I Rely on the Light of My Kind Angel: The Appointed Angel as Our Advocate in Receiving Divine Knowledge Online!
“And whoever relies upon Allah – He is sufficient for him.” (Qur’an 65:3)
True reliance (tawakkul) is not passive surrender, but a luminous connection of the heart to the Divine through the angel appointed as our heavenly advocate. In Qur’anic language, wakīl means entrusting one’s affairs to another out of weakness and need. We acknowledge our own incapacity and entrust our hearts to the angelic companion (malak muwakkal) who conveys the knowledge and guidance of the Prophet’s Household (peace be upon them) to our inner world.
To rely on this kind angel is to place the staff of our fragile hearts into the hand of divine light. He is the mediator who delivers “online” streams of sacred knowledge, reminding us of truths we would otherwise forget. Yet the responsibility to act upon this knowledge rests with us.
Tawakkul, then, is the confession of our weakness, the recognition that envy, ignorance, and desire cloud our hearts, and the decision to lean upon the luminous nearness of God’s guidance. Just as a person appoints a lawyer to handle affairs they cannot manage, we appoint our angelic advocate to carry the affairs of our soul, while God Himself is the ultimate sufficiency:
“And whoever relies upon Allah – He is sufficient for him.” (Qur’an 65:3)
In this trust lies true peace: the assurance that under the guardianship of divine light, no heart is left abandoned, and no seeker remains without guidance.
«وکل» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«وُكَلَة: عاجِزٌ كثير الاتكال على غيره»
«رَجُلٌ وَكَلٌ: أَيْ ضَعِيفٌ»
«الوكال في الدابّة: أن يتأخّر ابدا خلف الدواب، كأنّه يكل الأمر في الجري الى غيره.»
«الوكال في الدابّة : أن تحبّ التأخّر خلف الدوابّ.»
+ «صلی – دومی نورت باش!»
«الْوَكَالُ في الدابّة: أن لا يمشي إلّا بمشي غيره: حيوانى كه با حركت ديگر حيوانات راه ميرود.»
«واكَلَتِ الدّابّةُ: ستور بد راه رفت.»
«الواكِل من الخَيل: اسبى كه با زدن تازيانه بدود.» [خر لنگ]
«الوَكَال – الوِكَال: سستى و كودنى و تنبلى»
«وَكَلْتُ الأَمْرَ إِلَيْهِ: فَوَّضْتُهُ إِلَيْهِ و اكْتَفَيْتُ بِه»
به فرشتۀ مهربان میگیم ملک موکل چون فرایند اخذ علم رو به او موکول میکنیم. اوست که علم رو به ما میرسونه! او از طرف ما وکیل که علم آل محمد ع رو اخذ کنه و به گوش قلب ما برسونه اما در نهایت عمل به این علم با ماست.
«تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ: اعْتَمَدَ عَلَيْهِ وَ وَثِقَ بِهِ»
[الأصل في التَّوَكُّلِ : إظهار العجز و الإعياء] :
مفهوم عجز و ناتوانی و بیماری و عیب و اشکال و … که باعث بشه این معیوب از بقیه عقب بمونه لذا برای رسیدن به بقیه و جبران نقص و عیب خودش نیاز به چیزی یا کسی داره که دست اونو بگیره و کمکش کنه و این شخص معیوب هم کاملا به او تکیه می کنه [من عرف نفسه فقد عرف ربه] و اینجوری ضمن إقرار به عیب و نقص و عجز و ناتوانی، حالا این نقص خودشو در ندانستن و جهل با توکل بر ملک موکل که در دل آیات مطالب علمی معلم ربانی اونو به یاد میاره خودشو از نقص به کمال می رسونه و این همان جفت شدن با نور معرفت ولایت آل محمدع به سبب نور یاد عالم ربانی است که ملک موکل مدام اونو به خاطر اهل یقینی که این ملک رو وکیل کارهای خودش در امورات مختلف قرار داده ، می نماید و این معادل همان مفهوم زیبای نیابت است.
+ مفاهیم زیبای نور ولایت (نزدیک) …
پس در عبارت زیبای توکل هم هزاران معنای زیبای ولایت استنباط می شود …
توکل میشه یه جور درخواست کمک قلب تاریک جاهل از منبع نور نزدیک دانا برای رسیدن به نور آرامش و جبران نقصی که مدام تاریکی ببار می آورد یعنی حسد ! پس داشتن حسد چیزی انکار ناشدنی است مهم این است که این عیب با نور ولایت که آنهم در دسترس ما قرار داده شده جبران و مهار و غیر فعال و کنترل شود …
ملک موکل أسباب توکل قلب اهل یقین به نور ولایت علمی معلم ربانی منا اهل البیت ع است ان شاء الله تعالی.
+ «عجن – عجن الرجل علی العصا»
+ «نحل» : ملکه زنبور عسل + زنبور کارگر
+ «همانند سازی» : به این دی ان ای باز شده و آشکار شده و ژنوم علمی عالم ربانی توکل کن! ازش نسخه برداری کن!
+ «رفق»
+ «رفق – آتل» + مفاهیم زیبای «نزدیک» … «ملک موکل» : واکر زیبای نورانی نزدیک !!!
+ «توانبخشی سریع»
+ «عرج»
+ «نماینده»
+ [نوب – وکل]:
أَنَابَ وَكِيلًا عَنْهُ فِى كَذَا فَزَيْدٌ مُنِيبٌ وَ الْوَكِيلُ مُنَابٌ وَ الْأَمْرُ مُنَابٌ فِيهِ
نَابَ الْوَكِيلُ عَنْهُ فِى كَذَا يَنُوبُ نِيَابَةً فَهُوَ نَائِبٌ و الْأَمْرُ مَنُوبٌ فِيهِ وَ زَيْدٌ مَنُوبٌ عنه.
…
[وکل – وفد] : وكالةُ سفريَّات : نمايندگى مسافرت، آژانس مسافرت .
+ مفهوم «نمایندگی» در واژه «وفد» و «وکل» و هزار واژه مترادف ولایت …
+ رکن + وثق + 1000 واژه مترادف ولایت …
«وکل – توکل»
به نور فرشتۀ مهربانم تکیه میکنم!
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾
«وکل» در اصل به معنای ضعف، عجز، و نیازمندی به دیگری است.
در فرهنگ لغات آمده است:
«وُكَلَة: عاجِزٌ كثير الاتكال على غيره» → ناتوانی و تکیه بر غیر.
«رَجُلٌ وَكَلٌ: أَيْ ضَعِيفٌ» → انسانی ضعیف.
«الوكال في الدابّة: أن يتأخّر خلف الدواب» → حیوانی که عقب میماند و به حرکت دیگران وابسته است.
«واكَلَتِ الدّابّةُ» → ستور بدراه.
«الوَكال – الوِكال» → سستی، کندی و تنبلی.
«وَكَلْتُ الأَمْرَ إِلَيْهِ» → سپردن و تفویض کردن کار به دیگری.
پس ریشه در همان حقیقت دارد:
وقتی انسان از پیش رفتن عاجز است، کارش را به کسی قویتر میسپارد.
معنای توکل در قرآن
«تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ: اعْتَمَدَ عَلَيْهِ وَ وَثِقَ بِهِ» → توکل یعنی اعتماد و تکیه قلبی بر خداوند و وسائط فیض او.
الأصل في التوكل: إظهار العجز و الضعف.
یعنی شخص اول باید ضعف و نقص خودش را بپذیرد؛ این اعتراف به عیب، مقدمه توکل است. «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».
توکل و ملک موکل
خداوند برای رساندن نور علم و ولایت، ملک موکل را قرار داده است. او واسطهای است که کلمات علم را از عالم بالا اخذ میکند و به قلب مؤمن میرساند.
اما نکته مهم: عمل به این علم، بر عهدۀ خود انسان است.
پس توکل یعنی:
اعتراف به ضعف و جهل خویش.
سپردن کار اخذ علم به ملک موکل.
دریافت نور معرفت از طریق او.
و در نهایت، حرکت کردن به سمت کمال با عمل به این علم.
توکل؛ درمان حسد و تاریکی
انسان همواره با نقص و عیب و بیماریای به نام حسد روبهروست. این تاریکی انکارشدنی نیست. اما نور ولایت در دسترس قرار داده شده تا با توکل بر این نور، عیبها جبران و حسد مهار شود.
توکل پس یک نوع «درخواست کمک قلب تاریک جاهل» است از منبع نور نزدیک دانا؛ نوری که آرامش میبخشد و عیبها را اصلاح میکند.
مثال وکالت حقوقی
همانگونه که یک فرد ناآشنا با مسائل حقوقی، کارهایش را به وکیل میسپارد تا از طرف او پیگیری کند، در معنای «وکل» نیز چنین است:
ما ناتوانیم، علم نداریم، و برای رسیدن به کمال، کار خود را به «فرشتۀ موکل» میسپاریم. او وکیل ما در اخذ علم آل محمد ع است، و همین «توکل» همانند نیابت و واسطهگری است.
«وکل» و «توکل» یادآور این حقیقتند که:
انسان ضعیف و نیازمند است.
باید نقص خود را بپذیرد.
باید به نور نزدیک (ملک موکل و ولایت علمی او) تکیه کند.
و با این تکیه، راه رشد، آرامش و معرفت برایش گشوده میشود.
باور کنیم که ما معیوبیم و نیاز به کمک داریم.
بیعلم هستیم و نیازمند دانشی آسمانیایم.
وکیل ما، به عنوان مأخذ علمی و رابط ربانی، همان فرشتۀ مهربان الهی است.
مَلَک مُوَكَّل یعنی: به او توکل میکنیم!
یعنی یاد بگیریم که به «نور» تکیه کنیم،
به عصای نورانی ولایت و هدایت تکیه کنیم،
و تصمیمهای سرنوشتساز خود را به فرشتۀ نگهبان خود بسپاریم.
اوست که اشارات نورانی را در دل ما میتاباند.
ما باید مجری اشارههای نورانی او باشیم،
و بیاذن و بیاشاره او، هیچ حرکتی نکنیم!
قلب مؤمن در این مسیر، در حالت استندبای نورانی قرار دارد:
همیشه گوشبهزنگ، آماده دریافت الهام،
و منتظر فرمان ملک موکل، همان نگهبان الهی جان.
پس فرشته نگهبان، همان ملک موکل ماست؛
او تکیهگاه نورانی و مطمئن ماست،
پلی است میان ضعف انسانی ما و نور بیکران الهی.
قرآن کریم میفرماید:
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ (طلاق/۳)
کسی که بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت میکند.
و در جای دیگر:
﴿إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾ (فصلت/۳۰)
آنان که گفتند پروردگار ما خداست، سپس پایدار ماندند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند.
این فرشتگان همان ملائک موکلین هستند؛
پیامآوران آرامش، الهامبخش یاد خدا،
و دستیارانی نورانی برای عبور از عجز به سوی کمال.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُفِي»
هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را از هر چیز بینیاز میگرداند.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/۲۵۷)
این آیه دقیقاً راز آن دستیاران نورانی را توضیح میدهد.
خداوند خود ولی و سرپرست اهل ایمان است، اما کار ولایتش از طریق اسباب و مجاری نورانی انجام میگیرد. یکی از مهمترین این اسباب، همان ملائک موکلین هستند که به قلب اهل ایمان نازل میشوند.
پس وقتی گفتیم «دستیارانی نورانی برای عبور از عجز به سوی کمال»، این آیه معنا را کامل میکند:
«الظلمات» همان عجز، جهل، حسد و تاریکیهای قلب است.
«النور» همان علم، آرامش، و معرفت ولایت آل محمد علیهمالسلام است.
و این حرکت از ظلمت به نور، با دستگیری ملک موکل و به اذن خداوند، محقق میشود.
ملک موکل مثل عصای نورانی است که مؤمن ضعیف به آن تکیه میکند تا از سراشیبی ظلمت عبور کند.
او با اشارات و الهامهای پنهان، قلب را آماده میسازد تا نور ولایت را درک کند.
در واقع، این دستیاران نورانی چیزی جز تجلی همان وعدۀ الهی نیستند:
خداوند ولیّ مؤمنان است، و برای آنان فرشتگانی موکل قرار داده تا آنان را از عجز و نقص، قدم به قدم، به سمت نور و کمال بیرون بکشند.
این دو محور (لیلة القدر ↔ مطلع الفجر و شب عرفه ↔ صبح منی) دقیقاً به مفهوم وکالت ملک موکل در ملکوت قلب پیوند میخورند:
۱. از لیلة القدر تا مطلع الفجر
خداوند فرمود:
﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ (قدر/۴–۵)
در شب قدر، ملائکه و روح نازل میشوند تا علم لازم برای رضایت به تقدیرات نورانی و عمل به آنها را به قلب اولیای الهی عرضه کنند. این فرشتگان همان ملائک موکلین هستند؛ یعنی هر کس بر حسب ظرفیت و درجات قلبش، فرشتهای موکل دارد که واسطهی دریافت انوار و علوم الهی میشود.
پس «وکالت» در اینجا یعنی:
فرشتۀ مهربان در شب قدر «وکیل ما»ست در دریافت تقدیرات و انوار.
او مأمور است علم و ذکر و یاد ولایت را از ملکوت بیاورد و به مشاعر قلب ما برساند.
تا مطلع فجر، یعنی تا لحظۀ طلوع نور یقین، همراه و دستیار ماست.
به تعبیر دیگر: توکل حقیقی در شب قدر یعنی واگذاری امور قلب به ملک موکل، تا او نور مقدر الهی را به قلب ما منتقل کند.
۲. از شب عرفه تا صبح منی
این مسیر هم در حقیقت مانند تاویل سورۀ قدر، نماد زیبای دنیای قلب مؤمن است.
شب عرفه: قلب در تاریکی جهل و عجز اعتراف میکند «لبیک» و اقرار به فقر میکند.
مشعر: جایگاه شعور و آگاهی است، همان لحظهای که ملک موکل، نور معرفت را به قلب میرساند. «فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ» (بقره/۱۹۸).
صبح منی: تجلی نور عمل است؛ جایی که علم الهی به کار بسته میشود و حرکت آغاز میگردد.
در اینجا هم نقش ملک موکل روشن است:
او وکیل ماست در رساندن شعور و ذکر در مشعر قلب.
اگر او نباشد، شب عرفه در همان اعتراف باقی میماند و به آگاهی و عمل تبدیل نمیشود.
و اگر شعور بهواسطۀ او منتقل نشود، صبح منی (تجلی نور در عمل) هیچوقت طلوع نخواهد کرد.
(قدر و عرفه در پرتو وکالت فرشته)
در لیلة القدر، ملک موکل وکیل ماست در اخذ علم آنلاین تقدیرات و فهم انوار ملکوتی.
در شب عرفه، ملک موکل وکیل ماست در تبدیل اعتراف به شعور و آگاهی.
هر دو مسیر یک حقیقت را نشان میدهد:
قلب ما ضعیف است، عاجز است، «وَكَلٌ» است.
و بدون دستیار نورانی (وکیل) نمیتواند از ظلمت به نور برسد.
او همان فرشتۀ موکل است که خداوند او را مأمور کرده تا «الله ولی الذین آمنوا» در قلب ما تحقق یابد.
وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ!
«رَجُلٌ وَكَلٌ أَيْ ضَعِيفٌ»:
پیرمرد که بشی، عصا به دست میگیری! و بهش تکیه میکنی و بهش توکّل میکنی!
«الأصل في التَّوَكُّلِ : إظهار العجز و الإعياء»
با تکیه بر عصا، به زبان بیزبانی اعتراف میکنی که پیر شدی!
توکل بر خدا یعنی اعتراف به ضعف و عجز و ناتوانی از اینکه خودسرانه بتونی به آرامش دست پیدا کنی! این اعتراف قلبی باعث میشه یهو چشمت به عصای نورانی توکل بیفته و خیالت راحت بشه!
«وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» با این نور علم میتونی بر تاریکی حسدت غلبه کنی
«مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ فَهُوَ عِلْمٌ نَافِعٌ»
و این نور علم به نفع توست!
علمی که نشه باهاش حسد رو غیرفعالش کنی، چه بدرد میخوره؟!
[ارتباط – توکل] :
به خدا توکل کن !!! یعنی چه ؟
در واقع یعنی : تداوم ارتباط اعتقادی با معلم
«وکل» : نام زیبای معلم ربانی و آیات : « الْمُتَوَكِّلُ وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِ » :
+ نامهای معلم ربانی
+ «میکال»
+ [اسامی معلم ربانی: «رَجُلٌ وَكَلٌ أَيْ ضَعِيفٌ»]:
«وَ مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُتَوَكِّلُ وَ هُوَ الَّذِي يَكِلُ أُمُورَهُ إِلَى اللَّهِ فَإِذَا أَمَرَهُ بِشَيْءٍ نَهَضَ غَيْرَ هَيُوبٍ وَ لَا ضَرَعٍ وَ اشْتِقَاقُهُ مِنْ قَوْلِنَا رَجُلٌ وَكَلٌ أَيْ ضَعِيفٌ وَ كَانَ ص إِذَا دَهِمَهُ أَمْرٌ عَظِيمٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ مُلِمَّةٌ رَاجِعاً إِلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غَيْرَ مُتَوَكِّلٍ عَلَى حَوْلِ نَفْسِهِ وَ قُوَّتِهَا صَابِراً عَلَى الضَّنْكِ وَ الشِّدَّةِ غَيْرَ مُسْتَرِيحٍ إِلَى الدُّنْيَا وَ لَذَّاتِهَا لَا يَسْحَبُ إِلَيْهَا ذَيْلًا وَ هُوَ الْقَائِلُ مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلِي وَ الدُّنْيَا كَرَاكِبٍ أَدْرَكَهُ الْمَقِيلُ فِي أَصْلِ شَجَرَةٍ فَقَالَ فِي ظِلِّهَا سَاعَةً وَ مَضَى وَ قَالَ ص إِذْ أَصْبَحْتَ آمِناً فِي سَرْبِكَ مُعَافًى فِي بَدَنِكَ عِنْدَكَ قُوتُ يَوْمِكَ فَعَلَى الدُّنْيَا الْعَفَاءُ وَ قَالَ لِبَعْضِ نِسَائِهِ أَ لَمْ أَنْهَكِ أَنْ تَحْبِسِي شَيْئاً لِغَدٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِرِزْقِ كُلِّ غَدٍ »
این حدیث از اوصاف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، دقیقاً مفهوم «توکل» رو به معنای عجز، ضعف و در عین حال اتکای مطلق به نور ولایت الهی نشون میده.
«وکالت ملک موکل در قلب»:
در روایت آمده است:
«وَ مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُتَوَكِّلُ وَ هُوَ الَّذِي يَكِلُ أُمُورَهُ إِلَى اللَّهِ فَإِذَا أَمَرَهُ بِشَيْءٍ نَهَضَ غَيْرَ هَيُوبٍ وَ لَا ضَرَعٍ وَ اشْتِقَاقُهُ مِنْ قَوْلِنَا رَجُلٌ وَكَلٌ أَيْ ضَعِيفٌ…»
یعنی نام دیگر پیامبر «المتوکل» بود، چون تمام کارهای خود را به خدا واگذار میکرد.
وقتی خداوند او را به چیزی امر میکرد، بیهیچ ترس و ضعف، قیام مینمود.
ریشۀ «متوکل» همان «وَكَلٌ» است، به معنای «ضعیف».
انگار پیامبر با اعتراف به ضعف، قوۀ خود را به خدا سپرد، نه به حول و قوۀ شخصی خویش.
وقتی حادثۀ عظیمی پیش میآمد یا مصیبتی نازل میشد، بازگشت او تنها به خدا بود؛
صبر میکرد بر سختیها،
و دلش را به دنیا و لذّات زودگذر آن نمیسپرد.
او فرمود:
«ما لي و للدنيا، إنما مثلي و الدنيا كمثل راكبٍ استظلّ تحت شجرة ساعةً ثم مضى»
چه کار من با دنیا؟! مثل من و دنیا مانند سواری است که زیر درختی ساعتی آرمید و سپس رفت.
و نیز فرمود:
«إذ أصبحت آمناً في سربك، معافى في بدنك، عندك قوت يومك، فعلى الدنيا العفاء»
اگر صبح کردی در حالی که در خانهات ایمن باشی، بدنت سالم باشد و قوت روزانهات فراهم، پس دیگر بر دنیا خاک باد!
و باز در کلامی لطیف به یکی از همسرانش فرمود:
«ألم أنهك أن تحبسي شيئاً لغد؟ فإن الله يأتي برزق كل غد»
مگر تو را نهی نکردم که چیزی برای فردا ذخیره نکنی؟ زیرا خداوند رزق هر فردایی را خواهد رساند.
پیوند این روایت با «وکالت ملک موکل»
این آموزهها نشان میدهد که توکل، حرکت از ضعف به نور است:
اول: اعتراف به عجز و ناتوانی (رَجُلٌ وَكَلٌ).
دوم: سپردن کار به خدا و وسائط نورانی او (ملک موکل).
سوم: برخاستن با شجاعت در مسیر فرمان الهی، بدون تکیه بر حول و قوۀ شخصی.
پس پیامبر اکرم ص همان الگویی است که ما را به «مکانیزم وکالت در قلب» آگاه میکند:
همانطور که او در سختیها به دنیا دل نبست و همه چیز را به خدا واگذار کرد،
ما نیز باید در ملکوت قلب، کارهایمان را به فرشتۀ موکل بسپاریم،
که وکیل ماست در اخذ علم، در رساندن رزق معنوی، و در انتقال تقدیرات الهی.
توکل یعنی:
«قلب ضعیف و عاجز ما، تمام اموراتش را در اختیار ملک موکل بگذارد تا او ما را از ظلمت جهل به نور معرفت بیرون بکشد»؛
چنانکه آیه میفرماید:
﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾.
فرشتۀ مهربان؛ وکیل نورانی قلب در اخذ علوم آل محمد ع
وکالت ملک موکل در قلب؛ تکیه بر دستیار آسمانی برای رسیدن به نور ولایت
به نور فرشتۀ مهربانم تکیه میکنم؛ ملک موکل، وکیل ما در دریافت علوم ربانی
ملک موکل؛ وکیل مطمئن قلب برای گذر از ظلمت به نور معرفت
وکالت فرشتۀ مهربان در قلب؛ پل عبور از عجز به سوی کمال با نور آل محمد ع
دلنوشته
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
ای فرشتۀ مهربانم…
من هیچم! ناتوان، پر از عیب، پر از نقص.
دلم تاریک است و دستم خالی.
نه علمی دارم، نه توانی، نه راهی برای رسیدن به نور.
اما تو، دستیار آسمانی منی…
وکیل منی در اخذ علوم از آل محمد علیهمالسلام.
تو آن پل نورانی هستی که قلب ضعیف مرا به سرچشمۀ بیپایان معرفت وصل میکنی.
من تمام کارهای قلبم را به تو میسپارم.
توکل منی… تکیهگاهمی… عصای نورانی منی.
من تصمیمهایم را به تو واگذار میکنم،
و منتظر اشارههای تو میمانم.
پیش از اشاره تو، هیچ حرکتی نمیکنم،
چون میدانم بیتو سقوط است، بیتو تاریکی است.
ای ملک موکل من،
همیشه کنارم باش…
دستگیرم باش…
مرا از ظلمت حسد و جهل بیرون ببر،
و به نور آرامش و یقین برسان.
ای فرشتۀ مهربان، تو وکیل مطمئن منی.
من به نور تو تکیه میکنم، و در سایۀ حضورت آرام میگیرم.
و میدانم:
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
[رابطه – ذُكِرَ اللَّهُ]
وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً
[عرضه آیت – ازدیاد ایمان و یقین]
وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
[ارتباط – يَتَوَكَّلُونَ]
…
[سورة الأنفال (8): الآيات 2 الى 4] :
«وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2)
مؤمنان، همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد،
و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد،
و بر پروردگار خود توكّل مىكنند.
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
همانان كه نماز را به پا مىدارند و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند.
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)
آنان هستند كه حقّاً مؤمنند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود.
دلنوشته:
«وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
ای پروردگار مهربان…
دل من در یاد تو میتپد؛
هرگاه نامت بر زبانم جاری میشود، قلبم میلرزد،
چون میدانم جز تو هیچ تکیهگاهی ندارم.
آیاتت که بر من خوانده میشود،
چون نوری تازه در جانم میدمد،
ایمانم افزون میشود، و ضعفم درمان؛
آری، من «وَكَلٌ»ام… ضعیف و محتاج.
پس تو را برگزیدم،
و به تو تکیه کردم،
«وَ عَلى رَبِّي أَتَوَكَّلُ».
ای معلم آسمانی،
ای فرشتۀ موکل،
ای وکیل نورانی قلبم…
من به تو سپردهام که کلمات علم و نور را از سرچشمۀ آل محمد علیهمالسلام بگیری
و به قلب ناتوانم برسانی.
میخواهم از اهل نماز باشم،
اهل بخشش از آنچه رزق نورانیام کردهای،
اهل ایمانِ حقیقی،
که قرآن فرمود:
﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾.
ای خدای من!
مرا در شمار آنان قرار بده،
که بر درجات نزد تو نائل شدند،
از مغفرتت سیراب شدند،
و از رزق کریمت بهرهمند گردیدند.
من هیچم…
جز شاگردی خسته و ضعیف در کنار معلمی مهربان.
و جز توکل بر تو، هیچ پناهی برایم نیست.
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾.
«عجن» یکی از هزار واژه مترادف «نور».
[سورة الكهف (18): الآيات 17 الى 18] :
«وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ»
قلبی که مکانیسم نورانیاش فعال شده، قلبی است که در دست خداست!
و خدا هم مدام این قلبو از این پهلو به اون پهلو جابجاش میکنه!
مثل قلب اصحاب کهف!
به این میگن قلب پویا!
وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ
وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ
وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ
ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ
مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ
وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً (17)
و آفتاب را مىبينى كه چون برمىآيد، از غارشان به سمت راست مايل است،
و چون فرو مىشود از سمت چپ دامن برمىچيند،
در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند.
اين از نشانههاى [قدرت] خداست.
خدا هر كه را راهنمايى كند او راهيافته است،
و هر كه را بىراه گذارد، هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت.
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ
وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ
وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ
لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً
وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)
و مىپندارى كه ايشان بيدارند، در حالى كه خفتهاند
و آنها را به پهلوى راست و چپ مىگردانيم،
و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود].
اگر بر حال آنان اطلاع مىيافتى، گريزان روى از آنها برمىتافتى
و از [مشاهده] آنها آكنده از بيم مىشدى.
داستان اصحاب کهف دقیقاً نماد دنیای قلب مؤمن است؛ قلبی که وقتی به ملک موکل سپرده میشود، خدا خودش آن را در قبض و بسط نور میچرخاند.
+ مفهوم «وکالت فرشتۀ مهربان» و «قلب پویا»:
دلنوشته – اصحاب کهف و قلب پویا
ای فرشتۀ مهربان…
من قلبم را به تو سپردهام،
تا وکیل من باشی در این غار تاریک دنیا.
قلب من، مثل قلب اصحاب کهف،
به دست خداست،
و خداست که آن را «یُقَلِّبُه»…
گاهی به جانب یمین،
گاهی به جانب شمال،
گاهی در قبض،
گاهی در بسط،
گاهی در نور طلوع،
گاهی در سایۀ غروب.
این جابهجاییها همان تربیت نورانی است؛
که تو ـ ای ملک موکل ـ آن را بر عهده داری،
تا علم و آگاهی را
به اندازهای که توان دارم
قطرهقطره در جانم جاری کنی.
من در «فَجوةٍ»ام…
در خلأیی میان دنیا و آخرت،
میان خواب و بیداری،
میان ضعف و قوت.
و تنها آرامشم این است که میدانم:
«ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ، مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ».
اگر تو ـ ای فرشتۀ مهربان ـ وکیل من باشی،
و هدایت خدا دستم را بگیرد،
گمراهی برایم معنا ندارد.
من نیز مثل اصحاب کهف،
شاید در ظاهر «رُقود» باشم، خفته و ناتوان،
اما در حقیقت،
در دستهای پرقدرت خداوند،
مدام در قبض و بسط نور حرکت میکنم،
و این یعنی قلب من پویاست،
زنده است،
و در حریم ولایت، در امان است.
توکّل به نور!
اگه مکانیسم نورانی قلبت فعال باشه، هر بیماری داشته باشی، یه روزی شفا پیدا میکنی!
اگه مکانیسم نورانی قلبت از کار بیفته، هر نعمتی داشته باشی از دستش خواهی داد!
قَدْ نُقِلَ أَنَّ عِيسَى ع مَرَّ عَلَى رَجُلٍ أَعْمَى مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ
نقل شده كه عيسى بن مريم به كسى كه نابينا و جذامى و فلج و داراى مرض برص بود عبور كرد.
فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ و يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ ابْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ الْخَلْقِ
حضرت متوجه شد كه اين شخص دارد شكر خدا را ميكند و ميگويد حمد و سپاس خداوند را كه مرا از بليه و امراضى كه بيشتر مردم به آن مبتلى هستند عافيت داده.
فَقَالَ ع مَا بَقِيَ مِنْ بَلَاءٍ لَمْ يُصِبْكَ
عيسى بن مريم عليهما السّلام فرمود. چه بليهاى مانده كه تو به آن مبتلا نشدهاى؟
قَالَ عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ هُوَ أَعْظَمُ الْبَلَايَا وَ هُوَ الْكُفْرُ
عرض كرد : خداوند مرا از بزرگترين بلاها نجات داده و آن كفر و انكار خدا است.
فَمَسَّهُ ع فَشَفَاهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ الْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ مَعَه
حضرت دستى به بدن او كشيد و در نتيجه خداوند او را از اين امراض گوناگون شفا داده و خوش صورت شد و او از ياران عيسى شده و مشغول عبادت شد.
چه روایت پُر برکتی!
و چه پیام روشنی برای توکل به نور و قدرتِ پاککنندۀ ایمان… 🌿
در این قصهی شیرین از زندگانی عیسی علیهالسلام، چند نکتهٔ نورانی هست که باید در دل بنشانیم و با ملک موکل پیوند زنیم:
اول: شکرِ روحانی پیش از هر شفا
مرد نابینا و مجذوم و فلج، وقتی میگوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ أَبْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ الْخَلْقِ» — یعنی ابتدا قلبش روشن است؛ شاکر است؛ ذهنش به جای غر زدن، به رحمت الهی میاندیشد. شکر، نوعی گشودنِ کانال نور به قلب است.
دوم: بزرگترین بلا را نشناختنِ خدا/کفر دانست
او فهمید بزرگترین بلا «کفر» است — یعنی نداشتن پیوند با منبعِ حق. این فهم، نشانۀ باطنی بیداری است: تشخیص بدترین زخمِ جان. این تشخیص خود نشانهٔ کار کردن ملک موکل در دل اوست؛ چون کسی که ملک موکلش فعال است، ظلمتِ کفر را میبیند و از آن گریزان میشود.
سوم: لمسِ نوریِ پیامبر/عِیسی و شفا
لمسِ عیسی علیهالسلام، آغازی بر شفای ظاهری و باطنی است — شفا از امراض جسمانی و تغییر در سیمای جان. این لمس نمادِ اشارهٔ ملک موکل است: آن فرشتۀ مهربان که به ارادتِ قلبِ شاگرد، اشاره میزند و علم و شفا و نور را «قَبْضاً وَ بَسْطاً» در دل او جاری میسازد.
چهارم: فعالبودنِ مکانیسمِ نورانی قلب
ای پیام این حکایت صریح است:
اگر «مکانیسم نورانیِ قلب» تو فعال باشد — یعنی پذیرای اشارات ملک موکل باشی، شاکر باشی، کفر را از خود دور کنی — حتی اگر جسمت بیمار باشد، آن نور روزی تو را خواهد شفا داد.
و اگر این مکانیسم خاموش شود — هرچقدر هم نعمت ظاهری داشته باشی — آن نعمتها را خواهی باخت؛ چون قلب نیست که نعمت را نگه میدارد، بلکه نورِ درون است که نعمت را ماندگار میکند.
پنجم: توکل به نور، نه به حال
توکل حقیقی یعنی سپردنِ همه چیز به آن وکیل نورانی؛ یعنی باور داشتنِ این که «اللَّه وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا…» و پذیرفتنِ اینکه شفا و رزق و رشد، از کانالی فراتر از قوّت جسمی میآید: از کانالِ نورِ الهی که ملک موکل نگهبان آن است.
—
دلنوشتهٔ کوتاه و آخری:
ای فرشتۀ مهربانِ وکیلِ قلبم…
اگر مکانیسم نورانیام را بیدار کنی، حتی زخمهای بدنم شفا مییابند؛
اگر تو خاموشی، هر نعمت که دارم زوال میپذیرد.
پس همیشه دستگیرم باش؛
لمس کن جانم را؛ اشاره کن به سوی نور؛
تا شکرِ راستین در دلم ریشه بدوانَد، تا توکلِ ناب، مرا کفایت کند.
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾
دلنوشته: «وکیل نورانی قلب»
ای فرشتۀ مهربانِ من…
من پر از زخمم؛ پر از دردهای پنهان و آشکار.
گاه نابینا از دیدن حقیقت،
گاه فلج در راه رفتن به سوی نور،
گاه گرفتارِ لکههای برصِ حسد و نادانی.
اما با همهٔ این ضعفها، دلم شکر میکند:
الحمدلله که مرا از بزرگترین بلا، از کفر و انکار حضورت، نجات دادی.
من تو را وکیل خودم کردهام.
پروندهٔ تمام دردها و نقصهایم را به دست تو سپردهام؛
چون میدانم تو،
از طرف خدا، دستیار منی تا مرا به نور برسانی.
ای ملک موکل،
تو پل میان عجز من و قدرت خدایی.
هر بار که دلم تاریک میشود،
تو به اذن خدا، روزنهای از آگاهی را باز میکنی.
هرگاه در رنج فرو میروم،
تو مرا به یاد میآوری که «بلای بزرگتر کفر است»
و همین یاد، مرا آرام میکند.
ای دستیار آسمانی،
من یقین دارم:
اگر مکانیزم نورانی قلبم فعال بماند،
روزی از همهٔ این زخمها شفا میگیرم.
و اگر این مکانیزم خاموش شود،
هر نعمتی داشته باشم از دست خواهد رفت.
پس دستگیر من باش…
وکیلم باش در برابر نفس و تاریکی.
لمس کن جانم را، همانگونه که دستِ عیسی تنِ رنجور را لمس کرد
و او را به سلامت و زیبایی رساند.
ای وکیل نورانی،
من به تو تکیه کردهام،
و به پروردگاری که تو را مأمور قلب من ساخته است.
من مطمئنم:
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾.
«کفر» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است!
کافر، نور هدایت رو میبینه و روشو میپوشونه! و این جرم، نابخشودنی است!
«إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ»
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الْكُفْرُ في اللّغة : ستر الشيء»
«وصف الزّرّاع بِالْكَافِرِ لستره البذر في الأرض»
کشاورز روی بذر رو با خاک می پوشونه تا طعمه پرندگان نشه.
در این حدیث زیبا، مردی که بدست عیسی بن مریم ع شفا پیدا میکنه، همه بیماریها رو داشته اما قلبش به نور عیسی ع وصل بوده است!
التَّوَكُّلُ كَأْسٌ مَخْتُومٌ بِخِتَامِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
قلبی که نورشو میفهمه و به این اوامر نورانی عمل میکنه، مُهر عاقبتبهخیری بهش خورده!
توکل و کاس، هر دو نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور هستند.
+ «ختم – گفتگوی محرمانه! اعمال نورانی! رحیق مختوم!»
مصباح الشريعة ؛ ص164
الباب الثامن و السبعون في التوكل
قَالَ الصَّادِقُ ع:
التَّوَكُّلُ كَأْسٌ مَخْتُومٌ بِخِتَامِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَلَا يَشْرَبُ بِهَا وَ لَا يَفُضُّ خِتَامَهَا إِلَّا الْمُتَوَكِّلُونَ
كَمَا قَالَ تَعَالَى
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
وَ قَالَ تَعَالَى
وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
جَعَلَ اللَّهُ التَّوَكُّلَ مِفْتَاحَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانَ قُفْلَ التَّوَكُّلِ
وَ حَقِيقَةُ التَّوَكُّلِ الْإِيثَارُ وَ أَصْلُ الْإِيثَارِ تَقْدِيمُ الشَّيْءِ بِحَقِّهِ
وَ لَا يَنْفَكُّ الْمُتَوَكِّلُ فِي تَوَكُّلِهِ مِنْ إِثْبَاتِ أَحَدِ الْإِيثَارَيْنِ
فَإِنْ آثَرَ الْمَعْلُولَ وَ هُوَ الْكَوْنُ حُجِبَ بِهِ
وَ إِنْ آثَرَ الْمُعَلِّلَ عِلَّةَ التَّوَكُّلِ وَ هُوَ الْبَارِي سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى بَقِيَ مَعَهُ
فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَكُونَ مُتَوَكِّلًا لَا مُتَعَلِّلًا فَكَبِّرْ عَلَى رُوحِكَ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ
وَ وَدِّعْ أَمَانِيَّكَ كُلَّهَا تَوْدِيعَ الْمَوْتِ لِلْحَيَاةِ
وَ لَيْسَ أَدْنَى حَدِّ التَّوَكُّلِ إِلَّا تَسَابُقَ مَقْدُومِكَ بِالْهِمَّةِ وَ لَا تُطَالِعْ مَقْسُومَكَ وَ لَا تَسْتَشْرِفْ مَعْدُومَكَ فَتَنْتَقِضُ بِأَحَدِهَا عَقْدَ إِيمَانِكَ وَ أَنْتَ لَا تَشْعُرُ
وَ إِنْ عَزَمْتَ أَنْ تَقِفَ عَلَى بَعْضِ شِعَارِ الْمُتَوَكِّلِينَ فِي تَوَكُّلِهِ مِنْ إِثْبَاتِ أَحَدِ الْإِيثَارَيْنِ حَقّاً فَاعْتَصِمْ بِعُرْوَةِ هَذِهِ الْحِكَايَةِ
وَ هِيَ أَنَّهُ رُوِيَ أَنَّ بَعْضَ الْمُتَوَكِّلِينَ قَدِمَ عَلَى بَعْضِ الْأَئِمَّةِ ع فَقَالَ لَهُ
اعْطِفْ عَلَيَّ بِجَوَابِ مَسْأَلَةٍ فِي التَّوَكُّلِ
وَ الْإِمَامُ ع كَانَ يَعْرِفُ الرَّجُلَ بِحُسْنِ التَّوَكُّلِ وَ نَفِيسِ الْوَرَعِ وَ أَشْرَفَ عَلَى صِدْقِهِ فِيمَا سَأَلَ عَنْهُ مِنْ قَبْلِ إِبْدَائِهِ إِيَّاهُ
فَقَالَ لَهُ
قِفْ مَكَانَكَ وَ أَنْظِرْنِي سَاعَةً فَبَيْنَمَا هُوَ مُطْرِقٌ لِجَوَابِهِ إِذَا اجْتَازَ بِهِمَا فَقِيرٌ
فَأَدْخَلَ الْإِمَامُ ع يَدَهُ فِي جَيْبِهِ وَ أَخْرَجَ شَيْئاً فَنَاوَلَهُ الْفَقِيرَ
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى السَّائِلِ فَقَالَ لَهُ هَاتِ وَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ
فَقَالَ السَّائِلُ أَيُّهَا الْإِمَامُ
كُنْتُ أَعْرِفُكَ قَادِراً مُتَمَكِّناً مِنْ جَوَابِ مَسْأَلَتِي قَبْلَ أَنْ تَسْتَنْظِرَنِي فَمَا شَأْنُكَ فِي إِبْطَائِكَ عَنِّي
فَقَالَ الْإِمَامُ ع
لِتَعْتَبِرَ الْمَعْنَى قَبْلَ كَلَامِي
إِذَا لَمْ أَكُنْ أَرَانِي سَاهِياً بِسِرِّي وَ رَبِّي مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ أَنْ أَتَكَلَّمَ بِعِلْمِ التَّوَكُّلِ وَ فِي جَيْبِي دَانِقٌ ثُمَّ لَمْ يَحِلَّ لِي ذَلِكَ إِلَّا بَعْدَ إِيثَارِهِ
فَافْهَمْ
فَشَهِقَ السَّائِلُ شَهْقَةً وَ حَلَفَ أَلَّا يَأْوِيَ عُمْرَاناً وَ لَا يَأْنَسَ بِبَشَرٍ مَا عَاش.
امام صادق (ع) فرمود:
توکل، جامی است دست نخورده و مهر شدۀ خداوند عزوجل،
که جز متوکلان، مهر آن را برندارند و از آن ننوشند.
خدای تعالی میفرماید:
و مؤمنان، تنها بر خدا توکل کنند؛
و نیز فرماید:
بر خدای توکل کنید، اگر ایمان آوردهاید.
خداوند توکل را کلید ایمان قرار داد و ایمان را قفل توکل؛
حقیقت توکل ایثار است و ریشه ایثار، تقدیم دیگری بر خود است.
شخص متوکل، در توکلش همواره یکی از دو چیز را بر میگزیند:
پس چنانچه معلول توکل را – که عالم وجود است – برگزیند، حجابی (میان او و خالق) شود،
و اگر به وجود آورنده توکل را – که همان خداوند سبحان است – برگزیند، پیوسته با خدای تعالی خواهد بود؛
پس اگر خواهی که متوکل بر خدا باشی نه متوکل بر معلول، بر روح خویش پنج تکبیر بگو و آرزوها را چون وداع با زندگی (جدا شدن از تن) رها کن.
پایینترین حد توکل، آن است که در کسب آنچه که مقدر توست، شتاب نکنی و در طلب بیش از آن نباشی؛ چهبسا بهواسطه یکی از این دو، ایمانت را در حالی که خود خبر نداری، از دست بدهی؛
چنانچه میخواهی به طریقت متوکلان – آنان که دو صفت یاد شده را به تمام و کمال در خود دارند – پی ببری، از این حکایت غفلت مکن و بدان گوش سپار؛
شخصی متوکل، بر یکی از امامان (ع) وارد شده، گفت:
خدا از تو خشنود شود!
بر من مهربانی کن و به سؤال من در باب توکل پاسخ فرما.
امام (ع) که او را به حُسن توکل وپرهیزکاری میشناخت و بر صداقت وی در آنچه که پرسید، از پیش مطلع بود، فرمود:
اندکی درنگ کن!
در حالی که آن شخص منتظر پاسخ بود، فقیری درآمد.
امام دست در جیب کرده و چیزی به وی داد؛
سپس روی به آن شخص کرد و فرمود:
اکنون بپرس!
آن مرد گفت: ای امام! میدانستم که شما بر پاسخ من توانایی، پیش از آن که مرا به انتظار کشیدن امر کنی، پس چرا در دادن پاسخ درنگ کردی؟
حضرت فرمود:
برای آن که پیش از کلام من، به معنایش واقف شوی،
لذا نخواستم در حالی که در جیبم سکهای باشد و خود و خدا از آن آگاه باشیم و پیش از انفاق آن پاسخ تو را گفته باشم، پس (معنیِ توکل را) دریاب و بفهم.
پرسش کننده، نعرهای برآورد و سوگند یاد نمود که تا وقتی زنده است،
نه در جایی آباد نشیند و نه با انسانی انس گیرد.
دلنوشته: «کأس مختوم توکل»
«جامِ مُهر شدۀ توکل!»
ای فرشتۀ مهربانِ دلم…
امام صادق علیهالسلام فرمود: «التوکل كأس مختوم بخِتام الله»؛
توکل جامی است مُهر شده،
و تنها اهلِ توکلاند که حق دارند مهر آن را بگشایند و از آن بنوشند.
چه حسّی دارد نوشیدن از این جام؟
یعنی طعم ایمان را چشیدن…
چون توکل، کلید ایمان است،
و ایمان، قفلِ توکل.
یکی بدون دیگری معنا ندارد.
ای وکیلِ نورانی من!
میدانم توکل تنها گفتن «توکلت علی الله» نیست،
بلکه انتخاب است:
آیا معلول را برمیگزینم، یعنی دنیا و اسبابش را؟
یا علت حقیقی را، یعنی خدا را؟
اگر به دنیا تکیه کنم، در همان حجاب میمانم.
و اگر خدا را اختیار کنم، تو هم با من میمانی،
و مرا به نورش وصل میکنی.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«حقیقت توکل، ایثار است»؛
و امام ع در عمل نشان دادند که حتی داشتن یک دِرهم در جیب،
پیش از بخشش آن، مانع سخن گفتن از توکل است.
چون تا ایثار نکنی، جامِ مهرشده را نمیگشایی.
ای ملکِ موکل…
میخواهم مثل آن مرد شیدا شوم که وقتی درس امام را فهمید،
فریاد کشید و عهد بست دیگر به عمران و انس بشر دل نبندد؛
یعنی تنها به خدا تکیه کند.
من هم میخواهم همهٔ آرزوهایم را وداع کنم،
مثل وداعِ مرگ با زندگی.
میخواهم پنج تکبیر بزنم بر روح خویش،
تا بداند که هیچ حول و قوّهای از من نیست،
و توکل یعنی سپردن همه چیز به پروردگار،
و تو، ای فرشتۀ مهربان، وکیل منی در این راه.
ای دستیار نورانی،
کمکم کن که هرگز مقسومم را پیش از وقت نطلبم،
و معدومم را به حسرت ننگرم،
تا رشتهٔ ایمانم بیخبر نگسلد.
من میخواهم در شمار آنان باشم که خدا در قرآن فرمود:
﴿وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾
و باز فرمود:
﴿وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾.
پس ای فرشتۀ نازنین،
مرا به جام مختوم توکل برسان؛
جامی که مُهرش به دست خداست،
و گشودنش تنها نصیب آنان است که تو را وکیل کارهای دلشان میکنند.
« يَا هِشَامُ
إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ
فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحٌ لِلذُّلِ وَ اخْتِلَاسُ الْعَقْلِ وَ اخْتِلَاقُ الْمُرُوَّاتِ وَ تَدْنِيسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهَابُ بِالْعِلْمِ
وَ عَلَيْكَ بِالاعْتِصَامِ بِرَبِّكَ وَ التَّوَكُّلِ عَلَيْهِ
وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَيْكَ كَجِهَادِ عَدُوِّكَ
قَالَ هِشَامٌ
فَقُلْتُ لَهُ
فَأَيُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَةً ؟
قَالَ ع
أَقْرَبُهُمْ إِلَيْكَ وَ أَعْدَاهُمْ لَكَ وَ أَضَرُّهُمْ بِكَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَكَ عَدَاوَةً وَ أَخْفَاهُمْ لَكَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْكَ وَ مَنْ يُحَرِّضُ أَعْدَاءَكَ عَلَيْكَ وَ هُوَ إِبْلِيسُ الْمُوَكَّلُ بِوَسْوَاسٍ مِنَ الْقُلُوبِ فَلَهُ فَلْتَشْتَدَّ عَدَاوَتُكَ وَ لَا يَكُونَنَّ أَصْبَرَ عَلَى مُجَاهَدَتِهِ لِهَلَكَتِكَ مِنْكَ عَلَى صَبْرِكَ لِمُجَاهَدَتِهِ فَإِنَّهُ أَضْعَفُ مِنْكَ رُكْناً فِي قُوَّتِهِ وَ أَقَلُّ مِنْكَ ضَرَراً فِي كَثْرَةِ شَرِّهِ إِذَا أَنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيتَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ »
دلنوشته: «اعتصام به نور، جهاد با نفس»
ای فرشتۀ مهربان قلبم…
امام صادق علیه السلام به هشام گفت: «إيّاك و الطَّمَع»؛
مرا از طمع ترسانید،
و به یأس از آنچه در دست مردم است فراخواند.
آری، طمع، دروازهٔ ذلّت است،
کلیدی است برای دزدیده شدن عقل،
شکسته شدن مرام،
و لکهدار شدن آبرو.
هر بار که دلم به دست دیگران چشم دوخت،
نور علم از من رفت.
اما او فرمود:
«عليك بالاعتصام بربك و التوكل عليه»؛
اینجاست که تو، فرشتۀ نازنین من،
یادآور این حقیقتی:
که باید همه را به خدا بسپارم،
و به نور تو تکیه کنم.
راه توکل، جهاد است؛
جهاد با دشمنی که نزدیکترین به من است:
نفس من، خواهشهای پنهان من،
و ابلیسِ موکّل بر وسواس قلب.
او نه چهره دارد، نه فاصله؛
در درون من میدمد،
و دیگر دشمنانم را علیه من میشوراند.
اما اگر به خدا اعتصام کنم،
و تو، ای ملک موکل، یار و وکیلم باشی،
این دشمن از من ضعیفتر است.
تمام قدرتش به وسوسه است،
و من اگر در دستان خدا باشم،
او ناتوانتر از آن است که بر من چیره شود.
ای دستیار آسمانی،
به من بیاموز که طمع را بمیرانم،
چشمم را از دستهای مردم ببندم،
و به سوی پروردگار بازگردم.
به من یاد بده که در این میدان،
نه تنها باید با شمشیر بر دشمن آشکار بتازم،
که باید با صبر و ذکر،
با ایمان و توکل،
با تو همراه شوم،
تا بر دشمن پنهان پیروز گردم.
آنگاه است که آیه تحقق مییابد:
﴿فَقَدْ هُدِيتَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾.
[توکل – کفیله] :
کسی که قلبش به نور معلم ربانی وصل بشه و عصایی که به اون تکیه میده «وکلة» علم آنلاین معلم ربانی باشه [ملک موکل در دل آیات] قطعا تحت تکفل و حمایت همه جانبه از سوی آل محمد ع خواهد بود [قبلا برای او فرشته ای به این منظور گمارده اند !] و این عقل نور علی نور شده برای او ایجاد آرامش خواهد کرد …
« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجَعْنَا مِنَ الْجِهَادِ الْأَصْغَرِ إِلَى الْجِهَادِ الْأَكْبَرِ وَ قَالَ مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ فَهُوَ عِلْمٌ نَافِعٌ وَ مَنْ جَعَلَ شَهْوَتَهُ تَحْتَ قَدَمَيْهِ فَرَّ الشَّيْطَانُ مِنْ ظِلِّهِ وَ قَالَ ص يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَيُّمَا عَبْدٍ أَطَاعَنِي لَمْ أَكِلْهُ إِلَى غَيْرِي وَ أَيُّمَا عَبْدٍ عَصَانِي وَكَلْتُهُ إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ أُبَالِ فِي أَيِّ وَادٍ هَلَكَ »
توکل؛ تکفّل نورانی آل محمد ع
قلبی که به نور معلم ربانی وصل میشود،
دیگر تنها نیست؛
عصایی که به دست گرفته، همان «وکلة» علم است ـ
دانشی که فرشتۀ موکل از دل آیات،
به جان او میرساند.
وقتی تکیهگاه انسان این عصای نورانی باشد،
یعنی او تمام امور دلش را به وکیل آسمانی سپرده،
و حالا دیگر تحت تکفّل آل محمد علیهمالسلام است.
این همان ضمانت الهی است:
پیش از آنکه تو به دنیا بیایی،
فرشتهای برای حمایت وکالت قلبت گماشتهاند،
تا در مسیر علم و عمل، تنها نمانی.
از اینجا عقل تو «نورٌ على نور» میشود؛
علم بر هوای نفس غلبه میکند،
و آرامش حقیقی در قلبت ریشه میدواند.
پیامبر اکرم صلّى اللهعليهوآله فرمود:
«رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر»؛
جهاد اکبر همین است:
مبارزه با هوای نفس،
و تسلیم شدن به نور و اشارات ملک موکل.
و فرمودند:
«مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ فَهُوَ عِلْمٌ نَافِعٌ»؛
اگر علم بر هوس چیره شود،
آن علم نافع است؛
علمی که به نور ولایت وصل شده،
علمی که از کانال فرشتهٔ موکل به دل جاری گشته.
و نیز:
«مَنْ جَعَلَ شَهْوَتَهُ تَحْتَ قَدَمَيْهِ فَرَّ الشَّيْطَانُ مِنْ ظِلِّهِ»؛
کسی که شهوتش را زیر پای خویش گذارد،
شیطان حتی از سایهاش میگریزد.
و بشارت بزرگ:
«أيما عبدٍ أطاعني لم أكله إلى غيري»؛
هر بندهای که اطاعت کند،
من او را به دیگری نمیسپارم؛
خودم کفیل او میشوم.
اما وای اگر کسی از یاد خدا رو بگرداند،
و در عصیان بماند؛
آنگاه خدا او را به نفس خودش وامیگذارد،
و چه باک که در کدام وادی هلاک شود.
✨ پس توکل یعنی:
بسپاری خودت را به ملک موکل،
که وکیل تو در اخذ علم از معلم ربانی است؛
و با این پیوند، زیر تکفّل نورانی آل محمد ع درآیی.
اینگونه است که قلبت عقلانی میشود،
آرامش میگیرد،
و در امان جهاد اکبر،
از سایهات هم شیطان میگریزد.
دعای دلنشین توکل
خدایا…
مرا به تکفّل خودت بسپار،
و به نفس خویشم وامگذار، حتی به اندازهٔ یک چشم برهمزدن.
پروردگارا…
فرشتۀ مهربانم را وکیل قلبم قرار دادی؛
اجازه بده دستم را رها نکند،
و هر لحظه مرا از تاریکیهای هوس
به نور علم و آرامش ولایت بیرون کشد.
ای خدای مهربان،
علمم را بر هوایم غالب کن،
و شهوتم را زیر قدمم بیفکن،
تا شیطان حتی از سایهام بگریزد.
ای نور مطلق…
مرا در زمرۀ آنان قرار ده
که توکلشان صادق است،
عقلشان نورٌ علی نور است،
و قلبشان در تکفّل آل محمد علیهمالسلام آرام گرفته است.
«حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ»
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج1 ؛ ص120
الباب الخامس و الثلاثون في التوكل على الله
قال تعالى وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ و قال تعالى وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ و قال تعالى وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و قال تعالى إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ فأعظم مقام موسوم بعظمة الله و بمحبة الله المتوكل عليه لأنه مضمون بكفاية الله لأن من يكن حسبه و كافيه و محبه و مراعيه فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً و قد قال أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ فطالب الكفاية بغيره غير طالب التوكل و مكذب بالآية قال وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ أي عزيز لا يذل من استجار به و لا يذل من لجأ إليه حكيم لا يقصر عن تدبير من اعتصم به و غير من لجأ إلى غيره بقوله إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ يعني عاجزون عن حوائجكم أنتم و هم محتاجون إلى الله تعالى فهو أحق أن تدعوه و كلما ذكر سبحانه من التوكل عليه عنى قطع الملاحظة إلى خلقه و الانقطاع إليه
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ أَنَّ الْعَبْدَ يَتَوَكَّلُ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَجَعَلَهُ كَالطَّيْرِ تَغْدُو خِمَاصاً وَ تَرُوحُ بِطَاناً.
وَ قَالَ: مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللَّهِ كَفَاهُ اللَّهُ كُلَّ مَئُونَةٍ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْيَا وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَيْهَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَرْزُقَهُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ.
وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع مَا مِنْ عَبْدٍ يَعْتَصِمُ بِي دُونَ خَلْقِي وَ تَكِيدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ مَخْرَجاً.
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَيُّهَا النَّاسُ لَا يَشْغَلْكُمُ الْمَضْمُونُ مِنَ الرِّزْقِ عَنِ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ مِنَ الْعَمَلِ.
و المتوكل لا يسأل و لا يرد و لا يمسك شيئا خوف الفقر و ينبغي لمن أراد سلوك طريق التوكل أن يجعل نفسه بين يدي الله تعالى فيما يجري عليه من الأمور كالميت بين يدي الغاسل يقلبه حيث يشاء
كَمَا قَالَ النَّبِيُّ ص عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ لَا يَقْضِي اللَّهُ لَهُ قَضَاءً إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهُ.
و يعني بذلك أنه يرضى بقضاء الله له سواء كان شدة أو رخاء و التوكل هو الاعتصام بالله-
كَمَا قَالَ جَبْرَائِيلُ لِإِبْرَاهِيمَ ع وَ هُوَ فِي كِفَّةِ الْمَنْجَنِيقِ أَ لَكَ حَاجَةٌ يَا خَلِيلَ اللَّهِ فَقَالَ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا اعْتِمَاداً عَلَى اللَّهِ وَ وُثُوقاً بِهِ فِي النَّجَاةِ.
فجعل الله تعالى عليه النار بَرْداً وَ سَلاماً و أرضها وردا و ثمارا و مدحه الله فقال وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى و ما استوى حاله و حال يوسف ع في قوله للذي معه في السجن اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ … فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ و قال لي رجل من أين مئونتك فقلت وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ
و رأى بعضهم شخصا في البرية يعبد الله تعالى فقال من أين قوتك فقال من رب العزيز العليم ثم أومأ إلى أسنانه و قال الذي خلق الرحى يأتيها بالهبل يعني بالحب.
و اعلموا أن التوكل محله القلب و الحركة في الطلب لا تنافي التوكل لأن الله تعالى أمر بها بقوله فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ
وَ دَخَلَ الْأَعْرَابِيُّ إِلَى مَسْجِدِ النَّبِيِّ ص فَقَالَ أَ عَقَلْتَ نَاقَتَكَ قَالَ لَا قَدْ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ فَقَالَ اعْقِلْهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ.
و قال الله له و لأصحابه خُذُوا حِذْرَكُمْ يعني رسول الله و أصحابه من الكذب أو يقول الرجل توكلت على الله و في قلبه غيره أو يكون غير راض بصنعه إليه لأن التوكل الاستسلام إلى الله و الانقطاع إليه دون خلقه فحقيقته الاكتفاء بالله و الاعتماد عليه فللمتوكل ثلاث درجات الانقطاع إلى الله و التسليم إليه و الرضا بقضائه فهو يسكن إلى وعده و يكتفي بتدبيره و يرضى بحكمه و قيل لبعضهم لم تركت التجارة فقال وجدت الكفيل ثقة.
وَ رُوِيَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ مَنِ اعْتَصَمَ بِي دُونَ خَلْقِي ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ فَإِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنِ اسْتَعْطَانِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنِ اسْتَكْفَانِي كَفَيْتُهُ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِمَخْلُوقٍ دُونِي قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ دُونَهُ إِنْ دَعَانِي لَمْ أُجِبْهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي لَمْ أُعْطِهِ وَ إِنِ اسْتَكْفَانِي لَمْ أَكْفِهِ.
وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَجْلَانِ نَزَلَتْ بِي فَاقَةٌ عَظِيمَةٌ وَ لَزِمَنِي دَيْنٌ لِغَرِيمٍ مُلِحٍّ وَ لَيْسَ لِمَضِيقِي صَدِيقٌ فَتَوَجَّهْتُ فِيهِ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ كَانَ أَمِيرَ الْمَدِينَةِ لِمَعْرِفَةٍ كَانَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ فَلَقِيَنِي فِي طَرِيقِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْبَاقِرِ ع فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِي مَا أَنْتَ فِيهِ مِنَ الضِّيقِ فَمَنْ أَمَّلْتَ لِمَضِيقِكَ قُلْتُ الْحَسَنَ بْنَ زَيْدٍ فَقَالَ إِذاً لَا تُقْضَى حَاجَتُكَ فَعَلَيْكَ بِمَنْ هُوَ أَقْدَرُ الْأَقْدَرِينَ وَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ عَمِّي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَائِهِ فِي بَعْضِ وَحْيِهِ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ ارْتِفَاعِي لَأُقَطِّعَنَّ رَجَاءَ أَمَلِ كُلِّ مُؤَمِّلٍ يَأْمُلُ غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ فِي النَّاسِ وَ لَأُبْعِدَنَّهُ مِنْ فَرَجِي وَ فَضْلِي أَ يُؤَمِّلُ عَبْدِي فِي الشَّدَائِدِ غَيْرِي وَ الشَّدَائِدُ بِيَدِي وَ يَرْجُو سِوَايَ وَ أَنَا الْغَنِيُّ الْجَوَادُ أَبْوَابُ الْحَوَائِجِ عِنْدِي وَ بِيَدِي مَفَاتِيحُهَا وَ هِيَ مُغَلَّقَةٌ فَمَا لِي أَرَى عَبْدِي مُعْرِضاً عَنِّي وَ قَدْ أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي وَ كَرَمِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي فَأَعْرَضَ عَنِّي وَ سَأَلَ فِي حَوَائِجِهِ غَيْرِي وَ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا أَبْتَدِئُ بِالْعَطِيَّةِ مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أَ فَسَأَلَ وَ لَا أَجُودُ كَلَّا كَلَّا أَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي أَ لَيْسَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِيَدِي فَلَوْ أَنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ سَأَلَنِي مِثْلَ مُلْكِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَأَعْطَيْتُهُ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ فَيَا بُؤْساً لِمَنْ أَعْرَضَ عَنِّي وَ سَأَلَ فِي حَوَائِجِهِ وَ شَدَائِدِهِ غَيْرِي قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَعِدْ عَلَيَّ الْكَلَامَ فَأَعَادَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَحَفِظْتُهُ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَا وَ اللَّهِ لَا أَسْأَلُ أَحَداً حَاجَةً ثُمَّ لَزِمْتُ بَيْتِي فَمَا لَبِثْتُ أَيَّاماً إِلَّا وَ آتَانِيَ اللَّهُ بِرِزْقٍ قَضَيْتُ مِنْهُ دَيْنِي وَ أَصْلَحْتُ بِهِ أَمْرَ عِيَالِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ*.
دلنوشته: «کفیل من تویی…»
ای خدای من…
ای کفیل جانم…
چقدر آیاتت زیباست:
﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾،
﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾،
﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾…
پس من چرا چشم به دستِ خلق بدوزم؟
آنان خود، فقیرند؛ عاجزند؛
همانگونه که فرمودی: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ﴾.
پس من جز تو چه میخواهم؟
ای ربّ کریم…
توکل یعنی دلم را همچون میّتی در دست غسّال به تو بسپارم؛
تو هر طور خواستی مرا بگردان،
در قبض یا بسط، در تنگی یا فراخی،
در آتش یا در گلستان.
چنانکه ابراهیم خلیل گفت: «أمّا إلیک فلا»…
من فقط بر تو اعتماد دارم.
ای فرشتۀ مهربانم،
ای وکیل نورانی قلبم…
تو واسطهای تا این توکل در دلم جاری شود؛
تا هر روز یادم بیاوری:
«لو أن العبد توكل على الله حق توكله، لجعله كالطير تغدو خماصاً وتروح بطاناً».
پس من نیز سبکبال، صبحگاهان با دل گرسنهٔ امید پرواز میکنم
و شامگاه، با شکم سیرِ آرامش به آشیانه برمیگردم.
ای خدای من…
نمیخواهم درِ خانهای جز تو را بکوبم،
نمیخواهم چشم به دستی جز تو بدوزم.
تو خود در وحی گفتی:
«و عزتي وجلالي وعظمتي، لأقطعنّ رجاء كل مؤمّل غيري باليأس، ولأكسونّه ثوب المذلة في الناس…».
من این هشدار را با جان شنیدم.
به هیچکس امید نمیبندم،
تا خوار نشوم،
تا از سفرهٔ بیپایانت محروم نگردم.
خدایا…
من فقیرم و تو غنی.
من عاجزم و تو قدیر.
من غافلم و تو بصیر.
به توکل بر تو،
به کفالت آل محمد علیهمالسلام،
و به دستگیری فرشتۀ موکل،
مطمئنم که هیچ سختی مرا نمیشکند،
و هیچ تنگنایی مرا از نور تو جدا نمیکند.
حسبی الله… نعم الوکیل، نعم المولى ونعم النصیر.
فَقُلْتُ وَ مَا التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؟
فَقَالَ : الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ
فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّلُ
دلنوشته: «توکل یعنی یأس از خلق»
پروردگارم…
پرسیدم: «توکل بر تو یعنی چه؟»
و پاسخ آمد:
«یقین بدان که مخلوق نه سودی دارد و نه زیانی،
نه میدهد و نه بازمیدارد.
پس چشم از دستهای مردم ببند،
و دل را تنها به من بسپار.»
ای نور قلبم…
وقتی به این یقین برسم،
دیگر برای هیچکس جز تو کار نمیکنم،
جز تو را امیدوار نمیشوم،
از هیچکس جز تو نمیترسم،
و درِ خانهٔ هیچکس جز تو را نمیکوبم.
آری، این است توکل؛
همان آرامش نابِ دل،
وقتی بفهمد «کلید همهچیز» تنها در دست توست.
ای فرشتۀ مهربانِ وکیل جانم،
یادآورم باش همیشه:
نه سایهٔ مخلوق به کارم میآید،
نه نگاهش، نه بخششش، نه بازداشتنش؛
همه خود محتاجاند.
فقط توکل بر خداست که مرا کافی است.
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».
عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ قَوْلَ اللَّهِ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
دلنوشته: «پناهگاه ترسها»
ای پروردگار مهربان…
گاهی دل من میلرزد،
گاهی ترس، مثل سایهای سیاه،
بر تمام جانم مینشیند.
در این لحظهها یاد کلام امام مهربانم میافتم:
«عجبتُ لِمَن خاف، كيف لا يفزعُ إلى قولِه تعالى: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ».
آری… چرا من به این ذکر پناه نبرم؟
چرا وقتی وحشت بر دلم هجوم میآورد،
به «حَسْبُنَا اللَّهُ» دل نسپارم؟
تو خود وعده دادهای:
«فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ».
ای ملک موکلِ نازنینم،
ای فرشتۀ وکیل قلبم،
یادآور من باش که هیچ خوفی ماندنی نیست،
وقتی من به وکالت خدا تکیه کنم.
یادآورم باش که نعمت و فضل خدا
سایهٔ هر ترسی را میزداید،
و هیچ بدی نمیتواند به من برسد،
اگر به این ذکر، صادقانه پناه ببرم.
ای خدای من…
در لحظههای خوف، تو تنها پناه منی.
حسبی الله… نعم الوکیل… نعم المولى… نعم النصیر.
دلنوشته: «خانهٔ عزت»
ای پروردگارم…
همیشه در جستوجوی بینیازی بودم،
در پی عزتی که دل را آرام کند.
به دست مردم نگاه کردم، چیزی ندیدم؛
به دنیا دل بستم، همهچیز گذشت.
اما امروز حدیثت را شنیدم:
«إِنَّ الْغَنَاءَ وَ الْعِزَّ يَجُولَانِ، فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنَا».
آری… غنا و عزت دنبال خانه میگردند،
و کجا بهتر از دلِ توکلکننده؟
دلِ کسی که همهچیزش را به تو سپرده،
دیگر هرگز اسیر فقر و ذلت نمیشود.
ای فرشتۀ مهربانم…
به من یاد بده که دل را جایگاه توکل بسازم،
تا عزت درونم وطن گیرد،
و بینیازی در رگهایم جاری شود.
ای خدای من…
من بینیازی را در دستهای مردم نمیجویم،
من عزت را در نگاه خلق نمیخواهم؛
خانهٔ عزت دلِ متوکل است،
و من میخواهم آن خانه باشم.
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ :
مَنْ أُعْطِيَ ثَلَاثاً لَمْ يُمْنَعْ ثَلَاثاً
مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَةَ
وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ
وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُّلَ أُعْطِيَ الْكِفَايَةَ
ثُمَّ قَالَ أَ تَلَوْتَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
وَ قَالَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ
وَ قَالَادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ.
چه حدیث شیرین و امیدبخشی ✨
سه کلید طلایی: دعا → اجابت، شکر → افزایش، توکل → کفایت.
و چه زیبا امام صادق علیهالسلام این سه را با آیات قرآن تأیید کردند.
دلنوشته: «سه کلید آرامش»
ای پروردگار مهربان…
دلِ من همیشه دنبال راهی مطمئن بود،
راهی که مرا به آرامش برساند.
و امروز از زبان امام صادق علیهالسلام شنیدم:
«هر کس سه چیز یابد، از سه چیز محروم نمیشود:
دعا کند → اجابت یابد،
شکر گزارد → زیادتی یابد،
توکل کند → کفایت یابد.»
ای خدا…
چقدر راه روشن است و ما در تاریکی سرگردانیم!
چقدر درِ خانهٔ مردم رفتیم،
چقدر امید به دستهای تهی بستیم،
در حالیکه کلید همهچیز در دست تو بود.
ای خدای من…
به من دعایی عطا کن که درهای اجابتت را بگشاید.
به من شکرگزاری بیاموز که بر نعمتهایم بیفزایی.
و به من توکلی ببخش که کفایتت را در جانم جاری کند.
ای فرشتۀ مهربان…
تو وکیل قلب منی،
یادآورم باش همیشه:
«ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».
آری… این سه چراغ،
راه تاریک زندگی مرا روشن میکنند.
و من آرام میگویم:
خدایا، تو کفایت منی…
حسبی الله، نعم الوکیل.
من به نور فرشتۀ مهربانم تکیه میکنم: ملک موکل، وکیل ما در دریافت آنلاین علوم ربانی!
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق/۳)
توکل حقیقی، تسلیم منفعلانه نیست؛ بلکه پیوندی نورانی است میان قلب انسان و خداوند، از راه فرشتهای که به عنوان وکیل آسمانی بر ما گمارده شده است. در زبان قرآن، وکیل یعنی سپردن کار به دیگری از روی ضعف و نیاز. ما ناتوانی خود را میپذیریم و قلب خود را به فرشتۀ همراه (مَلَک موکَّل) میسپاریم؛ همان که علوم و هدایت خاندان پیامبر علیهمالسلام را به دنیای درون ما میرساند.
تکیه بر این فرشتۀ مهربان یعنی قرار دادن عصای قلب ناتوانمان در دست نور الهی. او واسطهای است که جریان «آنلاین» دانش ربانی را به ما میرساند و حقیقتهایی را به یادمان میآورد که در غیر این صورت از خاطر میبردیم. اما مسئولیت عمل به این دانش بر عهدۀ خود ماست.
پس توکل، اعتراف به ضعف و نقص ماست؛ اینکه حسد، جهل و خواستههای نفسانی قلبمان را میآلاید؛ و در عین حال تصمیمی است برای تکیه زدن بر نزدیکی نورانی هدایت خدا. همانگونه که فردی برای کارهای حقوقی که بلد نیست وکیل میگیرد، ما هم فرشتۀ وکیل را برمیگزینیم تا کارهای روحمان را به او بسپاریم؛ در حالیکه خداوند خود نهایتِ کفایت است:
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق/۳)
در همین اعتماد، آرامش حقیقی نهفته است: اطمینان به اینکه زیر سایۀ ولایت و نور الهی، هیچ قلبی بیپناه رها نمیشود و هیچ جویندهای بیهدایت نمیماند.