تمنا: با فرزندم کسی با بیمهری حرف نزند. مخصوصا پدرش.
تقدیر: همسر از اشتباهات پسرم حرصی میشود و با لحنی تند بیان میکند.
شیطان: ای بااابااا … حالاخوبه، در کل روز، تایم کوتاهی حضور داره. جای توی مادر باشه چه میکنه. پس با این حساب من که میگم حق داری. همینو بهش بگی، ببینه چه قدر کمطاقته.
فرشته: در امتحان حب اولاد قرار گرفتهای، که فرزند را ناراحت ببینی.
الان چون ناآرام و متلاطمی، کوچکترین مداخلهای نکن که پیگرد قانونیِ تاریکی🌒 را درپی دارد.
باید به تقدیر فرزند راضی باشی. و به مقدرکننده اعتماد کنی، 👉
که باید پستانک حب اولاد را رها کنی، و خودت و او را به دست اصلاح و تربیتکنندهای به نام تقدیرات خدای مهربان بسپاری. اینکه نمیپسندی به فرزندت تذکری داده شود، کبر توست. پس به نور سکوت و ادب پناه ببر، تا با قبول این مطلب، هر دوی شما از تربیت نورانی، در دل شرایطی به ظاهر نار، از نور بهرهمند بشوید.
من: با قبول این حقیقت که- وجداناً، نمیشود کتمان کرد- عیب دارم و این درد و تلاطم از وجودش خبر میدهد، اعتراف کردم که نیاز به دارو دارم.
و الحمد لله با توضیح و تفسیر و لجبازی، درصدد اصلاح کسی بر نیامدم.
خودم را به دست طبیب (تقدیر) و دارو (صبر) سپردم.
و به خیر گذشت.
تا انشاء الله وقتی که آرام بودم، با اجازه، کلامی را از نور بگیرم و بگویم.
افطار حلال بعد از اذان! 👉