تمنا: در حال ناراحتی و عصبانیت آهنگ گوش کنم.
تقدیر: به قلبم اجازه این کار رو نمیده،
کلام شیطان: یه کم واسه خودت خوش باش.مگه چه کار میکنی.تو که توخونه سر وظایفتی دیگه.حالا همین یه مورد و از خودت سلب نکن.
کلام فرشته نگهبان: ببین کجایی.بااین کار.انگار از پله های بالای بالا میری پایین پایین. ها.
تو که شنیدنی خوب داری.
اون حس لبخند تایید همراه قلبت رو به چی میخوای بفروشی؟ به یه سر و صدای بی خاصیت؟میدونم دلت گرفته.ولی خودتم میدونی کاری که داری انتخاب میکنی قلبت رو شاد نمیکنه. به نور پناه ببر.
نتیجه: نیم ساعتی آهنگ پخش شد.
و اصلا مثل قدیم لذت نداشت.
چراکه حس تلخ اخم وناراحتی 😔فرشته مدام گوشه چشمم لحاظ میشد(ومنو یاد مقاله لحظ میانداخت)
که منوزیر نظرداشت
و یاد این واژه مانع لذت بردن میشد.
با این حال متاسفانه نیم ساعتی به همین منوال به لجبازی با نورم گذشت. و دور نمیزدم.
تا اینکه خدا با عصا و علف وارد شد،🌬
که یه آن گوشم شروع به تیر کشیدن و درد کرد.
کاملا واضح بود چه خبره.
یک روزه که با درد گوش مشغولم، دکتر رفتم گفت هیچ مشکلی نداره. و پرسید چه کار کردی.
به او که گفتم هیچی. ولی خودم میدونستم که از نعمت گوش سوء استفاده کردم.
بااینکه تیر کشیدنش خیلی درد داره.
ولی هربار ،تو دلم لبخند رضایتی به خودم میزنم و به نورم میگم. شکر که براتون مهمم. وِلم نکردین. من به خودم رحم نکردم. ولی شما کردین. دوست تون دارم .🥰
احساس میکنم این درد اون تایم پشت به نور رو داره میشوره و دوباره منو به نورم نزدیک میکنه. و من به این دلیل دوستش دارم.
اون لذت نبردن از آهنگ. انگار واژه ها میان مانع میشن. یه از اینجا رونده و از اونجا مونده ممدوحی میشی که دور زدن آسون شه.
و اون ول نکردن خدا چوب برمیداره دنبالت به زور برگردونت.
برام جالب و باحاله…
وقتی با همه قلبم خدا رو واسه گوش کشیم دوستش داشتم. و به تقدیراتم تسلیم شدم.
پلیس ۳۰بار پیام داد. سارق گوشی تون امروز۱۴۰۲/۱۲/۲۰ گرفته شده .اقدام کنین.