What is most important to you in life?!
«همم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الهامّة و الهوامّ بمعنى الحشرات الموذيّة القاصدة جانب شخص»
+ «همّت الشمسُ الثلجَ: أذَابَتْه»
«اللَّهُمَّ … وَ أَعِذْنِي وَ ذُرِّيَّتِي مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ و الْعَامَّةِ وَ اللَّامَّةِ»
به چی اهمیّت میدی؟ به نور یا به تمنا؟!
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها!
+ «الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ – الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ»
[حب دنیا – همت اهل دنیا]:
+ (بحار 70 باب 122 حب الدنيا و ذمها و بيان فنائها و غدرها بأهلها و ختل الدنيا بالدين)
امام علی علیه السلام:
كَانَتِ الْفُقَهَاءُ وَ الْحُكَمَاءُ إِذَا كَاتَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً كَتَبُوا بِثَلَاثٍ لَيْسَ مَعَهُنَّ رَابِعَةٌ
مَنْ كَانَتِ الْآخِرَةُ هَمَّهُ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْيَا
وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ
وَ مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ.
«الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ – الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ»
امام صادق علیه السلام:
مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ
جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ شَتَّتَ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَنَلِ الدُّنْيَا إِلَّا مَا قُسِّمَ لَهُ
وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ
جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْغِنَى فِي قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ.
«perseverance»: پشتکار زنبوران وحشی برای نیش زدن شخص!
وقتی به یه چیزی اهمیت میدی، برای رسیدن بهش، پشتکار به خرج میدی و تلاش زیادی میکنی! معلوم میشه اون گزینه برای تو خیلی مهمه که اینقدر برای رسیدن بهش داری حداکثر توانتو استفاده میکنی تا به هر شکل ممکن، به مطلوب خودت دسترسی پیدا نمایی.
زنبورها دنبالت می کنند و تا نیشت نزنن دست از سرت بر نمیدارند!
این مفهوم واژه همم و هامه است!
مفهوم [1+1]
«الهمّة النّور الولایة»
نور ولایت یک رویداد مهم است!
مفهوم قرب و قرین و نزدیکی، از این واژهها استنباط میشود.
مثل این حشرات موذی پشتکار داشته باش! البته پشتکار ممدوح!
تا عمل صالح تولید نکردی، به تلاشت ادامه بده!
تولید عمل صالح برای تو مهم باشه! مثل نیش زدن که برای زنبور مهمه!
مهمّات جنگی! همان اعمال صالح ماست!
«أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ»
+ «طوی»
+ مفهوم نیت در واژه طوی و فیلم تخم گذاری ملخ:
انگاری ملخ، نیت خودشو آشکار میکنه و نطفه گذاری علمی میکنه و این کار براش مهم است!
+ «عزم»
+ «همم»
مثل همت زنبور برای نیش زدن دیگری! ملخ نیز برایش نطفه گذاری مهمه!
[طوی – نوی]:
[طوی – دم ملخ!]:
+ [الطيات: جمع طِية – النية و العزم]
مفهوم نیت و عزم در واژه طوی زیباست.
«الأَطواءُ: الأَثْناءُ فى ذَنَبِ الجَرادَةِ، و هى كالعُقْدَةِ، واحِدُها طِوًى.»
الطِّوَى: واحد الأطواء، و هى الأثناء التى فى ذنَب الجرادة.
الأَطْواءُ الأَثْناءُ في ذَنَب الجَرادة و هي كالعُقْدَةِ، واحِدُها طِوًى.
« الأَطْوَاء- [طوي]: گره مانندى كه در دُم ملخ وجود دارد.»
این واژه مترادف نیت است!
شاید منظور این باشه که خمی که ملخ در دم خودش بوجود میاره!
جالبه موقع تخمگذاری هم این کارو میکنه!
انگاری داره نتیجه جفتگیری و نور علی نور شدن قلبشو بصورت تخم ریزی و دادن نطفه های علمی نشون میده (ظاهر – آشکار) اونم با چه مهارت و احتیاطی داره این کار رو توی زمین مناسب انجام میده! داره نیّتشو رو میکنه!
فیلم مستند تخمریزی ملخ بینظیر است.
انگاری داره به زمین حاصلخیز با دادن این نطفههای علمی،
انگیزه عمل به نور ولایت و تولید اعمال صالح میدهد.
میگن: همگی با هم یه همّتی کنین و این کارو انجامش بدین!
اهل نور یقین، اهل همّت!
+ [الاهتمام]
همت و اراده و آرزو و خواهش و عزم.
+ «عزم الامور»، «عَزَّمَ الراقي»: اهل یقین، اهل همّت و اهل عزماند، یعنی قلبشون + نور ولایت علمی صاحبان نور میشه و این فرایند، محرک و انگیزۀ تولید عمل صالح میگردد، ان شاء الله تعالی.
قلب اهل یقین تمام فکر و ذکرش اینه که با اخذ معالم ربانی در دل آیات و تقدیرات، طبق دستورات نورانی، انجام وظیفه کنه و تولید عمل صالح نماید و این حالت قلبی او میشه واژه اهتمام و همت به خرج دادن:
« وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ »
« اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ »
هیچ چیز دیگه ای جز این مطلب براش مهم نیست و با ارزش نیست، فقط تولید عمل صالح و بس!
فقط عمل به نور ولایت! همت برگماشتن! همت خواستن و مدد خواستن! مفهوم «پشتکار داشتن»!
پایداری و همت در انجام کاری! ثبات قدم! مداومت! اصرار! استقامت!
هرگز از عمل به نور ولایت دست بر ندار!
«never give up»
«perseverance»
«diligence»: سخت کوشی! «جهد – اجتهاد» – «کدّ»
وقتی لانه زنبورها رو خراب میکنی، تا نیشت نزنن دست ازت بر نمیدارن و چقدر برای اینکار سختکوشن و همت به خرج می دهند!
کی ما اهل یقینی می شویم که اینقدر برای عمل به نور ولایت و تحمل آیات و تولید عمل صالح اهتمام نموده و پشتکار داشته و سختکوش باشیم ؟!
واژه مهم واقعا مهم و زیباست! واژه که نه! نور ولایت!
«مهم» یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است!
نور ولایت فرایندی مهم است که نیاز به پشتکار و سختکوشی و اهتمام فراوان دارد.
هر روز باید به این مقالهها وَر بری و روز بروز کاملتر و کاملترش کنی و تا آخرین لحظه، دست از این پشتکار بر نداری، ان شاء الله تعالی.
چقدر وقت صرف انجام این کار میکنی؟
صرف همت کردن! همت بر کاری گماشتن! صرف وقت کردن در پی کاری! کوشش کردن در چیزی یا در پی چیزی! میگن: چه همتی به خرج دادی واقعا، چندین سال مشغول ساختن این خونه شدی!
از نور ولایت علمی صاحبان نور، همت بخواه! که آنها معنای اسم همت برای ما هستند! محرک و مشوق ما برای تولید عمل صالح هستند!
شنیدی میگن: امام هُمام: یعنی بلند همت!
حرکت و جنبش و رفتن حشرۀ موذی به سمت صید برای نیش زدن میشه هم!
انگاری کمر همت بسته که نیشش بزنه!
این موضوع براش مهم و حیاتی است که نیشش بزنه،
لذا برای این منظور خودشو به سوژه نزدیک میکنه و این حرکت نزدیک شدن به سوژه میشه هم!
یعنی همون کاری که حشرات برای نیش زدن سوژه انجام می دهند.
تا نطفههایی که در دوران تانیث (تاویلا) از معالم ربانی گرفتی [مونث] رو در دل شرایط آیات و تقدیرات، به نمودار تزریق نکنی [تاویلا مذکر]، معنی کار مهم نور ولایت رو بهش نرسیدی.
فیلم مستند نیش زدن عقرب!
در واقع تزریق نطفههای علمی در شکار خودش، بطوریکه آن را از پای در میآورد!
در واقع علوم آل محمد ع بقدری موثر و قوی هستند که با عمل به این علوم، هر شرایط سختی قابل تحمل خواهد بود، به شرط اینکه تاویلا مونث خوبی در مرحله دریافت این نطفه ها باشیم و در مرحله عمل به این مطالب، تاویلا مذکر خوبی باشیم و اینجا حالت سماجت در کار بسیار مهم است.
نتیجه اینکه وقتی روی سوژه آیت، تاثیر گذار بودی (مانکن با عرضه!)، در حقیقت معنای واژه همّ رو درک کردی «همّت الشمسُ الثلجَ: أذَابَتْه»، انگاری خورشید نیششو به یخ زد و اونو ذوبش کرد! چه کار مهمی کرد! چه همتی به خرج داد! بالاخره موفق شد!
اهل یقین که از معالم ربانی یاد گرفته اند که زندگی یعنی عمل به نور ولایت، حالا که در تقدیرات خود با آیت روبرو شدهاند، بالاخره چیزی رو که یاد گرفته اند، در مورد این آیت عمل نموده و تاثیرشو بر آیت گذاشته و حالا میببینیم که آیت چگونه تسلیم شده است!
واژه همّ میخواد بگه نور ولایت یه همچین فرایندی است و اگه خورشید هر چی هم به یخ بتابه اما یخ ذوب نشه، اصلا خورشید نتونسته کار مهمی انجام بده!
اهل یقین با کمک نور ولایت کار مهمی انجام میدهند، یعنی عملا نمودار رو تسلیم اندیشه آل محمد ع- که بدان عامل هستند- مینمایند و این میشه ترویج اندیشه آل محمد ع و این میشه مانکن با عرضه. و اینکه اهل نور خواهان حذف شرایط نیست، یعنی از دنبال کردن سوژه تا نهایتا، به نتیجه رساندن این علوم ( مثال نیش زدن زنبور)، دست بردار نیست و اینقدر براش مهمه که این کارو بالاخره به انجام میرساند.
عرب به پیرمرد یا پیرزن که بالاخره، سن بالا و مرور زمان، تاثیر خودشو روی اونها گذشته، کانه بعلت پیری، ذوب و فرتوت شدهاند میگه: رجل هِمٌ، و امرأة هِمَّةٌ.
الهمّ : الرجل المسنّ ، و المرأة همّة ، كأنّهما قد ذابا من الكبر
وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ:
این داستان تکراری همّت مذموم همه امتها به صاحبان نور خودشونه!
وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ.
«الهمّ: فانّ الرجل المسنّ مصداق ذلك الاهتمام و اختيار العزم و الشروع مع أنّه بسبب الضعف لا يوفّق في العمل»،
«الهمّ: الرجل المسنّ، و المرأة همّة، كأنّهما قد ذابا من الكبر»:
اهل حسادت دلشون می خواد حال اهل نور و صاحبان نور رو بگیرن و یکسری جنبشهایی هم میکنن اما از تاویل واژه «همّ» در قرآن غافل هستند که چه معنایی داره و چقدر این کار تکرار شده « وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ » و به نتیجه نرسیده « وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا » معذلک کار خودشونو میکنند، غافل از اینکه خدا از همه زرنگتره! و اگه تا امروز باهاشون مدارا کرده، چون رحمتش بر غضبش پیشی داشته و مهلتی برای برخورداری از فرصت بداء و آغاز مجدد کار با صاحبان نور به آنها داده و اگر ناقه صالح پی میکنید (کربلا)، بدانید که همه چیز از علم خدا گذشته است!
واژه «مهم» نیز که در زبان فارسی هم زیاد بکار می رود « مهمّ الأمر: شديدة » از امری خبر می دهد که توام با اهمیت و شدت و حساسیت خاصی است و توجه ویژه ای به آن را می طلبد!
[لهو – همّ (مهم)] :
اللَّهْوُ: ما يشغل الإنسان عمّا يعنيه و يهمّه.
لَهْو: آن چيزى است كه انسان را از آنچه كه براى او لازم و مهم است باز ميدارد.
يقال: لَهَوْتُ بكذا، و لهيت عن كذا: اشتغلت عنه بِلَهْوٍ.
لَهَوْتُ بكذا و لَهَيْتُ عن كذا : هر دو عبارت يعنى با لهو از آن كار باز ماندم.
واژۀ «مهم» + مقالههای با ارزش و بی ارزش.
«مهم» + «سرگرمی!»:
«سرگرمی ممدوح» مفهوم مشترک هزار واژه مترادف نور ولایت است.
[سرگرمی ممدوح – سرگرمی مذموم]
قلب باید مدام مشغول یادآوری معالم ربانی باشه «معرفة الامام بالنورانیه»
«مجاهده قلبی»
«قبض و بسط»
«hobby» ،«concern»: منتال هلث کانسرن.
نگرانی – ربط – علاقه – بابت – بستگی – دلواپسی – مربوط بودن به – اهمیت دادن به …
قلب اهل یقین به تنها چیزی که اهمیت میده و همیشه سرگرمشه و مشغولشه و نگرانشه و آویزونشه و دلواپسشه و خلاصه براش مهمه چیه؟ به نور و ظلمت قلبش خیلی اهمیت میده که بفهمه الآن مافوق اون ازش راضیه یا نه!
+ «حدیث منصور حازم»
دیدی خانمها توی کیفشون لوازم آرایش دارن [عتد]، و عاشق آینه هستن که مدام توی آینه خودشونو چک میکنن ببینن نقطهضعفی، مشکلی، چیزی خداینکرده نداشته باشن تا بتونن حداکثر توجه طرف مقابل رو به خودشون جلب کنن! این دقیقا حالت قلبی اهل یقین نسبت به نور علمی معالم ربانی در ملکوت قلب است و مدام قبض و بسط قلبشونو چک میکنن ببینن اهل بیت ع از اونها راضی هستند یا نه! «رضا و سخط ولیّ خدا»
واژه زیبای «عتید»: کیف آرایش!
مدام فکر و ذهنش مشغول همین یک موضوعه که خیلی براش اهمیت داره و حیاتیه و بازی مرگ و زندگی است! قلب هوشیار میفهمه داستان خیلی جدی است.
+ «با ارزش و بیارزش»
آیا واقعا اون چه چیز مهم و با ارزشی باید باشه که این همه قلبتو مشغول خودش کنه و دائما فکرت درگیرش باشه؟ آیا چیزی غیر از نور ولایت محمد و آل محمد ع میتونه اینقدر مهم و با ارزش باشه؟!
«تمنا و تقدیر»
پس این نور ولایت رو بفهم! در واقع نور و ظلمت قلبتو بپّا! و مدام زیر نظر داشته باش، کانه گوشبهزنگ اوامر مافوق علمی خودت هستی و این مهمترین چیزی است که باید مدام آویزه گوشِت باشه و فراموش نکنی. این میشه محاسبه نفس! این میشه مجاده قلب! این میشه هزار اسم برای فرآیند قبض و بسط قلبی. چیز مهمی است که هزار اسم داره. چیز مهمی است که یک معنای آرامش در تمام اونها با قلب احساس میشه و وقتی قلبت به نور ولایت روشنه، خیالت راحته راحته!
لذا این بیخیال دنیا بودن، یعنی ارزشی براش قائل نبودن، و در مقابل، این نگران قلب بودن، یعنی ارزش و اهمیت دادن به این قلب و نفس نفیس با ارزش که سنسور و گیرنده علم از مافوق است [سیناپس علمی] و کلام نورانی او را می گیرد و این قلب که وجود با ارزشی برای نور علی نور شدن است، بسیار مهم است.
سرگرمی قلبی شما چیست؟!
با چی دلتو خوش می کنی؟!
اگه جز نور ولایت به چیز دیگری دل ببندی ضرر بزرگی کردی !
فقط مجری دستورات نور باش!
الله نور السماوات والارض!
امر الله، یعنی قبض و بسط معنادار نور ولایت آل محمد ع در ملکوت قلب.
[همّ – برهان] :
[نور معالم ربانی را که در عرضه آیت می بینی در واقع «برهان رب» خود که مربی علم ولایت تو بوده را با چشم دل نظاره گر خواهی بود!]:
وقتی ناآرام میشی و میری که جواب طرفو بدی اون چیزی که نمیذاره به این همتت کاملا جامه عمل بپوشونی اینه که به یاد معالم ربانی بیفتی و بعینه تمثال نورتو ببینی «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» که بهت راه باز کردن گره آیت رو با گوشه چشمش نشون میده! «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» تفاوت این دو فقط در همین نکته است که یکی با یاد معالم ربانی اهتمام به ارتکاب معصیت نمیورزد و دیگری که مسلّح و مجهّز به یاد معالم ربانی نیست، جز معصیت راه دیگری برای رسیدن به آرامش خود نمی بیند و لذا همت خود را عملی می نماید غافل از اینکه قلب با تمناها به آرامش نمیرسد!
پس ما به هنگام ناآرامی برای رسیدن به آرامش و معصیت نکردن، نیاز به «برهان» داریم!
+ «برهان»: برهان رو می بینی و اون نور علمی مربی توست «نور الولایة»!
«رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ
أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ»
همم + مفهوم نور ولایت:
قرن و قرب و نزدیکی!
اون لحظهای که مونث تاویلی، تبدیل به مذکر تاویلی میشه!
این میشه مهم!
این میشه نور ولایت، که فرایندی مهم است و باید همت کنی تا به دانستههات عمل کنی، تا مرحله مونث رو به مرحله مذکر وصل کنی.
اللغة:
الهم مقارنة الفعل بتقليبه في النفس،
تقول هم بالشيء يهم هما
و ليس الهم من العزم في شيء إلا أن يبلغ نهاية القوة في النفس
همّ: آهنگ مقارن با انجام فعل است،
و به آهنگ تنها «همّ» نگويند مگر آنكه بحد نهايى قوت در نفس برسد (يعنى تصميم قطعى).
اللغة:
الهم في اللغة على وجوه
منها العزم على الفعل كقوله تعالى
«إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ» أي أرادوا ذلك و عزموا عليه.
و منها خطور الشيء بالبال و إن لم يقع العزم عليه كقوله «إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما» يعني أن الفشل خطر ببالهم و لو كان الهم هاهنا عزما لما كان الله وليهما لأن العزم على المعصية معصية و لا يجوز أن يكون الله ولي من عزم على الفرار عن نصرة نبيه (ع).
و منها الشهوة و نيل الطباع
يقول القائل فيما يشتهيه و يميل طبعه إليه هذا أهم الأشياء إلي
و في ضده ليس هذا من همي
و إذا كانت معاني الهم في اللغة مختلفة يجب أن ينفي عن نبي الله يوسف (ع) ما لا يليق به و هو العزم على القبيح لأن الدليل قد دل على أن الأنبياء لا يجوز المعاصي و القبائح عليهم و أجزنا عليهم ما سواه من معاني الهم لأن كل واحد من ذلك يليق بحاله.
شرح لغات:
همّ: در لغت به چند معنى آمده:
1- عزم و تصميم بر كارى
چنانچه در گفتار خداى تعالى است كه فرموده:
«إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ»
يعنى تصميم و عزم بر اينكار داشتند.
2- بمعناى خطور در ذهن و گذشتن در خاطر اگر چه تصميم هم بر كارى نگيرند
مانند اين آيه ديگر
«إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
يعنى بخاطرشان گذشت كه متفرق شوند،
و دليل بر اين معنى جمله «وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما» است
زيرا اگر همّ بمعناى تصميم بود همان تصميم و عزم بر گناه، گناه است و خدا ولىّ كسى كه تصميم بر گناه و فرار از يارى پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- داشته باشد نيست.
3- بمعناى نزديك شدن به انجام كار
مانند آنكه گويند
«همّ فلان أن يفعل كذا» يعنى نزديك بود فلان كار را انجام دهد.
4- بمعناى دلخواه و خواسته دل
چنانچه كسى كه چيزى را دوست دارد و طبعش بدان متمايل است ميگويد:
«هذا أهمّ الاشياء الى» يعنى اين چيز محبوبترين چيزها نزد من است
و در ضدّ آن ميگويد:
«ليس هذا من همى» يعنى متمايل بدان نيستم.
و روى اينكه معانى «همّ» در لغت مختلف است بايستى «همّ» را در آيه بمعنايى حمل كرد كه شايسته مقام يوسف پيغمبر باشد، يعنى بايد گفت كه «همّ» آن حضرت بمعناى تصميم بر عمل قبيح و گناه نبوده زيرا دليل قطعى حكم ميكند كه صدور گناه از پيغمبر خدا جايز نيست، و بجز اين معنى ساير معانى «همّ» را ميشود در اينجا حمل كرد زيرا منافاتى با مقام وى ندارد.
[وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّيْنِ …] :
[وهن – قبض و بسط – رضا و سخط] :
الصحيفة السجادية ؛ ص58
(9) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاشْتِيَاقِ إِلَى طَلَبِ الْمَغْفِرَةِ مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ:)
دعاى نهم از دعاهاى امام عليه السّلام است در اشتياق (آرزومندى) بدرخواست آمرزش از خدا كه بزرگ است بزرگوارى او:
(1) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صَيِّرْنَا إِلَى مَحْبُوبِكَ مِنَ التَّوْبَةِ، و أَزِلْنَا عَنْ مَكْرُوهِكَ مِنَ الْإِصْرَارِ
[1 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را (از نافرمانى) بتوبه و بازگشت (از آن) كه پسنديده تو است (براى آن پاداش قرار دادهاى) باز گردان، و از اصرار (بر گناه) كه آن را نمىپسندى (مرتكب آن را بكيفر ميرسانى) دور گردان-]
(2) اللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَيْنَ نَقْصَيْنِ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِي أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً
[2 بار خدايا و هر گاه بين دو زيان (دو كيفر بر اثر دو تقصير و نافرمانى) قرار گرفتيم: يكى در دين و ديگرى در دنيا (و يكى را ميبخشى) پس زيان (كيفر) را در آن كه زود ميگذرد (دنيا) و عفو و بخشش را در آنكه مدّتش طولانى است (دين) قرار ده-]
(3) وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّيْنِ يُرْضِيكَ أَحَدُهُمَا عَنَّا، وَ يُسْخِطُكَ الْآخَرُ عَلَيْنَا،
فَمِلْ بِنَا إِلَى مَا يُرْضِيكَ عَنَّا، وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا يُسْخِطُكَ عَلَيْنَا
[3 و چون بدو چيز تصميم گيريم كه يكى از آن دو تو را از ما خوشنود گرداند (موجب رحمت و پاداش شود) و ديگرى تو را بر ما بخشم آرد (از رحمت دور و بكيفرمان برساند) پس ما را بآنچه تو را از ما خوشنود ميكند برگردان، و نيروى ما را از آنچه تو را بر ما خشمگين مينمايد سست نما.
(حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
مؤمن به حسنهاى «كار نيك» تصميم ميگيرد و آن را بجا نميآورد، پس حسنهاى براى او نوشته ميشود، و اگر آن را بجا آورد ده حسنه نوشته خواهد شد، و مؤمن به سيّئهاى «كار بد» تصميم ميگيرد كه آن را بجا آورد و انجام نميدهد، بر او نوشته نميشود.]
(4) وَ لَا تُخَلِّ فِي ذَلِكَ بَيْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِيَارِهَا،
فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ
[4 و در آن هنگام نفسهاى ما را در اختيار خودشان مگذار،
چون آنها جز آنچه تو توفيق دهى باطل و نادرستى را اختيار مينمايند،
و جز آنچه تو رحم فرمائى به بدى امر ميكنند-]
(5) اللَّهُمَّ وَ إِنَّكَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا، وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَيْتَنَا، وَ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ابْتَدَأْتَنَا،
فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِكَ، وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِكَ
[5 بار خدايا تو ما را از ناتوانى آفريدى و بر سستى بنا نهادى و از آب اندك و بى ارزش آغازمان نمودى (اشاره بفرمايش خداى تعالى «س 32 ى 7» وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ يعنى و آفرينش انسان «آدم عليه السّلام» را از گل آغاز نمود، پس فرزندان او را از خلاصه از آب اندك بى ارزش «نطفه» بيافريد)
پس ما را جز به توانائى تو جنبش و جز به يارى تو توانائى نيست-]
(6) فَأَيِّدْنَا بِتَوْفِيقِكَ، وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِيدِكَ،
وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَكَ،
وَ لَا تَجْعَلْ لِشَيْءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِي مَعْصِيَتِكَ
[6 پس ما را بتوفيق (جور شدن اسباب كار از جانب) خود كمك كن، و براه راست خود راهنمائيمان فرما، و ديده دلهامان را از آنچه خلاف دوستى تو است كور گردان، و اندامى از اندامهاى ما را در معصيت و نافرمانيت فرو مبر (ما را توفيق ده كه آنچه نهى كردهاى در انديشه نگذرانيم و گرد معاصى نرويم و رضاى تو را بدست آوريم-]
(7) اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْيُنِنَا، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِي مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ،
وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَيِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَكَ.
[7 بار خدايا پس بر محمّد و آل او درود فرست، و رازهاى دلها و جنبشهاى اندامها و نگاههاى پنهانى چشمها و سخنان زبانهاى ما را در آنچه باعث ثواب تو گردد قرار ده تا كار نيكى كه بسبب آن سزاوار پاداش تو گرديم از دستمان نرود، و كار بدى كه بوسيله آن مستوجب كيفر تو شويم براى ما نماند.-]
همت در دوراهی حسادت و ولایت:
شیطان کارش اینه:
« … إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَةٍ شَجَّعَنَا عَلَيْهَا، وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ،
يَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ، وَ يَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ،
إِنْ وَعَدَنَا كَذَبَنَا، وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا،
وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنَّا كَيْدَهُ يُضِلَّنَا، وَ إِلَّا تَقِنَا خَبَالَهُ يَسْتَزِلَّنَا »
[همم – روح ایمان] :
[روح ایمان – قبض و بسط]
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ
تَحْضُرُهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي
وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِي
فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ
وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ
فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً
رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ
أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ
ثُمَّ قَالَ
نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
[گاهی اوقات « فِي كُلِّ وَقْتٍ » که عقل حاکم قلب و غالب بر هوای نفس است ، به هنگام نا آرامی، از ارتکاب معصیت خودداری نموده « يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي » و حضور روح ایمان « تَحْضُرُهُ » را بصورت نورانیت قلب خویش احساس می کنیم.
و زمانی که هوای نفس حاکم بر قلب است و ارتکاب معاصی را ابزار آرامش میپندارد، روح ایمان، خود را کنار می کشد « تَغِيبُ عَنْهُ » و لذا قلب تاریک می شود و از این تاریکی و روشنایی قلب می توان پی به حضور و غیاب روح ایمان در قلب برد.
حضورش توام با نور و سرور قلبی است « فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ » و غیبتش تاریکی قلب « وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ » را باعث می شود.
پس روح ایمان نعمتی است هدیه از جانب خدا برای اصلاح و تربیت عیوب نفس قلب « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ » . و با اصلاح عیوب روز به روز آرامش و نورانیت قلب افزایش می یابد. همان طور که دست به ما کمک می کند و کار انجام می دهد روح ایمان هم کار مهمی برای ما انجام می دهد به شرط آنکه متوجه حضور و غیاب روح ایمان در قلب خود بشویم . با این ابزار شناخت راه درست از نادرست یعنی با فهمیدن و حس کردن قبض و بسط قلبی که نعمتی الهی است و توجه آل محمد ع در امر اصلاح و تربیت ماست ، می توان در زمانی که همت و عزم انجام کاری را داریم با توجه به قبض و بسط قلبی نسبت به انجام « هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ » یا عدم انجام « هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ » آن اقدام مناسب و مورد رضایت و تایید « أَيَّدَ – نَحْنُ نُؤَيِّدُ » ولی خدا داشته باشیم.]
ولی خدا آن به آن با ما به سبب قبض و بسط قلبی « تایید و عدم تایید انجام امور به نسبت خیر و شرّی آنها » سخن میگوید.
الْعَاقِلُ لَا يَتَكَلَّمُ إِلَّا بِحَاجَتِهِ أَوْ حُجَّتِهِ وَ لَا يَهْتَمُ إِلَّا بِصَلَاحِ آخِرَتِهِ.
الْكَرَمُ نَتِيجَةُ عُلُوِّ الْهِمَّةِ.
الْأَمَانِيُّ هِمَّةُ الْجُهَّالِ.
الْمُؤْمِنُ قَرِيبٌ أَمْرُهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، خَالِصٌ عَمَلُهُ.
الشَّرَفُ بِالْهِمَمِ الْعَالِيَةِ لَا بِالرِّمَمِ الْبَالِيَةِ.
السُّجُودُ النَّفْسَانِيُّ فَرَاغُ الْقَلْبِ مِنَ الْفَانِيَاتِ وَ الْإِقْبَالُ بِكُنْهِ الْهِمَّةِ عَلَى الْبَاقِيَاتِ وَ خَلْعُ الْكِبْرِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ قَطْعُ الْبَاقِيَاتِ وَ خَلْعُ الْكِبْرِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ قَطْعُ الْعَلَائِقِ الدُّنْيَوِيَّةِ وَ التَّحَلِّي بِالْخَلَائِقِ النَّبَوِيَّةِ.
اجْعَلْ فِكْرَكَ وَ هَمَّكَ لِآخِرَتِكَ.
أَقْصِرْ هَمَّكَ عَلَى مَا يَلْزَمُكَ وَ لَا تَشْتَغِلْ بِمَا لَا يَعْنِيكَ.
أَفْضَلُ النَّاسِ عَقْلًا أَحْسَنُهُمْ تَقْدِيراً لِمَعَاشِهِ وَ أَشَدُّهُمُ اهْتِمَاماً بِإِصْلَاحِ مَعَادِهِ.
