دکتر محمد شعبانی راد

انتقام نور از اهل حسادت! وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ‏ اللَّهُ مِنْهُ!

The Jealous men aroused
Allah’s wrath
for the evil crime, they committed!

«نقم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«نَقَمَ‏ من فلانٍ: او را تنبيه كرد.»
«نَقَمَ الأَمْرَ على فُلانٍ او مِن فلانٍ: بعلت انجام كار بد از او مؤاخذه و عيبجوئى كرد.»
+ «خشم، سخط، غیظ، غضب»
+ «رضا و سخط»
+ «اشتباه مرگبار تهمت!»

«god visited his wrath upon them»: خداوند آنان را مورد خشم خود قرار داد.

[نقم – قبض و بسط]:
مفهوم «مؤاخذة مع كراهة»، میشه همون حالت قبض قلبی!
+ «لیل»
وقتی مربی از تو ایراد میگیره و خرده‌گیری میکنه، از روی قبض شدن و تاریک شدن قلبت می‌فهمی.
این میشه اولین علامتهای انتقام الهی از کسی که بجای نور ولایت به معصیت روی آورد.
به این میگن تنبیه کردن: «نَقَمَ‏ من فلانٍ: او را تنبيه كرد.»
شنیدی میگن: حالشو گرفتم؟!
«نَقَمَ الأَمْرَ على فُلانٍ او مِن فلانٍ: بعلت انجام كار بد از او مؤاخذه و عيبجوئى كرد.»
 + «عیب یابی»
اینکه خوشحال نیستی و حالت گرفته است، این دست خودت نیست، بلکه این خداست که قلب‌ها رو قبض و بسط میکنه «الله یقبض و یبصط».
این کار رو هم خیلی سریع انجامش میده: «نَقَمَ‏ الشّي‏ءَ: آن چيز را بسرعت خورد.»
قلبی که قبض و بسط رو نفهمه بدرد نمیخوره
«فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً نُكِسَ قَلْبُهُ».

نقم نفس:
استنکار نفس:
مَا يَنْقِمُ النَّاسُ مِنَّا!
[وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا]
مردم چه خرده‏‌گيرى بر ما دارند؟
نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَ مَوْضِعُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَهْبِطُ الْوَحْيِ
بخدا كه ما درخت نبوت‏ و خانه رحمت و كانون علم و آمد و شدگاه فرشتگانيم.
بَلِيَّةُ النَّاسِ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ
إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَنَا
وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا
امام عليه السّلام بارها ميفرمود:
گرفتارى مردم براى ما بزرگ است.
اگر آنها را دعوت به راه خير كنيم نمى‌پذيرند،
و اگر آنها را رها كنيم بوسيله ديگرى هدايت نخواهند شد.
وَ كَانَ ع يَقُولُ
مَا يَنْقِمُ النَّاسُ مِنَّا
اهل حسادت از صاحبان نور خرده‌گیری می‌کنند.
نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَ مَوْضِعُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَهْبِطُ الْوَحْيِ
انگیزه حسود از رد معالم ربانی:
عاقل از معالم ربانی خرده‌گیری نمی‌کند، گیر نمی‌دهد، آزار نمی‌دهد، انتقام‌جویی نمی‌کند.
این هوای نفس حسود است که کارش خرده‌گیری، گیر، آزار و انتقام جویی از معالم ربانی است!
هوای نفس حسود با چه رویی می‌خواهد نور عقل را سرزنش کند؟! 
هوای نفس می گوید:
«مثلي مثل الأرقم، إن يُقتَلْ‏ ينقَم‏، و إن يُتركَ يلقم».
مثل من مثل مار است، اگر منو بکشی یک جوری قبل از مردن زهرمو بهت می ریزم «ينقَم: انتقاممو ازت می گیرم» و اگه نکشی که وای به حالت، یه لقمۀ چپت می‌کنم!
لحن قول حسود نیش‌دار و گزنده است!
[و قولهم للنفس نقيمة = نفس یعنی خرده‌گیر]
طعنه زدن، عبته و كرهته، عتبته، مؤاخذة مع كراهة، سخط، تنبيه، مؤاخذه و عيبجوئى، كيفر دادن،
الكراهة، الطعن، القدح، التعييب، العتاب، الإنكار، العقوبة:
آیات قرآن ریشه خرده‌گیری از معالم ربانی را بیان می‌کند:
وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ
هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ
وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا
وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ.
النقمه – الاستنكار – الانتقام – العقوبه

خداوند سلمان و ابوذر را با اینکه منا اهل البیت ع بودند، عقوبت کرد «فَعَاقَبَهُ اللَّهُ»!
زیرا یه ذره در کار صاحب نور خود، توی دنیای قلبشون، تکلم فی ما لا یعنیک کردند!
اما مقداد، ما شاء الله، چه مقامی! لحظه‌ای چشم از چشم مولایش علی ع برنداشت:
«لَمْ يَتَغَيَّرْ … طَرْفَةَ عَيْنٍ»
و عقل کامل بود و در حال آماده‌باش و ایستاده و شمشیر به دست و چشم در چشم علی ع:
«لَمْ يَزَلْ قَائِماً قَابِضاً عَلَى قَائِمِ السَّيْفِ عَيْنَاهُ فِي عَيْنَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع»
منتظر امر مولایش بود که بدان عمل کند:
«يَنْتَظِرُ مَتَى يَأْمُرُهُ فَيَمْضِيَ»
بدون چون و چرا و استدلال!
اما سلمان و ابوذر، انگاری توی دلشون یه کمی چون و چرا کردند!
«هَلْ كَانَ أَحَدٌ فِي أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْكَرَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِعْلَهُ وَ جُلُوسَهُ مَجْلِسَ رَسُولِ اللَّهِ ص؟
فَقَالَ
نَعَمْ
كَانَ الَّذِي أَنْكَرَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا
مِنَ الْمُهَاجِرِينَ:
خَالِدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ وَ كَانَ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ!
وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ
وَ مِنَ الْأَنْصَارِ:
أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ وَ سَهْلٌ وَ عُثْمَانُ ابْنَا حُنَيْفٍ وَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ وَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ
قَالَ
فَلَمَّا صَعِدَ أَبُو بَكْرٍ الْمِنْبَرَ تَشَاوَرُوا بَيْنَهُمْ
فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ وَ اللَّهِ لَنَأْتِيَنَّهُ وَ لَنُنْزِلَنَّهُ عَنْ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص
وَ قَالَ الْآخَرُونَ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ إِذاً لَأَعَنْتُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ
وَ قَدْ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ
فَانْطَلَقُوا بِنَا إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لِنَسْتَشِيرَهُ وَ نَسْتَطْلِعَ رَأْيَهُ فَانْطَلَقَ»

[الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِيُّ:
قصه دنیای قلب کسی که حسد قلبی‌اش مانع شد که اقرار به فضل آل محمد ع نماید و از کارهای آنها خرده‌گیری‌ها نمود و استنکار نورش رو نمود و عاقبت شومی در دنیا و آخرت نصیبش شد.]
[اگر خداوند اراده خیر بنده‌ای نماید «فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً»، با غلبه دادن نور عقلش بر هوای نفس حسودش «طَيَّبَ رُوحَهُ» کاری می کند که او نسبت به معالم ربانی، خرده‌گیری ننماید «فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ» و در قلبش شوقی نسبت به این معالم ربانی می‌اندازد که با فهم نور قلب، کلام رضایت ولی خدا را متوجه می‌شود و معالم ربانی را  تایید می‌کند و با تاریکی قلب، متوجه نارضایتی ولی خدا می‌شود و از انجام معصیت، منصرف می‌گردد «وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ»، (+ «اذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه»)، و در واقع قبض و بسط نور مَلَک موکل خود را متوجه می‌شود:
«ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ.»]
« فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً … [قبض و بسط را به او می‌فهماند]
طَيَّبَ رُوحَهُ

فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ
وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ
ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ »

[این آیات قرآن را با دقت مطالعه و در مفاهیم عمیق آن تدبر نماییم!]
« ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏«
«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»
«يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‏»
«وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏»

در این حدیث مهم و زیبا،
بعضی از علائم اهل حسادت که به معالم ربانی خرده‌گیری میکنند، آورده شده:

عَنْ عِكْرِمَةَ قَالَ:
سَمِعْتُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ اَلْعَبَّاسِ يَقُولُ لاِبْنِهِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ:
لِيَكُنْ كَنْزُكَ الَّذِي تَدَّخِرُهُ الْعِلْمَ
بايد گنج ذخيره تو علم‏ باشد،
كُنْ بِهِ أَشَدَّ اغْتِبَاطاً مِنْكَ بِكَثْرَةِ الذَّهَبِ الْأَحْمَرِ
بايد به جستجوى او بيشتر از طلاى قرمز باشى
فَإِنِّي مُودِعُكَ كَلَاماً إِنْ أَنْتَ وَعَيْتَهُ
من به تو سفارش ميكنم كه اگر به آن عمل كنى
اجْتَمَعَ لَكَ بِهِ خَيْرُ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
خير دنيا و آخرت را بدست مى‌‏آورى.
لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ
نباش از كسانى كه اميد آخرت دارند بدون عمل

وَ يُؤَخِّرُ التَّوْبَةَ لِطُولِ الْأَمَلِ
و توبه را تاخير مياندازند بواسطه آرزوى دراز
وَ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا قَوْلَ الزَّاهِدِينَ
در دنيا سخن از زهد ميگويند
وَ يَعْمَلُ فِيهَا عَمَلَ الرَّاغِبِينَ
و براى جمع‏‌آورى دنيا چون مشتاقان عمل ميكنند
إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ
اگر به او بدهند سير نميشود
وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ
و اگر مانع او شوند قانع نميگردد.
يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ
از شكر نعمتى كه به او داده‏‌اند ناتوان است
وَ يَبْغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ
و پيوسته طالب افزايش است
وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي
امر ميكند به كارى كه خود انجام نميدهد.
يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ
صالحان را دوست دارد اما از اعمال آنها پيروى نميكند
وَ يُبْغِضُ الْفُجَّارَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ‏
از تبهكاران بيزار است اما او خود يكى از آنها است.
وَ يَقُولُ لِمَ أَعْمَلُ فَأَتَعَنَّى
ميگويد كار نكرده‏‌ام خسته ميشوم
أَ لَا أَجْلِسُ فَأَتَمَنَّى
بنشينم و اميدوار باشم
فَهُوَ يَتَمَنَّى الْمَغْفِرَةَ وَ قَدْ دَأَبَ فِي الْمَعْصِيَةِ
او اميد مغفرت دارد با اينكه عادت به معصيت كرده
قَدْ عُمِّرَ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ
آنقدر عمر كرده كه بايد در اين مدت متوجه شود،
يَقُولُ فِيمَا ذَهَبَ
راجع به گذشته ميگويد
لَوْ كُنْتُ عَمِلْتُ وَ نَصِبْتُ كَانَ ذُخْراً لِي
اگر كار كرده بودم و رنج برده بودم حالا برايم ذخيره‏‌اى بود
وَ يَعْصِي رَبَّهُ تَعَالَى فِيمَا بَقِيَ غَيْرَ مُكْتَرِثٍ
و در آينده نيز به معصيت خدا مى‌‏پردازد بدون باك و انديشه.
إِنْ سَقِمَ نَدِمَ عَلَى الْعَمَلِ‏
و اگر بيمار شود پشيمان مى‌‏شود از عمل نكردن
وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ وَ اغْتَرَّ وَ أَخَّرَ الْعَمَلَ
اگر صحيح و سالم باشد مطمئن و مغرور است و عمل را بتاخير مياندازد.
مُعْجَباً بِنَفْسِهِ مَا عُوفِيَ
در سلامتى بخود مى‏‌بالد
وَ قَانِطاً إِذَا ابْتُلِيَ
وقتى گرفتار شد مأيوس مى‌‏شود
إِنْ رَغِبَ أَشِرَ
اگر دل ببندد بزهكار است
وَ إِنْ بُسِطَ لَهُ هَلَكَ
و اگر دست بگشايد نابود مى‌‏شود
تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ
نفس او را مغلوب خيال كرده
وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ
ولى توجه به مسائل يقين ندارد (مرگ و آخرت)
لَا يَثِقُ مِنَ الرِّزْقِ بِمَا قَدْ ضُمِنَ لَهُ
به مقدارى از روزى كه برايش ضمانت شده مطمئن نيست
وَ لَا يَقْنَعُ بِمَا قُسِمَ لَهُ
و قانع به آنچه نصيب اوست نخواهد بود
لَمْ يَرْغَبْ قَبْلَ أَنْ يَنْصَبَ
تا بپا ندارندش دل نمى‌‏بندد
وَ لَا يَنْصَبُ فِيمَا يَرْغَبُ
و براى كارهاى خوب بپا نميخيزد
إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ
اگر ثروتمند باشد متكبر مى‌‏شود
وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنَطَ
و اگر فقير شود نااميد
فَهُوَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ وَ إِنْ لَمْ يَشْكُرْ
طالب افزايش نعمت است بدون شكر
وَ يُضَيِّعُ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ أَكْبَرُ
و از دست ميدهد چيزهائى را كه اهميتش بيشتر است.
يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِإِسَاءَتِهِ
از مرگ بدش مى‏‌آيد بواسطه بديهاى خود
وَ لَا يَدَعُ الْإِسَاءَةَ فِي حَيَاتِهِ
و از گناه دست نميكشد در زندگى
إِنْ عَرَضَتْ شَهْوَتُهُ وَاقَعَ الْخَطِيئَةَ ثُمَّ تَمَنَّى التَّوْبَةَ
اگر دچار شهوت شود به خطاكارى ميرود، بعد آرزوى توبه ميكند.
وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ عَمَلُ الْآخِرَةِ دَافَعَ
اما اگر كارى از امور آخرت پيش آيد رها ميكند
يَبْلُغُ فِي الرَّغْبَةِ حِينَ يَسْأَلُ
در موقع درخواست چنان علاقمند است
وَ يُقَصِّرُ فِي الْعَمَلِ حِينَ يَعْمَلُ
ولى موقع كار بسيار تنبل،
فَهُوَ بِالطَّوْلِ مُدِلٌّ وَ فِي الْعَمَلِ مُقِلٌّ
او اعتماد به طول زندگى خود دارد اما در عمل كوتاهى ميكند
يُبَادِرُ فِي الدُّنْيَا
در كارهاى دنيا چُست و چالاك است.
يُعْبَأُ بِمَرَضٍ
خيلى توجه به مريضى دارد
فَإِذَا أَفَاقَ وَاقَعَ الْخَطَايَا وَ لَمْ يُعْرِضْ
اما وقتى خوب شد مشغول گناه مى‌‏شود و كناره‏‌گيرى ندارد
يَخْشَى الْمَوْتَ
از مرگ ميترسد
وَ لَا يَخَافُ الْفَوْتَ
اما از فوت شدن وقت هراسى ندارد
يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَقَلَّ مِنْ ذَنْبِهِ
ميترسد براى ديگران به كمترين گناه او
وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِدُونِ عَمَلِهِ
و اميدوار است براى خود بدون عمل
وَ هُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ
بر مردم عيبجو است
وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ‏
و براى خود ماست‌مالى ميكند.
يَرْجُو الْأَمَانَةَ مَا رَضِيَ
تا خشنود است اميد و رستگارى دارد
وَ يَرَى الْخِيَانَةَ إِنْ سَخِطَ
وقتى خشم گرفت رفيقش را به خيانت نسبت ميدهد
إِنْ عُوفِيَ ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ
اگر سلامتى يافت خيال ميكند توبه كرده
وَ إِنِ ابْتُلِيَ طَمِعَ فِي الْعَافِيَةِ وَ عَادَ
و اگر گرفتار شد آرزوى سلامتى دارد و برميگردد.
لَا يَبِيتُ قَائِماً وَ لَا يُصْبِحُ صَائِماً
هرگز شب‏‌زنده‏‌دارى به عبادت نميكند و نه صبح، روزه بر مى‏‌خيزد.
يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الْغِذَاءُ
تمام همت خود را به خوردن و غذا مصروف ميكند
وَ يُمْسِي وَ نِيَّتُهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ
و شب در فكر شام است با اينكه روزه نداشته.
يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِنْ فَوْقِهِ
وَ لَا يَنْجُو بِالْعَوْذِ مِنْهُ مَنْ هُوَ دُونَهُ
بخدا پناه ميبرد از بالاتر از خود
ولى نجات نمى‌‏يابد به پناه بردن بخدا كسى كه پائين‏تر از اوست
(منظور اينست كه از بالاتر خود ميترسد ولى رحم به پائين‏تر از خود ندارد)
يَهْلِكُ فِي بُغْضِهِ إِذَا أَبْغَضَ
در خشم خود به هلاكت ميرسد
وَ لَا يُقَصِّرُ فِي حُبِّهِ إِذَا أَحَبَّ
و در دوستى خود هيچ كوتاهى ندارد.
يَغْضَبُ فِي الْيَسِيرِ وَ يَعْصِي عَلَى الْكَثِيرِ
بر چيزهاى اندك خشم ميگيرد و گناهان بزرگ ميكند،
فَهُوَ يُطَاعُ
ميخواهد به حرفش گوش كنند
وَ يَعْصِي اللَّهَ‏
خود به معصيت مشغول است
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ‏.
خداوند يارى كند ما را.»

مجاهدۀ قلبی، کار سخیه!
اگه قبض و بسط نور قلبتو نفهمی،
نمیتونی اهل مجاهدۀ قلبی باشی!

امام علی علیه السلام:
«إِنَّ أَوَّلَ مَا تُقْلَبُونَ إِلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ ثُمَّ الْجِهَادُ بِقُلُوبِكُمْ
فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً نُكِسَ قَلْبُهُ
فَجُعِلَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ فَلَا يَقْبَلُ خَيْراً أَبَداً
آنکه از عالم ربانی خورده گیری می کند قلبش منکوس است یعنی هوای نفس بر عقلش غلبه دارد .
کسی که با شوق قلبی نتواند عالم ربانی را بشناسد « فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً » قلبش منکوس است « نُكِسَ قَلْبُهُ » .
برای اینکه قلب منکوس نشود و عقل بر هوای نفس غالب گردد جهاد قلبی « الْجِهَادُ بِقُلُوبِكُمْ » می خواهد.

قلب سلیم چه نعمت گرانبهایی است که خدای مهربان ارزانی داشته
و باید بشدت قدرشو بدونیم، ان شاء الله تعالی.
قلب سلیم اهل نور، خودبخود، بدون اینکه بدونه چرا،
حق رو که میبینه، میفهمه حقه و قبولش میکنه!
و باطل رو هم که سر راهش قرار بگیره، میفهمه باطل و اشتباهه و قبولش نمیکنه!
قلب حسود هم، خودبخود، بدون اینکه بفهمه چرا،
چشمش که به حق میافته، نمیدونه چرا ازش خوشش نمیاد!
اما همینکه چشم حسود به باطل میافته، انگاری گمشدۀ خودشو پیدا کرده!
چقدر این حدیث امام صادق علیه السلام زیباست:

امام صادق عليه السّلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ قَوْماً لِلْحَقِّ
فَإِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ الْحَقِّ قَبِلَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ كَانُوا لَا يَعْرِفُونَهُ
وَ إِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَاطِلَ أَنْكَرَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ كَانُوا لَا يَعْرِفُونَهُ

وَ خَلَقَ قَوْماً لِغَيْرِ ذَلِكَ
فَإِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ الْحَقِّ أَنْكَرَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ كَانُوا لَا يَعْرِفُونَهُ
وَ إِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ الْبَاطِلِ قَبِلَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ كَانُوا لَا يَعْرِفُونَهُ
.
همانا خداى عز و جل مردمى را براى حق آفريده
كه چون درى از حق به آنها گذرد (مثل اينكه سخن حقى شنوند) دلشان آن را بپذيرد اگر چه آن را نفهمند و نشناسند،
و چون درى از باطل به آنها گذرد، دلشان انكار كند، اگر چه آن را نشناسند
و مردمى ديگر را براى غير حق آفريده
كه چون درى از حق به آنها گذرد، دلشان انكار كند، اگر چه آن را نشناسند
و چون درى از باطل به آنها گذرد دلشان آن را بپذيرد، اگر چه آن را نشناسند.

امام صادق علیه السلام:
الْعَاقِلُ مَنْ كَانَ ذَلُولًا عِنْدَ إِجَابَةِ الْحَقِّ مُنْصِفاً بِقَوْلِهِ
جَمُوحاً عِنْدَ الْبَاطِلِ خَصْماً بِقَوْلِهِ

يَتْرُكُ دُنْيَاهُ وَ لَا يَتْرُكُ دِينَهُ
وَ دَلِيلُ الْعَاقِلِ شَيْئَانِ صِدْقُ الْقَوْلِ وَ صَوَابُ الْفِعْلِ
وَ الْعَاقِلُ لَا يَتَحَدَّثُ بِمَا يُنْكِرُهُ الْعَقْلُ وَ لَا يَتَعَرَّضُ لِلتُّهَمَةِ وَ لَا يَدَعُ مُدَارَاةَ مَنِ ابْتُلِيَ بِهِ
وَ يَكُونُ الْعِلْمُ دَلِيلَهُ فِي أَعْمَالِهِ
وَ الْحِلْمُ رَفِيقَهُ فِي أَحْوَالِهِ
وَ الْمَعْرِفَةُ تُعِينُهُ فِي مَذَاهِبِهِ
وَ الْهَوَى عَدُوُّ الْعَقْلِ وَ مُخَالِفُ الْحَقِّ وَ قَرِينُ الْبَاطِلِ
وَ قُوَّةُ الْهَوَى مِنَ الشَّهْوَةِ
وَ أَصْلُ عَلَامَاتِ الشَّهْوَةِ أَكْلُ الْحَرَامِ وَ الْغَفْلَةُ عَنِ الْفَرَائِضِ
وَ الِاسْتِهَانَةُ بِالسُّنَنِ وَ الْخَوْضُ فِي الْمَلَاهِي
.
عاقل كسى است كه در اجابت حقّ‌ و اطاعت فرمان وى، در نهايت هموارى باشد
و حرف حق از هر كه بشنود، قبول كند و سر از او نپيچد،
و در گفتار به انصاف باشد و هر چه مشتمل به ظلم و تجاوز از حق باشد، از كسى نشنود
و در اطاعت باطل سر سخت باشد و سر به اطاعت او فرو نيارد.
و به انصاف باشد و در صدد آن نباشد كه هر چه گويد خواه حقّ‌ و خواه باطل، بجا نشاند.
بلكه هر گاه ظاهر شود كه خطا كرده است، برگردد
و تا ممكن باشد از براى نفع دنيا، ترك آخرت نكند
و به خسران آخرت، راضى نشود و خسران دنيا را بر خسران آخرت اختيار نمايد.
نشانۀ عاقل دو چيز است،
گفتار راست، و كردار درست.
عاقل بايد حرفى نگويد كه هر گاه به سمع عقلا رسد، انكار كنند،
و نيز بايد كه در عرضۀ تهمت، نشود
و به حكم «اتّقوا مواضع التّهم»، از گفتار و كردارى كه مظنّۀ تهمت باشد، احتراز كند،
و نيز بايد با مردم مدارا كند و به هموارى سلوك نمايد،
و با مؤالف و مخالف و دوست و دشمن، اين طريقه را از خود فوت نكند.
عاقل بايد علم، دليل او باشد در كردار.
يعنى هر چه كند موافق علم باشد و علم را مرشد و هادى خود داند
و هر چه كند به اشارۀ او كند و در هيچ كار دست از او بر ندارد.
و نيز حلم بايد رفيق او باشد و در جميع حالات از درشتى و بد خلقى، محترز باشد
و در همه حال، خواه صحّت و خواه مرض و خواه در خلأ و خواه در ملأ، ملازم يقين و معرفت باشد
و از مقتضاى معرفت و يقين منحرف نشود، و خلل در او راه ندهد،
هواى نفس و پيروى خواهشهاى نفسانى، دشمن عقل است و عقل را نابود مى‌كند،
و نيز مقتضاى هوا، متابعت باطل و مخالفت حقّ‌ است، چنان كه معلوم است.
و قوّت هوا و زور آن، از شهوت نفس است.
يعنى پيروى كردن لذّتهاى نفسانى و مرتكب شدن شهوتهاى جسمانى، هواى نفس را قوّت مى‌دهد،
طول امل و آرزوها را زياد مى‌كند.

سبب حدوث هوى و طول امل، سه چيز است:
يكى خوردن حرام و اجتناب ننمودن از حرام و مغشوش.
دوم مسامحه كردن در فرايض و واجبات، سهل گرفتن آنها، خواه ترك كردن، يا انجام دادن ولی خوب انجام ندادن، و آداب و قواعد آن را اهتمام ننمودن.
سوم فرو رفتن در ملاهى و مكروهات، و كارهاى لغو و بى‌فايده كردن.

مشتقات ریشۀ «نقم» در آیات قرآن:

مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ‏ (4)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ‏ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ (59)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ‏ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ‏ (95)
وَ ما تَنْقِمُ‏ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ (126)
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (136)
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ (74)
فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ ذُو انتِقامٍ‏ (47)
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبينٍ (79)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ (47)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ‏ (22)
وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزيزٍ ذِي انْتِقامٍ‏ (37)
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ (25)
فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ‏ (41)
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعينَ (55)
يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى‏ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ‏ (16)
وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ (8)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی