دکتر محمد شعبانی راد

قلب عقیم!

Jealous Heart!
Frozen Heart!

Barren Heart!

قلب عقیم کجا و قلب پویا کجا؟!

«عقم» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است!
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«عَقُمَتْ‏ مفاصله»
«عقمت المرأة فهى معقومة، رجل عقيم، مرد یا زن عقيم و نازا»
«أصل‏ الْعُقْمِ‏: اليبس المانع من قبول الأثر
يقال: عَقُمَتْ‏ مفاصله،
اصل عُقْم‏ خشكى و يبوستى است كه مانع از پذيرش اثر است.
«عَقُمَتْ‏ مفاصلُهُ: مفصلهايش خشك شد.»
جمود مفصل شانه، «انکیلوز»: «frozen shoulder»
+ «قسی – قساوت قلب»
+ «قلب فرسوده!»
+ «مرض»

«عَقُمَتْ‏ مفاصله»:
جمود مفصل
که به آن به صورت علمی «انکیلوز» گفته می شود،
حالتی است که در آن مفصل توانایی حرکتی‌اش را از دست می‌دهد
که در حالت شدید مثل جوش خوردن استخوان‌ها به یکدیگر است.
این مشکل به دلایل مختلف می‌تواند اتفاق بیفتد.
ممکن است دو استخوان در مفصل واقعاً به هم جوش خورده باشند.

قلب عقیم اهل حسد، هرگز تولید اعمال صالح نورانی نمیکند
و همه نطفه های نورانی را به هدر می دهد + «شکک»
قلب حسود، قلب‌بی‌بار، قلب عقیم و نازا!
قلب بی‌ثمر، قلب بی‌حاصل، قلب تهی از نور! قلب پوچ!
«الملك عقيم: يعنى رياست و سلطنت رابطه پدر و فرزندى را قطع ميكند،
زيرا پدر بخاطر سلطنت فرزند خود را ميكشد.»

مفصل، مثل لولا، باید روان بازی کنه، اما چی شده که این مفصل، خشک شده و کار نمیکنه؟ زنگ زده!
قلب، باید سلیم باشه و قبض و بسط را، روان متوجه بشه، اما چی شده که قلب حسود، از نور و ظلمتش، هیچی متوجه نمیشه؟
این قلب، بیماری بدخیم شک و حسادت نسبت به صاحبان نور داره،
برای همینه که متوجه قبض و بسطش نمیشه.
به این قلب که نمیتونه با فهم نورش تولید آرامش و عمل صالح نماید، میگن قلب عقیم، قلب خشک، قلب پوچ، قلب قسی، قلبی که طراوت و شادابی و سرسبزی ندارد.
به این قلب ظلمانی، باد عقیم خورده است و رابطه‌ی آن، با منبع نورش قطع شده است، خوب معلومه که اینجوری، از تولید عمل صالح هم خبری نخواهد بود.
حسودی که ماخذ علمیِ خودشو اشتباه میگیره، در واقع تحت تاثیر ریح عقیم حرفهای او قرار می‌گیره، که نتیجه‌اش جز تاریکی قلب، ثمری ندارد و هرگز از لقاح قلب و عقل، به نور اندیشه آل محمد ع خبری نیست «نخلة قبور»!
«إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ
وَ هِیَ الَّتِی لَا تُلْقِحُ الشَّجَرَ وَ لَا تُنْبِتُ النَّبَاتَ.
و آن بادهایی است که نه درخت را بارور می‌کند و نه گیاه می‌رویاند.»
+ «ولد»
+ «عقر: العقيم، العاقر»
«تعقم أصلاب المشركين فلا يستطيعون السجود»
با حسادت، استطاعت سجده به علوم صاحبان نور، از دست میره!

بادهای رحمت – بادهای عذاب

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
الرِّيَاحُ ثَمَانٌ:
أَرْبَعٌ مِنْهَا عَذَابٌ وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا رَحْمَةٌ
فَالْعَذَابُ مِنْهَا الْعَاصِفُ وَ الصَّرْصَرُ وَ الْعَقِيمُ وَ الْقَاصِفُ
وَ الرَّحْمَةُ مِنْهَا النَّاشِرَاتُ وَ الْمُبَشِّرَاتُ وَ الْمُرْسَلَاتُ وَ الذَّارِيَاتُ
فَيُرْسِلُ اللَّهُ الْمُرْسَلَاتِ فَتُثِيرُ السَّحَابَ ثُمَّ يُرْسِلُ الْمُبَشِّرَاتِ فَتُلْقِحُ السَّحَابَ ثُمَّ يُرْسِلُ الذَّارِيَاتِ فَتَحْمِلُ السَّحَابَ فَتَدِرُّ كَمَا تَدِرُّ اللَّقْحَةُ ثُمَّ تَمْطُرُ وَ هُنَّ اللَّوَاقِحُ ثُمَّ يُرْسِلُ النَّاشِرَاتِ فَتَنْشُرُ مَا أَرَادَ.
بادها هشت نوع‌اند:
چهار نوع آنها عذاب است، وچهار نوع آنها رحمت است؛
عذاب آنها عبارتند از:
عاصف (طوفان)، صرصر (گوش خراش)، عقيم (مهلک) و قاصف (شکننده)،
و رحمت آنها عبارتنداز:
ناشرات(پراکنندگان)، مبشرات(مژده‌دهندگان)، مرسلات (فرستندگان) و ذاريات (افشانندگان).
پس خداوند مرسلات را مي‌فرستد تا ابرها را بپراکند،
سپس مبشرات را مي‌فرستد تا ابرها را در هم آميزند،
سپس ذاريات را مي‌فرستد تا ابرها را باردار کنند و آنها همانند حيوان باردار بارور مي‌شوند،
سپس درحالي‌که بارورشده‌اند مي‌بارند، آن‌گاه ناشرات را مي‌فرستد تا آنها را هرجا که بخواهد بپراکنند.

عقل عقیم – عقل مُثمر

قلب حسود عقیم است، اما قلب نورانی، محصولی بنام عمل صالح تولید میکند!

«العقل عقلان:
فأمّا عقل صاحب الدنيا فعقيم،
و أمّا عقل صاحب الآخرة فمثمر»

وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى … يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ

[سورة الحج (۲۲): الآيات ۵۲ الى ۵۵]:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ 
فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۵۲)
و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزى تلاوت مى‏‌نمود، شيطان در تلاوتش القاى [شبهه‏] مى‌‏كرد.
پس خدا آنچه را شيطان القا مى‏‌كرد محو مى‏‌گردانيد،
سپس خدا آيات خود را استوار مى‏‌ساخت، و خدا داناى حكيم است.
لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ
وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (۵۳)
تا آنچه را كه شيطان القا مى‌‏كند، براى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و [نيز] براى سنگدلان آزمايشى گرداند،
و ستمگران در ستيزه‏‌اى بس دور و درازند.
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ
فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ
وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (۵۴)
و تا آنان كه دانش يافته‌‏اند بدانند كه اين [قرآن‏] حق است [و] از جانب پروردگار توست.
و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاضع گردد.
و به راستى خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏‌اند، به سوى راهى راست راهبر است.
وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً
أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (۵۵)
و[لى‏] كسانى كه كفر ورزيده‌‏اند، همواره از آن در ترديدند، تا بناگاه قيامت براى آنان فرا رسد،
يا عذاب روزى بدفرجام به سراغشان بيايد.

وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً

و هر كه را بخواهد عقيم مى‌‏سازد!

[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۴۶ الى ۵۰]
وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ (۴۶)
و جز خدا براى آنان دوستانى [ديگر] نيست كه آنها را يارى كنند،
و هر كه را خدا بى‌‏راه گذارد هيچ راهى براى او نخواهد بود.
اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ
ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ (۴۷)
پيش از آنكه روزى فرارسد كه آن را از جانب خدا برگشتى نباشد، پروردگارتان را اجابت كنيد.
آن روز نه براى شما پناهى و نه برايتان [مجال‏] انكارى هست.
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً
إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ
وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ (۴۸)
پس اگر روى برتابند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‌‏ايم.
بر عهده تو جز رسانيدن [پيام‏] نيست،
و ما چون رحمتى از جانب خود به انسان بچشانيم، بدان شاد و سرمست گردد،
و چون به [سزاى‏] دستاورد پيشين آنها، به آنان بدى رسد، انسان ناسپاسى مى‏‌كند.
لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
يَخْلُقُ ما يَشاءُ
يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ (۴۹)
فرمانروايى [مطلقِ‏] آسمانها و زمين از آنِ خداست؛
هر چه بخواهد مى‌‏آفريند؛
به هر كس بخواهد فرزند دختر و به هركس بخواهد فرزند پسر مى‏‌دهد.
أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً
وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً
إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (۵۰)
يا آنها را پسر[ان‏] و دختر[انى‏] توأم با يكديگر مى‌‏گرداند،
و هر كه را بخواهد عقيم مى‌‏سازد.
اوست داناى توانا.

عَجُوزٌ عَقِيمٌ؟!

زنى پير نازا [چگونه بزايد]؟!

[سورة الذاريات (۵۱): الآيات ۲۴ الى ۳۷]
هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (۲۴)
آيا خبر مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد؟
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (۲۵)
چون بر او درآمدند؛ پس سلام گفتند. گفت: «سلام، مردمى ناشناسيد.»
فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (۲۶)
پس آهسته به سوى زنش رفت و گوساله‌‏اى فربه [و بريان‏] آورد.
فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (۲۷)
آن را به نزديكشان برد [و] گفت: «مگر نمى‌‏خوريد؟»
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (۲۸)
و [در دلش‏] از آنان احساس ترسى كرد. گفتند: «مترس.» و او را به پسرى دانا مژده دادند.
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (۲۹)
و زنش با فريادى [از شگفتى‏] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت:
«زنى پير نازا [چگونه بزايد]؟»
قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (۳۰)
گفتند: «پروردگارت چنين فرموده است. او خود حكيم داناست.»
قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (۳۱)
[ابراهيم‏] گفت: «اى فرستادگان! مأموريّت شما چيست ؟»
قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (۳۲)
گفتند: «ما به سوى مردمى پليدكار فرستاده شده‏‌ايم،
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (۳۳)
تا سنگهايى از گِل رُس بر [سر] آنان فرو فرستيم.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (۳۴)
[كه‏] نزد پروردگارت براى مُسرفان نشان‏‌گذارى شده است.»
فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۳۵)
پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها] بود بيرون برديم.
فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۳۶)
و[لى‏] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم.
وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (۳۷)
و در آنجا براى آنها كه از عذاب پر درد مى‌‏ترسند، عبرتى به جاى گذاشتيم.

أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ

بر سر آنها آن بادِ مُهلك را فرستاديم!

[سورة الذاريات (۵۱): الآيات ۳۸ الى ۴۶]
وَ فِي مُوسى‏ إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (۳۸)
و [نيز] در [ماجراى‏] موسى، چون او را با حجّتى آشكار به سوى فرعون گسيل داشتيم.
فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۳۹)
پس [فرعون‏] از ركن خود روى برتافت و گفت: «[اين شخص،] ساحر يا ديوانه‌‏اى است.»
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ (۴۰)
[تا] او و سپاهيانش را گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم
در حالى كه او [در آخرين لحظه‏] نكوهشگر [خود] بود.
وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (۴۱)
و در [ماجراى‏] عاد [نيز]، چون بر [سر] آنها آن بادِ مُهلك را فرستاديم.
ما تَذَرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (۴۲)
به هر چه مى‏‌وزيد آن را چون خاكسترِ استخوان مرده مى‌‏گردانيد.
وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ (۴۳)
و در [ماجراى‏] ثمود [نيز عبرتى بود]، آنگاه كه به ايشان گفته شد: «تا چندى برخوردار شويد.»
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (۴۴)
تا [آنكه‏] از فرمان پروردگار خود سر برتافتند و در حالى كه آنها مى‏‌نگريستند، آذرخش آنان را فروگرفت.
فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ (۴۵)
در نتيجه نه توانستند به پاى خيزند و نه طلب يارى كنند.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (۴۶)
و قوم نوح [نيز] پيش از آن [اقوامِ نامبرده همين گونه هلاك شدند]، زيرا آنها مردمى نافرمان بودند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی