Light is the only SEDATIVE!
«نکح» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«نكحه الدواء: إذا خامره و غلبه»
«نَكَحَ النّعاسُ عَيْنه»
نور مسکّن، آرامبخش و خوابآور!
+ «نورِ تاهّل! وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ!»
+ «نسب»
نکح:
نكحه الدواء: إذا خامره و غلبه
نَكَحَ النّعاسُ عَيْنه
چقدر قشنگ می توان معنی نکاح را از این دو اصطلاح فهمید!
قلبت فقط با نور به آرامش میرسه! وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ!
+ «سجد: عين ساجدة: فاترة»
+ «فضو»
+ «نجع»
+ «جفت»
+ «بقیة الله»
+ «بضع»
و كما كنى بالسرّ عن النكاح في قوله عز و جل وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا
ازدواج عقل = رابطه اعتقادی
+ «وطء»: حقيقة النكاح في اللغة الوطء
«وَ قَدْ زَوَّجْتُكَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ
عَلَى مَا زَوَّجَكَ الرَّحْمَنُ»
تاویل ازدواج علی ع و فاطمه س:
[ازدواج با آیات]
ازدواج عقل و آیات!
و از نظر آل محمد ع این ازدواج ثمربخش خواهد بود.
عقل برای رسیدن به کمال، نیاز به جفت و زوجی بنام آیت دارد.
+ «زوج»
تمام تلاش صاحبان نور این است که با معالم نورانی آل محمد ع موجبات غلبه عقل بر هوای نفس دنیای قلب مخاطبینش را فراهم نماید که اگر این مهم صورت پذیرد شخص به بلوغ علمی رسیده و حالا بهنگام آیات عرضه شده، شخص با آیات و تقدیراتش آشتی میکند و بین آنها رابطه ازدواج (تاویلا) برقرار میشود که ثمره آن آرامش قلبی است «نکحه الدواء».
دلنوشتهای از تاویل ازدواج علی ع و زهرا س:
« أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ » [زوج عقل و آیت] :
[ازدواج عقل و آیت !!!] :
مدتی – برای هر کس متفاوت است – پس از آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور و بهرهمندی از این علوم، که همقافیه با علوم سلسله مراتب نورانی است «بقیة الله»، چون همه از یک منبع نوری یعنی آل محمد ع اقتباس میشود، با مجاهدۀ قلبی بر علیه هوای نفس و غلبه عقل بر آن و روشن شدن قلب به نور عقلِ تابعِ نور ولایت، کمکم شیرینی این بینش به دل مزه می کند!
چشم تو به تقدیرات فاطمه س می افتد!
انگاری آیات را زیر نظر می گیری برای امر مهم ازدواج، بمنظور کمال عقلت!
و با خود می گویی آیا می شود صاحب این بینش من را به غلامی قبول نماید؟
«لَقَدْ هَمَمْتُ بِتَزْوِيجِ فَاطِمَةَ ابْنَةِ مُحَمَّدٍ ص»
اما خجالت می کشی که این را به صراحت به رسول خدا ص بگویی:
«وَ لَمْ أَتَجَرَّأْ أَنْ أَذْكُرَ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ»
ولی قلبا شوق داری به جمع خانوادهای بپیوندی که بینش آنها این جمله ایست که از صاحب نورت شنیده ای و در قلبت کتابت گردیده ان شاء الله «وَ إِنَّ ذَلِكَ لَيَخْتَلِجُ فِي صَدْرِي لَيْلِي وَ نَهَارِي» و از اینکه مبادا اسمت از لیست خواستگاران این بینش خط بخورد، یه جورایی دلنگرانی:
«وَ إِنِّي لَخَائِفٌ عَلَى فَوْتِ فَاطِمَةَ فَمَا شَعَرْتُ بِشَيْءٍ».
عالم ربانی که خود وصل به نور است و منبع نور، و متوجه حال قلبی تو هست «هَلْ لَكَ فِي التَّزْوِيجِ؟» اما او هم متوسل است که مَلَک از جانب خدا این را به دلش بیاندازد.
توسل صاحب نور به نتیجه میرسد و خداوند پیکش را حامل خبر مسرت بخش نگاه فضل به قلبی که قرار است (به درجات خودش) هم کفو فاطمه س باشد را برای صاحب نور در قالب دو گل سنبل و قرنفل از بهشت می آورد! و نوری به قلب او می اندازد که وصف شدنی نیست و با تابش این نور از قلب او به قلب خودت متوجه موضوع می شوی که یک خبرهایی هست !
« تَهَلَّلَ وَجْهُهُ فَرَحاً وَ تَبَسَّمَ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَيَاضِ أَسْنَانِهِ يَبْرُقُ »
نوری که از نور صاحب نورت به قلبت تابیده، مژده و نوید این را می دهد « أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ » که فرج رسیده و انگاری این دغدغه خاطر خود رسول خدا نیز نیز بوده « فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ كَفَانِي مَا قَدْ كَانَ أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ تَزْوِيجِكَ »که آیا برای این مطالب علمی آل محمد ع، شخص مشتاقی که همۀ تمناهایش را رها کند، پیدا خواهد شد و اگر پیدا شده، نام مبارکش چیست و او کیست؟!
«وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقينٍ»
از شنیدن این خبر که یکی توفیق پیدا کرده که حوادث را آثار عیب خود بداند، تمام اهل بهشت خوشحال می شوند و می دانند که با عمل به نور ولایتِ یک نفر معتقد به ولایت خدای مهربان، تمام معتقدین به این بینش از ولیمه پیوند عاقل با آیات که قطعا ثمربخش خواهد بود بهرهمند میگردند و لذا همه با مرور آیات قرآن، خوشحالی خویش را نشان می دهند:
« أَلَا إِنَّ الْيَوْمَ يَوْمُ وَلِيمَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع »
شوق اینکه رسالت صاحب نور ثمر داده و در جمع دوستان، کسی توفیق پیدا کرده که با ربط آیات به عیوب قلب خودش، تاویلا، در زمره خواستگاران فاطمه س و خریداران یوسف ع باشد، از ازدواج تاویلی با علم و نور آل محمد بهره مند گردد و ثمراتی عایدش گردد که وصف شدنی نیست .
« رِضًى مِنِّي بَعْضُهُمَا لِبَعْضٍ
+ فضو : افضی بعضکم الی بعض»
رضایت به این پیوند امری است الهی که باید هر کس که می خواهد صاحب توفیق و یقین و رضا در مصائبی که تقدیر و نصیبش می شود باشد اول از جانب آل محمد ع به دامادی انتخاب گردد و در واقع اینجا عروس است که اول داماد را انتخاب می کند! و بعد برای جلب او به این اعتقاد برای عمل به آن در دل شرایط عرضه آیات واسطه ای قرار می دهد که او را مشتاق به این ازدواج تاویلی بنماید «رد پا» و مشوق [جنب الله] کسی نیست جز صاحب نور که خود با انجام وظیفه در دل شرایط عملا شیرینی آرامش حاصل از عمل به این بینش را به خواستگارانش عرضه مینماید «و محمد یسال عن ولایة علی».
تور سفید و نقل و شیرینی این ازدواج دیدنی را خداوند خود بر سر عروس و داماد میریزد
«ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَحَابَةً بَيْضَاءَ فَقَطَرَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ لُؤْلُئِهَا وَ زَبَرْجَدِهَا وَ يَوَاقِيتِهَا»
و همه کسانی که شوق دیدن این زوج خوشبخت، در قلب آنان موج میزند با جمع کردن نقل و دُرّ و یاقوت از زیر دست و پای عروس و داماد و همراهان، خود را عاقبت به خیر مینمایند.
ملائکه بر این پیوند مبارک و میمون، سنبل و قرنفل بهشتی نثار میکنند
«وَ قَامَتِ الْمَلَائِكَةُ فَنَثَرَتْ مِنْ سُنْبُلِ الْجَنَّةِ وَ قَرَنْفُلِهَا هَذَا مِمَّا نَثَرَتِ الْمَلَائِكَةُ»
حال وقت خواندن خطبه عقد است
«فَقَالَ اخْطُبْ يَا رَاحِيلُ»،
الله اکبر، اگر کسی توفیق عمل به نور ولایت پیدا نماید و این پیوند مبارک بین او و آیات عرضه شده بطوری بر قرار گردد که او عاشق آیات شود و بر آیات بوسه زند، حتما توفیقش را و خطبهاش را به امر الهی، ملک راحیل خوانده که رساتر از او، خطبهخوانی کسی ندیده
«ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَةِ الْجَنَّةِ يُقَالُ لَهُ رَاحِيلُ وَ لَيْسَ فِي الْمَلَائِكَةِ أَبْلَغُ مِنْهُ»
و خطبهای به این کیفیت وجود ندارد
«فَخَطَبَ بِخُطْبَةٍ لَمْ يَسْمَعْ بِمِثْلِهَا أَهْلُ السَّمَاءِ وَ لَا أَهْلُ الْأَرْضِ»!
خداوند، دلش طاقت نمیآورد و به منادی دستور میدهد که چرا بیکار و ساکت نشستهاید
«ثُمَّ نَادَى مُنَادٍ»؟
مگر نمیبینید دوستی از دوستان آل محمد ص با آیات و تقدیرات سختی که عرضه میکنم، سرش را همچون داماد خجالتی، پایین میاندازد و قبول ذلت میکند و هیچ خم به ابرو نمیآورد و از معلمش خوب درس تغافل را آموخته؟!
پس هلهله کنید و خوشحالی …
و هم به داماد که انجام وظیفه نموده، تبریک بگویید و هم به آل محمد ع که آیات را به درستی منطبق بر عیوب او بمنظور اصلاح و تربیتش عرضه نمودند تبریک بگویید
«أَلَا يَا مَلَائِكَتِي وَ سُكَّانَ جَنَّتِي
بَارِكُوا عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حَبِيبِ مُحَمَّدٍ وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ».
پس ای عاقل!
با غلبه بر هوای نفس خود و با شوق به نور آل محمد ع، انجام وظیفه در دل شرایط را بنحو احسن انجام بده، که پیوند تو با عروس آیات، نزد آل محمد ع، بسیار مبارک و میمون است.
البته بدانید که قبل از شما، منِ خدا، خودم، اولین نفرم که به کسی که به همسری دختر آیاتم، توفیق پیدا میکند تبریک گفتهام «فَقَدْ بَارَكْتُ عَلَيْهِمَا» و در هر عصر و زمانی، عدهای هستند که خداوند آنها را، علی وار، به عنوان داماد خویش انتخاب مینماید و دختر آیاتش را، فاطمه وار، به همسری آنها بر میگزیند.«أَلَا إِنِّي قَدْ زَوَّجْتُ أَحَبَّ النِّسَاءِ إِلَيَّ مِنْ أَحَبِّ الرِّجَالِ إِلَيَّ بَعْدَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ»
از آنجا که خطبهخوان این عروسی مجلل، جناب راحیل، در شگفت آمده، از پروردگار میپرسد که خدایا «فَقَالَ رَاحِيلُ الْمَلَكُ يَا رَبِّ» با این همه شگفتی و عوضهای بهشتی، باز هم می فرمایی که هنوز خیلی زیباییها و شگفتیهایی پشت سر دارد، پس آنها چه هستند و اینکه داماد، حوادث را آثار عیب خود بداند و با این طرز فکر با عروسش در آرامش کامل زندگی نماید، چه برکاتی دیگر در پی دارد «وَ مَا بَرَكَتُكَ فِيهِمَا؟» برای ما بازگو، تا شوق داماد برای وصال عروس، بیشتر و بیشتر شود
«وَ مَا بَرَكَتُكَ فِيهِمَا بِأَكْثَرَ مِمَّا رَأَيْنَا لَهُمَا فِي جِنَانِكَ وَ دَارِكَ؟»
پروردگار می فرماید «فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ»:
راحیل جان، میخواهی بدانی اگر کسی حوادث را آثار عیب خویش بداند و به این بینش عامل باشد چه اثراتی در زندگی او و به برکت آن در اطرافیانش ایجاد می نمایم؟
«يَا رَاحِيلُ إِنَّ مِنْ بَرَكَتِي عَلَيْهِمَا أَنْ»:
اول اینکه با نور محبتی که من در قلبشان القاء میکنم، از تاریکی و ظلمت حاصل از غلبه هوای نفس حسود خود و دیگران رها شده و به هدف خلقت، که رسیدن به نور آشکار شدۀ علم آل محمد ع، در ملک و در ملکوت، است، با هم اجتماع نموده و بر این نقطه مشترک با هم جمع و همجهت میشوند و در اصل زندگی بین عاملین به نور ولایت، هیچگاه اختلاف و تفرقه نخواهی دید:
«أَجْمَعَهُمَا عَلَى مَحَبَّتِي»
و چون میزان من در سنجش اعمال و افکار و اقوال همه، در مواجهه با آیاتم (عروسم و دخترم که خیلی برایم عزیز است) عمل به همین بینش و قبول اوامر و نواهی من از طریق همین نور ولایت است، لذا عاقلی که عامل به نور ولایت باشد را ملاک و میزان سنجش دیگران با او قرار میدهم و این داماد یکی از نامهایش (حجة الله) است «وَ أَجْعَلَهُمَا حُجَّةً عَلَى خَلْقِي» اما هنوز کارم با این عروس و داماد تمام نشده، دلم میخواهد از قِبَل انجام وظیفه داماد در قبال نمودارها و آیاتم، به آنها فرزندان و ثمراتی عنایت نمایم «وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَخْلُقَنَّ مِنْهُمَا خَلْقاً وَ لَأُنْشِئَنَّ مِنْهُمَا ذُرِّيَّةً» که آنها از منِ خدا، علمم را به ارث ببرند و منِ خدا دلم میخواهد وارث من، از من اخذ علوم دینی نماید «أَجْعَلُهُمْ خُزَّانِي فِي أَرْضِي وَ مَعَادِنَ لِعِلْمِي وَ دُعَاةً إِلَى دِينِي» و این صاحبان و حاملان نورند که در هر زمان، عقلا، سرآمد اهل زمان خویش هستند و از طرف آل محمد ع بعنوان واسطه علمی بین ما و اهل بیت ع قرار میگیرند، در واقع همان داماد زیباروی آل محمد ع هستند که میبینیم آیات و نمودارهای عرضه شده را مثل عروسی زیبا میپذیرند و آیاتی که از نظر همه تلخ است، همچون عسل شیرین و گوارا مینوشند و خم به ابرو نمیآورند و دیدیم و در اخبار مکرر شنیدهایم که برخورد صاحب نور با کسانی که برای آنها توطئه چینی کردند و به آنها تهمت و افتراهای ناروا زدند ولی آنها قول «لا یلتفط» را جامه عمل پوشاندند و این داماد جز به رضای عروس و خانواده عروس به هیچ چیز دیگر رغبت و انگیزه و شوقی نداشت و گویا این صاحبان نور از یکدیگر، بخوبی درس خلوص در محبت و عشق به محبوب خود را آموختهاند و فرصتی و مجالی به هوای نفسشان که بخواهد اظهار نظر و انگیزه و شوق به ملاکهای خودش که چیزی جز آل محمد ع است و همه دنیایی، و فانی و گذراست، نداده و منتظر است از دهان عروس، کلامی نورانی خارج شود تا با گوش دل بشنود و با چشم دل ببیند و قلبش و عقلش بر جمیع اعضاء و جوارحش فرمان دهد که ای تنِ من، یکپارچه به فرمان جان و روح من، در اطاعت و خدمت نور محبوبم، فرمانبردار باشید و هر چه میگوید بدون چون و چرا اطاعت و اجراء نمایید و ای عقل، لحظهای هوای نفس مرید شیطانت را، برای دخالت در سرنوشتت آزاد مگذار.
خداوکیلی اگر اینچنین داماد حرف شنویی درب خانه ما را هم بزند، هر چه داریم در طبق اخلاص پیشکشش میکنیم! چرا که خدای مهربان در وصف او میگوید که این صاحب نور، ملاک و میزان و حجت من برای مقایسه اهل زمانش با او خواهد بود و امضای او را میخواهم که بعنوان امضای دوم، پس از ولیّ خودم در هر زمان، که امضای اول را پای نامه اعمال مردم عاقبت به خیر آن زمان میزند، باید باشد، «بِهِمْ أَحْتَجُّ عَلَى خَلْقِي بَعْدَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ» و بدون امضای صاحب نور، خبر از امضای ولی عصر حجه بن الحسن العسکری ع (به روایات مکرر تاریخ) نخواهد بود.
پدر عروس که میبیند خوب دامادی درب خانهاش را زده، ولکن معامله نیست و میفرماید داماد عزیزم بشارتهایم برای وجود نازنینی چون تو که بینش محبوب خدا را عامل هستی، تمام نشده و اصلا تمامنشدنی است، اما از آنجاییکه میخواهم به مشتاقان این راه، شوق بیشتری برای عمل به نور ولایتت بدهم و از طرفی دل دشمنانت را بیشتر بسوزانم که لیاقت همسری آیات و دامادی من را نداشتهاند، پس باز هم در اوصاف تمامنشدنیات میگویم و بشارت میدهم «فَأَبْشِرْ يَا عَلِيُّ» که این کرامتی که نصیب تو شد، نصیب هیچکس نشده:
«فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْرَمَكَ كَرَامَةً لَمْ يُكْرِمْ بِمِثْلِهَا أَحَداً»
و این همان [بحث زوج] کرامت ازدواج با لیلة قدر است، یعنی «درک لیلة قدر»،
یعنی عقل که قرین حوادث می گردد، به گونهای انجام وظیفه مینماید که ثمربخش بوده و ثمراتش آرامش برای خود و دیگران است.
«وَ قَدْ زَوَّجْتُكَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ عَلَى مَا زَوَّجَكَ الرَّحْمَنُ»
و حالت رضایت قلبی به آنچه خدایم بدان راضی است را با همسری دخترم فقط با تو ای علی ع که حوادث را آثار عیب میدانی، و راضی به تقدیراتم میشوی، رضایت میدهم، که ازدواج دختر، بی اذن پدر ممکن نیست و اذن صاحبان نور برای بهرهمندی ما از آیات، بلا تردید لازم است «ای و ربی» و البته چه پدرخانم رئوفی که قبل از اینکه بگوییم، قباله ازدواج را پیشاپیش با شوق فراوان امضاء نموده است «وَ قَدْ رَضِيتُ لَهَا بِمَا رَضِيَ اللَّهُ لَهَا».
ای داماد با سعادت، این عروس زیبا مبارکت باد «فَدُونَكَ أَهْلَكَ فَإِنَّكَ أَحَقُّ بِهَا مِنِّي»
حال که عاقل در قبال آیات بخوبی و با درایت و دقت انجام وظیفه می کند و مو به مو، به نور ولایت آل محمد عامل است «ایوالله»، چون اهل بهشت شوق دیدار این زوج خوشبخت را دارند، جبرئیل این خبر را برای صاحب نور میآورد «وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ ع» که ای رسول ما (منا اهل البیت) زحمات چندین سالهات به ثمر نشست و دوستانت یکی یکی به عقد آیات در می آیند و بهشت، مشتاق دیدار تو و این دوستان توست «أَنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَيْكُمَا» و تصمیم داشتم، منِ خدا همین الان شما دو نفر زوج جوان را به بهشت ببرم و حاجت بهشتیان، که دیدار شماست را نیز بر آورده نمایم « وَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدَّرَ أَنْ يُخْرِجَ مِنْكُمَا مَا يَتَّخِذُهُ عَلَى الْخَلْقِ حُجَّةً لَأَجَابَ فِيكُمَا الْجَنَّةَ وَ أَهْلَهَا » اما من با شما عروس و داماد تازه به هم رسیده [عقل و آیت] کار دارم و می خواهم، ای عقل، ای داماد عزیزم ، از عروسم و آیتم که سر راهت قرار می دهم خوب پذیرایی کنی و انجام وظیفه نمایی و نشان دهی که با عمل به نور ولایت چه آرامش و نوری برای خود و دیگران به ارمغان می آوری تو که الگوی این کار را داشته و داری، ببین صاحب نورت با رفق و مدارا و تغافل و … و عمل به نور ولایت چطور در سختی ها و مشکلات که به او پناه بردی یاریت نمود و در کنار او و با کلام او آرام شدی، حالا وقت آن رسیده که در وسع عقلت انجام وظیفه نمایی و بدان ما هم آیات را مطابق وسع تو و آن درجه ای که در بهشت برایت در نظر گرفته ایم مقدر می نماییم و البته تو باید همه را میهمان آرامش حاصل از عمل به نور ولایتت بنمایی «ضیف» و چه ضیافت با شکوهی! پس ای عقل، ای داماد عزیزم، تو بهترینی که برای تحمل آیت برگزیده شده ای « فَنِعْمَ الْأَخُ أَنْتَ وَ نِعْمَ الْخَتَنُ أَنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ أَنْتَ » و ای عقل برای تو همین بس که خداوند از تو راضی و خشنود است چون خلقت تو اینگونه است که امر و نهی و کلام ولی خود را بدون چون و چرا و مو به مو می فهمی «قبض و بسط» و اجرا می کنی « وَ كَفَاكَ بِرِضَى اللَّهِ رِضًى »، داماد که با دیدن این اوضاع باور نکردنی، از شدت خوشحالی و شوق نزدیک است قالب تهی کند [حدیث همام] به صاحب نورش عرضه می کند که ای معلم اخلاقم « قَالَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ »، واقعا باور کنم که عمل به نور ولایت این همه عوض دارد و همه در بهشت، دارند راجع به دامادی من با هم صحبت می کنند و به اینکه قلبم به نور آیات روشن شده و به چشمۀ حیات رسیده، شهادت می دهند، آیا باور کنم واقعا؟! « بَلَغَ مِنْ قَدْرِي حَتَّى إِنِّي ذُكِرْتُ فِي الْجَنَّةِ وَ زَوَّجَنِيَ اللَّهُ فِي مَلَائِكَتِهِ » ؟!
صاحب نور که خود این مراسم زیبا برایش قبلا در عرش الهی برپا شده و تجربه دارد، به این داماد تازه به دوران رسیده، اطمینان میدهد که ای شاگرد عاقل عزیزم، باور کن! باور کن!
این سنت الهی است که هر گاه اراده خیر خدای مهربان می خواهد شامل حال کسی شود اول با صاحب نورش در ملک و سپس در ملکوت قلب، آشنا می شود و در اولین دیدار، شوق صاحب نور به قلب شاگرد عاقبت به خیر، می افتد بطوریکه بیاستدلال محبت این صاحب نور در سرزمین بیآب و علف قلبش (بواد غیر ذی زرع) جای میگیرد و همچون ستاره ای درخشان راهنمای او در تاریکی های غلبه هوای نفس بر عقلش کمک می کند و دلیل و راهنمایی می نماید و کرامتی که خداوند به عقل غالب بر هوای نفس عنایت می نماید فهم امر و نهی ولی خدا با قبض بسط قلبی است که از نظر و سمع غیر خودش پنهان است و فقط این عقل خود اوست که کلام ولی خویش را می تواند بفهمد و ترجمه نماید « فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَكْرَمَ وَلِيَّهُ وَ أَحَبَّهُ أَكْرَمَهُ بِمَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ » و این فهم قبض و بسط قلبی را خداوند هدیهای برای عاقل و مشتاق نور ولایت قرار داده است « فَحَبَاهَا اللَّهُ لَكَ يَا عَلِيُّ »
اینجا بود که عقل از منبع نور و فیض عظمایش که او را تغذیه علمی می نماید می خواهد « فَقَالَ عَلِيٌّ ع» که او را توفیق دهد تا شکر نعمت قبض و بسط قلبی اش را و به عبارت دیگر شکر فهم کلام ولی خویش را که قبلا نمی فهمید و با کور و کر فرقی نداشت، الان میفهمد و این جای بسی شکر دارد « رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَ » و صاحب نور باید برای شاگرد عاقلش همیشه آمین گو باشد « فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص آمِينَ » تا این نعمت در دنیا و آخرت برایش استمرار داشته باشد.
عقل برای رسیدن به کمال، نیاز به زوجه ای بنام آیت دارد .
این زوج « أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ » [زوج عقل و آیت] با توجه به اینکه عقل با نور درایتی که در آیات منتظر دیدنش می باشد و می بیند، لذا چون هوای نفس تسلیم عقل شده از هر گونه عیبی مبراست « وَ مِنْ كُلِّ الْمَكَارِهِ وَ الْعُيُوبِ بَرِيَّاتٌ » و این زوج به عصمت رسیده است . عاقل در هنگام عرضه آیت این کارها را انجام نمی دهد « أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ مِنْ أَنْوَاعِ الْأَقْذَارِ وَ الْمَكَارِهِ مُطَهَّرَاتٌ مِنَ الْحَيْضِ وَ النِّفَاسِ لَا وَلَّاجَاتٌ وَ لَا خَرَّاجَاتٌ وَ لَا دَخَّالاتٌ وَ لَا خَتَّالاتٌ وَ لَا مُتَغَايِرَاتٌ وَ لَا لِأَزْوَاجِهِنَّ فَرِكَاتٌ وَ لَا ضَحَّابَاتٌ وَ لَا عَيَّابَاتٌ وَ لَا فَحَّاشَاتٌ
وَ مِنْ كُلِّ الْمَكَارِهِ وَ الْعُيُوبِ بَرِيَّاتٌ »
« لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ
… لَا يَحِضْنَ وَ لَا يُحْدِثْنَ
زوج عقل و آیت « أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ »، در واقع اتصال دو نور است «نور علی نور» و هیچ وقت منجر به تاریکی قلب نمی شود « لَا يَحِضْنَ وَ لَا يُحْدِثْنَ » و وجود نور در قلب عاقل علامت طهارت و پاکی آن است و هر وقت قلب کم نور و تاریک و یا خدای ناکرده قسی می شود معلوم می شود هوای نفس کار دستت داده و تو را مشتاق چیز بی ارزشی (تمنّا) کرده و تو دانسته یا ندانسته حرف او را گوش کرده ای و انجام داده ای و مثلا بجای اینکه انگشت در پالوده نمایی و فقط آن را مزمزه نمایی و برای مهار نفس آن را نخوری، نشستی یک شکم سیر آجیل خوردی، حالا قلبت سنگین شده و نمی توانی به راحتی و سبکی دیروز پای صحبت و کلام نورانی صاحب نورت بنشینی و وجودت دنبال بهانه گیری است و در واقع مثل خانمی که در دوران قاعدگی از اقامه صلاه ناتوان است، پیرو هوای نفس هم عادت شده! و باز یکی از عیوب قدیمی که شدیدا به آن عادت کرده بودی به سراغت آمده و کار دستت داده و باید صبر کنی تا از آثار تاریکی این خوراکی کثیف پاک شوی و دوباره قلبت، گیرنده نورش، خوب کار نماید.
« لَوْ أَنَّ رَجُلًا عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ حَتَّى تَلْتَقِيَ تَرْقُوَتَاهُ
لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ مَنْ يُحِبُّ
اگر کسی با نورش آشنا نشود و با کمک این معالم، عقل بر هوای نفسش غالب نگردد و عقل بالغ با آیت ازدواج ننماید تا به کمال عقل برسد ، تمسک و انجام تمام نمادهای ظاهری دین دردی برایش دوا نخواهد کرد «محکمة فروعه بالاصول» و چون غلبه هوای نفس او را قرین و زوج شیطان قرار می دهد لذا خداوند بر مبنای علم و حکمتش هر دو دسته را با محبوبانشان محشور می گرداند « لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ مَنْ يُحِبُّ » یعنی عاقل با آل محمدع و متبع هوای نفس با شیاطین جن و انس».
[زوج = شبیه]
وَ أَزْواجَهُمْ … وَ أَشْبَاهَهُمْ
عقل از جنس نور است و می خواهد زوجه ای از جنس شبیه خود اختیار نماید که همانا نور آل محمد ع در دل شرایط عرضه آیات است .
هوای نفس از جنس تاریکی است و لذا همسری که انتخاب می کند شبیه خود اوست و آن ظلمت تاریکی حاصل از انتخاب عیوب نفس به دعوت شیطان است.
رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ
این دعای عاقل است که می گوید:
ای آل محمد ع ؛ از آیات عرضه شده به من، و انجام وظیفه ثمربخش من در دل آیات، نوری به قلبم الهام فرما که چشم دلم با این نور مقتبس « أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ » روشن و آرام گردد.
عقل اهل نور به صاحب نورش عرضه می کند ای معلم ما، آیا با شنیدن مطالب شما ما به بلوغ علمی می رسیم که بتوانیم در دل شرایط آیات عرضه شده، بخوبی به نور ولایت عامل باشیم « فَاطِمَةُ تُزَوِّجُنِيهَا ؟» و عمل ما مقبول آل محمد ع قرار بگیرد و از ثمرات انجام وظیفه که آرامش است بهره مند گردیم ؟ اینجا وساطت صاحب نور در حق این عاقل باعث می شود که آیات، مکروه عاقل نباشد!
عاقل بتواند با دقت خود، علم مخفی در آیت عرضه شده را درایت نماید و شوق عاقل به کشف راز علمی نهفته در آیت، او را مشتاق و منتظر نگه می دارد .]
«… فَسَكَتَتْ وَ لَمْ تُوَلِّ وَجْهَهَا وَ لَمْ يَرَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص كَرَاهَةً
… سُكُوتُهَا إِقْرَارُهَا
… اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا أَحَبُّ خَلْقِكَ إِلَيَّ فَأَحِبَّهُمَا وَ بَارِكْ فِي ذُرِّيَّتِهِمَا وَ اجْعَلْ عَلَيْهِمَا مِنْكَ حَافِظاً وَ إِنِّي أُعِيذُهُمَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهُمَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ .
***
وَ لَهُ فِي خَدِيجَةَ رَغْبَةٌ وَ لَهَا فِيهِ رَغْبَةٌ
نكحه الدواء! إذا خامره و غلبه
نَكَحَ النّعاسُ عَيْنه!
[چقدر قشنگ می توان معنی نکاح را از این دو اصطلاح فهمید!]
[انث – نکح]:
« دواء أنِيثٌ : إذا كان خفيفا لطيف التأثير . و الدَّواء الذَّكَر: ما كان سريعَ المفعول، قويّاً »
کلام صاحب نور در قلب اهل یقین چقدر لطیف تاثیر گذار است و آرامش و خواب برایشان به ارمغان می آورد .
غلبه عقل بر هوای نفس به برکت اصلاح بینش و اخلاق و به تبع آن ادب ما که ما حصل معالم ربانی آل محمد ع که در قلب ما به آرامش « خامره، نعاس » می انجامد!
در واقع عقل از اسارت هوای نفس رهایی یافته و به نکاح نور ولایت در می آید و به آرامش ابدی می رسد.
نَكَحَ النّعاسُ عَيْنه [غلبه آرامش بر دنیای قلب]
نَكَحَ العقل هواه!
[رابطه غالب و مغلوب]
[رابطه غالب «امام (ع) » و مغلوب «قلب مومن»]
[غلبه آرامش بر نا آرامی]
نکاح : رابطه [سرمایه و بضاعت] اعتقادی با امام (ع) که به غلبه بینش امام بر قلب می انجامد وحاصل آن آرامش قلب است.
(زوّج، نكح، بضع ، ملكت، امة ، عقد ، وطء ، الاشتراك ، تعاهد ،
« العشرة و التمتّع و التأنّس و حسن الصحبة و صدق النيّة و خلوص السريرة و المحبّة » ، التمتّع ، المجامعة [أسماء الجماع كلّها كنايات، لاستقباحهم ذكره] ، مخالطه ، انضمام ، مُبَاعَلَة ، …) – رابطه اعتقادی
وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ :
ای امام رئوف؛ بضاعت ما ناچیز است!
مأخوذ من نكحه الدواء، إذا خامره و غلبه،
أو من تناكحت الأشجار، إذا انضمّ بعضها الى بعض،
أو من نكح المطر الأرض، إذا اختلط بثراها.
قَالَ الصَّادِقُ ع لِدَاوُدَ الْكَرْخِيِّ حِينَ أَرَادَ التَّزْوِيجَ
انْظُرْ أَيْنَ تَضَعُ نَفْسَكَ
[عدم شوق به معالم ربانی = انگیزه های شیطانی = وسوسه]
[قبض و بسط]:
مادامیکه به برکت مطالعه [کسب معالم ربانی] و مجاهده [توفیق جوع] عقل بر هوای نفس غالب است و قلب به نور آل محمد ع روشن است (شوق معالم ربانی در قلب) چون امر و نهی و کلام ولی خدا را متوجه می شود [قبض و بسط] ، جایی برای انگیزه های شیطانی (وسوسه = کلام شیطان) نیست ، اما همین که رابطه علمی و توفیق مجاهده قطع و سلب می شوند « أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ »کفه ترازوی عقل و هوا به نفع هوای نفس سنگین می شود و جای پای شیطان در قلب باز شده و با تکلمات وسوسه انگیزش ، امانش نداده و او را روی هوا می بلعد «تلقف» و شخص را به ارتکاب معاصی شوق می دهد.
پس قلب یا باید شنونده کلام ولی خدا باشد و یا جایگاه تکلمات شیطان باشد.
دو حالت بیشتر ندارد و راه افتراق این دو را خود شخص با احساسی که از حالت قلبی اش پیدا می کند می فهمد یعنی اگر کلام ولی خدا باشد توام با نور و آرامش قلبی است به شرط سلامت قلب (کان له قلب) و اگر تاریکی و نا آرامی و اضطراب قلبی ایجاد نماید، بدان که تکلمات شیطان لعین است و فورا بگویی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللعین.
برای شروع سلامتی قلب اول باید اختیارا چند لقمه غذا را کم نمود!
و با این تصمیم اختیاری، خود را مشتاق راه نشان داد.
هوای نفس که تا دیروز حکومت دنیای قلب را از عقل غصب نموده بود چون می بیند که دوران حکومتش در حال انقراض است از خود عکس العمل نشان می دهد و لذا شیطان به دست و پا افتاده و مثل سگ چوپان که وقتی چشمش به غریبه می افتد « كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي » شروع به پارس کردن می کند ، وقتی می بیند که غریبه ای بنام عقل به کمک نور آل محمد ع تصمیم گرفته که دولت و حکومت قلبی را از او بگیرد، نا آرام می شود و پارس می کند و پارس هایش در ابتدا خیلی ترسناک است و باید خودت را به چوپان سگ پناه دهی که همانا ناصیه هر جنبنده ای در دست آل محمد ع می باشد. با کم کردن غذا بتدریج صدای پارس سگ ضعیف و ضعیف تر می شود و دیگر هر وقت زوزه بی جانی بکشد با توسل به آل محمد ع زود تکلمات شیطان قطع شده و قلب روشن به نور آل محمد ع می گردد تا اینکه حضرت به فضلشان ریشه شجره خبیثه (هوای نفس) را از زمین دل (ارض) بیرون کشیده و برای همیشه از شر عیوب هوای نفس قلبی و تکلمات شیطانی رهایی بیابیم که این اقدام نهایی را ان شاء الله در ادامه کسب معالم دینی در دنیا و آخرت، در کنار حوض کوثر (لیلة القدر) به دست مبارک فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و آل محمد ع تجربه خواهیم نمود، ان شاء الله تعالی.
این حدیث بدقت مطالعه شود:
مصباح الشريعة [في الوسوسة]
قَالَ الصَّادِقُ ع
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
لَا يَتَمَكَّنُ الشَّيْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ
شيطان در راه وسوسه كردن برقرار و پابرجا نمىشود
إِلَّا
مگر آنكه
وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ
انسان از ذكر پروردگار متعال اعراض كرده
وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ
و فرمانها و دستورهاى الهى را خوار شمرده و بر نواهى و مناهى او تكيه زده
وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ
و از علم و آگاهى و احاطه خداوند متعال غفلت بورزد؛
فَالْوَسْوَسَةُ مَا يَكُونُ مِنْ خَارِجِ الْبَدَنِ
بِإِشَارَةِ مَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَةِ الطَّبْعِ
و وسوسه در زمينه معرفت عقل و تمايل به عالم طبيعت از خارج قلب وارد قلب مىشود،
وَ أَمَّا إِذَا تَمَكَّنَ فِي الْقَلْبِ
و چون جنبه طبيعت و شهوات مادى بر جنبه عقل غالب شده و توجه و معرفت عقل رخت بربست،
فَذَلِكَ غَيٌّ وَ ضَلَالَةٌ وَ كُفْرٌ
وسوسه چنان محكم و برقرار مىگردد كه به مرحله كفر و ضلالت منتهى مىشود.
وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَعَا عِبَادَهُ بِاللُّطْفِ دَعْوَةً
و خداوند متعال به لطف و مهربانى بندگان خود را به سوى خود دعوت فرموده،
وَ عَرَّفَهُمْ عَدَاوَتَهُ
و دشمنى و عداوت شيطان را به آنان معرفى نموده است،
فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ
مىفرمايد:
إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ
شيطان دشمن محكم و آشكارى است با شما.
وَ قَالَ
و باز مىفرمايد:
إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا الْآيَةَ
شيطان دشمن شما است پس او را دشمن خود قرار بدهيد.
فَكُنْ مَعَهُ كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي
و معامله كن با شيطان مانند معامله شخص غريب با سگ چوپان
يَفْزَعُ إِلَى صَاحِبِهِ فِي صَرْفِهِ عَنْهُ
كه چون سگ به سوى او حمله كند ناچار از شر او به صاحب سگ كه چوپان است پناهنده خواهد شد،
وَ كَذَلِكَ إِذَا أَتَاكَ الشَّيْطَانُ مُوَسْوِساً لِيَصُدَّكَ عَنْ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ يُنْسِيَكَ ذِكْرَ اللَّهِ
پس تو را نيز مىبايد هنگام وسوسه و حمله شيطان كه مىخواهد تو را از راه حق منحرف كرده و از ذكر پروردگار متعال منصرف نمايد،
فَاسْتَعِذْ بِرَبِّكَ وَ رَبِّهِ مِنْهُ
پناهنده به خداى خود و خداى او باشى،
فَإِنَّهُ يُؤَيِّدُ الْحَقَّ عَلَى الْبَاطِلِ وَ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ
تا تو را در صراط حق و حقيقت پايدار كرده، و با توجه و يارى او ، بر باطل غالب و مسلط گشته، و شر دشمن ظالم را از سر تو برطرف سازد.
لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ
خداوند متعال مىفرمايد:
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
شيطان را تسلط و حكومتى نيست در باره آن اشخاصى كه ايمان و اعتماد به خدا پيدا كرده و امور خود را به او واگذاشتهاند.
وَ لَنْ تَقْدِرَ عَلَى هَذَا وَ مَعْرِفَةِ إِتْيَانِهِ وَ مَذْهَبِ وَسْوَسَتِهِ
و البته بايد متوجه باشى كه، تو هرگز نخواهى توانست شر شيطان را از خود برطرف كرده و كيفيت و خصوصيات نفوذ شيطان و راههاى وسوسه او را خوب بفهمى؛
إِلَّا
مگر آنكه
بِدَوَامِ الْمُرَاقَبَةِ
پيوسته حالت مراقبت و مواظبت داشته،
وَ الِاسْتِقَامَةِ عَلَى بِسَاطِ الْخِدْمَةِ
و در آستانه بندگى و خدمت استقامت و ثبات پيدا كرده،
وَ هَيْبَةِ الْمُطَّلِعِ
و از عظمت پروردگارى كه آگاه و محيط است هراسيده،
وَ كَثْرَةِ الذِّكْرِ
و تا ممكن است در ياد خداوند متعال باشى.
وَ أَمَّا الْمُهْمِلُ لِأَوْقَاتِهِ
و اما اگر بر خلاف مراقبت و استقامت و ذكر و خوف، اوقات خود را به بيهوده و لغو و لهو صرف كرده و عمر گرانمايه را با اهمال و مسامحه سپرى كردى،
فَهُوَ صَيْدُ الشَّيْطَانِ لَا مَحَالَةَ
ناچار صيد شيطان خواهى شد.
وَ اعْتَبِرْ بِمَا فَعَلَ بِنَفْسِهِ
و عبرت بگير از آنچه شيطان در باره خود عمل كرده،
مِنَ الْإِغْرَاءِ وَ الِاسْتِكْبَارِ مِنْ حَيْثُ غَرَّهُ
و گمراه كردن و مغرور شدن و تكبر نمودن را نسبت به خود روا داشته است،
وَ أَعْجَبَهُ عَمَلُهُ وَ عِبَادَتُهُ وَ بَصِيرَتُهُ وَ رَأْيُهُ قَدْ أَوْرَثَهُ عَمَلُهُ
هنگامى كه عمل و بصيرت و عبادت و رأى و جرأت و جسارت او موجب غرور و فريفته شدن او گشته،
وَ مَعْرِفَتُهُ وَ اسْتِدْلَالُهُ بِمَعْقُولِهِ عَلَيْهِ اللَّعْنَةَ إِلَى الْأَبَدِ
و علم و معرفت و استدلال عقلى او باعث شده است كه براى هميشه مورد طعن و لعن قرار گيرد،
فَمَا ظَنُّكَ بِنَصِيحَتِهِ وَ دَعْوَتِهِ غَيْرَهُ
پس چگونه مىتوان به چنين فردى اطمينان پيدا كرده و به نصيحت و دعوت و صلاحديد او اعتماد نمود.
فَاعْتَصِمْ بِحَبْلِ اللَّهِ الْأَوْثَقِ
پس به حبل محكم خداوند متعال چنگ بزن،
وَ هُوَ الِالْتِجَاءُ وَ الِاضْطِرَارُ بِصِحَّةِ الِافْتِقَارِ إِلَى اللَّهِ فِي كُلِّ نَفَسٍ
و آن پناهنده شدن است به پيشگاه پروردگار متعال، و از صميم قلب و با كمال بيچارگى و در هر حال، خود را نيازمند ديدن است.
وَ لَا يَغُرَّنَّكَ تَزْيِينُهُ الطَّاعَاتِ عَلَيْكَ
و چون شيطان طاعات و اعمال تو را تزيين بنمايد، هرگز مغرور و فريفته مباش،
فَإِنَّهُ يَفْتَحُ لَكَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ بَاباً مِنَ الْخَيْرِ
لِيَظْفَرَ بِكَ عِنْدَ تَمَامِ الْمِائَةِ
زيرا ممكن است نود و نه باب از خير و نيكويى را به روى تو باز كند،
و پس از نود و نه امر، در قدم صدم كار خود را صورت بدهد.
فَقَابِلْهُ بِالْخِلَافِ وَ الصَّدِّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ الْمُضَادَّةِ بِاسْتِهْزَائِهِ .
پس در مخالفت او پيوسته برقرار باش،
و راه نفوذ و فريب او را بگير،
و با ميل و هوى خواهى و مقاصد او مبارزه كن» .
[عقل و هوا] + [قبض و بسط]
+ [شجره طیبه – شجره خبیثه]
[کلمه طیبه – کلمه خبیثه]
کلام آل محمد که در قلب نور ایجاد می کنند [طیبه]
اختیار هوای نفس [اگر بر عقل غلبه نماید] و تکلمات شیطان که در قلب ظلمت ایجاد می کنند [خبیثه]
چقدر درخت عقل در قلب ما رشد کرده و ریشه دوانده؟!
چقدر درخت هوای نفس حسود در قلب ما رشد کرده و ریشه دوانده؟!
ریشه این اعتقادات سوء باید با کسب معالم ربانی از دنیای قلب کنده شده و زمینه رشد (انگیزه) این علفهای هرز از بین برود تا درخت عقل با بهره مندی از نور خورشید به سبب نور معالم ربانی که از خورشید علم آل محمد اقتباس می نماید و با مواد غذایی که از خاک می گیرد [حوادثی که عیوب قلبی را رو می کند و تکلمات بالا می رود از همین راه عاقل پی به عیوبش می برد و با درایت در آیات و دقت در آنها از همین زمینی که ظاهرا خاک بی ارزش است مواد معدنی لازم برای رشد و نمو خود استخراج می کند و عاقل هم باید از نا آرامی های قلبی اش این علوم نا معلوم (علام الغیوب) را به کمک نور خورشید استخراج علمی (درایت و دقت کار عقل است) نماید و بفهمد اشکال کارش از کجاست و با حالت ضد آن به درمان خویش بپردازد. هر چه عقل بیشتر در زمین قلب رشد کند راحتتر میتواند به مسیر ادامه دهد و درخت تنومند عقل غالب بر هوای نفس در تند بادهای فتنه ها و تکلمات شیطان ممکن است مختصری به چپ و راست خم شود اما نهایتا مانند کوه ثابت قدم و استوار میماند.
استخراج علمی از دل نمودارهای عرضه شده به صبر و انتظار فرج شکارچی با درایت، بستگی دارد و هر چه دقت در شرح حال و معاینات اولیه و تکمیلی نمودار نماید و این داروی تجویزی آل محمد ع را خوب آسیاب نماید تا مواد موثره آن از طریق ریشه درخت طیبه به شاخ و برگ و میوه برسد زمانی می رسد که میوه و سایه درخت چنان رسیده و آرام بخش می شود که هر رهگذر خسته ای در بیابان خشک و غیر ذی زرع، شوق پیدا می کند که از میوه های آن تناول نموده و در سایه (ظلّ) این درخت معالم ربانی به استراحت و آرامش برسد و بعضا چنان آرامشی بر قلب حاکم می شود که از شدت آرامش مثل اصحاب کهف در زیر سایه رحمت همین درخت صاحبان نور به خواب می رود.
و گویا چنان داروی طبیب خوب اثر کرده و درد بیمار را ساکت نموده که بیمار خسته از درد، در آغوش طبیبش از شدت آرامش، خوابش برده «نکحه الدواء» و کانه به نکاح علمی صاحبان نور از آل محمد ع (منا اهل البیت ع) نائل گردیده است و لذا مادامیکه سایه رحمت علمی آل محمد ع به برکت معالم ربانی صاحبان نور از آنها، بر سر ما مستدام است (که ان شاء الله برای همیشه باشد) باید ریشه عقل در قلب چنان رسوخ نماید که اگر ظاهرا در ملک کنار رَوَد، در ملکوت قلب برای همیشه پابرجاست.
لذا در زمان حیات ملکی این درخت، باید باشند عده ای که به کمال عقل برسند تا بعد از موت ظاهری درخت «خیمه و بیت»، راهش را ادامه دهند وگرنه بعد از اینکه آرامش میوه رسیده و سایه خنک درخت را از تو بگیرند، دیگر امکان رشد و غلبه عقل بر هوای نفس ممکن نخواهد بود.
چطور ممکن است در راحتی این کار انجام نشود و بعدا کار که سخت شد قابل انجام باشد؟!
اصلا امکان ندارد، لذا کار امروز را به فردا نگذارید، یعنی کار امروز که در زیر سایه این درخت راحتید و از میوه اش استفاده می کنید، با انجام وظیفه، عقلتان را بر هوای نفستان غالب کنید که فردا که سایه درخت ظاهرا و در ملک نبود، مشکل بتوان به این امر مهم دست یافت.
مشتقات ریشۀ «نکح» در آیات قرآن:
وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (221)
فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (230)
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (232)
وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما في أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَليمٌ (235)
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (237)
وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا (3)
وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً (6)
وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً (22)
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (25)
وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ في يَتامَى النِّساءِ اللاَّتي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليماً (127)
الزَّاني لا يَنْكِحُ إِلاَّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ (3)
وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (32)
وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحيمٌ (33)
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (60)
قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ (27)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَميلاً (49)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ في أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (50)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً (53)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (10)