دکتر محمد شعبانی راد

تعطیلات آخر هفته

تمنا: با خودم فکر میکردم که برای تعطیلات آخر هفته چه برنامه ای بچینم که پر از نور خیر خواهی باشد … به ذهنم رسید که این بهترین فرصته برای رفتن به نیشابور و دیدار و دلجویی از پدر و رفتن بر سر مزار مادر و زیارت جناب فضل بن شاذان و بی‌بی شطیطه …
جرقه‌ای در ذهنم زده شد که به پدر و مادر همسر هم پیشنهاد بده با شما بیان، آخه خیلی وقته که به خاطر شرایط بیماری، نشده که سفر برن … مسیر کوتاهه و خسته‌کننده هم نیست و همچنین هوای اردیبهشتی نیشابور بسیار دلپذیر است، حالا دیدار و صله‌ی رحم که جای خود، زیارت هم تمنای دلچسب پر رنگی بود … خوشحالی و استقبال همه خانواده از این پیشنهاد مرا به وجد می‌آورد و حس پر نوری در دل داشتم … یک حال خوب و حس نورانی …
قرار براین شد صبح زودتر راه بیفتیم …
و تقدیر بر این شد که …
از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و آماده رفتن شدیم، دقیقا قبل از حرکت، پدر از نیشابور تماس گرفتن و با عذرخواهی گفتن که یکی از اقوام به رحمت خدا رفته‌اند و باید برای مراسم تشییع جنازه، خودشونو به اون شهر برسونن …
و حضور پدر در اون مراسم به عنوان بزرگتر واجب بود.
کلام شیطان😈: رو دست خوردی! برنامه‌هات نقش بر آب شد! حالا چجوری میخوای به همسر و خانواده همسر موضوع رو بگی؟ تو می‌دونی که پدرت چقدر برای این مراسم‌ها ارزش و احترام قائل میشن و چقدر حضورشون در اون مراسم ضروریست … چجوری میخوای برای اونها توضیح بدی؟؟؟؟ قطعا ناراحت خواهند شد … حرفهای شیطان در دلم آشوب بپا کرده بود و قبض شده بودم، در اون لحظه راضی به این تقدیر نبودم و معترض بودم … لحظه‌ای سکوت کردم و به ذوق و شوق بچه‌ها برای رفتن خیره شدم، و این حالمو بیشتر می‌گرفت …
به دنبال نور فرشته مهربان 😇می‌گشتم، یک لحظه یادم آمد که فردا شهادت امام جعفر صادق ع است و از ایشون در دلم یاری خواستم، نور طلبیدم تا دلم را آرام کنند و با کلامی پر نور از توجه ایشان، بتوانم برای خانواده توضیح دهم که همگی به تقدیر راضی باشیم انشالله …
نور این توسل در دل من در ثانیه‌ای گذشت و من در لحظه، در قلبم دیگر آشوبی نمی‌دیدم و نور آرامش، جایگزین آن شده بود و این رضایت به تقدیرات من را، رو به قبله‌ی نورانی قرار داده بود. برای همسر تو ضیح دادم و معجزه‌ی کلام پر نور از توجه امام عزیز را در بازخورد رفتارش دیدم … گوشی رو برداشتم و به مادر همسر زنگ زدم و باز هم با همان کلام توام با اجازۀ نورانی فرشته مهربان، با ایشان صحبت کردم و برایشان توضیح دادم … و شکر خدایی را که انسانهایی فرشته‌گونه در مسیر زندگی من قرار داده است … مادر همسر با مهربانی تمام گفتن ایرادی نداره اصلا، پیش میاد، الانم ظهر ناهار منتظر شما هستیم …❤️
میخوام بگم خدای مهربان اینگونه نور معجزاتش را در لحظه لحظه‌ی زندگی ما نمایان می‌کند، باشد که ببینیم، درک کنیم، ایمان بیاوریم و شکرگذار باشیم انشالله …
ای نور الهی، ای نور اهل بیت س، ای نور فرشته‌ی مهربان در قلبم،
برای همه چیز، تو را شکر ای خدای مهربانم🤲❤️

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی