Spoiled Jealous kids syndrome!
الفبای نورانی، نسخه های نورانی
(ت ر ف – حسود لوس و ننر)
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید
«ترف» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«صَبِيٌ مُتْرَفٌ: إذا كان مُنَعَّمَ البَدَنِ مُدَلَّلًا.»
+ «دلل»
لغت نامه دهخدا: بچه نُنُر: بچه لوس که بسیار بدو مهربانی شده و از این رو فاسد بار آمده است.
«spoiled kids syndrom»:
راضی به اون اسباب بازی که براش میخری نیست و یه چیز دیگه میخواد!
اصطلاح زیبای «سندروم حسادت» در بر دارنده هزار واژه مترادف حسادت است!
مُدَلَّلًا: زیادی بهش محبت شده و نعمت داده شده و لذا گستاخ شده و پرخاشگری می کنه
«طغی – أَتْرَفَتْهُ النِعمةُ: أى أَطْغَتْهُ»
و همش ناز میاره «دَلَّلَهُ: با او ناز و كرشمه كرد.»! خیلی لوس و از خودمرسی تشریف داره!
«المُدِلّ: كسيكه بخود اعتماد كامل دارد.»
میگه حرف، حرف منه و کسی روی حرف من حرف نزنه!
پدر و مادر این بچه هم اونو گذاشتن هر کاری دلش میخواد بکنه و هیچی بهش نمیگن
«المُتْرَفُ: المتروك يصنع ما يشاء»
اللغة: «الترفه: النعمة، نعمت»
المترف: المتروك يصنع ما يشاء و لا يمنع منه
«مترف» يعنى كسى كه بحال خود واگذارده شده است، تا هر چه خواهد بكند.
المترف: الممتنع من أداء الواجبات طلبا للترفه و هي الرفاهية و النعمة
المترف: يعنى ممتنع و ممسك از پرداخت حقوق واجبه براى رفاهيّت و بهتر زيستن.
هر بِرَندی که دلش میخواد همونو باید براش تهیه کنی وگرنه آتیش بپا میکنه!
دو واژه ترف و دلل برای فهم این مطلب باید بدقت بررسی شود.
«أَدَلَ عليه: به دوستى با او اعتماد كرد و زيادهروى نمود.»
«أَدَلَ فَأمَلَّ: در محبت با او زيادهروى كرد و خسته شد.»
علامت شخصیت حسود اینه:
ما باید مدام تلاش کنیم تا این شخص حسود رو راضی نگه داریم؟!
بچه های لوس و نُنُری که در ناز و نعمت بزرگ شدن و هیچکس بهشون هیچی نمیگه و اصلا ادب نشدهاند و هر کاری دلشون خواسته کردهاند. این میشه صبی مترف.
بچههای خوشگذرانی که اصلا نمیشه بهشون بگی بالای چشمت ابرو!
حسود دلش نمیخواد با نور ولایت ادب بشه!
«حسود بیتربیت!»
«تادیب نورانی!»
واژه مترف به زیبایی یکی دیگه از ویژگی های حسود رو بیان میکنه!
حسود از تقدیرات خدا راضی نیست،
چون این شرایط اصلاح و تربیت رو مانع خوشگذرانیهاش میدونه!
حسود میخواد خوش بگذرونه!
هر کسی هم که مانع این راهش بشه رو سعی میکنه از سر راهش برداره [کربلا]!
حسود لیله قدر رو دوست نداره!
حسود اصلا از ولایت فاطمه زهرا س راضی نیست!
حسود میگه چرا مدام حالمو میگیرین!
چرا نمیذارین تو این دنیا تا میتونم حال کنم و خوش بگذرونم!
حسود دیدگاهش به زندگی در دنیا اصلا دیدگاه اصلاح و تربیتی نیست!
خیال میکنه دنیا سرای خوشگذرانی است!
خیال میکنه ولایتی در کار نیست!
امر و نهیی وجود نداره! حساب و کتابی در کار نیست!
یقین به آخرت نداره که اینجوری با تمام قوا برای خوشگذرانی،
وقت و پول و سرمایه و عمر و … خودشو صرف میکنه!
اصلا به فکر آخرت نیست!
مترف یعنی بچه لوس و ننر خوشگذران که به حرف هیچکسی گوش نمیکنه
و هر کاری دلش بخواد میکنه!
پدر و مادر اینجور بچهها با تربیت نکردن او، در حقش جفای بزرگی کردهاند که گذاشتند لوس و ننر و بی ادب و خوشگذرانو … خلاصه حسود بار بیاد!
بابا و مامان این لوس بیمزه، اصلا نه خودشون به نور ولایت عامل بودهاند و نه اونو با ولایت آشنا کردهاند و اینه که وقتی وارد زندگی میشه، هر روز یک المشنگه بپا میکنه!
یکی باید جوراب این آقای لوسو پیدا کنه و دیگری باید دستمال کاغذی اون خانوم لوسو بده دستش! زندگی با حسود مترفی که اصلا نمیخواد زیر بار اصلاح و تربیت برود چقدر کار سختی است!
حسود اصلا خودشو مستحق عقوبت نمیدونه!
حتی اگه خدا بخواد عقوبتش کنه، خدا رو هم میبره زیر سوال
تا چه رسد به پدر و مادری که بخوان با صحبت، این دختر یا پسر لوس ننر رو راهنمایی کنن.
شنیدی میگن خوشی زده زیر دلش! مستی میکنه!
اینا مترفاند و اصلا خدا رو فراموش کردند،
و تا تیغشون میبره، سعی میکنن هر جوری دوست دارن خوش بگذرونن!
جرم خوشگذرانی!
با وجود ابزار زیبای نورانی اصلاح و تربیت،
همچنان لوس و نُنُر باقیماندن جرم بزرگی است!
خوشگذرانی جرم است!
مترفِ مجرم:
«وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمينَ»
با اندیشه غیر آل محمد ع بدنبال تسکین حال بودن، میشه خوشگذرانی، که جرم بزرگی است.
خیلی از کارهای ما از مصادیق واضح خوشگذرانی است که ما به آن توجه نمی کنیم
[استعمال حسادت و عدم بکارگیری نور ولایت]
بچه نماز صبحش رو نمی خونه میگیم بذار راحت باشه! بذار خوشبگذرونه!
غافل از اینکه بی توجهی به این واجب الهی قلب اونو نسبت به نور بیتاثیر می کنه و اثرات بدی در زندگی اون میذاره.
پس پدر [ابو] بعنوان ولی پسر باید با آرامش به اون تذکر بده که دنیا سرای خوشگذرانی نیست و باید بر هوای نفس سخت گرفت و یکی از این کارها فریضه نماز علی الخصوص نماز صبح است.
و کلا تمام خوشگذرانی ها کار هوای نفس است [حسادت] و هر کس را بخواهی از خوشگذرانیهایش منع کنی، بدش میآید و با تو سر لج میافتد «النصیحة خشنة» لذا باید ریشه عیب خوشگذرانی را که در سیئه حسد می باشد و بمرور انسان را به لبه پرتگاه جدایی از نور سوق می دهد [+ «جرم»]
این حسادت رو باید با علوم ماخوذ از صاحبان نور شناخت و با سخت گرفتن بر هوای نفس اجازه جولان به او نداد تا قلب قسی نشود و دائما نور هدایت اخم و لبخند، این مرکز فرماندهی کل بدن را مدیریت نماید تا تصمیم گیریهای زندگی عاقلانه و مطابق فرهنگ غنی آل محمد ع باشد و مسیر صراط المستقیم که همان راهی است که صاحبان نور نشانمان دادهاند را بپیماییم و به حیات طیبه برسیم ان شاء الله تعالی.
+ «لهو» و «لعب»
خوشگذران چون صاحب نور و معالم او و آیات را با خواسته های نفسانی خود مغایر می بیند لذا با آیاتی و رسلی سرجنگ دارد [کربلا] غافل از اینکه صاحب نور می خواهد به او کمک کند تا حسادتش درناژ و درمان شود و به آرامش برسد اما خوشگذران، گوشش به این حرفها بدهکار نیست.
قلب خوشگذران تاریک است و قسی، لذا حرف حساب، در گوشش فرو نمی رود.
خوشگذران همان مجرمی است که از نورش بریده و خواهان مصادیق گوناگون حب دنیا شده.
خوشگذران همان اهل شک و نفاقی است که هرگز قلبا صاحب نورش را باور نکرد و با علم او به یقین نرسید و قلبش نور و روشنایی حاصل از علم آل محمد ع را در این دنیا و در دل شرایط آیات تجربه ننمود و لذا در قول «اشهد ….» دروغگوست چون چیزی ندیده و داره شهادت هم میدهد.
خوشگذران همان نامردی است که سالهای سال پای صحبتهای نورانی نشسته و فقط زبانا بهبه گفته، اما قلبا همیشه به نور حسادت و شک داشته لذا هرگز به این مطالب عامل نبوده و عمل صالحی در چنته ندارد.
خوشگذران همان موجود پلیدی است که علوم آل محمد ع را به هدر داده «مسرف» و هر چه شنیده انگار نه انگار که حجت بر او تمام شده و باید به این کلام الهی عمل نماید.
خوشگذران خیال میکند که دارد خوش می گذراند! «وَ الْمَرَحُ خُيَلَاءُ».
در واقع اینجور زندگی بدون نور عین بدبختی است و آرامش واقعی و خوشی و راحتی قلب واقعی فقط با نگاه نورانی آل محمد ع برای قلب ما حاصل می شود. در واقع اینهایی که خیال می کنند در عین خوشگذرانی دینداری هم می کنند خیلی کور خوانده اند و اینجوری نیست که آنها بدون واسطه صاحبان نور بتوانند دین خدا را بفهمند و دینداری هم بکنند و اینکه می بینی دل به این ظاهر دین خوش کرده اند از کبر و حسد و حرص قلبی آنها خبر می دهد.
اینقدر از آل محمد ع معیشت طلب نما که مست نشی و به خوشگذرانی مشغول و غافل نشی:
«مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا»
« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ مَعِيشَةً … مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا فَأَطْغَى … »
دعای زیبای امام سجاد ع را ابوبصیر از امام صادق ع نقل می کند که:
اینقدری که امورات دنیایی ما بگذره و ما محتاج غیر آل محمد ع نشیم ما را بس است و معیشتی که خوشی و مستی آن ما را از در خانه صاحبان نور دور نماید بدترین چیز در زندگی ما خواهد بود.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ مَعِيشَةً أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِي الْحَيَاةِ إِلَى آخِرَتِي مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا فَأَطْغَى أَوْ تَقْتُرَ بِهَا عَلَيَّ فَأَشْقَى»
اقرار می کنیم که از نعمت صاحبان نور سوء استفاده کرده و چون با نام و یاد آنها ما را عقوبت نمینمودی از نامشان سوء استفادهها کرده و معصیت نمودیم « رَبِّ … فَبَطِرْتُ بِالنِّعَمِ: من به نعمت تو مستى و خوشگذرانى كردم.» اما دیگر می خواهیم توفیق پیدا کنیم با یاد نور، دل از گناه بکنیم و اعمال صالح انجام دهیم و قید تمام خوشگذرانیهای نادرست گذشته را بزنیم ان شاء الله تعالی.
«فَبَطِرْتُ» + «بطر»
امام سجاد علیه السلام:
اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ،
مَعِيشَةً أَتَقَوَّىٰ بِهَا عَلَىٰ جَمِيعِ حَوَائِجِي،
وَ أَتَوَصَّلُ بِها فِي الْحَياةِ إِلَىٰ آخِرَتِي،
مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيها فَأَطْغَىٰ،
أَوْ تُقَتِّرَ بِها عَلَيَّ فَأَشْقىٰ،
أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ حَلالِ رِزْقِكَ،
وَ أَفْضِلْ عَلَيَّ مِنْ سَيْبِ فَضْلِكَ نِعْمَةً مِنْكَ سابِغَةً وَ عَطاءً غَيْرَ مَمْنُونٍ،
ثُمَّ لَا تَشْغَلْنِي عَنْ شُكْرِ نِعْمَتِكَ بِإِكْثارٍ مِنْها، تُلْهِينِي بَهْجَتُهُ، وَتَفْتِنُنِي زَهَراتُ زَهْوَتِهِ،
وَ لَا بِإِقْلالٍ عَلَيَّ مِنْها يَقْصُرُ بِعَمَلِي كَدُّهُ، وَ يَمْلَأُ صَدْرِي هَمُّهُ،
أَعْطِنِي مِنْ ذٰلِكَ يَا إِلٰهِي غِنىً عَنْ شِرَارِ خَلْقِكَ،
وَ بَلاغاً أَنالُ بِهِ رِضْوانَكَ،
وَ أَعُوذُ بِكَ يَا إِلٰهِي مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَ شَرِّ مَا فِيها،
وَ لَا تَجْعَلْ عَلَيَّ الدُّنْيا سِجْناً، وَلَا فِراقَها عَلَيَّ حُزْناً،
أَخْرِجْنِي مِنْ فِتْنَتِها مَرْضِيّاً عَنِّي، مَقْبُولاً فِيها عَمَلِي،
إِلَىٰ دَارِ الْحَيَوانِ وَ مَساكِنِ الْأَخْيَارِ،
وَ أَبْدِلْنِي بِالدُّنْيَا الْفانِيَةِ نَعِيمَ الدَّارِ الْباقِيَةِ.
خدایا نیکی معیشت را از تو میخواهم،
معیشتی که به آن بر همه خواستههایم نیرو گیرم و به آن در زندگی به آخرتم برسم،
بیآنکه در فراوانی نعمتم قرار دهی تا طغیان کنم،
یا به آن بر من تنگ گیری تا بدبخت شوم،
از روزی حلالت بر من فراخی ده و بر من از ریزش فضلت،
از نزد خود نعمت کامل و عطای بی منّت عنایت کن
و مرا به فراوانی آن، از شکر نعمتت غافل مکن که زیباییاش سرگرمم سازد
و خوشرنگیهای شگفتانگیزش دلم را برباید
و نه با کم دادنش به من که از زحمت در به دست آوردنش،
عملم برای خدا ضعیف گردد و اندوهش سینهام را پر کند،
ای معبود من،
از معیشت، آن اندازه به من عطا کن که بینیازی از بندگان شریرت باشد
و رسانندهای که به وسیله آن به خشنودیات برسم،
ای معبود من،
از شرّ دنیا و آنچه در آن است به تو پناه میآورم،
دنیا را بر من زندان و فراقش را بر من اندوه قرار مده،
مرا از فتنههای آن، درحالیکه از من راضی باشی و عملم در آن پذیرفته باشد،
به سوی خانه زندگی ابدی و خانههای خوبان بیرون آور
و دنیای فانی را برایم به نعمت خانه باقی تبدیل کن.
داستان تکراری مسخ حواریون خوشگذران!
اهل حسادت میگن:
اجازه نمیدهیم دیگران، که از ما پایینترند، از این علوم نورانی بهرهمند بشوند!
«لَا نَدَعُ سَفِلَتَنَا يَأْكُلُونَ مِنْهَا!»
تفسير القمي:
إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ
فَقَالَ عِيسَى اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
قالُوا كَمَا حَكَى اللَّهُ نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا
وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ
فَقَالَ عِيسَى اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ
وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
فَقَالَ اللَّهُ احْتِجَاجاً عَلَيْهِمْ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ
فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ
فَكَانَتْ تَنْزِلُ الْمَائِدَةُ عَلَيْهِمْ
فَيَجْتَمِعُونَ عَلَيْهَا وَ يَأْكُلُونَ حَتَّى يَشْبَعُوا
ثُمَّ تُرْفَعُ فَقَالَ كُبَرَاؤُهُمْ وَ مُتْرَفُوهُمْ
لَا نَدَعُ سَفِلَتَنَا يَأْكُلُونَ مِنْهَا
فَرَفَعَ اللَّهُ الْمَائِدَةَ وَ مُسِخُوا الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ.
[بقیة الله – مترف – مجرم]:
«أُولُوا بَقِيَّةٍ … قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ»
عده قلیلی در هر زمان با یاد علوم ربانی صاحبان نور خود، از خوشگذرانی و گناه و تمناها، دل میکَنَند.
و جرم بزرگ و اشتباه مرگبار همه کسانی که راه خوشگذرانی را در پیش گرفتند این است که صاحب نور خود را باور ننمودند.
«فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ
وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمينَ»
حسود، شيفته چيزى میشه، كه خداوند برای او حرام كرده!
الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله
امام صادق علیه السلام:
وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تَشْرَهَ أَنْفُسُكُمْ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ
فَإِنَّهُ مَنِ انْتَهَكَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ هَاهُنَا فِي الدُّنْيَا
حَالَ اللَّهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ نَعِيمِهَا وَ لَذَّتِهَا وَ كَرَامَتِهَا الْقَائِمَةِ الدَّائِمَةِ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ أَبَدَ الْآبِدِينَ
مبادا شيفته چيزى شويد كه خداوند بر شما حرام كرده
زيرا هر كس پرده حرمت خدا را در اين دنيا بدرد
خداوند ميان او و بهشت و نعمتها و خوشى و مقام ارجمند پايدار و دائمى آنجا
كه براى اهلش مقرر شده، براى هميشه جدائى افكند.
وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ بِئْسَ الْحَظُّ الْخَطَرُ لِمَنْ خَاطَرَ اللَّهَ بِتَرْكِ طَاعَةِ اللَّهِ وَ رُكُوبِ مَعْصِيَتِهِ
فَاخْتَارَ أَنْ يَنْتَهِكَ مَحَارِمَ اللَّهِ فِي لَذَّاتِ دُنْيَا مُنْقَطِعَةٍ زَائِلَةٍ عَنْ أَهْلِهَا عَلَى خُلُودِ نَعِيمٍ فِي الْجَنَّةِ وَ لَذَّاتِهَا وَ كَرَامَةِ أَهْلِهَا
وَيْلٌ لِأُولَئِكَ مَا أَخْيَبَ حَظَّهُمْ وَ أَخْسَرَ كَرَّتَهُمْ وَ أَسْوَأَ حَالَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
اسْتَجِيرُوا اللَّهَ أَنْ يُجِيرَكُمْ فِي مِثَالِهِمْ أَبَداً
وَ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ بِمَا ابْتَلَاهُمْ بِهِ
وَ لَا قُوَّةَ لَنَا وَ لَكُمْ إِلَّا بِهِ.
و بدانيد كه براستى چه بد بهرهايست آن بهره و جايزهاى كه كسى در ترك اطاعت خدا و نافرمانى او بدست آرد
كه خوشيهاى زوال پذير و فانى دنيا را بوسيله پردهدرى خدا بر نعمت بهشت جاويدان و خوشيها و مقام ارجمند بهشتيان مقدم ميدارد،
واى بر اينها كه چه بهره بد و بازگشت زيان آور و حال بدى در روز قيامت نزد پروردگارشان دارند،
پناه بريد بخدا از اينكه پناه دادنش بشما مانند پناه دادنش به آنها باشد
(كه در دنيا واگذاردشان و در آخرت دچار عذاب و كيفرشان گرداند)
و شما را گرفتار كند بدان چه آنان را گرفتار ساخته
و نيروئى براى ما و شما نيست جز بدو.
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ
[استدراج – سرگرمی] [مترف – مقترّ]:
مبادا کاری بکنیم که دنبال نخود سیاه بفرستنمون!
+ «لهو» «تُلْهِيهِ»!
اگه کسی قلبا تمایل به نور علم آل محمد ع نداشته باشه و قلبش دنبال دنیا و تمناهاش باشه، ولی زبانا خودشو دوست جا بزنه و مکر کنه، خدا هم با او مکر میکنه «إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً»
و این مکر اینجوریه که «بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِي»!
اونا هم خوششون میاد.
همون دلخواهی که قلبا دوست دارن «قلب لاه – قلب ساه – قلب قاس» و اونو به آل محمد ع ترجیح دادند رو سر راهشون قرار میده و اونا مشغول و سرگرم «تُلْهِيهِ» و معتکف به تمناهاشون میشن و غافل میشن که چه وظیفهای به گردنشون بوده لذا کمکم جوری عادت به این حب دلخواه میکنن که دیگه برگشتی براشون نیست. پس خدا با برآوردن خواسته اونها، در واقع اونا رو از سر خودش باز می کنه و دنبال نخود سیاه می فرسته، چون اونا قلب و زبانشان یکی نبوده و لذا لیاقت در محضر نور بودن رو ندارن! اینه که معنی استدراج در واقع همون سرگرم شدن به دنیا و غفلت از آخرت و مشغول شدن به اون چیزی که بهتر بود مشغول نمیشدند و عاقل هیچ وقت از آل محمد ع خواستهای جز نگاه نورانی آنها ندارد و نمیخواهد خود را سرگرم به چیزی بکند که نتیجه آن تاریکی و دوری و جدایی از نور علم آل محمد ع باشد، چه دعای زیبایی امام سجاد ع در این زمینه می فرمایند که ان شاء الله ما هم شامل حال دعای ایشان باشیم و این دعا اینست که خدایا نه آنقدر از نعمتهای دنیا به من زیاد بده که زرق و برقش منو مات و مبهوت خودش کنه «منو دنبال نخود سیاه نفرست!» که عمل به نور ولایت کلا از یادم بره «تُلْهِينِي بَهْجَتُهُ وَ تَفْتِنِّي زَهَرَاتُ زَهْوَتِهِ» و نه آنقدر کم بده که از اونطرف بام بیفتم یعنی همش برای روزی خودم بدوم و به جایی هم نرسم و اصلا فرصت عبادت و مطالعه و محاسبه نفس نداشته باشم «يَقْصُرُ بِعَمَلِي كَدُّهُ وَ يَمْلَأُ صَدْرِي هَمُّهُ»،
و دنبال نخود سیاه رفتن همانا و قلب سیاه و کدر شدن همان!
وقتی که قلب رقیق شده و به نور وصل شده، زمان دعا کردنه، لذا عاقل از آل محمد ع در این زمان چیزی نمیخواهد که به قطع نور نگاه آنها از قلبش منجر شود
«إِذَا رَقَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا يَرِقُّ حَتَّى يَخْلُصَ»
اما باید حواسمون باشه که این پروسه پشت به تقدیرات و رو به تمناها، جوری تدریجی و آهسته و مخفیانه و نامحسوس و مطابق میل باطنی و خواستهی درونی خود شخص پیش میرود که اصلا گورش به گمانش هم نمیرسد «مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» که دارد به چه سرنوشت شومی مبتلا میشود.
پس خواسته عاقل فقط رضای آل محمد ع در هر زمینهایست و دنبال خواستههای دیگر نمیرود.
در واقع عاقل از آل محمد ع حسن معیشت «حُسْنَ الْمَعِيشَةِ» میخواهد، نه آنقدر مشغول زرق و برق دنیا «مترف» که به طغیان بیانجامد و مست شود «بطر نفس»، و نه آنقدر در مضیقه و تنگنا «مقتر» که به تعطیلی و فلج امورات دنیایی و آخرتش منتهی شود «نه شور و نه بی نمک!»:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ
مَعِيشَةً أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي
وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِي الْحَيَاةِ إِلَى آخِرَتِي
مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا فَأَطْغَى أَوْ تَقْتُرَ بِهَا عَلَيَّ فَأَشْقَى»
واقعا اگه خدای مهربان هر کسی رو، که خیلی هم ادعاش بشه که اهل آخرته و اهل دنیا نیست، به حال خودش بذاره و دستشو نگیره، به محض اینکه دنیا بهش باغ سبز و سرخ نشون بده، حتما دست صاحبان نور رو ول میکنه و میره «لَوْ فَعَلَ لَكَفَرَ النَّاسُ جَمِيعاً»،
یعنی اگر به خود ما باشه، تا چشممون به زرق و برق دنیا بیفته،
دست خدا رو هم یواشکی ول میکنیم و میریم!
وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً
لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ
اینجا امام صادق علیه السلام فرمودند: لَوْ فَعَلَ لَكَفَرَ النَّاسُ جَمِيعاً»
داستان تکراری حسود مترف!
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ
فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ
حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا
أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۴۲ الى ۴۵]
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (۴۲)
و به يقين، ما به سوى امّتهايى كه پيش از تو بودند [پيامبرانى] فرستاديم ،
و آنان را به تنگى معيشت و بيمارى دچار ساختيم، تا به زارى و خاكسارى درآيند.
فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا
وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۴۳)
پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد تضرّع نكردند؟
ولى [حقيقت اين است كه] دلهايشان سخت شده،
و شيطان آنچه را انجام مىدادند برايشان آراسته است.
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ
حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ (۴۴)
پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند،
درهاى هر چيزى [از نعمتها] را بر آنان گشوديم،
تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند؛
ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم، و يكباره نوميد شدند.
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۴۵)
پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند بركنده شد،
و ستايش براى خداوند، پروردگار جهانيان است.
آهِ آهِ عَلَى قُلُوبٍ حُشِيَتْ نُوراً
أَنِسُوا بِاللَّهِ وَ اِسْتَوْحَشُوا مِمَّا بِهِ اِسْتَأْنَسَ اَلْمُتْرَفُونَ
امام صادق علیه السلام:
رُوِيَ أَنَّهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
روايت شده كه امام صادق عليه السّلام فرمود:
يَا عَبْدَ اَللَّهِ
لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِيسُ حَبَائِلَهُ فِي دَارِ اَلْغُرُورِ فَمَا يَقْصِدُ فِيهَا إِلاَّ أَوْلِيَاءَنَا
وَ لَقَدْ جَلَّتِ اَلْآخِرَةُ فِي أَعْيُنِهِمْ حَتَّى مَا يُرِيدُونَ بِهَا بَدَلاً
اى عبد اللّٰه!
به طور قطع، ابليس دامهاى خود را در اين سراى فريب گسترده
و هدفش از آن جز دستيابى به دوستان ما نيست،
ولى سراى ديگر به ديدۀ آنان چنان پرجلال است كه هيچ چيزى را جايگزين آن نسازند.
ثُمَّ قَالَ
آهِ آهِ عَلَى قُلُوبٍ حُشِيَتْ نُوراً
وَ إِنَّمَا كَانَتِ اَلدُّنْيَا عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلشُّجَاعِ اَلْأَرْقَمِ وَ اَلْعَدُوِّ اَلْأَعْجَمِ
أَنِسُوا بِاللَّهِ وَ اِسْتَوْحَشُوا مِمَّا بِهِ اِسْتَأْنَسَ اَلْمُتْرَفُونَ
أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً وَ بِهِمْ تُكْشَفُ كُلُّ فِتْنَةٍ وَ تُرْفَعُ كُلُّ بَلِيَّةٍ
وه، وه بر دلهايى كه سرشار از روشنايى است.
و به راستى، دنيا از ديدگاه آنان چون مار گزندۀ خوش خط و خال و دشمنى بىزبان است.
آنان با خدا انس دارند و از آنچه خوشگذرانها به آن عادت كردهاند، گريزانند.
به يقين، اينان دوستان مناند كه به خاطر آنها هر فتنهاى ريشه كن شود و هر بلايى برطرف گردد.
حسودِ لُوسِ نُنُر و مُترِف،
به هیچ قیمتی حاضر نیست
پستانک تمناهاشو از دهانش در بیاره!
اما خدا، کار خودشو خوب بلده!
+ «پستانک تمنّا»
+ «بردگان اولاد!»
+ «دهنکجی به آیات!»
عنه عليه السلام ـ مِن كتابٍ لَهُ إلى معاويةَ ـ :
فإنّكَ مُترَفٌ
قد أخَذَ الشَّيطانُ مِنكَ مَأخَذَهُ،
و بَلَغَ فيكَ أمَلَهُ،
و جَرى مِنكَ مَجرَى الرُّوحِ و الدَّمِ.
تو در ناز و نعمت غرقه گشتهاى
و شيطان در وجود تو جاى گرفته
و در تو به آرزويش رسيده
و همچون جان و خون، در پيكرت جريان دارد.
وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ
و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند، و آنان بزهكار بودند!
[سورة هود (۱۱): الآيات ۱۱۳ الى ۱۱۷]
وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ
وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۱۱۳)
و به كسانى كه ستم كردهاند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مىرسد،
و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، و سرانجام يارى نخواهيد شد.
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ
ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ (۱۱۴)
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار،
زيرا خوبيها بديها را از ميان مىبرد.
اين براى پندگيرندگان، پندى است.
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (۱۱۵)
و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىگرداند.
فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ
وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ (۱۱۶)
پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند؟
جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم.
و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند، و آنان بزهكار بودند.
وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (۱۱۷)
و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند.
حسود لوس ننر، خودش به دست خودش، برای هلاکت خودش، به خدا آتو میده!
[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۱۶ الى ۲۲]
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها
فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً (۱۶)
و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم،
خوشگذرانانش را وا مىداريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند،
و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد،
پس آن را [يكسره] زير و زبر كنيم.
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ
وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (۱۷)
و چه بسيار نسلها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم،
و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست.
مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ
ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (۱۸)
هر كس خواهان [دنياى] زودگذر است، به زودى هر كه را خواهيم [نصيبى] از آن مىدهيم،
آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مىداريم.
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ
فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (۱۹)
و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براى آن بكند و مؤمن باشد،
آنانند كه تلاش آنها مورد حقشناسى واقع خواهد شد.
كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ
وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً (۲۰)
هر دو [دسته:] اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشيم،
و عطاى پروردگارت [از كسى] منع نشده است.
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً (۲۱)
ببين چگونه بعضى از آنان را بر بعضى ديگر برترى دادهايم، و قطعاً درجات آخرت و برترى آن بزرگتر و بيشتر است.
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (۲۲)
معبود ديگرى با خدا قرار مده تا نكوهيده و وامانده بنشينى.
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ (۱۱)
و چه بسيار شهرها را كه [مردمش] ستمكار بودند درهم شكستيم،
و پس از آنها قومى ديگر پديد آورديم.
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ (۱۲)
پس چون عذاب ما را احساس كردند، بناگاه از آن مىگريختند.
لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ (۱۳)
[هان] مگريزيد، و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و [به سوى] سراهايتان بازگرديد،
باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد.
قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (۱۴)
گفتند: «اى واى بر ما، كه ما واقعاً ستمگر بوديم.»
فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ (۱۵)
سخنشان پيوسته همين بود، تا آنان را دروشده بىجان گردانيديم.
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (۱۶)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم.
لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ (۱۷)
اگر مىخواستيم بازيچهاى بگيريم، قطعاً آن را از پيش خود اختيار مىكرديم.
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (۱۸)
بلكه حق را بر باطل فرو مىافكنيم، پس آن را در هم مىشكند، و بناگاه آن نابود مىگردد.
واى بر شما از آنچه وصف مىكنيد.
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ (۱۹)
و هر كه در آسمانها و زمين است براى اوست،
و كسانى كه نزد اويند از پرستش وى تكبّر نمىورزند و درمانده نمىشوند.
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ (۲۰)
شبانه روز، بىآنكه سستى ورزند، نيايش مىكنند.
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۳۱ الى ۴۰]
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (۳۱)
سپس، بعد از آنان نسل[هايى] ديگر پديد آورديم.
فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۲)
و در ميانشان پيامبرى از خودشان روانه كرديم كه: خدا را بپرستيد. جز او براى شما معبودى نيست.
آيا سَرِ پرهيزگارى نداريد؟
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (۳۳)
و اشراف قومش كه كافر شده، و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند، و در زندگى دنيا آنان را مرفّه ساخته بوديم گفتند:
«اين [مرد] جز بشرى چون شما نيست:
از آنچه مىخوريد، مىخورد؛ و از آنچه مىنوشيد، مىنوشد.
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (۳۴)
و اگر بشرى مثل خودتان را اطاعت كنيد در آن صورت قطعاً زيانكار خواهيد بود.
أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (۳۵)
آيا به شما وعده مىدهد كه وقتى مرديد و خاك و استخوان شديد [باز] شما [از گور زنده] بيرون آورده مىشويد؟
هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (۳۶)
وه، چه دور است آنچه كه وعده داده مىشويد.
إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (۳۷)
جز اين زندگانى دنياى ما چيزى نيست. مىميريم و زندگى مىكنيم و ديگر برانگيخته نخواهيم شد.
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (۳۸)
او جز مردى كه بر خدا دروغ مىبندد نيست، و ما به او اعتقاد نداريم.»
قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (۳۹)
گفت: «پروردگارا، از آن روى كه مرا دروغزن خواندند ياريم كن.»
قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ (۴۰)
فرمود: «به زودى سخت پشيمان خواهند شد.»
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۶۲ الى ۷۱]
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها
وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۶۲)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمىكنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا
وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (۶۳)
[نه،] بلكه دلهاى آنان از اين [حقيقت] در غفلت است،
و آنان غير از اين [گناهان] كردارهايى [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مىورزند.
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (۶۴)
تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم، بناگاه به زارى درمىآيند.
لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (۶۵)
امروز زارى مكنيد كه قطعاً شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.
قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (۶۶)
در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مىشد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مىرفتيد.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (۶۷)
در حالى كه از [پذيرفتن] آن تكبر مىورزيديد و شبهنگام [در محافل خود] بدگويى مىكرديد.
أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (۶۸)
آيا در [عظمت] اين سخن نينديشيدهاند، يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است؟
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۶۹)
يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداختهاند؟
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (۷۰)
يا مىگويند او جنونى دارد؟ [نه،] بلكه [او] حق را براى ايشان آورده و[لى] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (۷۱)
و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مىكرد، قطعاً آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مىشد. [نه!] بلكه يادنامهشان را به آنان دادهايم، ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند.
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ
وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ
يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (۳۱)
و كسانى كه كافر شدند گفتند:
«نه به اين قرآن و نه به آن [توراتى] كه پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد.»
و اى كاش بيدادگران را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شدهاند مىديدى
[كه چگونه] برخى از آنان با برخى [ديگر جدل و] گفتگو مىكنند؛
كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، مىگويند:
«اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم.»
قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا
أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ
بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (۳۲)
كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، به كسانى كه زيردست بودند، مىگويند:
«مگر ما بوديم كه شما را از هدايت -پس از آنكه به سوى شما آمد- بازداشتيم؟
[نه،] بلكه خودتان گناهكار بوديد.»
وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ
وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً
وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ
وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا
هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۳۳)
و كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، مىگويند:
«[نه،] بلكه نيرنگ شب و روز [شما بود] آنگاه كه ما را وادار مىكرديد كه به خدا كافر شويم
و براى او همتايانى قرار دهيم.»
و هنگامى كه عذاب را ببينند پشيمانى خود را آشكار كنند [آشکار نمی کنند، مخفی میکنند].
و در گردنهاى كسانى كه كافر شدهاند غُلها مىنهيم؛
آيا جز به سزاى آنچه انجام مىدادند مىرسند؟
وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (۳۴)
و [ما] در هيچ شهرى هشداردهندهاى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند:
«ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهايد كافريم.»
وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (۳۵)
و گفتند: «ما دارايى و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.»
[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ (۲۱)
آيا به آنان پيش از آن [قرآن] كتابى دادهايم كه بدان تمسك مىجويند؟
بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲)
[نه،] بلكه گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پىگيرى از آنان، راه يافتگانيم.»
وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳)
و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهندهاى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافتهايم و ما از پى ايشان راهسپريم.»
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (۲۴)
گفت «هر چند هدايت كنندهتر از آنچه پدران خود را بر آن يافتهايد براى شما بياورم؟» گفتند: «ما [نسبت] به آنچه بدان فرستاده شدهايد كافريم.»
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (۲۵)
پس، از آنان انتقام گرفتيم. پس بنگر فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است.
[سورة الواقعة (۵۶): الآيات ۴۱ الى ۵۶]
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (۴۱)
و ياران چپ؛ كدامند ياران چپ؟
فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ (۴۲)
در [ميان] باد گرم و آب داغ.
وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳)
و سايهاى از دود تار.
لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ (۴۴)
نه خنك و نه خوش.
إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ (۴۵)
اينان بودند كه پيش از اين ناز پروردگان بودند.
وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (۴۶)
و بر گناه بزرگ پافشارى مىكردند.
وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷)
و مىگفتند: «آيا چون مُرديم و خاك و استخوان شديم، واقعاً [باز] زنده مىگرديم؟
أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۴۸)
يا پدران گذشته ما [نيز]؟»
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ (۴۹)
بگو: «در حقيقت، اوّلين و آخرين،
لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (۵۰)
قطعاً همه در موعد روزى معلوم گردآورده شوند.»
ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (۵۱)
آنگاه شما اى گمراهان دروغپرداز،
لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (۵۲)
قطعاً از درختى كه از زقّوم است خواهيد خورد.
فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۵۳)
و از آن شكمهايتان را خواهيد آكند.
فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (۵۴)
و روى آن از آب جوش مىنوشيد؛
فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (۵۵)
[مانند] نوشيدن اشتران تشنه.
هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (۵۶)
اين است پذيرايى آنان در روز جزا.