دکتر محمد شعبانی راد

حسود پیمان‌شکن! الَّذينَ يَنْقُضُونَ‏ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ!

Breach of Contract!

«نقض» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«نقیض المفاصل»
«تَنَقَّضَ‏ الحبلُ: طناب سست شد.»
«تَنَقَّضَ‏ البيتُ: خانه شكاف برداشت و از آن صدائى شنيده شد.»
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً»
+ «تاریکی توطئه و بی‌وفایی اهل حسادت! لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ!»

«نقض عهد!»

قصه تکراری پیمان‌شکنی اهل حسادت!

[سورة النحل (۱۶): الآيات ۹۱ الى ۹۴]
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۹۱)
و چون با خدا پيمان بستيد، به پيمان خود وفا كنيد و سوگندهاى [خود را] پس از استوار كردن آنها مشكنيد، با اينكه خدا را بر خود ضامن [و گواه‏] قرار داده‏‌ايد، زيرا خدا آنچه را انجام مى‌‏دهيد مى‏‌داند.
وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (۹۲)
و مانند آن [زنى‏] كه رشته خود را پس از محكم بافتن، [يكى يكى‏] از هم مى‌‏گسست مباشيد كه سوگندهاى خود را ميان خويش وسيله [فريب و] تقلب سازيد [به خيال اين‏] كه گروهى از گروه ديگر [در داشتن امكانات‏] افزونترند.
جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله مى‌‏آزمايد و روز قيامت در آنچه اختلاف مى‏‌كرديد، قطعاً براى شما توضيح خواهد داد.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۳)
و اگر خدا مى‏‌خواست قطعاً شما را امّتى واحد قرار مى‏‌داد، ولى هر كه را بخواهد بيراه و هر كه را بخواهد هدايت مى‌‏كند و از آنچه انجام مى‏‌داديد حتماً سؤال خواهيد شد.
وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (۹۴)
و زنهار، سوگندهاى خود را دستاويز تقلب ميان خود قرار مدهيد، تا گامى بعد از استواريش بلغزد، و شما به [سزاى‏] آنكه [مردم را] از راه خدا باز داشته‌‏ايد دچار شكنجه شويد و براى شما عذابى بزرگ باشد.

امام علی علیه السلام:
يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ
لِمَ تَنْقُضُونَ تَرْتِيبَ اَلْأَلْبَابِ
لِمَ تُؤَخِّرُونَ مَنْ قَدَّمَهُ اَلْكَرِيمُ اَلْوَهَّابُ.

قلوب بی‌وفای اهل حسادت!

امام صادق علیه السلام:

ذَهَبَ الْوَفَاءُ ذَهَابَ أَمْسِ الذَّاهِبِ
وَ النَّاسُ بَيْنَ مُخَاتِلٍ وَ مُوَارِبٍ‏

يُفْشُونَ بَيْنَهُمُ الْمَوَدَّةَ وَ الصَّفَا
وَ قُلُوبُهُمْ مَحْشُوَّةٌ بِعَقَارِبِ

همانند روزى كه گذشت، وفاى دوستان رفته است.
و مردم يا حيله مى‌‏زنند يا خدعه.
دوستى و يكرنگى را بصورت ظاهر اعلام مى‏‌دارند،
اما قلبهاى آنان از عقرب كينه انباشته است.

نَقَضْتُ‏ البِنَاءَ!
تَنَقَّضَ‏ البيتُ!
نَقِيضُ‏ المَفَاصِلِ!
انْتَقَضَتِ‏ القرحةُ!
+ «وفی»
+ «عهد»
+ «جفت».
+ «وکد – تاکید»
علیرغم اینهمه تاکید، باز هم نقض عهد؟!
باز هم شکستن پیمان ازدواج بین امة الله و عبد الله؟!
باز هم طاق شدن بعد از توفیق جفت شدن برای مدتی محدود؟!
نقض عهد از اینجا گرفته شده:
«تَنَقَّضَ‏ الحبلُ: طناب سست شد.»
اندیشه باطل، بند نیامد و حبس نگردید «صبر» و طناب کوله پشتی که محکم بسته شده بود «وکد – تاکید» نم‌نم شل شد و کم‌کم روان شد « تَنَقَّضَ‏ الْجَرحُ » بطوریکه کوله از پشتش افتاد و دیگه برنگشت ورش داره چون دیگه براش مهم نبود و حالا دیگه خیال میکنه از شر حمل کوله سنگین راحت شده و میگه آخیش خوب شد از شرش راحت شدیم و دیگه لازم نیست حملش کنیم!
+ «روان»
با نرسیدن علم به ریشه درخت اعتقادی، کم‌کم درخت زرد و خشک میشه یعنی اهل شک با دوری نمودن از معالم ربانی «طاق – جفت»، کم‌کم به چیزهایی که ظاهرا حرفشو میزدند، حالا دیگه میبینی کم‌کم در اعتقادات خودشون شل شدند و تمایلی به رعایت این موارد ندارند.
این سرنوشت شل شدن طناب و ریسمانی است که بار را با آن به پشت حیوان بسته بودند لذا وقتی حیوان به آخر خط میرسه می بینند از اونهمه هیزمی که در بیابان به چه زحمتی جمع شده بود و بسته شده بود هیچی خبری نیست و باید بدون هیزم و گرما در سرمای اعتقادی لیدرهای سوء، قلوب منجمد و خشک و قسی ایجاد شود و دیگه از صلی «صلی الرجل النار» با نور ولایت یاد معالم ربانی منا اهل البیت ع خبری نیست. این همان « یتسللون لواذا » است.
+ «سلل»:
«قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً: خدا مى‌‏داند [چه‏] كسانى از شما دزدانه [از نزد او] مى‌‏گريزند.»
تَنَقَّضَ‏ الحبلُ: طناب سست شد.
تَنَقَّضَ الدَّمُ: خون قطره قطره چكيد.
تَنَقَّضَ الْجَرحُ: خون زخم روان‏ شد.
تَنَقَّضَتِ الأَرضُ عن الكمأَة: زمين شكافته شد و قارچ بيرون داد.
تَنَقَّضَ البيتُ: خانه شكاف برداشت و از آن صدائى شنيده شد.
تَنَقَّضَتْ عِظامُهُ: استخوانهاى او صدا كرد.
دیدی بعضی ها مفاصل انگشتان و استخوانهای بدنشونو اصطلاحا میشکنن و صدایی در میاد:
«أَنْقَضَ‏ اصَابِعَهُ: انگشتان خود را بهم زد تا صدا كند»
عرب به صدایی که از این کار میشنود میگوید « نَقِيضُ‏ المَفَاصِلِ » انگاری منظورش اینه گویا بند بند مفاصلم داره از هم کنده میشه. لذا مفهوم کنده شدن و بریدن و نقض عهد اهل شک نسبت به معالم ربانی از این صدای مفاصل گرفته شده!
« فيقال لصوت المفاصل نقيضها، كأنّها تنتقض فيسمع لها صوت عند ذلك »
« نقضت البناء: النقض اسم البناء المنقوض إذا هدم »
صدایی که از تخریب ساختمان به گوش می رسد!
کانه اهل شک بیت اعتقادی خود را با شک نسبت به معالم ربانی تخریب می کنند و صدایی از این تخریب به گوش اهل یقین می رسد و می گویند فلانی هم خانه‌خراب شد! نقض عهد نمود!
اهل شک با تخریب بیت اعتقادیشان « تَنَقَّضَ‏ البيتُ : خانه شكاف برداشت و از آن صدائى شنيده شد » کانه طهارتشان با خروج باد معده نقض می‌شود:
« انتقضت الطهارة : بطلت »
در مورد اهل شکی بکار می رود که نقض عهد نسبت به معالم ربانی می کنند و صدای نقض عهدشان و بطلان طهارتشان به گوش اهل یقین می رسد.
« وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً »
اصطلاح « و في كلامه تناقض » در فارسی هم خیلی بکار میره « تناقض‌گوئى » :
کانه بین قلب و زبان اهل شک «تناقض» وجود داره!
و این شک همان تناقض است که بالاخره یک روزی صداش در میاد!
مفهوم زیبای دیگری که از این واژه استنباط میشه اینه :
« أنقض الحمل الظهر: أثقله »
انگاری تناقض توام با مشکل شدن و سنگینی کار و گره افتادن در امر است و با نقض عهد ، در کار اصلاح و تربیت اهل شک وقفه و سنگینی و گره می افتد که دیگر بازشدنی نیست.
عرب برای اینکه بار سنگین بر دوش را توصیف کند از واژه نقض استفاده می کند کانه این بار سنگین صدای حمال رو هم در آورده.
حالا معنی این آیه با توجه به این واژه زیباست :
« أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ‏ »
انگاری با یاد معالم ربانی حمل بار کمرشکن آیات برای اهل یقین آسان می شود و شرح صدر با یاد معالم ربانی گره از کار می گشاید.
« انْتَقَضَتِ‏ القرحةُ » :
زخم و بریدگی و جراحت داشت خوب میشدها ! (داشت التیام پیدا میکرد) ، اما نمی دونم چی شد یه دفعه « انتقض الجرح بعد برئه و الأمر بعد التئامه: فسد » سرباز کرد و خون و چرک و فساد است که از این زخم شک و از قلب این اهل شک حسود در حال بیرون ریختن است!
« وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها »
کاربرد واژه نقض در اینجا نیز کمک می کند تا وقتی در آیات قرآن چشمت به واژه نقض می افتد از حال و روز دنیای قلب اهل شکی که نسبت به معالم ربانی صاحب نور خود خیانت کردند و سلسله مراتب را رعایت ننمودند خوب باخبر شوی.
حق اعتراض به آیات را نداریم!
[«حَق‏ النَّقضِ‏» حق اعتراض] کانه با اعتراض به آیات نقض عهد صورت می گیرد.
+ «رتب»
[نقض عهد – نقض ترتیب] :
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ
لِمَ تَنْقُضُونَ تَرْتِيبَ الْأَلْبَابِ ؟
لِمَ تُؤَخِّرُونَ مَنْ قَدَّمَهُ الْكَرِيمُ الْوَهَّابُ ؟ »
این سوال جواب ندارد :
« لِمَ تَنْقُضُونَ تَرْتِيبَ الْأَلْبَابِ ؟»

[حجر، نماد زیبایی برای صاحبان نور است!]:
امام صادق علیه السلام:
عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَيِّ عِلَّةٍ وَضَعَ اللَّهُ الْحَجَرَ فِي الرُّكْنِ الَّذِي هُوَ فِيهِ وَ لَمْ يُوضَعْ فِي غَيْرِهِ
وَ لِأَيِّ عِلَّةٍ يُقَبَّلُ
وَ لِأَيِّ عِلَّةٍ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّةِ
وَ لِأَيِّ عِلَّةٍ وُضِعَ فِيهِ مِيثَاقُ الْعِبَادِ وَ الْعَهْدُ وَ لَمْ يُوضَعْ فِي غَيْرِهِ
وَ كَيْفَ السَّبَبُ فِي ذَلِكَ
تُخْبِرُنِي جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنَّ تَفَكُّرِي فِيهِ لَعَجَبٌ
قَالَ فَقَالَ سَأَلْتَ وَ أَعْضَلْتَ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ اسْتَقْصَيْتَ فَافْهَمْ وَ فَرِّغْ قَلْبَكَ وَ أَصْغِ سَمْعَكَ أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَضَعَ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ هُوَ جَوْهَرَةٌ أُخْرِجَتْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى آدَمَ
فَوُضِعَتْ فِي ذَلِكَ الرُّكْنِ لِعِلَّةِ الْمِيثَاقِ
وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ‏ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ‏ حِينَ أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ تَرَاءَى لَهُمْ رَبُّهُمْ وَ مِنْ ذَلِكَ الرُّكْنِ يَهْبِطُ الطَّيْرُ عَلَى الْقَائِمِ فَأَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ ذَلِكَ الطَّيْرُ وَ هُوَ وَ اللَّهِ جَبْرَئِيلُ ع وَ إِلَى ذَلِكَ الْمَقَامِ يُسْنِدُ ظَهْرَهُ وَ هُوَ الْحُجَّةُ وَ الدَّلِيلُ عَلَى الْقَائِمِ وَ هُوَ الشَّاهِدُ لِمَنْ وَافَى ذَلِكَ الْمَكَانَ وَ الشَّاهِدُ لِمَنْ أَدَّى إِلَيْهِ الْمِيثَاقَ وَ الْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ
وَ أَمَّا الْقُبْلَةُ وَ الِالْتِمَاسُ فَلِعِلَّةِ الْعَهْدِ تَجْدِيداً لِذَلِكَ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ وَ تَجْدِيداً لِلْبَيْعَةِ وَ لِيُؤَدُّوا إِلَيْهِ الْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ فَيَأْتُونَهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ لِيُؤَدُّوا إِلَيْهِ ذَلِكَ الْعَهْدَ
أَ لَا تَرَى أَنَّكَ تَقُولُ
أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ
وَ اللَّهِ مَا يُؤَدِّي ذَلِكَ أَحَدٌ غَيْرُ شِيعَتِنَا وَ لَا حَفِظَ ذَلِكَ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ أَحَدٌ غَيْرُ شِيعَتِنَا وَ إِنَّهُمْ لَيَأْتُونَهُ فَيَعْرِفُهُمْ وَ يُصَدِّقُهُمْ وَ يَأْتِيهِ غَيْرُهُمْ فَيُنْكِرُهُمْ وَ يُكَذِّبُهُمْ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَحْفَظْ ذَلِكَ غَيْرُكُمْ فَلَكُمْ وَ اللَّهِ يَشْهَدُ وَ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهِ يَشْهَدُ بِالْحِقْدِ وَ الْجُحُودِ وَ الْكُفْرِ وَ هُوَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ مِنَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَجِي‏ءُ وَ لَهُ لِسَانٌ نَاطِقٌ وَ عَيْنَانِ فِي صُورَتِهِ الْأُولَى تَعْرِفُهُ الْخَلْقُ وَ لَا تُنْكِرُهُ يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ وَ جَدَّدَ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عِنْدَهُ بِحِفْظِ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ يَشْهَدُ عَلَى كُلِّ مَنْ أَنْكَرَ وَ جَحَدَ وَ نَسِيَ الْمِيثَاقَ بِالْكُفْرِ وَ الْإِنْكَارِ
وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ فَهَلْ تَدْرِي مَا كَانَ الْحَجَرُ قَالَ قُلْتُ‏ لَا قَالَ كَانَ مَلَكاً مِنْ عُظَمَاءِ الْمَلَائِكَةِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا أَخَذَ اللَّهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمِيثَاقَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ أَقَرَّ ذَلِكَ الْمَلَكُ فَاتَّخَذَهُ اللَّهُ أَمِيناً عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ فَأَلْقَمَهُ الْمِيثَاقَ وَ أَوْدَعَهُ عِنْدَهُ وَ اسْتَعْبَدَ الْخَلْقَ أَنْ يُجَدِّدُوا عِنْدَهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ الْإِقْرَارَ بِالْمِيثَاقِ وَ الْعَهْدِ الَّذِي أَخَذَهُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ جَعَلَهُ اللَّهُ مَعَ آدَمَ فِي الْجَنَّةِ يُذَكِّرُهُ الْمِيثَاقَ وَ يُجَدِّدُ عِنْدَهُ الْإِقْرَارَ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَلَمَّا عَصَى آدَمُ فَأُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّةِ أَنْسَاهُ اللَّهُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى وُلْدِهِ لِمُحَمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ ص وَ جَعَلَهُ بَاهِتاً حَيْرَانَ فَلَمَّا تَابَ عَلَى آدَمَ حَوَّلَ ذَلِكَ الْمَلَكَ فِي صُورَةِ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ فَرَمَاهُ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى آدَمَ وَ هُوَ بِأَرْضِ الْهِنْدِ فَلَمَّا رَآهُ أَنِسَ إِلَيْهِ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُهُ بِأَكْثَرَ مِنْ أَنَّهُ جَوْهَرَةٌ فَأَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ يَا آدَمُ أَ تَعْرِفُنِي ؟
قَالَ لَا
قَالَ أَجَلْ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكَ الشَّيْطَانُ وَ أَنْسَاكَ ذِكْرَ رَبِّكَ وَ تَحَوَّلَ إِلَى الصُّورَةِ الَّتِي كَانَ بِهَا فِي الْجَنَّةِ مَعَ آدَمَ فَقَالَ لآِدَمَ أَيْنَ الْعَهْدُ وَ الْمِيثَاقُ فَوَثَبَ إِلَيْهِ آدَمُ وَ ذَكَرَ الْمِيثَاقَ وَ بَكَى وَ خَضَعَ لَهُ وَ قَبَّلَهُ وَ جَدَّدَ الْإِقْرَارَ بِالْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ ثُمَّ حَوَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى جَوْهَرِ الْحَجَرِ دُرَّةً بَيْضَاءَ صَافِيَةً تُضِي‏ءُ فَحَمَلَهُ آدَمُ عَلَى عَاتِقِهِ إِجْلَالًا لَهُ وَ تَعْظِيماً فَكَانَ إِذَا أَعْيَا حَمَلَهُ عَنْهُ جَبْرَئِيلُ حَتَّى وَافَى بِهِ مَكَّةَ فَمَا زَالَ يَأْنَسُ بِهِ بِمَكَّةَ وَ يُجَدِّدَ الْإِقْرَارَ لَهُ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَهْبَطَ جَبْرَئِيلَ إِلَى أَرْضِهِ وَ بَنَى الْكَعْبَةَ هَبَطَ إِلَى ذَلِكَ الْمَكَانِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْبَابِ وَ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ تَرَاءَى لِآدَمَ حِينَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ وَ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ أَلْقَمَ الْمَلَكَ الْمِيثَاقَ فَلِتِلْكَ الْعِلَّةِ وُضِعَ فِي ذَلِكَ الرُّكْنِ وَ نَحَّى آدَمَ مِنْ مَكَانِ الْبَيْتِ إِلَى الصَّفَا وَ حَوَّاءَ إِلَى الْمَرْوَةِ وَ جَعَلَ الْحَجَرَ فِي الرُّكْنِ فَكَبَّرَ اللَّهَ وَ هَلَّلَهُ وَ مَجَّدَهُ فَلِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّةُ بِالتَّكْبِيرِ فِي اسْتِقْبَالِ الرُّكْنِ الَّذِي فِيهِ الْحَجَرُ مِنَ الصَّفَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْدَعَهُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ وَ أَلْقَمَهُ إِيَّاهُ دُونَ غَيْرِهِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخَذَ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ ص بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ ع بِالْوَصِيَّةِ اصْطَكَّتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَسْرَعَ إِلَى الْإِقْرَارِ بِذَلِكَ ذَلِكَ الْمَلَكُ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ أَشَدُّ حُبّاً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ مِنْهُ فَلِذَلِكَ اخْتَارَهُ‏ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ أَلْقَمَهُ الْمِيثَاقَ فَهُوَ يَجِي‏ءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانٌ نَاطِقٌ وَ عَيْنٌ نَاظِرَةٌ لِيَشْهَدَ لِكُلِّ مَنْ وَافَاهُ إِلَى ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ حَفِظَ الْمِيثَاقَ‏.
بكير بن اعين گويد:
از امام صادق عليه السّلام پرسيدم:
براى چه خداوند
حجر الاسود را در
ركن مخصوص آن قرار داد كه اكنون در آنجاست و در
ركن ديگرى قرار نداد؟
و براى چه آن را بوسند؟
و چرا آن از بهشت بيرون آورده شده است‌؟
و براى چه پيمان و عهد بندگان در آن – نه در غير آن – قرار داده شده‌؟
سبب اين كار چيست‌؟
خداوند مرا فداى شما گرداند! مرا از اين امور آگاه سازيد؛
چراكه فكرم در اين مورد شگفت‌زده شده است.
راوى گويد:
آن حضرتش فرمود:
سؤال كردى و مسألۀ مشكلى را مطرح نمودى و خواستار دست‌يابى به نهايت آن شده‌اى.
اينك پاسخ را بشنو و دل خود را خالى و گوش فراده – ان شاء اللّه – تو را آگاه خواهم ساخت.
همانا خداوند تبارك و تعالى حجر الاسود را – كه گوهرى بود – از بهشت براى آدم عليه السّلام بيرون آورد و به خاطر پيمان، در آن ركن گذارده شد.
به دليل اين‌كه آن‌گاه كه خداوند از فرزندان آدم از نسل‌هاى آنان از فرزندانشان در آن مكان پيمان گرفت، در همان‌جا براى آنان ظاهر شد تا او را ديدند، و از همان مكان است كه پرنده‌اى براى قائم عليه السّلام فرود مى‌آيد و نخستين كسى كه با او بيعت مى‌كند، همان پرنده است كه به خدا سوگند او جبرئيل عليه السّلام است.
و حضرت قائم عليه السّلام همان مكان تكيه مى‌دهد و همو حجّت و دليل بر آن حضرت است.
او شاهد براى افرادى است كه در آن مكان او را ديدار كرده‌اند، و گواه بر كسى است كه پيمان و عهدى را كه خداوند عز و جلّ‌ بر بندگان گرفته است، ادا كرده است.
و امّا علّت بوسيدن و دست ساييدن به آن، جهت تجديد همان عهد و پيمان و بيعت است، تا آن عهدى كه خداوند در ميثاق از آنان گرفته است به او ادا كنند.
ازاين‌رو مردم هر سال نزد آن مى‌آيند و آن عهد و امانتى را كه از آنان گرفته شده، ادا مى‌كنند.
مگر تو نمى‌گويى:
«امانت خود را ادا كردم و ميثاق و پيمانم را تجديد نمودم تا اين‌كه براى من به وفاى به پيمان گواهى دهى»؟!،
به خدا سوگند! جز شيعيان ما كسى آن را ادا نمى‌كند و جز آنان، آن عهد و ميثاق را حفظ‍‌ نمى‌نمايد، و به راستى كه شيعيان ما نزد آن مى‌آيند، همۀ آنها را مى‌شناسد و آنان را تصديق مى‌كند، و ديگران (غير شيعيان) نزد آن مى‌آيند، آنها را انكار مى‌كند و تكذيب مى‌نمايد.
چراكه كسى جز شما شيعيان آن را حفظ‍‌ نمى‌كند،
به خدا سوگند! او براى شما گواهى مى‌دهد و عليه آنان به پيمان‌شكنى، انكار و كفر گواهى مى‌دهد.
او در روز قيامت حجّت بالغۀ خداوند بر آنان است و در آن روز در حالتى مى‌آيد كه زبانى گويا و دو چشم بينا در صورت دارد. خلق او را مى‌شناسند و او را انكار نمى‌كنند، به حفظ‍‌ عهد و پيمان و اداى امانت شهادت مى‌دهد، و بر هر كسى كه او را انكار كرده و عهد و پيمان را فراموش كرده به كفر و انكار گواهى مى‌دهد.
در مورد اين‌كه خداوند حجر الاسود را از بهشت خارج ساخت، آيا مى‌دانى حجر الاسود چه بود؟
عرض كردم: نه.
فرمود: فرشته‌اى از فرشتگان بزرگ در پيشگاه خدا بود. و هنگامى كه خداوند از فرشتگان پيمان گرفت، اوّلين فرشته‌اى بود كه به آن ايمان آورد و به آن اقرار كرد.
خداوند او را بر همه آفريدگانش امين قرار داد و عهد و پيمان را بر دهان او نهاد و آن را به عنوان وديعه نزد او گذارد، و بندگان را به بندگى گرفت كه هر سال در نزد او به آن ميثاق و عهدى كه خداوند عز و جلّ‌ از آنان گرفته، تجديد عهد كنند، و بدان اقرار نمايند،
آن‌گاه خداوند او را در بهشت با آدم قرار داد تا عهد و پيمان را به ياد او آورد و هرساله در نزد آن تجديد اقرار كند.
هنگامى كه آدم مخالفت كرد و از بهشت بيرون شد، خداوند آن عهد و ميثاقى را كه بر او و بر فرزندانش براى حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و وصىّ‌ آن حضرت عليه السّلام گرفته بود، از يادش برد و او را متحيّر و سرگردان قرار داد.
هنگامى كه خداوند توبۀ آدم را پذيرفت، آن فرشته را به صورت مرواريدى سفيدرنگ گردانيد و از بهشت به سوى آدم – كه در سرزمين هند بود – فرود آورد،
وقتى كه آدم او را ديد با او انس گرفت با آن‌كه او را جز گوهرى سفيد نمى‌شناخت.
خداوند عزّ و جلّ‌ او را به سخن درآورد و به او گفت: اى آدم! آيا مرا مى‌شناسى‌؟
گفت: نه.
گفت: آرى، شيطان بر تو چيره گشت و ياد خدا را از ياد تو برد.
سپس به همان صورتى كه در بهشت با آدم بود برگشت و به او گفت: عهد و ميثاق كجاست‌؟
آدم به طرف او برجست، ميثاق را به ياد آورد، گريه نمود، براى او خضوع كرد و او را بوسيد و اقرار به عهد و ميثاق كرد و آن را تجديد نمود. آن‌گاه خداوند عزّ و جلّ‌ آن را به گوهر و مرواريدى سفيد و صاف و روشنى‌بخش برگردانيد.
و آدم به خاطر بزرگ‌داشت و شكوه و عظمتش آن را روى دوش خود حمل مى‌كرد و هرگاه خسته مى‌شد جبرئيل آنان برمى‌داشت تا اين‌كه آن را به مكّه آورد و پيوسته به آن انس مى‌گرفت و شب و روز اقرار را براى او تازه مى‌كرد.
هنگامى كه خداوند عزّ و جلّ‌ كعبه را ساخت حجر را در همان مكان گذارد، زيرا خداوند تبارك و تعالى در همان مكان از فرزندان آدم پيمان گرفته بود و در همان مكان ميثاق را بر دهان آن فرشته نهاده بود. به همين جهت در آن ركن گذارده شد.
آدم را از مكان كعبه به كوه صفا و حوّا را به كوه مروه فاصله داد و حجر الاسود را در آن ركن گذارد.
هنگامى كه آدم از صفا نگاه كرد و حجر را ديد كه در ركن نهاده شده، اللّه اكبر و لا اله الاّ اللّه گفت و خدا را به بزرگى ياد كرد. به همين سبب سنّت بر اين جارى شد كه به هنگام آغاز سعى تكبير بگويند و روى خود را از طرف صفا به ركنى كه حجر الاسود در آن نهاده شده متوجّه سازند، زيرا خداوند ميثاق و عهد را به او سپرد و به ديگر فرشتگان نسپرد. زيرا هنگامى كه خداوند عزّ و جلّ‌ براى ربوبيت خود، نبوّت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و وصايت و جانشينى حضرت على عليه السّلام پيمان گرفت، فرشتگان سخت به هراس افتادند و اركان وجودشان لرزيد.
پس نخستين موجودى كه دراين‌باره به اقرار بشتافت همان فرشته حجر الاسود بود، و در ميان فرشتگان كسى نبود كه از او بيشتر محمّد و آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله را دوست بدارد و به همين سبب خداوند عزّ و جلّ‌ آن را برگزيد و ميثاق را بر دهان او نهاد و در روز قيامت در حالتى مى‌آيد كه زبانى گويا و چشمى بينا دارد، و دربارۀ كسى كه در آن مكان با او ديدار كرده و ميثاق را محفوظ‍‌ داشته است شهادت مى‌دهد.

[نقض عهد – انهدام دین]:
صاحب نور، عمود خیمه اعتقادی دنیای قلب است.
اهل شک حسود، عمدا این عمود خیمه دنیای قلب خود را خراب می‌کنند و می‌شکنند،
لذا صدای انهدام و تخریب بیت اعتقادی آنها را با گوش جان می‌توان شنید،
که خبر از نقض عهد آنها با صاحب نور خود می‌دهد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّينِ
فَمَنْ تَرَكَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِينَهُ
وَ مَنْ تَرَكَ أَوْقَاتَهَا يَدْخُلُ الْوَيْلَ
وَ الْوَيْلُ وَادٍ فِي جَهَنَّمَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ
.

تهدمت والله ارکان الهدی

ناگهان دیدند صدایی از مسجد بلند است:
تهدمت والله ارکان الهدی
قتل ابن عم المصطفی
قتل علی المرتضی
ارکان هدایت فروریخت
پسر عم پیغمبر را کشتند
علی بن ابی طالب را شهید کردند.

مشتقات ریشۀ «نقض» در آیات قرآن:

الَّذينَ يَنْقُضُونَ‏ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)
فَبِما نَقْضِهِمْ‏ ميثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلاً (155)
فَبِما نَقْضِهِمْ‏ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (13)
الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ‏ عَهْدَهُمْ في‏ كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56)
الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ‏ الْميثاقَ (20)
وَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ‏ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25)
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (91)
وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي‏ نَقَضَتْ‏ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (92)
الَّذي أَنْقَضَ‏ ظَهْرَكَ (3)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی