اخذ حکمت از دستفروش!!!
امروز سمت صبح هوا عالی بود برای قدم زدن.
تصمیم گرفتم بعد از مدتها دخترمو برای گردش به پارک نزدیک خونه ببرم.
در مسیر راه از دور خانمی دستفروش را دیدم که با یک خانم محجبه دیگر مشغول صحبت و فروش اجناسش بود ،تا من به آنها نزدیک شدم آن خانم رهگذر خردیدش را انجام داد ورفت….
تمنای من همیشه اینه که به هیچ عنوان از هیچ دستفروشی خرید نکنم ….
اما تقدیر گویا امروز جور دیگری برایم رقم خورده بود….
خانم جوان دستفروش با نگاهی پر از مهربانی سلام کرد ،نور سلامش چنان بر قلبم نشست که گویا دوستی عزیز را دیده ام…خیلی مؤدب وباوقار ومرتب اومد جلو وبا ادبیاتی زیبا گفت: خانم محترم از شما ممنونم که پاسخ سلامم را با لبخند دادید،،،،حالا اگر از من خرید بکنید یا نکنید فرقی ندارد ،،،خدا روزی رسان است و انشالله لبخند پر از مهرتان را به قیمت بهشت میخرد…
من😳🧐 چنان متعجب از کلامش…گفتم: ممنونم خانم چه دعای قشنگی در حق من کردین!!!😍
با همان لبخند و آرامش گفت: مهربانی هزینه نداره، سرمایه نمیخواد ،
من با مقدارکمی پول تونستم همین چندبسته دستمال و حوله را بخرم و با سود خیلی ناچیزی میفروشم.اما خدا به همین سود ظاهرن کم برکت داده و من راضیم، الهی شکر…
شیطان 😈در جهت پر رنگ نشون دادن تمنای من که خرید نکردن از دستفروشها بود ،بیکار ننشست و زیر گوشم زمزمه میکرد تحویلش نگیر و برو …
خودمو به یک بهانه سرگرم دخترم نشون دادم و آروم آروم قدم برداشتم تا از اون خانم دور بشم …
شیطان 😈هم میخندید و میگفت آفرین،،،دقیقا همینجوری برو جلو…ولش کن توجه نکن به حرفاش،،،اینها شگردشونه …
توی دلم قبض شده بودم، حس بدی داشتم، حس دلشوره، اضطراب ،،، یه حس تاریک…😩🖤🤢
قشنگ میفهمیدم نور قلبم کم شده …انگار فتیلهی چراغو پایین کشیده بودن و شعله در حال خاموش شدن سو سو میزد …
ایستادم ..نیرویی منو به عقب میکشوند ،،، اون نیرو نور فرشته مهربانم 😇بود: نورش رسید و مثل پیچک به دور قلبم پیچید و فیتیله چراغ قلبم را بالا کشید ،،، قلبم روشن شد از آمدنش، و گفت😇 : کجا با این عجله خانوووم؟ از آیت فرار نکن …قراره نور این آیت بهت برسه…اون خانم فروشنده، در حقیقت میخواد نوری رو به تو بفروشه نه دستمال ، نه حوله ،،، برگرد و پاسخ مهربانیش را با مهربانی بده, خدا ی مهربان از تو این مأموریت را میخواهد: مهربانی کردن … حالا اگر از او خریدی هم نکنی ایرادی ندارد ولی پاسخ مهرش را بدهکاری. دلیل تاریکی قلبت هم پرداخت نکردن همین حق هست، اینکه به کلام تاریک شیطان گوش دادی و لحظه ای در غفلت، حقی را خواستی پایمال کنی….زود باش دور بزن وبا لبخند و مهربانی و عذرخواهی حقش را بجا بیاور و بعد برو….
برگشتم و با لبخند از خانم فروشنده عذرخواهی کردم که لحظه ای مابین حرفهایش حواسم پرت شد و رفتم … با همان نور آرامش لبخند زنان گفت: ایرادی نداره عزیزم، حتی اگرم برنمیگشتی من ناراحت نمیشدم، برو خدا همراهت…گفتم: نه صبر کن اومدم حوله هاتو نشونم بدی … و من از اون خانم فروشنده ۳تا حوله برداشتم و پول حوله ها را پرداخت کردم ((جمله ی طلایی این ورکلایف اینجاست، همون نوری که فرشته جانم وعده اش را به من داده بود، اون خانم متین و با شخصیت و باوقار فروشنده نور بود ….😭
نور کلامش این بود « امروز شما از من حوله نخریدید، در واقع یک بشقاب غذا از سفره ی خونتون منو میهمان کردید، تا قیامت ممنون شما هستم.»
نور کلامش در جا میخکوبم کرد ، برق کلامش منو گرفت، خشکم زد، خداااااااایا این خانم فروشنده چی داره میگه آخه؟! نگاهش کردم لبخندش هنوز روی لباش موج میزد ، گفتم چقدر قشنگ گفتی، میشه دوباره حرفتو تکرار کنی….واون با لبخند شیرینش دوباره تکرار کرد … گوشیمو درآوردم و گفتم میخوام عین عین کلامتو بنویسم … با خجالت سرش رو انداخت پایین و آروم گفت: خیلی ممنونم از شما … تا حالا هیچ کس برای حرفهای من ارزش قائل نشده، شما میخواین حرفامو بنویسید؟؟؟؟
گفتم: آره حرفات خیلی برام با ارزش و پر نورن … من از شما ممنونم برای این بذل نور، بذل مهربانی،..عین عین حرفهاتو به گوش خیلیها میرسونم، تا نورشو بگیرن انشالله و اونها هم دلشون روشن بشه از نور کلامت انشالله …
هیچ وقت این خاطره نورانی رو فراموش نمیکنم … به قول خودتون این حوله ها بهانه هست…روزی رسان خدای مهربان است …
و روزی قلب من امروز نور علمش بود در کلام یک دستفروش مهربان
براستی آن دستفروش چه کسی بود بر سر راه من، که مأمور رساندن این پیامهای نورانی بود؟!
خدایا چگونه حق بندگیم را بجای آورم که سزاوار و لایق بزرگی و مهربانی و توجه تو باشد؟😭
الحمدالله رب العالمین 🤲✨🤲✨
امام على عليه السلام: خُذِ الحِكمَةَ مِمَّن أتاكَ بِها، وَ انظُرْ إلى ما قالَ، و لا تَنظُرْ مَن قالَ. حكمت را از هر كه برايت آورد فراگير و بنگر كه چه گفت و منگر كه گوينده كيست.
امام على عليه السلام: الْحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ، فخُذِ الحِكْمَهَ ولَو مِن أهلِ النِّفاقِ. حكمت، گمشده مؤمن است؛ پس ، آن را، گر چه از منافقان، فرا گير.
امام على عليه السلام: الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها و لَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها و أهلَها. حكمت، گمشده مؤمن است ؛ پس آن را بجوييد گر چه نزد مشرك باشد [زيرا كه] شما بدان سزاوارتر و شايسته تريد.
عيسى عليه السلام: مَعشَرَ الحَوارِيِّينَ، ما يَضُرُّكُم مِن نَتنِ القَطِرانِ إذا أصابَكُم سِراجُهُ؟! خُذوا العِلمَ مِمَّن عِنْدَهُ و لا تَنظُروا إلى عَمَلِهِ. اى گروه حواريان! بوىِ گند روغن چراغ، شما را چه زيان، اگر [نور] چراغش به كارتان آيد، دانش را نيز از هر كه دارد فراگيريد و به كردار او منگريد.