دکتر محمد شعبانی راد

بچه دستهای روغنی و رُبیش رو به صندلی نزنه

تمنا : بچه دستهای روغنی و رُبیش رو به صندلی نزنه
تقدیر : کثیف کردن پارچه سفید صندلی
کلام فرشته نگهبان : هیچی نگی بهش ها ، دعواش نکنی ها ، خودتو کنترل کن (یه کمی مونده بود یکی بزنم پشتش که چرااااا اینطوری کردی صندلی رو ؟چند بار بگم دست کثیفتو بشور و جایی نزن ؟ انگار فرشته دستمو گرفته بود فقط در ثانیه میگفت: نه میزنی، نه دعوا میکنی ،اگر نه من میدونم و تو ، پرخاش کنی از من خبری نیست😠
کلام شیطان: خب ببین چه بچه لوسی شده ، الان باید محکم یکی بزنیش، تا دیگه این کار اشتباهشو تکرار نکنه ، اینکه تربیت نشد که همش مدارا میکنی ، نمیزنیش هم ،لااقل محکم بزن پشت دست خودت و بهش با غصب خیلی زیاد بگو من از دست تو چیکار کنم ببین اینجارو چیکار کردی و…. تا حسابی بترسه و یادش بمونه و حرف گوش کنه و دیگه دست کثیفشو جایی نزنه .
خداروشکر تونستم با اینکه همه وجودم عصبانیت بود حرف فرشته جانم رو گوش کنم و فقط بهش گفتم ببین مامان جان چیکار کردی ،چند بار بگم دستتو بشور ، ببین چطوری کثیف شد ،بیا برو بیرون ببینم چیکار کنم پسرم .و تا لحظه ای که داشت میرفت بیرون شبطون میگفت بزن پشت سرش حداقل یا دستشو بکش بنداز بیرون از اشپزخونه..
ولی اینکارو نکردم .وقتی رفت بیرون من موندم و اون صندلی که واقعا بدجوری کثیف شده بود رب و روغن 😬 گفتم فدای سرت فرشته مهربونم ،اینکه یه صندلیه ، حرفت و وجودت تو قلبم خیلی مهم تره .دستمال خیس برداشتم و رفتم تمیزش کنم ،تو دلم شیطون میگفت گند زد به صندلی، عمرا تمیز بشه ،چه بچه ای داری تو !!
منم بهش محل ندادم .و رفتم کارمو بکنم ،دستمال کشیدم رو صندلی دیدم تمیز شد بدون اینکه به سختی پاکش کنم و یا لکه ای بمونه . پاک شد سفید سفید مثل قلب بچه های مهربونمون
خداروشکر که حرفتو گوش کردم فرشته مهربونم 🥰 ،چون من که خبر نداشتم اون صندلی به اون راحتی پاک میشه ، اگر بچه رو دعوا میکردم و بعد میدیدم خیلی راحت پاک میشد ، چه حال بدی نصیبم میشد هم دل بچه مو میشکوندم ،هم فرشته مهربونم و نور از قلبم میرفت و جاشو به تاریکی میداد و این میشد بدترین حال دنیا .

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی