Powerful hunters of luminous sciences!
These powerful hunters’ luminous images decorate our hearts’ nights with the beautiful glow of their words.
شکارچیان توانای علوم نورانی!
تمثال نورانی این شکارچیان توانا، شبهای تاریک قلب ما را با درخشندگی کلام زیبای خودشان میآرایند.
«کلب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«كَلَّبْتُهُ: علَّمتُهُ الصَّيدَ»
«المُكَلِّب: مربّی سگان شكارى»
+ «جرح»
+ «کسب»
مفهوم گاز گرفتن با دندان قوی یا گرفتن با چنگالهای قوی.
مَثَل انبر دست.
کلب در معنای ممدوح یعنی صاحب نوری که در بدست آوردن علم، خیلی قوی عمل میکنه.
مفهوم: «تَعلُّق الشَّيء بالشَّيء في شِدَّة و شِدَّة جَذْب»
+ «ذکو»
کلب در معنای مذموم:
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها …
وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ
هذه صفات في الْكَلْبِ من التعلّق الشديد بالدنيا و لذّاتها و مأكولاتها،
و من الهوىّ الى العيشة المتسفّلة و التمايل الى جيفة الدنيا.
فان الدنيا جيفة و طالبها كلاب.
+ «حبّ»: در معنای مذموم: حب دنیا و در معنای ممدوح حب الآخرة.
+ «رصد – رصید الذهب»
پشتوانۀ علمی صاحبان نور، علوم نورانی آل محمد ع است.
+ «وان درایو – فچینگ»
مربیان سگها «سگبان»، مدام با سگهاشون هستن و چه نکات مهمی به آنها آموزش میدن.
اینکه شکار رو با چنگ و دندان بگیرن و ولش نکنن!
این خصلت سگهای خوب شکاری است:
«كِلابٌ مُكَلَّبة: سگان پر توان بر گرفتن شكار»
«الكَلَّاب و المكلِّب: الذي يعلّم الكلبَ الصَّيد»
مُكَلِّب (بصيغه فاعل) كسى است كه به سگ تعليم شكار ميدهد «كلّب الكلب: علّمه الصّيد»
كلابٌ مُكَلَّبَةُ : سگهاى شكارى
به ویژگی خاص سگهای شکاری باید توجه بشه!
شکار رو چنان با چنگ و دندان میگیرن که دیگه ول کن نیستند و محاله شکار بتونه از چنگ اونها فرار کنه! اهل یقین هم باید این ویژگی رو از سگهای شکاری و بازهای شکاری یاد بگیرند یعنی باید با چنگ و دندان نور علم رو بگیرند و ول نکنند و به آنها عمل کنند و مالک نور عمل صالح شوند!
عکس های گاز گرفتن صید توسط سگهای شکاری :
كَلَالِيبُ البازي: مخالبه، چنگالهاى باز شكارى
چنگالی که با آن زغال آتیش رو میگیرن جابجا می کنن [شبیه گاز انبر]: کلبتین.
الكَلْبتانِ: انبر آهنگر كه با آن آهن گداخته را مىگيرند،
ابزار كشيدن دندان و نام ديگر آن (الكَلَّابَة) است.
ویژگی خاص انبر قفلی! در گرفتن محکم پیچ و مهره همین مفهوم کلب رو میرسونه!
قلبت باید مثل این انبر قفلی، به نور علم، در ملک و ملکوت محکم بچسبه و بهش قفل بشه و ولکنش نباشه! به این میگن معنای ممدوح کلب:
«وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ»
اینجوری بگیم:
«وَ قَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ»
locking pliers
الْكَلُّوبُ: شيء يمسك به،
كَلُّوب: انبر و مهميز كه چيزى با آن گرفته ميشود.
[سگهای شکاری «تعلیم یافته» – سگهای غیر شکاری «تعلیم نیافته»] :
« الكلاب المعلمة » : معلمة و غیر معلمة .
شکارچیان پرتوان علوم نورانی! وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ!
شکارچیان نور!
چنگ زدن به علوم نورانی آل محمد ع در دل نار آیات!
« وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ »
كَلِبَ عَلَى الْأَمرِ : در آن امر حرص ورزيد.
كَلِبَ فِى كَذَا : به چيزى طمع كرد، غذاى بسيار خورد ولى سير نشد.
الكَلْبُ : سيرٌ أحمرُ يُجعَل بين طرَفَي الأديم إذا خُرِز
الْكَلْبَةُ: سير يدخل تحت السّير الذي تشدّ به المزادة فيخرز به، و ذلك لتصوّره بصورة الكلب في الاصطياد به،
كَلْبَة: دوال و قلابى كه توشه دان را محكم بر آن قرار ميدهند گوئى تصور صورت سگى است كه شكارى را به دهان گرفته.
كَلَبَ المزادةَ : توشه دان را سوراخ كرد و از آن دوالى در گذراند،
كَلَبْتُ الأديم: خرزته،
كَلَبْتُ الاديمَ: چرم را دوختم،
[انگاری اول دو تیکه چرم رو از دو طرف با گیره فلزی فیکس میکنن تا بشه دوختش]
الْكَلْبَتَانِ: آلة مع الحدّادين سمّيا بذلك تشبيها بكلبين في اصطيادهما، و ثنّي اللّفظ لكونهما اثنين،
كَلْبَتَانْ: انبر و آلتى در دست آهنگران كه آهنهاى تافته و داغ را با آن از كوره بيرون مىآورند كه بخاطر تشبيه به سگى كه شكار را مىگيرد اينطور ناميده شده، تثنيه بودن آنهم براى اينست كه انبر و آن آلت دو لبه دارد.
الْكَلُّوبُ: شيء يمسك به،
كَلُّوب: انبر و مهميز كه چيزى با آن گرفته ميشود.
كَلَالِيبُ البازي: مخالبه. اشتقّ من الكلب لإمساكه ما يعلق عليه إمساك الكلب.
كَلَالِيب البازى: چنگالهاى باز شكارى كه از واژه كلب براى اينكه سگ هم چيزى را مىگيرد و به دهانش آويخته ميشود مشتق شده است.
الكَلْب: پاره آهن كج به شكل چنگك كه مسافر در طرف پالان ستور قرار مىدهد و بر آن توشه مىآويزد،
(حیواناتی که چنگال دارند!)
با چنگ و دندان باید بیفتی به جون نار آیت و نورشو بگیری و اینجوری باید علاقمند باشی نه از روی شکمسیری به «آیاتی و رسلی» نگاه کنی انگاری چیز مهمی نیست ! اینجوری اگه بی تفاوت باشی و برات مهم نباشه ، در حق معالم ربانی و آیات، استخفاف کردی و کم گذاشتی و اکرمی مثواه را جامه ی عمل نپوشوندی.
مفهوم « تَعلُّق الشَّيء بالشَّيء في شِدَّة و شِدَّة جَذْب » مثل گاز گرفتن، چنگ زدن و بشدت گرفتن چیزی!
الكَلْب: حديدةٌ عَقْفاء يُعَلَّق عليها المسافرُ الزّادَ من الرَّحل. و الكُلَّاب معروف، و هو الكَلُّوب
الكَلُّوبُ و الكُلَّابُ : خَشَبَةٌ فِي رَأْسِهَا عُقَّافَةٌ مِنهَا أَو مِن حَدِيدٍ
الكُلَّاب- ج كَلَالِيب: قلّاب، قلّاب آهنى كه اسب سوار پاى خود را در آن قرار مىدهد، چوبى كه با آن پشت درب را مىبندند، ميله كج و آهنى كه با آن آتش را تكان مىدهند و جابهجا مىكنند.
الكَلَّاب- ج كَلَالِيب: سگبان، آموزشدهنده سگهاى شكارى،
قلابى سركج كه بر آن گوشت و غيره آويزند، آهنى كه در يك طرف هودج قرار مىگيرد.
كَلَبٍ مِنَ الدَّهْرِ!
مفهوم زیبای این واژه را کتاب مقاییس اللغة آورده :
« تعلّق الشيء بالشيء في شدّة و شدّة جذب »
در واقع در قصه اصحاب کهف استفاده از واژه «کلب» در این آیه « وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ » اشاره به تعلق شدید قلبی اهل یقین نسبت به معالم ربانی صاحبان نور خود، یعنی نسبت به آل محمد ع مورد نظر است.
+ «ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا»
واژۀ کلب اشاره به سرسختی صاحبان نور در گرفتن و رساندن علم به اهلش دارد
« و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید »
اهل شک نیز به شدت به اندیشه مولد گناه لیدرهای سوء علاقمند و حریص هستند.
[« وَ كَلَبٍ مِنَ الدَّهْرِ – روزگار سخت »] :
[… فَكَذَلِكَ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ رَجُلًا فِي آخِرِ الزَّمَانِ وَ كَلَبٍ مِنَ الدَّهْرِ وَ جَهْلٍ مِنَ النَّاسِ يُؤَيِّدُهُ اللَّهُ بِمَلَائِكَتِهِ وَ يَعْصِمُ أَنْصَارَهُ وَ يَنْصُرُهُ بِآيَاتِهِ وَ يُظْهِرُهُ عَلَى الْأَرْضِ حَتَّى يَدِينُوا طَوْعاً وَ كَرْهاً يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً وَ نُوراً وَ بُرْهَاناً يَدِينُ لَهُ عَرْضُ الْبِلَادِ وَ طُولُهَا حَتَّى لَا يَبْقَى كَافِرٌ إِلَّا آمَنَ وَ لَا طَالِحٌ إِلَّا صَلَحَ وَ تَصْطَلِحُ فِي مُلْكِهِ السِّبَاعُ وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبْتَهَا وَ تُنْزِلُ السَّمَاءُ بَرَكَتَهَا وَ تَظْهَرُ لَهُ الْكُنُوزُ يَمْلِكُ مَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ أَرْبَعِينَ عَاماً فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ أَيَّامَهُ وَ سَمِعَ كَلَامَهُ.
روزگار بدين منوال خواهد بود تا اينكه خدا مردى را در آخر الزمان كه روزگارى است سخت مبعوث مينمايد و او را بوسيله ملائكه خود تأييد ميكند انصار و ياران وى را نگاهدارى مىنمايد، او را بوسيله آيات و معجزات خود نصرت ميدهد وى را بر زمين ظاهر و مسلط ميكند تا اينكه مردم خواه ناخواه مطيع و منقاد او شوند، او زمين را بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد پر از عدل و داد و نور و برهان خواهد كرد، عرض و طول شهرها برايش مطيع ميشوند، حتى كافرى نيست مگر اينكه ايمان مياورد و تبهكارى نيست مگر اينكه نيكوكار خواهد شد، درندگان در زمان سلطنت او صلح و سازش مينمايند، زمين گياهان خود را ميروياند آسمان بركات خود را فرو ميريزد، گنجها براى او ظاهر خواهند شد، مدت چهل سال مالك شرق و غرب خواهد شد، خوشا بحال كسى كه روزگار او را درك كند و سخن وى را بشنود.]
وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ
[: أي بالفناء]
ذَرُونِي حَتَّى أَحْرُسَكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ
خلق الله الكلب لحراسة آدم و حواء من السباع
[« شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ »] :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
يَا مِهْزَمُ
شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ
وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ
وَ لَا يَمْتَدِحُ بِنَا مُعْلِناً وَ لَا يُجَالِسُ لَنَا عَائِباً وَ لَا يُخَاصِمُ لَنَا قَالِياً إِنْ لَقِيَ مُؤْمِناً أَكْرَمَهُ وَ إِنْ لَقِيَ جَاهِلًا هَجَرَهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِهَؤُلَاءِ الْمُتَشَيِّعَةِ قَالَ فِيهِمُ التَّمْيِيزُ وَ فِيهِمُ التَّبْدِيلُ وَ فِيهِمُ التَّمْحِيصُ تَأْتِي عَلَيْهِمْ سِنُونَ تُفْنِيهِمْ وَ طَاعُونٌ يَقْتُلُهُمْ وَ اخْتِلَافٌ يُبَدِّدُهُمْ
شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ وَ لَا يَسْأَلُ عَدُوَّنَا وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً- قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ
فَأَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلَاءِ
قَالَ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ أُولَئِكَ الْخَفِيضُ عَيْشُهُمْ الْمُنْتَقِلَةُ دِيَارُهُمْ إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا وَ مِنَ الْمَوْتِ لَا يَجْزَعُونَ وَ فِي الْقُبُورِ يَتَزَاوَرُونَ وَ إِنْ لَجَأَ إِلَيْهِمْ ذُو حَاجَةٍ مِنْهُمْ رَحِمُوهُ لَنْ تَخْتَلِفَ قُلُوبُهُمْ وَ إِنِ اخْتَلَفَ بِهِمُ الدَّارُ ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا الْمَدِينَةُ وَ عَلِيٌّ الْبَابُ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْمَدِينَةَ لَا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُ عَلِيّاً ص.
مشتقات ریشۀ «کلب» در آیات قرآن:
يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ (4)
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176)
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)
سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22)