Restricted Area!
keep Out!
«حمی – حمأ» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«هذا شىء حِمًى: أى محظورٌ لا يُقْرَبُ.»
«أَحْمَى المكانَ: آن جاى را قرق كرد يا قرق شده يافت تا كسى به آن نزديك نشود.»
+ «حَظِيرَةِ الْقُدْسِ»: منطقة محظورة، حوزه استحفاظی.
+ «ثوی – اکرمی مثواه»
«حُمَةُ العقرب: سَمُّهَا و ضَرُّهَا»
«حَمَيْتُ المريضَ الطعامَ»
«احْتَمَيْتُ من الطعام»
قُرُق کردن [ترکی]:
ممانعت کردن، قدغن کردن، بازداشتن از آمدن و دخول و خروج.
جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن.
جایی که مخصوص اشخاص خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا جلوگیری شود.
قرق: جای قرنطینه شده.
قرقچی: نگهبان قرق
مفهوم: حفاظت، قدغن، ممنوعالورود.
ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی.
محلی که اختصاص به کسانی دارد و ورود دیگران ممنون است. منع و بازداشت.
«قُرُق کردن»: فنس کشیدن!
مثلا یاغیها فلان منطقه را برای خودشون قُرُق کردهاند!
قلب حسود، در حوزۀ استحفاظی شیطان است!
+ معوذتین:
برای اینکه قلبت قرقگاه شیطان نشه و در استحواذ شیطان نری، باید به نورت پناه ببری از شر وسوسههای شیطان.
مثلا میگن شکارگاه رو برای شکار شاه، قرق کردند!
«قرق شکارگاه»: «preserve»
«قرق کردن»: «to fence, to preserve, to exclude outsiders from»
شیطان دور قلب حسود رو حصار میکشه و این قلب رو قرق میکنه تا چیزهای با ارزش درونشو شکار کنه و از بین ببره!
+ فیلم نیلوفر مرداب
+ «ولایة علی بن ابیطالب حصنی …»
«حمی: محظورٌ لا يُقْرَبُ»
قلب حسود، قُرُقگاه شیطان! تَصْلى ناراً حامِيَةً!
شیطان، قلب حسود رو قُرُق کرده! إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ!
قُرُقگاه!
واژه «حمى» يعنى قرقگاه و جايى كه استفاده از آب و علف زمين آنجا فقط براى يك فرد آزاد بوده و ديگران را منع مىنمودند و اگر انسان و حيوانى به آنجا وارد مىشد از آزار و حمله صاحب زمين در امان نبود.
+ «لا حمى الّا اللّه و رسوله»
حمیة النفس (حب النفس – حبّ الله):
[حمیت – عقل و هوا]:
حمیت ، تعصّب ، حمایت ، جانبداری ، طرفداری ، دفاع ، حفاظت ، رعایت ، الاهل ، … ، از هوای نفس و انتخاب او [دنیا] بعنوان ابزار آرامش قلب نا آرام موجب تاریکی قلب میشود.
چرا ما بجای این همه طرفداری از تمناهای هوای نفس، طرف عقل را نمیگیریم و به انتخاب او یعنی آخرت، یعنی نور ولایت، یعنی بهشت، بعنوان ابزار آرامش هیچ ارزشی قائل نیستیم؟!
عقل و هوای نفس در قلب ما، با هم ضدیت و طرفیت دارند. «مجاهدۀ قلبی»
بعضیها طرف عقل را میگیرند و اکثرا از هوای نفس جانبداری میکنند.
اهل نور، طرف عقل را میگیرند و حسود از تمناهای خود جانبداری میکند.
علامت حمایت از عقل این است که بوی آخرت در قلب با نور و آرامش استشمام میشود،
و علامت طرفداری از هوای نفس این است که بوی تاریکی و نا آرامی را می دهد.
[اهل = طرفدار]
(1) اهل آخرت : طرفدار عقل
(2) اهل دنیا : طرفدار هوای نفس
[حمیت نفس – تسویل نفس]:
تسویل نفس همون حمیة النفس است. دلخواه و تمنا چون برای قلبت زینت شده میشه تسویل، میشه خواستۀ تو، و چون به شدت ازش جانبداری میکنی میشه حمیّت!
[حميّه – سكينه]:
إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ
وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى
وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها
وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً
«حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ» أي عادة آبائهم في الجاهلية أن لا يذعنوا لأحد و لا ينقادوا له
و ذلك أن كفار مكة قالوا قد قتل محمد و أصحابه آباءنا و إخواننا و يدخلون علينا في منازلنا فتتحدث العرب أنهم دخلوا علينا على رغم أنفنا و اللات و العزى لا يدخلونها علينا فهذه الحمية الجاهلية التي دخلت قلوبهم و قيل هي أنفتهم من الإقرار لمحمد ص بالرسالة و الاستفتاح ببسم الله الرحمن الرحيم حيث أراد أن يكتب كتاب العهد بينهم عن الزهري.
«حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ» يعنى: همان عادت پدرانشان در دوران جاهليت را دارند كه هيچگاه حاضر نيستند احدى را قبول كنند و تسليم او شوند، زيرا كفار مكه گفته بودند محمد و يارانش پدران و برادران ما را كشتهاند و اينك وارد منزلهاى ما ميشوند، و اعراب با خود گفتند كه ياران محمد بر خلاف ميل ما ميخواهند وارد بر ما شوند و لات و عزى بتهاى ما نيز نمىخواهند اينان بر ما وارد شوند، و اين يك نوع تعصب جاهلانه بود كه وارد دلهاى آنان شده بود.
زهرى گفته است منظور از حميت جاهليت سرسختى كفار بود از اقرار به رسالت حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و نيز شروع نمودن صلحنامه حديبيه كه بين مسلمانان و آنان نوشته ميشد به كلمه (بسم اللَّه الرحمن الرحيم).
أَيُّ شَيْءٍ السَّكِينَةُ عِنْدَكُمْ ؟
يَبْنِي الْأَسَاسَ [بَنَاء الْكَعْبَةَ] عَلَيْهَا[السَّكِينَةُ]
السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ السَّكِينَةِ
[ سَكينَة – حَمِيَّة ]
[وَ الْإِنْصَافُ وَ ضِدَّهُ الْحَمِيَّةَ]
و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛
خطبه قاصعه
امْلِكْ حَمِيَّةَ نَفْسِكَ:
حمايت نفس: مبادا به هنگام نا آرامي، از عيوب نفس خويش حمايت كني!
علامت حمايت از عيوب نفس، اينست كه زود غضبناک میشوی و از جا ميپري!
[سَوْرَةَ غَضَبِكَ [حَدِّكَ] وَ سَطْوَةَ يَدِكَ وَ غَرْبَ لِسَانِكَ]
در حالت آرامش [حَتَّى يَسْكُنَ غَضَبُكَ]، تو مالك اختيار هستي. [فَتَمْلِكَ الِاخْتِيَارَ]
تنها راه رسيدن به آرامش در دل شرايط نا آراميها، يقين به وعدههاي اخروي است، [بِذِكْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّكَ] یعنی قلبت نور بهشت رو حس کنه!
و أنه [ابليس] أول من أظهر العصبية و تبع الحمية
لَمْ يُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ
[حمیت ابلیس]:
إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانُوا يَحْسَبُونَ أَنَّ إِبْلِيسَ مِنْهُمْ
وَ كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْهُمْ
فَاسْتَخْرَجَ مَا فِي نَفْسِهِ بِالْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ
فَقَالَ
خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.
مشتقات ریشۀ «حمی» در آیات قرآن:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (103)
يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (35)
إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً (26)
تَصْلى ناراً حامِيَةً (4)
نارٌ حامِيَةٌ (11)
حمأ:
+ «حمیّت»
[وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ … مِنْ حَمَإٍ]:
اصلا انسان با ویژگی «حمایت و جانبداری از یک اعتقاد» خلق و عجین شده است.
این تند و تیزی در ذات نوع بشر از ریشه واژه حما و از این جای آیه « مِنْ حَمَإٍ » معلوم می شود.
+ « عَيْنٍ حَمِئَةٍ »
[هدایت – « الطِّينَاتُ ثَلَاثَةٌ »] :
+ «طینت و ولایت»
+ «لزب»
این حدیث زیبا رابطه مبحث هدایت و طینت است بعبارت دیگر حدیث مهمی برای بحث طینت و نور ولایت است. اهل یقین با آشنایی با معالم ربانی روح و جسمشان طیب می شود و این تغییر ساختار طینت به برکت نور ولایت از طینت ناپاک گنهکار به طینت پاک بهشتی به برکت یاد معالم ربانی در دل شرایط عرضه آیات ممکن خواهد شد.
« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ
وَ خَلَقَ النَّاصِبَ مِنْ طِينَةِ النَّارِ
وَ قَالَ
إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ
فَلَا يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا عَرَفَهُ
وَ لَا يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ الْمُنْكَرِ إِلَّا أَنْكَرَهُ
قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ
الطِّينَاتُ ثَلَاثَةٌ
طِينَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنُ مِنْ تِلْكَ الطِّينَةِ إِلَّا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ هُمْ صَفْوَتُهَا وَ هُمُ الْأَصْلُ وَ لَهُمْ فَضْلُهُمْ
وَ الْمُؤْمِنُونَ الْفَرْعُ مِنْ طِينٍ لازِبٍ
كَذَلِكَ لَا يُفَرِّقُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ شِيعَتِهِمْ
وَ قَالَ طِينَةُ النَّاصِبِ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ
وَ أَمَّا الْمُسْتَضْعَفُونَ فَ مِنْ تُرابٍ لَا يَتَحَوَّلُ مُؤْمِنٌ عَنْ إِيمَانِهِ وَ لَا نَاصِبٌ عَنْ نَصْبِهِ
وَ لِلَّهِ الْمَشِيَّةُ فِيهِمْ جَمِيعاً . »
[پرهیز از غذا – پرهیز از گناه!] :
عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمِي مِنْ طَعَامٍ مَخَافَةَ الدَّاءِ كَيْفَ لَا يَحْتَمِي مِنَ الذُّنُوبِ مَخَافَةَ النَّارِ
مشتقات ریشۀ «حمأ» در آیات قرآن:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26)
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28)
قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33)
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً (86)