السَّعَةِ بِمَا قَدَّمَ وَ أَحْرَزَ
تا وقتى خارجش كردند دچار نكبت و بدبختى نشود بواسطه اموالى كه از پيش فرستاده ،
فَفَعَلَ مَا قَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ لَمْ يُضَيِّعْ وَصِيَّتَهُ
آنچه همشهريش گفته بود انجام داد و سفارش او را بكار بست .
قَالَ بِلَوْهَرُ
بلوهر گفت
وَ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ ذَلِكَ الرَّجُلَ يَا ابْنَ الْمَلِكِ الَّذِي لَمْ يَسْتَأْنِسْ بِالْغُرَبَاءِ وَ لَمْ يَغْتَرَّ بِالسُّلْطَانِ
من اميدوارم تو آن شخص باشى اى پسر پادشاه كه با غريبان انس نگيرى و به سلطنت فريفته نشوى
وَ أَنَا الرَّجُلُ الَّذِي طَلَبْتَ
و من همان همشهرى تو باشم كه در جستجويم بودهاى.
وَ لَكَ عِنْدِي الدَّلَالَةُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ الْمَعُونَةُ
اينك تو را راهنمائى ميكنم و از اسرار و رموز و كمك هر چه در اختيار من هست از تو دريغ ندارم.
قَالَ ابْنُ الْمَلِكِ
پسر پادشاه گفت :
صَدَقْتَ أَيُّهَا الْحَكِيمُ أَنَا ذَلِكَ الرَّجُلُ وَ أَنْتَ ذَلِكَ الرَّجُلُ وَ أَنْتَ طَلِبَتِيَ الَّتِي كُنْتُ طَلَبْتُهَا
راست ميگوئى حكيم. من همان مرد هستم و تو نيز همشهرى منى كه در جستجويش بودهام.
فَصِفْ لِي أَمْرَ الْآخِرَةِ تَامّاً
اينك برايم آخرت را توصيف كن بطور كامل.
فَأَمَّا الدُّنْيَا فَلَعَمْرِي لَقَدْ صَدَقْتَ وَ لَقَدْ رَأَيْتُ مِنْهَا مَا يَدُلُّنِي عَلَى فَنَائِهَا وَ يُزَهِّدُنِي فِيهَا وَ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهَا حَقِيراً عِنْدِي
در مورد دنيا بجان خود سوگند ياد ميكنم هر چه گفتى صحيح و درست بود و خود تجربه كردهام كه فناپذير است و علاقهاى به آن ندارم و پيوسته برايم بىارزش بوده.
قَالَ بِلَوْهَرُ
بلوهر گفت:
إِنَّ الزَّهَادَةَ فِي الدُّنْيَا يَا ابْنَ الْمَلِكِ مِفْتَاحُ الرَّغْبَةِ إِلَى الْآخِرَةِ
پسر پادشاه، بىعلاقگى بدنيا كليد علاقه بآخرت است
وَ مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ فَأَصَابَ بَابَهَا دَخَلَ مَلَكُوتَهَا
هر كه در جستجوى آخرت باشد و درب آن را بيابد داخل ملكوت آخرت مىشود.
وَ كَيْفَ لَا تَزْهَدُ فِي الدُّنْيَا وَ قَدْ آتَاكَ اللَّهُ مِنَ الْعَقْلِ مَا آتَاكَ
چگونه تو زاهد در دنيا نباشى با اين هوش سرشارى كه خدا بتو عنايت كرده.
وَ قَدْ تَرَى أَنَّ الدُّنْيَا كُلَّهَا وَ إِنْ كَثُرَتْ إِنَّمَا يَجْمَعُهَا أَهْلُهَا لِهَذِهِ الْأَجْسَادِ الْفَانِيَةِ وَ الْجَسَدُ لَا قِوَامَ لَهُ وَ لَا امْتِنَاعَ بِهِ
مىبينى كه تمام دنيا و زرق و برقهاى آن را مردم براى پيكرهاى فانى جمع ميكنند كه پايدار نيست و نميتوان نگهش داشت.
فَالْحَرُّ يُذِيبُهُ وَ الْبَرْدُ يُجْمِدُهُ وَ السُّمُومُ يَتَخَلَّلُهُ وَ الْمَاءُ يُغْرِقُهُ وَ الشَّمْسُ تُحْرِقُهُ وَ الْهَوَاءُ يُسْقِمُهُ وَ السِّبَاعُ يَفْتَرِسُهُ وَ الطَّيْرُ تَنْقُرُهُ وَ الْحَدِيدُ يَقْطَعُهُ وَ الصَّدْمُ يَحْطِمُهُ
حرارت آبش ميكند و برودت مايه انجماد اوست و سمها نفوذ در آن مىيابند و آب غرقش ميكند و خورشيد ميسوزاندش و هوا مريضش ميكند و درنده پاره پاره و پرندهها چنگ ميزنند و آهن موجب تكهتكهشدنش ميگردد و برخوردها او را شكست ميدهند،
ثُمَّ هُوَ مَعْجُونٌ بِطِيْنَةٍ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَامِ وَ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَمْرَاضِ
در عين حال يك معجونى است آميخته با انواع بيماريها و دردها و مرضها
فَهُوَ مُرْتَهَنٌ بِهَا مُتَرَقِّبٌ لَهَا وَجِلٌ مِنْهَا غَيْرُ طَامِعٍ فِي السَّلَامَةِ مِنْهَا
كه در گرو همه آنها است و پيوسته در كمين اوست و بيمناك از اين پيشآمدها كه هرگز راه فرار ندارد
ثُمَّ هُوَ مُقَارِنُ الْآفَاتِ السَّبْعِ الَّتِي لَا يَتَخَلَّصُ مِنْهَا ذُو جَسَدٍ
و پيوسته گرفتار آفتهاى هفتگانه است كه هيچ بدنى خالى از آنها نيست.
وَ هِيَ الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ الْحَرُّ وَ الْبَرْدُ وَ الْوَجَعُ وَ الْخَوْفُ وَ الْمَوْتُ
گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما، درد، ترس، مرگ.
فَأَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْهُ مِنَ الْأَمْرِ الْآخِرَةِ
اما راجع بآخرت كه پرسيدى
فَإِنِّي أَرْجُو أَنْ تَجِدَ مَا تَحْسَبُهُ بَعِيداً قَرِيباً وَ مَا كُنْتَ تَحْسَبُهُ عَسِيراً يَسِيراً وَ مَا كُنْتَ تَحْسَبُهُ قَلِيلًا كَثِيراً
من اميدوارم آنچه خيال ميكنى دور است نزديك بيابى و آنچه مشكل مىبينى ساده بيابى و آنچه را گمان ميكنى كم است زياد انگارى …
امام على عليه السلام:
سَهَرُ العُيونِ بِذِكرِ اللّهِ خُلصانُ العارِفينَ، و حُلوانُ المُقَرَّبينَ.
بيدارى چشمها به ياد خدا، دوست صميمى عارفان و شيرينى مقرّبان است.
لیلة الرغائب، اولین شب جمعه ماه رجب
«Night of Wishes»
الرَّغبَةُ بِالآخِرَةِ - الرَّغبَةُ فِي الدُّنيا:
امام على عليه السلام:
الرَّغبَةُ بِالآخِرَةِ عِندَ اللَّهِ تورِثُ الرَّوحَ وَ الرَّاحَةَ،
وَ الرَّغبَةُ فِي الدُّنيا تورِثُ الهَمَّ وَ الحُزنَ.
اشتياق به آخرت، در نزد خداوند، خوشى و آسودگى را به دنبال مىآورد
و اشتياق به دنيا، گرفتارى و اندوه به بار مىنشاند.
فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا
نهج البلاغة ص83
پرهيز از آرزوهاى طولانى و هوا پرستى
أَيُّهَا النَّاسُ
اى مردم!
إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ
همانا بر شما از دو چيز مىترسم: هوا پرستى و آرزوهاى طولانى.
فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ
امّا پيروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مىدارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از ياد مىبرد.
أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا
آگاه باشيد! دنيا به سرعت پشت كرده و از آن جز باقى مانده اندكى از ظرف آبى كه آن را خالى كرده باشند، نمانده است.
أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ
بهوش باشيد كه آخرت به سوى ما مىآيد، دنيا و آخرت، هر يك فرزندانى دارند.
فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا
بكوشيد از فرزندان آخرت باشيد، نه دنيا،
فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ [بِأُمِّهِ] بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
زيرا در روز قيامت، هر فرزندى به پدر و مادر خويش باز مىگردد.
وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ.
امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل.
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ
مَا هَذَا النُّورُ الَّذِي يُشْبِهُ نُورَ رَبِّنَا
وقتی که چشمت به نور مرغوب فرشته نگهبانت میافته دیگه نمیتونی دل ازش بِکَنی!
تو دیگه حالا به آروزت رسیدی و دیگه هیچی از خدا نمیخوای!
به این میگن درک لیلة الرغائب!
اینجا «سدرة المنتهی» توست!
اینجا همان بهشت و ماوای همیشگی توست!
«رغب» و «سدر» و «غیی» و «اوی» و «شکر» از هزار واژه مترادف «نور» هستند!
رجب - قوم - أزر
«رجب» و «قوم» و «أزر» از هزار واژه مترادف «نور» هستند!
کیه که نمیذاره کمرت زیر بار آیات خم بشه و بشکنه؟! «رجب المرجّب»
کیا در پاسخ به این سوال از جای خودشون بلند میشن؟ «أَيْنَ الرَّجَبِيُّونَ؟»
«أَيْنَ الرَّجَبِيُّونَ؟» یعنی کیا اهل «اقامة صلاة» اند؟!
یعنی کیا به تمناهاشون پشت کردند و رو به تقدیراتشون نمودند؟!
«اقامة صلاة» یعنی «اقامة نور» یعنی درک و اخذ ماموریت خویش از فرشته نگهبان و عمل به آن!
حمایت و پشتیبانی سازه نگهبانی از جنس نور الهی!
[سورة البقرة (2): الآيات 1 الی 5] :
« وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم (1)
الف، لام، ميم.
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (2)
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
آنان كه به غيب ايمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند؛
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده، و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند؛ و به آخرت يقين دارند.
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)
آنهايند كه از هدايتى از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند.
[سورة إبراهيم (14): الآيات 35 الى 41] :
« رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ … رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ »
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35)
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا، اين شهر را ايمن گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار.
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36)
پروردگارا، آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند. پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است، و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين، تو آمرزنده و مهربانى.
رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37)
پروردگارا، من [يكى از] فرزندانم را در درّهاى بىكشت، نزد خانه محترم تو، سكونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده [راغب نما] و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده، باشد كه سپاسگزارى كنند.
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38)
پروردگارا، بىگمان تو آنچه را كه پنهان مىداريم و آنچه را كه آشكار مىسازيم مىدانى، و چيزى در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نمىماند.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)
سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. به راستى پروردگار من شنونده دعاست.
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40)
پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نيز. پروردگارا، و دعاى مرا بپذير.
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41)
پروردگارا، روزى كه حساب برپا مىشود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى.»