أَمْقَتُ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ مَنْ كَانَ هَمُّهُ بَطْنَهُ وَ فَرْجَهُ.
إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا.
إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا.
إنّ النّساء همّهنّ زينة الحياة الدّنيا و الفساد فيها
إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَاجْتَنِبْ ذَمِيمَ الْعَوَاقِبِ فِيهِ.
إِنَّ رَأْيَكَ لَا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَيْءٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمِ.
إِنْ سَمَتْ هِمَّتُكَ لِإِصْلَاحِ النَّاسِ فَابْدَأْ بِنَفْسِكَ فَإِنْ تَعَاطَيْتَ إِصْلَاحَ غَيْرِكَ وَ نَفْسُكَ فَاسِدَةٌ فَهُوَ أَكْبَرُ عَيْبٍ.
إِنَّكُمْ إِلَى الِاهْتِمَامِ بِمَا يَصْحَبُكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ أَحْوَجُ مِنْكُمْ إِلَى كُلِّ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنَ الدُّنْيَا.
دَعْ مَا لَا يَعْنِيكَ وَ اشْتَغِلْ بِهَمِّكَ الَّذِي يُنْجِيكَ.
رَغْبَةُ الْعَاقِلِ فِي الْحِكْمَةِ وَ هِمَّةُ الْجَاهِلِ فِي الْحَمَاقَةِ.
شَجَاعَةُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ غَيْرَتُهُ عَلَى قَدْرِ حَمِيَّتِهِ.
مَنْ كَانَتْ هِمَّتُهُ مَا يَدْخُلُ فِي بَطْنِهِ كَانَتْ قِيمَتُهُ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ.
مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ بَذْلُ الْإِحْسَانِ.
لَا تَجْعَلْ أَكْثَرَ هِمَّتِكَ أَهْلَكَ وَ أَوْلَادَكَ فَإِنَّهُمْ إِنْ يَكُونُوا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضَيِّعُ وَلِيَّهُ وَ إِنْ يَكُونُوا أَعْدَاءَ اللَّهِ فَمَا هَمُّكَ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ.
لَا تَنْجَعُ الرِّيَاضَةُ إِلَّا فِي ذِي نَفْسٍ يَقَظَةٍ وَ هِمَّةٍ.
ألطّاعة همّة الأكياس.
ألمعصية همّة الأرجاس.
ألفعل الجميل ينبىء عن علوّ الهمّة.
ألكرم نتيجة علوّ الهمّة.
وَ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَا الدَّلِيلُ عَلَى إِثْبَاتِ الصَّانِعِ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ تَحْوِيلُ الْحَالِ وَ ضَعْفُ الْأَرْكَانِ وَ نَقْضُ الْهِمَّةِ.
[حالت آماده باش اینه!]:
چقدر این حدیث زیباست! حتما بارها و بارها خوانده شود!
معرّفى بهترين بنده خدا (الگوى انسان كامل)
وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ!
امام علی علیه السلام:
وَ قَالَ ع:
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
اى بندگان خدا!
همانا بهترين و محبوبترين بنده نزد خدا، بندهاى است كه
خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است،
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ
آن كس كه جامعه زيرين او اندوه، و لباس رويين او ترس از خداست،
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در قلبش روشن شده
+ «قبض و بسط»
وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ
و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده
فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ
و دورىها و دشوارىها را بر خود نزديك و آسان ساخته است.
نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته،
همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است.
وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا
از چشمه گواراى حق سيراب گشته،
چشمهاى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد.
وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً
راه هموار و راست قدم برداشته،
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ
وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ
پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده،
و جز يك غم، از تمام غمها خود را مىرهاند،
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى
و از صف كوردلان و مشاركت با هواپرستان خارج شد،
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى
كليد باز كننده درهاى هدايت شد و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد.
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
راه هدايت را با روشن دلى ديد، و از همان راه رفت،
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و نشانههاى آن را شناخت و از امواج سركش شهوات گذشت.
وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
به استوارترين دستاويزها و محكمترين طنابها چنگ انداخت،
فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ
چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد،
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ
مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
در برابر خداوند خود را به گونهاى تسليم كرد كه
هر فرمان او را انجام مىدهد و هر فرعى را به اصلش باز مىگرداند.
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكىها،
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ
و روشنىبخش تيرگىها،
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ
كليد درهاى بسته
دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ
و برطرفكننده دشوارىها،
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
و راهنماى گمراهان در بيابانهاى سرگردانى است.
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
سخن مىگويد، خوب مىفهماند،
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
سكوت كرده به سلامت مىگذرد،
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است،
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
از گنجينههاى آيين خدا و اركان زمين است.
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
خود را به عدالت واداشته
و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است،
يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حق را مىشناساند و به آن عمل مىكند.
لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا
وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا
كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مىكند،
و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته.
قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
اختيار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است،
هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد، و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند.
وصف زشتترين انسان «عالم نمايان»!
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حِبَالِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ
قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
يُؤْمِنُ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ.
و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بىبهره است،
يك دسته از نادانىها را از جمعى نادان فرا گرفته،
و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته،
و دامهايى از طنابهاى غرور و گفتههاى دروغين بر سر راه مردم افكنده،
قرآن را بر اميال و خواستههاى خود تطبيق مىدهد،
و حق را به هوسهاى خود تفسير مىكند.
مردم را از گناهان بزرگ ايمن مىسازد،
و جرائم بزرگ را سبك جلوه مىدهد.
ادّعا مىكند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مىخورد.
مىگويد: از بدعتها دورم، ولى در آنها غرق شده است.
چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است،
راه هدايت را نمىشناسد كه از آن سو برود،
و راه خطا و باطل را نمىداند كه از آن بپرهيزد،
پس مردهاى است در ميان زندگان.
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ
وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ
أَيُّهَا النَّاسُ
خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ
وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ
فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ.
مردم! كجا مىرويد؟ چرا از حق منحرف مىشويد؟
پرچمهاى حق برافراشته و نشانههاى آن آشكار است،
با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند،
چون گمراهان به كجا مىرويد؟ چرا سرگردانيد؟
در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست،
آنها زمامداران حق و يقينند،
پيشوايان دين، و زبانهاى راستى و راستگويانند،
پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد
و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد.
اى مردم!
اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود:
هر كه از ما مىميرد، در حقيقت نمرده است و چيزى از ما كهنه نمىشود.
پس آنچه نمىدانيد، نگوييد، زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا آگاهانه انكار مىكنيد.
وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا
أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ
قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ
وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي
وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي
فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَر.
لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَيْهِ وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ!
[انواع ترجمهها!]:
– مردم همه دنبال مقصدى باشد، و او را هم مقصدى بخود واداشته.
– مردم را مهمى است كه بدو رو كردهاند و او را مهمى است براى خود كه در آن اندر است.
– اگر مردم بطرف او روى آوردند او هم خود را براى كمك به مردم قرار دهد، و همواره خود را به كارهاى مهم مشغول كند.
– مردم مهمى دارند كه به آن رو آورده و او را مهمى است كه گرفتار كرده (مردم بفكر دنيا و او مشغول آخرتست)
– مردم در پى دنيا بوده و قصد او مشغول بودن به خود به دور از دنيا است.
[صِفَةُ الْمُؤْمِنِ : لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَيْهِ وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ] :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
صِفَةُ الْمُؤْمِنِ قُوَّةٌ فِي دِينٍ وَ حَزْمٌ فِي لِينٍ وَ إِيمَانٌ فِي يَقِينٍ وَ حِرْصٌ فِي فِقْهٍ وَ نَشَاطٌ فِي هُدًى وَ بِرٌّ فِي اسْتِقَامَةٍ وَ إِغْمَاضٌ عِنْدَ شَهْوَةٍ وَ عِلْمٌ فِي حِلْمٍ وَ شُكْرٌ فِي رِفْقٍ وَ سَخَاءٌ فِي حَقٍّ وَ قَصْدٌ فِي غِنًى وَ تَجَمُّلٌ فِي فَاقَةٍ وَ عَفْوٌ فِي قُدْرَةٍ وَ طَاعَةٌ فِي نَصِيحَةٍ وَ وَرَعٌ فِي رَغْبَةٍ وَ حِرْصٌ فِي جِهَادٍ وَ صَلَاةٌ فِي شُغُلٍ وَ صَبْرٌ فِي شِدَّةٍ وَ فِي الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ لَا يَغْتَابُ وَ لَا يَتَكَبَّرُ وَ لَا يَبْغِي وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ وَ لَا يَقْطَعُ الرَّحِمَ وَ لَيْسَ بِوَاهِنٍ وَ لَا فَظٍّ غَلِيظٍ وَ لَا يَسْبِقُهُ بَصَرُهُ وَ لَا يَفْضَحُهُ بَطْنُهُ وَ لَا يَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَ لَا يَحْسُدُ النَّاسَ وَ لَا يَقْتُرُ وَ لَا يُبَذِّرُ وَ لَا يُسْرِفُ بَلْ يَقْتَصِدُ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ وَ يَرْحَمُ الْمَسَاكِينَ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ لَا يَرْغَبُ فِي عِزِّ الدُّنْيَا وَ لَا يَجْزَعُ مِنَ الْمَهَانَةِ.
لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَيْهِ وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ
لَا يُرَى فِي حِلْمِهِ نَقْصٌ وَ لَا فِي رَأْيِهِ وَهْنٌ وَ لَا فِي دِينِهِ ضَيَاعٌ يُرْشِدُ مَنِ اسْتَشَارَهُ وَ يُسَاعِدُ مَنْ سَاعَدَهُ وَ يَكِيعُ عَنِ الْبَاطِلِ وَ الْخَنَاءِ وَ الْجَهْلِ فَهَذِهِ صِفَةُ الْمُؤْمِنِ.
مشتقات ریشۀ «همم» در آیات قرآن:
إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ في أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ في بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً (113)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (13)
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ (74)
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ (24)
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (5)