The Most Scenic Flight!
Bye-Bye Plane!
«طیر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم «تطیّر»، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
اینکه این پریدن به سمت راست و نور و بهشت باشه «فال خوب»!،
یا به سمت چپ و نار و جهنم باشه «فال بد»!
+ «نورِ خوشیُمن! شومیِ حسادت!»
«هو ميمونُ الطائِر: او فرخنده فال است.»
+ «خودت، خودتو هلاک میکنی! … تاریکیِ تَطَیُّر! فالگیری!»
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«طار الطَّائرُ: پرنده پريد. پرنده با دو بال خود پريد.»
«الطَّائِرَة– ج طَائِرات [طير]: هواپيما»
طیر از عبارت «غبارٌ مُسْتَطَارٌ» گرفته شده.
مثل گرد و غبار سبکبال باش تا با کوچکترین اشارهای به پرواز در بیایی!
«طار: سبكبال شد و شتاب كرد.»
قلب سلیم با اخذ نور یاد معالم ربانی سبکبال شده و به پرواز در می آید.
زیباترین پرواز، پرواز نورانی! وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ!
دیدنیترین پرواز! پرواز نورانی است!
+ «سفر انفرادی با نور!»
+ «طیر مذموم: تطیّر»: «خودت، خودتو هلاک میکنی! … تاریکیِ تَطَیُّر!»
الطیر النور الولایة:
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ»
+ «قدر»:
« عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ
قَالَ
قَدَّرَهُ الَّذِي قَدَّرَهُ عَلَيْهِ.»
+ وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
خَيْرُهُ وَ شَرُّهُ مَعَهُ حَيْثُ كَانَ لَا يَسْتَطِيعُ فِرَاقَهُ حَتَّى يُعْطَى كِتَابَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَا عَمِلَ.
«طَائِرُ الْإِنْسَانِ عَمَلُهُ»:
عمل صالحی که انجام میدی مثل این پرنده از قلب تو پرواز میکنه میره میشینه روی قلب یکی دیگه و این همون فرایند نور ولایت است انگاری یکی میهمان دیگری شد.
+ «ضیف»
همان [1+1] است.
+ داستان عیسی ع و خلقت پرنده از گل
+ داستان چهار پرنده و ابراهیم ع
+ «جنح – جَناح الطائر: يدُه»
+ «ید»
اسْتَطَارَ الطيرَ : پرنده را پرانيد.
الطَّائِرَة- ج طَائِرات [طير]: هواپيما
[طیر – نشر] : استطار الفجر : انتشر
[طیر – عمل صالح]:
طَائِرُ الْإِنْسَانِ عَمَلُهُ الّذِى يُقَلَّدُه.
عمل صالحی که از تومنتشر می شود.
+ «برّ – نیکوکاری»
انگاری نور ولایت همان نور هدایت قلب توست که وقتی بهش عمل میکنی ، نور علی نور می شود و عمل صالح تولید می شود و این نور از تو ساطع شده و به پرواز در می آید و در ملکوت قلب دیگری فرود آمده «لندینگ – فرودگاه نورانی – نزل» و قلبی دیگر را روشن می نماید «ارث» و این همان فرایند نور ولایت است در 1000 واژه مثل برّ و نیکوکاری و مثل تبلیغ و …
انگاری پرنده ای نورانی از روی شاخه درخت قلب تو پرواز کرده و بر شاخه درخت قلب یتیم بداخلاق می نشیند و حالا او دیگر بد نیست و بداخلاق نیست چون او هم مثل تو 1+1 شده است و این واژه کثر و کوثر و تکثیر است و نشر و انتشار است و ترویج اندیشه والای آل محمد ع است و تبلیغ است و هدایت و نور و امّ و ابو و اخو و شفع و شفا و … 1000 واژه است.
+ «ولایت گسترده»
فیلم پرواز پرنده ای که از روی یک شاخه درخت بپرد و روی شاخه درخت دیگری فرود آید!
فیلم پرواز هواپیمایی که از روی باند یک فرودگاه تیک آف کند و بپرد و روی باند فرودگاه دیگری لندینگ کند و فرود آید!
یهود این انتقال نورانی و این ملاقات قلبها در ملکوت را قبول ندارد و تجربه ننموده چون شرط بهره مندی از این نور ولایت ، اینه که حسادتو بذاری کنار! اما یهود حسود جز حسادت کار دیگری انجام نمیدهد.
ببین پرنده هر وقت که دلش بخواد چه راحت می پره !
فیلم پریدن پرنده به هوا یا تیک آف هواپیما.
طیر یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است.
الطیر النّور الولایة:
« وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ »
+ «حرک – قلب متحرک» :
اگه حسادتو بذاری کنار ، قلبت به حرکت در میاد ، قلبت به پرواز در میاد ! قلب طائر !
+ «ثخن»:
قلب حسود توی زمین گیر کرده و هرگز به پرواز در نخواهد آمد.
+ مفهوم «آشکار»:
« اسْتُطِيرَ الصَّدْعُ فى الحَائِط: شكاف در ديوار آشكار شد.»
+ «پرواز»:
طیر از «غبارٌ مُسْتَطَارٌ» گرفته شده.
مثل گرد و غبار سبکبال باش تا با کوچکترین اشارهای به پرواز در بیایی!
«طار: سبكبال شد و شتاب كرد.»
قلب سلیم با اخذ نور یاد معالم ربانی سبکبال شده و به پرواز در می آید.
+ «نسل»
+ «ولایت گسترده»
تَطَايَرَ السحابُ فى السَّماء : ابر در آسمان گسترده شد.
[حول – پرواز] :
دگرگونی مقدمه پرواز !!!
+ « لا حول و لا قوه الا بالله »
+ «هیأ»: «کهیئة الطیر»
قصه پرواز را اهل شک تجربه ننموده و قبول ندارند!
قصه پرواز همون فهم قبض و بسط است.
آیا میشه این طینت به پرواز در بیاد؟!
+ «طیّ الارض و السماء»
اصلا معالم ربانی صاحبان نور برای همینه تا به ما پرواز رو در دل سخت ترین شرایط یاد بده !!!
عبارت « كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ » همینه !!!
[سورة آلعمران (3): الآيات 48 الى 49]
+ [سورة المائدة (5): آية 110]
کاری که عیسی ع اون روز انجام داد مختص اون روز نیست و همیشه آل محمد ع علومشان نزد صاحبان نور و حاملان نور برای آموزش به اهل یقین برای رسیدن به همین درجه حکمت و پرواز میباشد.
ترجمه: « من از گِل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مىسازم »
در واقع منظور اینه که « من از گِل شما ، برایتان پرنده مىسازم » چرا به زمین خاکی چسبیدهاید؟
مگر خیال پرواز در سر ندارید ؟!
بیایید من از اندیشه آل محمد ع در وجود قلبتان بدمم « آنگاه در آن مىدمم، پس به اذن خدا پرندهاى مىشود. » یهو میبینی به اذن خدا «اذن الله همان ذکر الله است» قلبت به شوق آل محمد ع به پرواز در می آید.
قلوب نابینا و زشت و مرده شما با یاد معالم ربانی بینا و زیبا و زنده می شوند ، اینو بعینه با قبض و بسط قلبی در دل شرایط می فهمید کانه با ولیّ خدای خود صحبت می کنید، «نجوا،» و ولیّ خدا هم با شما صحبت می کند.
این دو آیه کلمه به کلمه قصه حضور معالم ربانی و تاثیر آن در قلوب مخاطبین میباشد.
اهل شک حسود آخرش هم درست نشدند، « فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ » و تهمت تکراری خود را به صاحبان و حاملان علوم نورانی آل محمد ع زدند که « إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ »، که او ساحر است.
+ «سحر»
حسود میگه: نور ولایت علمی صاحبان نور اینقدر بزرگ نیست که اینهمه حرفشو میزنی!
قلب بیمار اهل حسادت و شک از شنیدن معالم ربانی مشمئز می شود.
حسود بدش میاد جلوی روش از زیبایی معالم ربانی تعریف کنی !!!
ممکنه چیزی بروز نده اما قلبا میخواد کلّه تورو بکنه !!!
حسود شک داره که آیا ولایت علمی صاحبان نور که اگه قلبی باورش کنه و به اون گرایش داشته باشه و وابسته بشه و پیوند بخوره و هماهنگ و موافق با اون اقدام کنه، یه روزی به خودکفایی پرواز در میاد و دیگه برای خودش مردی میشه؟ این چیز کوچکی است یا کار بی ارزشی است که اسمشو میذارن سحر ؟!
این نشاندهنده شدت حسد قلوب اهل شک و معارین است!
اینکه کلام نورانی این گِل رو به پرواز در آورده کم چیزیه ؟!!!
اصلا همیشه خدا پیامبران و ائمه و صاحبان نور رو برای همین آموزش حکمت، سر راه اهلش قرار میده!
فراوان اینجور آیه داریم که :
« كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ »
چه کسی واقعا بلد بود و میدانست که حوادث آثار عیب ماست و محیط مبدا و منشا ناآرامیهای قلبی ما نیست لذا حق نداریم برای رسیدن به آرامش، خودمونو با عوامل محیطی درگیر کنیم و وظیفه ما صبر و تحمل و مدارا و تغافل و از این قبیل فنون زیبای علمی است که همه اهل البیت ع خود بدان عامل بوده و ما را نیز بدان تشویق می نمایند اما اجباری در کار نیست تا اختیارا تن به نور ولایت داده شود.
[سورة آلعمران (3): الآيات 48 الى 49]
وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (48)
و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مىآموزد.
وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49)
و [او را به عنوان] پيامبرى به سوى بنى اسرائيل [مىفرستد، كه او به آنان مىگويد:]
«در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزهاى آوردهام:
من از گِل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم، پس به اذن خدا پرندهاى مىشود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مىبخشم؛ و مردگان را زنده مىگردانم؛ و شما را از آنچه مىخوريد و در خانههايتان ذخيره مىكنيد، خبر مىدهم؛
مسلماً در اين [معجزات]، براى شما -اگر مؤمن باشيد- عبرت است.»
« بِإِذْنِ اللَّهِ » + « بِإِذْنِي »
[سورة المائدة (5): آية 110]
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ
إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً
وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ
وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي
فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي
وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي
وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي
وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ
فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (110)
+ «سحر»
[ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود:
«اى عيسى پسر مريم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور، آنگاه كه تو را به روحالقدس تأييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم؛ و آنگاه كه به اذن من، از گِل، [چيزى] به شكل پرنده مىساختى، پس در آن مىدميدى، و به اذن من پرندهاى مىشد، و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مىدادى؛ و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مىآوردى؛ و آنگاه كه [آسيب] بنىاسرائيل را -هنگامى كه براى آنان حجّتهاى آشكار آورده بودى- از تو باز داشتم.
پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند: اين[ها چيزى] جز افسونى آشكار نيست.
در دل شرایط ناآرامی و تاریکی ها چگونه شوق نور پرواز را تجربه کنیم ؟!
مثل غبار « غبارٌ مُسْتَطَارٌ »
با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه صاحبان نور، وقتی عمل صالح تولید شد، با شوق و اشراق قلبی سبکبال خواهی بود و احساس پرواز تمام وجودت را فرا می گیرد.
کلام نورانی فرشتۀ مهربان در دل شرایط، شوق پرواز به دلت میندازه و این همون مفهومی است که از این آیه زیبا باید برداشت نمایی « وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ ».
ویژگی های خاص پرواز پرنده و نحوه خلقت او حکیمانه است و جای تدبر دارد.
پرنده برای پرواز باید سبک باشد:
« خفّة الشيء في الهواء – حركة سريعة من دون تثاقل فيها، في حيوان أو غيره »
لذا از روشی زیبا برای فرزند دار شدن استفاده می کند و آنهم روش تخم گذاشتن است.
خودشو مثل یک پستاندار چندین ماه معطل بچه توی شکمش نمیکنه و حاملگی سنگین که نتونه از جاش بلند شه! اگه میخوای مثل پرنده اهل پرواز باشی باید به هیچ دلخواه دنیایی حب نداشته باشی و به زمین نچسبی و بالهای خودتو باز کنی « وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ » و آماده پرواز باشی تا بمحض روشن شدن دستورالعمل پرواز با یک جهش از زمین نفس به آسمان نور ولایت پرواز نمایی.
تخمگذار باش! تخم بگذار و برو [بلغ – تبلیغ – بیلبورد] و خودتو معطل نکن!
بذر علمی بپاش و برو!
تمام وجود پرنده از پر است که در امر پرواز حیاتی است «لباسا و ریشا».
این پوشش نور ولایت است که پرواز را برای اهل یقین ممکن می سازد یعنی تمام وجودت با یاد معالم ربانی توان پرواز پیدا می کند.
