The inclination of the heart: towards the light or the fire?
The heart, that enigmatic compass within us, often tugs us in opposing directions.
It’s a delicate relocation between the eternal light and the eternal fire in the inner world of our hearts.
So, dear seeker, where does your heart lean today?
Toward the light’s clarity or the fire’s darkness?
Our hearts move beautifully in this spectrum of light and darkness and experience both. 🌟🔥
گرایش دل: به سوی نور یا آتش؟!
قلب، آن قطبنمای مرموز درون ما، اغلب ما را به جهات متضاد میکشاند.
این یک جابجایی ظریف بین نور ابدی و آتش ابدی در دنیای درونی قلب ما است.
پس ای سالک عزیز، امروز دلت به کجا متمایل است؟
به سوی شفافیت نور یا تاریکی آتش؟
قلب ما به زیبایی در این طیف نور و تاریکی حرکت میکند و هر دو را تجربه میکند. 🌟🔥
«صیر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«صَارَ العصير خمرا»
«أَصَارَهُ: آن را از گونهاى به گونه ديگر در آورد.»
مفهوم «دگرگونی»
«تَصَيَّرَهُ: شبيه و همشكل وى شد.»
«صارَ: آن چيز برگشت، به فلان چيز متحول شد.»
«صَار زَيْدٌ غَنِيّاً: زيد پس از فقيرى و بىچيزى توانگر شد.»
«صار الی ابیه: به باباش رفته! شبیه باباش شده!»
«Like Father, Like Son»
«من شابه أباه فما ظلم»
شنیدی میگن: انگاری مثل سیبی که از وسط نصف شده باشه! اینقدر به هم شبیه اند!
+ «صور»
+ «جنب الله – نیمۀ گمشده خودتو پبدا کن!»
“Like father, like son.”
Children That Look So Much Like Their Parents!
«صير: صَارَ العصير خمرا»
قلب، تغییر ماهیت داد!
+ مفهوم واژه «قلب – تقلّب الاحوال»!
تاریک بود، روشن شد!
+ (قبض و بسط)
چجوری؟!
این تاثیر معالم ربانی است «وَ إِلَيْنَا مَصِيرُ الْأُمُورِ»!
قلب تغییر ماهیت داد و از تاریکی جدا شد و به نور گروید!
مفهوم «گرویدن – گرایش» معادل بسیار زیبای فارسی برای واژه «صیر» است.
+ «منا اهل البیت ع»
+ «هوی – تهوی الیهم»
عبارت زیبا و متداول «گرایش علمی»:
ببین قلبت به چه سمتی گرایش داره؟!
به نور یا تاریکی؟!
خودت میفهمی چکارهای!
«بل الانسان علی نفسه بصیرة»
+ مفهوم «سرنوشت»: تغییر سرنوشت!
مثال زیبای آچار فرانسه:
مَثَل واژه زیبای «گرایش»، مَثَل آچار فرانسه است!
آچار و ابزاری که به همۀ پیچ و مهرهها میخورد!
اگه بخواهی یک ابزار داشته باشی که همه پیچها رو با اون باز کنی، اون آچار فرانسه است!
[گرایش علمی – کفر و ایمان]:
گرایش علمی به معالم ربانی یعنی «ایمان»، یعنی «نور ایمان»،
و گرایش علمی به لیدرهای سوء یعنی «کفر»!
با یاد معالم ربانی، قلبتو به نور علم آل محمد ع منوّر کن!
«وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ»:
گرایش علمی ما باید الی الله باشد!
به سبب معالم ربانی منا اهل البیت ع.
جهت حرکت، از تاریکی به نور!
این میشه تغییر سرنوشت به سبب فهم نور ولایت.
گرایش قلب، به نور یا به نار؟! وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ! وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ!
«صار» از افعال ناقصة است:
بمعنای انتقال از صفتی به صفت دیگر است، مثل «صار زید عالما»
یا انتقال از ماهیتی به ماهیت دیگر، مثل «صار الطین خزفا» و مثل «لم یولد فیصیر محدودا»
گرویدن – گرایش:
گرایش : 1 – میل و رغبت . 2 – قصد، اراده ، آهنگ . 3 – سرپیچی ، نافرمانی . 4 – سنجش ، توزین
گرایش : 1. انحراف ۲. تمایل، میل ۳. آهنگ، قصد، گروش ۴. رویکرد
(فرهنگ فارسی معین و عمید و دهخدا):
ایمان آوردن، پذیرفتن، قبول کردن، تصدیق نمودن، اذعان کردن، باور کردن، به کسی یا چیزی عقیده پیدا کردن.
معادل انگلیسی:
(convert – join – win) (tropism – topotaxis):
(زیستشناسی):
حرکت جهتدار گیاه یا یکی از اندامهای آن در نتیجۀ اثر محرک بیرونی.
عربی: انجذب، توجيه, جاذبية, موقف, ميل، اِتِّجاهٌ.
گرایش و سازش (با هم ساخت و پاخت کردند!)
«گرایش به گناه – گرایش به نور ولایت»
گرای: گرائيدن، مَيل، رَغبة، إيمان، هُجوم
گرايش : مَيل، رَغبة، نَزعة (نزع) ، هُجوم، نَشاط
گِراينده : قاصد، راغب
گرايش بشردوستانه : إنْسَانِىُّ النَّزْعَة
گرايش بنيادگرايی: التَّيَّارُ الاِستِئْصَالِى
+ «تیر – «التّيّارَاتُ الفكريَّة»: انديشههاى جديد در افكار انسان كه مانند موج حركت مىكنند.»
گرايش به چپ دارد: لَهُ نَزْعَة يَسَارِيَّة
گرايش يافت: حَدِبَ إلَى، مَالَ إلى …، رَغِبَ إلَى
گرايش، تمايل: اَلنَّزْعَة، اَلجُنُوح
گرايشهاى رايج: النَزَعاتُ السَّائدَةُ
گرايشهاى سياسى زمان معاصر: الإِتِّجَاهَاتُ السِّيَاسِيَّةُ فِى العَصْرِ الحَاضِرِ
+ «وجه»: اتَّجَهَ اليهِ اتِّجَاهاً [وجه]: بسوى او آمد، اتَّجَهَ لهُ رأيٌ: اعتقادى برايش پيدا شد.
گرايشهاى سياسى، تمايلات سياسی: اَلمُيولُ السِّيَاسِيَّة، اَلإِتِّجَاهَاتُ السِّيَاسِيَّة. سياست
گرايشهاى فكری: النَّزعَاتُ الفِكريَّةُ
گراييدن: اَلإِعتِنَاق
+ «عنق»
+ «ثمانیة»:
[صَارَتِ الْعُلُومُ – صَارَ الْعِلْمُ]:
قصه، قصۀ انتقال علوم آل محمد ع به اهل نور یقین، به سبب حاملان نور است!
+ «صیر»
«وَ مِنْ قِبَلِ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ صَارَتِ الْعُلُومُ إِلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ صَارَ الْعِلْمُ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَى مَنْ بَعْدَ الْحُسَيْنِ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع»
+ «شهادتین- حدیث متمم بن فیروز»
مفهوم زیبایی در واژه «صیر – صار» وجود دارد:
«صار العصير خمرا»: انگاری مراحل تبدیل شدن یک چیز به چیز دیگر است.
+ «ترجمه نور به حروف و تالیف کلمات قابل فهم برای اهل نور یقین در مکانی بنام قلب صاحبان نور است. مفهومی که در کتاب لغت التحقیق، اینجوری آورده شده است:
«التحوّل الى حالة ثانويّة متأخّرة طولا»
این تغییر و تحول علمی از یک شکل به شکل دیگر همان ترجمه نور به حرف است.
مفهوم «صور» نیز مثل «صیر – صار» است.
این عبارت خیلی زیباست:
«الصارة: أعلى الجبل الّذي ينتهي اليه في الصعود»:
انگاری اهل نور یقین با یاد معالم ربانی و کسب علم از صاحبان نور در دل شرایط تقدیرات خود، یک تغییر و تحول اساسی در قلبشان رخ میدهد که به این تغییر اساسی، واژه «صارة» اطلاق میشود و در جهت صعود و بالا رفتن تا انتهای توان فهم علمی خود در آسمان بیکران علم آل محمد ع است «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ»
+ «عرج – معراج»
+ «صعد – صعود»
واژه «صیر – مصیر» در قرآن برای اهل نور یقین و اهل شک حسود دو جور و در دو جهت عنوان شده است.
انگاری مصیر کسب علم اهل یقین «علم محکم» از صاحبان نور است، لذا منتهی به بهشت آل محمد ع خواهد شد، ان شاء الله تعالی. و مصیر کسب علم اهل شک حسود «علم متشابه»، از لیدرهای سوء است، لذا قطعا سر از آتش دوزخ در خواهند آورد، ان شاء الله تعالی.
[مصير الإنسان و تحوّله في طول حياته:
مسیر اهل نور یقین (1):
إمّا الى اللّه و الى عالم الروح و النور و الحقّ:
وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ–
وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ–
رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.
مسیر اهل شک حسود (2):
و إمّا الى البدن و الدنيا و الشيطان:
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ–
قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ-
فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ–
وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً].
کتاب لغت مقاییس اللغة مفهوم «المآل و المرجع» را به زیبایی برای این واژه آورده است،
یعنی مآل و مرجع اهل نور یقین در دل شرایط برای کسب علوم آل محمد ع، صاحبان نور منا اهل البیت ع است و این مرجع علمی است که بر اهل نور یقین، در ملکوت قلوب، نور ولایت علمی دارد، لذا میبینیم که اهل نور یقین بمرور در دل شرایط با استعمال اندیشه صاحبان نور، شبیه آنها میشن!
«تصيّر فلان أباه إذا نزع اليه في الشبه، و سمّي كذا كأنّه صار الى أبيه»
و این شباهت پیدا کردن به تمثال نورانی مفهوم زیبایی است که در واژه «صیر» وجود دارد:
«صار الی ابیه: به باباش رفته! شبیه باباش شده!»
عبارت «أنا على صير أمره، أي اشراف من قضائه» نیز زیباست.
رابطه واژه «صیر» و «حظر – حظیرة» نیز زیباست.
+ (حظر- «المحدوديّة، أي جعل شيء مجتمعا محدودا و محتازا»):
« الصير: كالحظائر يتّخذ للبقر، و الواحدة صيرة، و سمّيت بذلك لأنّها تصير اليه»:
انگاری «حَظِيرَةِ الْقُدْسِ» ما، صاحب نور است که همان مرجع و مآل ما برای کسب علوم آل محمد ع است و این محدوده علمی تعریف شده برای ما (یوزرنیم و پسورد – «اسم الله»)، همان مکان امن و مقدسی است که صیر علمی ما را به آل محمد ع ممکن مینماید «و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیرو فیها لیالی و ایاما آمنین»، لذا بواسطه کسب علم آشکار شده از حاملان نور، این اهل یقین هستند که به غنای علمی رسیده و این در حالی است که قبل از آشنایی و اخذ علم آل محمد ع از قِبَل آنها، این توانایی و استطاعت گذشت از دلخواهها را نداشتند:
«صار زيد غنيّا صيرورة: انتقل الى حالة الغنى بعد أن لم يكن عليها»
جریان تبدیل شدن عصیر به خمر «صار العصير خمرا»:
چه فراز و نشیبها و تشریفات خاصی دارد تا بالاخره این محصول نورانی عمل صالح تولید می شود و این پروسه تغییر و تبدیل و تحویل و تحول از بالا به پایین در چرخه انتقال علم با اهل یقین، پروسه زیبا و جالبی است.
اینکه «الصير: الشقّ – شقّ الباب» نیز زیباست یعنی شق باب علمی آل محمد ع (فتح الباب مستجار)، برای ما به دست صاحبان نور است و ما باید با دق الباب نمودن این باب الله از فرصت شقّ باب و فتح بابی که محل نزول برکات آسمانی بر قلب اهل یقین است، نهایت استفاده را بنماییم، ان شاء الله تعالی.
مفهوم «گرويدن» که در ترجمه کتاب لغت مفردات آمده نیز معادل زیبایی برای واژه «صیر» است انگاری اهل یقین به نورشان میگروند و اهل شک هم به لیدر سوء خود می گروند و این گرویدن (گراییدن)، نهایتا عاقبت آنها را به بهشت یا جهنم خاتمه خواهد داد.
+ «حاملانِ نور! هشت زوجِ نورانی! وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ!»
و این حدیث زیبا:
[عرش «الْعَرْشُ … هُوَ الْعِلْمُ»
+ «ارجح من العلم، حامله»
«کرسی استادی ممتاز دانشگاه»:
«درجة الأستاذية المُتميّزة»:
«Distinguished professor»:
«أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»
«الْعَرْشُ … فَحَمَلَتْهُ ثَمَانِيَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ»
[علم: ثمانیة – اربعة]:
ثمانیة: «ثَمَانِيَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ»
اربعة: « فَهُمُ الْيَوْمَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ»]:
سطوح علمی حاملین علم الهی در هشت سطح طبقه بندی شده اند که از این هشت سطح، چهار سطح آن تا امروز مورد بهره برداری قرار گرفته اند و چهار سطح علمی دیگر در زمان مهدی آل محمد ع مورد بهره برداری قرار خواهند گرفت.
عبارت زیبای «صَارَتِ الْعُلُومُ إِلَيْهِمْ» و «صَارَ الْعِلْمُ» در این قسمت حدیث:
«وَ مِنْ قِبَلِ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ صَارَتِ الْعُلُومُ إِلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ صَارَ الْعِلْمُ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَى مَنْ بَعْدَ الْحُسَيْنِ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع» مطلب مهمی در این بحث رو میفهمونه که قصه، قصه «صیر العلم» است از بالا به پایین، از مافوق به مادون و برای ما از آل محمد ع به اهل یقین با یاد معالم ربانی صاحبان نور «سلسله مراتب نورانی! ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى!»، و این همان «عمّن آخذ معالم دینی» است، یعنی ما باید در این زنجیرۀ انتقال علوم از سطوح بالای علمی به سطوح پایینتر که به سبب مَلَک انجام میشود، بالاخره یه جایی که اون جا، مکان بعد از صاحبان نور است، اما چسبیده به آنها، قرار داشته باشیم تا این انشعابات علمی بالاخره بعد از مراتب اول و دوم و سوم، در مرتبۀ چهارم، یعنی محل ظهور و خروج و ذبح نور علم، که برای مخاطبین (اعم از معارین و مستقرین) آشکار می شود، اشاره به تایید این حدیث زیباست که: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها».
در این قسمت حدیث اومده:
«فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ صَارُوا ثَمَانِيَةً»
«یوم القیامة» از هزار واژگان و عبارات مترادف «نور الولایة» است، انگاری میشه فرج فردی در ملکوت قلب اهل نوری که به نورش کاملا معرفت پیدا کرده و دومی نورش شده و داره اقامۀ صلات رو معنا میکنه و همچنین روزی که در مُلک، مهدی آل محمد ع با ظهور خود، از رسیدن آمار حد نصاب این عده به 313 نفر خبر خواهند داد ان شاء الله تعالی.
به این دلیل که در ادامه حدیث اومده: «صاروا ثمانیة».
+ «صارت العلوم الیهم»
باضافۀ اینکه علم در زمان مهدی آل محمد ع برای اهل یقینش به چنان کمالی می رسد که باور کردنی نیست! یعنی چرخه و زنجیره انتقال علم آل محمد ع تا کنون اربعة بوده و در اون زمان، ثمانیة خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
« کتاب الْعَقَائِدُ، لِلصَّدُوقِ اعْتِقَادُنَا فِي الْعَرْشِ أَنَّهُ جُمْلَةُ جَمِيعِ الْخَلْقِ
وَ الْعَرْشُ فِي وَجْهٍ آخَرَ هُوَ الْعِلْمُ
وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى
فَقَالَ
اسْتَوَى مِنْ كُلِّ شَيْءٍ فَلَيْسَ شَيْءٌ أَقْرَبَ مِنْهُ مِنْ شَيْءٍ
وَ أَمَّا الْعَرْشُ الَّذِي هُوَ جُمْلَةُ جَمِيعِ الْخَلْقِ
فَحَمَلَتْهُ ثَمَانِيَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
لِكُلِّ وَاحِدٍ ثَمَانِي أَعْيُنٍ كُلُّ عَيْنٍ طِبَاقُ الدُّنْيَا
وَاحِدٌ مِنْهُمْ عَلَى صُورَةِ بَنِي آدَمَ يَسْتَرْزِقُ اللَّهَ تَعَالَى لِبَنِي آدَمَ
وَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ عَلَى صُورَةِ الثَّوْرِ يَسْتَرْزِقُ اللَّهَ تَعَالَى لِلْبَهَائِمِ كُلِّهَا
وَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ عَلَى صُورَةِ الْأَسَدِ يَسْتَرْزِقُ اللَّهَ تَعَالَى لِلسِّبَاعِ
وَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ عَلَى صُورَةِ الدِّيكِ يَسْتَرْزِقُ اللَّهَ تَعَالَى لِلطُّيُورِ
فَهُمُ الْيَوْمَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ
فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ صَارُوا ثَمَانِيَةً
وَ أَمَّا الْعَرْشُ الَّذِي هُوَ الْعِلْمُ فَحَمَلَتْهُ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِينَ
فَأَمَّا الْأَرْبَعَةُ مِنَ الْأَوَّلِينَ فَنُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ع
وَ أَمَّا الْأَرْبَعَةُ مِنَ الْآخِرِينَ فَمُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع
هَكَذَا رُوِيَ بِالْأَسَانِيدِ الصَّحِيحَةِ عَنِ الْأَئِمَّةِ ع فِي الْعَرْشِ وَ حَمَلَتِهِ
وَ إِنَّمَا صَارَ هَؤُلَاءِ حَمَلَةَ الْعَرْشِ الَّذِي هُوَ الْعِلْمُ لِأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ الَّذِينَ كَانُوا قَبْلَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ ص عَلَى شَرَائِعِ الْأَرْبَعِ مِنَ الْأَوَّلِينَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ع وَ مِنْ قِبَلِ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ صَارَتِ الْعُلُومُ إِلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ صَارَ الْعِلْمُ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَى مَنْ بَعْدَ الْحُسَيْنِ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع.»
از امام صادق ع دربارهی کلام خداوند عزّوجلّ:
الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی پرسش شد.
فرمود:
«استوار بر هرچیزی است و چیزی به او نزدیکتر از چیزی نیست،
و امّا عرشی که همهی آفریدهها است، هشت فرشته آن را برداشتهاند
و هرکدام هشت چشم دارند و هر چشمی برابر دنیاست؛
یکی بهصورت آدمی است و از خدای تعالی برای آدمیزادهها روزی میخواهد،
و یکی بهصورت گاو نر است و از خدای تعالی روزی همهی بهایم را خواستار است،
و یکی بهصورت شیر است و از خدا تعالی روزی همهی درّندهها را میخواهد،
و یکی بهصورت خروس است و از خدا تعالی روزی پرندهها را میخواهد،
امّا حاملان عرش [که عبارت از علم است] از پیشینیان چهار نفر و از دیگران نیز چهار نفرند:
از پیشینیان: نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السّلام است؛
اما چهار نفر دیگر: حضرت محمّد و علی و حسن و حسین علیهم السّلام می باشند».
+ «روان»: در این واژه صیر، بدنبال مفهوم روان باش!
«المَصِير- [صير]: مص،- ج مَصَاير: پايان امرى، جائيكه بسوى آن آبها روان باشند.»
«حَق الشّعُوبِ فى تقرير مصيرها»
« أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ »
واژه صیر در آیات با این دید و مفهوم که روان ما برای رسیدن به آرامش، بدنبال کدامیک است ؟
گناه یا نور ولایت؟!
+ «صور»: «عصفور صَوَّارٌ : فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ»
کبوتر دگرگونشده و کبوتر جَلْد و کبوتر آموخته:
قلبی که به نور معالم ربانی صاحبان نور روشن شده، قلبی دگرگون شده است.
قلب تاریک، حالا روشن و نورانی است و قلب معتاد به گناه و عادت کرده به وسوسههای شیطان، حالا دل از گناه و تمنا کنده و از کرده خود پشیمان است و عزم جزم نموده که هرگز به تاریکی سابق برنگردد و همیشه دست به دامان آل محمد ع و علم ماخوذ از آنها باشد و این قلب صوّار که علوم ربانی آل محمد ع را در آن دمیده شده «نفخة الربیع»، حالا دیگه به نور حیات طیبة رسیده!
به صاحب نور دستور داده میشود که این علوم را به قلب دوستان آل محمد ع ما تزریق کند و شاهد زنده شدن مردگان باشد! داستان تکراری ابراهیم ع و ذبح چهار پرنده!
قلوب مبتلا به وسوسههای شیطانی، که انگاری هیچ نیرویی قادر نبود، اعتیاد به حب گناه را از این قلوب جدا نماید، علم آل محمد ع که از دهان صاحبان نور در آنها دمیده شده، معجزهوار تاثیر دل کندن از گناه را، بر این قلوب گذاشته و حالا این قلب با یاد معالم ربانی زوج و قرین شده و با توفیق نورانی، دل از هر گناهی خواهد کند، ان شاء الله تعالی (وسواس).
صيرورۀ «دگرگونى»:
انگاری تاثیر تغییرات اصلاح و تربیتی معالم ربانی برقلب، همان صیرورة و تاثیر خوب این نعمت بیبدیل میباشد. ماموریت صاحبان نور، تصییر قلب ما از تاریکی به نور است و در مقابل، ماموریت لیدر سوء، تصییر قلب از نور به تاریکی است، که «بئس المصیر» است!
پیدا کردن مترادفات واژه ها، مثل مترادفات عبارت گرایش در آیات و احادیث زبان عرب بسیار مهم است.
لیست بلند و بالایی از مترادفات گرایش که یک واژه بینظیر است را حالا دنبال کن و از مطالعه لذت ببر!
[زیارت – گرایش – صیرورة]:
زیارت همین معنی دگرگونی را دارد یعنی «زُرتُ»: از بینش باطل رویگردان شدم و به بینش آل محمد ع روی آوردم و این امر عظیم را به برکت آشنایی با معالم ربانی، توفیق پیدا نمودم!
+ «زیارت عقل»
«الصِّيرُ: الشِّقُّ»
[جعل « تصيير الشيء على حالة بعد الخلق و التكوين »
– صیر « التحوّل الى حالة ثانويّة متأخّرة طولا » ] :
جعل : هو ما يقرب من التقدير و التقرير و التدبير (و يجمعها تصيير الشيء على حالة) بعد الخلق و التكوين.
در واقع آن تغییر و تحول اساسی که باید پس از خلقت ما صورت بگیرد همان اصلاح و تربیت است که با زحمات صاحبان نور و اخذ معالم ربانی آل محمد ع برای ما صورت می گیرد و این همان مفهوم «جعل» است و در واقع «جاعل» فرهنگ آل محمد ع در قلب ما صاحبان نور هستند و این واژه با واژههای «وقع» و … مترادف است. پس این تحول عظیم و این تعمیر اساسی و این خلقت دوباره و این «مصیر» همه و همه واژه هایی است که برای ما اشاره به نعمت وجود معالم ربانی صاحبان نور و تاثیری که این انوار و علوم مقدس بر قلب ما گذاشته است دارند.
با این بیان هر جا در آیات واژه «جعل» به هر شکلی از مشتقاتش که آمده باشد انگاری برای ما مفهومش این می شود که این تغییر بینشی که به برکت معالم ربانی برای شما ایجاد کرده ایم مد نظر می باشد و کار بزرگ و ارزش مهم در این تغییر و تحولی است که ثمره اش دل کندن از گناهی است که تا دیروز مرتکب آن می شدیم و از امروز به بعد با یاد معالم ربانی، جرات گناه کردن از ما، بحمد الله سلب شده و راه رسیدن به آرامش را در عمل به نور ولایت آل محمد ع می دانیم، نه عادت کردن به تبعیت از تکلمات شیاطین جنّ و انس، و مولد اعمال صالح خواهیم بود ان شاء الله تعالی.
و عبارت « إِنَّمَا هُوَ وَالِدٌ بَعْدَ وَالِدٍ » که امام صادق ع در وصف مفضل بن عمر فرمودند اشاره به همین ویژگی این افراد ممتاز در هر زمان دارد که عقلشان وصل به نور معالم ربانی آل محمد ع شده و مدام تولید عمل صالح می نمایند. لذا در مقالۀ «صیر» وقتی آیات مشابه « بِئْسَ الْمَصيرُ » می آید یعنی اشاره به عمل کسانی که با شک به معالم ربانی خود، عمل سوء انجام می دهند و از اعمال صالح خبری نیست!
صفّ : صيرورة أشياء في خطّ واحد
[صور- صیر – نفخ صور]:
از آیه « خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3) » این را برداشت میکنیم که ریشههای «صور» و «صیر» که در دو قسمت جداگانه در کتابهای لغت بررسی شده، یکی است:
« وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ » – « صَوَّرَكُمْ – صُوَرَكُمْ – الْمَصيرُ »
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3) »
آسمانها و زمين را به حقّ آفريد و شما را صورتگرى كرد و صورتهايتان را نيكو آراست، و فرجام به سوى اوست.
در واقع «صَوَّرَكُمْ» خلقت اول و « فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ » همان تغییر بینش و روش به سبب معالم ربانی و « وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ » همان عاقبت به خیری که نتیجه این تغییر و تحول عظیمی است که به دست خدای مهربان در دنیای قلب اهل یقین نسبت به نور صورت می گیرد.
(در زبان فارسی هم رایج است که می گوییم : چه تغییراتی صورت گرفته؟!)
پس تغییر بینش همان امر عظیمی است که به سبب معالم ربانی برای ما صورت گرفته است.
انگاری صاحبان نور با دادن این معالم به قلب ما، ما را «آموخته خود نموده = ما را زائر خود نموده» و ما را به خودشان عادت داده اند و حالا لحظهای را بدون یاد این نور نمیتوانیم سپری نماییم و دلتنگ این نور میشویم (در ملک و در ملکوت) و دلمان میخواهد اگر شدنی بود، مدام در ملک هم با نور میبودیم اما این حضور دائم نور در ملکوت قلب است که از کارهای ما گره گشایی میکند.
در واقع این مطالب شیرین علمی به دهانمان مزه کرده و حالا دیگه ولکن اون نیستیم!
در مقالۀ «نفخ صور» نیز تاویل همین امر عظیم یعنی تغییر بینش صورت گرفته در قلب ماست که موضوع مهمی است «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ»!
+ «نفخ»: وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي … معناه أحييته!
در واقع معالم ربانی ماخوذ از صاحبان نور است که ما را « دگرگون = صیر » می کند و به حیات طیبة می رساند و نفخ صور و نفخ روح همان دمیدن نطفه های علمی آل محمد ع است که اثرات علمی معالم ربانی بر قلب ماست .
[گرایش علمی] :
(30) حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِي السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ
(16) وَ اسْمَعْ لَنَا مَا دَعَوْنَا بِهِ، وَ أَعْطِنَا مَا أَغْفَلْنَاهُ، وَ احْفَظْ لَنَا مَا نَسِينَاهُ، وَ صَيِّرْنَا بِذَلِكَ فِي دَرَجَاتِ الصَّالِحِينَ وَ مَرَاتِبِ الْمُؤْمِنِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.
(6) اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي، وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي، وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً، وَ عَلَيْهِمَا شَفِيقاً.
(6) فَابْتَدَأْتَنِي بِنَصْرِكَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ، ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ، وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِيدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ، وَ لَمْ يَسْكُنْ غَلِيلُهُ، قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ.
(5) سُبْحَانَكَ! قَضَيْتَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ الْمَوْتَ: مَنْ وَحَّدَكَ وَ مَنْ كَفَرَ بِكَ، وَ كُلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ، وَ كُلٌّ صَائِرٌ إِلَيْكَ، فَتَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ.
(10) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ فَرِّغْ قَلْبِي لِمَحَبَّتِكَ، وَ اشْغَلْهُ بِذِكْرِكَ، وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِكَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْكَ، وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَةِ إِلَيْكَ، وَ أَمِلْهُ إِلَى طَاعَتِكَ، وَ أَجْرِ بِهِ فِي أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَيْكَ، وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَةِ فِيمَا عِنْدَكَ أَيَّامَ حَيَاتِي كُلِّهَا.
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و دلم از هر محبتى تهى گردان تا تنها جاى محبت تو باشد، و به ياد خود مشغول دار و از بيم خود توانگر نماى و رغبت آن به خود برانگيز و به طاعت خود گرايش ده و بدان راه كه بيشترش دوست دارى روان بدار و چنان كن كه تا زندهام مقهور رغبت به چيزى باشد كه در نزد توست.
(16) رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ، وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ، عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ، وَ سُنَّتُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ حَتَّى لَقَدْ غَرَّتْهُمْ أَنَاتُكَ عَنِ الرُّجُوعِ، وَ صَدَّهُمْ إِمْهَالُكَ عَنِ النُّزُوعِ.
اى خداوند، خوان نعمتت براى آنان كه نافرمانيت كنند گسترده است. و بردباريت در حق آنان كه با تو خصومت ورزند مهيّاست. نيكى در حق بدان شيوه توست و شفقت بر متجاوزان سنت تو. آن سان كه درنگ كردن تو در مؤاخذت، ايشان را فريفته است كه توبه نكنند و مهلت دادن تو آنان را از گرايش به تو باز داشته است.
[رغبت « رَغْبَةً إِلَى غَيْرِهِ » – گرایش] :
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع
أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقِيهِ حَقّاً
قَالُوا بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
قَالَ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ
وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ فِي مَعَاصِي اللَّهِ
وَ لَمْ يَتْرُكِ الْقُرْآنَ رَغْبَةً إِلَى غَيْرِهِ.
أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ
أَلَا لَا خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ
أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَقُّه.
امام باقر (ع) فرمود:
امير المؤمنين (ع) خطاب به اصحابش گفت:
آيا به شما خبر ندهم كه فقيه واقعى كيست؟
عرض كردند: چرا يا امير المؤمنين،
فرمود:
فقيه راستين آن است كه مردم را از رحمت خدا نااميد نسازد
و از عذاب خدا نيز ايمن نگرداند،
و در نافرمانيهاى خدا آنان را رخصت ندهد،
و به خاطر گرايش به مطالب ديگر، قرآن را رها نكند.
بدانيد كه خيرى نيست در آن علمى كه درك حقيقت را در پى نداشته باشد!
بدانيد كه در قرائت قرآنى كه ژرفنگرى و انديشه بهمراه نداشته باشد، خيرى نيست!
بدانيد، در آن عبادتى كه توجّه نباشد، خيرى نيست!
[رغبت – گرایش] :
وَ قَالَ ع:
زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْس
دورى تو از كسى كه تو را خواهان است، در بهرهاى- كه تو را از اوست- نقصان است،
و گرايشت بدان كه تو را نخواهد خوار ساختن گوهر جان است.
[میل – گرایش]:
به این توصیه زید بن صوحان نسبت به علی ع گوش جان بسپاریم:
« أَلَا فَمِيلُوا مَعَهُ – آگاه باشيد كه گرايشتان با او باشد! »
وَ عَنْ أَبِي رَافِعٍ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ:
يَا أَبَا رَافِعٍ
كَيْفَ أَنْتَ وَ قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ عَلِيّاً وَ هُوَ عَلَى الْحَقِّ وَ هُمْ عَلَى الْبَاطِلِ يَكُونُ حَقّاً فِي اللَّهِ جِهَادُهُمْ فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ جِهَادَهُمْ بِيَدِهِ فَيُجَاهِدُهُمْ بِلِسَانِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ بِلِسَانِهِ فَيُجَاهِدُهُمْ بِقَلْبِهِ لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ شَيْءٌ
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ ادْعُ اللَّهَ لِي إِنْ أَدْرَكْتُهُمْ أَنْ يُعِينَنِي وَ يُقَوِّيَنِي عَلَى قِتَالِهِمْ
فَلَمَّا بَايَعَ النَّاسُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ خَالَفَهُ مُعَاوِيَةُ وَ سَارَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ إِلَى الْبَصْرَةِ قُلْتُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ الَّذِينَ قَالَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فَبَاعَ أَرْضَهُ بِخَيْبَرَ وَ دَارَهُ بِالْمَدِينَةِ يَقْوَى بِهَا هُوَ وَ وُلْدُهُ ثُمَّ خَرَجَ مَعَ عَلِيٍّ بِجَمِيعِ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فَكَانَ مَعَهُ حَتَّى اسْتُشْهِدَ عَلِيٌّ ع فَرَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ مَعَ الْحَسَنِ وَ لَا أَرْضٌ لَهُ بِالْمَدِينَةِ وَ لَا دَارٌ فَأَقْطَعَهُ الْحَسَنُ ع أَرْضاً بِيَنْبُعَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ وَ أَعْطَاهُ دَاراً.
وَ لَمَّا أُصِيبَ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ يَوْمَ الْجَمَلِ أَتَاهُ عَلِيٌّ ع وَ بِهِ رَمَقٌ فَوَقَفَ عَلَيْهِ وَ هُوَ لِمَا بِهِ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا زَيْدُ فَوَ اللَّهِ مَا عَرَفْتُكَ إِلَّا خَفِيفَ الْمَئُونَةِ كَثِيرَ الْمَعُونَةِ قَالَ فَرَفَعَ إِلَيْهِ رَأْسَهُ وَ قَالَ وَ أَنْتَ مَوْلَايَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَوَ اللَّهِ مَا عَرَفْتُكَ إِلَّا بِاللَّهِ عَالِماً وَ بِآيَاتِهِ عَارِفاً وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَكَ مِنْ جَهْلٍ وَ لَكِنَّنِي سَمِعْتُ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْفَجَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ أَلَا وَ إِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ يَتْبَعُهُ أَلَا فَمِيلُوا مَعَهُ.
هنگامى كه زيد بن صوحان در روز جمل زخمى شد على (ع) در حالى كه هنوز زيد رمقى در تن داشت نزد او آمد و با حالى كه داشت كنارش ايستاد و فرمود: اى زيد! خداوند بر تو رحم گيرد تو را نيافتم مگر انسانى كه زحمت اندك مىرساند و يارى بسيار.
راوى مىگويد: زير سرش را بلند كرد و گفت: و تو [سرورم] خداوند رحمتت كناد، به خدا سوگند نيافتم تو را مگر آن كه داناى به خدا و آگاه به آيات اويى.
به خدا سوگند از روى جهل به همراه تو ستيز نكردم و شنيدهام از [حذيفة بن اليمان- رضى اللَّه عنه- كه مىگفت شنيدهام] از پيامبر (ص) كه مىفرمود: على امير نيكوكاران و كشنده تبهكاران است، هر كه او را يارى رساند يارى خواهد شد و هر كه از او ترك يارى كند ترك يارى خواهد شد،
آگاه باشيد كه حق با اوست كه به دنبالش مىرود،
آگاه باشيد كه گرايشتان با او باشد.
[ایمان – گرایش] :
مترجم چقدر زیبا ایمان را به گرایش ترجمه کرده است و مومن همان گراینده است!
« خمسون خصلة من صفات المؤمن (پنجاه منش از منشهاى گراينده است) :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
صِفَةُ الْمُؤْمِنِ قُوَّةٌ فِي دِينٍ وَ حَزْمٌ فِي لِينٍ وَ إِيمَانٌ فِي يَقِينٍ (گرايشش به سر حد يقين است) وَ حِرْصٌ فِي فِقْهٍ وَ نَشَاطٌ فِي هُدًى وَ بِرٌّ فِي اسْتِقَامَةٍ وَ إِغْمَاضٌ عِنْدَ شَهْوَةٍ وَ عِلْمٌ فِي حِلْمٍ وَ شُكْرٌ فِي رِفْقٍ وَ سَخَاءٌ فِي حَقٍّ وَ قَصْدٌ فِي غِنًى وَ تَجَمُّلٌ فِي فَاقَةٍ وَ عَفْوٌ فِي قُدْرَةٍ وَ طَاعَةٌ فِي نَصِيحَةٍ وَ وَرَعٌ فِي رَغْبَةٍ وَ حِرْصٌ فِي جِهَادٍ وَ صَلَاةٌ فِي شُغُلٍ وَ صَبْرٌ فِي شِدَّةٍ وَ فِي الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ لَا يَغْتَابُ وَ لَا يَتَكَبَّرُ وَ لَا يَبْغِي وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ وَ لَا يَقْطَعُ الرَّحِمَ وَ لَيْسَ بِوَاهِنٍ وَ لَا فَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا يَسْبِقُهُ بَصَرُهُ وَ لَا يَفْضَحُهُ بَطْنُهُ وَ لَا يَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَ لَا يَحْسُدُ النَّاسَ وَ لَا يَفْتُرُ وَ لَا يُبَذِّرُ وَ لَا يُسْرِفُ بَلْ يَقْتَصِدُ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ وَ يَرْحَمُ الْمَسَاكِينَ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ لَا يَرْغَبُ فِي عِزِّ الدُّنْيَا وَ لَا يَجْزَعُ مِنْ أَلَمِهَا لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَيْهِ وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ لَا يُرَى فِي حِلْمِهِ نَقْصٌ وَ لَا فِي رَأْيِهِ وَهْنٌ وَ لَا فِي دِينِهِ ضَيَاعٌ يُرْشِدُ مَنِ اسْتَشَارَهُ وَ يُسَاعِدُ مَنْ سَاعَدَهُ وَ يَكِيعُ عَنِ الْبَاطِلِ وَ الْخَنَى وَ الْجَهْلِ فَهَذِهِ صِفَةُ الْمُؤْمِنِ.
پنجاه منش از منشهاى گراينده است
امام صادق علیه السلام:
«صفت گراینده به خدا:
نيروى در ديندارى، دور انديشى در نرمى، گرايشش به سر حد يقين است، در دريافت كيش كوشاست، در نيكى پايدار است، هنگام شهوت ديدهپوش است، دانش با بردبارى دارد با نرمى سپاسگزارى مىكند، به شايستگى بخشش مىكند، درخواسته ميانهروست، در حضر بردبار است، و در توانايى گذشت دارد، براى پيشواى خود فرمان بردار است، نيكىخواه است، گرايش به پرهيزكارى دارد، آزمند به جهاد است، هر چه كار مهم باشد براى نماز رها سازد، بهنگام سختى شكيباست، در برابر پيشآمدها سنگين است، در مكاره با صبر است، هنگام نعمت سپاسگزار است، دشياد نمىكند يعنى غيبت، تكبر نمىورزد، ستم نمىكند، در برابر ستمكارى شكيباست، خويشاوندى را نمىبرد، سست نيست، بدخوى و سختدل نيست، هرزهديده و شكمخواره نباشد، زبون شهوت نگردد، به مردمان رشك نبرد، در زندگى به خويش و همسر خود تنگ نگيرد، تندرو و بيهودهپاشى نكند، بلكه ميانهروست، ستمرسيده را يارى مىكند، به بيچارگان جوانمرد است، خويشتن را به رنج افكند براى آسايش ديگران، به ارجمندى جهان گرايش ندارد، و از رنج آن زارى نكند. مردمان در پى همت خويشتناند، اما همت او را سرگرم ندارد، در بردبارى كاهشى ندارد، در انديشهاش سستى نيابى، آيين و كيش خود را تباه ندارد، آنكه با وى مشورت كند رهنمايش كند، هر كه با وى يارى كند او نيز با وى همراهى كند، از بيهودگى و دشنام، نادانى گريزان است. اينها منشهاى انسان گراينده است.»
***
« اللّهمّ انّ الرّجاء لسعة رحمتك انطقنى باستقالتك،
و الامل لاناتك و رفقك شجّعنى على طلب امانك و عفوك،
و لى يا ربّ ذنوب قد واجهتها اوجه الانتقام،
و خطايا قد لاحظتها اعين الاصطلام،
و استوجبت بها على عدلك اليم العذاب،
و استحققت باجتراحها مبير العقاب،
و خفت تعويقها لاجابتى و ردّها ايّاى عن قضاء حاجتى بإبطالها لطلبتى،
و قطعها لاسباب رغبتى،
من اجل ما انقض ظهرى من ثقلها،
و بهظنى من الاستقلال بحملها،
ثمّ تراجعت ربّ الى حلمك عن الخاطئين،
و عفوك عن المذنبين، و رحمتك للعاصين،
فاقبلت بثقتى متوكّلا عليك، طارحا نفسى بين يديك،
شاكيا بثّى اليك، سائلا ما لا استوجبه من تفريج الهمّ،
و لا استحقّه من تنفيس الغمّ،
مستقيلا ايّاك واثقا مولاى بك.
[خداوندا اميدوارى به وسعت رحمتت مرا به درخواست گذشت و بخششت به زبان آورده،
و آرزومندى به بردبارى و مدارايت مرا بر طلب امان و عفوت دلير گردانيده است،
و مرا- اى پروردگار- گناهانى است كه با انواع مختلف انتقام روبروست،
و خطاهايى است كه ديدههاى ريشه كن ساختن بدان مىنگرد،
و با انجام آنها با توجه به عدالت تو مستوجب دردناكترين عذابها گشتهام،
و با اكتساب آنها مستحق كيفرى تباهكننده گرديدهام.
و ترسيدم كه آنها اجابت دعايم را به تعويق اندازد، و مرا از برآورده شدن حاجاتم كنار زند،
به اين گونه كه خواستهام را باطل سازد، و اسباب گرايشم را ببرد،
چرا كه از سنگينى بارش پشتم را خرد كرده، و به گمان آنكه بار آن اندك است كمرم را خميده ساخته،
ولى با اين همه به بردباريت از خطاكاران و عفوت از گنهكاران و رحمتت به عاصيان توجه نموده با اطمينانى كه به تو دارم به سويت روى آوردم در حالى كه بر تو توكل نموده و خود را در پيشگاهت انداخته و از اندوه طاقتفرسايم به تو گله نموده و گشايش غمها را كه سزاوار آن نبوده و زدودن اندوه را كه مستحق آن نمىباشم از تو خواستارم در حالى كه از تو آمرزش خواسته و به تو -اى مولايم- اطمينان نمودهام].»
[نزغ « إلقاء شرّ و فساد في القلب » – گرایش] :
« (10) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِي ظُلَمِ اللَّيَالِي مُونِساً، وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِساً، وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَى الْمَعَاصِي حَابِساً، وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِي الْبَاطِلِ مِنْ غَيْرِ مَا آفَةٍ مُخْرِساً، وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الْآثَامِ زَاجِراً، وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الِاعْتِبَارِ نَاشِراً، حَتَّى تُوصِلَ إِلَى قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ، وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِي ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِي عَلَى صَلَابَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ.
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و قرآن را در تاريكى شب مونس ما گردان و در برابر كششها و گرايشهاى شيطان و خاطرات وسوسه انگيز، نگهبان ما قرار ده. و چنان كن كه قرآن پايهاى ما را از سپردن راه معاصى باز دارد و زبان را از گفتن سخن باطل- بىهيچ آفتى كه زبان را رسيده باشد- لال گرداند، و اعضا و جوارح ما را از ارتكاب گناهان مانع آيد و طومار عبرتها را كه به دست غفلت پيچيده شده پيش روى ما بگشايد، تا عجايب قرآن و مثلها و قصههاى هشدار دهنده آن- كه كوههاى سخت از تحمل آن ناتوانند- به دلهاى ما راه يابد.»
[تقابل دو بینش – تقابل دو گرایش] :
تضاد ارزشگرائى با گرايشهاى نفسانى
(خطبه 87/ 8، خطبه 176/ 1، خطبه 186/ 23، نامه 31/ 16، نامه 53/ 7)
[حرص – گرایش] :
عُدَّةُ الدَّاعِي، رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ:
إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ المَطْعَمِ فَإِنَّهُ يَسُمُّ الْقَلْبَ بِالْفَضْلَةِ وَ يُبْطِئُ بِالْجَوَارِحِ عَنِ الطَّاعَةِ وَ يُصِمُّ الْهِمَمَ عَنْ سِمَاعِ الْمَوْعِظَةَ
وَ إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ النَّظَرِ فَإِنَّهُ يَبْذُرُ الْهَوَى وَ يُوَلِّدُ الْغَفْلَةَ
وَ إِيَّاكُمْ وَ اسْتِشْعَارَ الطَّمَعِ فَإِنَّهُ يَشُوبُ الْقَلْبَ بِشِدَّةِ الْحِرْصِ وَ يَخْتِمُ عَلَى الْقَلْبِ بِطَابَعِ حُبِّ الدُّنْيَا وَ هُوَ مِفْتَاحُ كُلِّ مَعْصِيَةٍ وَ رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ كُلِّ حَسَنَةٍ .
روايت شده حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله فرمودند:
از پر خورى دورى كنيد كه آن دل را مسموم مىكند و اعضاء و جوارح آدمى را از عبادت سست مىنمايد و گوشها را از شنيدن مواعظ سودمند مىگرداند
و از زيادى نگاه كردن به جايى هم خوددارى نمائيد كه آن بذر هوى را در دلها مىافشاند و ايجاد غفلت مىكند.
از طمع خوددارى نمائيد و آن را شعار خود قرار ندهيد كه طمع دلها را حريص مىگرداند و آنها را به گرايشهاى دنيائى مهر مىكند و بدانيد كه طمع كليد هر گناه و معصيتى مىباشد و در رأس همه لغزشها قرار دارد و طمع موجب مىشود كه همه كارهاى نيك انسان اثر خود را از دست بدهد و آدمى را بىمزد و اجر قرار دهد.
***
أَيُّهَا النَّاسُ
إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ
فِطْنَةُ الْفَهْمِ لِلْمَوَاعِظِ مِمَّا يَدْعُو النَّفْسَ إِلَى الْحَذَرِ مِنَ الْخَطَإِ
وَ لِلنُّفُوسِ خَوَاطِرُ لِلْهَوَى وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ وَ تَنْهَى
اى مردم،
به راستى دلها را نشانهيابهايى است كه نفوس را از (پيمودن) راه تقصيركاران به سويى ديگر مىكشاند.
تيز هوشى در فهم اندرزها نفس را به پرهيز از خطا فرا مىخواند.
گرايشهايى به هوى بر دلها خطور كند.
(ولى) خرد (آدمى را از خطا) پرهيز دهد و باز دارد.
[صَائِرُونَ] :
«عَمَّا أَنْتُمْ إِلَيْهِ صَائِرُونَ – از آنچه بدان گرايشى داريد».
وَ إِنِّي أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فِيمَا أَنْتُمْ عَنْهُ مَسْئُولُونَ وَ عَمَّا أَنْتُمْ إِلَيْهِ صَائِرُونَ
فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ فِي كِتَابِهِ
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ
وَ قَالَ
وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ
وَ قَالَ
فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ
فَعَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا تَجْمَعُ مِنَ الْخَيْرِ مَا لَا يَجْمَعُ غَيْرُهَا وَ يُدْرَكُ بِهَا مِنَ الْخَيْرِ مَا لَا يُدْرَكُ بِغَيْرِهَا مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ خَيْرِ الْآخِرَةِ
قَالَ اللَّهُ
وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِين
من شما را به تقواى الهى در آنچه مسئول آنيد و از آنچه بدان گرايشى داريد سفارش مىكنم
چه خداوند در كتاب خود فرمود:
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ
هر كس در گرو كردار خويش است.
و نيز فرمود:
… وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ
خدا شما را از خويش بر حذر مىدارد، و بازگشت همه به سوى خداست.»
و فرمود:
فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ
سوگند به پروردگارت كه از همگى آنها خواهيم پرسيد، از آنچه مىكردهاند»
پس بر شماست كه بر تقواى الهى بپاييد زيرا (ملازمت تقوى و پرهيزگارى) چندان خير و خوبى فراهم آرد كه هيچ چيز ديگر چنان گرد نيارد و بدان (تقوى) به چنان خيرى از دنيوى و اخروى دست يابند كه جز با آن به دست نيايد،
خداوند فرمود:
وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا: ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ؟ قالُوا: خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ. و به پرهيزگاران گويند پروردگارتان چه نازل كرده است؟ گويند [آنچه نازل كرده است] خير است؛ براى نيكوكاران در اين دنيا نيكى است و سراى آخرت بهتر است و چه نيكو سرايى است خانه پرهيزگاران»
[گرایش – هوی «تهوی الیهم»] :
+ «هوی»
[فطر – گرایش]:
[فطرت – گرایش «صیر»] :
در وجود ما چیزی نهادینه شده که توان گرایش به نور را دارد و این در فطرت ما عجین شده است.
فقوله:
فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها [الروم/ 30]،
فإشارة منه تعالى إلى ما فَطَرَ. أي: أبدع و ركز في النّاس من معرفته تعالى،
اشارهاى از خداى تعالى است به آنچه را كه ابداع نموده و آفريده است و در آنچه كه در وجود مردم از گرايش به شناخت خداى تعالى متمركز ساخته و نهاده است.
و فِطْرَةُ اللّه: هي ما ركز فيه من قوّته على معرفة الإيمان،
فِطْرَة اللّه، همان نيرو و توانى است كه در انسان براى شناختن ايمانى كه در آيات زير اشاره ميشود تمركز داده است كه گفت: و هو المشار إليه بقوله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ [الزخرف/ 87]،
و قال: الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [فاطر/ 1]،
و قال: الَّذِي فَطَرَهُنَ [الأنبياء/ 56]،
وَ الَّذِي فَطَرَنا [طه/ 72]، أي: أبدعنا و أوجدنا.
مطالعه این قسمت برای مخاطبینی که علاقمند به بررسی بیشتر مفاهیم واژهها و ارتباط آنها با یکدیگر هستند، توصیه میشود.
بررسی مفهوم گرایش در تعدادی از واژههای عربی:
[خلد – گرایش] :
«أَخْلَدَ اليه : بسوى او گرايش كرد و آرامش يافت.»
أَخْلَدَ- إِخْلاداً [خلد] هُ: آنرا جاويدان ساخت،- الى المكانِ و بالمكانِ: در آن مكان سكونت كرد،- اليه: بسوى او گرايش كرد و آرامش يافت،- بِصَاحِبه: با دوست خود همراه و ملازم شد.
[حنن – گرایش] :
اسْتَحَنَ- اسْتِحْنَاناً [حنّ] إليه: بسوى او گرايش نمود،- الشوقُ فلاناً: عشق فلانى را شادمان كرد.
[صبو – گرایش] :
اسْتَصْبَى- اسْتِصْبَاءً [صبو]: كارى كودكانه انجام داد،- هُ: با او رفتارى كودكانه كرد،- اليه: بسوى وى گرايش پيدا كرد.
أَصْبَى- إصْبَاءً [صبو] الشيءُ فلاناً: آن چيز فلانى را هوا خواه كرد و بخود گرايش داد،- الرَّجُلُ: آن مرد داراى فرزند پسر شد،- القَومُ: باد صبا بر آن قوم وزيد.
الصَّابِي- [صبو]: فا، آنكه به حالت بچگى و نادانى گرايش نمايد.
صَبَا- صَبْواً و صُبُوّاً و صِباً و صَبَاءً [صبو]: به سوى افراد نادان و بچهها گرايش كرد،- صَبْوَة و صُبْوةً و صُبُوّا الَيهِ و لَهُ: به او اظهار عشق و محبّت كرد،- صَبَاءً و صُبُوّاً تِ الرّيحُ: باد از سمت مشرق وزيد.
[مسک – گرایش] :
اسْتَمْسَكَ- اسْتِمْسَاكاً [مسك] بهِ: به او گرايش كرد،- عَن كذا: از آن چيز خود دارى كرد،- بولُهُ: پيشاب او بند آمد،- الرّجُلُ على الرّاحِلَة: توانست بر شتر سوار شود و خود را بر آن نگهدارد.
[ضوی – گرایش] :
« أَضْوَیهُ اليه : او را بسوى وى گرايش داد. »
أَضْوَى- إِضْوَاءً [ضوي]: لاغر و ناتوان شد،- تِ المرأةُ: آن زن كودكى لاغر و ناتوان زاييد،- الرَّجُلَ: آن مرد را ناتوان كرد،- الأَمْرَ: آن كار را سست انجام داد،- هُ حَقَّهُ: حق او را كم كرد،- هُ اليه: او را بسوى وى گرايش داد.
[اطّ – گرایش] :
أَطَّ- أَطِيطاً: صدا و آواز داد،- تِ الإبِلُ: شتر از دورى بچهاش ناليد؛ «أَطَّتْ له رَحمِي»: نسبت به او مهربان شدم؛ «أَطَّتْ بِكَ الرَّحِمُ»: رَحِم خويشاوندى تو را به سوى آنها گرايش داد.
[طرق – گرایش] :
«أَطْرَقَ الى اللَّهْوِ : به لهو و لعب گرايش كرد»
أَطْرَقَ- إطْراقاً [طرق]: خاموش شد و سخن نگفت، چشمان خود را به زمين دوخت و نگاه مىكرد؛ «أَطْرَقَ رَأسَهُ»: سر خود را به زير افكند و با چشمان خود بزمين نگاه مىكرد،- الرّجُلُ: آن مرد پياده راه رفت،- تِ الإبِلُ: شتران بدنبال هم براه افتادند،- الصَّيْدَ: براى شكار دام گسترد،- الى اللَّهْوِ: به لهو و لعب گرايش كرد.
[نحو – گرایش] :
« انْتَحَى لهُ : به او اعتماد كرد و گرايش نمود.»
انْتَحَى- انْتِحَاءً [نحو] الشيءَ أو الرجُلَ: به سوى آن چيز يا آن مرد رفت،- نَاحيَةً: به يكسو رفت، به تنهايى نشست،- لهُ: به او اعتماد كرد و گرايش نمود،- البَعِيرُ على شِقّهِ الأَيْسَر:
[نکف – گرایش] :
« انْتَكَفَ اليه : به او مَيْل يا گرايش كرد » …
انْتَكَفَ- انْتِكَافاً [نكف] الرجُلُ: از آن چيز رهائى يافت،- القومُ: آن قوم از سرزمينى به سرزمين ديگر رفتند،- الحبلُ: ريسمان گسيخته شد،- الغَيْثَ: باران از او بريده شد،- اليه: به او مَيْل يا گرايش كرد،- العَرَقَ عن جَبِينِهِ: عرق را از پيشانى خود پاك كرد.
[حوز – گرایش] :
الانْحِيَاز- [حوز]: مص، مايل شدن، گرايش كردن؛ «سِيَاسَةُ عَدَمِ الانْحِيَاز»: سياست بىطرفى، گرايش نداشتن به يكى از طرفهاى دعوى يا جنگ؛ عدم برابرى و مساوات.
[عوج – گرایش] :
انْعَاجَ- انْعِيَاجاً [عوج] عليهِ: به او ميل و گرايش كرد.
[عرج – معراج – گرایش] :
انْعَرَجَ- انْعِرَاجاً [عرج]: كج و خميده شد،- الشيءُ: آن چيز گرايش كرد،- الطَّريقُ: راه كج شد،- عن الشّيءِ:
[امن – گرایش] :
الإيمان- [أمن]: ايمان، تصديق، اين واژه ضدّ (الكُفْر) است، گرايش و عقيدۀ راسخ به آنچه كه خداوند وحى فرموده است.
[بور – گرایش] :
البائِر- ج بُؤر [بور]: زمين باير كه بى آب و گياه است؛ «حَائِرٌ بائِرٌ»: مرد حيران و سرگردان كه از هيچكس شنوائى نداشته و به هيچ چيز گرايش ندارد.
[توق – گرایش] :
تَتَوَّقَ- تَتَوُّقاً [توق] الى الشيءِ: به آن چيز گرايش نمود، مشتاق آن شد.
[گرایش – فلما استیاسوا منه خلصوا نجیا] :
[دل کندن و گرایش] :
دل کندن از غیر آل محمد ع و گرایش به آل محمد ع!
[«يأس القلب » – دل کندن] : يأس القلب راحة النّفس. دل كندن از طمع مايه آسايش است.
وقتی دل از غیر آل محمد ع کند و از آنها مایوس شد و به آل محمد ع گرایش قلبی پیدا نمود مقدمات خلاص و نجات فراهم شد. + « وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرينَ » : انگاری « وَ نَزَعَ يَدَهُ » معادل « فلما استیاسوا منه » است و « فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرينَ » معادل « خلصوا نجیا ».
چون دل از حب دلخواه کند وجودش نورانی و چراغ هدایت گردید!
+ [قبض و بسط]: قلبی که دل از حب دلخواه کند بسط و منور است و قلب تاریک علامت دل نکندن از حب دلخواه است.
[حنف – گرایش] :
« تَحَنَّفَ اليهِ : به سوى او گرايش كرد، ميل كرد » …
تَحَنَّفَ- تَحَنُّفاً [حنف]: حنيفى شد يا به روش حنيفيان عمل كرد، دين حنيف اختيار كرد،- اليهِ: به سوى او گرايش كرد، ميل كرد،- فى الأَمْرِ: در آن كار دقت بسيار كرد. اين تعبير در زبان متداول رايج است.
+ « الحَنِيفِيَّة- في الإسلام أو الدِّين: گرايش و بستگى به اسلام يا دين. »
[] :
تَزَنْدَقَ- تَزَنْدُقاً [زندق]: زنديق شد؛ «مَنْ تَمَنْطَق تَزَنْدَقَ»: آنكه علم منطق آموزد گرايش به زنديقى كند زيرا علم منطق باعث فساد عقايد دينى مىگردد.
[صبو – گرایش] :
« تَصَبَّیهُ الشيءُ: آن چيز را خواست و به آن گرايش كرد.»
تَصَبَّى- تَصَبِّياً [صبو]: به بازى و لهو و لعب گرائيد،- المَرأةَ: آن زن را فريب داد و به فتنه انداخت،- هُ الشيءُ: آن چيز را خواست و به آن گرايش كرد.
[ صبو – قلب – گرایش] :
+ «قلب»: « صابى الشيء: قلّبه و أماله » : در قلب مفهوم زیبای «گرایش» وجود داره! به این دلیل عرب به قلب میگه قلب چون دائم در حال تقلب و جابجا شدن و گرایش به سمت راست یا چپ است! «تقلب الاحوال» یعنی دائم داره از این رو به اون رو میشه ! قبض و بسط میشه ! گرایش به نور و گرایش به تاریکی مدام درون قلب احساس و تجربه میشه!
[عصب – گرایش] :
« تَعَصَّبَ لهُ و معهُ : به او گرايش و يارى كرد.»
گرایشهای متعصبانه : طرفداران دو آتیشه!
تَعَصَّبَ- تَعَصُّباً [عصب]: عصابه بر سر بست، سرور و مهتر شد، تعصب بخرج داد،- عليهِ: با او مخالفت ورزيد،- لهُ و معهُ: به او گرايش و يارى كرد،- في دينِهِ و مذهبهِ:
[جنح – گرایش] :
الجُنَاح- گناه؛ «لا جُنَاحَ عَليك»: گناهى بر تو نيست، گرايش به گناه، گروهى از هر چيزى.
[حبو – گرایش] : + «حبو – حَبِىُ السَّحاب »
حابَى- مُحَاباةً و حِبَاءً [حبو] الرجُلَ: آن مرد را يارى كرد، بسوى او گرايش كرد، او را به خود اختصاص داد،- القاضى زيداً في الحُكْم: قاضى در صدور حكم به او گرايش كرد و حكم ناحق صادر نمود،- هُ في البيع: …
[حید – گرایش] :
الحِيَاد- [حيد]: مص، «الحِيَادُ الإيجابيّ فى السِّيَاسَة»: بىطرفى دولتى در كشمكشهاى سياسى و بين المللى؛ «هو على الحِيَادِ»: او بىطرف است و به هيچيك از دو طرف نزاع گرايش ندارد.
[خنع – گرایش] :
خَنَعَ- خُنُوعاً له و اليه: به او فروتنى كرد،- الى اللّه: بدرگاه خداوند متوسل شد،- الى الأَمْرِ السَّيِّئ: به كار بد گرايش كرد.
[ذعن – گرایش]
[درب – گرایش] :
« دَرِبَ بالشيء : به آن چيز خوى گرفت » اینقدر تمرین و تجربه نمود «مثل تمرینات نظامی سخت و طاقت فرسا» تا به آن خو گرفته و گرایش نمود.
دَرِبَ- دَرَباً و دُرْبَةً بالشيء: به آن چيز خوى گرفت، به آن چيز گرايش كرد.
الدَّرِب- گرايش كننده به چيزى.
[رفض -گرایش] :
[الرَّافِضَةَ … لِأَنَّهُمْ رَفَضُوا الْبَاطِلَ] :
الرُّفْض- گرايش بسيار به مذهب و روى گردانى از ساير مذاهب. اين واژه در زبان متداول رايج است.
[زهد – گرایش] :
الزُّهْد- مص، روىگردانى از چيزى كه بيهوده باشد،- فى الدُّنيا: روىگردانى از دنيا و خوشيهاى آن و گرايش به عبادت خدا.
[سجع – گرایش] :
اینکه اهل یقین گرایشی به غیر آل محمد ع ندارند چهره ای زیبا و معتدل و ساجع دارند.
السَّاجِع- فا، سخنراني كه در سخنان خود سجع و قافيه بكار برد، آنكه در گفتار و رفتار خود ميانهرو باشد و به سوئى گرايش نكند. واژۀ (الجَائِر) در مقابل اين كلمه است؛ «وَجْهٌ سَاجِعٌ»: چهرهاى زيبا و معتدل.
[شوق – گرایش] :
شاقَ- شَوْقاً و تَشْوَاقاً [شوق] هُ الحُبُّ اليه: عشق او را به دلخواهش گرايش داد.
[شعب – گرایش] :
«شَعَبَ الى الْقَوم : به سوى آن قوم گرايش كرد و از دوستان خود بريد»
+ مقالۀ زیبای «شعب – شعبان»
شَعَبَ- شَعْباً الشيءَ: آن چيز را شكافت، پراكنده كرد، جمعآورى كرد، آنرا تباه كرد، آن را نيكو ساخت،- الشيءُ: آن چيز آشكار شد،- فلاناً: فلانى را بازداشت،- اللّجامُ الفَرَسَ: لگام اسب را از سوئي كه قصد كرده بود بازداشت،- الْقَومُ: آن قوم پراكنده شدند،- الرجُلُ: آن مرد مُرد،- تْهُ المنيَّةُ: مرگ او را فرا گرفت،- الى الْقَوم: به سوى آن قوم گرايش كرد و از دوستان خود بريد.
[شقّ – گرایش] :
«شَقَ الفَرَسُ : اسب در راه رفتن به سويى گرايش كرد» …
شَقَ- شَقّاً الشيءَ: آن چيز را شكافت و پراكنده كرد،- الأَرْضَ بِالسِّكَّةِ: زمين را شخم زد،- شَارعاً اوْ طَريقاً: خيابان يا راهى باز كرد،- الصبحُ: صبح دميد و بامداد شد،- الفَرَسُ: اسب در راه رفتن به سويى گرايش كرد،- على المَريضِ: بيمار را از دست داد. اين تعبير در زبان متداول رايج است،- عَصَا الطَّاعَةِ: نافرمان شد؛ «لا يُشَقُ غُبارُه»: بىهمتاست، بر او نتوان برترى يافت،- شَقّاً و شُقُوقاً النَّبْتُ: گياه از زمين روييد،- نَابُ الْبَعِيرِ: دندان شتر درآمد،- شَقّاً و مَشَقَّةً الْبَرقُ: برق به درازا ميان آسمان پديدار شد،- الأَمْرُ: آن كار سخت شد،- الأَمرُ على فُلانٍ: آن كار بر فلانى سخت شد و او را به زحمت انداخت.
[ضغو – گرایش] :
الصَّاغِيَة- [صغو]: «صاغِيَةُ الرجُلِ»: خويشان مرد كه به او گرايش دارند.
[ضجع – گرایش] :
الضِّجْعِ- خواستن، گرايش، ميل؛ «ضِجْعُهُ اليَّ»: گرايش او بسوى من است.
[گرایش – یاء نسبت در آخر فامیل] :
مثلا محمدی!
مثلا فلانی پولکی هستش! یعنی به پول گرایش داره !
العَصْرِيَّة- مؤنّث (العَصْري) است، گرايش به زمان فعلى بر خلاف گذشته، و در زبان متداول به معناى ميهمانى و ديد و بازديد عصرانه بين فاميل و دوستان است.
+ «العَقْلِيّ- منسوب به (الْعَقل) است، امرى كه خارج از احساسات درونى باشد، آنكه به روش عقلى گرايش داشته باشد. »
[غرو – گرایش] : + «غری» …
غَرِيَ- غَرَاءً و غَرًا [غرو] بكذا: بدون علّت به چيزى گرايش نمود،- فلانٌ: فلانى خشم خود را ادامه داد،- غَرَاةً: به او پيوست و مُلازم او شد.
غُرِيَ- [غرو]: بدون انگيزه به چيزى گرايش نمود،- فلانٌ: فلانى خشم خود را ادامه داد.
[گرایش – قصر – شکر – ضجع] :
« قَصَرَ نَفْسَهُ عَلَى كَذَا: به جز فلان چيز به چيز ديگرى گرايش ننمود »
« قَصَرَ نَفْسَهُ عَلَى كَذَا » + «شکر» … + «فلما استیاسوا منه خلصوا نجیا» + «تتجافی جنوبهم عن المضاجع» …
قَصَرَ- قُصُوراً الشيءُ: آن چيز كم شد، ارزان شد،- عَنْهُ الغَضَبُ اوِ الْوَجَعُ: خشم يا درد او فروكش كرد،- عَن الشَّىءِ: دست از آن چيز برداشت و با ناتوانى آن را رها كرد،- السَّهْمُ عَن الْهَدَفِ: تير به هدف اصابت نكرد،- قصراً الصَّلاةَ وَ مِنَ الصَّلاةِ: نماز را شكسته خواند،- السِّتْرَ: پرده را فرو آويخت،- الشَّىءَ عَلَى كَذَا: از آن حد تجاوز نكرد،- نَفْسَهُ عَلَى كَذَا: به جز فلان چيز به چيز ديگرى گرايش ننمود،- هُ عَلَى الأَمرِ: او را بر آن امر باز گردانيد،- هُ فى بَيْتِه: او را در خانهاش باز داشت كرد،- بِهِ اللَّيلُ: شب او را بازداشت كرد،- قَيْدَ البعير: دستهاى شتر را سخت بست،- الدّارَ: بر خانه ديوار كشيد،- عَلَى نَفْسِهِ ناقَةً: جلوى ماده شتر را گرفت تا از شير آن بنوشد،- قصراً الشَّىءَ.
[کوش – گرایش] :
الكايِش- [كوش]: آنكه نسبت به دنيا و خوشيهاى آن گرايش سخت داشته باشد.
[گرایش – تولی و تبری] :
گرایش همان تولی است و در مقابل واژه زیبای «بیزاری» معادل تبری است.
مثل گرایش، حالا باید مترادفات «بیزاری» را نیز جمع آوری کنیم، ان شاء الله تعالی.
[ باب متفعّل : مفهوم گرایش به آن فعل …] :
المُتَشَرِّع- [شرع]: مردى كه به شرع و قانون گرايش داشته باشد.
[لوث – گرایش] :
المَلَاث- [لوث]: موضعى كه چيزى با آن مىچرخد،- ج مَلَاوِث و مَلَاوِثَة و مَلَاوِيثَ: مرد بزرگوارى كه مردم بسوى او گرايش نمايند؛ «هم مَلَاوِثُ» آنان بزرگان و بزرگوارانند.
[هود – گرایش] :
هاوَدَ- مُهَاوَدَةً [هود] هُ: به او گرايش كرد، به او باز گشت، با او آشتى و سازش كرد،- هُ فِى البَيْع: بهاى فروش را بوى تخفيف داد.
[توبه – گرایش] :
+ «توبه و اوبه»
[هوی – گرایش]:
هَوِيَ- هَوًى [هوي] هُ: او را دوست داشت و به او گرايش نمود.
[وقف – گرایش – حود] : + «حود – حید» …
«وَقَفَ على الحياد : بى طرف شد و به هيچ جهت يا گروهى گرايش نداشت»: توقف در برابر گرایش.
وَقَفَ- وَقْفاً و وُقُوفاً: ايستاد،- فى المسألةِ: در موضوع شك كرد،- القارئُ على الكلمة: خواننده در قرائت خود آخر كلمه را ساكن كرد و آنرا به كلمه بعد وصل نكرد،- على الأمرِ: آن امر را فهميد و آگاه شد،- وَقْفاً الدابَّةَ: ستور را از راه رفتن متوقف كرد،- هُ عن الشيءِ: او را از آن چيز منع كرد،- فى وجههِ: در روى او ايستاد و اعتراض كرد؛ «لا يَقِفُ دونهُ شيءٌ»: چيزى جلوى او را نميگيرد، چيزى مانع آن نميشود،- على الحياد: بى طرف شد و به هيچ جهت يا گروهى گرايش نداشت،- الدّارَ: خانه را در راه خدا وقف كرد،- «وقفها لهُ و عليه»: خانه را بنام او وقف كرد،- الأمرَ على حضور فلانٍ: كار را موكول به حضور فلانى دانست و آنرا نگهداشت،- هُ على الذَّنْبِ: او را بر گناه آگاه كرد،- القِدْرَ بالميقاف: با قاشق چوبى ديگ را بهم زد تا از جوش بيفتد،- عليهِ: او را مشاهده كرد،- وِقِّيفَى النّصرانى: با مسيحيت پيمان بست.
[بدل – گرایش] :
« و ما بدلوا تبدیلا » : اهل یقین هرگز به غیر آل محمد ع گرایش پیدا ننمودند و این یعنی عبدا شکورا.
… و البته قصه مترادفات «گرایش» بی پایان است و ادامه دار!
از هزار واژۀ مترادف نور الولایة مفهوم گرایش ممدوح
و هزار واژۀ مترادف حسد مفهوم گرایش مذموم استنباط می شود.
+ «ربط» :
[ عصب – ربط – گرایش] :
مقاییس اللغة برای واژه «عصب» مفهوم « ربط شيء بشيء مستطيلا أو مستديرا » را از این واژه آورده است. در واقع این گرایش نوعی ارتباط برقرار کردن است به چیزی که بدان گرایش پیدا می کنی.
لذا تمام محتویات این مقاله با مفهوم «گرایش» باید برگردان شود.
و حالا واژه زیبای «وابستگی» بدنبال «گرایش» به نور، به حدی که دیگه نمیشه قلب رو از یاد معالم ربانی جداش کرد و این وابستگی، ناگسستنی است!
[گرایش – وابستگی] :
در کتاب لغت التحقیق، معادل قشنگ و زیبایی برای واژه «ربط» زبان عربی ، در زبان فارسی خودمون آورده : « وابسته شدن و بستگى پيدا كردن » ، لذا « وابسته شدن » چقدر معادل فارسی زیبایی است! دیدی دختر و پسر رو که عقد میکنن، چند روز نگذشته میگن اینا چنان بهم وابسته شدن که دیگه نمیشه از هم جدا زندگی بکنند این شدت علاقه این زوج جوان به همدیگر را می رساند! آیا ما که مثلا اهل یقین هستیم چنان به «یاد معالم ربانی» وابسته شدیم که دیگه نتونیم لحظه ای از اون جدا و بیخیال بشیم؟! اگه جواب مثبت است مبارک است ان شاء الله تعالی. و واقعا جز این هم زندگی بیمعنا و بیارزش است و همه لذت زندگی در همین وابستگی و گرایش قلب به نور علم آل محمد ع با یادآوری معالم ربانی است و نه فقط در دل شرایط ناگوار حوادث ، که همیشه و همه جا باید این وابستگی و دلبستگی و گرایش مطلق قلبی به نورانیت علمی ولایت آل محمد ع با یاد معالم ربانی همچون عامل حیات در رگهای وجودمان جریان داشته باشد تا بتوانیم خود را زنده «حیّ» إحساس کنیم.
***
مرادفات و أضداد كلمة صار في قاموس المعاني
مرادفات كلمة صار (فعل) : آلَ , ردَّ , رَجَعَ , صانَعَ , عادَ , واقَعَ ، آضَ , أَصْبَحَ , أَضْحى , إِرْتَدَّ , إِسْتَحَالَ , باتَ , تَحَوَّلَ , تَغَيَّرَ , حارَ , راحَ , غَدا
مرادفات كلمة صار (جارا) (فعل) : جَاوَرَ
مرادفات كلمة صارَ إلى (فعل) : أَدْرَكَ , انْتَهَى , بَلَغَ , صانَعَ , عادَ , وَصَلَ
مرادفات كلمة صارَ تَقِيًّا (فعل) : إِتَّقَى اللهَ , تَعَبَّدَ , خَشِيَ اللهَ , وَرَعَ , وَصَلَ
مرادفات كلمة صارَ جَدْبًا (فعل) : أَجْدَبَ المَكَانُ , أَمْحَلَ , جَدَبَ , قَحَلَ , مَحَلَ , مَحِلَ , وَرَعَ
مرادفات كلمة صار جديدا (فعل) : جَدَّ ، قَطَعَ ، عَظُمَ
مرادفات كلمة صار حرّا (فعل) : تَحَرَّى – السَجِينَ – ، اِنْعَتَقَ
مرادفات كلمة صارَ ماحِلاً (فعل) : أَجْدَبَ المَكَان , أَجْدَبَ المَكَانُ , أَمْحَلَ , جَدَبَ , قَحَلَ , قَحِلَ , مَحَلَ , مَحُلَ , مَحِلَ
أضداد كلمة صَار (فعل) : إِسْتَقَرَّ ، إِسْتَمَرَّ ، استدامَ ، استقرَّ ، استمرَّ ، باتَ ، بَقِيَ ، ثَبَتَ ، دامَ ، ظلَّ ، ظَلَّ ، قَرَّ
أضداد كلمة صار (فعل) : أَفَلَ ، إِنْصَرَفَ ، بَعُدَ ، ذَهَبَ ، رَحَلَ ، غابَ
أضداد كلمة صارَ إلى (فعل) : إِسْتَأْنَفَ ، إِفْتَتَحَ ، باشِرَ ، بَدَأَ ، شَرَعَ ، طَفِقَ
أضداد كلمة صارَ تَقِيًّا (فعل) : تَهَتَّكَ ، خَلَعَ ، دَعِرَ ، مَجُنَ
أضداد كلمة صارَ جَدْبًا (فعل) : أَثْمَرَ ، أَخْصَبَ ، دَرَّ
أضداد كلمة صارَ ماحِلاً (فعل) : أَثْمَرَ ، أَخْصَبَ ، أَنْتَجَ ، جَنَى ، دَرَّ.
مشتقات ریشۀ «صیر» در آیات قرآن:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (126)
آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ (285)
لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ (28)
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (162)
إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً (97)
وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً (115)
وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (18)
وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (16)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (73)
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إِلَى النَّارِ (30)
وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَيَّ الْمَصيرُ (48)
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ في وُجُوهِ الَّذينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (72)
وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ (42)
لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مُعْجِزينَ فِي الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصيرُ (57)
قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصيراً (15)
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ (14)
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ (18)
غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَديدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3)
فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (15)
صِراطِ اللَّهِ الَّذي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ (53)
وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً (6)
إِنَّا نَحْنُ نُحْيي وَ نُميتُ وَ إِلَيْنَا الْمَصيرُ (43)
فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (15)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصيرُ (8)
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ (4)
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3)
وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدينَ فيها وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (10)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (9)
وَ لِلَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (6)