دکتر محمد شعبانی راد

خانه‌تکانی قلب با سفیر نورانی! بِأَيْدِي‏ سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ!

Luminous House Cleaning Services!
Luminous Heart Cleaning Services!

«سفر» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سَفْرُ البيتِ: پاك كردن خانه با جاروب»
«مِسْفَر يا مِكْنَس: جاروب و تميز كردن خانه يا روبيدن»
با جاروب نورانی، خونه کثیف دلتو، خانه‌تکانی کن.
حالا آرامش و مهربانی، به سبب این نور زیبا، در قلبت حکمفرما میشود!
چی دیگه میخوای غیر از این؟!
«سَفَرَتِ الْمَرأةُ: آن زن چهره‌‏ى خود را برهنه كرد، نقاب از چهره برافكند.»
«مَسَافِرُ الوجه: آنچه از صورت كه پيدا و نمايان باشد (مناطق اکسپوز!)»
در این مسافرت اختصاصی، عیب حسادتت اکسپوز و نمایان می شود!
و اگه دل به کار بدهی، این عیب غیرفعال می شود و از شرّش در امان میمانی!
دیگه تمناهات، برات رنگی نداره!
«سِفْر: كتابى است كه از حقايق پرده برمى‌‏دارد.»
در این سفر نورانی است که پرده از عیب حسادت برداشته میشه و زمینه پاکسازی اون فراهم میشه.
«آیات، پرده از روی عیوب دنیای قلب‌ها بر می‌دارند.»
امام علی علیه السلام:
«السّفر میزان الاخلاق»
همچنین در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«السُّفَارة: خاكروبه يا زباله»
«راه دفع خاکروبه‌ها و زباله‌های درون قلب ما (یعنی حسد) فقط حضور همین سفیر نورانی است.»
+ «سفر انفرادی با نور!»
+ «درناژ حسادت!»
+ «غسل»
+ «طهر»

ملک موکل، سفیر نور علم، برای قلوب اهل نور است!

امام سجاد علیه السلام:
وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِكَ بِإِينَاعِ الثَّمَرَةِ،
وَ أَحْيِ بِلَادَكَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ،
وَ أَشْهِدْ مَلَائِكَتَكَ الْكِرَامَ السَّفَرَةَ
بِسَقْيٍ مِنْكَ نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِيعٍ عَاجِلٍ.

و با رسيده شدن ميوه بر بندگانت احسان فرما،
و با شكفته شدن شكوفه و گل و گياه شهرهايت را زنده نما،
و فرشتگانت را كه بزرگوار و نويسنده (يا سفراء و فرستادگان) اند آماده ساز
بآب رساندن سودمند از جانب خود كه فراوانى همواره و باريدن بسيار داشته (همه جا را فراگيرد) سخت و تند و شتابان باشد.

فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ‏ أَسْفارِنا!

حسود، خواهان سفر انفرادی با نور نیست!

«سیر» و «سفر» از هزار واژگان مترادف «نور الولایة» هستند.
حسود، خواهان بعد و انفصال از نور است «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا»،
نه قرب و اتّصال به نور «قُرىً ظاهِرَةً: شهرهای متّصل به هم»!
این «بعد و انفصال» همان قول «لا مساس» سامری است!
همان «تبعید یوسف ع» است.

[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۵ الى ۱۹]
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (۱۸)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم،و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم. در اين [راه‏]ها، شبان و روزان آسوده‌‏خاطر بگرديد.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ
فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۱۹)
تا گفتند: «پروردگارا، ميان [منزلهاى‏] سفرهايمان فاصله انداز.» و بر خويشتن ستم كردند. پس آنها را [براى آيندگان، موضوعِ‏] حكايتها گردانيديم، و سخت تارومارشان كرديم؛ قطعاً در اين [ماجرا] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست.

اوّل هم‌سفر، بعدا سفر!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«الرَّفِيقُ ثُمَّ السَّفَر»
«نخست هم‌سفر را بياب و بعد آماده‌ى حركت شو.»
امام علی علیه السلام:
«الرَّفِيقُ قَبْلَ الطَّرِيقِ وَ عَنِ اَلْجَارِ قَبْلَ اَلدَّارِ‏»
«هميشه پيش از سفر از همسفر پرسان شو و پيش از خانه از همسايه.»

سفر نورانی، با هم‌سفر نورانی!

تنهایی سفر کردن، با هم‌سفر نورانی، چه مزه‌ای داره؟!

أَنَا … أَدِيبُ السَّفَرَةِ!

قلب اهل نور، تربيت‌شدۀ سفيری بنام فرشتۀ نگهبان است!
امام صادق عليه السلام:
أنا فَرعٌ من فُروعِ الزَّيتونَةِ،
و قِنديلٌ مِن قَنادِيلِ بَيتِ النُّبُوَّةِ،
و أديبُ السَّفَرَةِ،
و رَبيبُ الكِرامِ البَرَرَةِ،
و مِصباحٌ مِن مَصابيحِ المِشكاةِ الّتي فيها نُورُ النُّورِ،
و صَفوُ الكَلِمَةِ الباقِيَةِ في عَقِبِ المُصطَفَينَ إلى يَومِ الحَشرِ.
من شاخه‌اى از شاخه‌هاى آن درخت زيتونم
و قنديلى از قنديلهاى خانه نبوّت
و تربيت شده سفيران (فرشتگان)
و دست‌پرورده ارجمندان نيكوكار
و چراغى از آن چراغ‌هاى چراغدان كه در آن نورِ نور است
و برگزيده كلمه‌اى كه تا روز قيامت در نسل برگزيدگان باقى است.

سفر:
«سَفَرَتِ الْمَرأةُ»
«سَفْرُ البيتِ»
«سَفَرَتِ الْمَرأةُ: آن زن چهرۀ خود را برهنه كرد، نقاب از چهره برافكند.»
انگاری چشمش به چیزی یا کسی افتاده (شوهرش) و لذا این تغییر وضعیت از حالت صورت پوشیده به صورت برهنه را برای خودش ایجاد کرده! پس باز هم همان فرآیند 1+1 پیش آمده و این میشه سفر و میشه وفز و میشه هزار واژه مترادف نور الولایة.
از یک وضعیت به وضعیت دیگر در آمد.
+ «وفز – الوَفَزُ: السَّفَرُ»:
قلب اهل یقین یه جا ساکن نیست!
در یک وضعیت، ثابت و فیکس نیست!
مدام حالی به حالی میشه!
+ «قلب پویا»: قلب سلیم، ایستا نیست، پویاست!
دائما در حال سفر و جابجایی بین نور و ظلمت است و از این جابجایی بین این دو وضعیت، کلامی را متوجه می‌شود. پس اهل یقین، اهل سفر اند و قلب مسافر، قلب اهل یقین است که مدام در حال مسافرت و جابجایی بین دو کلام است و اینگونه علم برایش آشکار می‌شود.
با درک حضور و غیاب نور در ملکوت قلب، انگاری متوجه رضا و سخط ولیّ خدا میشی و میفهمی خدای مهربان داره با تو صحبت میکنه و نظرشو، چه رضایت باشه و چه کراهت، بهت میفهمونه و این یعنی از معنای کلمة الله، قلبا بهره مند میشی و این میشه ربوبیت خدا برای بنده!
این مفهوم و معنای «از یک وضعیت به وضعیت دیگر در آمد.» از واژه «علل» و هزار واژۀ مترادف نور الولایة نیز استنباط می‌شود.
+ مفهوم زیبای «آشکار»
+ «بین – بان الصبح»
«مَسَافِرُ الوجه: آنچه از صورت كه پيدا و نمايان باشد. (مناطق اکسپوز!)»
«سفر الرجل عمامته»
«سَفَرَ العمامة عن الرّأس»
«سُفُور: اثر يا نشانه كه بر روى پوست بدن انسان و مانند آن باشد.»
«السُّفْرَة- ج‏ سُفَر: توشه و غذاى مسافر، سُفره يا خوان كه بر روى آن غذا نهند.»
در محاوره زبان فارسی هم میگیم:
سفرۀ دلشو برای تو باز کرد و هر چی توی دلش داشت رو برای تو داره میریزه روی دایره.
«سَفَرَ الخِمَارَ عن الوجه: روپوش از چهره برگرفت.»
«سَفْرُ البيتِ: پاك كردن خانه با جاروب (مكنس يا مسفر
«مِسْفَر يا مِكْنَس: جاروب و تميز كردن خانه يا روبيدن»
«جاروب – مِسْفَر»: نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنها.
«سَفْرُ البيتِ: كَنْسُهُ‏ بِالْمِسْفَرِ، أي: المكنس، و ذلك إزالة السَّفِيرِ عنه، و هو التّراب الذي يكنس منه.»
انگاری یادآوری معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات و استعمال اندیشه او، قلب ما را از عیوب بخل و حسد پاکسازی می‌کند. «سَفْرُ البيتِ»
آیات پرده از روی عیوب دنیای قلب بر می‌دارد «سَفَرَ الخِمَارَ عن الوجه»
«سِفْر: كتابى است كه از حقايق پرده برمى‏‌دارد.»
«بِأَيْدِي‏ سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ»: معالم ربانی و آیاتی که موید اندیشه صاحبان نور است، همه و همه به دست توانای آل محمد ع- «بِأَيْدِي‏ سَفَرَةٍ»- برای ما مقدر و عنایت می‌شوند. ان شاء الله قدر این نعمت‌ها را– که «كِرامٍ بَرَرَةٍ» هستند- بدانیم تا از این گروه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» باشیم.
«سِفَارة: يعنى رسالت و پيام و پيامبرى»:
«الأصل في ذلك‏ السَّفَرُ، و هو كشف الغطاء
لأن‏ السَّفَرَة يؤدون الكتاب إلى الأنبياء و المرسلين
و يكشفون به الغطاء عما التبس عليهم من الأمور المكنونة حقائقها»
+ مفهوم زیبای «نماینده»: سفیر یعنی نماینده!
+ «سفارة»
«السَّفِيرُ: الرّسول بين القوم يكشف و يزيل ما بينهم من الوحشة، 
سفیر، فرستاده و رسول از ميان قوم و ملّت كه با سفارت خود و رابطه با ساير ملّت‏ها، انزوا و انقطاع قومش را نسبت به ديگران برطرف مى‌‏كند.»
«السِّفَارَةُ: الرّسالة، فالرّسول، و الملائكة، و الكتب، مشتركة في كونها سَافِرَةٌ عن القوم ما استبهم عليهم،
سِفَارة، يعنى رسالت و پيام و پيامبرى، پس رسول و ملائكة و كتب براى اينست كه اشتباهات مردم را از قوم خود برطرف مى‌‏كند و در معنى مشتركند.

خانه‌تکانی قلب با سفیر نورانی! بِأَيْدِي‏ سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ!
«سفار: حديده‏‌اى است كه در بينى شتر قرار مى‏‌دهند.»
در اهل یقین می‌توانی علامت و نشانه‌ای از اینکه کارهایی با یاد نورش انجام داده، پیدا کنی!
انگاری برند صاحب نور، روی کارهاشه!
انگاری با داشتن این برند، حالا شده نمایندۀ صاحب نور،
در ترویج اندیشه او برای دیگرانی که بهشون بر میخوره!
می‌توانی از روی این اعمال صالح که محصول ازدواج تاویلی علم پدر باضافه عمل مادر است، تولید نور فرزند آرامش، یعنی عمل صالح را ببینی و بفهمی که این شخص، از اهل یقین زمان خود نسبت به نور خودش می‌باشد و داشتن این علامت، مثل داشتن سفار در بینی شتر است.
+ «کوی: كَوَيْتُ‏ الدّابة بالنار»
و خوشا به این سعادت که اهل یقین چنین علامتی (یعنی قلب سلیم نور علی نور شده) را به افتخار بر سینۀ خود نسب نموده و به آن می‌بالند.
«أَسْفَرَ البعيرَ: در بينى شتر (سِفَار) نهاد.»
+ «حکم – کنترل»: «اين ابزار بسان (الحَكَمَة) براى مهار كردن اسب است.»
همانطور که «حکمة» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است،
«سفار» نیز نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است.
راه دفع خاکروبه‌ها و زباله‌های حسادت درون قلب ما، فقط اینجور سفرهاست.
«السُّفَارة: خاكروبه يا زباله»
«سَفَرْتُ‏ بين القوم: إذا مشيت بينهم بالصلح»
اصلا معالم ربانی و نورانی مقدس، برای اصلاح و تربیت ماست.
نمایندگی انحصاری اصلاح و تربیت قلب ما بدست آل محمد ع، در درک معنای واژۀ سفر است.
+ «آیاتی و رسلی»
«السفير: ما طرحته الريح من ورق الشجر»:
مَثَل کلام شفابخش صاحبان نور، مَثَل بادی است که وقتی به قلب معیوب ما می‌وزد، عیوب و گناهان ما را مثل برگهای خشکیده از درخت به زمین می‌ریزد.
استعمال معالم ربانی این کار را برای ما انجام می‌دهد، یعنی اهل یقین با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه صاحبان نور در دل شرایط، از معنای اسم «سفر» که همان درک علوم نورانی با قلب است، بهره‌مند می‌شوند و عیوبشان دفع شده و گناهان گذشته‌شان ریخته می‌شود و جبران مافات مینمایند ان شاء الله تعالی.
برداشت کتاب لغت التحقیق از این واژه، عبارت «الحركة الى محيط خارج عن محدودته» است.
ای کاش مفهوم نور ولایت را برای این واژه و واژه‌های مترادف دیگر استنباط مینمودند.
به این معنا که  اهل نور یقین با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه صاحبان نور، خود را از قید و بند عیوب دنیای قلب خود – که آنها را مجبور به گناه میکند- می‌رهانند و این رهایی از چنگال عیب حسد قلبی برای اهل یقین به برکت بکار بستن علوم آل محمد ع، چیزی است که مفهوم و معنایش از واژه «سفر» و هزار واژۀ مترادف نور الولایة باید استنباط شود.

«سَفَرَةٍ» نام زیبای معالم ربانی است!
« فالرسول و الملائكة و الكتب مشتركة في كونها سافرة عن القوم ما استبهم عليهم»
«سَفِير» نام زیبای صاحبان نور است!
«آیاتی و رسلی»: هر جا نوشتیم نام زیبای صاحبان نور است، در واقع نام زیبای آیات نیز هست و برای ما می‌شود نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط آیات و تقدیرات.
اهل نور، در دل تقدیرات خود، به علوم نورانی آل محمد ع عمل می‌نمایند و با این فنّ، گره از نار آیات گشوده و با شیرینی نورش، بانشاط به زندگی خود ادامه میدهند.
در واقع آیات، عیوب قلب ما را آشکار می‌کنند «سفر»، و بمحض اینکه ما با یاد معالم ربانی اقرار به عیب می‌کنیم، نور صبح و لبخند رضایت آل محمد در قلب ما، من وراء الغربال، آشکار می‌شود.
به این میگن «وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ».
ملک موکل، یعنی فرشتۀ نگهبان و مهربان قلب ما، سفیر نور علوم ربانی برای قلب ماست:
«مَلَائِكَتَكَ الْكِرَامَ السَّفَرَةَ»:
(2) وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِكَ بِإِينَاعِ الثَّمَرَةِ، وَ أَحْيِ بِلَادَكَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ، وَ أَشْهِدْ مَلَائِكَتَكَ الْكِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْيٍ مِنْكَ نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِيعٍ عَاجِلٍ.
[2 و با رسيده شدن ميوه بر بندگانت احسان فرما، و با شكفته شدن شكوفه و گل و گياه شهرهايت را زنده نما، و فرشتگانت را كه بزرگوار و نويسنده (يا سفراء و فرستادگان) اند آماده ساز به آب رساندن سودمند از جانب خود كه فراوانى همواره و باريدن بسيار داشته (همه جا را فراگيرد) سخت و تند و شتابان باشد.]
+ «ملاقات با ملک موکل»

[«عَلى‏ سَفَرٍ» – «مثل رانندگان تحت تعلیم»]:
«عَلى‏ سَفَرٍ» اشاره به اهل و افرادی دارد که دور نورشون هستند و مثلشان مثل رانندگان تحت تعلیم است که هنوز گواهینامه رانندگی دریافت ننموده و نتوانسته اند وایفای قلبشان را روشن و رابطه خود را با علوم ربانی و کسب نور علم از آل محمد ع به این سبب برقرار نمایند لذا اینها هنوز « عَلى‏ سَفَرٍ » هستند کانه هنوز بیماری قلبی خود را عملا نتوانسته اند با یاد معالم ربانی التیام بخشیده «مَرْضى» و اندیشه او را بکار نبسته و نور شفا بخش آرامش تولید ننموده‌اند.
«وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ …، وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا»

[سفر + آیه سیر]:
بسیار زیبا و مهم است.
خواسته اهل شک رو ببین: «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ‏ أَسْفارِنا»
دقیقا بعد از آیه زیبای سیر و اشاره به نام زیبای قرای ظاهرة، این آیه میاد که معلوم میشه برای اهل یقین بین صاحبان نور هرگز فاصله نمی‌افته و قلب سلیم همیشه به نورش اتصال داره.
اما در آیه 19 اهل شک خواهان این اتصال نیستند و میگن «باعِدْ بَيْنَ‏ أَسْفارِنا».
در اینجا «اسفار» نام زیبای صاحبان نور است که با افول هر ستاره، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌نماید و بین اینها هیچ وقفۀ زمانی نمی‌افتد وگرنه زمین و زمان کن فیکون می‌شود!
اهل شک حسود می‌خواهند که بعد از رسول خدا ص پیرو علی ع نباشند، لذا تلاش برای ایجاد بُعد بین این دو قطعه مجاور صراط مستقیم «باعِدْ بَيْنَ‏ أَسْفارِنا» می‌نمایند.
+ «قطع متجاورات: قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ … يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ»
اما این حیله‌گری و مکاری آنها فقط بر قلوب اهل شک زمانه، کارگر واقع می‌شود و اهل یقین در هر زمان رابطه نورانی قلب خود را با نور خودش حفظ می‌نمایند، ولو اینکه پیرزن بی‌سواد باشد چراکه سنگریزه با ارزش  خود را ممهور به مهر صاحبان نور می‌نماید.
و این آخر هوش و زرنگی خانمی بنام حبابه والبیه است.
اما اهل شک حسود می‌گوید:
«إِنْ كَفَرْنَا بِهَذِهِ الْآيَةِ نَكْفُرُ بِسَائِرِهَا وَ إِنْ آمَنَّا فَإِنَّ هَذَا ذُلٌّ حِينَ يُسَلِّطُ عَلَيْنَا ابْنَ أَبِي طَالِب‏»
یعنی می‌دونن بعد از رسول خدا ص حق با علی ع است، اما نمی‌تونن و نمی‌خوان این عزت با علی ع بودن رو، که اونا خیال می‌کنن ذلت است، و اونو با عبارت «هَذَا ذُلٌّ» بیان می‌کنن، قبول بنمایند تا به استمرار نور در قلبشون بشارت داده شوند لذا به محض افول نجم، در سقیفه جمع شده و نقشۀ از پیش طراحی شدۀ شوم خود را به اجراء در می‌آورند و از این زمان با سلب روح ایمان، سه روحه شده و شبیه حیوانات، که بدتر از آنها، مسخ تاویلی می‌گردند اعوذ بالله من ذلک.
«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (18)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم،
و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم.
در اين [راه‏]ها، شبان و روزان آسوده‏خاطر بگرديد.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ
فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19)
تا گفتند: «پروردگارا، ميان [منزلهاى‏] سفرهايمان فاصله انداز.» و بر خويشتن ستم كردند.
پس آنها را [براى آيندگان، موضوعِ‏] حكايتها گردانيديم، و سخت تارومارشان كرديم؛
قطعاً در اين [ماجرا] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست.»

اهل شک میگن اگه با عالم ربانی بودن، زود نتیجه بده و نیاز به صبر نباشه، خوبه؛
اما اگه قرار باشه امتحان بدیم، نه اصلا بدرد ما نمیخوره!
ما اهل شک حالشو نداریم با یاد نور عمل کنیم و صبر کنیم تا که کِی بشه دعاهای مستجاب شده تنفیذ شوند! اگه همین ایمان زبانی و الکی ما رو قبول دارین که دارین، اما اگه انتظار دارین ما به این مطالب در دل شرایط عمل کنیم، کور خوندین! ما مردش نیستیم! این هم آیه‌اش:
« لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)»
اما کو که مشقت و سختی عمل به نور ولایت و صبر بر مصائب و تحمل آیات چیزی نبود که آنها بدان پایبند بوده و دل خوش بدارند لذا اندیشه شوم آنها موجبات بعد و دوری آنها را از معالم ربانی و آیات محکم فراهم نموده و گیر لیدر سوء و آیات متشابه افتادند و رفتند که رفتند.
این عاقبت دروغگویی کسانی است که زبانا نورشونو دوست داشتند و نه قلبا!

الأسفار الكتب، واحدها سفر
و إنما سمي بذلك لأنه يكشف عن المعنى بإظهاره
يقال سفر الرجل عمامته إذا كشفها
و سفرت المرأة عن وجهها فهي سافرة
و منه «و الصبح إذا أسفر».

مشتقات ریشۀ «سفر» در آیات قرآن:

أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَريضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)
وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ (283)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)
لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19)
مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (5)
وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34)
بِأَيْدي سَفَرَةٍ (15)
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی