Heart Donation!
Knowledge Donation!
«غلم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«اغْتَلَمَ الفحل: لقاح انجام داد.»
(∞=1+1)
مژده دهید که نطفهگذار علوم آل محمد ع – «غلام» – خود را به ما نمایاند! + «ظهر»
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ»
از «اغْتَلَمَ الفحل» گرفته شده!
پس غلام نام زیبای صاحبان نور است که نطفهها و قلمههای علمی آل محمد ع را در قلب ما میکارند تا این زمین و رحم حاصلخیز با یقین به این معالم ربانی، بارور شود و ثمر عملی دهد، ان شاء الله تعالی.
+ «سمد»: يقال للفحل إذا اغتلم: قد سمد.
چقدر موارد کاربرد این واژۀ غلم در آیات قرآن، زیبا و عاشقانه است!
يا بُشْرى هذا غُلامٌ
إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ
إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ
وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ
لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا
الْغُلْمَة : شدّة الشهوة.
اغْتَلَمَ البعير : إذا هاج من شدّة شهوة الضراب.
اغتلم الفحل : هاج من شهوة الضراب
الْغُلْمَة : هيجان شهوة النكاح من المرأة و الرجل و غيرهما.
«غلام» اشاره به جذابیت کلام علمی صاحبان نور داره که وقتی حرفهاشونو میشنوی، هیچ حرف دیگهای برات جذاب نیست و به چیز دیگهای گوش نمیکنی «عین شکری» و اصلا تمام تمایلاتت به غیر آل محمد ع قطع میشه، و خُب مسلّما کسی که چشمش به وجه نورانی یوسف زیبای آل محمد ع بیفته، باید هم بهش بشارت داده بشه «یا بشری هذا غلام» که چه سعادتی نصیبش شده!
«غلام : مطلق الشهوة في أىّ جهة» = خواستنی، بقول ما ترکها: یِمَلِدِه، چوخ گُزلدِه! یعنی اینقدر خوشمزه حرف میزنه که دلت میخواد بخوریش! میگن مهرۀ مار داره و همه رو به خودش جذب میکنه، با کلامش و با رفتارش، همه جوره جذابه! دلنشینه! گیراست! نمیتونی چشم ازش برداری، مثل زلیخا که نتونست چشم از یوسف ع برداره، خلاصه حال دل غلامدیدن رو باید فقط زلیخا تعریف کنه و بگه غلام یعنی چه! عاشق، وقتی میخواد معشوقهاش رو وصف کنه، زبونش بند میاد و اشک از چشماش جاری میشه!
این عاشق دلباخته چه زیباییهای در معشوق میبینه که لحظهای تاب تحمل دوری نور اونو نداره و میخواد همیشه در گوشه چشمش نگاه لبخند گنبد نورانی علی بن موسی ع رو داشته باشه و قلبش به نور علوم آل محمد ع متصل و ملحق باشه «نور علی نور».
در واژه غلام این معنی نهفته است که:
«التجاوز عن حدّ ما امر به أو القدر المعتدل»
یعنی وقتی چشمت به نورت میافته، دیوانهوار و بیاختیار عاشقش میشی.
+ «سدر» و «حیر» و «هیم»
عشق دیوانهوار زلیخا به یوسف ع که دیگه ضرب المثله!
اگه اینجوری علوم ربانی و نورانی رو دوست داشتی و عاشقش شدی و دیوونش شدی، برو اسم خودتو تو صف خریداران یوسف ع بنویس! شاید یک روزی به وصال یوسف ع برسی!
«احراز هویت نور در ملکوت قلب»
جالب اینکه زلیخا پس از رسیدن به یوسف ع، وقتی نام محمد «ص» را از دهان یوسف ع شنید، عاشق این نور جاویدان شد، بطوریکه سه روز یوسف ع را تحویل نمیگرفت! و گفت: وقتی اسم مبارک رسول خدا ص را نزد من بردی «وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي» نور محبتش به دلم افتاد!
انگاری وقتی چشمت به این غلام نورانی میافته، تشویق میشی که به نور ولایت عمل کنی!
+ «جنب الله»
غلام همان نور اول و مافوق زیباست که با دیدنش، به دنبالش راه میافتی و پا جای پایش میگذاری!
[غُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ]:
تعمیر دیوار در حال تخریب به دست خضر ع و موسی ع نیز برای «غُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ» صورت گرفت انگاری اونا ماموریت دارن که برای رسیدن قلمه های نورانی علوم آل محمد ع به دست کسانی که تاویلا روزی غلام خواهند شد، تلاش نمایند.
« وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ »
+ «یتم»: یکی یک دونه
[غلم – عزل] :
« اغْتَلَمَ الفحل: لقاح انجام داد » – « عَزَلَ المُجَامِعُ »
غلام نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که باید در دل شرایط برای کسانی که می خواهند عامل به نور ولایت باشند، نطفه گذاری کند و بقیه باید نطفه پذیر باشند نه نطفه گذار، پس بقیه باید نطفه های اندیشه نادرست خود را عزل نمایند.
