Jealousy metastasis!
«سعر» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«إسعار النار»
«سَعَرْتُ النَّارَ: أَوْقَدْتُها»
«سَعَّرَ النَّارَ وَ الْحَرْبَ: أَوْقَدَهُمَا وَ أَشْعَلَهُمَا وَ هَيَّجَهُمَا»
+ «جهنّم – بئر حهنام!»
مثال زیبای متاستاز سرطان، برای فهم واژۀ سعر:
متاستاز و دستاندازی سلولهای سرطانی به بافت سالم اطراف، میشه سعر!
این گسترش و فزونی، خاصیت حسد است که واژه سعر به آن اشاره دارد.
«كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً»
هر بار كه آتش آن فرو نشيند، شرارهاى [تازه] برايشان مىافزاييم.»
مفهوم «spread»
خاصیت حسد، آتش افروزی است و ایجاد ناآرامی!
این آتش ناآرامی، رو به افزایش است، نه رو به کاهش و تمامی!
«سَعَرَهُمْ شرًّا: أى أَوْسَعَهُمْ»
خاصیت صعودی دارد!
«السِّعْر في السّوق: يعنى فزونى نرخ امتعه بازار كه تشبيهى به بالا رفتن شعله آتش است. (تورّم)»
«السِّعْرُ: الذي يقوم عليه الثمن، الجمع أَسْعَار، و سمي السِّعْرُ سعرا تشبيها بإسعار النار، لأن سعر السوق يوصف بالارتفاع»
عرب به قیمت کالا میگه سعر، چون مدام میره بالا و رو به فزونی و گرانی است!
«اشتعال الشىء و اتّقاده و ارتفاعه»
شیطان اولش چراغ سبز نشون میده «تسویل»، اما همینکه بهش پا میدی، هِی نرخ ارتکاب معصیتو میبره بالا «سعر»، و گرونش میکنه و اینقدر ادامه میده تا بالاخره به قیمت آتش جهنم تمامش میکنه.
حسد، آدمو دیوانه وار میندازه به جون این و اون!
«السعر الجنون»
«به شتر ديوانه گويند: ناقة مسعورة»
حسود مثل سگ هار، پاچۀ همه رو میگیره!
«كَلْبٌ مِسْعَرٌ: سگ هار»
+ «لهث – سگ لاهث» + «سلخ – بلعم باعورا»
حسود ظاهرا، بیخودی «بلا معارض»، یه چیزی میگه که آتیش بپا کنه!
این حسدشه که اونو مجبور کرده، ظاهرا بدون دلیل اینجوری بگه تا دلش خنک بشه!
این حسود جنون داره واقعا، اگه نه این همه وقت بذاری، بیای اینو بگی و بری، چی مگه گیرت میاد آخه!
سعیر نام زیبایی برای توصیف دانهدرشتهای قبیلۀ شیطان و آیات متشابه موید اندیشه آنهاست که اهل شک حسود، در دل شرایط آیات عرضه شده با استعمال اندیشه باطل و حسدآلود آنها، مدام آتش حسد را شعلهورتر مینمایند، بطوریکه دلشون میخواد عالم را با حسدشان به آتش بکشند و برای همینه که خلود در نار جهنم «وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً» سرنوشت کسانی است که به فکر درمان حسد خود با نور ولایت آل محمد ع نیستند.
پس واژه سعر اینو میفهمونه که اندیشه «علیم اللسان فاسق» را در قلب خود، باید یه فکری به حالش برداشت وگرنه عالَم رو به آتش میکشه!
«و لَهُ سِعْرٌ: إِذَا زَادَتْ قِيمَتُهُ»
مدام قیمتو میبره بالا!
حسود دوست داره مدام آتش ناآرامی رو بالا و بالاتر ببرد و شعلهورتر نماید و تهییج نماید و این مفهوم واژه سعر است.
واقعا چه عامل خطرناکی رو داریم با خودمون حمل می کنیم!
تا دنیا دنیاست، حسود خاصیتش اینه که مدام نا آرامی ایجاد کنه و حال خودشو و همه رو بگیره و همه چیزو به آتیش بکشه!
«اسْتَعَرَ الجَرَبُ فى البَعير: بيمارى گرى بر گردن شتر پديد آمد.»
«أَسْعَرَ البعيرُ الإبلَ بِجَرَبِهِ: شتر گر بقيه شتران را گر كرد.»
حسود مثل شتر گر میماند که بقیه رو هم به درد خودش مبتلا میکنه!
بزغاله رو نگاه کن که اصلا آروم و قرار نداره:
«السَّاعُور: بچۀ كوچك بز»
حسود مثل بزغاله ناآرام است و مدام بالاپایین میپرد و آرام و قرار ندارد و این مفهوم واژه سعر است.
حسود مثل دیوانهها به همه میپّره:
«السُّعْر: الجنون، و سمِّى بذلك لأنّه يَستَعِر فى الإنسان»
حسود، مدام با حرفهاش و حرکاتش و … میخواد همه رو بجزّونه و ناآرام کنه!
روشش مدام همینه و تغییر نمیکنه!
حسود تا زمانی که نخواد با یاد معالم ربانی و روش صحیح او با دیگران برخورد داشته باشه داستان همش همینه! مدام آیت! مدام استعمال حسد! مدام ناآرامی! و این سیکل معیوب اینقدر تکرار میشه و فرصتها رو می سوزونه تا اینکه به نابودی کامل بیانجامد.
واژه سعر بخوبی دست اهل حسادت را رو میکنه که این خواستهها و تمناهای حسدآلود و جنگطلبیها و مقابلهبهمثلها، تمامی ندارد:
«سَعَرَهُمْ شرًّا: أى أَوْسَعَهُمْ»
و اگه اختیارتو بدهی دست دانهدرشتهای قبیله شیطان، دیگه باید تا آخر خط بری و آخر خط اونا و متبعینشون چیزی جز خلود در نار جهنم نیست.
پس اگه واژه سعر عقلتو آورد سرجاش، زودی یه فکری به حال اون حسد درون قلبت بکن تا تو را از این غافله راهیان آتش دور بنماید.
+ «وسق – اتسق»
هر کسی که از صاحبان نور بِبُرد و قطع رابطه نماید، قلبش در آتش حسد، تا ابد ناآرامی را خواهد چشید و این آیه زیبا چقدر جای تدبیر دارد:
«إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»
+ «جرم»
+ «وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ»
در واقع تا وقتی که قلب، قبض و بسط رو نفهمه یعنی کلام امر و نهی مافوقشو نشناسه چون به نور علم نرسیده لذا در تاریکی جهل، جز استعمال حسد چیز دیگری بنظرش نمیاد و راه دیگری برای برخورد با دیگران نمیشناسد، لذا تا قلب به نور حکمت وصل نشود، عامل خطرناک حسد مدام کار دستش میدهد و مدام در خودخوری و ناآرامی و تاریکی و ناآرامی برای خود و دیگران، بسر میبرد و این خاصیت حسد است.
خاصیت نور ولایت آل محمد ع این است که با نزدیک شدن به قلب اهل یقین باعث نورانیت قلب آنها میشود، و آرامش در وجود عاملین به نور ولایت استقرار پیدا خواهد نمود، ان شاء الله تعالی.
هم خاصیت حسد تمامی ندارد،
و هم خاصیت نور ولایت آل محمد ع تمامی ندارد!
«وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ»
لذا تاریکی انتها ندارد و نور هم انتها ندارد،
و قلبی که رو به نور نمود، تاریکی از این قلب رخت برمیبندد،
و حالا این قلب نورانی، مخلد در بهشت موعود است، ان شاء الله تعالی.
مردان آتشافروز!
اصحاب تابوت!
عبارت: مردان آتشافروز
«المِسْعَرُ و المِسْعَارُ: الخشب الذى تُسْعَرُ به النار.»
«و منه قيل للرجل: إنَّه لمِسْعَرُ حربٍ، أى تُحْمَى به الحربُ»
«مِسْعَر: هيزم و چوبى كه با آن آتش افروزند.»
مردان آتشافروز، اشاره زیبایی است به دانهدرشتهای قبیله شیطان!
اصحاب تابوت جهنم!
«إِنَّ تَابُوتاً مِنْ نَارٍ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»
«فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُسَعِّرَ جَهَنَّمَ كَشَفَ تِلْكَ الصَّخْرَةَ عَنْ ذَلِكَ الْجُبِّ
فَاسْتَعَرَتْ جَهَنَّمُ مِنْ وَهَجِ ذَلِكَ الْجُبِّ وَ مِنْ حَرِّهِ»
فَقَالَ عَلِيٌّ ع لِعُمَرَ
يَا ابْنَ صُهَاكَ فَلَيْسَ لَنَا فِيهَا حَقٌّ وَ هِيَ لَكَ وَ لِابْنِ آكِلَةِ الذِّبَّانَ
فَقَالَ عُمَرُ كُفَّ الْآنَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِذْ بَايَعْتَ فَإِنَّ الْعَامَّةَ رَضُوا بِصَاحِبِي وَ لَمْ يَرْضَوْا بِكَ فَمَا ذَنْبِي
فَقَالَ عَلِيٌّ ع
وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ لَمْ يَرْضَيَا إِلَّا بِي
فَأَبْشِرْ أَنْتَ وَ صَاحِبُكَ وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا وَ وَازَرَكُمَا بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ عَذَابِهِ وَ خِزْيِهِ
وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ
لَوْ تَرَى مَا ذَا جَنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ
لَوْ تَدْرِي مَا مِنْهُ خَرَجْتَ وَ فِيمَا دَخَلْتَ وَ مَا ذَا جَنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى صَاحِبِكَ
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ
يَا عُمَرُ أَمَّا إِذْ قَدْ بَايَعَنَا وَ أَمِنَّا شَرَّهُ وَ فَتْكَهُ وَ غَائِلَتَهُ فَدَعْهُ يَقُولُ مَا شَاءَ
فَقَالَ عَلِيٌّ ع
لَسْتُ بِقَائِلٍ غَيْرَ شَيْءٍ وَاحِدٍ
أُذَكِّرُكُمْ بِاللَّهِ أَيُّهَا الْأَرْبَعَةُ يَعْنِينِي وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الزُّبَيْرَ وَ الْمِقْدَادَ
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ
إِنَّ تَابُوتاً مِنْ نَارٍ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا
سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ
فِي جُبٍّ فِي قَعْرِ جَهَنَّمَ فِي تَابُوتٍ مُقَفَّلٍ
عَلَى ذَلِكَ الْجُبِّ صَخْرَةٌ
فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُسَعِّرَ جَهَنَّمَ كَشَفَ تِلْكَ الصَّخْرَةَ عَنْ ذَلِكَ الْجُبِّ
فَاسْتَعَرَتْ جَهَنَّمُ مِنْ وَهَجِ ذَلِكَ الْجُبِّ وَ مِنْ حَرِّهِ
قَالَ عَلِيٌّ ع
فَسَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَنْتُمْ شُهُودٌ بِهِ عَنِ الْأَوَّلِينَ
فَقَالَ
أَمَّا الْأَوَّلُونَ فَابْنُ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ
وَ فِرْعَوْنُ الْفَرَاعِنَةِ
وَ الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ
وَ رَجُلَانِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ بَدَّلَا كِتَابَهُمْ وَ غَيَّرَا سُنَّتَهُمْ
أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهَوَّدَ الْيَهُودَ
وَ الْآخَرُ نَصَّرَ النَّصَارَى
[وَ إِبْلِيسُ سَادِسُهُمْ]
وَ فِي الْآخِرِينَ الدَّجَّالُ وَ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَصْحَابُ الصَّحِيفَةِ وَ الْكِتَابِ وَ جِبْتُهُمْ وَ طَاغُوتُهُمُ الَّذِي تَعَاهَدُوا عَلَيْهِ وَ تَعَاقَدُوا عَلَى عَدَاوَتِكَ يَا أَخِي وَ تظاهرون [تَظَاهَرُوا] عَلَيْكَ بَعْدِي هَذَا وَ هَذَا حَتَّى سَمَّاهُمْ وَ عَدَّهُمْ لَنَا.
قَالَ سَلْمَانُ فَقُلْنَا صَدَقْتَ نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.
اصحاب صحيفه در تابوت جهنم!
على عليه السّلام فرمود:
جز يك مطلب چيزى نمىگويم. شما را بخدا يادآور مىشوم اى چهار نفر، كه منظور حضرت من و ابو ذر و زبير و مقداد بود، من از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود:
صندوقى از آتش وجود دارد كه در آن دوازده نفرند،
شش نفر از اولين و شش نفر از آخرين.
آن صندوق در چاهى در قعر جهنّم در صندوق قفلشده ديگرى است.
بر در آن چاه صخرهاى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنّم را شعلهور نمايد آن صخره را از در آن چاه بر مىدارد و جهنّم از شعله و حرارت آن چاه شعلهور مىشود.
على عليه السّلام فرمود:
شما شاهد بوديد كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره آنان و «اوّلين» سؤال كردم، فرمود:
امّا «اوّلين» عبارتند از: فرزند آدم كه برادرش (هابيل) را كشت، و فرعون فرعونها، و آن كسى كه با ابراهيم عليه السّلام در باره خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنى اسرائيل كه كتابشان را تحريف كردند و سنّتشان را تغيير دادند، يكى از آنان كسى بود كه يهوديان را يهودى نمود و ديگرى نصارى را نصرانى كرد. و ابليس ششم آنان است.
و امّا «آخرين» عبارتند از دجال و اين پنج نفر اصحاب صحيفه و نوشته و جبت و طاغوتى كه بر سر آن باهم عهد بستهاند و بر عداوت با تو- اى برادرم- هم پيمان شدهاند، و بعد از من بر عليه تو متحد مىشوند. اين و اين، كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنان را براى ما نام برد و بر شمرد.
سلمان مىگويد:
ما گفتيم: راست گفتى، ما شهادت مىدهيم كه اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم.
اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْياً … تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِي جَمِيعِ الْأَمْصَارِ:
بار خدايا ما را آب ده، آبي كه از آن نرخها را در همه شهرها ارزان كنى!
گرانی محصول حسادت است!
با عمل به نور ولایت، ارزانی و وفور نعمت بدست خواهد آمد!
الصحيفة السجادية ؛ ص90
(19) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ، عَلَيْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ بَعْدَ الْجَدْبِ:)
دعاى نوزدهم از دعاهاى امام عليه السّلام است هنگام درخواست باران پس از خشكسالى.
استسقاء: «باران خواستن از خداى تعالى»
(1) اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَيْثَ، وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِغَيْثِكَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِكَ الْمُونِقِ فِي جَمِيعِ الْآفَاقِ.
[1 بار خدايا ما را بباران سيراب گردان، و رحمتت را بباران فراوان از ابرى كه براى رويانيدن گياه زيبا در اطراف زمينت روان است بر ما بگستران-]
(2) وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِكَ بِإِينَاعِ الثَّمَرَةِ، وَ أَحْيِ بِلَادَكَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ، وَ أَشْهِدْ مَلَائِكَتَكَ الْكِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْيٍ مِنْكَ نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِيعٍ عَاجِلٍ.
[2 و با رسيده شدن ميوه بر بندگانت احسان فرما، و با شكفته شدن شكوفه و گل و گياه شهرهايت را زنده نما، و فرشتگانت را كه بزرگوار و نويسندهاند (يا سفراء و فرستادگان)، آماده ساز بآب رساندن سودمند از جانب خود كه فراوانى همواره و باريدن بسيار داشته (همه جا را فراگيرد) سخت و تند و شتابان باشد-]
(3) تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ، وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِي الْأَقْوَاتِ، سَحَاباً مُتَرَاكِماً هَنِيئاً مَرِيئاً طَبَقاً مُجَلْجَلًا، غَيْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ، وَ لَا خُلَّبٍ بَرْقُهُ.
[3 كه بآن آنچه را مرده است زنده (سبز و خرّم) نمائى، و آنچه از دست رفته باز گردانى، و آنچه آمدنى است بيرون آرى، و بآن روزيها را فراخى داده بيافزائى، ابرى (از تو ميخواهم) كه رويهم انباشته و با خوشى و گوارا و فرا گيرنده بوده صداى رعد از آن شنيده شود، و بارانش هميشه (كه گياهها را تباه و ساختمانها را ويران گرداند) و برقش فريب دهنده (بى باران) نباشد-]
(4) اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَيْثاً مُغِيثاً مَرِيعاً مُمْرِعاً عَرِيضاً وَاسِعاً غَزِيراً، تَرُدُّ بِهِ النَّهِيضَ، وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِيضَ
[4 بار خدايا ما را سيراب كن از بارانى كه بر طرف كننده خشكسالى، روياننده گياه، پهن و فراخ و بسيار باشد كه بوسيله آن، گياه ايستاده (سبز و خرّم سالهاى پيش) را بازگردانى، و گياه شكسته (پژمرده) را درست (سربلند) نمائى-]
«اشاره به طراوت قلب پژمرده با یاد معالم ربانی در دل شرایط است.» + «قبض و بسط»
(5) اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْياً تُسِيلُ مِنْهُ الظِّرَابَ، وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ، وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ، وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِي جَمِيعِ الْأَمْصَارِ، وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ، وَ تُكْمِلُ لَنَا بِهِ طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِيدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِنَا.
[5 بار خدايا ما را آب ده آبيكه از آن تلها روان سازى، و چاهها را پر گردانى، و جويها را جارى نمائى، و درختها را برويانى، و نرخها را در همه شهرها ارزان كنى، و چهارپايان و آفريدگان را بنشاط و شادمانى آورى، و روزيهاى پاكيزه را براى ما بكمال برسانى، و كشت را برويانى، و پستان چهارپايان را پر شير سازى، و توانائى بر توانائى ما بيافزائى-]
(6) اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَيْنَا سَمُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَيْنَا حُسُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَيْنَا رُجُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَيْنَا أُجَاجاً.
[6 بار خدايا سايه آن ابر را بر ما باد گرم و سرديش را شوم و باريدنش را عذاب و آبش را شور مگردان-]
(7) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَكَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
[7 بار خدايا بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را از بركات آسمانها و زمين (خير و نيكيهاى آنها) روزى عطا فرما، زيرا تو بر هر چيز توانائى.-]
وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي ذِكْرِ جَهَنَّمَ:
نَارٌ
شَدِيدٌ كَلَبُهَا
عَالٍ لَجَبُهَا
سَاطِعٌ لَهَبُهَا
مُتَأَجِّجٌ سَعِيرُهَا
مُتَزَايِدٌ زَفِيرُهَا
بَعِيدٌ خُمُودُهَا
ذَاكٍ وَقُودُهَا
مُتَخَوِّفٌ وَعِيدُهَا.
«إِلى عَذابِ السَّعِيرِ ، مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ، وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ، وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً، لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً ، مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً ، وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً ، إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»
مشتقات ریشۀ «سعر» در آیات قرآن:
إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً (10)
فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعيراً (55)
وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً (97)
كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْديهِ إِلى عَذابِ السَّعيرِ (4)
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعيراً (11)
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعيرِ (21)
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعيراً (64)
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعيرِ (12)
إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعيرِ (6)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7)
وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَعيراً (13)
فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (24)
إِنَّ الْمُجْرِمينَ في ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (47)
وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعيرِ (5)
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ (10)
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعيرِ (11)
إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيراً (4)
وَ إِذَا الْجَحيمُ سُعِّرَتْ (12)
وَ يَصْلى سَعيراً (12)