Uncover Your Soul!
«فلق» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فِلاقُ البَيْضَةِ»
«egg hatching»
نور ولایت، فرایند هچینگ است!
«hatch: دریچه، روزنه»
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ … اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
+ «نقر»
+ «حسد: القشر الحسد»
لحظه مشاهده سپیدهدم «فلق» لحظه شکستن پوسته حسادت دور قلب است به کمک نور ولایت.
و اینجا وقتی داری بدجنسی حسادتتو کنار میذاری، خودت خوب میفهمی و اصلا داری میبینی و مشاهده میکنی، دمیدن سپیدهدم اشراق قلبی خودتو و چه حال خوبی است و غیر قابل وصف …
پوستۀ حسادت بشکاف و چشم دل واکن! قل اعوذ بربّ الفلق!
+ «عین شکری!»
+ «حضن»
+ «زهر»
+ «قیض»
+ «عطس – عَطَس الصبحُ: إذا انفلق»
«أَفْلَقَ الشاعرُ : شاعر شعر شگفت آور سرود.»
انگاری فرایند نور ولایت یک فرایند شگفت آور است! واژه فلق اینو یادمون میده.
«شاعرٌ مُفْلِقٌ: شاعرى كه شعر نيكو گويد و ابداع نمايد.»
[گفتگوی عبد و ربّ!]:
دلنوشتۀ این جوجه محبوس درون تاریکی داخل پوسته تخم:
جوجه میگه:
ای ربّ من!
من عبد تو هستم و من بدون تو هیچی نیستم!
[اقرار به فضل آیاتی و رسلی ، نه حسادت و انکار فضیلت و مزیت آآنها نسبت به خود]
ای رب من!
من الآن داخل این تاریکی حسادت گیر افتادم و این تنها تو هستی که میتونی این پوسته سفت و تاریک رو بشکافی و منو از دل این تاریکی نجات بدی و به نور روشنایی برسونی «یخرجهم من الظلمات الی النور»!
پس منِ عبد، دستمو ای خدای مهربان پیش تویِ رب دراز میکنم تا دستمو بگیری و دریچهای برای قلبم بگشایی و تاریکی قلبمو بِزُدایی و دوباره نور علم آل محمد ع رو به درون قلبم القاء نمایی و بتابانی!
حالا خدا چی میگه؟
میگه ای جوجۀ من!
این حرفهای قشنگو کی یادت داده؟
میگی صاحبان نوری که سرِ راهم قرار دادی، یادم دادهاند!
خدا میگه پس ای جوجه، منو به اسم اونها قسم بده [و بگو «بسم الله»] تا تو رو از تاریکی به نور بیارم!
جوجه که تازه فهمیده پسورد و اسم رمز و کُدی که به او این امکان رو میده تا وارد نور بشه چیه، معطل نمیکنه و لذا با یادآوری معالم ربانی و استعمال اندیشۀ نورانی آنها که همان علم مقتبس از نور آل محمد ع است [+ «صلی» معنای صلوات بر محمد و آل محمد ع] در دل شرایط عرضه آیات و تقدیرات، فورا طعمه گذشت از دلخواه رو بر سر قلاب قلبش میزنه [یعنی پشت به تمنا و راضی به نور تقدیرات میشه] و اونو در دریای علم آل محمد ع میندازه که یهو ماهی یقین بزرگی خودشو به این قلاب میچسبونه و میگه زود باش منو بکش بالا و چون نخ قلاب، قبض و بسط میشه، ماهیگیر از روی نور قلبش میفهمه که قربانی و طعمه و هدیه گذشت از دلخواه او در عالم ملکوت مورد قبول و تایید واقع شده و او خوشحال از این فرآیند یخرجهم من الظلمات الی النور به سبب یاد معالم ربانی، از درون پوسته شکستههای درناژ شدۀ حسادتش بیرون میاد «نقر – منقار» و خودشو یه تکونی میده و میره یه کنار وایمیسته و آفتاب میگیره! خوشا به حالت [+ «بشر»] ای جوجهای که هدایت تکوینی در قلب خودت، مسیر نورانی صراط مستقیم آل محمد ع رو نشونت میده و تو چشمبسته مسیر رو بدون اشتباه طی میکنی!
+ « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
+ «ورکلایف یونس ع»
+ «فرخ»
فلق رأسه بالسيف!
فَأَنْتَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً!
الْفَلْقُ : شقّ الشيء و إبانة بعضه عن بعض.
الفَلْقَة : برگى كه هنوز از شاخه بيرون نزده است.
الفِلْقَة : اولين برگ سبز كه از نهال يا بته خارج مىشود.
با نطفهگذاری علمی صاحبان نور، تاریکی شب قلب، به نور صبح تبدیل میشود.»
+ «صبح لیلة القدر»
فَلقَ الأرضَ بالنّبات
فَلقَ السَّحاب بالمطر
الفَلق: جميعُ المخلوقات
فالِقُ الْحَبِ وَ النَّوى أَي : خالِقُه، أَو شَاقُّه بإِخْراجِ الوَرَقِ الأَخْضَرِ مِنْه
قد تَفَلَّقَ الرائبُ: إِذا تَقَطَّعَ و تَشقَّق من شِدَّة الحُمُوضةِ
الفُلَّيْق : خَوْخٌ يَتَفَلَّقُ عن نَواه
[الخَوْخَة: يك دانه هُلُو، ميوۀ درخت هلو، روزنهاى كه نور بخانه رساند، دربى كوچك در دربى بزرگ]
این مثال درب کوچک در درب بزرگ از زیباترین مثالها برای صاحبان نور است!
باب مستجار، درب صاحبخانۀ قلب ماست که تا این روزنه باز نشود، تاریکی درون قلب به صبح روشن مبدل نخواهد شد.
+ «مستجار» [مستجار – فلق]:
[طلوع خورشید از مغرب!
«قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ»]:
طلوع خورشید در آفاق از مشرق، و در انفس، از مغرب است!
فلق که امر عجیبی است همان معجزه طلوع خورشید علم آل محمد ع از مغرب قلب ماست و این روزنه علمی به دریای بیکران علم الهی آل محمد ع، همان وجود مقدس و نازنین صاحبان نور است.
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»
فِلاقُ البَيْضَةِ: ما تَفَلَّقَ منها. صَارَ البَيْضُ فِلاقاً أَي: مُتَفَلِّقاً مُتَشَقِّقاً.
فِلاقُ البَيْضَةِ + وَفى رِيشُ الجناح! + «ذکر»
[وفی – فلق]:
ببین علوم ربانی و نورانی با قلبت چیکار میکنه:
بال در میاری پرواز میکنی «وفی»!
از ظلمت درون تخم، وقتی که شکسته میشه، بیرون میای و چشمت به نور آل محمد ع روشن میشه «فلق»، این واقعا عجیب نیست؟! پس یقین کن که برای ما تمام واژههای قرآن به صاحبان نور بر میگرده و ما باید با یاد معالم ربانی، نور رو به قلبمون دعوت کنیم و براش جا باز کنیم!
همیشه فکر میکردم این جریان « فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ » چیه واقعا!
تا اینکه این حدیث زیبا اونو به بحث بداء وصل کرد، انگاری معالم ربانی صاحبان نور رو خدا گذاشته برای معارین حسودی که قلبشون نسبت به نور ولایت مرده است ، تا با این معالم آل محمد ع، به آنها حیات مجدد دهد و این معجزۀ علمی مثل دانۀ خشکیدهای است که میروید و داستان تکراری دنیای قلب عدۀ بسیار بسیار قلیلی از معارین است که وقتی دل به معالم ربانی میدهند، برایشان جای امیدی است که با این تغییر بینش، خدای مهربان هم برایشان تغییر سرنوشت ایجاد نماید!
تمام هنر صاحبان نور در همینه که دانۀ خشکیدۀ قلب حسود معار رو با علم آل محمد ع، هنرمندانه سیراب کنه تا این قلب، شکوفا بشه و ثمر بده «فَلَقَ الْحَبَّةَ»!
داستان معاری که به برکت صاحبان نور مستقر می شود:
علی ع به آن جوان پس از اینکه با بیان علمی، شکش را به یقین تبدیل نمود، فرمود:
«فَأَنْتَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً»
تو آن دانۀ خشکیدۀ بیارزشی بودی که با وزیدن نسیم علمی آرامبخش آل محمد ع، جان گرفتی و تر و تازه شدی!
مثل صاحبان نور مثل نسیم روحبخش بهاری است که به شاخ و برگ خشکیده قلوب طراوت و تازگی خاصی میبخشد.
+ «رتق و فتق قلبی: كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»
+ «برأ»:
التباعد من النقص و العيب، سواء كان في مرحلة التكوين أو بعده
الْحَمْدُ لِلَّهِ بَارِئِ النَّسَمِ
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى
+ «نسم: تَنَسَّمْتُ مِنْهُ عِلْماً»
اللغة:
الفلق الشق يقال فلقة فانفلق
و الفلق الصبح لأن الظلام ينفلق عنه
و الفلق المطمئن من الأرض كأنه منشق عنها
فلق نام زیبای صاحبان نور است.
[رزق علمی – صاحبان نور – شک – عقل نور علی نور- بدا «فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ»]:
عاقل یقین داره به معالم ربانی، لذا شک به سراغش نمیاد!
و رزق علمی خودشو از نورش میگیره!
این جوان که خیلی هم ظاهرا به آیات قرآن وارد بود بطوریکه بنظر خودش اشکالات قرآن رو هم پیدا کرده بود، اومد خدمت علی ع و مشکل و بیماری شکشو عنوان کرد و حضرت جواب عنایت فرمودند. اما فرمودند که:
اگر اهل یقین به صاحب نورت باشی، این پاسخهای علمی به دردت خواهد خورد
«فَإِنْ أَرَادَ اللَّهُ بِكَ خَيْراً أَعْلَمَكَ بِعِلْمِهِ وَ ثَبَّتَكَ»
وگرنه مشکلاتت بیشتر خواهد شد «وَ إِنْ يَكُنْ شَرّاً ضَلَلْتَ وَ هَلَكْتَ»!
« إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ وَ كَيْفَ شَكَكْتَ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ؟
قَالَ لِأَنِّي وَجَدْتُ الْكِتَابَ يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَكَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيهِ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ لَيُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً
وَ لَكِنَّكَ لَمْ تُرْزَقْ عَقْلًا تَنْتَفِعُ بِهِ»
…
«فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيمَا تَسْمَعُ؟
وَ قَدْ هَلَكْتُ إِنْ لَمْ تَرْحَمْنِي وَ تَشْرَحْ لِي صَدْرِي فِيمَا عَسَى أَنْ يَجْرِيَ ذَلِكَ عَلَى يَدَيْكَ
فَإِنْ كَانَ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَقّاً وَ الْكِتَابُ حَقّاً وَ الرُّسُلُ حَقّاً فَقَدْ هَلَكْتُ وَ خَسِرْتُ
وَ إِنْ تَكُنِ الرُّسُلُ بَاطِلًا فَمَا عَلَيَّ بَأْسٌ وَ قَدْ نَجَوْتُ
فَقَالَ عَلِيٌّ ع:
قُدُّوسٌ رَبُّنَا قُدُّوسٌ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً كَبِيراً نَشْهَدُ أَنَّهُ هُوَ الدَّائِمُ الَّذِي لَا يَزُولُ وَ لَا نَشُكُّ فِيهِ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَ أَنَّ الْكِتَابَ حَقٌّ وَ الرُّسُلَ حَقٌّ وَ أَنَّ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ حَقٌّ
فَإِنْ رُزِقْتَ زِيَادَةَ إِيمَانٍ أَوْ حُرِمْتَهُ فَإِنَّ ذَلِكَ بِيَدِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ رَزَقَكَ وَ إِنْ شَاءَ حَرَمَكَ ذَلِكَ
وَ لَكِنْ سَأُعَلِّمُكَ مَا شَكَكْتَ فِيهِ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
فَإِنْ أَرَادَ اللَّهُ بِكَ خَيْراً أَعْلَمَكَ بِعِلْمِهِ وَ ثَبَّتَكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَرّاً ضَلَلْتَ وَ هَلَكْتَ»
…
در پایان حدیث حضرت اشاره به بداء در مورد اهل شکی که به برکت صاحب نور برایشان حاصل میشود مینمایند با این عبارت که «فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ» انگاری باید از نو شروع کند و با یقین به صاحب نورش شروع کند و شک به او را کنار بگذارد و با یاد معالم ربانی او عمل صالح انجام دهد زیرا «فَلَا شَيْءٌ يَعْدِلُ الْعَمَلَ» هیچ چیز عمل صالح نمیشود!
و این پایان این حدیث نورانی است!
« قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفَعَ اللَّهُ الْمُسْلِمِينَ بِكَ
فَقَالَ عَلِيٌّ ع لِلرَّجُلِ
لَئِنْ كُنْتَ قَدْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَكَ بِمَا قَدْ بَيَّنْتُ لَكَ
فَأَنْتَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً
فَقَالَ الرَّجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
كَيْفَ لِي بِأَنْ أَعْلَمَ أَنِّي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً
قَالَ لَا يَعْلَمُ ذَلِكَ إِلَّا مَنْ أَعْلَمَهُ اللَّهُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ ص وَ شَهِدَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِالْجَنَّةِ أَوْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِيَعْلَمَ مَا فِي الْكُتُبِ الَّتِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى رُسُلِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ
قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يُطِيقُ ذَلِكَ
قَالَ مَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ وَ وَفَّقَهُ لَهُ
فَعَلَيْكَ بِالْعَمَلِ لِلَّهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِكَ فَلَا شَيْءٌ يَعْدِلُ الْعَمَلَ.»
[در واژه «فلق» چه مفاهیم زیبایی مستتر است!]:
در واقع در مورد کسی که حسود است و ایمانش عاریه است، و نسبت به صاحب نورش شک داره، باید یک امر عظیمی رخ بده «تعظيم شيء» و براش معجزهای رخ بده «الفلق: الأمر العجيب»، «على خلاف الجريان الطبيعىّ» و فرجش برسه «فرجة و بينونة في الشيء» و انگاری مثالش اینه که شب قلبش به صبح مبدل بشه «الفلق: ضوء الصبح» و اگر تا ابد در تاریکی شب باقی بمونه، کانه ارزش معالم ربانی رو درک نکرده، و صبح روشن قلب تاریک معار، باور به صاحب نور اوست!
قلب سوراخ، هر چی آب بریزی توش، پر نمیشه و روشن نمیشه و تا ابد تاریک و شب باقی میماند،
اما قلب اهل یقین به معالم ربانی، با یک تلنگر روشن و بیدار و صبح میشود و راه مسقیم را گرفته و می رود تا به سعادت ابدی نائل گردد.
قلب قسی معار باید به دست معلم ربانیِ تعمیرکارِ مجاز، باز شود (شقّه) «شققته فانفلق».
پس این نیشتری که طبیب حاذق به قلوب چرکین بیمار اهل حسادت میزند، بمنظور درناژ حسادت و زدودن تاریکی قلب (قبض) و روشن نمودن قلب (بسط) میباشد و این کار عظیم و بزرگ همان خلقت دوباره «الفلق: الخلق»، یعنی اصلاح و تربیت، یعنی بداء در مورد معارین، میباشد (بداء = فلق).
معاری که قلبش به تاریکی سیاهی شب است، قرار است با میانجیگری معالم ربانی، قلبش همچون الماس بدرخشد، به شرط اینکه اول معرفت به نور خود پیدا کند و از این باب و این کانال و این روزنه و پنجره، درخواست خود را به عالم بالا برساند که قطعا این دعا مقبول آل محمد ع خواهد بود ان شاء الله تعالی.
بحث فلق خیلی مهم است و نام زیبای دیگری برای کاری است که معلم ربانی با قلب مرده و تاریک اهل حسادت مینماید و این بزرگترین معجزۀ ممکن برای کسی خواهد بود که از این نقطۀ شروع به بعد، دیگر حادثه را آثار عیب خود میداند و به تقدیرات و آیات راضی میشود و به این بینش صحیح عمل خواهد نمود.
در واژه فلق مفهوم آرامش نهفته است «الفلق: مطمئنّ من الأرض كأنّه انفلق» یعنی قلبی که با یقین کامل، خودش را به دست معلم ربانی سپرده، قطعا به آرامش خواهد رسید.
فلق: وقتی توی کار گره بیفته، این نصیحتهای معلم ربانی است که گره از کار میگشاید «الفلق: بيان الحقّ بعد اشكال». پس در واژه فلق مفهوم گرهگشایی از عظیمترین مشکلات زندگی به دست صاحبان نور نهفته است. پس گره مشکلاتتو با یاد نورت بگشا!
انگاری بداء برای معارین، همون «یخرجهم من الظلمات الی النور» است!
پس تمامی احادیث معجزات آل محمد ع، به معارین حسود این را میفهماند که علوم معلم ربانی میتواند بر خلاف جریان طبیعی، کاری انجام دهد کارستان، و آن «یخرج الحی من المیت» است.
دانۀ مردۀ خشکیده، زنده میشود!: «فلق»
اهمیت آیة الکرسی در همین بداء میباشد!
[فلق – آیت «معجزه» – آیاتی و رسلی = «مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ وَ الْآيَاتِ »]:
تغییر بینش، همون معجزهای است که معلم ربانی با علمش برای حسود انجام میدهد!
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ
قَالَ نَحْنُ الْأَئِمَّةُ خَاصَّةً
وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ
فَزَعَمَ أَنَّ مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ وَ الْآيَاتِ مِمَّنْ يَعْقِلُ ذَلِكَ
مثال دو انگشت سبابه امام صادق ع کنار هم، همیشه یادت باشه!
«مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ وَ الْآيَاتِ»
اگه عاقل باشی، یادت میمونه که چه بگیم آیاتی، چه بگیم رسلی «کتاب الله و عترتی».
[عوذ – فلق]:
اون چیه که اگه به اون پناه ببری از شر همه چیز! همه چیز! در امانی؟!
معالم ربانی صاحبان نور رو دست کم نگیر!
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ»
مگه نمیدونی دست من تو دست کسی است که شب تاریک رو صبح روشن میکنه؟!
پس دیگه چه جای نگرانیه؟!
من با یاد فالق به آرامش قلب میرسم و هیچ چیزی هم نمیتونه جلوی منو بگیره!
+ «عوذ»
[فلق – حی و موت – افک – مجرم – مکر – بدا]:
«إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (95)
فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (96)»
+ «فجر» + «فلق»
[فلق – خیر و شرّ] :
«فلق» + «خیر» + «شرّ»:
فلق و خیر نامهای زیبای صاحبان نور هستند و شرّ نام لیدر سوء است.
انگاری در این سوره زیبا، اهل نور یقین دارن میگن: پناه میبریم به معالم ربانی صاحبان نور و اندیشه آنها- که خیر ماست و خیر ما در استعمال اندیشه آنها و تولید نور آرامش عمل صالح است- از شر لیدرهای سوء (غاسق – نفّاث – حاسد) که اندیشه آنها موجب تاریکی قلب و از بین رفتن نور آل محمد ع در قلب میشود و موجب پراکنده شدن و جدایی شخص از جمع دوستان آل محمد ع میگردد «شرّ ما خلق» که این معنا و مفهوم از واژههای زیبای خیر و شر از مقالههای مربوطه استنباط میشود.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1)
«رَبِّ الْفَلَقِ»: معادل واژه «خیر» است، در مقابل این واژه های «شرّ».
مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (2)
وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (3)
وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ (4)
وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)
[فلق – عوذ «قُلْ أَعُوذُ»]:
+ «عوذ»: «الاستعاذة الاستجارة»
انگاری اهل یقین در اون لحظه، به یاد معالم ربانی میافتد و از او طلب علم میکند، طلب نیرو و توان و اندیشهای میکند که در اون لحظه به او کمک کند و به او جا و مکان و پناه بدهد تا به سراغ اندیشه لیدر سوء غاسق نفاث حاسد نرود و در دام اندیشۀ این خالقین تاریکی و تهمت، نیفتد، ان شاء الله تعالی.
[قُل – عوذ – فلق ] :
+ مفهوم زیبایی که در واژه «قُل» وجود داره که قبلا بیان شد:
قل یعنی آشکار کن اندیشه آل محمد ع را، به سبب پناه بردن به اندیشه معلم ربانی و استعمال آن در دل شرایط تقدیرات و با تولید عمل صالح، نور و آرامش آشکار میشود و این فعل امر «قل» اینجا یعنی ای اهل یقین! منِ خدا دلم میخواد تو در دل شرایط عرضه آیاتی که برای هدایت و تربیت تو تنظیم میکنم چکار کنی؟ آرامش تولید و خلق کنی نه اینکه شرّ بپا کنی! چجوری؟ با پناه بردن به کهف آل محمد ع! با استجارة به سبب یاد معالم ربانی از آل محمد ع! استجارة العلم! نگاه نورانی آل محمد ع در دل شرایط تقدیرات، به قلبت نور علمی القاء میکند که با استعمال این علم، آرامش خلق شده رو خودت با چشم دل میبینی و این همان حاجت خدا از بنده برای تولید آرامش است که اهل شک که همان اهل بخل و حسد هستند، اینجا از اینکه با یاد معالم ربانی تولید آرامش نمایند، ابا نموده و بخل میورزند و به زبان ساده نمیخواهند خدا با تولید آرامش خوشحال بشه! این بیان برای فهم مطلبه وگرنه خدا، که براش خوشحالی و غم معنا نداره.
مشتقات ریشۀ «فلق» در آیات قرآن:
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۹۵ الى ۹۶]
إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (95)
فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (96)
[سورة الشعراء (۲۶): الآيات ۵۱ الى ۶۸]
فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظيمِ (63)
[سورة الفلق (۱۱۳): الآيات ۱ الى ۵]
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1)