از کجا بفهمیم کی راست میگه؟
با چی بفهمیم کی راست میگه؟
سنگ محک کلام راستگو چیست؟
همه این نوع سوالات پاسخش در بحث قبض و بسط است.
قلب سلیم همان سنگ محک و میزانی است که با عبرت از نور و ظلمت، درستی و نادرستی کلام را میفهمد و این صرافی کلام، هنر اصحاب کهف هر زمان است که با داشتن قلب سلیم همچون زلیخا به محض شنیدن نام آل محمد ع قلبش روشن می شود و با زبانش این روشنایی و نورانیت را با عبارت صدقت بیان می کند، چون نور محبت آل محمد ع را با قلب سلیم خود به زیبایی درک می کند
« وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي ».
اهل یقین با همین قلب سلیم خود معلم علوم نورانی و ربانی خود را می شناسند.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
اسْتَأْذَنَتْ زَلِيخَا عَلَى يُوسُفَ فَقِيلَ لَهَا إِنَّا نَكْرَهُ أَنْ نُقَدِّمَ بِكِ عَلَيْهِ لِمَا كَانَ مِنْكِ إِلَيْهِ
قَالَتْ إِنِّي لَا أَخَافُ مَنْ يَخَافُ اللَّهَ
فَلَمَّا دَخَلَتْ قَالَ لَهَا يَا زَلِيخَا مَا لِي أَرَاكِ قَدْ تَغَيَّرَ لَوْنُكِ
قَالَتِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمُلُوكَ بِمَعْصِيَتِهِمْ عَبِيداً وَ جَعَلَ الْعَبِيدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوكاً
قَالَ لَهَا مَا الَّذِي دَعَاكِ يَا زَلِيخَا إِلَى مَا كَانَ مِنْكِ
قَالَتْ حُسْنُ وَجْهِكَ يَا يُوسُفُ
فَقَالَ كَيْفَ لَوْ رَأَيْتِ نَبِيّاً يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَحْسَنَ مِنِّي وَجْهاً وَ أَحْسَنَ مِنِّي خُلُقاً وَ أَسْمَحَ مِنِّي كَفّاً
قَالَتْ صَدَقْتَ
قَالَ وَ كَيْفَ عَلِمْتِ أَنِّي صَدَقْتُ ؟
قَالَتْ لِأَنَّكَ حِينَ ذَكَرْتَهُ وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى يُوسُفَ أَنَّهَا قَدْ صَدَقَتْ وَ أَنِّي قَدْ أَحْبَبْتُهَا لِحُبِّهَا مُحَمَّداً
فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَتَزَوَّجَهَا
از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند:
زليخا خواست به ملاقات يوسف رود از اين رو اذن ملاقات گرفت، به او گفتند:
به خاطر آن عملى كه از تو نسبت به او صادر شد خوش نداريم تو را نزد وى ببريم.
گفت: از كسى كه خوف خدا دارد وحشتى ندارم، پس وقتى وارد بر يوسف شد، يوسف فرمود:
اى زليخا رنگ تو متغيّر مىبينم، چه چيز باعث آن گرديده؟
زليخا گفت:
سپاس خداى را كه سلاطين را به واسطه عصيانشان عبد و بنده نمود و بندگان را به واسطه اطاعت و فرمانبردارى پادشاه و سلطان قرار داد.
يوسف فرمود: چه چيز تو را بر آن داشت كه آن عمل را نسبت به من انجام دادى؟
زليخا گفت: اى يوسف حسن جمال و زيبايى رويت.
يوسف فرمود: اگر پيامبر آخر زمان را كه محمّد مىنامند و صورتش از من زيباتر و خلقش بهتر وجود و كرمش بيشتر است ببينى چه خواهى كرد؟
زليخا گفت: راست مىگويى.
يوسف فرمود: چگونه دانستى من راست مىگويم؟
زليخا گفت: وقتى نام مباركش را بردى محبّتش در قلبم جاى گرفت،
خداوند عزّ و جلّ به يوسف وحى نمود، او راست مىگويد و من به خاطر محبتش به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله او را دوست دارم، پس به يوسف امر و فرمان داده شد كه با وى ازدواج نمايد.
غلمان:
کسی که عاشق علوم آل محمد ع میشه و عملا طعم استفاده از این علوم رو در آیات و تقدیرات روزمرۀ زندگیش مزه کرده مثل یک جوون 14 ساله از لذت بردن، سیری ناپذیره!
«الخارج عن الاعتدال في الاشتهاء»!
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ
الكنّ هو الستر مع الحفظ.
و الغلمان جمع غلام، و هو الخارج عن الاعتدال في الاشتهاء.
و يقال غلام بين الغلومية و الغلومة و هو الشاب من الناس
و الغلمة و الاغتلام شدة طلب النكاح
و سمي الغلام غلاما لأنه في حال يطلب في مثلها النكاح
و الغيلم منبع الماء من الآبار لأنه يطلب الظهور.
مشتقات ریشۀ «غلم» در آیات قرآن:
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (40)
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَليمٍ (53)
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80)
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري ذلِكَ تَأْويلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)
يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (7)
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8)
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (19)
قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (20)
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ (101)
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَليمٍ (28)
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (24)