تمنا: روزه مونو بگیریم و سر صبح استراحت کنیم
تقدیر: عزیزی رو باید ساعت ۷ صبح ببریم شهرستان ،زودتر هم نمیتونه بره چون باید اتاق بهش تحویل بدن که گفتن ۸ صبح بیاین و نمی تونیم روزه بگیریم
کلام فرشته نگهبان : به( …. )بگین فردا صبح ما میبریمت شهرستان ،چون موقع سال تحویله و اسنپ پیدا نمیکنی و اتوبوسم نیست
کلام شیطان: ولششش کن چه کاریه پاشین ببرینش ، همیشه چطور میرفته الانم همونطوری میره ،نمیخواد خیلی مهربون باشین 😒، ضمنا مگر روزه نیستین ؟میخواین روزه نگیرین که ببرینش ؟به نظرم که خیلی گناه بزرگیه برای کاری که واجب نیست
فرشته نگهبان :ماموریت شما مهربانی به این عزیزانه ، تو واجبات اصل ولایت ِ ، خدای مهربون برای مهربانی نکردن و تن به ولایت ندادن هیچ رخصتی نداده ،ولی برای روزه رخصت داده . پس با نیت مسافر ،فردا حرکت کنین و یه بهانه ای برای (…. )بیارین که معذب نشه که شمابه خاطر اینکه برسونینش شهرستان روزه نگرفتین . بعدم فردا صبح زود بلند شین ببرینش که دیرش نشه .
رفتیم و به (……) گفتیم ما شما رو فردا میبریم ،اولش یه کمی تعارف کرد ولی بعد قبول کرد و گفتok .
صبح موقعی که الارم گوشی زنگ زد شیطان اومد سراغم و گفت نگاه خودتونو ساعت ۶ صبح چه زا به راه کردین ، کی از شما توقع داره ؟ من دیگه نمیدونم بهت چی بگم ،ببین که چقدر خوابت میاد چشاتو به زور باز کردی ،چقدر به خودتون ظلم میکنین …. فرشته جانم بلافاصله گفت: سریع بلند شو دختر و سریع برو لباساشم اتو کن و اماده شین و منم گفتم ای به چشم 🥰
ما (…..) رو بردیم شهرستان و چه حال خوبی امروز داشتیم ، سر صبح بارون میبارید و خیابونها خلوت بود ، فرشته مهربونم بهم گفت ببین اگر میخواست خودش بره نه ماشین گیر میاورد ،نه به موقع میرسید محل کارش ، امروز شما پیش اهل بیت صائم بودین و این حال خوش دلتون از برکات عامل بودن به کلام رحمانِ
.موقع برگشت تو جاده یه بنر زده بودن و نوشته بودن لبیک یا رضا جان ،واین لبیک برای من پر از مفهوم بود و این ورکلایف چه تجربه شیرین ولذت بخشی بود ❤️
✅