A despicable jealous person is not committed to their promises!
«ذمم» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«بئر ذَمَّةٌ: هي البئر القليلة الماء»
«الذميم: ما يسيل من الأنف»
+ «حسود، مراعات هیچّی رو نمیکنه! الّاً و لا ذمّةً!»
اهل حسادت، بدهکاران بیوفایی که به تعهد خود وفا نکرده و خیانت میکنند!
«بئر ذَمَّةٌ»
الذميم : ما يسيل من الأنف!
الذمّة و هي البئر القليلة الماء
عرب به چاه آبی که آب نداره میگه ذمّة،
اسمش چاه آبه، اما آب رو برای تشنگان معنا نمیکنه!
عرب به مردی که معیوب است و توان نطفهگذاری ندارد میگوید: «رجل مذمّ»
حسود مذموم، به تعهّد خودش پایبند نیست! مَذْمُوماً مَدْحُوراً! لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً!
شنیدی میگن طرف آب بینیشو نمیتونه بکشه بالا!
کنایه از آخر بیعرضگی و ناتوانی و معیوب بودن لیدر سوء است،
معذلک با پررویی تمام، مدعی نامبر وان بودن هم میکند!
+ «عیب یابی»
+ «بدهکار: (بر ذمّة – بدهکار)»:
بدهکار مذموم است و مورد مذمت است.
بدهکاری عیب است و هر عیب جای مذمت دارد!
«فى ذِمَّتِهِ، بِذِمَّتِهِ»: بدهكار است.
مثلا میگن مهریه بر ذمه زوج است که به زوجه بپردازد،
یعنی عروس خانم طلبکار و آقا داماد بدهکار و معیوب است. عیبش همین بدهکاریشه!
الذمه: هی بمعنی العهد فتاويلها ما ياتی من تاويله.
+ «وفاداری»:
«بدهکاران وفادار – بدهکاران بیوفا»:
اهل نور بدهکاران وفادار هستند و اهل حسادت، بدهکاران بیوفا!
ذم مافوق؟! توبیخ مافوق؟! + »وبخ»
در فارسی داریم: مذمت کردن! سرزنش کردن!
انگاری اشتباهی از یکی سر زده، حالا اونو مذمت میکنن!
در واقع «حمد» نمیکنند بلکه «ذمّ» میکنند،
یعنی چه کسی باید ستایش شود و چه کسی باید سرزنش شود.
مادون نمیتواند مافوق را سرزنش نماید، بلکه باید مافوقِ خود را ستایش نماید،
لذا مادون به مافوق میگوید: «الحمد لله …»
پس فهم واژه «حمد» اینجوری است که نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است، بطوریکه این نور، مافوق ماست و ما، مادون علمی او و راه بهرهمندی ما از علوم شجره آل محمد ع که نهی از قرب به آن بدون واسطه علمی، یعنی حاملان و صاحبان نور شده، اما نهی از خوردن این علم با این واسطه نورانی نشده که وظیفه و دستور هم همین کسب رزق علمی بواسطه صاحبان نور است لذا در واژه حمد انگاری می دانیم و باید بدانیم که معالم ربانی برای ما معنای واژه حمد است لذا در هیچ موردی حق مذمت و سرزنش اوامر نورانی (قبض و بسط) را نداریم، که باید مطیع اوامر قبض و بسط نور قلب خود باشیم، در (حدیث میقات موسی ع)، قوم بنی اسرائیل به سرکردگی سامری، حق نداشت که بگوید چرا سی روز شد چهل روز و تهمت دروغ به نورش زد.
اصل این است که کلام نورانی درست است و جای حمد دارد نه جای مذمّت، اما سر اینکه دو روز تاخیر چیست، این خود یک امتحان و فتنه الهی است تا یمیز الخبیث من الطیب.
تمام معانی اسامی مترادف نور الولایة در واژه حمد مستتر است و وقتی به واژه حمد می رسیم این واژه، برای ما، که معنایش را ان شاء الله درک کرده ایم، کنار می رود و به نور بفرما می زند که برای این اهل یقین خودت که اصل معنای حمدی بیا جلو و تاثیر گذار باش چون این اهل یقین در دل هیچ آیتی تو را ذمّ و تکذیب ننموده و دائما تصدیق یاد تو در خاطرشان دور می زند.
پس تمام مشتقات واژه حمد منجمله محمد و احمد و محمود و … همه و همه هر کدام یک جور به معالم ربانی صاحبان نور اشاره میکنند و ما اگر زرنگ باشیم و از اسامی، به معانی برسیم، و بدانیم خود خدا اینجوری دوست داره که ما از معانی اسم او، که مخلوق او هستند، بهره مند شویم در می یابیم که در حالیکه همه در راههای پر پیچ و خم معانی آیات قرآن دست و پا می زنند، با یک گام، میانبر زده و با یاد معالم ربانی که معنای تمامی واژه ها برای ما محسوب می شود به منتهای معنای قرآن برای خود دسترسی پیدا نموده ایم و این همان سدرة المنتهای ما یعنی نور معالم ربانی است که آخر دنیا (و آخرت) برای ماست.
حالا واژه حمد و ذم برای ما در هر آیه ای که برخورد نماییم چشمک می زند و معنای خود را برای ما رو می نماید مثلا الحمد لله رب العالمین: میگه خدا که خداست، حمد او، نور اوست که برخورداری از این نور علم او، باب برخورداری از علوم الهی آل محمد ع را برای ما محقق میکند، لذا منِ اهل یقین با گفتن الحمد لله رب العالمین دارم قلبا در دل شرایط آیات، تصدیق می کنم که تنها راه رسیدن به آرامش، یادآوری معالم ربانی صاحبان نور است و بس.
و همینطور تمام آیات قرآن با واژه ها حمد و … بقیه واژه ها که بعضا در یک آیه وقتی صورت و مخرج کسر رو ساده میکنیم، میبینیم تماما، معالم ربانی صاحبان نور از آب در میآید!
عرب به چاهی که آب نداره یا کم داره میگه «الذمّة: البئر القليلة الماء»
خاک توی سرت! تو دیگه چجور چاهی هستی؟ یک قطره آب بدرد بخور نداری که از ما رفع عطش کنی؟! به تو هم میشه بگن چاه؟! واقعا باید چاهی چون تو را سرزنش و مذمت «ذمّ» نمود.
قصه تکراری لیدرهای سوء نیز همینه که باید مذمت بشن.
اما صاحب نور مثل چاه زمزم آل محمد ع است که هر چی آب گوارا لازم داشته باشی از این چاه با یادآوری معالم ربانی، برداشت کن و بنوش، عیبی نداره، اما حواست باشه مبادا بدون این واسطۀ نورانی بخواهی دست به علم آل محمد ع دراز کنی که این جرم نابخشودنی است و رابطه مستقیم با ائمه اطهار ع، شبهه خطرناک شیطان برای اهل شک حسود است. و اهل یقین حداقل با یک آیه سیر و مقالۀ قرای ظاهره می داند که راه بهره مندی از علم خالق، التماس به مخلوقی بنام صاحبان نور منا اهل البیت ع است. + «التماس»
عرب به عهد میگه ذمام «فأمّا العهد فانّه يسمّى ذماما، لأنّ الإنسان يذمّ على اضاعته منه» یا مثلا مهریه بر ذمة زوج است که به زوجه بپردازد و اگر نپردازد مورد مذمت قرار می گیرد.
در واژه ذمّ مفهوم عیب داشتن و تاخیر و جدایی وجود دارد:
«أذمّ به بعيره: إذا أخّر و انقطع عن سائر الإبل. و شيء مذمّ أى معيب»
بر عکس واژه «ولی» که مفهوم پیوستگی و معنایی برای نام صاحب نور است کانه لیدر سوء سبب تاخیر اهل شک از اهل یقین و صاحب نور و عقب افتادن از غافله آنها و جدایی از سفینه نجات به سبب عیب شک موجود در قلب اهل حسود است.
در صاحب نور عیب علمی پیدا نمیکنی «رجل مذمّ» که بتوانی با آن بهانه او را مذمت و سرزنش کنی! عرب به مردی که معیوب است و توان نطفهگذاری ندارد می گوید «رجل مذمّ» یعنی اجاقش کور است! در حالیکه کلام تاثیر گذار صاحب نور، نطفه ای است که برای قلب سالم و حاصلخیز اهل یقین از کیلومترها فاصله به ثمر می نشیند و قلب، به نور علم آل محمد ع بارور و نورانی می شود، بطوریکه یادآوری علومش توفیق گذشت از دلخواهها را در دل شرایط عرضه آیات به عاملینش میدهد.
ابن الأعرابىّ در معانی لغت کولاک میکنه:
ببین واژه ذمّ رو از کجا معنیشو در میاره: الذميم و الذنين ما يسيل من الأنف.
عرب به کسی که آب بینیشو نمیتونه بکشه بالا میگه اینو باید مذمتش کرد و به این آب بینی میگه «ذمیم»! خیلی قشنگ مفهوم رو بیان میکنه.
پس لیدرهای سوء که اینقدر ادعاشون میشه مثل آب بینی هستند:
«مَذْمُوماً مَدْحُوراً – مَذْمُوماً مَخْذُولًا»
چجوری ادعای ربوبیت می کنند و دلشون میخواد همه اونا رو بی عیب بدونند و مورد ستایش و حمد قرار بدهند در حالیکه آب بینیشونو هم نمیتونن بالا بکشن تا چه رسد اقتباس از علوم آل محمد ع و تغذیه علمی دوستان اهل بیت ع با علم آل محمد ع؟! هیهات …
[وفاداران متعصّب]:
[فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ … الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ]:
«پس تعصّب ورزيد در … وفادارى به عهد و پيمان»
فِي الْقَاصِعَةِ:
فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْكَظْمِ لِلْغَيْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ عَلَيْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ التَّوَاصِي بِهَا
وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي …
مشتقات ریشۀ «ذمم» در آیات قرآن:
كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)
لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10)
مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18)
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)
لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ (49)