انگاری نور در تمام اعضاء و جوارحت منتشر میشه :
« استطار الفجر: انتشر »
به این میگن پرواز «طیر» !!!
« غبارٌ مُسْتَطَارٌ »
در این حالت کارهای تو میشه اعمال صالح « طائر الإنسان ، و هو عمله »
در این حالت میشه اهل یقین در حال پرواز را به چاهی تشبیه نمود که دهانه ورودی بزرگی داره و هیچ آیتی تو گلوش گیر نمیکنه و همه چیزو میده پایین و تحمل آیاتش بیسته بیسته ! : « بئر مطارة إذا كانت واسعة الفم »
عرب به حالت غضب نیز ، طیر اطلاق میکند (مفهوم مذموم: تطیّر)، کانه این حالت اونو یه جورایی به پرواز (مذموم و منفی) در میاره و برای رسیدن به دلخواههای ناجورش شوق میده
« الطيرة: الغضب، و سمىّ كذا لأنّه يستطار له الإنسان »
عرب به کسی که موهاش بلند شده و وقتی باد میزنه موهاشو پریشون میکنه و کانه به پرواز در میاره میگه : « خذ ما تطاير من شعر رأسك، أى طال » کانه قلب اهل یقین مثل همین موی پریشان دنبال نگاه نورانی عالم ربانی در دل شرایط است که فورا به پرواز در آید و پریشان و شیدا و خودباخته گردد «طیر ممدوح: فال خوب!» و قلب حسود رو به تمناهاست و فال بد میزنه و این میشه تطیّر که همون مفهوم مذموم واژۀ طیر است.
در حقیقت این بینش و اندیشه کتابت شده در قلب خود شخص است که او را در یکی از دو جهت به پرواز در می آورد : اگر اهل یقین باشد به شوق نور ولایت پرواز می کند و اگر اهل معصیت باشد نیز به شوق گناه پر خواهد کشید «طائر الإنسان: علمه الّذى يقلّده» و این علم است که عمل را رقم میزند.
پس پرواز کار مشترکی است از علم و عمل!
علم را از معلم آموخته ای و در دل شرایط با استعمال این اندیشه تولید محصول مشترکی بنام عمل صالح می نمایی و این نور خلق شده همان حال خوش پرواز درون قلب اهل یقین است
« أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ: عمله إن خيرا فخيرا و إن شرّا فشرّا »
اهل پروازی؟!
اگر مدام به یاد معالم ربانی باشی مدام قلب در حال پرواز خواهد بود.
در این واژه مفهوم سرعت و فوریت در کار نیز وجود دارد « طار القوم: نفروا مسرعين » کانه قلب با یاد معالم ربانی «طار» یعنی به سرعت به پرواز در می آید و اهل یقین به محض اینکه به یاد معالم ربانی خود می افتد فورا به پرواز درآمده و به شوق او نور عمل صالح را به روش و سبک زندگی او اجرا مینماید.
در زبان فارسی هم داریم که میگیم:
فلانی حرف تو دهنش نمیمونه فورا یه چیزی بهت می پرونه !!!
« الطائر بمعنى ما يتفوّه الإنسان به من دون تعقّل و تفكّر و يخرج الكلام من فيه سريعا و بخفّة تشأمّا و طيرة »
یعنی نفهمیده و نسنجیده بدون اینکه به عواقب حرفی که داره میزنه فکر کنه بر مبنای اون چیزی که درون قلبش از قبل شکل گرفته بطور رفلکسی سریع پاسخ میده حالا چی پیش بیاد اونو دیگه خدا میدونه ! به این دلیل عرب میگه «تطیر» چون غالبا از روی استعمال حسد یه چیزی می پرونه و اصلا فکر نمی کنه آیا درسته یا نه !!! عاقل که اهل یقینه یه کمی صبر میکنه و مکث میکنه و خوب به حرفی که قراره بزنه فکر میکنه بعدا با آرامش حالا یه کوچولو چیزی میگه یا نمیگه. این روش پسندیده آل محمد ع رو بعضا ممکنه در عده ای از اهل نور ببینی ! اقرار میکنی که آرامش رو میشه از وجود آنها حس نمود. چون بقول معروف با انبردست هم نمیشه از دهانشون حرف بیرون بکشی !!!
اینقدر مواظب هستند که کلامی نابجا از دهانشون بیرون نیاد.
پس سکوت و زیبایی آرامش وجود اینها از زیبایی آموزش نور ولایت و معالم ربانی درون قلب آنها خبر می دهد که عده ای شهادت می دهند، عملا روش آل محمد ع درست است و تنها راه دسترسی به آرامش همین است و بس.
اهل نور یقین، پرندگانی هستند که پرواز را از صاحبان نور خود آموختهاند:
« الطَّائِرُ : كلُّ ذي جناحٍ يسبح في الهواء »
«پرنده» و «پرواز» نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیاتی هستند که سکوی پرواز برای اهل نور یقین بشمار می روند. آیات شرایط پرواز را برای اهل یقین فراهم می نمایند.
دوندگان دوی با مانع را دیده ای؟! دونده خوب به محض اینکه به مانع می رسد کانه از بالای آن به پرواز در می آید و این مانع را براحتی پشت سر می گذارد لذا تا مانعی بر سر راه او سبز نشود توان پرواز و پریدن او هویدا نخواهد شد.
اهل یقینی که با آیات سنگین روبرو هستند را می بینی که چقدر زیبا و با وقار بر فراز آن به پرواز در آمده و انگار نه انگار که آیتی بر سر راهش سبز شده است [حلم] و اینقدر با یاد معالم ربانی صبوری و پرواز پیشه میکند تا دعای مستجاب و معلقاش به او تنفیذ شده و آفاق را مجبور به هماهنگی با انفس نورانی قلب خویش نماید ان شاء الله تعالی.
کدام گروه توان پرواز دارند ؟!
در این حدیث که ابتدا امام حسن عسکری علیه السلام به راوی حدیث که خواسته بود موضوع مهم تفرقه و اختلاف جمع رو باطلاع ایشان برساند و راهکاری برای رفع مشکل مطالبه نماید « أُخْبِرُهُ عَنِ اخْتِلَافِ الْمَوَالِي وَ أَسْأَلُهُ إِظْهَارَ دَلِيلٍ » حضرت در پاسخ به او می فرمایند:
ببین آدم باید خودش عاقل باشه! « إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَاقِلَ » ،
اگه هزار دلیل هم که بیاری، اگه شخص عاقل نباشه آخرش هم فایده ای نداره !
از رسول خدا ص که بالاتر دیگه نمیشه ! میشه ؟
اون همه دلیل و آیت و معجزه از ایشان دیدند، آخرش هم گفتند اعوذ بالله او ساحر و کاهن و کاذب و … است.
« لَيْسَ أَحَدٌ يَأْتِي بِآيَةٍ أَوْ يَظْهَرَ دَلِيلًا أَكْثَرَ مِمَّا جَاءَ بِهِ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ فَقَالُوا سَاحِرٌ وَ كَاهِنٌ وَ كَذَّابٌ »
آدم باید خودش عقل و شعور داشته باشه و طالب هدایت باشه
« وَ هَدَى اللَّهُ مَنِ اهْتَدَى »
دلیل آوردن مثل قرص آکسار میمونه، ممکنه سردرد رو موقتا خوبش کنه اما بیماری باز هم عود میکنه
« غَيْرَ أَنَّ الْأَدِلَّةَ يَسْكُنُ إِلَيْهَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ »
شاید با دلیل بتونی زبون عده ای رو بند بیاری، اما قلبشونو چکار میکنی ؟
قلبی که مملو از شک نسبت به معالم ربانی باشه رو دیگه کاریش نمیشه کرد.
اینه که به همون چیزی که خدا راضی است تو هم راضی باش، یعنی بسپار به آل محمد ع که هر وقت اونا صلاح بدونن حرف میزنن « فَنَتَكَلَّمُ » و هر وقت صلاح نباشه سکوت می کنند « فَنَصْمُتُ » ،
بذار کارشونو خودشون انجام بدهند ، اونا ماذون به این دستور العمل مافوق هستند نه ما
« وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْذَنُ لَنَا فَنَتَكَلَّمُ وَ يَمْنَعُ فَنَصْمُتُ »
خدا خودش میدونه کِی باید معالم ربانی رو بفرسته و این علوم رو سر راه چه کسانی قرار بده
«وَ لَوْ أَحَبَّ أَنْ لَا يَظْهَرَ حَقّاً مَا بَعَثَ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَصَدَعُوا بِالْحَقِّ فِي حَالِ الضَّعْفِ وَ الْقُوَّةِ وَ يَنْطِقُونَ فِي أَوْقَاتٍ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَهُ وَ يُنْفِذَ حُكْمَهُ »
پس اینکه در مقطعی بین مخاطبین صاحبان نور، داستان تکراری اختلاف رو شاهد هستیم، کاریش نمیشه کرد! بذار ببینیم تا از کار خدا چی در میاد! فقط همین قدر بدون هر کسی از مخاطبین، نسبت به نورش، قلبش یه جوریه! عده ای که اهل یقین و تصدیق و اقرار نسبت به معالم ربانی هستند قلبشون به نورشون بصیر شده « الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّكٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِيلٍ غَيْرُ شَاكٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا يَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً » واقعا اینه که حوادث نمیتونه آنچنان بالا و پایینشون بکنه، و زود با یاد معالم ربانی قلبشون به نور آرامش میرسه و این بخاطر اینه که قلبشون به حق دسترسی پیدا کرده « اعْرِفِ الْحَقَّ » و کلام حق رو از نور یاد معالم ربانی می گیرند « تَعْرِفْ أَهْلَهُ » و این کلام زیبای علی ع که « قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ ».
اما عده ای دنبال حق هستند اما هنوز قلبشون به این نور نرسیده، لذا هنوز حق رو از اهلش نگرفتند
« لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ » اینه که وجودشون مدام دارای فراز و نشیب های زیادی است و مثالشون « كَرَاكِبِ الْبَحْرِ يَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ يَسْكُنُ عِنْدَ سُكُونِهِ » مثال کسی است که سوار کشتی است هر وقت دریا مواج و طوفانی باشه اونا هم بالا و پایین و ناآرام میشن و هر وقت دریا آروم باشه، اونا هم آروم هستند، قطعا این روش و حالت و شرایط پایدار و خوبی نیست و باید با اتصال قلب به نور یاد معالم ربانی از این بالا و پایین شدنهای شدید جلوگیری نمود و به یک ثبات نسبی رسید.
اما عده ای « طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ » که اصلا مرخص هستند و قلبشون نسبت به معالم ربانی عناد و حسد داره و عمدا چوب لای چرخ میذارن و … اینها مرتکب اشتباه مرگبار شدند.
خلاصه دوست عزیز، تو کاسه از آش داغتر نشو !
آل محمد ع خودشون این شرایط اختلاف رو دارن میبینن و اگه صلاح باشه کاری بکنن، خودشون خوب بلدن چکار کنن. تو کلاه خودتو سفت بگیر باد نبره! کاری به کار اونا نداشته باش، ولشون کن به حال خودشون باشن.
آنهائى را كه از خود ارادهاى ندارند و به چپ و راست ميروند رها كن:.
« فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا »،
مثال زیبای عرب:
« فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ »
که چوپان خوب بلده هر وقت بخواد گلۀ پراکندۀ خودشو جمع کنه، چکار کنه!
تو نگران نباش و حرف توی دهان طبیب نگذار!
امام حسن عسکری علیه السلام:
« النَّاسُ فِي طَبَقَاتٍ شَتَّى
(1) وَ الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّكٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِيلٍ غَيْرُ شَاكٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا يَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً
(2) وَ طَبَقَةٌ لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ فَهُمْ كَرَاكِبِ الْبَحْرِ يَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ يَسْكُنُ عِنْدَ سُكُونِهِ
(3) وَ طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ شَأْنُهُمُ الرَّدُّ عَلَى أَهْلِ الْحَقِّ وَ دَفْعُ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ
فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ»
داستان تکراری اختلاف!
امام حسن عسكري عليه السلام
وَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ الْهَرَوِيُّ قَالَ
خَرَجَ تَوْقِيعٌ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام إِلَى بَعْضِ بَنِي أَسْبَاطٍ
قَالَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُخْبِرُهُ عَنِ اخْتِلَافِ الْمَوَالِي وَ أَسْأَلُهُ إِظْهَارَ دَلِيلٍ
قاسم هروى گفت:
از طرف حضرت عسكرى عليه السّلام توقيعى صادر شد براى يكى از بنى اسباط.
او ماجرا را اينگونه بيان مي كند:
من نامهاى نوشتم براى آن جناب و تذكر دادم كه دوستان درباره شما اختلاف دارند، تقاضا دارم دليل و معجزهاى اظهار بفرمائيد.
فَكَتَبَ إِلَيَّ :
وَ إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَاقِلَ لَيْسَ أَحَدٌ يَأْتِي بِآيَةٍ أَوْ يَظْهَرَ دَلِيلًا أَكْثَرَ مِمَّا جَاءَ بِهِ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ فَقَالُوا سَاحِرٌ وَ كَاهِنٌ وَ كَذَّابٌ وَ هَدَى اللَّهُ مَنِ اهْتَدَى غَيْرَ أَنَّ الْأَدِلَّةَ يَسْكُنُ إِلَيْهَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ .
حضرت در جواب من نوشتند:
خداوند عاقلان را طرف خطاب خويش قرار داده هيچ كس را ياراى آن نيست كه معجزه يا دليلى بيآورد بيشتر از آنچه خاتم الأنبياء صلى اللَّه عليه و اله آورد اما با اين وجود درباره آن حضرت گفتند كه او ساحر و شعبده باز و دروغگو است.
خداي متعال هر كه را قابل هدايت باشد، هدايت مي كند.
البته در كنار دليل عقلي و منطقي، معجزه موجب آرامش خاطر بيشتري خواهد شد.
وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْذَنُ لَنَا فَنَتَكَلَّمُ وَ يَمْنَعُ فَنَصْمُتُ
اين را بايد بدانيد كه خداوند عزيز بما اجازه سخن گفتن مي دهد پس صحبت مىكنيم و گاهى هم ما را از سخن باز مي دارد در آن موقع است كه ساكت خواهيم بود.
وَ لَوْ أَحَبَّ أَنْ لَا يَظْهَرَ حَقّاً مَا بَعَثَ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَصَدَعُوا بِالْحَقِّ فِي حَالِ الضَّعْفِ وَ الْقُوَّةِ وَ يَنْطِقُونَ فِي أَوْقَاتٍ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَهُ وَ يُنْفِذَ حُكْمَهُ
و خداي متعال اگر نمىخواست حق آشكار شود، پيامبران را با مژده و تهديد نمىفرستاد، آنها حق را آشكار كردند در حال ضعف و قدرت و مردم را راهنمائى كردند در زمانهاى معين خداوند آنچه خود فرمود و حكم كرده اجرا خواهد كرد.
النَّاسُ فِي طَبَقَاتٍ شَتَّى:
وَ الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّكٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِيلٍ غَيْرُ شَاكٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا يَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً
مردم ( در روياروئي با حق و پذيرش آن ) چند دسته هستند،
عده اي هستند كه بر پايه معرفت و بصيرت در راه رستگارى و نجات جوياى واقعيتاند، اينها كساني اند كه به حق چنگ مي زنند و خود را به شاخهاى محكم آويزان نموده شك و ترديد ندارند و پناهى جز آن نخواهند داشت.
وَ طَبَقَةٌ لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ فَهُمْ كَرَاكِبِ الْبَحْرِ يَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ يَسْكُنُ عِنْدَ سُكُونِهِ
دسته ى ديگر حق را از اهلش نمي جويند آنها مانند كسى هستند كه با كشتى در دريا سفر نموده و موجهاى خروشان او را به هر طرف مىبرد وقتى موج ساكن ميشود اينها هم آرام ميگيرند.
وَ طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ شَأْنُهُمُ الرَّدُّ عَلَى أَهْلِ الْحَقِّ وَ دَفْعُ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ
گروهى ديگر شيطان آنها را فريب داده 👉
كار آنها رد كردن اهل حق است از رشک و حسدى كه دارند، با باطل خود، جلوي حق را مىگيرند.
فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا
فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ
آنهائى را كه از خود ارادهاى ندارند و به چپ و راست مي روند رها كن!
چوپان وقتى بخواهد گوسفندان خود را جمع كند با كمترين كوشش جمع مىكند. 👉
مشتقات ریشۀ «طیر» در ایات قرآن:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (260)
وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (49)
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (110)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38)
فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (131)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ (36)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (79)
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)
فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلينَ (79)
حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في مَكانٍ سَحيقٍ (31)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ (41)
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ (16)
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (17)
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبينَ (20)
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ (10)
قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ (18)
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)
وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19)
وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (21)
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ (19)
وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ (3)