Lean on the cane, defer to Light!
یاد بگیریم که به «نور» تکیه کنیم!
به عصای نورانی تکیه کنیم!
تصمیمگیریهای خود را به فرشته نگهبان خود بسپاریم.
مجری اشارههای نورانی او باشیم!
قبل از اشاره او، هیچ حرکتی نکنیم!
مکانیسم نورانی قلب فعال، در حالت اِستَندبای و گوشبهزنگ قرار دارد.
فرشته نگهبان، همان مَلَک مُوَکَّل ماست که باید به او توکّل کنیم!
او تکیهگاه نورانی مطمئن ماست.
وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ!
«رَجُلٌ وَكَلٌ أَيْ ضَعِيفٌ»:
پیرمرد که بشی، عصا به دست میگیری! و بهش تکیه میکنی و بهش توکّل میکنی!
«الأصل في التَّوَكُّلِ : إظهار العجز و الإعياء»
با تکیه بر عصا، به زبان بیزبانی اعتراف میکنی که پیر شدی!
توکل بر خدا یعنی اعتراف به ضعف و عجز و ناتوانی از اینکه خودسرانه بتونی به آرامش دست پیدا کنی! این اعتراف قلبی باعث میشه یهو چشمت به عصای نورانی توکل بیفته و خیالت راحت بشه!
«وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» با این نور علم میتونی بر تاریکی حسدت غلبه کنی
«مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ فَهُوَ عِلْمٌ نَافِعٌ»
و این نور علم به نفع توست!
علمی که نشه باهاش حسد رو غیرفعالش کنی، چه بدرد میخوره؟!
[سورة الأنفال (8): الآيات 2 الى 4] :
«وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2)
مؤمنان، همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد،
و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد،
و بر پروردگار خود توكّل مىكنند.
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
همانان كه نماز را به پا مىدارند و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند.
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)
آنان هستند كه حقّاً مؤمنند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود.
«عجن» یکی از هزار واژه مترادف «نور».
[سورة الكهف (18): الآيات 17 الى 18] :
«وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ»
قلبی که مکانیسم نورانیاش فعال شده، قلبی است که در دست خداست!
و خدا هم مدام این قلبو از این پهلو به اون پهلو جابجاش میکنه!
مثل قلب اصحاب کهف!
به این میگن قلب پویا!
وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ
وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ
وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ
ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ
مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ
وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً (17)
و آفتاب را مىبينى كه چون برمىآيد، از غارشان به سمت راست مايل است،
و چون فرو مىشود از سمت چپ دامن برمىچيند،
در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند.
اين از نشانههاى [قدرت] خداست.
خدا هر كه را راهنمايى كند او راهيافته است،
و هر كه را بىراه گذارد، هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت.
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ
وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ
وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ
لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً
وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)
و مىپندارى كه ايشان بيدارند، در حالى كه خفتهاند
و آنها را به پهلوى راست و چپ مىگردانيم،
و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود].
اگر بر حال آنان اطلاع مىيافتى، گريزان روى از آنها برمىتافتى
و از [مشاهده] آنها آكنده از بيم مىشدى.
توکّل به نور!
اگه مکانیسم نورانی قلبت فعال باشه، هر بیماری داشته باشی، یه روزی شفا پیدا میکنی!
اگه مکانیسم نورانی قلبت از کار بیفته، هر نعمتی داشته باشی از دستش خواهی داد!
قَدْ نُقِلَ أَنَّ عِيسَى ع مَرَّ عَلَى رَجُلٍ أَعْمَى مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ
نقل شده كه عيسى بن مريم به كسى كه نابينا و جذامى و فلج و داراى مرض برص بود عبور كرد.
فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ و يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ ابْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ الْخَلْقِ
حضرت متوجه شد كه اين شخص دارد شكر خدا را ميكند و ميگويد حمد و سپاس خداوند را كه مرا از بليه و امراضى كه بيشتر مردم به آن مبتلى هستند عافيت داده.
فَقَالَ ع مَا بَقِيَ مِنْ بَلَاءٍ لَمْ يُصِبْكَ
عيسى بن مريم عليهما السّلام فرمود. چه بليهاى مانده كه تو به آن مبتلا نشدهاى؟
قَالَ عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ هُوَ أَعْظَمُ الْبَلَايَا وَ هُوَ الْكُفْرُ
عرض كرد : خداوند مرا از بزرگترين بلاها نجات داده و آن كفر و انكار خدا است.
فَمَسَّهُ ع فَشَفَاهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ الْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ مَعَه
حضرت دستى به بدن او كشيد و در نتيجه خداوند او را از اين امراض گوناگون شفا داده و خوش صورت شد و او از ياران عيسى شده و مشغول عبادت شد.
«کفر» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است!
کافر، نور هدایت رو میبینه و روشو میپوشونه! و این جرم، نابخشودنی است!
«إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ»
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الْكُفْرُ في اللّغة : ستر الشيء»
«وصف الزّرّاع بِالْكَافِرِ لستره البذر في الأرض»
کشاورز روی بذر رو با خاک می پوشونه تا طعمه پرندگان نشه.
در این حدیث زیبا، مردی که بدست عیسی بن مریم ع شفا پیدا میکنه، همه بیماریها رو داشته اما قلبش به نور عیسی ع وصل بوده است!
التَّوَكُّلُ كَأْسٌ مَخْتُومٌ بِخِتَامِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
قلبی که نورشو میفهمه و به این اوامر نورانی عمل میکنه، مُهر عاقبتبهخیری بهش خورده!
توکل و کاس، هر دو نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور هستند.
+ «ختم – گفتگوی محرمانه! اعمال نورانی! رحیق مختوم!»
مصباح الشريعة ؛ ص164
الباب الثامن و السبعون في التوكل
قَالَ الصَّادِقُ ع:
التَّوَكُّلُ كَأْسٌ مَخْتُومٌ بِخِتَامِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَلَا يَشْرَبُ بِهَا وَ لَا يَفُضُّ خِتَامَهَا إِلَّا الْمُتَوَكِّلُونَ
كَمَا قَالَ تَعَالَى
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
وَ قَالَ تَعَالَى
وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
جَعَلَ اللَّهُ التَّوَكُّلَ مِفْتَاحَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانَ قُفْلَ التَّوَكُّلِ
وَ حَقِيقَةُ التَّوَكُّلِ الْإِيثَارُ وَ أَصْلُ الْإِيثَارِ تَقْدِيمُ الشَّيْءِ بِحَقِّهِ
وَ لَا يَنْفَكُّ الْمُتَوَكِّلُ فِي تَوَكُّلِهِ مِنْ إِثْبَاتِ أَحَدِ الْإِيثَارَيْنِ
فَإِنْ آثَرَ الْمَعْلُولَ وَ هُوَ الْكَوْنُ حُجِبَ بِهِ
وَ إِنْ آثَرَ الْمُعَلِّلَ عِلَّةَ التَّوَكُّلِ وَ هُوَ الْبَارِي سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى بَقِيَ مَعَهُ
فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَكُونَ مُتَوَكِّلًا لَا مُتَعَلِّلًا فَكَبِّرْ عَلَى رُوحِكَ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ
وَ وَدِّعْ أَمَانِيَّكَ كُلَّهَا تَوْدِيعَ الْمَوْتِ لِلْحَيَاةِ
وَ لَيْسَ أَدْنَى حَدِّ التَّوَكُّلِ إِلَّا تَسَابُقَ مَقْدُومِكَ بِالْهِمَّةِ وَ لَا تُطَالِعْ مَقْسُومَكَ وَ لَا تَسْتَشْرِفْ مَعْدُومَكَ فَتَنْتَقِضُ بِأَحَدِهَا عَقْدَ إِيمَانِكَ وَ أَنْتَ لَا تَشْعُرُ
وَ إِنْ عَزَمْتَ أَنْ تَقِفَ عَلَى بَعْضِ شِعَارِ الْمُتَوَكِّلِينَ فِي تَوَكُّلِهِ مِنْ إِثْبَاتِ أَحَدِ الْإِيثَارَيْنِ حَقّاً فَاعْتَصِمْ بِعُرْوَةِ هَذِهِ الْحِكَايَةِ
وَ هِيَ أَنَّهُ رُوِيَ أَنَّ بَعْضَ الْمُتَوَكِّلِينَ قَدِمَ عَلَى بَعْضِ الْأَئِمَّةِ ع فَقَالَ لَهُ
اعْطِفْ عَلَيَّ بِجَوَابِ مَسْأَلَةٍ فِي التَّوَكُّلِ
وَ الْإِمَامُ ع كَانَ يَعْرِفُ الرَّجُلَ بِحُسْنِ التَّوَكُّلِ وَ نَفِيسِ الْوَرَعِ وَ أَشْرَفَ عَلَى صِدْقِهِ فِيمَا سَأَلَ عَنْهُ مِنْ قَبْلِ إِبْدَائِهِ إِيَّاهُ
فَقَالَ لَهُ
قِفْ مَكَانَكَ وَ أَنْظِرْنِي سَاعَةً فَبَيْنَمَا هُوَ مُطْرِقٌ لِجَوَابِهِ إِذَا اجْتَازَ بِهِمَا فَقِيرٌ
فَأَدْخَلَ الْإِمَامُ ع يَدَهُ فِي جَيْبِهِ وَ أَخْرَجَ شَيْئاً فَنَاوَلَهُ الْفَقِيرَ
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى السَّائِلِ فَقَالَ لَهُ هَاتِ وَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ
فَقَالَ السَّائِلُ أَيُّهَا الْإِمَامُ
كُنْتُ أَعْرِفُكَ قَادِراً مُتَمَكِّناً مِنْ جَوَابِ مَسْأَلَتِي قَبْلَ أَنْ تَسْتَنْظِرَنِي فَمَا شَأْنُكَ فِي إِبْطَائِكَ عَنِّي
فَقَالَ الْإِمَامُ ع
لِتَعْتَبِرَ الْمَعْنَى قَبْلَ كَلَامِي
إِذَا لَمْ أَكُنْ أَرَانِي سَاهِياً بِسِرِّي وَ رَبِّي مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ أَنْ أَتَكَلَّمَ بِعِلْمِ التَّوَكُّلِ وَ فِي جَيْبِي دَانِقٌ ثُمَّ لَمْ يَحِلَّ لِي ذَلِكَ إِلَّا بَعْدَ إِيثَارِهِ
فَافْهَمْ
فَشَهِقَ السَّائِلُ شَهْقَةً وَ حَلَفَ أَلَّا يَأْوِيَ عُمْرَاناً وَ لَا يَأْنَسَ بِبَشَرٍ مَا عَاش.
امام صادق (ع) فرمود:
توکل، جامی است دست نخورده و مهر شدۀ خداوند عزوجل،
که جز متوکلان، مهر آن را برندارند و از آن ننوشند.
خدای تعالی میفرماید:
و مؤمنان، تنها بر خدا توکل کنند؛
و نیز فرماید:
بر خدای توکل کنید، اگر ایمان آوردهاید.
خداوند توکل را کلید ایمان قرار داد و ایمان را قفل توکل؛
حقیقت توکل ایثار است و ریشه ایثار، تقدیم دیگری بر خود است.
شخص متوکل، در توکلش همواره یکی از دو چیز را بر میگزیند:
پس چنانچه معلول توکل را – که عالم وجود است – برگزیند، حجابی (میان او و خالق) شود،
و اگر به وجود آورنده توکل را – که همان خداوند سبحان است – برگزیند، پیوسته با خدای تعالی خواهد بود؛
پس اگر خواهی که متوکل بر خدا باشی نه متوکل بر معلول، بر روح خویش پنج تکبیر بگو و آرزوها را چون وداع با زندگی (جدا شدن از تن) رها کن.
پایینترین حد توکل، آن است که در کسب آنچه که مقدر توست، شتاب نکنی و در طلب بیش از آن نباشی؛ چهبسا بهواسطه یکی از این دو، ایمانت را در حالی که خود خبر نداری، از دست بدهی؛
چنانچه میخواهی به طریقت متوکلان – آنان که دو صفت یاد شده را به تمام و کمال در خود دارند – پی ببری، از این حکایت غفلت مکن و بدان گوش سپار؛
شخصی متوکل، بر یکی از امامان (ع) وارد شده، گفت:
خدا از تو خشنود شود!
بر من مهربانی کن و به سؤال من در باب توکل پاسخ فرما.
امام (ع) که او را به حُسن توکل وپرهیزکاری میشناخت و بر صداقت وی در آنچه که پرسید، از پیش مطلع بود، فرمود:
اندکی درنگ کن!
در حالی که آن شخص منتظر پاسخ بود، فقیری درآمد.
امام دست در جیب کرده و چیزی به وی داد؛
سپس روی به آن شخص کرد و فرمود:
اکنون بپرس!
آن مرد گفت: ای امام! میدانستم که شما بر پاسخ من توانایی، پیش از آن که مرا به انتظار کشیدن امر کنی، پس چرا در دادن پاسخ درنگ کردی؟
حضرت فرمود:
برای آن که پیش از کلام من، به معنایش واقف شوی،
لذا نخواستم در حالی که در جیبم سکهای باشد و خود و خدا از آن آگاه باشیم و پیش از انفاق آن پاسخ تو را گفته باشم، پس (معنیِ توکل را) دریاب و بفهم.
پرسش کننده، نعرهای برآورد و سوگند یاد نمود که تا وقتی زنده است،
نه در جایی آباد نشیند و نه با انسانی انس گیرد.