دکتر محمد شعبانی راد

قلب سلیم، طالب درک نور و ظلمت خویش است! يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً!

A healthy heart seeks to understand its light and darkness!

«طلب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الطلبمحاولة وجدان الشي‏ء و أخذه»
«الطَّلَبُ‏: الفحص عن وجود الشي‏ء، عينا كان أو معنى»

«الطلب: محاولة وجدان الشي‏ء و أخذه»
+ «حول»
«الطَّلَبُ‏: الفحص عن وجود الشي‏ء، عينا كان أو معنى»
+ «فحص»
+ «سأل»
الطَّلَبُ‏ : الفحص عن وجود الشي‏ء، عينا كان أو معنى:
(جستجو از وجود چيزى، خواه طلب از جسم و عين چيزى باشد و خواه طلب از معنى و مفهوم آن):
قلب دنبال آرامش می‌گرده!
معنای آرامش که نور نگاه علمی آل محمد ع در دل شرایط برای اهل یقین است، همان مطلوبی است که طالبین اهل یقین بدنبال رسیدن به آن هستند و مدام در حال جستجو، بدنبال این معنا هستند نه اینکه خدای ناکرده، عینا خود خدا رو بخواهند که ببینند!
+ «اسم و معنی»
قلب طالب و قلب مسخَّر، همان قلب اهل یقین است که مدام با یاد معالم ربانی در جستجوی نور آرامش است.
+ «فحص»: تفحص راجع به اینکه، معالم ربانی آل محمد ع، امروز چیست؟!
اگه قبض و بسط قلبتو نمی‌فهمی، باید در ملک نورتو بشناسی!
+ «نور علی نور! بلوهر و یوذاسف»
در این داستان زیبا، معلّم برای شاگردش، فرایند نور الولایة رو آموزش میده!
ماموریت ترجمۀ نور به حروف!
وقتی فهمیدی باید قلبت امر و نهی ولی خدا رو بفهمه، اما چون ضعیفی و نمی‌تونی این قبض و بسطو بفهمی «فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَيَنْبَغِي أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ» لذا عقل میگه کلام صاحب نورت که به دلت میشینه، ترجمه همون نور عالم بالاست که در این قلب رقیق آینه‌ای او، برای تو حکم دیدن سراب ممدوح رو داره و از این آینه، برای دیدن نور و علم آسمانی کمک بگیر.
در کتاب «بحار الأنوار ج‏23 ص18 باب 1 الاضطرار إلى الحجة و أن الأرض لا تخلو من حجة»
این حدیث زیبای منصور حازم اومده:

امام صادق علیه السلام:
عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ، قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع

إِنَّ اَللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ اَلْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ
قَالَ صَدَقْتَ
قُلْتُ إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ اَلرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً
وَ أَنَّهُ لاَ يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلاَّ بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ
فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ اَلْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ اَلرُّسُلَ
فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ اَلْحُجَّةُ
وَ أَنَّ لَهُمُ اَلطَّاعَةَ اَلْمُفْتَرَضَةَ
وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ
تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ ص كَانَ هُوَ اَلْحُجَّةَ مِنَ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ
قَالُوا بَلَى
قُلْتُ فَحِينَ مَضَى رَسُولُ اَللَّهِ ص مَنْ كَانَ اَلْحُجَّةَ عَلَى خَلْقِهِ
فَقَالُوا اَلْقُرْآنُ
فَنَظَرْتُ فِي اَلْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ اَلْمُرْجِئُ وَ اَلْقَدَرِيُّ وَ اَلزِّنْدِيقُ اَلَّذِي لاَ يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ اَلرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ
فَعَرَفْتُ أَنَّ اَلْقُرْآنَ لاَ يَكُونُ حُجَّةً إِلاَّ بِقَيِّمٍ
فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ كَانَ حَقّاً
فَقُلْتُ لَهُمْ
مَنْ قَيِّمُ اَلْقُرْآنِ
فَقَالُوا اِبْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَةُ يَعْلَمُ
قُلْتُ كُلَّهُ
قَالُوا لاَ
فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْرِفُ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلاَّ عَلِيّاً ع
وَ إِذَا كَانَ اَلشَّيْ ءُ بَيْنَ اَلْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لاَ أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لاَ أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لاَ أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِي
فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَيِّمَ اَلْقُرْآنِ
وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً
وَ كَانَ اَلْحُجَّةَ عَلَى اَلنَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ ص
وَ أَنَّ مَا قَالَ فِي اَلْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ
فَقَالَ رَحِمَكَ اَللَّهُ
.
منصور حازم گفت:
به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم:
خداوند بزرگ‌تر و گرامى‌تر از آن است كه به سبب آفريدگانش شناخته شود،
بلكه اين آفريدگانند كه به سبب خداوند شناخته مى‌شوند.
فرمود: درست است.
عرض كردم: كسى كه فهميد پروردگارى دارد، سزاوار است كه بداند براى آن پروردگار خشنودى و خشمى است.
و خشنودى و خشمش جز با وحى يا فرستاده، شناخته نمى‌شود
و آن‌كه به او وحى نمى‌شود سزاوار است كه فرستاده را بجويد.

كه چون ايشان را ديدار كند، درمى‌يابد آنان حجّت‌اند و اطاعت كردن از ايشان واجب است.
و من به مردم گفتم: مى‌دانيد كه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-همان حجّت خدا بر آفريدگانش بود؟
گفتند: بله.
گفتم: و چون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت، چه كسى حجّت او بر آفريدگانش بود؟
گفتند: قرآن.
من به قرآن نگريستم و ديدم مرجئه و قدرى و زنديقى كه به آن ايمان نياورده، به وسيلۀ آن با هم ستيز مى‌كنند تا به كمك آن بر مردم غلبه كنند.
پس دانستم كه قرآن جز با يك مفسّر كه آنچه درباره‌اش گفت حقّ باشد حجّت نيست.
پس به آنان گفتم:
مفسّر قرآن كيست؟
گفتند: پسر مسعود مى‌دانست، عمر مى‌دانست و حذيفه هم.
گفتم: همه‌اش را؟
گفتند: نه.
و من جز على، كسى را نيافتم كه درباره‌اش بگويند: او همه‌اش را مى‌فهمد.
و چون در ميان مردم چيزى باشد كه آن بگويد: نمى‌دانم. و اين بگويد: نمى‌دانم. و آن ديگرى هم،
و اين على عليه السّلام گويد: من مى‌دانم.
پس من گواهى مى‌دهم كه على عليه السّلام مفسّر قرآن بود و اطاعت از او واجب.
و پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-او بر مردم حجّت بود.
و آنچه او دربارۀ قرآن فرموده، همان حقّ است.
حضرت فرمود: خدا تو را بيامرزد.

[طلب – حول]:
«الطلب: محاولة وجدان الشي‏ء و أخذه»
+ «حول – حول و قوة»
« أن المحاولة الطلب بالحيلة ثم سمي كل طلب محاولة »
« المُحَاوَلَة [حول‏]: كوشش، خواهش و اجتهاد »
تلاش زیادی لازم داره!
مفتی به کسی چیزی نمیدن!
«حاوَلْتُ‏ له بَصَرِي‏ محاوَلَةً: حَدَّدْتُهُ نَحْوَه و رَمَيْتُ به‏»
انگاری باید شش‌دانگ حواستو خوب جمع کنی تا بتونی قبضو بسط قلبتو بفهمی که منظور از قبض و بسط قلبی چیه و عالَم بالا چجوری با تو صحبت می‌کنن!
چشماتو خوب باز کن! گوشاتو خوب تیز کن! حواستو خوب جمع کن!
مطلب مهم شنیدن و دیدن و فهمیدن، الکی نیست!
+ «حول – لا حول و لا قوة الا بالله»
[«عرضه و تقاضا: العَرض و الطَّلب»]:
+ «عرض – عرضه علم»:
عرضه علوم آل محمد ع «ثُمَّ عَرَضَهُمْ» به اهل یقین و اهل شک در هر زمان:
+ «ترویج»
این کار، ماموریت صاحبان نور است.
«ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ»
ببین این فقط در حد یک پیشنهاد است که عرضه می‌شود و طرف مقابل هم باید خودش متقاضی این کالای عرضه شده باشد، نوعی «عرضه و تقاضا» است و هیچ اجباری در کار نیست، چرا که خلقت ما اینجوریه که ما با اختیار و با اراده خلق شده‌ایم و برای همینه که بابت کارهامون باید جواب پس بدیم وگرنه اگه مجبور به انجام کاری بودیم، آن کار انجام شده، نه ارزشی برای ما داشت و نه بابت انجامش چیزی به ما داده می‌شد، یا بابت انجام ندادنش عقوبتی می‌شدیم!
+ «فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی»
ببین کار صاحب نور در ارائه اندیشه آل محمد ع فقط در حد آشکار کردن آن علم است و اصلا اجبار و تحمیلی در عمل به این علوم وجود ندارد.
در مثال زیبای «مانکن با عرضه» گفتیم اهل یقین لباس زیبای دوخته شده آل محمد ع را پوشیده و  در ویترین تماشا برای دیگران، بی‌حرکت می‌نشینند و مانکن اصلا نه حرکتی دارد و نه صحبتی!
مشتری از جلوی ویترین رد می‌شود و چشمش به این لباس می‌افتد و خوشش می‌آید و برای خرید وارد مغازه می‌شود، یا نه خوشش نمی‌آید و می‌رود مغازه بعدی!
صاحبان نور برای مخاطبین خود فقط بیان علم نور ولایت می‌کنند و این فرایند نور ولایت را بوضوح و با شفافیت هر چه تمامتر تفهیم همه می‌نماید «بلاغ مبین»، بطوریکه مستمع نمی‌تواند بگوید نور ولایت را خوب نفهمیدم، و لذا این خود ما هستیم که بایدعاقل باشیم و این اندیشه بی‌نقص را پذیرفته و بدان عمل نماییم تا با تولید عمل صالح مشمول رحمت ذات اقدس الهی گردیم، ان شاء الله تعالی.
پس این راه، یعنی صراط مستقیم، یعنی راه زندگی مقتبس از علوم آل محمد ع، طالب و عاشق می‌خواهد.
«عرضه و تقاضا : العَرض و الطَّلب »
+ « وَيْلٌ لِمَنْ سَمِعَ بِالْعِلْمِ وَ لَمْ يَطْلُبْهُ »
« مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ خَيْراً سَمِعَ وَ عَرَفَ مَا يَدْعُوهُ إِلَيْهِ
وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً طَبَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يَسْمَعُ وَ لَا يَعْقِلُ »
« أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»: «دعو – طلب»
پس «مطلب»، نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست:
« المطلب: يكون مصدرا و موضع الطلب »
اهل یقین در دل شرایط تقدیرات خود بدنبال مطلب نورانی می گردند!
دنبال یک مطلب مهم علمی! یک نگاه نورانی جالب و جاذب!
یک فراخوان و یک ندا و یک دعا!
کانه گوشش را تیز می کند تا ندای ابراهیم و دعای ابراهیم را در دل شرایط تقدیرات خود بشنود و ببیند و روشن شود و عمل نماید.
به این مطلب مهم علمی عرب میگه «نبأ».
یکی از اسامی زیبای معالم ربانی به اعتبار همینکه در دل شرایط عرضه آیات یک مطلب علمی مهم رو به اهل یقین می‌فهمونه، نام زیبای «نبی» است. و انبیاء همیشه کارشون همینه که اخبار مهم و دست اول رو به اهلش و طالبینش می‌رسونن!
[ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ]:
« إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ
وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ‏ »:
اونایی که طالبِ مطلوبی غیر از آل محمد ع هستند، یعنی اهل شک حسودی که طالب لیدرهای سوء هستند که به آنها جرات گناه کردن می‌دهند، این طالبین و مطلوبانشان «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»، هر دو ضعیف‌تر از آنی هستند که بتوانند ذره‌ای آرامش برای خود و دیگران ایجاد نمایند.

[«يَطْلُبُهُ حَثِيثاً» – قبض و بسط – آية السخرة]:
«يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً:
روز را به شب -كه شتابان آن را مى‌‏طلبد- مى‌‏پوشاند»:
+ «حثّ»
این آیه اشاره به قبض و بسط دنیای قلب دارد:
در واقع مدام درون قلب اهل یقین که متوجه این امر قبض و بسط می‌شوند ، قصه شب و روز شدن است! و اهل یقین با تاریکی و روشنی قلبش متوجه کلام عالَم بالا می‌شود.
در واقع وقتی قلب تاریک می شود، می فهمد که خواهان و متمایل اندیشه ای شده که این اندیشه و یا عمل انجام شده مرضی ذات اقدس الهی و آل محمد ع نیست، لذا فورا استغفار نموده و خود را از تاریکی شبِ جهل، به نور روز دانایی با یاد معالم ربانی می‌رساند و هرگز در شب توقف نمی‌کند.
[سورة الأعراف (7): آية 54]
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ
ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً
وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (54)
در حقيقت، پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد؛
سپس بر عرش [جهاندارى‏] استيلا يافت.
روز را به شب -كه شتابان آن را مى‌‏طلبد- مى‌‏پوشاند،
و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شده‏‌اند [پديد آورد].
آگاه باش كه [عالم‏] خلق و امر از آنِ اوست.
فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان.

قلب سلیم، طالب درک نور و ظلمت خویش است!
يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً!

این مطلب از کتاب لغت التحقیق آورده شده است:
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ- 7/ 54
تبيين وجوه هذه الآية الكريمة (آية السخرة) يتوقّف على امور:
1- قلنا في الخلق، انه عبارة عن إيجاد شي‏ء على كيفيّة و خصوصيّات مخصوصة تقتضيها الحكمة و التدبير. [منظور ایجاد قبض و بسط در قلب اهل یقین است]
و هذا المعنى يناسب العنوان و هو الربّ-. إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ‏.
فانّ الإيجاد المطلق و هو الإبداع فقط لا يلائم التربية و الربّ، و الآية في بيان كيفيّات الإيجاد و تقديرها، و لذا ترى الاستنتاج فيها بقوله تعالى-. تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏.
2- قلنا في السماء، إنّه بمعنى العلوّ، مادّيّا، أو معنويّا، فيشمل ما يعلو في عالم المادّة و ما يعلو من جهة المرتبة الوجوديّة، كعوالم ما وراء المادّة. و هذه العوالم مختلفة بعضها فوق بعض و لا يجمعها في ظواهرها مادّة واحدة و على هذا يعبر بصيغة الجمع، دون الأرض. و قلنا في الأرض، إنّه ما سفل و يكون منتسبا الى السماء و العلوّ.
3- لمّا كان المقام في بيان مرتبة الربوبيّة و حقيقتها من جانب اللَّه و بإظهاره: فيقتضى أن يلاحظ نظره العالي المحيط الفائق على جميع مراتب الوجود بطبقاتها المادّيّة و الروحانيّة، فيكون المراد من السماء و الأرض: كلّ مرتبة عالية من أىّ نوع و كلّ ما تسفّل في مقابل السماء.  [علی الخصوص دنیای قلب اهل یقین]
و لا يصحّ تخصيصها بعوالم المادّة و ما يشاهد لنا، فانّ اللَّه تعالى و تبارك كما أنّه متعال محيط و من وراء كلّ شي‏ء: كذلك قوله و بيانه.
و أيضا إنّ الآية الكريمة في مقام بيان تقدير خلق السماوات و الأرض في ستّة أيّام، و لا معنى باختصاص ذلك بالسماوات و الأرض المادّيّة و السكوت عن خلق السماوات الروحانيّة.
و أيضا إنّ قوله تعالى-. ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ‏: يدلّ على ارادة الأرض و السماوات قاطبة، حتّى يصحّ ذكر العرش بعدها، فانّ العرش هو مجمع عالم الكون و مجموع عوالم الخلق، من جهة كون الحكومة و السلطة التامة متعلّقة به، و لا يناسب ذكر العرش بعد عوالم المادّة فقط.
4- فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ‏: لا يصحّ تفسير اليوم بما هو متعيّن في عالم المادّة من جهة طلوع الشمس و غروبها، فانّ الخلق قبل هذه العوالم، و بالخلق يتصوّر هذه‏ التقديرات.
و على هذا يقال: إنّ الأفعال من اللَّه تعالى منسلخة عن الزمان، و كما أنّ اللَّه تعالى محيط و قيوم و فوق مراتب الوجود، و الموجودات كلّا تحت احاطته و سلطته و قيوميّته: كذلك أفعاله، حيث إنّها تجلّيات صفاته و مظاهر إرادته و مشيّته، و بالمشيّة تتجلّى الأفعال، ثمّ بعد تكوّن الموجودات و نظمها: يلاحظ الزمان و تقديراته.
فلا بدّ أن تتقدّر الأيّام و الليالي بمناسبة ذلك العالم (مرتبة الأفعال)، و لا يصحّ القول بتقدير الأيّام بمقدار الأيّام المادّيّة، فانّها في غاية الهوان و الضعف من جهات مختلفة.
5- و أمّا حقيقة الأيّام و الليالي: فانّها في عالمنا عبارة عن طلوع الشمس و ظهور النور و الضياء، فيعبّر عنه باليوم. و عن غروب الشمس و اختفاء النور و ظهور الظلمة و سريانها، فيكون ليلا.
و كما أنّ عالم المادّة محدود جدّا و ضيّق: كذلك يومه و ليلته باختلاف الشموس و الأراضى و مقادير حركتها:
و هذا بخلاف اليوم و الليلة في عالم الروحانيّة، فانّ اليوم فيه بظهور النور و توجّه الحقّ و تجلّى الرحمة من مبدأ الفيض، و الليلة بغيبوبة ذلك النور و انصرافه و اقبال الظلمة.
و توضيح ذلك:
إنّ للروحانيّات وجهتين،
وجهة متوجهة الى اللَّه النور الحقّ و متنوّرة بفيضه و نوره، فما دامت تلك الوجهة مستمرّة باقية جارية: فقد يتحقّق اليوم و تظهر حقيقته.
و وجهة متوجّهة الى أنفسها غافلة عن الفيض و النور القدسي، و حينئذ يدبر النور و يقبل الظلام فيكون ليلا.
و أمّا فلسفة الليل، فإنّ الوجهة الى الأنفس و التوجّه الى امور متعلّقة بالذوات: توجب تدبير امور الأنفس و التوجّه الى إدامة جريانها في ذواتها من حيث هي.
فظهر أنّ حقيقة اليوم في أىّ عالم كان: عبارة عن ظهور النور و نشره و تجلّيه و إقباله. و يقابله الليل.
و أمّا الأيّام الكليّة الالهيّة: فهي عبارة عن توجّه و إفاضة و إنارة إلهيّة الى عالم بخصوصه، فادامة هذا التوجّه بالافاضة الى ذلك العالم بجميع خصوصيّاته من جهة التكوين يوم- راجع اليوم.
و لمّا كانت العوالم التكوينيّه و مراتب السماوات و الأرض المخلوقة ستّة، فتكون الأيّام الربّانيّة أيضا ستّة، عالم الجماد، النبات، الحيوان، الإنسان، الملائكة، العقول و الأرواح.
فخلق السماوات و الأرض انّما هو واقع بهذه المميّزات و المشخّصات و الكيفيّات، فقد عبرت عنها بالأيّام الربوبيّة.
و قلنا إنّ أفعال اللَّه منسلخة عن الزمان، و لا فرق في أفعاله بين الأزمنة، فلا تتقدّر بزمان، و لا تكون محدودة و متعيّنة بالزمان أو المكان، و من أفعاله تعالى الخلق، و التكوين، و الإيجاد، و هذا المعنى غير جار في المخلوق المتحصّل من الخلق.
6- يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ: فانّ الإقبال يلازم الانتفاء و التحوّل و الأدبار، فالنهار إذا تمّ له الصعود و الاعتلاء ينعكس الى قوس نزول و انحطاط الى أن يتحوّل ليلا و ظلاما.
مضافا الى أنّ تقدير النهار و الليل و تدبيرهما و تعيين خصوصيّاتهما من أىّ جهة كانت: بحكمة الربّ الجليل القدير المتعال.
فالنهار و الاضاءة يعقّب بالليل و الظلمة، فانّ اللَّه تعالى جعل تقدير العوالم و تدبيرها و نظمها على هذا البرنامج التامّ اللازم في الحياة، ليتمّ نظام الحياة في جميع أنواع الموجودات و في العوالم بأجمعها.
فانّ امتداد الضياء و النهار يوجب كسلا و ضعفا و ابتلاء و مضيقة، فهو بلسان الحال و باقتضاء الطبيعة يطلب ليلا و ظلاما، للاستراحة و رفع الضعف و تجديد القوّة و التهيّؤ الجديد و تقوية النفس و تحصيل الفراغ.
و هذا معنى قوله تعالى-. يَطْلُبُهُ حَثِيثاً- أى يطلب النهار باقتضاء أمره اقبال ليل، ليحصل التحوّل و يتجدّد الشوق و العمل و الحركة.
7- قلنا إنّ الطلب هو محاولة وجدان شي‏ء و أخذه، و سبق أنّ الحثّ هو الحضّ و السوق. فتدلّ الآية الكريمة على أنّ اليوم هو بنفسه يطلب الليل ليأخذه و يتصل به، و هو في حالة الطلب و السوق و جرّ الليل الى جانبه ليضمّه اليه و يعقبه حتّى يسير الليل في عقبه. 
(این مطالب رو خیلی با دقت به نیت فهم قبض و بسط بخوان !!!)

فتدلّ الآية الكريمة على أنّ تماميّة النهار بتعقّب الليل، و على أنّ الأصل الأصيل في العالم هو النهار المتحصّل بالإفاضة و الاضاءة، و على أنّ الليل مع كونه غشاء و حجابا و ظلاما: له تأثير كالنهار في التربية و الترقّى و السير.
(قبض و بسط نقش تربیتی برای اهل یقین دارد ، پس اهل یقین از این تعقیب و گریز شب و روز دنیای قلبش چیزی متوجه می شود و این همان کلام ولی خداست که با او تکلم می نماید و علم لازم برای عمل به او عنایت نموده و راه اصلاح و تربیت همین فهم قبض و بسط قلبی با یاد معالم ربانی است. پس در اصل این رو از « مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ » باید بفهمیم که این قلب ماست که مسخر امر و نهی ولی خداست! و «
أَلا» یعنی همینو بفهم! که خلقت دوباره اهل یقین یعنی اصلاح و تربیت اهل یقین با یاد معالم ربانی در دل شرایط بر أساس همین امر و نهی ولی خداست «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» که قلب اهل یقین با قبض و بسطش آن را بخوبی می‌فهمد و عمل می‌نماید، ان شاء الله تعالی.
+ «سخر – قلب مسخر»)

8- وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ: عطف على‏ السَّماواتِ‏، أى و خلق الشمس و القمر و النجوم من بين السماوات و الأرض مسخّرات بأمره، فالجملة الأولى راجعة الى أصل الخلق و تكوين قاطبة السماوات و الأرض على كيفيّات مخصوصة و الثانية- على خلق هذه الموضوعات على حالة كونها مسخّرات، و التسخّر ليس من الكيفيّات المأخوذة في أصل الخلقة، بل من الحالات العارضة اللاحقة بعد تحقّق الخلق.
و على هذا عبر بقوله- بِأَمْرِهِ‏، دون خلقه.
و عطف الشمس من دون أن يذكر- خلق: اشارة الى أنّ الخلق دخيل في هذه الموضوعات المسخّرة، باطنا، و انّه غير داخل فيها، حيث إنّ هذا التسخّر انّما هو واقع و متحقّق بعد تحقّق الخلق.
فالسماوات و الأرض محكومة بالخلق، ثمّ بالأمر-. لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ.
ثمّ إنّ الخلق حاكم على جميع الموجودات، بخلاف الأمر بالتسخّر، فانّ للحيوان و الإنسان اختيارا في جريان حياتها.
ثمّ إنّ الطلب أعمّ من أن يكون على سبيل الارادة و قاصدا له، أو على اقتضاء الطبيعة و طلبا طبيعيّا، كما في هذه الآية الكريمة راجع- عرش- غشى- يوم.

[ذکر – طلب ]
[طلب – رابطه]
[ذکر – رابطه ]
وَيْلٌ لِمَنْ سَمِعَ بِالْعِلْمِ وَ لَمْ يَطْلُبْهُ
در واقع وای به حال کسی که «وَيْلٌ لِمَنْ» وظیفه خود را در تقدیراتش از صاحبان نور پرسیده باشد و بداند که تکلیفش چیست «سَمِعَ بِالْعِلْمِ»، اما بدان عمل ننماید «وَ لَمْ يَطْلُبْهُ»!
+ «سمعنا و عصینا»
مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ خَيْراً سَمِعَ وَ عَرَفَ مَا يَدْعُوهُ إِلَيْهِ
وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً طَبَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يَسْمَعُ وَ لَا يَعْقِلُ

وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرِثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء

امام صادق علیه السلام:
«عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ عَنْ ابْنِ ظَبْيَانَ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ:
إِنَّ أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ
فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ وَ اسْتَضَاءَ بِهِ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اللُّطْفُ
فَإِذَا نَزَلَ اللُّطْفُ صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ
فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ
وَ إِذَا تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَةٍ
فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْفِطْنَةِ عَمِلَ فِي الْقُدْرَةِ
فَإِذَا عَمِلَ فِي الْقُدْرَةِ عَرَفَ الْأَطْبَاقَ السَّبْعَةَ
فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ صَارَ يَتَقَلَّبُ فِي فِكْرٍ بِلُطْفٍ وَ حِكْمَةٍ وَ بَيَانٍ
فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ فِي خَالِقِهِ
فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ نَزَلَ الْمَنْزِلَةَ الْكُبْرَى فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ وَ وَرِثَ الْحِكْمَةَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الْحُكَمَاءُ وَ وَرِثَ الْعِلْمَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الْعُلَمَاءُ وَ وَرِثَ الصِّدْقَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الصِّدِّيقُونَ
إِنَّ الْحُكَمَاءَ وَرِثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ
وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرِثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ
وَ إِنَّ الصِّدِّيقِينَ وَرِثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَ طُولِ الْعِبَادَةِ
فَمَنْ أَخَذَهُ بِهَذِهِ الْمَسِيرَةِ إِمَّا أَنْ يَسْفُلَ وَ إِمَّا أَنْ يُرْفَعَ
وَ أَكْثَرُهُمُ الَّذِي يَسْفُلُ وَ لَا يُرْفَعُ إِذَا لَمْ يَرْعَ حَقَّ اللَّهِ وَ لَمْ يَعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ
فَهَذِهِ صِفَةُ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ لَمْ يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ
فَلَا يَغُرَّنَّكَ صَلَاتُهُمْ وَ صِيَامُهُمْ وَ رِوَايَاتُهُمْ وَ عُلُومُهُمْ فَإِنَّهُمْ‏ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.»

«وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدْعُو أَصْحَابَهُ‏
مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ خَيْراً سَمِعَ وَ عَرَفَ مَا يَدْعُوهُ إِلَيْهِ
وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً طَبَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يَسْمَعُ وَ لَا يَعْقِلُ

وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏
حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً
أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ‏

وَ قَالَ ع
لَا يَخْرُجُ مِنْ شِيعَتِنَا أَحَدٌ إِلَّا أَبْدَلَنَا اللَّهُ بِهِ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ

وَ ذَلِكَ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ‏
وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ‏.»

مشتقات ریشۀ «طلب» در آیات قرآن:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ‏ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (54)
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطيعَ لَهُ طَلَباً (41)
يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ‏ وَ الْمَطْلُوبُ‏ (73)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی