The Envious Fell from Divine Grace: “Get out! Indeed, you are of the Humiliated!” (Qur’an 7:13)
In the Qur’an, the word “ṣaghār” (صَغَار) — translated as humiliation, abasement, or smallness — carries a deep spiritual connotation. It is not merely about social disgrace, but rather a reflection of inner spiritual degradation resulting from envy and arrogance.
The verse “فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ” (“Get out! Indeed, you are of the humiliated!” — 7:13) was addressed to Iblis, the archetype of envy, who refused to bow to the divine light manifest in Adam. His rejection was not just disobedience — it was istikhfāf (belittling) of the light, of God’s appointed khalīfa. And so, he fell — not just from Heaven — but from the divine gaze.
In this light, ṣaghār is the fate of all those who respond to divine light with envy, rejection, and belittlement — whether it’s the Prophet, a spiritual guide, or the light of sacred truth itself.
The Qur’an elsewhere confirms this:
“Those who committed crimes will be struck with humiliation in the sight of Allah.” (6:124)
Here, the crime is not theft or murder — it is the spiritual crime of devaluing divine light, of reducing the sacred to something worldly and insignificant.
This is exactly what Zuleikha attempted when she commanded Prophet Yusuf (Joseph) to obey her desires. When he refused, she threatened him with:
“…he will surely be imprisoned and be among the humiliated (ṣāghirīn).” (12:32)
Yet in truth, he remained noble by clinging to divine command, and she entered into ṣaghār by preferring desire over sacred destiny.
Thus, the true meaning of ṣaghār is the internal fall of the envious heart — a heart that trades the higher for the lower, the eternal for the temporary, and light for darkness.
«صغر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الصاغر: الذليل»
«الصغر و الصغار: الذلة»
+ «ذلل»
صاغر یعنی حسودی که تمنا رو بر تقدیر ترجیح میده!
«الصَّاغِرُ: الراضي بالذل»
«الصَّاغِرُ: الرّاضي بالمنزلة الدّنيّة،
كسى است كه به منزلتى ناچيز و پست و دون، خشنود است.
در آيه: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ
تا اينكه به دست خويش در حالى كه حقيرند، جزيه دهند.»
«أَصْغَرَتِ الأرضُ: آن زمين داراى گياهان ريز شد.»
«أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ»
انتخاب دنیا بجای آخرت میشه ذلت میشه صغر!
انتخاب بد بجای انتخاب خوب میشه مفهوم واژۀ «صغر».
حسود با اینکارش خودشون کوچیک میکنه:
«تَصَاغَرَ الرجُلُ: آن مرد خود را خوار و زبون و كوچك شمرد.»
«صَغَائِرُ الأُمُور: مسائل كوچك و بىاهميت.»
«صَغُرَتِ الشمسُ: خورشيد نزديك به غروب شد.»
«صُغرُ العَقْل: كم عقلی»
انگاری خدا به حسود میگه:
از جلوی چشمم دور شو! فَاخْرُجْ!
از چشمم افتادی! إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ!
زلیخا هم به یوسف میگه اگه خواستۀ دل منو برآورده نکنی، از چشمم میافتی! زلیخا هم به یوسف میگه از جلوی چشمم دور شو و به زندان برو!
«وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ»
در واقع زلیخا خودش با این کار اشتباهش، مثل شیطان از چشم خدا میافته:
«فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ»
جرم رو زلیخا، خودش انجام داده، حالا ویژگی «صاغر» رو به یوسف نسبت میده،
اما خدا حواسش جمعه و میدونه چه کسی مرتکب جرم شده!
«سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ»
صغر:
حسود خوار و ذلیل! فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ!
الصغر الحسد
[فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ]
اللغة:
و الصاغر الذليل و الصغر و الصغار الذلة
يقال صغر الشيء يصغر صغرا و صغرا و صغارا إذا ذل
و أصله صغر القدر.
+ مقالۀ آفة «رُقْيَةُ الدُّودِ»
قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18)
بگو: «آرى! در حالى كه شما خواريد.»
اللغة
و الداخر الصاغر أشد الصغر.
+ «استخفاف نسبت به عالم ربانی»
(الفرق) بين الذل و الصغار
أن الصغار هو الاعتراف بالذل و الاقرار به و اظهار صغر الانسان،
و خلافه الكبر و هو اظهار عظم الشأن،
و في القرآن (سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ)
و ذلك أن العصاة بالآخرة مقرون بالذل معترفون به و يجوز أن يكون ذليل لا يعترف بالذل.
« سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ »
یعنی ذلت «صَغارٌ» کسانی که نسبت به صاحبان نور استخفاف نمودند حتمی است.
اصلا جرم این مجرمین «الَّذِينَ أَجْرَمُوا»، همین استخفاف نمودن نسبت به حرمت نور است.
حسود خوار و ذلیل، از چشم خدا افتاد! فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ!
در زبان عربی، «صَغَر» و مشتقاتش، ریشه در ذلت، حقارت، و بیارزشی دارند.
این مفاهیم، اغلب در مقام تقابل با بزرگیِ نورانی و الهی بهکار رفتهاند.
الصاغِر: الذلیل
الصَّغار: الذلة
الصَّاغِرُ: الراضی بالمنزلة الدنیّة (کسی که به مقام پست خشنود است)
تَصَاغَرَ الرَّجُل: خود را خوار و کوچک شمرد
صَغُرَ العقل: کمیِ خرد و عقل
صَغَائِرُ الأُمُور: امور بیاهمیت و پست
در واقع:
وقتی کسی نور الهی را رها کند، و حسد را در دل بپرورد، به تدریج عقل، کرامت، و منزلت خود را از دست میدهد و وارد فضای «صغر» میشود.
…
صَغَر؛ یکی از هزار واژۀ مترادف «حَسَد» است.
«حسد» همیشه با یک «کوچکبینی» همراه است:
کوچک دیدن مقام معلم ربانی
کوچک شمردن تقدیر الهی
کم ارزش دانستن نور ولایت
حسود چون قدرت درک نور را ندارد، آن را با «دراهِم معدوده» یا «ثمن بخس» معامله میکند، و از این راه، خود را به ذلت میکشاند؛ چون حقیقت را با چیزی پست عوض میکند:
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ؟
این همان تعریف «صَغَر» است:
ذلت ناشی از انتخاب نادرست!
…
زلیخا و تهدید به صغر
در آیۀ 32 سورۀ یوسف، وقتی زلیخا میگوید:
وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ
او تهدید میکند که اگر یوسف امر او را اطاعت نکند، هم زندانیاش میکند و هم او را از صاغرین (ذلیلان) قرار میدهد.
اما حقیقت دقیقاً برعکس است!
یوسف چون فقط مطیع نور الهی است، عزیز است،
و زلیخا چون در تمنای نفسانی مانده، خودش وارد صغر و ذلت شده است.
این تقابل، مصداق این آیه است:
هذانِ خَصمانِ اختصموا في رَبِّهِمْ
یکی ربّ را الله میداند، دیگری ربّ را هوا و حسد.
…
واژۀ صَغَر در آیاتی دیگر
حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ
این صغر، حالت باطنی ذلت است که ناشی از فقدان نور و تسلیمنشدن در برابر امر الهی است.
…
خطاب به شیطان:
فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ
شیطان، چون حسد ورزید و نور آدم را انکار کرد، از چشم خدا افتاد؛
نتیجهاش «خوار شدن» بود.
این دقیقاً همان حسدِ مخفی در دل زلیخا و برادران یوسف بود.
…
صَغَر؛ فرجام محتومِ اهل حسد
هرکس امرِ نورانیِ معلم ربانی را انکار کند و به جای آن، تمنای نفسانی و انتخابهای پست را برگزیند، از درون به ذلت میرسد.
صغر، یک حقیقت باطنی است که بهصورت سقوط معنوی و از چشم خدا افتادن، در وجود انسان شکل میگیرد.
حسد، مقدمه صغر است.
صغر، باطنیترین خفتی است که دلِ جداشده از نور، تجربه میکند.
زلیخا، برادران یوسف، و شیطان، همگی اشتباه کردند، اما اشتباه شیطان مرگبار بود:
فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ!
…
«سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ»
این آیه، یک اعلام قاطع و تغییرناپذیر است:
کسانی که مرتکب جرم شدند، گرفتار صَغار خواهند شد؛ آن هم نه صرفاً نزد مردم، بلکه عندَ الله — یعنی در محضر خداوند، در ترازوی حقیقت.
اما این جرم چیست؟
ظاهر آیه درباره انکار پیامبران و آیات الهی است، ولی باطن آن ریشه در یک بیماری بزرگ دارد:
استخفاف نور، کوچک شمردن ولیّ خدا، تحقیر معلم ربانی.
همانطور که فرمودی:
جرم این مجرمین، استخفاف نسبت به حرمت نور است.
…
ذلت نزد خدا؛ بدترین نوع صغر
عند الله
وقتی صغار عندالله باشی، یعنی باطن تو در محضر نور، بیارزش، مطرود و بیکرامت شده است.
پس باید پرسید:
من در دل، با نور چگونه برخورد میکنم؟
آیا وقتی آیات روشن را میشنوم، آنها را کوچک میشمرم؟
آیا معلم ربانی را چون ظاهر سادهای دارد، بیاهمیت فرض میکنم؟
اگر پاسخ مثبت باشد، من در مسیر صغار قرار گرفتهام، هرچند هنوز ظاهر مؤمنانهام باقی باشد.
…
«الَّذِينَ أَجْرَمُوا» مجرماند، چون با نور برخوردی از جنس استخفاف داشتهاند.
همین استخفاف، مقدمه صغار و ذلت است.
و صغار نزد خدا، یعنی سقوط از مدار نور و افتادن در ظلمت حسد.
حسود خوار و ذلیل، از چشم خدا افتاد! فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ!
در قرآن، واژۀ «صَغار» مفهومی عمیق و باطنی دارد. این واژه فقط به معنای خوار شدن در برابر مردم نیست؛ بلکه نشاندهندۀ سقوط درونیِ روح انسان است، سقوطی که از حسد و تکبّر در برابر نور الهی سرچشمه میگیرد.
آیۀ «فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ» (اعراف: ۱۳) خطاب به ابلیس است؛ نماد همیشگی حسد. او از سجده بر نوری که در وجود آدم دمیده شده بود، سر باز زد. جرمش فقط یک نافرمانی ساده نبود؛ بلکه استخفاف نور بود؛ کوچک شمردن ولیّ خدا. و نتیجۀ این نگاه حسودانه، چیزی نبود جز سقوط از چشم خدا.
در همین راستا، قرآن در آیۀ دیگری میفرماید:
«سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ» (انعام: ۱۲۴)
کسانی که مرتکب جرم شدند، به طور حتم در محضر خدا، به ذلت و خفت خواهند افتاد.
اما جرم آنان چیست؟ جرمشان همین است که نور الهی را کوچک شمردند، پیامبران را تحقیر کردند، و حرمت معلم ربانی را نادیده گرفتند. این همان جرم باطنی اهل حسد است.
زلیخا نیز همین مسیر را رفت. او وقتی که دید یوسف (ع) به خواستهاش تن نمیدهد، تهدید کرد:
«لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ» (یوسف: ۳۲)
اما در واقع، این خودِ زلیخا بود که با ترجيح دادن تمنای نفسانی بر نور تقدیر، وارد فضای ذلت شد؛ و یوسف (ع)، با چنگ زدن به امر الهی، عزیز باقی ماند.
پس باید گفت:
صغر، سرنوشت قطعی دلهای حسود است؛
دلهایی که نور را سبک میشمارند و به جای آن، دنیا و هوا را انتخاب میکنند.
مشتقات ریشۀ «صغر» در آیات قرآن:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ (282)
وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ (124)
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ (13)
فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ (119)
قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29)
وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (121)
وَ ما تَكُونُ في شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (61)
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ (32)
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً (24)
وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً (49)
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَأْتينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (3)
وَ كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ مُسْتَطَرٌ (53)