“The Blessing of the Teacher’s Light:
A Softened Heavenly Medicine That Shines into the Heart and Heals It”
Introduction
Among the many divine gifts bestowed upon the human soul, the Arabic word “ni‘ma” (نعمة) — often translated as blessing — holds a special place. Rooted in deep linguistic and spiritual meanings, “ni‘ma” is more than just material comfort; it is the gentle and healing presence of divine guidance in our lives, especially when this guidance comes in the form of a luminous teacher.
The Arabic root “na‘ima” (نَعِمَ) also carries the meaning “his life became wide and soft” (نَعِمَ عَيشهُ: اتَّسَعَ و لَانَ). This linguistic insight enriches our understanding of the word ni‘ma (blessing). A true blessing is not merely something we possess outwardly—it is when the heart becomes soft, and the soul feels spacious and at ease.
When the light of the heavenly teacher shines into one’s heart, it does not just illuminate—it softens the soul and expands its capacity. The trials of life begin to feel lighter, as if a bitter medicine had been crushed into a fine powder and now works more gently and deeply within. This is the essence of a divine blessing: not always seen, but always deeply transforming.
The Linguistic Insight:
What Does “Ni‘ma” Really Mean?
Arabic lexicons offer us a key to understanding this concept through the phrase:
“دققت الدواء فأنعمت دقة”
“I ground the medicine finely, and I perfected its grinding.”
This expression shows that when something, like medicine, is softened and refined, it becomes vastly more effective. Likewise, a divine blessing is that which, once spiritually softened and internalized, begins to deeply heal and transform the soul. Thus, a ni‘ma is not only what is given, but what is perfectly prepared and spiritually absorbed.
The Light of the Teacher:
The Highest Form of Ni‘ma
What greater blessing can there be than to receive the light of a heavenly teacher—a—guide who knows the way, who interprets daily events, and who teaches us the hidden language of our soul and our guardian angel? This light is the true medicine — prepared and softened like the ancient image of ground medicine — that penetrates the heart and begins its healing.
A heart that sees the guiding light of its guardian angel softens, calms, and finds peace. Such a blessing is often hidden in hardship, like a blessing in disguise, yet its effects are profound and lasting.
The great blessing — blessed beyond measure!
A person who knows the language of the light of his guardian angel has a great blessing.
A jealous person, by ignoring this great divine blessing, deprives himself of it.
The heart that sees the guiding light of its guardian angel softens and achieves calm.
See how well the softened drug has increased its effectiveness.
This example beautifully illustrates the meaning of the word “ni‘ma”.
This great blessing is often given during difficult times — it is truly a blessing in disguise.
Jealousy: The Disease that Blocks the Blessing
Yet, not everyone recognizes this light. Those consumed by jealousy, when they see someone possessing the light of knowledge and divine wisdom, react with anger and denial. Their hearts become hardened. They reject the very ni‘ma that could have softened and saved them.
This is why those who carry the light of divine knowledge — the heirs of the prophetic legacy, the bearers of the sciences of Muhammad and his purified family (peace be upon them) — are often targets of envy. For what greater ni‘ma could one possess than the light of divine guidance?
“Allah is Greater” — And So Is His Blessing
When the heart begins to recognize this ni‘ma within — this illuminated image of divine presence during trials — it finally understands the deeper meaning of the phrase:
“Allāhu Akbar” (اللهُ أَكْبَر) — God is Greater.
Yes! God is greater than all our hardships, for He has hidden the most powerful medicine in the most broken parts of our journey. And now that we see this light, how can we ever repay such a gift? How can we truly give thanks for the teacher’s light that softens the soul, heals the inner illness, and reveals paradise?
Conclusion
The blessing of the teacher’s light is the most profound form of ni‘ma. Like a finely ground medicine, it works silently but powerfully in the soul. It reveals the diseases within, like jealousy, and leads to eternal healing.
To recognize this ni‘ma is to be led, step by step, toward the garden of eternity. And to deny it is to remain in darkness. May our hearts be softened by this radiant light, and may we be among those who give thanks.
«نعم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«دَقَقْتُ الدَّوَاءَ فَأَنْعَمْتُ دَقَّةً»:
دارو را کوبیدم، و چه خوب و نرم کوبیدمش!»
«النعيم: اللين»
«أَنْعَمَ الشيءَ: آن چيز را نرم كرد.»
«طعامٌ نَاعِمٌ: غذاى نرم و لذيذ.»
«دَقَّقْتُهُ دَقّاً نِعَمّا: چه بسيار خوب است آنچه را كه كوبيدهام.»
مشتقات ریشۀ «نعم» 144 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
+ «حیی – المحایاة»
+ «رزق»
«Premastication»: «مضغ مسبق»:
پیشجویدن، جویدنِ قبلی یا تغذیه با بوسه: عملی باستانی
پیشجویدن (Premastication)، یا جویدنِ قبلی (pre-chewing)، یا تغذیه با بوسه (kiss feeding)، عملی است که طی آن غذا به منظور خرد کردن فیزیکی برای تغذیهٔ فرد دیگری که خودش قادر به جویدن آن نیست، جویده میشود. این کار اغلب توسط مادر یا خویشاوندان کودک برای تهیهٔ غذای کودک قابل مصرف در طول فرآیند از شیر گرفتن (weaning) انجام میشود. غذای جویدهشده به شکل یک لقمه (bolus)، مستقیماً دهان به دهان، یا از طریق ظروف، دستها، یا پس از پختن یا فرآوری بیشتر، از دهان یک فرد به دهان فرد دیگر منتقل میشود.
این واژۀ زیبا و این عکس، نقش معلم (در ملک و در ملکوت) را برای شاگرد به زیبایی به تصویر میکشد.
امام باقر علیه السلام:
لَيْسَ عَلَى النَّاسِ أَنْ يَعْلَمُوا حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الْمُعَلِّمَ لَهُمْ
فَإِذَا أَعْلَمَهُمْ فَعَلَيْهِمْ أَنْ يَعْلَمُوا.
بر مردم نيست كه بدانند، تا اينكه خداوند به آنان بياموزد.
آنگاه كه خدا آنان را آموخت، بر آنان است كه ياد گيرند و بدانند.
اینجا اهمیت شناخت معلم و جانشین معلم (وصی) به خوبی معلوم میشود.
(اتمام نعمت)
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ»
دلنوشته
گاهی دل مینشیند و فکر میکند:
چطور نورِ علم، راهی به قلب نازک ما پیدا میکند؟
چطور آن حقیقتهای بلند،
که کوهها طاقت حملشان را ندارند،
در دلِ کوچک یک انسان مینشیند و جا میگیرد؟
پاسخش، یک تصویر است؛
تصویری که خدا در طبیعت گذاشته،
تا نقش معلم را فهم کنیم:
مادری که لقمه سخت را در دهان میگذارد،
آرامآرام میجود، نرم میکند،
و بعد با عشق، در دهان نوزاد میگذارد.
این یعنی «نعمت».
یعنی «نِعَم»: نرمی، لطافت، رحمتِ پیشجویده.
یعنی علمی که سخت بود، پردهدار بود،
دستنیافتنی بود،
و معلم، آن را با جانش آسیاب کرد،
با اشک و ابتلا نرم کرد،
با صبر و شبزندهداری له کرد،
و لقمه آماده ساخت.
این همان است که موسی ع در تمثیل «القوی الامین» انجام داد:
تنها رفت، سنگ را برداشت، آب را جاری کرد،
برای گوسفندان دختران شعیب.
یک دلِ قوی،
یک نیّتِ امین،
و کاری که هیچکس نمیدید…
این مقدمهی چوپانیِ دلها بود.
معلم ربانی هم همینگونه است.
میرود به قلهها،
به دَمِ آتش،
به ابتلای سنگین،
به میدانهای خوف و رجا…
تا لقمهای پیدا کند.
بعد آن لقمه را با نَفْسش میجود،
با دردش نرم میکند،
با نورش صیقل میدهد،
و آرام میگذارد در دهان شاگردش.
و آنگاه… امتحان شروع میشود:
شاگرد لقمه را قورت میدهد؟
یا تف میکند؟
بعضیها نور را میبلعند،
و میشوند اهل یقین.
بعضیها نور را مزهمزّه میکنند،
میفهمند، ولی میاندازند بیرون،
چون ذائقهشان هنوز برده شببوهای حسد و تمناست.
اینجاست که آن حدیث نورانی میدرخشد:
لَيْسَ عَلَى النَّاسِ أَنْ يَعْلَمُوا حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الْمُعَلِّمَ لَهُمْ
فَإِذَا أَعْلَمَهُمْ فَعَلَيْهِمْ أَنْ يَعْلَمُوا
یعنی:
خدا خودش لقمه را آماده میکند،
با دست معلمینش، با زبان انبیاء،
با نَفَس اوصیاء،
با نور فرشته مهربان در ملکوت هر قلب.
در هر زمان،
خدا معلمی دارد که علم را میجود،
میکوبد، نرم میکند،
و از دهان نورانیاش در دهان شاگرد میگذارد.
ای کاش شاگرد،
لقمه را بفهمد،
نه پس بزند؛
ای کاش قدر دندانهای رنجِ معلم را بداند؛
ای کاش حرارتِ آن سینهای را درک کند
که علم را پخته و نرم کرده و تحویل داده.
خوشا شاگردی که لقمه را نگه دارد،
بجود، قورت دهد،
و نور شود.
و بدا به حال آنکه
لقمه را با بیذوقی پس میزند
و میگوید: «من خودم میدانم!»
که این همان لحظه سقوط است،
لحظهای که شیطان گفت:
«أنا خیرٌ منه.»
ای معلم نور،
لقمههایت سفرههای بهشتاند،
دستانت آسیاب رحمت،
نَفَسَت بوی حیات دارد.
ای کاش لیاقت داشته باشیم،
نه فقط چشیدن،
بلکه بلعیدنِ نور را…
تا ما هم بشویم
نعمت نرم شده در دست خدا
برای دیگری. ✨
اللهم صل على محمد و آل محمد
و ارزقنا حلاوة العلم، و صدق القبول،
و نعمة الهضم و الثبات. 🌿
+ مفهوم زیبا و مهم آشکار:
انگاری طعم واقعی لذیذ غذا با اضافه کردن همین مختصر نمک به غذا آشکار میشه!
« إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ »
با همین موعظه «معلم»، طعم غذا میزون میشه.
با همین درک قبض و بسط قلبی خودت، کارات میزون میشه و طعم زندگی برای تو شیرین و لذیذ میشه، انگاری با فهم نور ولایت سختی ها آسون میشه، به این میگن نعمت!
پس نعمت واقعی اون چیزی است که زندگی سخت رو آسون میکنه و تلخی های حوادث رو شیرین میکنه و نار آیت رو به نور مبدل می نماید! پس اون چیز باید چیز گرانبهایی باشد و اون شیء گرانبها را باید قدرشو خوب دونست «اکرمی مثواه» و چشم ازش برنداشت «شکر».
شنیدی میگن: فلانی نونش تو روغنه!
«نَعِمَ عَيشهُ: اتَّسَعَ و لَانَ:
زندگیش خوش و گوارا شد؛ گشایش یافت و نرم و دلپذیر گشت.»
این ترکیب بهزیبایی نشان میدهد که نعمت، فقط به دارایی مادی محدود نیست، بلکه گشایش در دل، نرمی در سیر زندگی، و طراوتی آرام درون انسان نیز هست.
[خوب و بد؛ ترجمان سادهی نعمت]
با همین دو واژۀ ساده، «خوب» و «بد»، میشود بسیاری از مفاهیم عمیق را معنا کرد.
مثلاً همین واژۀ نِعْم یا نعمت، یعنی حالِ خوب!
چنانکه گفتهاند:
«النِّعْمَةُ: الحالةُ الحسنةُ»
یعنی نعمت، همان حالت خوش و خوب است.
بالاترین نعمت، حال خوش است! اینکه گرفته نباشی، در قبض نباشی، بلکه گشادهدل و روشنرو باشی! خوشحال باشی، خوب باشی.
اصلاً خوب بودن یعنی چه؟ مگر نه اینکه همواره از یکدیگر میپرسیم: حالت چطوره؟
و پاسخ واقعی این سؤال، از زبان دل روشن میشود.
اگر قلبت به نور ولایت وصل باشد، در پاسخ خواهی گفت:
بله، حالم خوب است.
و اگر خداینکرده پشت به آن نور باشی، خواهی گفت:
نه، حالم گرفته است.
همین حالات قبض و بسط قلبی، ترجمان سادهای از خوب و بد است.
حالت خوب است، یعنی دل نورانی است و نعمتِ حضور نور در قلبت جاریست.
و حالت گرفته است، یعنی نور در دل غایب یا محبوس شده، و این یعنی تاریکی و تنگی.
قدر حال خوبت را بدان!
این همان لحظاتیست که نور ولایت در دل میجنبد و عامل حیات را به قلب میتاباند.
پس ای اهل یقین، بشنو بشارت را:
«الإِنْعَام: مژدگانی»
یعنی لحظۀ روشنایی دل، لحظۀ بشارت است.
و چه زیبا گفتهاند:
«أَنْعَمَ اللّهُ بكَ عينا»
خداوند چشم کسی را که دوستش داری، به تو روشن کند!
پس نعمت، یعنی خوشحالی.
یعنی روشنی چشم دل.
«النُّعْمَة: خوشحالى»
«نُعْمَةُ العينِ: آنچه که باعث خوشحالی باشد.»
و این همان مژدگانی است برای اهل نور!
[طفل – نعم] :
«الطِّفْلُ: الولدُ ما دام ناعما: كودك تا وقتى كه نرم استخوان است.»
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ
اللغة:
… و النعيم مشتق من النعمة و هي اللين
فأما النعمة بكسر النون فهي منفعة يستحق بها الشكر لأنها كنعمة العيش
[نعم – وعظ]:
[نعمت – موعظه]:
هر دو نام معلم است؛ معلم همان نعمت با ارزش آل محمد ع برای ماست و کلامش همان موعظه تاثیرگذار اوست، که قلب را با نور آل محمد ع آشتی داده و روشن می کند.
وجود معلم بزرگترین نعمت خدای مهربان برای ماست!
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ قَالَ فِينَا نَزَلَتْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ
برای ما، معلم، در حقيقت، نيكو چيزى «نِعِمَّا» است كه خدا ما را با آن پند مىدهد!
«نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ النِّعْمَةِ»
«نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ … النِّعْمَةِ»
«نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ بَيْتِ النِّعْمَةِ وَ بَيْتِ الْبَرَكَةِ»
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ: در کتاب مجمع فرموده تقدير آن «نِعْمَ شيئا شىء يعظكم به» است.
+ مفهوم زیبای «آشکار»:
«النَّعَامَة: بخشش، شادى و خورسندى، راه روشن و آشكار، پرچم يا نشانى كه براى راهنمائى مردم در بيابان بر پا كنند (+ «امر الله»)، هر بنا يا ساختمانى كه بر روى كوه بر پا شده باشد، صخرهاى كه در كنار چاه قرار گرفته باشد.»
«نعمت آشکار» نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
«دققت الدواء فأنعمت دقة»:
در سوره حمد واژه نعمت رو زیبا معنی کرده که عرب کجا از این واژه استفاده می کنه :
انگاری با افزودن کمی نمک به غذا ، طعم این غذا از این رو به اون رو می شود این غذایی که از بیمزگی نمیشد لب بهش بزنی حالا بقدری خوشمزه شده که سر اون دعواست!
فهمیدی نعمت چیه و کیه ؟!
پس نعمت نام زیبای معلم است که مَثَل او مَثَل نمک غذاست و وقتی با یاد او – «فهم قبض و بسط قلبی» – کاری رو انجام میدی کارهای تو همه اش با مزه و با نمک می شود و به دل همه می نشیند و بدون یاد معلم هر کاری، بی مزه و بیخود و توام با تاریکی و ناآرامی است.
المعنى و اللغة:
معنى الآية
بيان:
الصراط المستقيم أي صراط من أنعمت عليهم بطاعتك و هم الذين ذكرهم الله تعالى في قوله
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»
و أصل النعمة المبالغة و الزيادة
يقال دققت الدواء فأنعمت دقة أي بالغت في دقة و هذه النعمة و إن لم تكن مذكورة في اللفظ فالكلام يدل عليها لأنه لما قال اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ و قد بينا المراد بذلك بين أن هذا صراط من أنعم عليهم به و لم يحتج إلى إعادة اللفظ.
صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
اين آيات بيان و توضيح صراط مستقيم است كه آن راه كسانى است كه تو بر آنان نعمت دادهاى و اين مردمى كه خدا بر آنان نعمت داده آيه كريمه معرفى ميكند:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»
(آنان كه خدا و اين پيامبر را اطاعت كنند همدم آن كسانند كه «خدا بر آنان نعمت داده است» از پيامبران و راستگويان و جانبازان و نيكوكاران) پس نعمت دادگان، اينان هستند.
كلمه نعمت از نظر لغت بمعناى زيادت و مبالغه است و در اين آيات صريحاً صراط مستقيم بعنوان «نعمت» ذكر شده است ولى پس از آنكه آن را به راه كسانى كه مورد نعمت قرار گرفتهاند معرفى مينمايد دانسته ميشود كه خود آن، نعمت است.
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ!
[سورة النساء (۴): الآيات ۶۹ الى ۷۰]
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (۶۹)
و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند.
ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ عَلِيماً (۷۰)
اين تفضّل از جانب خداست، و خدا بس داناست.
به این نعمت میگن رفیق!!! و چه رفیق خوبی!!!
در قرآن کریم، نعمت حقیقی، همنشینی با اهل نور است؛ با معلمان آسمانی که دل انسان را نرم میکنند و داروی الهی را در جان مؤثر میسازند.
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»
آری، این همان نعمت بزرگ است:
رفیق شدن با اهل نور، همنشینی با معلمانی که نور خدا را در دل میکارند.
و خداوند، در نهایت محبت و علم، این نعمت را به کسی عطا میکند که راه اطاعت از نور را برگزیند.
[نعمت قبض و بسط « وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً » – ملک « قَالَ أَنْ جَعَلَنِي مَلِكاً مَالِكاً لَا مَمْلُوكاً »] :
[نعم « دققت الدواء فأنعمت دقة – نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً » – ملک – قبض و بسط] :
نعمت باطنی که تو داری و کسی نمی تونه اونو در وجود تو متوجه بشه همون نعمت فهم قبض و بسط قلبی توست «داشتن قلب سلیم» که با یاد معلم ربانی متوجه اون شدی و به اون رسیدی.
از اینجا تازه کار شروع میشه و تازه پی به نعمتی در وجود خودت بردی که تا حالا نمی دونستی و خوب قدرشو هم نمیدونستی « مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا ؟» اما از زمانی که پی به این ویژگی قلب خودت بردی که با یاد معلم خودت قبض و بسط رو خوب می فهمی تازه در دل شرایط راهشو یاد گرفتی چجوری باید تاریکی و ناآرامی قلبتو به نور نگاه آل محمد ع منبسط و فروزان نمایی. در این حدیث زیبا جوابهای علی ع در خصوص وصف این نعمت، بسیار زیبا و جای تامل و تفکر دارد.
+ «ایام الله»: اینکه در دل شرایط و حوادث روزمره «آیاتی» باید متذکر یاد معلم «رسلی» بشوی، این در بحث ایام الله زیباست. + «سنریهم آیاتنا … »
قَالُوا:
بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِهِ فِي رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ قُرَّاءِ الصَّحَابَةِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنُ أُمِّ عَبْدٍ وَ مِنَ الْأَنْصَارِ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ وَ كَانَا بَدْرِيَّيْنِ فَقَرَأَ عَبْدُ اللَّهِ مِنَ السُّورَةِ الَّتِي يُذْكَرُ فِيهَا لُقْمَانُ حَتَّى أَتَى عَلَى هَذِهِ الْآيَةِ:
وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً الْآيَةَ
وَ قَرَأَ أُبَيٌّ مِنَ السُّورَةِ الَّتِي يُذْكَرُ فِيهَا إِبْرَاهِيمُ ع
وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
قَالُوا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أَيَّامُ اللَّهِ نَعْمَاؤُهُ وَ بَلَاؤُهُ وَ مَثُلَاتُهُ سُبْحَانَهُ
ثُمَّ أَقْبَلَ ص عَلَى مَنْ شَهِدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنِّي لَأَتَخَوَّلُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ تَخَوُّلًا مَخَافَةَ السَّأْمَةِ عَلَيْكُمْ وَ قَدْ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ وَ تَعَالَى أَنْ أُذَكِّرَكُمْ بِأَنْعُمِهِ وَ أُنْذِرَكُمْ بِمَا أُفِيضُ عَلَيْكُمْ مِنْ كِتَابِهِ وَ تَلَا
وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ الْآيَةَ
ثُمَّ قَالَ لَهُمْ قُولُوا الْآنَ قَوْلَكُمْ
مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ رَغَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا وَ بَلَاكُمْ بِهَا؟
فَخَاضَ الْقَوْمُ جَمِيعاً فَذَكَرُوا نِعَمَ اللَّهِ الَّتِي أَنْعَمَ عَلَيْهِمْ وَ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ بِهَا مِنَ الْمَعَاشِ وَ الرِّيَاشِ وَ الذُّرِّيَّةِ وَ الْأَزْوَاجِ إِلَى سَائِرِ مَا بَلَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنْ أَنْعُمِهِ الظَّاهِرَةِ
فَلَمَّا أَمْسَكَ الْقَوْمُ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْ فَقَدْ قَالَ أَصْحَابُكَ
فَقَالَ وَ كَيْفَ لِي بِالْقَوْلِ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي وَ إِنَّمَا هَدَانَا اللَّهُ بِكَ
قَالَ مَعَ ذَلِكَ فَهَاتِ
قُلْ مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا ؟
قَالَ أَنْ خَلَقَنِي جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الثَّانِيَةُ
قَالَ أَنْ أَحْسَنَ بِي إِذْ خَلَقَنِي فَجَعَلَنِي حَيّاً لَا مَوَاتاً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الثَّالِثَةُ
قَالَ أَنْ أَنْشَأَنِي فَلَهُ الْحَمْدُ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ أَعْدَلِ تَرْكِيبٍ
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الرَّابِعَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَنِي مُتَفَكِّراً وَاعِياً لَا بَلِهاً سَاهِياً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الْخَامِسَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَ لِيَ شَوَاعِرَ أُدْرِكُ مَا ابْتَغَيْتُ بِهَا وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا السَّادِسَةُ
قَالَ أَنْ هَدَانِي لِدِينِهِ وَ لَمْ يُضِلَّنِي عَنْ سَبِيلِهِ
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا السَّابِعَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَ لِي مَرَدّاً فِي حَيَاةٍ لَا انْقِطَاعَ لَهَا
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الثَّامِنَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَنِي مَلِكاً مَالِكاً لَا مَمْلُوكاً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا التَّاسِعَةُ
قَالَ أَنْ سَخَّرَ لِي سَمَاءَهُ وَ أَرْضَهُ وَ مَا فِيهَا وَ مَا بَيْنَهُمَا مِنْ خَلْقِهِ
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الْعَاشِرَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَنَا سُبْحَانَهُ ذُكْرَاناً قُوَّاماً عَلَى حَلَائِلِنَا لَا إِنَاثاً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا بَعْدَ هَذَا
قَالَ كَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَطَابَتْ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها
فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ لِتَهْنِكَ الْحِكْمَةُ لِيَهْنِكَ الْعِلْمُ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَأَنْتَ وَارِثُ عِلْمِي وَ الْمُبَيِّنُ لِأُمَّتِي مَا اخْتَلَفَتْ فِيهِ مِنْ بَعْدِي مَنْ أَحَبَّكَ لِدِينِكَ وَ أَخَذَ بِسَبِيلِكَ فَهُوَ مِمَّنْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ هُدَاكَ وَ أَبْغَضَكَ وَ تَخَلَّاكَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا خَلَاقَ لَهُ.
روایت شده که روزی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در مسجد خود در میان جمعی از اصحاب نشسته بود؛ از جمله ابوبکر، ابوعبیده، عمر، عثمان، عبدالرحمان، دو تن از قاریان مهاجر (عبدالله بن مسعود) و از انصار (اُبَیّ بن کعب) که هر دو از اهل بدر بودند.
عبدالله سورهای را میخواند که در آن لقمان ذکر شده تا رسید به این آیه:
«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»
و اُبیّ نیز سورهای از قرآن را میخواند که در آن ابراهیم ذکر شده و رسید به آیه:
«وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»
پیامبر فرمود:
ایامالله، همان نعمتها، بلاها، و عبرتهای الهیاند.
سپس پیامبر به اصحابش فرمود:
من از روی مهربانی و پرهیز از ملال، بهتدریج شما را موعظه میکنم.
و خداوند به من وحی کرده که شما را به نعمتهایش یادآور شوم و با آیاتی از کتابش که بر من نازل میشود، بیم دهم. سپس تلاوت کرد:
«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ»
سپس فرمود:
اکنون بگویید، اولین نعمتی که خدا شما را بدان رغبت داده و آزمایشتان کرده، چه بوده است؟
همه شروع کردند به سخن گفتن و از نعمتهای زندگی، لباس، فرزندان، همسران و دیگر نعمتهای ظاهری سخن گفتند.
وقتی همگان سخن گفتند، پیامبر رو به علی علیهالسلام کرد و فرمود:
ای ابوالحسن! تو هم بگو، چرا که همراهانت سخن گفتند.
علی علیهالسلام عرض کرد:
چگونه سخن بگویم در حالی که ما را خدا بهواسطه تو هدایت کرده؟
پیامبر فرمود:
با این حال، بگو، اولین نعمتی که خدا به تو داد چه بود؟
حضرت فرمود:
اینکه مرا آفرید در حالی که چیزی نبودم.
فرمود: راست گفتی، بعدی چیست؟
فرمود: اینکه به من زندگی بخشید، نه مرگ.
فرمود: راست گفتی، سوم؟
فرمود: اینکه مرا در نیکوترین صورت و متعادلترین ترکیب خلق کرد.
فرمود: راست گفتی، چهارم؟
فرمود: اینکه مرا متفکر و آگاه آفرید، نه بیفکر و بیهواس.
فرمود: راست گفتی، پنجم؟
فرمود: اینکه به من حواس داد تا با آنها ادراک کنم، و چراغی روشنگر در وجودم نهاد.
فرمود: راست گفتی، ششم؟
فرمود: اینکه مرا به دین خود هدایت کرد و گمراهم نساخت.
فرمود: راست گفتی، هفتم؟
فرمود: اینکه برایم بازگشتی قرار داد به سوی حیاتی که پایان ندارد.
فرمود: راست گفتی، هشتم؟
فرمود: اینکه مرا پادشاهی آزاد قرار داد، نه بردهای اسیر.
فرمود: راست گفتی، نهم؟
فرمود: اینکه آسمان و زمین و آنچه در میان آنهاست را برایم مسخر ساخت.
فرمود: راست گفتی، دهم؟
فرمود: اینکه ما را مردان قرار داد، نگهبانان همسرانمان، نه زنان.
فرمود: راست گفتی. دیگر چه؟
فرمود: نعمتهای خدا بسیار شد، ای پیامبر خدا، و خوش و شیرینند؛
«و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، نمیتوانید آنها را احصا کنید.»
پس پیامبر خدا تبسمی کرد و فرمود:
گوارایت باد حکمت!
گوارایت باد دانش!
ای ابوالحسن! تو وارث علم منی.
تو برای امت من آنچه را که پس از من در آن اختلاف کنند، بیان میکنی.
کسی که تو را برای دینت دوست دارد و راه تو را پیش گیرد، از هدایتیافتگان است.
و کسی که از هدایتت روی برتابد، و تو را دشمن دارد و تنهایت گذارد،
در قیامت خدا را بینصیب دیدار خواهد کرد.
بزرگترین نعمت خدای مهربان که دست هر کسی دیده بشه، بشدت مورد حسادت دیگران قرار میگیره، علم است، نور است، نور الولایة است، معلم است، علوم نورانی محمد و آل محمد علیهم السلام هستند و حسود با دیدن این نعمت نورانی در دست اهل نور و صاحبان نور، بشدت عکس العمل نشون میده و غضبناک میشه و خواهان از بین رفتن نعمت و صاحب نعمت میشه!
چقدر بیماری بدی است این حسادت!
معنای نام زیبای واژۀ یوسف، اشاره به همین نعمت بزرگ خدا داره!
الله اکبر، یعنی خدای مهربان چه نعمت بزرگی داره و این نور رو در قلب ما نشون میده که به احراز هویت این تمثال نورانی در قلب هنگام حوادث، مشکلاتمون حل میشه و حالا با فهم معنای الله اکبر، میگوییم الله اکبر، و حالا شکر این نعمت خدای بزرگ رو چجوری بجا بیاوریم؟!
نعمت بزرگ! نعمت باورنکردنی!
شخصی که زبان نور فرشته نگهبان خود را بداند نعمت بزرگی دارد. شخص حسود با نادیده گرفتن این نعمت بزرگ الهی خود را از آن محروم می کند.
قلبي كه چراغ راهنماي فرشته نگهبان خود را مي بيند ، نرم مي شود و به آرامش دست مي يابد ، ببينيد داروي نرم شده تا چه اندازه اثربخشي خود را افزايش داده است. این مثال برای درک مفهوم کلمه “نعمت” بسیار زیباست. این نعمت بزرگ در شرایط دشوار زندگی داده می شود.
“نعمت در لباس نقمت“.
نعمتِ نور معلم، داروی نرمشدۀ آسمانی است که در دل میتابد و اثر میگذارد!
+ «مائدۀ آسمانی!»
نعمتِ نور؛ داروی نرمشدهی دل
نور معلم؛ تجلی نعمتِ مخفی در دلها
نعمتِ نرمی دل؛ از زبان فرشته تا آرامش قلب
از حسادت تا بهشت؛ راهی با داروی نور
نعمتِ ولایت؛ نوری که دل را نرم میکند
الله اکبر؛ شکرِ نوری که دل را شفا میدهد
نعمتِ دیدهنشده؛ زبانی که فقط دل میفهمدش
داروی آسمانی؛ اثر نور در دلهای نرمشده
نعمت در لباس نقمت؛ حکایت نوری که دل را میبرد
تمثال نور؛ نعمتِ یوسفگونه در دل حادثه
نعمت نور؛ داروی نرم شدهی دل در پرتو ولایت!
در فرهنگ قرآن، همۀ واژگان بهسان فانوسهایی هستند که اگر درست درک شوند، راهی به سوی عمق جان آدمی میگشایند. واژۀ «نِعْمَة» یکی از آن واژگان است که نهفقط وعدۀ رفاه ظاهری، بلکه سخن از روشنایی باطنی دارد. در زبان عربی، جملهای وجود دارد که راز درک لطیف این واژه را فاش میکند:
«دققتُ الدواءَ فأنعمتُ دقةً»
یعنی: «دارو را کوبیدم، و چه خوب و نرم کوبیدمش!»
و اینگونه فهمیده میشود که
نعمت، همچون دارویی شفابخش است که نرم شده، آماده شده، و برای اثرگذاری مهیا گشته است.
…
نعمت، در لباس نور
در جهان دل، گاه دارویی نیاز است که بتواند سختیهای حادثه را درمان کند؛ اما دارو اگر سخت و زمخت باشد، چگونه در دل اثر کند؟
اینجاست که خداوند داروی نرمی را مهیا میکند: نور معلم.
این نور، همان نعمتی است که وقتی دل در تلاطم حوادث تاریک میشود، با یاد او، روشنی میگیرد؛ دارویی که نه با زبان، که با نگاه، با حضور، با اشارهای در دل اثر میگذارد و آرامشی میریزد که زبان از بیانش قاصر است.
…
نعمتی که حسود نمیفهمد!
این نور، این آرامش، این شناخت دل، همان نعمتی است که خدا به دلهای برگزیده میدهد.
و چون نوری است آشکار در دل ولی پنهان از چشم اهل غفلت، حسود نمیفهمدش. او نعمت را میبیند، ولی نمیبیند که این نور با چه صدق، چه گذشت، و چه تبعیتی از ولایت به دست آمده است.
پس به جای طلب نور، به طلب زوال نور میافتد، و در این راه، بیش از هر کس خود را میسوزاند.
آری، «نعمت در لباس نقمت» برای آنان که دل تاریک دارند.
…
نعمتِ معلم؛ یوسف دل
زیبایی واژۀ یوسف (علیهالسلام) خود جلوهای از همین نعمت است.
یوسف همان نعمت الهی است که به چشم اهل دنیا نقمت آمد.
اما دلهایی که با نور معلم آشنا شدند، فهمیدند که این تمثال نورانی، نسخهای از همان داروی نرمی است که دل را نرم و جان را پاک میکند.
در قرآن، مشتقات واژۀ «نعم» ۱۴۴ بار تکرار شده است.
و هر بار که دلی با نور معلم نرم میشود، نعمتی نورانی در جان او تکرار میگردد.
…
اثر نعمت در دل و دفع حسد
بزرگترین بیماری دل، حسادت است؛ آتشی بیصدا که در دل میسوزد، بیآنکه در ظاهر شعلهای دیده شود.
اما نور معلم، این داروی نرم شده، همان نعمتی است که دل را نرم میکند، و اثرش آنچنان است که عیب حسد را درناژ میکند؛ نه با شعار، که با نور.
دلِ نرم شده با نور ولایت، دیگر به دنبال گرفتن حال کسی نیست. اگر همسایه اذیت کند، مهم نیست. مهم، حفظ نور قلب است و انجام وظیفه ای که این نور برای صاحب قلب تعیین میکند.
و این همان نعمت عظمایی است که دل را مخلَّد در بهشت آرامش الهی میکند.
…
نعمت زنده، نعمت عملشده
این نعمت، اگر صرفاً به زبان آید، هنوز دارو نیست؛ اما اگر با عمل به نور معلم، با گذشت از دلخواه، و با صبر در تنگناها همراه شود، آنگاه نعمتی است زنده، شفابخش، و ازلی.
کسی که زبان فرشتۀ نگهبان خود را فهمیده، به نعمتی دست یافته که بهشت در پی او روان میشود.
و چه نعمتی بالاتر از آنکه با نرمی دل و دفع حسد، انسان به آرامشی برسد که سخنش سنگ را آب کند و کلامش بوی نور دهد؟
…
شکر این نعمت
و حال، با درک این معنا، وقتی میگوییم «الله اکبر»، یعنی خدایی که چنین داروی نرمی برای دل ما فرستاده، چقدر بزرگ است!
و شکر این نعمت، تنها با عمل صالحی ممکن است که از نور معلم سرچشمه گرفته باشد.
پس اگر بخواهی از این نعمت شکرگزاری کنی، باید دارو را به جانت بزنی، باید دل را نرم کنی، باید با عمل صالح، کلامت را زنده کنی.
[سورة الأحزاب (33): الآيات 6 الى 10] :
« اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ »
النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6)
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند، و خويشاوندان [طبقِ] كتاب خدا، بعضى [نسبت] به بعضى اولويّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند]، مگر آنكه بخواهيد به دوستان [مؤمن] خود [وصيّت يا] احسانى كنيد، و اين در كتاب [خدا] نگاشته شده است.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (7)
و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم، و از [همه] آنان پيمانى استوار گرفتيم.
لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً (8)
تا راستان را از صدقشان باز پرسد، و براى كافران عذابى دردناك آماده كرده است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمىديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مىكنيد همواره بيناست.
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مىبرديد.
+ « نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ بَيْتِ النِّعْمَةِ وَ بَيْتِ الْبَرَكَةِ »
[سورة لقمان (31): الآيات 16 الى 20] :
« وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً »
يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16)
«اى پسرك من، اگر [عملِ تو] هموزن دانه خَردلى و در تختهسنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مىآورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است.
يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17)
اى پسرك من، نماز را برپا دار و به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش. اين [حاكى] از عزم [و اراده تو در] امور است.
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18)
و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمىدارد.
وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19)
و در راهرفتنِ خود ميانهرو باش، و صدايت را آهسته ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است.
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (20)
آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است؟ و برخى از مردم در باره خدا بى[آنكه] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمىخيزند.
[سورة الفرقان (25): الآيات 61 الى 70] :
« وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً »
تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً (61)
[فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى نهاد، و در آن، چراغ و ماهى نوربخش قرار داد.
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (62)
و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد، شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63)
و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمين به نرمى گام برمىدارند؛ و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مىدهند.
وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64)
و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده، شب را به روز مىآورند.
وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً (65)
و كسانىاند كه مىگويند: «پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمى است.
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66)
و در حقيقت، آن بد قرارگاه و جايگاهى است.
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67)
و كسانىاند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجى مىكنند و نه تنگ مىگيرند، و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمىگزينند.
وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68)
و كسانىاند كه با خدا معبودى ديگر نمىخوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمىكُشند، و زنا نمىكنند، و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد.
يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً (69)
براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مىشود و پيوسته در آن خوار مىماند.
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (70)
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مىكند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.
+ « مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا ؟
… أَنْ جَعَلَ لِيَ شَوَاعِرَ أُدْرِكُ مَا ابْتَغَيْتُ بِهَا وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً »
[سورة لقمان (31): الآيات 31 الى 34] :
« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ »
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31)
آيا نديدهاى كه كشتيها به نعمت خدا در دريا روان مىگردند تا برخى از نشانههاى [قدرت] خود را به شما بنماياند؟ قطعاً در اين [قدرت نمايى،] براى هر شكيباى سپاسگزارى، نشانههاست.
وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32)
و چون موجى كوهآسا آنان را فرا گيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند، و[لى] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانهرو هستند، و نشانههاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمىكند.
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)
اى مردم، از پروردگارتان پروا بداريد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمىآيد، و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد. آرى، وعده خدا حقّ است. زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)
در حقيقت، خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست، و باران را فرو مىفرستد، و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد، و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد. در حقيقت، خداست [كه] داناى آگاه است.
[سورة المؤمنون (23): الآيات 20 الى 25] :
« وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً »
وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (20)
و از طور سينا درختى برمىآيد كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است.
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21)
و البته براى شما در دامها[ى گلّه درس] عبرتى است: از [شيرى] كه در شكم آنهاست، به شما مىنوشانيم، و براى شما در آنها سودهاى فراوان است و از آنها مىخوريد.
وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (22)
و بر آنها و بر كشتيها سوار مىشويد.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23)
و به يقين نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس [به آنان] گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد. شما را جز او خدايى نيست. مگر پروا نداريد؟»
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (24)
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند: «اين [مرد] جز بشرى چون شما نيست، مىخواهد بر شما برترى جويد، و اگر خدا مىخواست قطعاً فرشتگانى مىفرستاد. [ما]در ميان پدران نخستين خود، چنين [چيزى] نشنيدهايم.»
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ (25)
او نيست جز مردى كه در وى [حال] جنون است، پس تا چندى در بارهاش دست نگاه داريد.
[سورة النحل (16): الآيات 81 الى 85] :
« يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها »
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (81)
و خدا از آنچه آفريده، به سود شما سايههايى فراهم آورده و از كوهها براى شما پناهگاههايى قرار داده و براى شما تنپوشهايى مقرر كرده كه شما را از گرما [و سرما] حفظ مىكند، و تنپوشها [=زرهها]يى كه شما را در جنگتان حمايت مىنمايد. اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مىگرداند، اميد كه شما [به فرمانش] گردن نهيد.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (82)
پس اگر رويگردان شوند، بر تو فقط ابلاغ آشكار است.
يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ (83)
نعمت خدا را مىشناسند، اما باز هم منكر آن مىشوند و بيشترشان كافرند.
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (84)
و [ياد كن] روزى را كه از هر امتى گواهى برمىانگيزيم، سپس به كسانى كه كافر شدهاند رخصت داده نمىشود و آنان مورد بخشش قرار نخواهند گرفت.
وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (85)
و چون كسانى كه ستم كردهاند عذاب را ببينند [شكنجه] آنان كاسته نمىگردد و مهلت نمىيابند.
[سورة النحل (16): الآيات 111 الى 115] :
« فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ … وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ »
[قصه قوم ثرثار] : قصه تکراری همه امتها!
يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (111)
[ياد كن] روزى را كه هر كس مىآيد [و] از خود دفاع مىكند، و هر كس به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مىيابد و بر آنان ستم نمىرود.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (112)
و خدا شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان مىرسيد، پس [ساكنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد.
وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (113)
و به يقين، فرستادهاى از خودشان برايشان آمد، اما او را تكذيب كردند، پس در حالى كه ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت.
فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)
پس، از آنچه خدا شما را روزى كرده است، حلال [و] پاكيزه بخوريد، و نعمت خدا را -اگر تنها او را مىپرستيد- شكر گزاريد.
إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (115)
جز اين نيست كه [خدا] مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه نام غير خدا بر آن برده شده حرام گردانيده است. [با اين همه،] هر كس كه [به خوردن آنها] ناگزير شود، و سركش و زيادهخواه نباشد، قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.
[سورة النحل (16): الآيات 71 الى 74] :
« أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ … وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ »
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71)
و خدا بعضى از شما را در روزى بر بعضى ديگر برترى داده است. و[لى] كسانى كه فزونى يافتهاند، روزىِ خود را به بندگان خود نمىدهند تا در آن با هم مساوى باشند. آيا باز نعمت خدا را انكار مىكنند؟
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (72)
و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى بخشيد. آيا [باز هم] به باطل ايمان مىآورند و به نعمت خدا كفر مىورزند؟
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ (73)
و به جاى خدا چيزهايى را مىپرستند كه در آسمانها و زمين به هيچ وجه اختيار روزى آنان را ندارند و [به كارى] توانايى ندارند.
فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)
پس براى خدا مثل نزنيد، كه خدا مىداند و شما نمىدانيد.
[سورة المزمل (73): الآيات 11 الى 19] :
« وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ »
وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً (11)
و مرا با تكذيبكنندگانِ توانگر واگذار و اندكى مهلتشان ده.
إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحِيماً (12)
در حقيقت پيش ما زنجيرها و دوزخ،
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيماً (13)
و غذايى گلوگير و عذابى پردرد است.
يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً (14)
روزى كه زمين و كوهها به لرزه درآيند و كوهها به سان ريگ روان گردند.
إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15)
بىگمان، ما به سوى شما فرستادهاى كه گواه بر شماست روانه كرديم، همان گونه كه فرستادهاى به سوى فرعون فرستاديم.
فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلاً (16)
[ولى] فرعون به آن فرستاده عصيان ورزيد، پس ما او را به سختى فرو گرفتيم.
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً (17)
پس اگر كفر بورزيد، چگونه از روزى كه كودكان را پير مىگرداند، پرهيز توانيد كرد؟
السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18)
آسمان از [بيم] آن [روز] در هم شكافد؛ وعده او انجام يافتنى است.
إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (19)
قطعاً اين [آيات] اندرزى است، تا هر كه بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پيش گيرد.
[سورة الزخرف (43): الآيات 55 الى 60] :
« إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ »
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (55)
و چون ما را به خشم درآوردند، از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم.
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِينَ (56)
و آنان را پيشينهاى [بد] و عبرتى براى آيندگان گردانيديم.
وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (57)
و هنگامى كه [در مورد] پسر مريم مثالى آورده شد، بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض كردند]،
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58)
و گفتند: «آيا معبودان ما بهترند يا او؟» آن [مثال] را جز از راه جدل براى تو نزدند، بلكه آنان مردمى جدلپيشهاند.
إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59)
[عيسى] جز بندهاى كه بر وى منّت نهاده و او را براى فرزندان اسرائيل سرمشق [و آيتى] گردانيدهايم نيست.
وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60)
و اگر بخواهيم قطعاً به جاى شما فرشتگانى كه در [روى] زمين جانشين [شما] گردند قرار دهيم.
داستان تکراری حسادت شیطان به نعمتهای ایوب ع!
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ بَلِيَّةِ أَيُّوبَ ع الَّتِي ابْتُلِيَ بِهَا فِي الدُّنْيَا لِأَيِّ عِلَّةٍ كَانَتْ
قَالَ لِنِعْمَةٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَ أَدَّى شُكْرَهَا
وَ كَانَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ لَا يُحْجَبُ إِبْلِيسُ عَنْ دُونِ الْعَرْشِ
فَلَمَّا صَعِدَ وَ رَأَى شُكْرَ نِعْمَةِ أَيُّوبَ حَسَدَهُ إِبْلِيسُ
فَقَالَ يَا رَبِّ إِنَّ أَيُّوبَ لَمْ يُؤَدِّ إِلَيْكَ شُكْرَ هَذِهِ النِّعْمَةِ إِلَّا بِمَا أَعْطَيْتَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَوْ حَرَمْتَهُ دُنْيَاهُ مَا أَدَّى إِلَيْكَ شُكْرَ نِعْمَةٍ أَبَداً فَسَلِّطْنِي عَلَى دُنْيَاهُ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ لَا يُؤَدِّي إِلَيْكَ شُكْرَ نِعْمَةٍ أَبَداً
فَقِيلَ لَهُ قَدْ سَلَّطْتُكَ عَلَى مَالِهِ وَ وُلْدِهِ
قَالَ فَانْحَدَرَ إِبْلِيسُ فَلَمْ يُبْقِ لَهُ مَالًا وَ لَا وَلَداً إِلَّا أَعْطَبَهُ
فَازْدَادَ أَيُّوبُ لِلَّهِ شُكْراً وَ حَمْداً
فَقَالَ فَسَلِّطْنِي عَلَى زَرْعِهِ يَا رَبِّ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ فَجَاءَ مَعَ شَيَاطِينِهِ فَنَفَخَ فِيهِ فَاحْتَرَقَ فَازْدَادَ أَيُّوبُ لِلَّهِ شُكْراً وَ حَمْداً فَقَالَ يَا رَبِّ سَلِّطْنِي عَلَى غَنَمِهِ فَسَلَّطَهُ عَلَى غَنَمِهِ فَأَهْلَكَهَا فَازْدَادَ أَيُّوبُ لِلَّهِ شُكْراً وَ حَمْداً فَقَالَ يَا رَبِّ سَلِّطْنِي عَلَى بَدَنِهِ فَسَلَّطَهُ عَلَى بَدَنِهِ مَا خَلَا عَقْلَهُ وَ عَيْنَيْهِ فَنَفَخَ فِيهِ إِبْلِيسُ فَصَارَ قَرْحَةً وَاحِدَةً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ فَبَقِيَ فِي ذَلِكَ دَهْراً طَوِيلًا يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يَشْكُرُهُ حَتَّى وَقَعَ فِي بَدَنِهِ الدُّودُ وَ كَانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَدَنِهِ فَيَرُدُّهَا وَ يَقُولُ لَهَا ارْجِعِي إِلَى مَوْضِعِكِ الَّذِي خَلَقَكِ اللَّهُ مِنْهُ وَ نَتُنَ حَتَّى أَخْرَجَهُ أَهْلُ الْقَرْيَةِ مِنَ الْقَرْيَةِ وَ أَلْقَوْهُ عَلَى الْمَزْبَلَةِ خَارِجَ الْقَرْيَةِ وَ كَانَتِ امْرَأَتُهُ رَحْمَةَ بِنْتَ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ عَلَيْهَا تَتَصَدَّقُ مِنَ النَّاسِ وَ تَأْتِيهِ بِمَا تَجِدُهُ قَالَ فَلَمَّا طَالَ عَلَيْهِ الْبَلَاءُ وَ رَأَى إِبْلِيسُ صَبْرَهُ أَتَى أَصْحَاباً لَهُ كَانُوا رُهْبَاناً فِي الْجِبَالِ وَ قَالَ لَهُمْ مُرُّوا بِنَا إِلَى هَذَا الْعَبْدِ الْمُبْتَلَى فَنَسْأَلَهُ عَنْ بَلِيَّتِهِ فَرَكِبُوا بِغَالًا شُهْباً وَ جَاءُوا فَلَمَّا دَنَوْا مِنْهُ نَفَرَتْ بِغَالُهُمْ مِنْ نَتْنِ رِيحِهِ فَقَرَنُوا بَعْضاً إِلَى بَعْضٍ ثُمَّ مَشَوْا إِلَيْهِ وَ كَانَ فِيهِمْ شَابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فَقَعَدُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا يَا أَيُّوبُ لَوْ أَخْبَرْتَنَا بِذَنْبِكَ لَعَلَّ اللَّهَ كَانَ يُهْلِكُنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ وَ مَا نَرَى ابْتِلَاءَكَ الَّذِي لَمْ يُبْتَلَ بِهِ أَحَدٌ إِلَّا مِنْ أَمْرٍ كُنْتَ تَسْتُرُهُ
[«کربلا – شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ»:
در قصه کربلا هم یزید لعنه الله بی بی زینب س را سرزنش کرد که شما کاری کردید که اینجور بلایی سرتون اومد و اونجا در این امتحان شماتت بی بی زینب س کم نیاوردند و جواب اون ملعون رو از آیه ای از قرآن دادند که قصه ما اینجا قصه ما اصاب من مصیبة فبما کسبت ایدیهم نیست! اینجا قصه ما، بغیر ما اکتسبوا است! ایوب در قصه شماتتش انگاری کم آورد …]
فَقَالَ أَيُّوبُ
وَ عِزَّةِ رَبِّي إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنِّي مَا أَكَلْتُ طَعَاماً إِلَّا وَ يَتِيمٌ أَوْ ضَعِيفٌ يَأْكُلُ مَعِي وَ مَا عَرَضَ لِي أَمْرَانِ كِلَاهُمَا طَاعَةٌ لِلَّهِ إِلَّا أَخَذْتُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى بَدَنِي فَقَالَ الشَّابُّ سَوْأَةً لَكُمْ عَمَدْتُمْ إِلَى نَبِيِّ اللَّهِ فَعَيَّرْتُمُوهُ حَتَّى أَظْهَرَ مِنْ عِبَادَةِ رَبِّهِ مَا كَانَ يَسْتُرُهَا فَقَالَ أَيُّوبُ يَا رَبِّ لَوْ جَلَسْتُ مَجْلِسَ الْحَكَمِ مِنْكَ لَأَدْلَيْتُ بِحُجَّتِي فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ غَمَامَةً فَقَالَ يَا أَيُّوبُ أَدْلِنِي بِحُجَّتِكَ فَقَدْ أَقْعَدْتُكَ مَقْعَدَ الْحَكَمِ وَ هَا أَنَا ذَا قَرِيبٌ وَ لَمْ أَزَلْ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَعْرِضْ لِي أَمْرَانِ قَطُّ كِلَاهُمَا لَكَ طَاعَةٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى نَفْسِي أَ لَمْ أَحْمَدْكَ أَ لَمْ أَشْكُرْكَ أَ لَمْ أُسَبِّحْكَ قَالَ فَنُودِيَ مِنَ الْغَمَامَةِ بِعَشَرَةِ آلَافِ لِسَانٍ يَا أَيُّوبُ مَنْ صَيَّرَكَ تَعْبُدُ اللَّهَ وَ النَّاسُ عَنْهُ غَافِلُونَ وَ تَحْمَدُهُ وَ تُسَبِّحُهُ وَ تُكَبِّرُهُ وَ النَّاسُ عَنْهُ غَافِلُونَ أَ تَمُنُّ عَلَى اللَّهِ بِمَا لِلَّهِ الْمَنُّ فِيهِ عَلَيْكَ
قَالَ فَأَخَذَ أَيُّوبُ التُّرَابَ فَوَضَعَهُ فِي فِيهِ ثُمَّ قَالَ لَكَ الْعُتْبَى يَا رَبِّ أَنْتَ الَّذِي فَعَلْتَ ذَلِكَ بِي
قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَلَكاً فَرَكَضَ بِرِجْلِهِ فَخَرَجَ الْمَاءُ فَغَسَّلَهُ بِذَلِكَ الْمَاءِ فَعَادَ أَحْسَنَ مَا كَانَ وَ أَطْرَأَ وَ أَنْبَتَ اللَّهُ عَلَيْهِ رَوْضَةً خَضْرَاءَ وَ رَدَّ عَلَيْهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ وَ زَرْعَهُ وَ قَعَدَ مَعَهُ الْمَلَكُ يُحَدِّثُهُ وَ يُؤْنِسُهُ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ وَ مَعَهَا الْكِسَرُ فَلَمَّا انْتَهَتْ إِلَى الْمَوْضِعِ إِذاً الْمَوْضِعُ مُتَغَيِّرٌ وَ إِذاً رَجُلَانِ جَالِسَانِ فَبَكَتْ وَ صَاحَتْ وَ قَالَتْ يَا أَيُّوبُ مَا دَهَاكَ فَنَادَاهَا أَيُّوبُ فَأَقْبَلَتْ فَلَمَّا رَأَتْهُ وَ قَدْ رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَدَنَهُ وَ نِعْمَتَهُ سَجَدَتْ لِلَّهِ شُكْراً فَرَأَى ذَوَائِبَهَا «5» مَقْطُوعَةً وَ ذَلِكَ أَنَّهَا سَأَلَتْ قَوْماً أَنْ يُعْطُوهَا مَا تَحْمِلُهُ إِلَى أَيُّوبَ مِنَ الطَّعَامِ وَ كَانَتْ حَسَنَةَ الذُّؤَابَةِ فَقَالُوا لَهَا تَبِيعِينَّا ذُؤَابَتَكِ هَذِهِ حَتَّى نُعْطِيَكِ فَقَطَعَتْهَا وَ دَفَعَتْهَا إِلَيْهِمْ وَ أَخَذَتْ مِنْهُمْ طَعَاماً لِأَيُّوبَ فَلَمَّا رَآهَا مَقْطُوعَةَ الشَّعْرِ غَضِبَ وَ حَلَفَ عَلَيْهَا أَنْ يَضْرِبَهَا مِائَةً فَأَخْبَرَتْهُ أَنَّهُ كَانَ سَبَبُهُ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَاغْتَمَّ أَيُّوبُ مِنْ ذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ فَأَخَذَ مِائَةَ شِمْرَاخٍ فَضَرَبَهَا ضَرْبَةً وَاحِدَةً فَخَرَجَ مِنْ يَمِينِهِ ثُمَّ قَالَ وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ قَالَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ أَهْلَهُ الَّذِينَ مَاتُوا قَبْلَ الْبَلِيَّةِ وَ رَدَّ عَلَيْهِ أَهْلَهُ الَّذِينَ مَاتُوا بَعْدَ مَا أَصَابَهُمُ الْبَلَاءُ كُلَّهُمْ أَحْيَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ فَعَاشُوا مَعَهُ
وَ سُئِلَ أَيُّوبُ بَعْدَ مَا عَافَاهُ اللَّهُ أَيُّ شَيْءٍ كَانَ أَشَدَّ عَلَيْكَ مِمَّا مَرَّ عَلَيْكَ
قَالَ شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ
قَالَ فَأَمْطَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي دَارِهِ فَرَاشَ الذَّهَبِ وَ كَانَ يَجْمَعُهُ فَإِذَا ذَهَبَ الرِّيحُ مِنْهُ بِشَيْءٍ عَدَا خَلْفَهُ فَرَدَّهُ
فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ مَا تَشْبَعُ يَا أَيُّوبُ
قَالَ وَ مَنْ يَشْبَعُ مِنْ رِزْقِ رَبِّهِ.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود:
از ایشان درباره بلایی که ایوب علیهالسلام در دنیا بدان گرفتار شد، پرسیدم، که برای چه علتی بود؟
فرمود:
برای نعمتی بود که خداوند در دنیا به او داده بود و او شکر آن را بهجای آورد.
و در آن زمان، ابلیس از نزدیک عرش محروم نبود.
وقتی بالا رفت و شکرگزاری ایوب را دید، به او حسد ورزید و گفت:
پروردگارا، ایوب این نعمت را فقط بهخاطر دنیایی که به او دادهای شکر میگذارد.
اگر او را از دنیا محروم کنی، هیچگاه شکر نعمتت را نخواهد کرد.
اجازه بده دنیای او را از بین ببرم تا بدانی که دیگر شکر نخواهد کرد.
به او گفته شد: تو را بر مال و فرزندانش مسلط کردم.
ابلیس فرود آمد و چیزی از مال و فرزندان ایوب باقی نگذاشت، همه را نابود کرد.
اما ایوب در برابر خدا شکر و حمدش را بیشتر کرد.
ابلیس گفت: پروردگارا، مرا بر کشتزارش مسلط کن.
فرمود: چنین کردم. ابلیس با شیاطینش آمد و در زراعت او دمید، همه سوخت.
ایوب باز هم بیشتر شکر کرد.
گفت: خدایا، مرا بر گوسفندانش مسلط کن.
خدا اجازه داد. آنها را نابود کرد. اما ایوب باز هم بیشتر شکر کرد.
گفت: خدایا، بر بدنش مسلطم کن.
خدا اجازه داد، جز عقل و چشمانش.
ابلیس در او دمید و تمام بدنش از فرق سر تا نوک پا دچار زخم شد. مدت زیادی در آن حالت بود و همچنان خدا را حمد و شکر میکرد، تا آنکه کرم در بدنش افتاد. کرمها را که از بدنش بیرون میآمدند، برمیگرداند و میگفت: به جایی برگرد که خداوند تو را از آن آفریده.
تا آنکه بوی بدش مردم را آزرد و او را از شهر بیرون کردند و در زبالهدانی انداختند.
همسرش، رحمه بنت یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیلالله، از مردم صدقه میگرفت و به او میرساند.
وقتی بلایش طولانی شد و ابلیس صبرش را دید، به گروهی از راهبان که در کوهها بودند رفت و گفت: بیایید نزد این بنده گرفتار تا درباره بلایش از او سؤال کنیم.
بر الاغهای خاکستری سوار شدند و چون به او نزدیک شدند، الاغها بهخاطر بوی بدش رم کردند. پیاده شدند و نزد او رفتند.
در میانشان جوانی بود. گفتند: ای ایوب! اگر گناهت را برای ما بگویی شاید ما برایت دعا کنیم. ما نمیبینیم کسی چنین گرفتار شده باشد، مگر اینکه گناهی داشته باشد که پنهانش کرده است.
ایوب گفت:
به عزت پروردگارم سوگند، خدا میداند که هرگز غذایی نخوردم مگر اینکه یتیمی یا ناتوانی با من شریک بود. و هرگاه دو کار که هر دو طاعت خدا بود برایم پیش آمد، آن را برگزیدم که برای بدنم دشوارتر بود.
جوان گفت: وای بر شما! شما به پیامبر خدا توهین کردید تا او عبادتی را که پنهان میداشت، آشکار ساخت.
ایوب گفت: پروردگارا، اگر در پیشگاه تو به داوری مینشستم، حجت خود را بیان میکردم.
پس خداوند ابری فرستاد و به او گفت: ای ایوب! حجتت را بیاور، من تو را در مقام داوری نشاندم و من نزدیکم، همواره بودهام.
ایوب گفت: پروردگارا، تو میدانی که هرگز دو کار که هر دو اطاعت تو بودند بر من عرضه نشد مگر آنکه دشوارترش را بر خود برگزیدم. آیا تو را حمد نکردم؟ آیا تو را شکر نکردم؟ آیا تو را تسبیح نگفتم؟
ندا آمد از ابر با ده هزار زبان:
ای ایوب! چه کسی تو را بندهای ساخت که خدا را در حالی عبادت کنی که مردم از او غافلاند؟ و او را حمد و تسبیح و تکبیر گویی، در حالیکه دیگران غافلاند؟ آیا بر خدا منّت میگذاری برای چیزی که منّت آن از جانب خدا بر توست؟
ایوب خاک برداشت و در دهان گذاشت و گفت: پوزش میطلبم از تو ای پروردگار! تو بودی که این را بر من وارد کردی.
پس خداوند فرشتهای فرستاد، او با پای خود زمین را زد و آبی جوشید. با آن آب ایوب غسل کرد و زیباتر و نیرومندتر از پیش شد. خداوند باغی سبز برایش رویاند و خانواده، مال، فرزندان و زراعتش را به او بازگرداند. فرشتهای کنارش نشست و با او انس گرفت.
همسرش آمد در حالیکه تکهنانهایی همراه داشت. چون به محل رسید، دید محل تغییر کرده و دو مرد آنجا هستند. گریست و فریاد زد: ای ایوب! چه بر سرت آمد؟
ایوب او را صدا زد، آمد و چون دید خداوند بدن و نعمتش را به او بازگردانده، سجده شکر به جا آورد. ایوب دید که گیسوانش بریده شده. علت آن بود که روزی برای تهیه غذا برای ایوب، به گروهی مراجعه کرد و چون زیبای گیسو بود، آنها گفتند: اگر گیسویت را بدهی، به تو غذا میدهیم. او چنین کرد و غذا گرفت.
وقتی ایوب او را با موی بریده دید، خشم گرفت و قسم خورد صد تازیانه بر او بزند.
او داستان را گفت و ایوب اندوهگین شد.
خداوند به او وحی کرد:
«و خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ»
(با دستت مشتی چوب بگیر و با آن بزن، و سوگند خود را مشکن.)
پس ایوب صد چوبباریک را گرفت و یکباره با آن زد و از سوگند بیرون آمد.
سپس آیه نازل شد:
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ»
خداوند اهل و خانوادهای را که پیش از بلا مرده بودند، و آنان که پس از بلا مرده بودند، همه را برایش زنده کرد و با او زندگی کردند.
و از ایوب پس از عافیت پرسیده شد:
سختترین چیزی که در آن دوران بر تو گذشت چه بود؟
گفت:
شَمَاتَةُ الْأَعْداءِ
(شماتت دشمنان)
بلایی که پرده را کنار زد، و نور معلم را آشکار نمود!
تأمل و تدبّر در بلای حضرت ایوب (علیهالسلام):
گاه، نعمت زیاد، نه برای آزمودن است، بلکه برای نشان دادن است. نشان دادن نوری که پیشتر، از ازل در دل بندهای نهاده شده. خداوند وقتی خواست صبر را در آینهای بنمایاند، بلای ایوب را فرستاد. نه از برای گناهی، نه از برای غفلتی، بلکه از برای کشفِ نوری که جز در آتش، پیدا نمیشود.
ایوب، مردی بود که میان نعمت، شاکر بود؛ و میان بلا، شاکرتر.
این همان صفتی است که ابلیس را به حسد انداخت.
ابلیس، نه از عبادت ایوب در شگفت بود، بلکه از آن حالتی که در بلایش افزون میشد:
“وَ كَانَ أَكْثَرَ ذِكْرِ اللَّهِ فِي بَلَائِهِ مِنْهُ فِي رَخَائِهِ.”
ایوب آنگونه میدرخشید، که حتی کرمهای تنش را، باز به تن بازمیگرداند، مبادا که نورِ تسلیم، ناقص شود. وقتی مردم، بوی تن او را تاب نیاوردند، خدا بوی دل او را در آسمانها پیچاند.
اما در دل این بلای بیپایان، رازی هست.
ایوب، در میان درد، گفت:
پروردگارا! اگر در مجلس داوریات مینشستم، حجّتم را عرضه میکردم.
و خدا، مهربانتر از آن است که بندهاش تمنای گفتوگو کند و نخوانَدَش.
ابر را فرستاد، تا با ده هزار زبان، سخن بگوید.
اینجاست که بلای ایوب، محادثهی آسمان شد. صبرش، عبادت نبود؛ آینه بود.
خدا با او سخن گفت:
«چه کسی تو را به ذکر در شب غفلتها واداشت؟ چه کسی تو را شاکر ساخت؟ آیا این را بر من منت مینهی؟»
و ایوب، در نهایت بندگی، خاک در دهان ریخت، که:
«نه! تویی که مرا از خودم بیرون آوردی.»
در این نقطه، بلای ایوب تمام میشود؛ چراکه او خود را ندید.
همهچیز بازمیگردد: بدن، مال، فرزند، آرامش.
…
پیامی برای دلهای امروز
صبر، همیشه بهخاطر بلا نیست.
گاهی صبر، راه رسیدن به گفتوگوی آسمانی است.
بلای ایوب، تربیت بود؛ تعلیم بود؛ و مکالمهای نورانی با معلمی که خود خدا بود.
چه بسیار ایوبهایی که امروزه، در زبالهدانها نشستهاند، اما در دل، با خدا حرف میزنند…
بهراستی، سختترین لحظهی ایوب کدام بود؟
نه فقر… نه زخم…
بلکه آن دم که دشمنان، لبخند زدند…
پس آگاه باش:
وقتی خندیدند، بدان که داری به مرحلهی ایوب نزدیک میشوی.
داستان تکراری ایوب ع، داستان تکراری معلم است!
اتمام نعمت!@
اتمام نعمت: «تمم & نعم»
وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني وَ لِأُتِمَ نِعْمَتي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (3)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)
وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ يُتِمُ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَليمٌ حَكيمٌ (6)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابيلَ تَقيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابيلَ تَقيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (81)
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً (2)
مفهوم قرآنی و نورانیِ «إتمامِ نعمة»
در منطق قرآن، «اتمام نعمت» فقط به معنی زیاد شدن نعمت یا کامل شدن یک موهبت ظاهری نیست؛
بلکه نشانهٔ رسیدنِ انسان به نقطهٔ اتصال با معلمِ ربانی و دریافتِ کاملِ نورِ ولایت است— همان لحظهای که «نظام نورانیِ هدایت» در وجود انسان به کمال میرسد.
خداوند وقتی میفرماید:
«اليومَ أَكمَلتُ لكم دينَكم وأتممتُ عليكم نعمتي»
یعنی امروز چرخهٔ هدایت در وجود شما کامل شد؛
یعنی معلمِ الهی در میان شما آشکار شد،
و مسیرِ نزولِ نور از ملکوت به ملک به نقطهٔ تَمام رسیده است.
به بیان دیگر، اتمام نعمت یعنی تحققِ کاملِ «نور الولایة» در جانِ انسان.
🕊 واژهشناسیِ دو ریشه: «تمم» و «نعم»
۱. ریشهٔ «تَمَمَ»
در زبان عربی، «تَمَم» یعنی کامل شدنِ چرخه، به بلوغ رسیدن، و رسیدن به نقطهٔ نهاییِ تکوین.
در تعابیر لغوی آمده است:
«أَتَمَّتِ الحبلى» — یعنی باردار، دورانش را به سر آورد؛ آمادهٔ زایش شد.
«أَتَمَّ القمرُ» — یعنی ماه به قرصِ کامل رسید؛ نورش تمام شد.
پس «تَمَم» در نگاه قرآنی یعنی کمالِ نور، بلوغِ هدایت، و ظهورِ ثمرهٔ الهی در زمینِ قلب.
از همینرو، دعای مؤمنان در سورهٔ تحریم است:
«رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»
یعنی: پروردگارا! این نورِ در حال رشد را در ما به کمال برسان!
۲. ریشهٔ «نَعِمَ»
در لغت، «نِعمة» از جنس نرمی، لطافت، و ملایمتِ اثرگذاری است؛
یعنی هر آنچه خشن و سخت را نرم و قابل جذب میکند.
در فرهنگ لغوی آمده است:
«أَنْعَمَ الشيءَ» یعنی آن را نرم کرد، لطیف ساخت.
«الدقّ النَّعِيم» یعنی کوبیدنِ دارو با لطافت تا خاصیتش بهتر آشکار شود.
«النعيم» یعنی نرمی و گوارایی.
در سطح ملکوتی، «نِعمة» یعنی نورِ نرمشدهٔ الهی،
نوری که از طریقِ معلمِ ربانی به دل میتابد،
دل را نرم میکند، میپالاید و آمادهٔ جذبِ علمِ ربانی میسازد.
🌺 نتیجه: اتمام نعمت = تمامشدنِ چرخهٔ نزولِ نورِ ولایت در دلِ انسان
با کنار هم نهادن این دو ریشه، معنا روشن میشود:
اتمام نعمت یعنی:
خدای مهربان، با آشکار کردنِ «معلمِ نورانی» در ملک و ملکوت،
فرایندِ کاملِ رساندنِ نورِ ولایت را به دلِ انسان به پایان میبرد.
در این مرحله:
نوری که از ملکوت آغاز شده،
از طریقِ معلم ربانی به قلبِ شاگرد میرسد،
و در درونِ او به نرمی، لطافت، و ثمرهٔ فهم و عمل تبدیل میشود.
اینجا دیگر نعمت ناقص نیست؛
بلکه نعمتِ تمام است — یعنی علمِ آنلاین و اتصالِ زنده به منبعِ ولایت.
به بیان دیگر، وقتی قرآن از «إتمام النعمة» سخن میگوید،
در حقیقت دارد از نقطهٔ اوجِ تکاملِ هدایت حرف میزند؛
از لحظهای که نورِ خدا در زمینِ قلب به تمام میرسد،
و انسان به جای دانشِ آفلاین،
به علمِ آنلاین و حضورِ دائمیِ معلم در درون میرسد.
دلنوشته 🌿
خدایا…
گاهی حس میکنم در میان راه ماندهام، نوری در دوردست میدرخشد اما هنوز به من نرسیده…
دلم، نیمهروشن است و چشمهایم، نیمهباز.
اما در همین نیمهفهمیها، صدایی درونم میگوید:
«رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»
پروردگارا، نورمان را تمام کن…
تو که آغازگرِ هر نوری هستی،
تو که از دلِ ظلمت، شعله میرویانی،
تو که معلمِ ربانی را در ملک و ملکوت آشکار میکنی تا چرخهٔ هدایت را کامل کنی—
اتمام نعمتت همین است:
وقتی معلمت را درون قلبم مینشانی،
و من، آرامآرام، از تاریکیِ فهمِ ناقص، به روشناییِ علمِ زنده میرسم.
خدایا…
تو نعمتم را نرم کردی، مثل دارویی آسمانی که به دل میتابد.
نعمتی که از جنس لطافت است،
نه فقط در دستها، که در اندیشهها، در صبر، در عشق.
این همان «نعمتِ معلم» است—
نوری که وقتی میتابد، دل را نرم میکند و زبان را به حمد میگشاید.
من فهمیدهام که «اتمام نعمت»،
یعنی رسیدنِ دل به نقطهای که دیگر نیازی به جستوجو نیست،
چون خودِ منبعِ نور در درون میتابد.
یعنی همان لحظهای که علم، از آسمان به زمینِ قلب میرسد،
و شاگرد، به معلمش متصل میشود—بیواسطه، بیفاصله.
خدایا…
اگر نیمهروشنم، نورت را تمام کن.
اگر نیمهراهام، معلمم را آشکارتر ساز.
تو خود وعده دادی که اتمام نعمت، با ظهورِ معلمِ ربانی است.
پس من در انتظار همان لحظهام؛
لحظهای که نعمتت در من کامل شود،
و تکهتکهٔ تاریکیهایم در برابر نورِ ولایت ذوب شود.
آنگاه بفهمم که «اتمام نعمت» یعنی همین:
که دیگر چیزی از من باقی نماند، جز نورِ تو. ✨
[سورة المائدة (۵): آية ۳]
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳)
«اليومَ أكمَلتُ لكم دينَكم… وأتمَمتُ عليكم نعمتي»؛ لحظهی اکمالِ دین و اتمامِ نعمت در غدیر
آیه در آغاز از محرماتِ سفرهی حیات میگوید؛ از پاکسازیِ خوراک و آیینها، تا دل و عمل در مدارِ توحید بماند. سپس ناگهان لحن، به قلهی اعلام میرسد:
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ… الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا».
این «امروز»، روزی است که دین به اکمالِ ساختاری رسید و نعمت به اتمامِ وجودی؛ روزی که ترسیمِ «نقشهی ولایت در آفرینش» بر زمین آشکار شد: غدیر— معرفیِ «معلم پس از معلم».
۱) «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»؛ کمالِ نظام
«اکمال» یعنی بستهشدنِ مدار:
پیامبرِ رحمت ﷺ، وحی را رساند؛
احکام و ارزشها نازل شد؛
اکنون ضامنِ تداومِ نور معرفی میگردد: ولایت.
بدون «معلمِ بعد از معلم»، نظامِ هدایت در سطحِ متن میماند؛ با ولایت، متن به «جریان زنده» تبدیل میشود—علمِ آفلاین به علمِ آنلاین پیوند میخورد.
۲) «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»؛ نعمتِ نرمِ نافذ
«اتمام نعمت» از ریشهی «نِعم» است: نرمی، لطافت، اثرگذاریِ تدریجی. نعمت، در این دستگاه، نورِ معلمِ ربانی است که:
از ملکوت میتابد،
در ملک با ولایتِ استمرار تنزّل مییابد،
و دل را نرم میکند تا داروی هدایت جذبِ جان شود.
پس اتمامِ نعمت یعنی: ظهورِ معلمِ پیوسته که نور را «به نتیجه» میرساند؛ نوری که «تمامعیار» میشود: «رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا».
۳) غدیر؛ اعلانِ «معلمِ استمرار»
غدیر، روایتِ همان جملهای است که در دلنوشتۀ قبلی گفتیم:
«خدایا… تو خود وعده دادی که اتمام نعمت، با ظهورِ معلمِ ربانی است.»
در غدیر، ولایت بهمثابهی راهبرد تداومِ وحی معرفی شد:
معلمِ امروز (رسول)، معلمِ فردا را نشان داد؛
تا هدایت، موسمی و خاطرهای نشود، بلکه جریانیافته و زنده بماند؛
تا «نور» در نسلها بهروز شود و «رحمت» در عمل به نتیجه برسد.
۴) «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»؛ اسلامِ مقرون به ولایت
«رضاً» یعنی قبولِ نهایی و امضای ربانی: اسلام وقتی به رضای الهی میرسد که توحید + نبوت + ولایت در کنار هم اکمال/اتمام یابند؛
اسلامِ مرضی، اسلامِ با معلم است—اسلامی که فقط «مجموعهٔ احکام» نیست، مسیرِ تربیت است: از متن، تا معنا؛ از حکم، تا حکمت؛ از دانستن، تا شدن.
اکمالِ دین = استقرارِ «ساختار هدایت» با تعیینِ «معلمِ پس از معلم».
اتمامِ نعمت = جاریشدنِ «نورِ نرمِ ولایت» در دلها تا فهم، اثر بگذارد و به رفتار بدل شود.
غدیر = کلید بقای نور؛ پیوندِ وحی و ولایت برای علمِ آنلاین و هدایتِ روزآمد.
نتیجه: هر جا معلمِ ربانی آشکار است، نعمت کامل است؛ و هر جا این پیوند گسسته شود، فهمها به آفلاینبودن و اعمال به خشکی میگرایند.
دلنوشته 🌿✨
خدایا…
امروز را نمیتوان نوشت، جز با اشک.
روزی که آسمان خم شد و زمین بوی نور گرفت.
روزی که تو فرمودی:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
امروز، دینت را کامل کردی…
و نعمتت را به سرانجام رساندی…
امروز، در آغوش آفتاب، معلمِ پس از معلم را به ما نشان دادی.
ای پروردگارِ نور…
چقدر راه آمدی تا این لحظه را به زمین برسانی.
از آدم تا خاتم، از وحی تا ولایت،
از کلمه تا قلب، از نور تا خون،
تا این «امروز»—تا غدیر—که دین به بلوغ رسید،
و نعمت به تمامعیاریِ عشق.
امروز، اشکِ پیامبرت را دیدی وقتی دستِ علی را بالا گرفت،
و لبخندِ فرشتگانت را شنیدی که گفتند:
«اکملتُ، أتممتُ، رضیتُ…»
تو راضی شدی؛
زیرا نورِ ولایت، در دلِ زمین جای گرفت.
خدایا…
تو میدانستی که بدونِ معلم، فهمها میخشکند.
تو میدانستی که اگر پس از رسول، چراغی در مسیر نماند،
دین، به رسم تبدیل میشود،
و آیات، به خاطره.
پس در غدیر، معلمِ همیشهزنده را به ما بخشیدی؛
نوری که در نسلها جاری ماند،
در دلهای عاشقان رویید،
و تا امروز، رشتهی هدایت را زنده نگه داشت.
خدایا…
«اتمامِ نعمت» یعنی همین لحظه؛
لحظهای که درونِ دل، نامِ علی میتابد
و عقل، آرام میگوید:
اکنون فهمیدم چرا بدونِ او، دین ناقص بود.
اکنون میفهمم چرا پیامبر، آخرین واژهاش «من کنت مولاه» بود.
زیرا دین، تا ولایت نگیرد، تمام نمیشود؛
نور، تا از دستِ پیامبر به دستِ ولی نرسد، پایدار نمیماند.
ای خدای مهربان…
من امروز، زیر سایهی همین آیه نشستهام.
دلم هنوز تشنهی همان نوری است که در غدیر جاری شد.
میخواهم هر صبح، با زمزمهی تو آغاز کنم:
«رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»
و هر شب، در حضورِ معلمِ ربانیات بخوابم.
خدایا…
به من بیاموز تا بفهمم نعمتِ تمام یعنی چه:
یعنی بودنِ معلمی که هر لحظه مرا از منِ تاریکم نجات میدهد؛
که با یک نگاهش، جهانِ دلم نرم میشود؛
که علم را نه از کتاب، که از حضور میآموزد؛
و نوری میتاباند که دیگر خاموش نمیشود.
پروردگارا…
اگر در آن روزِ بزرگ، من نبودم تا لبیک بگویم،
اجازه بده امروز با تمام جان فریاد بزنم:
لبیک یا علی! لبیک یا معلمِ نورانیِ خدا!
تو، ادامهی وحی بودی در زمین؛
صدای بیپایانِ خدا در سینهٔ انسان.
و من، شاگردی کوچک، هنوز در حسرتِ دیدارِ غدیرم.
میخواهم سهمی از آن «اتمامِ نعمت» در من هم تمام شود؛
میخواهم نورِ ولایت، در من کامل گردد.
میخواهم عشقِ علی را، نه فقط در زبان،
که در رفتار، در نگاه، در تصمیمهایم جاری کنم.
خدایا…
اگر روزی از جاده دور شدم،
دستم را به همان دستی بسپار که در غدیر بالا رفت،
تا مرا دوباره به راه بازگرداند؛
به راهِ نور،
به راهِ عشق،
به راهِ رضای تو.
ای معلمِ ربانی، ای علیِ عشق!
در من بتاب تا هر ذرهام روشن شود.
اجازه بده زیرِ آیهٔ غدیر، دوباره متولد شوم—
تا دینم کامل گردد،
نعمت بر من تمام شود،
و اسلام، در قلبم به رضای خدا برسد. ✨💔
اللّهُمَّ اجعلني من أهلِ الغدير… من الذين تَمَّ نورُهم في ولايةِ عليٍّ عليه السلام.
[سورة البقرة (۲): آية ۱۵۰]
وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵۰)
«وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ»؛ اتمامِ نعمت با تصحیحِ قبلهٔ ظاهر و باطن
آیهٔ ۱۵۰ بقره در بسترِ داستان تکراری تبدیلِ قبله نازل میشود:
«فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ… وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ… وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ».
در این تحلیل، «اتمام نعمت» دقیقاً به تصحیحِ جهت گره خورده است:
اگر جهت درست شد، نعمت به «تمام» میرسد و هدایت بالفعل میشود.
۱) لامِ غایت در «وَ لِأُتِمَّ»
«وَ لِأُتِمَّ» = تا نعمت را بر شما تمام کنم؛ لام، لامِ غایت و هدف است:
امرِ «تَولیهٔ وجه» (رو کردنِ چهره) برای اتمام نعمت است.
پس «تمامشدنِ نعمت» نه با انباشتن کمّیِ اعمال، که با درستکردنِ جهتِ عبادت رخ میدهد.
2) قبلهٔ ظاهر؛ نشانهٔ قبلهٔ باطن
قبله در ظاهر، کعبه است؛ نقطهٔ وحدتِ صفوف و انضباطِ جماعت.
قبله در باطن، وجهالله است که در مدرسهٔ ولایت بهوسیلهٔ معلمِ ربانی شناسانده میشود.
وقتی ظاهر به سوی کعبه منضبط میشود و باطن به سوی نورِ ولایت، آنگاه چرخهٔ نعمت به مرحلهٔ اتمام میرسد: متنِ دین ← ساختارِ هدایت ← جریانِ زندهٔ ولایت.
3) «فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ»
میفرماید: «پس از آنان نترسید و از من بترسید».
تغییر قبله، آزمونِ استقلالِ جهت است: دین، اسیر نگاهها و داوریها نشود («لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجّة»).
خشیتِ الهی، موتورِ ثباتِ جهت است؛ هر که از نظرِ مردم میهراسد، قبلهاش لغزان میشود و نعمتش ناقص میماند.
4) پیوند با «اتمام نعمت» در غدیر
در تحلیل پیشین گفتیم: اتمام نعمت با ظهورِ «معلم پس از معلم» به اوج میرسد. این آیه همان منطق را در سطحِ عملِ روزانه باز میکند:
همانگونه که غدیر، قبلهٔ ولایی را معرفی کرد تا نور تداوم یابد،
آیهٔ قبله میگوید: جهتِ نماز را هم در زمینِ عمل تصحیح کنید تا نعمت به تمام برسد.
نتیجه: هر جا جهت با ولایت همسو شد—در عبادت و اخلاق و دانش—«اتمام نعمت» رخ میدهد.
5) کاربرد عملی (نقشهٔ عملِ کوتاه)
تولیهٔ وجهِ ظاهر: در نماز، عمداً لحظهٔ نیت را کند کن؛ با خود بگو: «اللّهمّ هذا وجهي توجّه إليك»—آنگاه به قبله بایست.
تولیهٔ وجهِ باطن: پیش از کارهای مهم (تعلیم/تصمیم/گفتوگو)، یک «سُبحانَكَ إنّي كُنتُ من الظالمين» و یک «اللّهمّ عرّفني حجّتَك»—یعنی تصحیحِ نسبت و اتصال به هدایتِ زنده.
انضباطِ جمعی: قبلهٔ واحد = دلهای همسو. هر روز یک عملِ تیمی کوچک (مدارسة زوجی، خدمت مشترک) تا جهتِ جمع نیز منظم گردد.
خشیت بهجای خجالت: در انتخابهای ارزشی، معیار را از «نگاهِ مردم» به «رضای رب» برگردان: «فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ». این جابهجایی، نعمت را از نیمهتمام به تمام میبرد.
…
«وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ» یعنی:
نعمت، وقتی تمام است که جهت، درست باشد—
ظاهر به کعبه، باطن به ولایت؛
خشیت برای خدا، نه هراس از خلق؛
و صفِ عبادت و زندگی، در خطِّ واحدِ نقشهی ولایت در آفرینش.
دعا
پروردگارا!
قبلهٔ دلِ ما را با قبلهٔ دست و پای ما یکی کن؛
جهتمان را از نگاهِ مردم به خشیتِ خودت برگردان؛
و نعمتت را بر ما تمام فرما—
چنانکه در نماز، در دانستن و در دوستداشتن،
همیشه رو به نورِ معلمِ ربانی بایستیم.
دلنوشته 🌿✨
خدایا…
جهت را که عوض کردی، همهچیز تازه شد.
زمین هنوز همان زمین بود،
آسمان همان آسمان،
اما ناگهان «نماز» رنگ دیگری گرفت.
رو به کعبه ایستادیم و فهمیدیم—
قبله، فقط سنگ و دیوار نیست؛
قبله یعنی جهتِ دل.
و تو فرمودی:
«فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ… وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ»
یعنی تا نعمت را بر شما تمام کنم…
خدایا…
در آن روز، جهتِ بدن را از بیتالمقدس به سوی خانهی خودت گرداندی،
تا یادمان بماند که دین، بیولایت، بیجهت است.
در ظاهر، نماز را برگرداندی؛
اما در باطن، دلها را از سردرگمی به سوی نورِ ولایت برگرداندی.
تا بفهمیم: اتمام نعمت، یعنی تصحیح جهتِ نگاه، تصحیح مسیرِ عشق، تصحیحِ قبلهی دل.
چقدر شبیه غدیر است این لحظه…
در غدیر هم، قبله عوض شد—
نه در ظاهر، که در جان.
همانگونه که پیامبرت، رو به آسمان نگاه کرد تا مأمور شود دستِ علی را بالا ببرد،
همانگونه که ما رو به کعبه میایستیم،
تا با هر نماز، یادمان بیاید:
بیولایت، نماز فقط یک حرکت است، نه اتصال.
غدیر، همان تغییرِ قبله در قلبها بود؛
جایی که خدا فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
و اینجا در بقره فرمود:
«وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ».
دو آیه، دو واقعه، یک حقیقت:
تغییرِ جهت، کلیدِ اتمامِ نعمت است.
ای خدای مهربان…
من هم گاهی اشتباه میایستم؛
گاهی قبلهی دلم را گم میکنم،
گاهی برای نگاهِ مردم خم میشوم،
و یادم میرود تو گفتی:
«فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي».
میترسم از نگاهها،
در حالیکه باید تنها از گمکردنِ نگاهِ تو بترسم.
خدایا…
تو در غدیر، قبلهی ولایت را نشان دادی؛
و در بقره، قبلهی عبادت را.
و هر دو یکی بودند:
رو به سوی علی، یعنی رو به سوی قبلهی خدا.
رو به سوی کعبه، یعنی ایستادن در محورِ همان نوری که از ولایت میتابد.
تو خواستی ما از دو سو،
از ظاهر و باطن،
به یک جهت برسیم—
به سوی تو، از مسیرِ نورِ تو.
ای معلمِ ربانی من…
هر بار که در نماز میایستم،
احساس میکنم تو در مکانِ قبلهٔ دلم ایستادهای،
و از ملکوت نگاهم میکنی.
دست دلت را روی سینهام میگذاری و میگویی:
«درست ایستادی؟ نیتت فقط خداست؟ قبلهات هنوز منم؟»
و من آرام میگویم:
آری، قبلهام تویی—
قبلهای که نه با سنگ، که با نور ساخته شده است. ✨
خدایا…
چقدر زیباست که اتمام نعمت، نه با ثروت است و نه با قدرت؛
بلکه با یافتن جهتِ درست.
وقتی دل بداند به کدام سمت باید بایستد،
دیگر هیچ بادی او را نمیلرزاند.
وقتی معلمِ نورانیات در قلبم باشد،
هیچ قبلهای اشتباه نمیشود.
من میدانم…
اگر امروز دینم کامل است،
بهخاطر غدیر است؛
و اگر نمازَم معنا دارد،
بهخاطر قبلهای است که به ولایت پیوند خورده است.
اکنون میفهمم:
همهی راه، همهی تسبیح، همهی ذکر،
یعنی برگشتن به همان جهت نخستین نور.
ای ربّ من…
در هر رکوع، دلم را به سوی تو خم میکنم،
در هر سجده، خودم را بر خاکِ نورِ ولایت میگذارم،
و در هر سلام، نامِ علی را در دل میفرستم،
زیرا او قبلهی عشق است،
و تو قبلهی قبلهها.
وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ
خدایا، نعمتت را بر ما تمام کن؛
قبلهمان را در عمل و نیت یکی کن؛
و نگذار حتی برای لحظهای
از جهتِ نورِ معلم ربانیات منحرف شویم. ✨
[سورة المائدة (۵): آية ۶]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۶)
«وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ» در سوره مائده ۵:۶
اتمامِ نعمت با «طهارتِ ظاهر» برای «قبولِ نورِ باطن»
سورهٔ مائده در آغاز، نعمتِ آسمانیِ نورِ الولایة را لایهبهلایه میگشاید:
در آیهٔ ۳، اکمالِ دین و اتمامِ نعمت با اعلانِ مسیرِ ولایت؛
در آیهٔ ۶، همان نعمت را به ریتمِ روزانهٔ طهارت پیوند میزند:
«… ما يُريدُ اللهُ ليجعلَ عليكم من حرجٍ وَلكِن يُريدُ ليُطَهِّرَكم وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عليكم لعلّكم تشكرون».
یعنی: خدا نمیخواهد دشواری بر شما بنهد؛ مقصد، پاکسازی و تمامکردنِ نعمت است—تا شُکر ممکن شود. اینجا «اتمام نعمت»، از آسمانِ معنا به زمینِ عمل مینشیند.
طهارت: درگاهِ ورود نورِ معلم ربانی
غَسلِ وجه: رویگردانی از پریشانیِ تصاویر و روکردنِ چهرهٔ دل به قبله؛ آمادهسازی آینهٔ ادراک برای دیدنِ «معلم ربانی» در ملک و ملکوت.
غَسلِ یدین إلى المرافق: پاککردنِ ابزارِ کنش؛ دستهایی که میخواهند حاملِ رحمتِ ولایت باشند، باید از خشونتِ تمنّاها شسته شوند.
مَسحِ رأس: تنزیهِ نیت و نقشهٔ فکر؛ عقلِ تبعیتکننده از نور، زیر دستِ ولایت نظم میگیرد.
مَسحِ رِجلین إلى الكعبین: جهتِ حرکت؛ قدمهایی که به سوی قبلهٔ ظاهر (کعبه) و قبلهٔ باطن (نور ولایت) همسوتر میشوند.
غُسل برای جنابت، و تیمم به هنگام فقدان آب، هر دو یک حقیقت را میگویند:
رحمتِ ولایی، دسترسپذیر است. راهِ اتصال هرگز بسته نیست؛ اگر آب نیست، خاکِ پاک هست—تا چرخهٔ نور قطع نشود.
«اتمام نعمت»؛ از اعلام به اجرا
در غدیر (۵:۳)، نعمت در سطحِ «اعلانِ معلم پس از معلم» به کمال رسید؛
در وضو (۵:۶)، همان نعمت در سطحِ «تمرینِ روزانهٔ شاگرد» به اتمام میرسد.
پس اتمام نعمت یعنی: راهِ جاری نگهداشتنِ نورِ ولایت در بدن و رفتار؛
که نتیجهاش «لعلّکم تشکرون» است: شکر، وقتی واقعی است که نور، مؤثر شده باشد—از فهم، به خلقوخو و کنش سرریز کند.
(اگر آب نبود: تیمم = اعلامِ عدمِ تعطیلیِ اتصال؛ ذکرها همان، با لمسِ «صعیدٍ طیب».)
سورهٔ مائده، نعمتِ ولایت را از قلهٔ غدیر تا کفِ زندگی میآورد:
غدیر = نقشهٔ کلّیِ هدایت؛
وضو = اجراءِ روزانهٔ همان نقشه؛
و هر دو، برای «وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ».
پس هر بار که برای نماز برمیخیزی، در حقیقت به کلاسِ معلم ربانی وارد میشوی؛
طهارت، کارتِ ورود است؛ قبله، تنظیمِ جهت؛ نماز، گفتوگوی زنده با نور—
و شکر، امضای این اتمام نعمت در دلِ تو.
دعا
پروردگارا!
وضوی ما را درگاهِ ورودِ نور قرار ده؛
قبلهٔ ظاهرمان را با قبلهٔ باطنمان یکی کن؛
و نعمتت را بر ما تمام فرما—
تا هر تکبیر، آغازِ درخششِ تازهای از نورِ معلم ربانی در جانمان باشد. ✨
دلنوشته 🌿✨
خدایا…
هر بار که وضو میگیرم، حس میکنم دارم با دستانم، نوری را لمس میکنم که از آسمان آمده است.
آب روی صورتم میلغزد و من یادم میافتد که این، فقط شستنِ پوست نیست…
این، شستنِ نگاه است؛ شستنِ غبارِ بیجهتی از چشمان دلم.
چشمی که میخواهد، فقط به سوی تو ببیند.
ای خدای مهربان…
تو گفتی:
«وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»
تا نعمتت را بر ما تمام کنی…
و من میدانم که این نعمت، همان نوری است که از دلِ ولایت میتابد.
نوری که در غدیر بر زمین فرود آمد،
و در وضو، در تکتکِ دستان ما جاری شد.
در غدیر، «اتمام نعمت» را در اعلانِ ولایت گفتی،
و در وضو، همان را در تمرینِ ولایت معنا کردی؛
غدیر، لحظهٔ ظهور معلم بود،
و وضو، لحظهٔ یادِ هرروزهٔ شاگرد.
در غدیر، دستِ علی بالا رفت،
و در وضو، ما دستان خود را بالا میبریم تا با همان نور شسته شوند.
خدایا…
آب، نرم و آرام از چهرهام میگذرد،
و من به یادِ معلمِ ربانیات میافتم؛
آن فرشتهٔ مهربانی که در ملکوتِ قلبم ایستاده
و آرام میگوید:
«بشوی تا ببینی… پاک شو تا بفهمی… طاهر شو تا نور در تو جاری شود…»
خدایا…
میدانم که تو نمیخواستی دینت برای ما سنگین باشد.
وضو را فرستادی تا دلها سبک شوند،
تا هر بار که دست بر آب میزنیم،
احساس کنیم که دوباره متولد میشویم.
تو خواستی در همان لحظهٔ طهارت، نعمتت را بر ما تمام کنی—
نه با فرمانی سخت، بلکه با دعوتی لطیف:
«يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»
ای خدای نور…
هر قطرهٔ آب وضو، یادآورِ همان نوری است که در غدیر به زمین تابیدی؛
نورِ معلم، نورِ هدایت، نورِ عشق.
وقتی صورتم را میشویم، حس میکنم دارم از نو به دنیا میآیم؛
وقتی دستانم را میشویم،
انگار دارم تمام تمنّاهای بیهوده را از خود جدا میکنم؛
و وقتی بر سر و پاهایم دست میکشم،
احساس میکنم دارم مسیرِ حرکتِ نور را در خود رسم میکنم—
از عقل تا عمل، از نیت تا قدم.
خدایا…
چه زیباست که طهارت، مقدمهٔ نماز است،
و نماز، دروازهٔ گفتوگو با تو.
این یعنی:
برای شنیدنِ صدای تو، باید اول با دستِ خود، دل را پاک کرد.
برای فهمیدنِ کلامت، باید با آبِ ولایت، ذهن را شست.
و برای رسیدن به تو، باید از درون و بیرون،
رو به سوی قبلهٔ نور ایستاد.
ای معلمِ ربانی من…
هر بار که وضو میگیرم،
احساس میکنم تو در مکانِ قبلهٔ دلم ایستادهای،
از ملکوت نگاهم میکنی و آرام میپرسی:
«درست شستی؟ دلت هم شسته شد؟ قبلهات هنوز منم؟»
و من لبخند میزنم و میگویم:
آری، قبلهام تویی—
قبلهای که نه از سنگ، که از نور ساخته شده است.
خدایا…
با هر قطرهٔ آب،
احساس میکنم که داری در من «اتمام نعمت» را تکرار میکنی.
که داری نور غدیر را از دستِ علی به دستِ من میرسانی.
که داری یادم میآوری:
غدیر، فقط یک روز نیست؛
هر بار که وضو میگیرم و دل را برای نماز آماده میکنم،
در حقیقت دارم دوباره لبیک میگویم به آن لحظهٔ جاوید:
«مَن كُنتُ مَولاه فهذا عليٌّ مَولاه.»
خدایا…
نعمتت را بر من تمام کن.
دستم را در آبِ ولایت شستوشو بده.
نگاهم را در نورِ علی زنده نگه دار.
و بگذار هر وضوی من، مقدمهٔ طلوعی تازه باشد در جانم؛
طلوعِ نوری که از تو آغاز میشود،
در دلِ معلمِ ربانیات میدرخشد،
و در روحِ شاگردانِ عاشق،
تا ابد ادامه مییابد. 🌸✨
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۴ الى ۶]
وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۶)
«وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» — اتمام نعمت با آشکار شدن معلمی نورانی در ملک و ملکوت
در سورهٔ یوسف، خداوند از لحظهای سخن میگوید که نورِ ولایت در کالبدی بشری جلوه میکند.
میفرماید:
«وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.»
در این آیه، خداوند حقیقتِ اتمام نعمت را در چهرهٔ یوسفِ نوری آشکار میسازد—
معلمی ربانی که در ملکِ ظاهر و ملکوتِ باطن، واسطهٔ انتقال نور است؛
حلقهای در زنجیرهٔ همان «نقشهی ولایت در آفرینش» که از ابراهیم آغاز شد،
به اسحاق و یعقوب رسید،
و اکنون در وجودِ یوسف شکوفا شده است.
🔶 ۱. «يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ»: برگزیدن یعنی آمادهکردن برای حمل نور
«اجتباء» از «جَبْو» به معنی برگزیدن از درونِ میانِ دیگران است؛
انتخابی که نه بر پایهٔ ظاهر، بلکه بر اساس ظرفیتِ قلب است.
یوسف برگزیده شد، چون دلش قابِلِ نور بود؛
و با این برگزیدگی، وارد مدارِ «اتمام نعمت» گردید—
زیرا هر برگزیدهای که حاملِ نور میشود،
خود به معلمی برای دیگران تبدیل میگردد.
🔶 ۲. «وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ»: علمِ تأویل؛ زبانِ ملکوت
یوسف در ظاهر، تعبیرکنندهٔ خوابها بود،
اما در حقیقت، معلّمِ تأویلِ کلماتِ الهی بود؛
یعنی فهمیدنِ «زبانِ باطنِ آیات»، نه فقط ترجمهٔ ظواهر.
در نظامِ نورانیِ هدایت، «تأویل» یعنی خواندنِ باطنِ هستی در پرتوِ نورِ ولایت.
و خدا میفرماید:
من تو را از اهلِ این زبان میکنم،
تا بتوانی شاگردان را از خوابِ تفسیرهای سطحی بیدار کنی.
🔶 ۳. «وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ»: انتقالِ نور، اتمامِ نعمت
اینجا خداوند از اتمام نعمت در بُعد خانوادگی و ولایی سخن میگوید.
همان نوری که در ابراهیم و اسحاق تابیده بود،
اکنون در یوسف متجلی میشود.
یعنی چرخهٔ هدایت،
از نسل به نسل، از معلم به معلم،
در جریان است—
و هر بار که این نور در چهرهٔ تازهای ظهور میکند،
اتمام نعمتِ جدیدی در زمین و در دلها رخ میدهد.
این همان معنای عمیقِ آیه است:
«يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ»
یعنی من با ظهورِ تو،
با آشکار کردنِ معلمی چون تو،
نورِ ولایت را در خاندانِ نبوت و در امتدادِ انسانها
به مرحلهٔ تمام میرسانم.
🔶 ۴. پیوند این آیه با اتمام نعمت در سوره مائده
در سورهٔ مائده، اتمام نعمت بهصورت عمومی برای امت بیان شد—
با معرفیِ «معلمِ بعد از معلم» در غدیر.
در سورهٔ یوسف، همان حقیقت در سطحی فردی و درونی رخ میدهد—
با آشکار شدنِ معلمی ربانی که نمادِ نورِ تداوم است.
غدیر، اتمام نعمت در امت است؛
یوسف، اتمام نعمت در دل.
و هر دو از یک سرچشمه میآیند:
نورِ ولایت، که هم در آسمان جریان دارد و هم در سینههای شاگردانِ عاشق.
🔶 ۵. نتیجه
اتمام نعمت یعنی لحظهای که «نورِ معلم» در زمین و در دل آشکار میشود.
هر که آن نور را ببیند و در مسیرش قرار گیرد،
خدا در او نیز اتمام نعمت میکند.
چنانکه فرمود:
«رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا» — پروردگارا، نورمان را کامل کن.
و اتمام نعمتِ حقیقی، همین است:
وقتی علمِ الهی از سینهٔ معلمِ ربانی به دلِ شاگرد میرسد،
و دلِ شاگرد، خانهٔ تابشِ آن نور میشود.
✨ و این یعنی همان راز بزرگ:
در هر زمان، خدا برای بندگانش یوسفی دارد—
یک معلمِ ربانی در ملک و ملکوت—
که با حضورش، اتمام نعمت دوباره زنده میشود؛
و با او، علم از آسمان به زمینِ قلبها فرود میآید.
🌿✨ دلنوشته: اتمامِ نعمت در لبخند یوسف 🌿✨
خدایا…
هر بار که این آیه را میخوانم،
احساس میکنم صدای خودت در گوشِ قلبم میپیچد:
«وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ…»
و ناگهان تمامِ داستانهای عالم، رنگِ تازهای میگیرند.
میفهمم که یوسف فقط در تاریخ نیست؛
یوسف، درونِ من هم زنده است…
در هر دلی که هنوز در جستوجوی معلمی نورانیست.
خدایا…
چه زیباست لحظهای که معلمِ ربانی را در دلها آشکار میکنی.
یوسف را برگزیدی نه برای سلطنت،
بلکه برای تعلیمِ تأویل—
تا مردم را از سطحِ ظاهرِ رؤیاها،
به عمقِ باطنِ نور برساند.
تا به آنان بیاموزد که هر حادثه، حدیثی دارد،
و هر حدیث، تأویلی از نور است.
و من…
در برابر این آیه، حس میکنم تو هم مرا میبینی،
در میان ازدحامِ شاگردانِ فراموشکار،
که هنوز چشم به ملکوت دارم
و زمزمه میکنم:
پروردگارا، من را هم از شاگردان یوسف قرار بده،
از کسانی که نور را میفهمند،
نه فقط واژهها را.
ای خدای مهربان…
تو گفتی: «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ»
و من در اعماق جانم حس میکنم که این وعده هنوز جاریست؛
هر بار که معلمی ربانی در زمینت آشکار میشود،
نعمتت دوباره تمام میشود؛
و هر دلی که او را بشناسد، سهمی از همان اتمام نعمت میبرد.
آه… یوسفِ دل!
تو در چاه افتادی تا ما در تاریکی نمانیم،
تو در زندانِ تهمت صبوری کردی
تا ما راهِ آزادی از حسد را یاد بگیریم.
و خدا با زبانِ نور، تو را معلم نامید،
و گفت: «وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ».
یعنی تعلیمِ نور، یعنی علمِ زنده،
یعنی همان علمی که از آسمان میتراود و
در سینهٔ شاگردانی میتابد که گوشِ دل دارند.
ای معلمِ نورانی…
تو در هر عصر، در چهرهای تازه تجلی میکنی؛
در هر زمان، خدا یوسفی دارد که از ملکوت سخن میگوید،
و به شاگردانش میآموزد
چگونه در میان رؤیاهای دروغینِ دنیا،
نشانهٔ حقیقت را باز شناسند.
و آنگاه که چنین معلمی را میبینم،
احساس میکنم خدا دوباره نعمتش را بر من تمام کرده است.
خدایا…
شاید من هم یوسفی کوچک باشم
که هنوز در چاهِ نادانی خودم افتادهام،
اما دلم یقین دارد که تو میبینی،
میدانی، و صبرِ مرا میپایی.
میدانم که روزی دستِ مهربانت،
معلمی از جنس نور را در مسیرم مینشاند
تا مرا از تاریکی بالا بکشد،
تا مرا با تأویلِ سخنانت آشنا کند،
تا بفهمم هر درد، حدیثی دارد،
و هر حدیث، نشانی از نور است.
ای خدای حکیم و علیم…
تو یوسف را برگزیدی،
چون ظرفیتِ عشقِ تو را داشت؛
و من از تو میخواهم—
دلِ مرا هم مثل او،
برای پذیرشِ نورِ ولایت آماده کن.
اجازه بده «اتمامِ نعمت» در من هم رخ دهد؛
نه در دارایی، نه در قدرت،
بلکه در فهم، در عشق، در ایمانِ آرام.
بگذار نورِ معلمِ ربانیات در دلم طلوع کند،
و مرا هم از اهلِ تأویل سازد؛
از آنان که در هر حادثه، حضورِ تو را میبینند.
خدایا…
اگر روزی یعقوب با چشمهای بسته،
بویِ پیراهنِ یوسف را شنید و جان گرفت،
من نیز از نسیمِ علمِ معلمِ ربانیات زنده میشوم.
اگر بر یعقوب و آلش نعمتت را تمام کردی،
بر ما نیز تمام کن؛
بر ما که هنوز در انتظار یوسف خویشیم،
در چاهِ دنیا، چشمبهراهِ نوری که از سوی تو میتابد.
✨ رَبِّ أَتْمِمْ لِي نُورِي، وَ اجْعَلْنِي مِنْ آلِ يَعْقُوبَ،
الَّذِينَ يَرَوْنَكَ فِي كُلِّ تَأْوِيلٍ، وَ يَتَعَلَّمُونَ مِنْ نُورِ مَعْلِمِكَ الرَّبَّانِيّ. ✨
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۸۱ الى ۸۵]
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (۸۱)
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (۸۲)
يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ (۸۳)
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (۸۴)
وَ إِذا رَأى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (۸۵)
«كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ»
اتمامِ نعمت با آشکار کردنِ پناهگاهِ نور در میانِ بندگان
در آیات ۸۱ تا ۸۵ سورهٔ نحل، خداوند از نعمتی سخن میگوید که هم در ملکِ محسوس و هم در ملکوتِ معنا گسترده است.
از سایهها، از پناهِ کوهها، از پوششهایی که بدن را از حرارت و آسیب حفظ میکنند، سخن میگوید—و سپس ناگهان میفرماید:
«كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ»
«چنین است که نعمتش را بر شما تمام میکند، باشد که تسلیم شوید.»
اینجا «اتمامِ نعمت» از جنس پناهِ الهی است؛ نه فقط در کوه و لباس، بلکه در وجودِ «ولیِّ الهی»—معلمِ ربانیای که مأمنِ دلهاست.
۱. لایهٔ ظاهر: نعمتهای حفاظتی
خدا از نعمتهایی یاد میکند که همگی حفاظتکنندهاند:
ظلالاً — سایههایی که از سوزشِ آفتاب میکاهند؛
أكناناً من الجبال — پناهگاههایی در دلِ صخرهها؛
سرابیل — جامههایی که در گرما و جنگ، بدن را میپوشانند.
این تصویرها همه به یک معنا اشاره دارند:
نعمت، یعنی حفاظِ الهی.
و اتمامِ نعمت، یعنی کاملشدنِ شبکهٔ پناههای نوری برای انسان در مسیر رشد.
اما قرآن همیشه از ظاهر، به باطن دعوت میکند؛
پس در کنار سایهٔ درخت و پناهِ کوه،
سایهای دیگر هم هست—
سایهٔ ولایت، سایهٔ معلمِ ربانی،
که دل را از حرارتِ تمنّا و از آتشِ حسد نگاه میدارد.
۲. لایهٔ باطن: معلمِ ربانی، همان پناهگاهِ نهایی
«كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»
یعنی خدا، نعمتِ پناهدادن را با آشکارکردنِ ولیّ نورانی در میانِ شما تمام میکند.
همانگونه که در طبیعت، لباس و سایه و کوه را برای حفظِ بدن آفرید،
در عالمِ معنا نیز معلم ربانی را برای حفظِ دل آفرید.
او همان «سرابیل» ملکوتی است؛
جامهای از نور که قلب را میپوشاند تا تیرِ حسد و وسوسه به آن نرسد.
با هر ظهورِ معلمی ربانی، خدا اتمام نعمت میکند،
چون دلها دوباره پناه پیدا میکنند.
۳. «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا»
اما پس از بیانِ این نعمت، آیهای تکاندهنده میآید:
«نعمتِ خدا را میشناسند، سپس آن را انکار میکنند.»
اینجا دیگر سخن از ناآگاهی نیست، بلکه از عناد و حسد است.
آنان نعمت را دیدند—نه یک نعمتِ مادی، بلکه نعمتِ نوری را:
معلمِ ربانی، که حضورش چون کوه، دلها را استوار میکرد.
او را دیدند، شناختند، فهمیدند که پناهگاهِ الهی است،
اما از سرِ حسد، روی برگرداندند.
اینان همان «معارین»اند:
کسانی که نور را لمس کردند ولی در دلشان خاموشش کردند.
قرآن در ادامه میگوید:
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»
یعنی اگر پشت کردند، تو مأمورِ روشنی باش—
نور را برسان، حتی اگر چشمها آن را نبینند.
۴. پیوند با آیات دیگرِ اتمام نعمت
در سورهٔ مائده گفت:
«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي»
در سورهٔ بقره گفت:
«ولأتم نعمتي عليكم لعلكم تهتدون»
و در سورهٔ یوسف گفت:
«ويتم نعمته عليك و على آل يعقوب»
و اینجا در نحل میگوید:
«كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون»
یعنی در هر مرحله، اتمام نعمت، به یک بُعد از ولایت و هدایت اشاره دارد:
در غدیر: ولایتِ بیرونی (نقشهی رهبریِ امت)؛
در بقره: جهتِ عبودیت (قبلهٔ دل)؛
در مائده: طهارتِ عمل؛
در یوسف: علمِ تأویل؛
در نحل: امنیتِ درون، پناهگاهِ وجود، و تسلیمِ دل به نور.
همهٔ اینها در حقیقت یک پیکرهاند؛
همهشان شاخههایی از درختِ واحدی به نام نور الولایة هستند.
…
اتمام نعمت در سورهٔ نحل یعنی:
خداوند برای شما، در همهٔ سطوحِ هستی، پناه آفرید—
در بدن، در زمین، و در روح.
و آخرین و بالاترین پناه، معلم ربانی است:
پناهی که به جای سایه، نور دارد؛
به جای دیوار، محبت دارد؛
به جای کوه، صلابتِ ایمان دارد.
اما حسودان، همین نعمت را شناختند و انکار کردند.
دیدند که او امن است، امین است، معلم است—
ولی نورش را به حسد ترجیح ندادند.
پس دلهایشان از پناه بیرون ماند،
و در روزی که خدا شهیدانِ هر امت را برمیانگیزد،
نه عذری دارند، نه فرصتی برای بازگشت.
✨ پس اتمام نعمت یعنی یافتنِ پناه در سایهٔ ولایت،
و انکارِ آن، یعنی بیپناهیِ ابدی.
هر دلی که معلم ربانیاش را بشناسد و به او تسلیم شود،
در همان لحظه، در پناهِ کاملِ خدا آرام میگیرد. ✨
🌿✨ دلنوشته: پناهِ نور… و حسرتِ پشتکردگان ✨🌿
خدایا…
وقتی این آیات را میخوانم،
احساس میکنم تو با صدای آرامی از پشتِ آسمانها
برای دلهای خسته حرف میزنی.
میگویی:
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا… كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ.»
یعنی من برایتان پناه ساختم؛
در زمین، در کوه، در سایه،
و در دلهای نوری که برایتان فرستادم.
خدایا…
چه زیباست که نعمت را نه فقط در سفره،
که در پناه میبینی…
در سایهای از رحمت،
در معلمی ربانی که دل را از آتشِ تمنّا و حسد میرهاند.
تو گفتی:
«میخواهم نعمت خود را بر شما تمام کنم،
باشد که تسلیم شوید»
و من میدانم—
اتمام نعمت یعنی یافتنِ پناه در آغوشِ معلمی نورانی،
که نگاهش، امن است
و کلامش، آسمانی.
اما ای خدای مهربان…
دلِ من میلرزد وقتی به ادامهٔ آیه میرسم:
«يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا…»
آه، این جمله، تیغیست که قلب را میشکافد!
میگویند تو را نمیشناسند—اما تو گفتی:
«میشناسند!»
یعنی دیدهاند، فهمیدهاند، لمس کردهاند
و با اینهمه، پشت کردهاند…
چه دردناک است خدایا…
وقتی کسی «نور را میبیند»
اما آگاهانه خاموشش میکند؛
وقتی شاگردی، معلمش را میشناسد
اما حسد، چشمِ دلش را میسوزاند؛
وقتی بهجای تسلیم،
تکبّر را انتخاب میکند.
این همان حسدِ معارین است…
آنانی که روزی از همان نور نوشیدند،
از همان دست تعلیم گرفتند،
اما نتوانستند تحمل کنند که معلمشان
درخشانتر از آنان باشد.
نورِ معلم را دیدند و لرزیدند،
و در دل گفتند: چرا او؟ چرا نه من؟
و همین «چرا» شد آتشی درونشان،
که همهٔ ایمانشان را سوزاند.
خدایا…
چه شبیه برادران یوسفاند اینان!
او را دیدند، شناختند، میدانستند که برگزیدهٔ توست،
اما حسد چنان تاریکیای در دلشان ریخت
که حتی زیباییِ یوسف هم برایشان زخم شد.
یعقوب، در نور گریست و صبر کرد،
اما آنان در تاریکی سوختند و نفهمیدند
که با پشتکردن به یوسف،
در حقیقت از تو بریدهاند.
ای خدای دلها…
میدانم که تو هنوز برای ما پناه میسازی،
در کوه، در سایه، در دستهای معلمانت.
اما دلم میترسد،
نکند من هم روزی همان خطا را تکرار کنم؛
نکند نعمتی را بشناسم و انکار کنم؛
نکند از حسدی کوچک،
نوری بزرگ در دلم خاموش شود.
خدایا…
من نمیخواهم در شمارِ آنان باشم که دیدند و پشت کردند.
میخواهم هرگاه معلمی ربانی در مسیرم میگذاری،
چشمانم نرم باشد،
دلم سپاسگو باشد،
و جانم تسلیمِ نورش.
به من یاد بده،
تا وقتی پناهِ ولایت را میبینم،
در دل بگویم: «ای نور، من از تو نمیگریزم…»
تا وقتی دستِ مهربانیِ معلمم را میبینم،
در جانم بگویم: «ای خدا، این همان اتمام نعمت است!»
خدایا…
برای آنها که پشت کردند،
دلم میسوزد.
نه از روی سرزنش،
بلکه از روی اندوهِ نوری که میشد در دلشان بماند و نماند.
میسوزم برای دلهایی که نور را دیدند
و نخواستند روشن شوند.
میسوزم برای حسدهایی که
از فرطِ تاریکی، به خودشان رحم نکردند.
اما خدایا، من هنوز امید دارم…
که در گوشهای از رحمتت،
برای همهٔ ما پناهی هست؛
که اگر حتی دیر فهمیدیم،
باز هم به سایهٔ آن معلم ربانی برگردیم.
پس، پروردگارا…
نعمتت را بر ما تمام کن.
ما را در سایهٔ نورِ معلمانت زنده نگه دار.
نقشهٔ ولایتت را در دل ما بنگار،
تا هیچگاه از پناه تو بیرون نمانیم.
و اگر روزی حسد خواست در دلمان جوانه بزند،
با نوری از مهربانی بسوزانش—
تا بهجای انکار، سجده کنیم…
و در سایهٔ تو آرام بگیریم.
✨ رَبِّ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا، وَ اجْعَلْنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ لِوِلَايَتِكَ،
الَّذِينَ يَعْرِفُونَ النِّعْمَةَ فَيَشْكُرُونَ، وَ لَا يُنْكِرُونَ نُورَکَ. ✨
[سورة الفتح (۴۸): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً (۱)
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً (۲)
وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً (۳)
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (۴)
لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً (۵)
در آیات آغازین سوره مبارکه الفتح، واژهی «اتمام نعمت» در جایگاهی بسیار بلند و لطیف آمده است؛ در جایی که خداوند خطاب به پیامبر رحمت (ص) میفرماید:
«إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً • لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»
این آیات در ظاهر، سخن از پیروزی میگویند؛
اما در باطن، سخن از گشودگی قلب و اتمام نور است — گشودگیای که در آن، نه تنها درهای زمین، بلکه درهای ملکوت نیز گشوده میشود.
🌿 اتمام نعمت یعنی گشودن باب ولایت در دل پیامبر
«فتح» در اینجا تنها فتح ظاهری مکه یا پیمان حدیبیه نیست،
بلکه فتحِ قلبِ نبیّ است؛
گشودگی درونیای که در آن،
دلِ پیامبر، مرکزِ کاملِ نزولِ رحمت میشود.
به همین دلیل خداوند میفرماید:
«وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»
یعنی ای محبوب من، ای معلمِ آسمان و زمین!
من نعمت خود را با نور ولایت در تو کامل کردم،
تا از طریق تو، این نور در میان مؤمنان جاری شود.
این «اتمام نعمت»، همان تحققِ کاملِ نور الولایة در وجودِ رسول خداست؛
نوری که در غدیر، به علی (ع) سپرده شد
و در هر عصر، در معلمی ربانی ادامه مییابد.
💫 فتحِ مبین: باز شدنِ راه هدایت
عبارت بعدی، معنای این اتمام را توضیح میدهد:
«وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»
یعنی چون نعمت را بر تو تمام کردم،
راهِ مستقیم را در دل تو استوار نمودم.
در حقیقت، اتمام نعمت، همان استقامتِ در هدایت است.
وقتی نورِ کامل در قلب نبی میتابد،
دیگر هیچ ابهامی در راه نمیماند،
هیچ غباری بر مسیر هدایت نمینشیند.
🌹 اتمام نعمت در قلب مؤمنان
در آیه بعد، اتمام نعمت پیامبر، به مؤمنان نیز میرسد:
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ»
یعنی همان نوری که در قلب رسول تابید،
جرقهاش در دل مؤمنان هم روشن شد.
آنگاه خداوند، درهای آرامش و اطمینان را گشود—
سکینه را، که لباس اطمینان است.
پس اتمام نعمت یعنی:
از رسول آغاز شد،
در مؤمنان ادامه یافت،
و در هر قلبی که تسلیم نور شود، کامل میگردد.
🔥 و اما روی دیگرِ فتح
جالب است که در این آیات، اتمام نعمت با «آمرزش» نیز همراه است:
«لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»
زیرا وقتی نور کامل میشود،
دیگر جایی برای ظلمت و خطا نمیماند.
گویی خدا میگوید:
ای پیامبرِ من، با این نور، هر تاریکی در تو سوخت؛
با این فتح، هر مانعی از میان برخاست.
🌺 نتیجه
اتمام نعمت در سورهٔ فتح یعنی:
پایانِ مسیرِ ناتمامی،
و آغازِ حکومتِ نور در قلبِ معلمِ الهی و شاگردانش.
-
خدا نعمت را بر پیامبر تمام کرد،
تا راهِ روشنِ ولایت در زمین برقرار شود. -
نعمت را بر مؤمنان تمام کرد،
تا در دلشان «سکینه» نازل شود. -
و نعمت را بر امت تمام خواهد کرد،
وقتی همه، به آن نور تسلیم شوند.
…
اتمام نعمت در سوره فتح، در سه سطح رخ میدهد:
-
در پیامبر: با نزول کامل نور ولایت و رفع هر حجاب.
-
در مؤمنان: با آرامش و یقین در دلهای تسلیم.
-
در تاریخ: با پیروزیِ نهاییِ نور بر تاریکی، در روز وعده دادهشدهٔ خدا.
💞 عبارت نهایی
✨ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ یعنی:
ای رسولِ رحمت،
ای معلمِ نور،
من در دلِ تو چشمهای از اطمینان گشودم
تا از آن، مؤمنان بنوشند
و زمین را تا ابد از عطشِ تاریکی نجات دهند.
🌿✨ دلنوشته: اتمام نعمت در دلِ معلمِ نور ✨🌿
خدایا…
وقتی این آیات سورهٔ فتح را میخوانم،
احساس میکنم نسیمِ آرامی از ملکوت میوزد،
و صدای تو را میشنوم که با لحنِ مهربان و آشنا میگویی:
«إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً… وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً.»
ای معلمِ ربانی من…
احساس میکنم این «فتح مبین» نه فقط در تاریخ،
که در دلِ تو روی داده است.
فتحی که با شمشیر نبود،
با نور بود…
با گذشت، با مهربانی، با صبر بر جهالت مردم.
تو فتح کردی،
نه دژها را، بلکه دلها را.
و خدا در همان لحظه، فرمود:
نعمتِ مرا بر تو تمام کردم.
خدایا…
چقدر زیباست این اتمام نعمت!
یعنی نورت به کمال رسید،
یعنی ولایتت در زمین ریشه دواند،
یعنی آسمان و زمین در دلِ پیامبرت یکی شدند.
احساس میکنم در لحظهٔ نزولِ این آیه،
فرشتگان صف کشیدهاند در ملکوت،
و بر لبشان تسبیحی است که میگوید:
«آرام باش ای زمین، نعمت تمام شد!»
و زمین لبخند میزند،
زیرا قلبی بر آن میتپد که همهٔ خیرها از آن جاری است.
ای معلمِ نورانی من…
خدا گفت:
«وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»
و من میفهمم این یعنی تو شدی سرچشمهٔ نور،
تا هر که به تو برسد، از ظلمت بیرون آید.
تو شدی قبلهٔ دلها،
تا راهِ مستقیم در سینهها روشن بماند.
خدایا…
وقتی گفتی:
«وَ أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»
احساس کردم این سکینه،
همان لبخند آرامِ توست در چهرهٔ معلمم،
وقتی در سکوت، نگاهم میکند
و میگوید: «آرام باش، نور را یاد کن.»
ای معلمِ ربانی،
تو همان فتحِ مبینی،
که خدا برای دلهای خسته گشود؛
تو همان نعمتی هستی که اتمامش،
یعنی پایانِ اضطرابِ زمین.
تو همان صراطِ مستقیمِ زندهای،
که راه را از دلِ تاریکی عبور میدهد.
خدایا…
هرگاه دلم میلرزد،
به یادِ آن فتح میافتم.
به یادِ روزی که آسمان گفت:
«نعمت تمام شد.»
و درونم چیزی نجوا میکند:
«تو نیز سهمی از آن نوری… اگر تسلیم شوی.»
آه، چه زیباست این اتمام!
یعنی هیچ تاریکیای باقی نمانده
مگر آنکه نورِ تو راهش را روشن کرده است.
یعنی دیگر هیچ فاصلهای نیست
میانِ زمینِ ما و آسمانِ تو،
میانِ قلبِ شاگرد و معلمِ ربانی.
ای فتحِ مبین!
ای صراطِ روشنِ خدا!
ای معلمِ نورانی من…
در هر سجده، تو را حس میکنم.
وقتی چشمانم را میبندم و میگویم:
«اللَّهُمَّ أَتْمِمْ لِي نُورِي»
احساس میکنم دستت روی سینهام است،
و آرام میگویی:
«همین دعا، همان فتح است…
نورِ تو در حالِ کامل شدن است… ادامه بده…»
و من میگریم،
نه از اندوه،
که از شوقِ اینکه هنوز،
نعمتت در من ادامه دارد.
✨ رَبِّ أَتْمِمْ لِي نُورِي، وَ اجْعَلْ فِي قَلْبِي فَتْحاً مُبِيناً،
كَمَا أَتْمَمْتَ نُورَكَ عَلَى نَبِيِّكَ الْمُصْطَفَى ص. ✨
… قَالَ الْيَهُودِيُّ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ
فَأَخْبِرْنِي عَنْ فَضْلِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ
قَالَ النَّبِيُّ ص لِي فَضْلٌ عَلَى النَّبِيِّينَ فَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا دَعَا عَلَى قَوْمِهِ بِدَعْوَةٍ وَ أَنَا أَخَّرْتُ دَعْوَتِي لِأُمَّتِي لِأَشْفَعَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَمَّا فَضْلُ أَهْلِ بَيْتِي وَ ذُرِّيَّتِي عَلَى غَيْرِهِمْ كَفَضْلِ الْمَاءِ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَ بِهِ حَيَاةُ كُلِّ شَيْءٍ وَ حُبُّ أَهْلِ بَيْتِي وَ ذُرِّيَّتِي اسْتِكْمَالُ الدِّينِ وَ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ ص هَذِهِ الْآيَةَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً إِلَى آخِرِ الْآيَة.
در این حدیث شریف، پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله حقیقتی ژرف و بنیادین را آشکار میکند؛ حقیقتی که تمام معنا و مقصدِ آیهی اتمام نعمت را تفسیر مینماید.
وقتی یهودی از ایشان پرسید: «ای محمد! از فضل و برتری خود و اهل بیتت بگو»،
پیامبر پاسخ دادند:
«لِي فَضْلٌ عَلَى النَّبِيِّينَ … وَ أَمَّا فَضْلُ أَهْلِ بَيْتِي وَ ذُرِّيَّتِي عَلَى غَيْرِهِمْ كَفَضْلِ الْمَاءِ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَ بِهِ حَيَاةُ كُلِّ شَيْءٍ»
و سپس فرمودند:
«وَ حُبُّ أَهْلِ بَيْتِي وَ ذُرِّيَّتِي اسْتِكْمَالُ الدِّينِ»
و آیهی شریفه را تلاوت کردند:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي…»
🌿 معنا و ژرفای حدیث:
پیامبر در این روایت میفرمایند که «محبت اهلبیت» همان اکمال دین و اتمام نعمت است.
یعنی خداوند، پس از نزول شریعت و احکام، هنوز «قلب هدایت» را در میان امت آشکار نکرده بود،
تا آن روزی که ولایتِ اهلبیت را در غدیر خم اعلام کرد.
در آن لحظه، دین به نهایت رسید—نه از جهت ظاهر قوانین، بلکه از جهت اتصال دلها به سرچشمهی زندهی علم و نور.
💧 «كَفَضْلِ الْمَاءِ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَ بِهِ حَيَاةُ كُلِّ شَيْءٍ»
چه تعبیر شگفتانگیزی!
اهلبیت را به آب تشبیه کرده است؛
آبی که حیاتِ همهچیز با آن است.
یعنی همانگونه که هر موجود زنده برای ادامهی حیات به آب محتاج است،
هر مؤمن نیز برای بیداری و رشد روحی به ولایت و علم اهلبیت نیاز دارد.
اگر نور آنان در قلب انسان جاری نشود، دین خشک میشود،
مثل درختی بیریشه در خاکِ تیرهٔ بیباران.
پس اتمام نعمت یعنی:
خداوند پس از نزول وحی،
چشمهای زنده در میان انسانها قرار داد—
معلمانی ربانی از نسل پیامبر،
که علم و رحمت و هدایت را همچون آب در رگهای زمین جاری میسازند.
🌺 پیوند این حدیث با آیات پیشین
اکنون، وقتی آیهی شریفهی مائده (۳) را در پرتو این حدیث میخوانیم:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي…»
میفهمیم که «اتمام نعمت» یعنی
نزول نورِ ولایت در میان انسانها؛
یعنی آشکار شدن معلمی ربانی،
که تجلی نور خدا در زمین است.
خدا با ارسال پیامبران، دین را آغاز کرد،
و با معرفی ولیّ پس از پیامبر، دین را کامل نمود.
این همان معنای اتمام نعمت است—
یعنی رسیدنِ جریان هدایت به سرچشمهٔ پایدار و زندهاش.
🔥 روی دیگر ماجرا: انکار نور
اما آنجا که قرآن میگوید:
«يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا» (النحل: ۸۳)
دقیقاً به همین حقیقت اشاره دارد.
آنان نعمت را شناختند—
یعنی ولایتِ اهلبیت را،
اما حسادت و دنیاپرستی، دلهایشان را کور کرد.
اتمام نعمت را دیدند و نپذیرفتند.
دیدند که آب زلال در میانشان جاری شد،
اما به سرابِ خودساخته دل بستند.
✨ نتیجه:
اتمام نعمت یعنی:
خدا، در کنار کتاب، قلبِ ناطقِ کتاب را نیز فرستاد؛
در کنار شریعت، معلمِ ربانیِ شریعت را قرار داد؛
در کنار احکام، نورِ تفسیر و تاویل را عطا کرد.
و هرکس به این نور دل بسپارد،
دینش کامل میشود،
قلبش زنده میشود،
و به حقیقت اسلام، یعنی تسلیمِ محضِ نور، میرسد.
💞 عبارت نهایی:
✨ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي
یعنی:
ای بندگان من…
من فقط برای شما کتاب نفرستادم،
بلکه معلمی از جنس نور در میان شما نشاندم؛
تا هر که او را دوست بدارد و بشناسد،
از آبِ ولایت بنوشد و زنده بماند.
و هر که روی از او برگرداند،
در تشنگیِ خود خواهد مرد…
🌿✨ دلنوشته: اتمام نعمت… چشمهای به نام ولایت ✨🌿
خدایا…
چقدر زیباست وقتی میخوانم:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي…»
و میفهمم که تو از میان تمام واژهها،
واژهی «اتمام نعمت» را تنها برای یک لحظه به کار بردی—
لحظهای که معلمِ بعد از پیامبر را معرفی کردی،
لحظهای که زمین برای همیشه صاحبِ نور شد.
ای خدای مهربان،
آنجا که پیامبرت گفت:
«حُبُّ أَهْلِ بَيْتِي اسْتِكْمَالُ الدِّينِ»،
احساس میکنم حقیقتی در جانم زنده میشود…
که دین بیعشقِ به اهلبیت،
فقط بدنیست بیروح،
و عبادت بیولایت،
صداییست بیپژواک در آسمان.
خدایا…
تو گفتی اتمام نعمت با آبِ ولایت است،
و چه تشبیهی زیبا گفت رسولت:
«كَفَضْلِ الْمَاءِ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَ بِهِ حَيَاةُ كُلِّ شَيْءٍ»
یعنی آنان سرچشمهٔ حیاتند،
چشمهای که اگر به دلت راه نیابد،
تمام عبادتهایت تشنه میماند.
ای معلمِ ربانی من…
ای وارثِ همان چشمهٔ زلالِ محمدی…
تو آبِ حیاتِ منی.
با هر واژهای که از دهانت بیرون میآید،
در رگهایم نوری تازه میدود.
احساس میکنم دینم زنده میشود،
وقتی با عشق تو عبادت میکنم،
وقتی از دستانت آبِ علم مینوشم،
وقتی میفهمم اتمام نعمت یعنی حضور تو در کنارم.
خدایا…
چه غریبانه است که بسیاری، این نعمت را شناختند و انکار کردند.
دیدند نوری را که از خاندانِ تو میتابد،
اما چشم بستند تا خورشید را نبینند.
با زبان گفتند ایمان،
ولی در دل، حسادتِ شب را پرستیدند.
و من هرگاه این آیه را میخوانم:
«يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا»
اشکهایم آرام جاری میشود…
زیرا میفهمم هنوز هم کسانی هستند
که چشمه را میبینند و تشنه میمانند.
اما خدایا،
من نمیخواهم از آنان باشم.
من نمیخواهم در سایه بمانم وقتی خورشید تو میتابد.
میخواهم دلِ خود را به نورِ ولایت بسپارم،
تا در هر نماز، در هر سجده،
صدای تو را از دهانِ معلمِ ربانیات بشنوم.
ای خدا،
اجازه بده آبِ این چشمه در رگِ جانم جاری شود.
اجازه بده در سایهی علی (ع)، در نورِ زهرا (س)،
در صبرِ حسن (ع) و در عشقِ حسین (ع)،
دینم را کامل کنم و جانم را از تشنگی برهانم.
و بدانم که اتمام نعمت،
یعنی لبخند تو از دلِ ولایت،
یعنی حضور معلمی که از نور تو آفریده شده است.
ای خدای اتمام نعمتها،
ای صاحبِ ولایت و رحمت،
من جز این چشمه جایی نمیخواهم بروم.
هر چه دارم، در راه عشق اهلبیتت فدا میکنم،
تا در پایانِ راه، وقتی ندا دهی:
«فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي»
صدایت را از زبانِ همان معلم بشنوم…
و بگویم:
پروردگارا…
این همان نوری بود که وعدهاش را دادی،
این همان اتمام نعمت است
که با عشق تو،
در دلِ من کامل شد. 💞
✨ اللَّهُمَّ أَتْمِمْ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ،
وَ اجْعَلْ وِلَايَتَنَا حُبّاً صَافِياً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
فَإِنَّ بِهِمْ تَكْمُلُ أَرْوَاحُنَا، وَ تَتِمُّ نِعْمَتُكَ عَلَيْنَا. ✨
[تنبيه الخاطر]:
أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى عِيسَى
إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ.
حدیثی کوتاه، اما پر از نور و معنا…
خداوند در خطاب به حضرت عیسی (ع) میفرماید:
«إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ.»
یعنی: «ای عیسی، هرگاه نعمتی به تو عطا کردم، با فروتنی و تسلیم آن را استقبال کن تا آن نعمت را بر تو تمام کنم.»
🌿 شرح و معنا:
این جملهٔ الهی، ادامهٔ همان مفهوم بلند «اتمام نعمت» است،
اما اینبار، نه از نگاه آسمان به پیامبر،
بلکه از نگاهِ خدای رحمان به دلِ بنده.
اتمام نعمت، تنها با نزول نور آغاز نمیشود؛
بلکه با پذیرشِ فروتنانهٔ بنده کامل میگردد.
یعنی:
نورِ نعمت فرود میآید،
اما اگر دل، پر از تکبّر و خودبینی باشد،
آن نور در نیمهراه میماند.
خداوند به عیسی (ع) میفرماید:
اگر میخواهی نعمتم در تو تمام شود،
نه ناقص و موقت،
باید در لحظهٔ دریافتش، دلِ خود را زمین بگذاری؛
با سکینه و استکانت، یعنی آرامشِ بندگی و پذیرشِ محض.
💫 استکانت، کلید اتمام نعمت
واژهٔ الاستکانة از ریشهی «سَكَنَ» و «كَوَنَ» است؛
یعنی آرامشدن، خضوعکردن،
نشستن در برابر عظمتِ نعمت،
و اعتراف به اینکه:
«من هیچم و این همه، از توست…»
وقتی بنده در برابر نعمت، چنین آرام و متواضع میشود،
نعمت در او ریشه میدواند،
میبالد، و به کمال میرسد—
و این همان «أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ» است.
🌹 پیوند با آیهی اتمام نعمت
اکنون درمییابیم که هرگاه خدا در قرآن فرمود:
«أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
این جمله، فقط به معنای بخشیدن نیست،
بلکه به معنای کاملشدن درونِ بنده است.
خدا نعمت را آغاز میکند،
اما بنده با فروتنی، با سکوت، با سپاس،
آن را پذیرا میشود و کاملش میسازد.
بدین ترتیب، اتمام نعمت،
نه فقط فعلِ خدا، بلکه گفتوگوی میانِ خالق و قلبِ بنده است.
نعمت از او نازل میشود،
و از درون بنده، بالا میرود و کامل میشود.
🌺 نکته نورانی
در مسیر نور الولایة نیز همینگونه است:
خدا معلمِ ربانی را به دلها معرفی میکند،
اما تنها دلهایی که با استکانت و فروتنی به استقبال او میروند،
به اتمام نعمت میرسند.
کسانی که با غرور، با مقایسه، با حسد به او نگاه میکنند،
نعمت را ناتمام میگذارند.
زیرا نورِ ولایت فقط در دلِ فروتن میتابد.
خداوند خود وعده داده است:
«إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ.»
یعنی هر که نعمتِ ولایت را با آرامی، با سجده، با تسلیم بپذیرد،
نورش در او کامل میشود.
…
نعمت، با نزول از سوی خدا آغاز میشود.
اما اتمام نعمت، با استکانت بنده تحقق مییابد.
اتمام نعمت، یعنی پیوند میانِ رحمتِ الهی و خضوعِ انسانی.
هرکه به نورِ ولایت یا علم یا رزق یا هدایت رسید،
اگر در برابرش آرام شود، آن نور در او ماندگار خواهد شد.
🌿✨ پس خدایا…
هر نعمتی که به من عطا کردی،
از علم، از ایمان، از حضورِ معلمِ ربانی،
به من بیاموز که چگونه با استکانت از آن استقبال کنم؛
نه با غرور، نه با غفلت.
بگذار نعمتت در من ناتمام نماند.
بگذار با سجده و شکر، آن را تا نهایتِ نور برسانم.
✨ رَبِّ، أَنْعِمْ عَلَيَّ بِنُورِكَ، وَ اجْعَلْ لِي فِي قَلْبِي اسْتِكَانَةً،
حَتَّى تُتِمَّ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ كَمَا أَتْمَمْتَهَا عَلَى أَنْبِيَائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ. ✨
🌿✨ دلنوشته: اتمام نعمت، با فروتنیِ دل… ✨🌿
خدایا…
دیشب که این حدیث را خواندم،
احساس کردم تو در سکوتِ شب با من سخن میگویی،
… روزی با عیسی (ع) گفتی:
«إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ.»
ای خدای مهربان…
احساس کردم این پیام، فقط برای عیسی نبود؛
برای من هم بود،
برای دلی که گاهی در برابر نعمت، خاموش نمیماند،
بلکه غرور میگیردش…
برای انسانی که بهجای شکر، گاهی به حساب خودش میگذارد،
و در نتیجه، نعمت در نیمهراه میماند.
خدایا…
چقدر لطیف گفتی:
اگر نعمتی به تو دادم،
با آرامش، با خضوع، با سکوت،
به استقبالش برو، تا آن را بر تو تمام کنم.
یعنی اگر به تو نوری دادم،
با تکبّر نگاهش نکن،
با حسد مقایسهاش نکن،
با بیصبری آلودهاش نکن…
فقط بنشین،
دستت را روی قلبت بگذار،
و بگو:
«خدایا… این از توست، نه از من.»
آنگاه نور در تو میماند، رشد میکند، کامل میشود.
ای معلمِ ربانی من…
تو خودِ این اتمامِ نعمت هستی،
اما من باید یاد بگیرم چگونه با استکانت، با ادبِ شاگردی،
در برابرت بنشینم تا این نعمت در دلم تمام شود.
نه با هیاهو،
نه با منممنم،
بلکه با نگاهی آرام که بگوید:
«ای معلمِ نور، من هیچم، تو همهای.»
گاهی فکر میکنم،
اگر درخت هم مغرور میشد از سبز بودنش،
دیگر باران بر او نمیبارید.
و تو ای خدا،
بارانِ رحمتت را فقط بر زمینِ نرم میفرستی—
بر دلهایی که فروتناند،
بر سینههایی که سکوتِ بندگی دارند.
خدایا…
نعمتهایت فراواناند:
نور، علم، عشق، معلم، ایمان، آرامش…
اما چه کماند دلهایی که تو بتوانی در آنها «اتمام» کنی.
بسیاری، فقط دریافت میکنند،
اما نمیگذارند نعمت، در آنها تکمیل شود.
و من از تو میخواهم:
بگذار در من، نعمت ناتمام نماند.
بگذار در من، نورت ریشه بدواند.
بگذار دلِ من هم، مثل دلِ عیسی،
آرام، فروتن، آمادهی پذیرش تو باشد.
ای خدای اتمامِ نعمتها…
هرگاه نوری به من دادی،
به من یاد بده چگونه در برابرش ساکت شوم،
چگونه فقط شکر کنم و لبخند بزنم.
چگونه بهجای گفتنِ «من»،
بگویم «تو».
زیرا میدانم،
در لحظهای که دلم ساکت و تسلیم شود،
در همان لحظه، تو درونم میگویی:
«الآن أُتْمِمُ عَلَيْكَ نِعْمَتِي.»
✨
اللَّهُمَّ، عَلِّمْنِي سُكُونَ الْمُتَوَاضِعِينَ،
وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ تَتِمُّ نِعْمَتُكَ فِي قُلُوبِهِمْ،
لِأَنَّهُمْ لَمْ يَرَوْا فِي أَنْفُسِهِمْ شَيْئاً،
وَ لَكِنْ رَأَوْا فِي كُلِّ شَيْءٍ أَثَرَكَ. ✨
ای خدا…
بگذار هر بار که نعمتی میفرستی،
بهجای هیجان،
بهجای غرور،
فقط اشک بریزم و بگویم:
«سپاس، ای نور…
تو آمدی، و این حضور توست که نعمت را کامل میکند.» 💞
عَنْ جَدِّهِ أَبِي رَافِعٍ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص يَوْماً وَ هُوَ نَائِمٌ وَ حَيَّةٌ فِي جَانِبِ الْبَيْتِ فَكَرِهْتُ أَنْ أَقْتُلَهَا فَأُوقِظَ النَّبِيُّ ص فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يُوحَى إِلَيْهِ فَاضْطَجَعْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْحَيَّةِ فَقُلْتُ إِنْ كَانَ مِنْهَا سُوءٌ كَانَ إِلَيَّ دُونَهُ فَمَكَثْتُ هُنَيْهَةً فَاسْتَيْقَظَ النَّبِيُّ ص وَ هُوَ يَقْرَأُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا
حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِ الْآيَةِ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَتَمَّ لِعَلِيٍّ نِعْمَتَهُ وَ هَنِيئاً لَهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الَّذِي آتَاهُ ثُمَّ قَالَ لِي مَا لَكَ هَاهُنَا فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الْحَيَّةِ فَقَالَ لِي اقْتُلْهَا فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا رَافِعٍ كَيْفَ أَنْتَ وَ قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ عَلِيّاً وَ هُوَ عَلَى الْحَقِّ وَ هُمْ عَلَى الْبَاطِلِ جِهَادُهُمْ حَقٌّ لِلَّهِ عَزَّ اسْمُهُ فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ لَيْسَ وَرَاءَهُ شَيْءٌ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي إِنْ أَدْرَكْتُهُمْ أَنْ يُقَوِّيَنِي عَلَى قِتَالِهِمْ قَالَ فَدَعَا النَّبِيُّ ص وَ قَالَ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَمِيناً وَ إِنَّ أَمِينِي أَبُو رَافِعٍ قَالَ فَلَمَّا بَايَعَ النَّاسُ عَلِيّاً بَعْدَ عُثْمَانَ وَ سَارَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ ذَكَرْتُ قَوْلَ النَّبِيِّ ص فَبِعْتُ دَارِي بِالْمَدِينَةِ وَ أَرْضاً لِي بِخَيْبَرَ وَ خَرَجْتُ بِنَفْسِي وَ وُلْدِي مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لِأُسْتَشْهَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَلَمْ أُدْرِكْ مَعَهُ حَتَّى عَادَ مِنَ الْبَصْرَةِ وَ خَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى صِفِّينَ فَقَاتَلْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِهَا وَ بِالنَّهْرَوَانِ أَيْضاً وَ لَمْ أَزَلْ مَعَهُ حَتَّى اسْتُشْهِدَ فَرَجَعْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ لَيْسَ لِي بِهَا دَارٌ وَ لَا أَرْضٌ فَأَعْطَانِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع أَرْضاً بِيَنْبُعَ وَ قَسَمَ لِي شَطْرَ دَارِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَنَزَلْتُهَا وَ عِيَالِي.
این روایت، همچون قطعهای تابناک، پیوندِ آشکارِ «اتمامِ نعمت» را از زبانِ پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشان میدهد: پیامبر در حالتِ نیّتِ نماز، هنگامی که آیاتی دربارهی ولایت قرائت میکند، با قلبِ آرام و زبانِ سپاس میگوید: «الحمدُ للهِ الَّذِي أَتَمَّ لِعَلِيٍّ نِعْمَتَهُ…» — یعنی؛ خدا نعمتش را بر علی کامل کرده است.
از این حدیث چند نکتهٔ راهبردی و روحانی برمیآید که دقیقاً در مدارِ «اتمامِ نعمت» میگنجند:
۱. تصدیقِ نبوی بر ولایت؛ اتمامِ نعمت به وسیلهٔ پیامبر
وقتی پیامبر ـ در مقامِ تلاوتِ آیات ولایت ـ با شکر میگوید «اتمَّ لِعَلیٍّ نعمَتَهُ»، در حقیقت اعلام میکند که چرخهٔ هدایت و نور در علی(ع) تحقق یافته است. اتمامِ نعمت تنها عطا شدنِ یک موهبت نیست؛ هنگامی تمام میشود که آن نورِ الهی در چهرهٔ یک انسانِ برگزیده تحقق یابد و پیامبر این تحقق را تصدیق کند.
۲. نقشِ شهادتِ قلبی و عملی
ابو رافع که در آغاز از کشتنِ مار برای حفظِ پیامبر میترسد، پس از آن به جایی میرسد که خانه و مال میفروشد، بهجای آسایشِ دنیا با امیرالمؤمنین(ع) به میدانِ جهاد میآید و تا شهادت همراه او میماند. این نقل، تصویرِ روشنی است از «اتمامِ نعمت» در سطحِ مسلمانِ عاشق: پذیرشِ ولایت در دل، باید به عمل، فداکاری و همراهی بیانجامد تا نعمت کامل گردد.
۳. جهادِ دل هم اعتبار دارد
پیامبر فرمود: «مَن لَمْ یَسْتَطِع فَبِقَلْبِهِ»، یعنی گرچه توانِ شمشیر نباشد، اما پشتیبانیِ قلبی و وفاداریِ باطنى نیز ارزشی دارد و در واقع بخشی از فرآیند اتمام نعمت است. اتمامِ نعمتِ الهی مستلزمِ «حضورِ دل» است، حتی اگر حضورِ جسم ممکن نباشد.
۴. شکرِ نبوی و نتیجهاش: برکتِ اتمام در امت
شکر و تسبیح پیامبر در برابر تحققِ ولایت، نشانِ آن است که اتمام نعمت یک واقعهٔ الهیِ قطعی است که آثارِ آن در جامعه و تاریخ پدیدار میشود: ایمانِ کسانی که همراه شدند، شهادتِ کسانی که فدا کردند، و تداومِ نور در نسلها.
۵. درسِ اخلاقی و راهِ عملی
نعمتِ ولایت وقتی در ما کامل میشود که آن را بشناسیم، بپذیریم و در موقعیتِ لازم از آن حمایت کنیم — با جان یا با دل.
پذیرشِ نور نیازمند تواضع و عمل است؛ دانستن بهتنهایی کافی نیست.
پیامبرِ رحمت اتمامِ نعمت را به چشمِ ایمان دید و اهل ایمان را به پیروی و پایداری فراخواند.
دلنوشته
در آن لحظهٔ ساکت که پیامبر آیه را میخواند، آسمان انگار لبخند زد؛ و آن لبخند، گفتهٔ خدا بود که نوری را بر علی تمام کرد.
ابو رافع، مردی که ابتدا مرگِ یک مار را به جان خرید تا پیامبر آسوده خواب ببیند، در ادامه تمامِ خانهاش را فروخت و با دل و رگ و خون رفت تا زیرِ سایهٔ همان نوری که پیامبر تأیید کرد، شهید شود.
این است رازِ اتمامِ نعمت: وقتی نورِ الهی در چهرهای جلوه کند و پیامبر شهادت دهد، آن نور در دلِ کسانی که با تهیدلی و وفا به استقبالش آیند، کامل میشود — نه فقط به صورتِ خبری یا لفظی، بلکه به صورتِ زندگیای که با عشق و فداکاری مهر میخورد.
اگر نعمت را میبینی و دلت ساکت است، بدان که آغازی برای اتمام است؛ اما اگر فقط دیدی و پشت کردی، نور بر تو تمام نخواهد شد، فقط با تو اتمام حجت میکند.
پس بگذار دلات روشن شود، بگذار عملِ تو هم در امتدادِ آن نور قرار گیرد؛ آنگاه خدا نعمت را بر تو نیز «اتمام» خواهد کرد.
و أما مرتبة الحبيب فإن الله سبحانه أعطى حبيبه محمدا ص تسع مراتب و أعطى أمته مثلها تسعا
الأول التوبة
قال للحبيب لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِ
و قال لأمته وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ
و قال: ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا
و الثاني المغفرة
قال الله تعالى: لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ
و قال لأمته إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً
و الثالث النعمة
قال له وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ و قال لأمته وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي
و الرابع النصرة
قوله تعالى: وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً
و قال لأمته وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ
و الخامس الصلوات
قال له إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِ
و قال لأمته هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ
و السادس الصفوة
قال للحبيب اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ يعني محمدا
و قال لأمته ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا
السابع الهداية
قال للحبيب وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً
و قال لأمته وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ
و الثامن السلام
قال للحبيب في ليلة المعراج السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته
و قال لأمته وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
و التاسع الرضا قال للحبيب وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى.
و قال لأمته لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ يعني الجنة.
چه حدیثی ژرف و لطیف است این…
حدیثی که نقشهی نورانیِ «اتمام نعمت» را از آسمانِ نبوّت تا دلهای امّت ترسیم میکند؛
حدیثی که نشان میدهد خداوند، همان نوری را که بر قلبِ پیامبرش تاباند،
به اندازهی ظرفیت هر مؤمن، در دلهای آنان نیز جاری ساخت.
اینجا، نه فقط مراتبِ فضلِ پیامبر آشکار است،
بلکه «راهِ امت» برای رسیدن به همان مراتب نیز ترسیم شده است؛
راهی که از توبه آغاز میشود و به رضا ختم میگردد.
🌸 مرتبهی اول: التوبة — بازگشت به سرچشمهٔ نور
«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ»
و برای امّت: «وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ»
توبه یعنی بازگشت به خانهٔ اولِ نور؛
جایی که همه چیز از آنجا آغاز شد.
وقتی بنده برمیگردد، خدا نهتنها میپذیرد،
بلکه راهِ بازگشت را برایش آسان میکند؛ این همان رحمتِ آغازِ نعمت است.
💎 مرتبهی دوم: المغفرة — پوشش رحمت
«لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ»
و برای امت: «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً»
مغفرت یعنی لباسِ نور بر زخمهای تاریکی.
وقتی خدا میبخشد، نهتنها خطا را پاک میکند،
بلکه آن را به تجربهای از نور تبدیل میسازد.
☀️ مرتبهی سوم: النعمة — اتمام نعمت
«وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»
و برای امت: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
اینجا، رازِ بزرگِ ولایت نهفته است.
اتمام نعمت یعنی:
خداوند نوری را که در پیامبر آغاز کرد،
در علی (ع) و اهلبیتش به کمال رساند،
و آن نور را در دلِ مؤمنانی که تسلیماند، استمرار داد.
نعمت، تنها هدیهای از بیرون نیست؛
اتمامِ نعمت یعنی پیوندِ درونیِ بنده با سرچشمهٔ الهی.
⚔️ مرتبهی چهارم: النصر — یاری الهی
«وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً»
و برای امت: «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ»
یاری خدا فقط در میدان جنگ نیست؛
در میدانِ روح هم هست.
وقتی دل در مسیر نور قدم میزند،
خدا از درون، پشتیبانِ آن میشود.
پیروزیِ مؤمن، در حقیقت، فتحِ دل به دستِ خداست.
🌺 مرتبهی پنجم: الصلاة — اتصالِ دائم
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ»
و برای امت: «هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ»
صلاة، یعنی توجهِ خدا به بنده.
وقتی امت بر پیامبر درود میفرستند،
در واقع وارد جریانِ توجهِ متقابلِ الهی میشوند.
صلاة، حلقهی پیوندِ آسمان و زمین است؛
و پیامبر، مرکزِ این مدارِ نوری.
💫 مرتبهی ششم: الصفوة — برگزیدگی
«اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ»
و برای امت: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا»
خدا فقط پیامبران را برنمیگزیند،
بلکه دلهایی را نیز که ظرفیتِ نور دارند، انتخاب میکند.
در هر عصر، صفوهای هست که حاملِ پیامِ ولایت است؛
و اتمامِ نعمت، یعنی یافتنِ این دلهای برگزیده در زمین.
🌿 مرتبهی هفتم: الهدایة — راهِ روشنِ عشق
«وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»
و برای امت: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا»
هدایت یعنی نوری که میانِ هزاران راه، تنها یکی را روشن میکند: راهِ ولایت.
همان راهی که از پیامبر آغاز شد،
در علی (ع) امتداد یافت،
و در دلِ هر بندهای که تسلیمِ نور است، ادامه دارد.
🕊 مرتبهی هشتم: السلام — آرامشِ درون
«السلام عليك أيها النبي»
و برای امت: «فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»
سلام، نامِ دیگرِ اطمینان است.
وقتی دل در مسیر نور قرار میگیرد،
حتی در میانِ طوفانِ دنیا، آرام است؛
چون میداند پناهش در دستِ خداست.
🌷 مرتبهی نهم: الرضا — نهایتِ اتمام نعمت
«وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»
و این، آخرین پله است؛
پلهای که در آن، بنده نهتنها راضی است،
بلکه خود، آیینهی رضای خدا میشود.
در اینجا، اتمام نعمت به نقطهی اوج میرسد:
جایی که نور، دیگر دوگانگی نمیشناسد؛
خدا از بنده راضی است، و بنده از خدا.
✨ نتیجه و پیوند با اتمام نعمت
این نُه مرتبه، نردبانِ تکاملِ روحاند.
خدا آنها را نخست بر پیامبر تمام کرد،
و سپس به امتش بخشید تا با او همسفر شوند.
اما تفاوت در یک چیز است: فروتنیِ دل.
همانگونه که در وحی به عیسی گفت:
«إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ»
اتمام نعمت، یعنی پیمودنِ همین نُه راه با قلبی متواضع.
🌹 زمزمهٔ پایانی:
خدایا…
تو بر پیامبرت نُه نور بخشیدی،
و از مهربانی، همان نُه نور را در دلِ ما نیز کاشتی.
پس به ما بیاموز، چگونه از توبه تا رضا سفر کنیم؛
چگونه در هر نعمت، سکوت کنیم تا اتمامش را ببینیم؛
و چگونه با پیروی از معلمِ ربانی،
به همان رضای نهایی برسیم که وعدهاش را دادی:
✨ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى. ✨
🌿✨ دلنوشته: نُه پله تا اتمام نعمت… سفرِ دل در مسیرِ نورِ پیامبر ✨🌿
خدایا…
گاهی دلم میخواهد بدانم «اتمام نعمت» یعنی چه؟
و تو در آینهی پیامبرت جوابم را میدهی…
میگویی:
به او نُه مرتبه دادم، و به امتش نیز نُه راه،
تا هرکه در مسیرش گام بردارد،
در نورِ او تمام شود. 🌸
پلهی اول: توبه… بازگشتِ عاشق
از همانجا شروع میشود؛
از لحظهای که دل خسته و خاکیام برمیگردد و میگوید:
«خدایا… ببخش!»
و تو با لبخند میگویی:
«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ…»
یعنی بازگشتت، آغازِ اتمامِ نعمت است.
بازگشت، یعنی دعوتِ دوباره به خانهی نور.
پلهی دوم: مغفرت… آغوشِ پاکی
ای خدای بخشنده،
میدانم بخشش تو فقط پاککردن نیست،
بلکه دوباره ساختن است.
میگذاری زخمهایم بمانند،
اما دیگر نمیسوزند؛
چون هرکدامشان تبدیل شدهاند به نوری از تجربه.
آه… چه زیبا میفهمم:
مغفرت، یعنی تبدیلِ درد به نور.
پلهی سوم: نعمت… لبخندِ ولایت
در اینجا، دل میفهمد که نعمت فقط نان و آب نیست،
بلکه حضورِ معلمی ربانیست که دل را سیر میکند.
و من آرام زمزمه میکنم:
«وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ…»
ای معلمِ نورانی،
اتمام نعمت با تو معنا گرفت؛
با حضورت، دین کامل شد و دلم سیراب.
پلهی چهارم: نصرت… یاریِ درونی
گاهی همهی دنیا در برابرِ تو میایستد،
اما ناگهان از درون صدایی میگوید:
«من با تو هستم.»
آن لحظه است که میفهمی
یاریِ خدا همیشه درون توست،
نه بیرون از تو.
همان نصرتی که وعدهاش را به پیامبر داد،
در دلِ هر شاگردِ تسلیم نیز مینویسد.
پلهی پنجم: صلاة… اتصالِ بیوقفه
وقتی میگویم «اللهم صلّ على محمد و آل محمد»،
احساس میکنم پل میزنم میان زمین و آسمان.
درود، یعنی نوری از من بالا میرود
و هزار برابر زیباتر بازمیگردد.
صلاة، یعنی یاد تو در یادِ او،
و یادِ او در جانِ من.
پلهی ششم: صفوه… برگزیدگیِ دل
ای خدای مهربان،
تو فقط پیامبران را انتخاب نکردی،
بلکه دلهایی را هم که آمادهی نور بودند، برگزیدی.
دلهایی که از حسد پاکاند،
از خودخواهی آزاد،
و از محبت لبریز.
میخواهم یکی از آن دلها باشم…
یکی از صفوهی کوچکِ تو در زمین.
پلهی هفتم: هدایت… یافتنِ صراطِ دل
وقتی همهچیز تاریک میشود،
یک نگاهِ تو کافیست تا راه باز شود.
میفهمم که هدایت،
نقشهای بیرونی نیست،
بلکه روشنشدنِ نقطهای در قلب است،
که از آنجا، راهِ مستقیم آغاز میشود:
صراطِ نور الولایة.
پلهی هشتم: سلام… آرامشِ عارفانه 🕊
خدایا، چقدر دوست دارم این کلمه را: سلام!
یعنی آرامش، یعنی اطمینان، یعنی رسیدن.
وقتی دلم آرام میشود،
احساس میکنم خودت از درونم میگویی:
«سَلامٌ عَلَيْكُمْ، كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ…»
و من میفهمم که دیگر نترسم،
چون در اتمام نعمت،
اولین نشانه، همین آرامش است.
پلهی نهم: رضا… مقصدِ نهاییِ عشق 🌷
و سرانجام، آخرِ راه میرسد به رضایت.
جایی که من دیگر نمیخواهم چیزی جز خواستِ تو.
نه گلایه، نه خواستن، نه اضطراب…
فقط سکوت، فقط لبخند، فقط تسلیم.
همان وعدهای که به پیامبرت دادی:
«وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى.»
و من هم میخواهم روزی،
در گوشم زمزمهاش کنی…
که من نیز راضی شوم،
از تو، از مسیرت، از خودم.
وَ قالَ لِأُمَّتِهِ:
لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ — يَعْنِي الجَنَّةَ.
و به امتش فرمود: آنان را به جایی وارد خواهد کرد که خود بدان راضیاند—یعنی بهشت.
پس، خدایا…
همانگونه که بر حبیبت اتمام نعمت کردی و او را به رضا رساندی،
ما را نیز در پرتو نورِ او، از نردبانِ توبه تا رضا بالا ببر،
و در پایانِ این سفرِ نورانی،
درِ مدخلی که بدان راضی باشیم بر ما بگشا—
همان بهشتی که وعدهاش را به امّتِ محبوبت دادی. ✨
🌿✨ و اکنون، میفهمم:
اتمام نعمت، یعنی پیمودنِ این نُه پله؛
یعنی اینکه در هر مرتبه، اندکی از تو را بیشتر بشناسم؛
یعنی اینکه با نور پیامبر،
از توبه تا رضا،
همراه و هممسیر شوم…
خدایا…
من میخواهم شاگردی باشم
که هر روز از نردبانِ نور تو بالا میرود،
و در هر پله،
دلش نرمتر،
نگاهش عاشقتر،
و شکرش عمیقتر میشود.
✨ رَبِّ أَتْمِمْ عَلَيَّ نُورَكَ،
كَمَا أَتْمَمْتَهُ عَلَى حَبِيبِكَ،
وَ اجْعَلْنِي فِي نُورِ الرِّضَا،
حَيْثُ تَبْتَسِمُ السَّمَاءُ، وَ يَسْكُنُ قَلْبِي فِي السَّلَامِ. ✨
أَنَّ الْعَالِمَ كَتَبَ إِلَيْهِ يَعْنِي الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع:
أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَنِّهِ وَ رَحْمَتِهِ لَمَّا فَرَضَ عَلَيْكُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ يَفْرِضْ عَلَيْكُمْ لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهِ بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ إِلَيْكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِيَمِيزَ … الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ لِيَبْتَلِيَ … ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ لِتَتَسَابَقُوا إِلَى رَحْمَتِهِ وَ لِتَتَفَاضَلَ مَنَازِلُكُمْ فِي جَنَّتِهِ
فَفَرَضَ عَلَيْكُمُ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمَ وَ الْوَلَايَةَ
وَ جَعَلَ لَكُمْ بَاباً لِتَفْتَحُوا بِهِ أَبْوَابَ الْفَرَائِضِ وَ مِفْتَاحاً إِلَى سَبِيلِهِ
وَ لَوْ لَا مُحَمَّدٌ وَ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ وُلْدِهِ كُنْتُمْ حَيَارَى كَالْبَهَائِمِ لَا تَعْرِفُونَ فَرْضاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ هَلْ يَدْخُلُ قَرْيَةً إِلَّا مِنْ بَابِهَا فَلَمَّا مَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ بِإِقَامَةِ الْأَوْلِيَاءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ لِأَوْلِيَائِهِ حُقُوقاً أَمَرَكُمْ بِأَدَائِهَا لِيَحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمْ وَ مَأْكَلِكُمْ وَ مَشْرَبِكُمْ وَ يُعَرِّفَكُمْ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ وَ النَّمَاءَ وَ الثَّرْوَةَ وَ لِيَعْلَمَ مَنْ يُطِيعُهُ مِنْكُمْ بِالْغَيْبِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى فَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ بَخِلَ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَيْهِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاعْمَلُوا مِنْ بَعْدُ مَا شِئْتُمْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
اتمامِ نعمت در مکتب امام حسن علیهالسلام
این حدیثِ نورانی، نقشهٔ جامعِ «اتمامِ نعمت» را از منظرِ رحمت، ولایت، آزمون و برکت ترسیم میکند.
۱) فرایض؛ تجلّی رحمت، نه نیاز
«لَمْ يَفْرِضْ عَلَيْكُمْ لِحَاجَةٍ مِنْهُ… بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ إِلَيْكُمْ»
فریضهها (حج، عمره، نماز، زکات، روزه، ولایت) برای رفعِ نیاز خدا نیست؛ نسخهٔ درمانیِ رحمت برای ماست تا:
تمییز شود: «لِيَمِيزَ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»—جداسازی ناخالصی از خلوص.
ابتلا و تمحیص: «وَلِيَبْتَلِي… ما في صدوركم و ليمحّص ما في قلوبكم»—آشکارسازی نیت و پالایشِ دل.
سبقت به رحمت و تفاوت منازل: «لِتَتَسَابَقُوا إِلَى رَحْمَتِهِ… و لِتَتَفاضَلَ منازلُكم في جنّته».
۲) «باب» و «مفتاح»؛ ورود درست به دین
«جَعَلَ لَكُمْ باباً لِتَفْتَحوا بِهِ أبوابَ الفرائض و مفتاحاً إلى سبيله… وهل يدخلُ قريةً إلا من بابها؟»
راهِ صحیحِ عمل به فرایض، از درِ ولایت میگذرد. پیامبر و اوصیای او، باب و کلیدند؛ بدون آنان، سرگشتگی رخ میدهد:
«لو لا محمدٌ و الأوصياء من وُلدِه كنتم حيارى كالبَهائم… لا تعرفون فرضاً من الفرائض».
۳) اکمالِ دین با اقامهٔ اولیاء
«فلمّا منَّ الله عليكم بإقامة الأولياء بعد نبيّكم قال: اليومَ أكملتُ لكم دينكم وأتممتُ عليكم نعمتي…»
اقامهٔ ولی پس از پیامبر، همان نقطهٔ اکمال/اتمام است: متنِ شریعت + قلبِ ناطقِ شریعت ⇒ هدایتِ زنده.
۴) حقوقِ اولیاء؛ شرطِ حِلّیت و برکت
«فَرَضَ عليكم لأوليائه حقوقاً… ليحلَّ لكم ما وراء ظهوركم من أزواجكم وأموالكم ومأكلكم ومشربكم… و ليُعرّفكم بذلك البركةَ والنماءَ والثروة»
ادای حقوقِ ولی (محبت، نصرت، تبعیت، تعظیم، اطاعت در معروف) شرطِ:
حِلّیتِ بهرهوریِ مشروع از زندگی،
و نزولِ برکت/رشد در معیشت و جامعه.
بیولایت، مصرف ممکن است رخ دهد، اما برکت و نماء کاستی میگیرد.
۵) آزمونِ غیب؛ وفاداریِ بیهیاهو
«ولِيَعلَمَ مَن يُطيعُهُ منكم بالغيب»
محکِ اتمام نعمت: اطاعت در پردهٔ غیب—وقتی بازارِ هیجان خاموش است و تنها سکوتِ تبعیت میماند.
۶) مزدی که مزد نیست؛ «مودّة في القربى»
«قُل لا أسألكم عليه أجراً إلا المودّة في القربى… فمن بَخِل فإنما يبخلُ عن نفسه… إن الله هو الغني وأنتم الفقراء إليه»
مودّتِ اهلبیت «أجر» نیست، مسیرِ سلامتِ خودِ ماست؛ بخل در مودّت، محرومکردنِ خویش از کلیدِ اکمال و اتمام است.
۷) نظارتِ قدسی و عاقبت
«فَسَيَرى اللهُ عملَكم ورسولُهُ والمؤمنون… ثم تُرَدّون… فينبّئُكم بما كنتم تعملون… والعاقبةُ للمتقين»
جریانِ اتمام نعمت زیرِ دیدِ الهی–نبوی–مؤمنانِ شاهد است؛ عاقبت، سهمِ پرواپیشگانِ ولایی است.
«نقشهٔ عملِ اتمام نعمت»
نیتِ رحمانی در فرایض: هر عبادت = نسخهٔ رحمت برای تمییز–تمحیص–سبقت.
ورود از باب: هر فهم و هر عمل را با بابِ نبوی و علوی تنظیم کن (معرفت–مودّت–اطاعت).
ادای حقوقِ ولی در سه ساحت:
قلب: مودّت و شکر،
زبان: تعظیم و نصرتِ روایتِ حق،
عمل: تبعیت در معروف و خدمت به نقشهٔ هدایت.
اقتصادِ برکت: معیشت را به حقّ ولی گره بزن؛ برکت، نماء و ثروتِ پاک از این گره زاده میشود.
اطاعت در غیب: ثباتِ ولایی در خلوتها، بیکف و سوت—امتحانِ واقعی.
مقیاسِ اکمال/اتمام: هر جا باب و مفتاح حاضر است و حقوق ادا میشود، آنجا نعمت تمام است؛ هر جا گسست از باب، نقص و قساوت رخ میدهد.
پروردگارا!
ما را از آنان قرار ده که فرایضت را بهمثابهٔ رحمت میفهمند،
از بابِ ولایت وارد میشوند،
حقوقِ اولیائت را با دل و دست ادا میکنند،
و در غیب و حضور یکسان وفادار میمانند—
تا وعدهٔ «اليومَ أكملتُ… وأتممتُ…»
در زندگیِ ما نیز بالفعل شود؛
و برکت و نماء و رضوانت،
سهمِ امروز و فردایمان گردد. 🌿✨
🌿✨ دلنوشته: بابِ رحمت، مفتاحِ نور ✨🌿
خدایا…
هر بار که این حدیث را میخوانم، احساس میکنم در برابر دری ایستادهام—دری از جنس نور.
دستی از عالم ملکوت، آرام بر شانهام مینشیند و میگوید:
«اگر میخواهی وارد بهشت شوی، از این در وارد شو؛
این در، همان ولایتِ اهلبيت است.
بدون آن، همهٔ فریضهها ناقصاند؛
مثل نمازی بیقبله، یا نوری بیچراغ.»
خدایا…
میفهمم که هیچیک از واجبات تو از سر نیاز نبود؛
نه روزه برای تو، نه حج، نه نماز، نه زکات…
بلکه همهشان رحمتی برای ما بودند؛
راهی برای پالایشِ دل، برای جدا شدنِ خالص از ناخالص.
میخواستی به ما یاد بدهی که عبادت، مسابقه نیست برای برتری؛
بلکه فرصتیست برای شناختِ تو و دوستداشتنِ اولیائت.
خدایا…
وقتی گفتی «وَ جَعَلَ لَكُمْ بَاباً»،
انگار زمزمه کردی:
«هر که میخواهد به من برسد، از درِ محبتِ محمد و آلش وارد شود.»
و من، ای مهربانترین، تازه فهمیدم…
هر بار که از غیرِ این در وارد شدم،گم شدم.
دلام کور شد، فهمام سرد شد، عبادتم خشک و بیثمر شد.
اما همین که دلم به یاد باب علی علیهالسلام گره خورد،
انگار تمام درهای بسته باز شدند.
نماز، معنا گرفت.
روزه، طعمِ حضور یافت.
و نانِ سادهام، برکت گرفت.
خدایا…
تو خود گفتی که ولایت را برای ما قرار دادی
تا حلال و برکت را از حرام و قساوت جدا کنیم.
پس حالا میفهمم چرا گاهی نانی میخوریم، اما سیر نمیشویم؛
چرا مالی جمع میکنیم، اما آرام نمیگیریم؛
چرا عبادت میکنیم، اما نور نمیبینیم—
زیرا از درِ درست وارد نشدهایم…
خدایا…
چقدر زیبا گفتی:
«لِيَعْلَمَ مَنْ يُطِيعُهُ مِنْكُمْ بِالْغَيْبِ»
آری، این امتحان واقعی است…
اطاعت در تاریکی، در سکوت، در زمانی که چشمها نمیبینند و دلها دودلاند.
آنجا که تنها ایمان و عشق است که راه را روشن میکند.
آنجا که شاگردِ حقیقیِ معلمِ ربانی میفهمد:
ولایت، دیدنی نیست—زیستنی است.
و تو، ای محبوبِ مهربان…
چقدر کریمانه گفتی:
«قُل لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»
چه زیباست که مزدِ نبوت، محبت است.
نه زر، نه زور، نه نام…
فقط عشق، فقط مودّت، فقط دل.
و وای بر کسی که از این عشق بخل ورزد؛
زیرا به خود بخل کرده، نه به تو.
خدایا…
میخواهم این «بابِ ولایت» را در دلِ خودم نگه دارم،
نه فقط در کلمات، بلکه در رفتار، در تصمیم، در مهربانی با مردم.
میخواهم هر نمازم از این در شروع شود،
و هر لبخندم از یادِ اولیای تو رنگ بگیرد.
و آنگاه که از این دنیا میگذرم،
تو مرا از همان باب وارد کن،
از همان دری که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام در آن ایستادهاند.
بگذار وقتی رسیدم، صدایی آشنا بگوید:
«این همان شاگردیست که در خلوتِ زمین،
بیهیاهو اما با وفا،
به بابِ ما دل بسته بود…»
✨
ای معلم ربانی من،
دلم میخواهد در میان آن بندگان باشم که خدا به آنان فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
یعنی توفیقِ یافتنِ تو، نشانهٔ اتمامِ نعمت در جانِ من است.
و کاش در روز دیدار،
آنجا که «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»،
در چشمانِ تو بنگرم و بشنوم:
«مرحبا ای شاگردِ نور،
از بابِ رحمت آمدی و در آغوشِ نعمت جاودانه شدی.»
🌸 الحمد لله رب العالمین… 🌸
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقُلْتُ يَا أَبَا الْحَسَنِ
أَخْبِرْنِي بِمَا أَوْصَى إِلَيْكَ رَسُولُ اللَّهِ ص
قَالَ سَأُخْبِرُكُمْ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ
وَ ارْتَضَاهُ وَ أَتَمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ
وَ كُنْتُمْ أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها
وَ إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى نَبِيِّهِ أَنْ يُوصِيَ إِلَيَّ فَقَالَ النَّبِيُّ ص يَا عَلِيُّ احْفَظْ وَصِيَّتِي وَ ارْعَ ذِمَامِي وَ أَوْفِ بِعَهْدِي وَ أَنْجِزْ عِدَاتِي وَ اقْضِ دَيْنِي وَ أَحْيِ سُنَّتِي وَ ادْعُ إِلَى مِلَّتِي لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اصْطَفَانِي وَ اخْتَارَنِي فَذَكَرْتُ دَعْوَةَ أَخِي مُوسَى فَقُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي كَمَا جَعَلْتَ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيَّ أَنَّ عَلِيّاً وَزِيرُكَ وَ نَاصِرُكَ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِكَ ثُمَّ يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ أَوْلَادُكَ مِنْكَ فَأَنْتُمْ قَادَةُ الْهُدَى وَ التُّقَى وَ الشَّجَرَةُ الَّتِي أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتُمْ فَرْعُهَا فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهَا فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا فَقَدْ هَلَكَ وَ هَوَى وَ أَنْتُمُ الَّذِينَ أَوْجَبَ اللَّهُ تَعَالَى مَوَدَّتَكُمْ وَ وَلَايَتَكُمْ وَ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ وَصَفَهُمْ لِعِبَادِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ فَأَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ عِمْرَانَ وَ أَنْتُمُ الْأُسْرَةُ مِنْ إِسْمَاعِيلَ وَ الْعِتْرَةُ الْهَادِيَةُ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ.
این حدیث شریف، همچون خورشیدی است که بر فراز تمامی گفتارها و مفاهیمِ «اتمامِ نعمت» میتابد؛ زیرا در آن، امیرالمؤمنین علیهالسلام، حقیقتِ «دینِ مُرتَضى» و «نعمتِ مُتَمَّم» را آشکار میسازد.
اتمام نعمت در عهدِ وصایت
۱. انتخاب الهی و رضایت آسمانی
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ وَ ارْتَضَاهُ وَ أَتَمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»
اینجا امام علی علیهالسلام حقیقتی بنیادین را یادآور میشود:
دین، ساختهٔ بشر نیست؛ بلکه برگزیده و پسندیدهٔ الهی است.
و «اتمام نعمت»، همان بهامانتسپردن دین کاملشده از پیامبر به وصی است—
نقطهای که در آن، نورِ هدایت از آسمان به زمینِ ولایت میرسد.
۲. وصیتِ نبوی؛ انتقالِ نورِ رسالت به ولایت
«أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيِّهِ أَنْ يُوصِيَ إِلَيَّ… فَقَالَ النَّبِيُّ: يَا عَلِيُّ احْفَظْ وَصِيَّتِي وَ ارْعَ ذِمَامِي… وَ أَحْيِ سُنَّتِي وَ ادْعُ إِلَى مِلَّتِي…»
رسول خدا، با دقت و اطمینان، عهدِ الهی را به علی سپرد.
این وصیت، فقط سفارش به جانشینی سیاسی نبود؛
بلکه انتقالِ چراغِ نورانیِ ولایت بود—
نوری که دین را زنده نگه میدارد، سنت را احیا میکند، و دلها را به «سبیلِ محمّدی» بازمیگرداند.
۳. دعای پیامبر و پاسخ الهی؛ هارونِ محمد
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي… فَأَوْحَى اللَّهُ أَنَّ عَلِيّاً وَزِيرُكَ وَ نَاصِرُكَ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِكَ»
در این فراز، حقیقتی از ژرفای ملکوت روشن میشود:
در عالم معنا، همانگونه که موسی(ع) هارون را یافت،
محمد(ص) نیز علی را به فرمان خدا یافت.
وزارت، نصرت، و خلافت سه وجه از یک حقیقتاند:
علی(ع) همان تداومِ رسالت در قالبِ ولایت است.
با او، چرخهٔ نور کامل شد؛ و اتمام نعمت تحقق یافت.
۴. درختِ نبوت و شاخهٔ ولایت
«أَنْتُمْ قَادَةُ الْهُدَى وَ الشَّجَرَةُ الَّتِي أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتُمْ فَرْعُهَا، فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهَا فَقَدْ نَجَا…»
پیامبر، خود را «اصلِ درخت» و اهلبیتش را «فروعِ نورانی» آن معرفی میکند.
ریشه در نبوت است، تنه در ولایت، و شاخهها در نسلهای هدایت.
هر که از این شجره فاصله بگیرد،
در بادِ تندِ هوای نفس خواهد افتاد،
و هر که بدان تمسک جوید،
در سایهٔ اتمام نعمت، به آرامشِ ملکوتی میرسد. 🌿
۵. اهلبیت؛ صفوهٔ ازلیِ الهی
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ… فَأَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ عِمْرَانَ…»
امیرالمؤمنین، جایگاه اهلبیت را در امتدادِ تبارِ پاکانِ الهی بیان میکند:
آنان نه صرفاً خاندان پیامبر، بلکه خاندانِ نور و علم و طهارتِ الهیاند.
در حقیقت، خدا از آغاز خلقت، این خطّ نورانی را برگزیده بود—
تا با ظهورِ ولایت، نقشهٔ هدایت را در زمین کامل کند.
این است معنای حقیقی «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي».
🌸 نتیجه:
حدیث ابنعباس، نقشهٔ کاملِ اکمال دین و اتمام نعمت است:
خدا دین را برگزید →
پیامبر آن را به علی سپرد →
ولایت، درختِ هدایت را تداوم بخشید →
و امت، به شرطِ تمسک، در امان ماند.
✨ دلنوشته: «درختی که ریشهاش در آسمان است…»
خدایا…
وقتی این حدیث را میخوانم،
احساس میکنم در کنارِ درختی ایستادهام که ریشهاش در آسمان است
و شاخههایش تا قلبِ من کشیده شده است. 🌳
ریشهاش پیامبر است،
تنهاش علی است،
و میوههایش امامان نورانیاند.
من، شاگردی کوچک، دستم را بر یکی از شاخهها میگذارم
و میشنوم که از درونِ برگها صدایی میگوید:
«من همان نعمتیام که خدا کامل کرد؛
همان محبتیام که دین با آن تمام شد؛
همان نوریام که راه را روشن میکند.»
خدایا…
چقدر زیبا گفتی: «الیومَ أكملتُ لكم دینكم وأتممتُ علیكم نعمتی…»
اکنون میفهمم که آن روز، روزِ تولدِ ولایت بود—
روزی که آسمان به زمین گفت:
«اکنون دین کامل شد،
زیرا عشق در قالبِ علی آشکار گشت.»
ای معلمِ ربانی من،
تو از همان شجرهای هستی که جانم از ریشهٔ آن سیراب میشود.
اگر از تو جدا شوم، خشک میشوم،
اما اگر به تو بچسبم، سبز میمانم تا ابد. 🌿
پس بگذار در کلاسِ ولایت بمانم،
همیشه شاگردِ درختِ محمد و آلش باشم،
و در هر سجده، نجوا کنم:
رَبِّ أَتْمِمْ لِي نُورَكَ، كَمَا أَتْمَمْتَهُ عَلَى آلِ نَبِيِّكَ. ✨
[الإحتجاج] عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الشَّيْخِ الصَّدُوقِ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَنَّهُ جَاءَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يُعْلِمُهُ بِأَنَّ جَعْفَرَ بْنَ عَلِيٍّ كَتَبَ إِلَيْهِ كِتَاباً يُعَرِّفُهُ نَفْسَهُ وَ يُعْلِمُهُ أَنَّهُ الْقَيِّمُ بَعْدَ أَخِيهِ وَ أَنَّ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ غَيْرَ ذَلِكَ مِنَ الْعُلُومِ كُلِّهَا قَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَلَمَّا قَرَأَتُ الْكِتَابَ كَتَبْتُ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع وَ صَيَّرْتُ كِتَابَ جَعْفَرٍ فِي دَرْجِهِ فَخَرَجَ إِلَيَّ الْجَوَابُ فِي ذَلِكَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَتَانِي كِتَابُكَ أَبْقَاكَ اللَّهُ وَ الْكِتَابُ الَّذِي فِي دَرْجِهِ وَ أَحَاطَتْ مَعْرِفَتِي بِجَمِيعِ مَا تَضَمَّنَهُ عَلَى اخْتِلَافِ أَلْفَاظِهِ وَ تَكَرُّرِ الْخَطَاءِ فِيهِ وَ لَوْ تَدَبَّرْتَهُ لَوَقَفْتَ عَلَى بَعْضِ مَا وَقَفْتُ عَلَيْهِ مِنْهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ حَمْداً لَا شَرِيكَ لَهُ عَلَى إِحْسَانِهِ إِلَيْنَا وَ فَضْلِهِ عَلَيْنَا أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إِلَّا تَمَاماً وَ لِلْبَاطِلِ إِلَّا زُهُوقاً وَ هُوَ شَاهِدٌ عَلَيَّ بِمَا أَذْكُرُهُ وَ لِي عَلَيْكُمْ بِمَا أَقُولُهُ إِذَا اجْتَمَعْنَا بِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ سَأَلَنَا عَمَّا نَحْنُ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ وَ أَنَّهُ لَمْ يَجْعَلْ لِصَاحِبِ الْكِتَابِ عَلَى الْمَكْتُوبِ إِلَيْهِ وَ لَا عَلَيْكَ وَ لَا عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمِيعاً إِمَامَةً مُفْتَرَضَةً وَ لَا طَاعَةً وَ لَا ذِمَّةً وَ سَأُبَيِّنُ لَكُمْ جُمْلَةً تَكْتَفُونَ بِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ يَا هَذَا يَرْحَمُكَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ قُلُوباً وَ أَلْبَاباً ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يَأْمُرُونَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ مَا جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خَالِقِهِمْ وَ دِينِهِمْ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَائِكَةً وَ بَايَنَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذِي لَهُمْ عَلَيْهِمْ وَ مَا آتَاهُمْ مِنَ الدَّلَائِلِ الظَّاهِرَةِ وَ الْبَرَاهِينِ الْبَاهِرَةِ وَ الْآيَاتِ الْغَالِبَةِ فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ عَلَيْهِ النَّارَ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا وَ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَهُ تَكْلِيماً وَ جَعَلَ عَصَاهُ ثُعْبَاناً مُبِيناً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَحْيَا الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِيَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً ص رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ وَ تَمَّ بِهِ نِعْمَتُهُ وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً وَ أَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ مَا ظَهَرَ وَ بَيَّنَ مِنْ آيَاتِهِ وَ عَلَامَاتِهِ مَا بَيَّنَ ثُمَّ قَبَضَهُ ص حَمِيداً فَقِيداً سَعِيداً وَ جَعَلَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ إِلَى أَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ وَصِيِّهِ وَ وَارِثِهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ إِلَى الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ أَحْيَا بِهِمْ دِينَهُ وَ أَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ إِخْوَتِهِمْ وَ بَنِي عَمِّهِمْ وَ الْأَدْنَيْنَ فَالْأَدْنَيْنَ مِنْ ذَوِي أَرْحَامِهِمْ فَرْقاً بَيِّناً تُعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ وَ الْإِمَامُ مِنَ الْمَأْمُومِ بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُيُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكْمَتِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ أَيَّدَهُمْ بِالدَّلَائِلِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَكَانَ النَّاسُ عَلَى سَوَاءٍ وَ لَادَّعَى أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُلُّ وَاحِدٍ وَ لَمَا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا الْعِلْمُ مِنَ الْجَهْلِ وَ قَدِ ادَّعَى هَذَا الْمُبْطِلُ الْمُدَّعِي عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ بِمَا ادَّعَاهُ فَلَا أَدْرِي بِأَيَّةِ حَالَةٍ هِيَ لَهُ رَجَاءَ أَنْ يَتِمَّ دَعْوَاهُ أَ بِفِقْهٍ فِي دِينِ اللَّهِ فَوَ اللَّهِ مَا يَعْرِفُ حَلَالًا مِنْ حَرَامٍ وَ لَا يَفْرُقُ بَيْنَ خَطَإٍ وَ صَوَابٍ أَمْ بِعِلْمٍ فَمَا يَعْلَمُ حَقّاً مِنْ بَاطِلٍ وَ لَا مُحْكَماً مِنْ مُتَشَابِهٍ وَ لَا يَعْرِفُ حَدَّ الصَّلَاةِ وَ وَقْتَهَا أَمْ بِوَرَعٍ فَاللَّهُ شَهِدَ عَلَى تَرْكِهِ لِصَلَاةِ الْفَرْضِ أَرْبَعِينَ يَوْماً يَزْعُمُ ذَلِكَ لِطَلَبِ الشُّعْبَدَةِ وَ لَعَلَّ خَبَرَهُ تَأَدَّى إِلَيْكُمْ وَ هَاتِيكَ طُرُقٌ مُنْكَرَةٌ مَنْصُوبَةٌ وَ آثَارُ عِصْيَانِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشْهُورَةٌ قَائِمَةٌ أَمْ بِآيَةٍ فَلْيَأْتِ بِهَا أَمْ بِحُجَّةٍ فَلْيُقِمْهَا أَمْ بِدَلَالَةٍ فَلْيَذْكُرْهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ فَالْتَمِسْ تَوَلَّى اللَّهُ تَوْفِيقَكَ مِنْ هَذَا الظَّالِمِ مَا ذَكَرْتُ لَكَ وَ امْتَحِنْهُ وَ اسْأَلْهُ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ يُفَسِّرُهَا أَوْ صَلَاةٍ يُبَيِّنُ حُدُودَهَا وَ مَا يَجِبُ فِيهِمَا لِتَعْلَمَ حَالَهُ وَ مِقْدَارَهُ وَ يَظْهَرَ لَكَ عَوَارُهُ وَ نُقْصَانُهُ وَ اللَّهُ حَسِيبُهُ حَفِظَ اللَّهُ الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ أَقَرَّهُ فِي مُسْتَقَرِّهِ وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَكُونَ الْإِمَامَةُ فِي أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع وَ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَنَا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْبَاطِلُ وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ وَ إِلَى اللَّهِ أَرْغَبُ فِي الْكِفَايَةِ وَ جَمِيلِ الصُّنْعِ وَ الْوَلَايَةِ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
اتمامِ نعمت در «کتابِ حجّت»: معیارِ امامِ حق و بطلانِ مدّعی
این احتجاجِ بلند (نامهی صاحبالزمان علیهالسلام به احمد بن اسحاق، در پاسخ به ادعای جعفر) قطعهای کلیدی در «نقشهی اتمامِ نعمت» است؛ چون هم اصلِ تداومِ ولایت را تثبیت میکند، هم معیار تشخیص امامِ حق را میآموزد، و هم راهِ رسواییِ مدّعی را نشان میدهد.
۱) قاعدهی کلّی هدایت: «أَبَى اللَّهُ لِلْحَقِّ إِلَّا تَمَاماً»
آغاز نامه با حمد و یک اصل: خدا برای حق جز تمامشدن نمیپسندد و برای باطل جز نابودی. این همان منطق قرآن دربارهٔ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ… وَأَتْمَمْتُ…» است: حق در مسیر تاریخ به سمتِ اتمام میرود، و باطل به زُهوق.
خدا خلق را مهمل نگذاشت: پیامبران، کتاب، ملائکه و دلایلِ ظاهر و براهینِ باهر؛ یعنی هدایت، نظاممند و با معیار است، سلیقهای و مبهم نیست.
۲) ختم نبوّت و استمرارِ ولایت: «تَمَّ بِهِ نِعْمَتُهُ… ثُمَّ جَعَلَ الأَمْرَ…»
با بعثت پیامبر اکرم ﷺ «نعمت به تمام» میرسد و نبوّت ختم میشود؛ سپس امر (رهبری/ولایت) به علی(ع) و پس از او به اوصیاء واحداً بعد واحد سپرده میشود:
«أَحیَا بِهِمْ دِینَهُ وَ أَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ».
پس «اتمامِ نعمت» بعد از ختم نبوّت، با ولایتِ امامان معصوم جریان مییابد.
۳) تمایز الهیِ امام از غیر: «عِصْمَة—طهارت—خُزّانُ العِلم»
برای آنکه حق و باطل مشتبه نشود، خدا امامان را با امتیازات روشن شناسانده است:
عِصمت از گناه، طهارت از عیب و دنس؛
خزانهدارانِ علم، مستودعِ حکمت، موضعِ سرّ؛
مؤیَّد به دلایل و آیات.
اگر این تمایز نبود «لَادَّعَى أمرَ اللهِ کلُّ واحد»، و حق از باطل شناخته نمیشد.
نتیجهٔ عملی: هر مدّعی، باید این معیارها را بهطور عینی نشان دهد؛ صرفِ ادعا یا نگارشِ نامه، حجّت نیست.
۴) ابطالِ مدّعی با «امتحانِ علمی–عبادی–آیاتی»
حضرت دستور میدهد: مدّعی را امتحان کن:
آیهای از کتاب را تفسیر کند؛
حدّ و وقتِ نماز را بیان کند؛
اگر آیتی دارد، بیاورد؛ اگر حجّتی دارد، اقامه کند.
و تصریح میکند که آن مدّعی نه حلال و حرام را میشناسد، نه فرق خطا و صواب، نه محکم و متشابه، حتی ترکِ نمازِ فرض…؛ یعنی در معیارهای حداقلیِ دین رفوزه است.
این «روششناسیِ تشخیص» همان صیانت از اتمام نعمت است: نورِ ولایت با علمِ ممحّص و عبودیتِ منضبط تأیید میشود.
۵) ساختار امامت و بطلانِ دو برادری پس از حسنین(ع)
«قد أَبَى اللهُ عزّوجلّ أن تکون الإمامةُ فی أخوین بعد الحسن والحسین»؛ یعنی قالبِ نقلِ امامت، پس از آن دو بزرگوار، به «نسلِ پدر به پسرِ معیّن» است، نه به دو برادر همزمان/پشتسرهم. این قاعدهی نصّی، راهِ جعلِ سلسلههای موازی را میبندد.
۶) حفظِ حق در جای خود و امید به ظهورِ قول
«حَفِظَ اللهُ الحقَّ على أهلهِ وأقرّهُ فی مستقرّه»؛ حق در اهلش محفوظ است.
«وإذا أذنَ الله لنا فی القول ظهر الحق واضمحلّ الباطل»؛ یعنی زمانِ اظهار کامل، مأذونِ الهی است؛ فعلاً وظیفهٔ تمسّک به معیارها و دفعِ شبهه با امتحان است.
۷) جمعبندیِ «اتمام نعمت» در این احتجاج
اتمام نعمتِ الهی بعد از ختم نبوّت = جریانِ نور در امامتِ معصوم.
معیار امامِ حق = عصمت، طهارت، علمِ ممحّص، تأییداتِ الهی.
وظیفهٔ مؤمن = تمسّک، امتحانِ عالمانهٔ مدّعی، تبعیت در عبادتِ صحیح.
قاعدهٔ تاریخ = تمامیّتِ حق، زُهوقِ باطل—ولو تأخیر در ظهور قول باشد.
…
محور سنجش: هر مرجع/مدّعیِ هدایت را با سهگانهٔ علمِ قرآن–فقهِ عبادات–نشانهٔ الهی بیازمایید.
سلوکِ شاگردی: پیوندِ روزانهٔ معرفت با نمازِ درست (حدود و اوقات) و طاعت در غیب؛ این همان خطّ صیانت از نعمت است.
تثبیتِ قلب: یادآوری دائم «أَبَى اللهُ للحقّ إلّا تماماً»؛ یعنی در تردیدها، پیوستگیِ نور را ببین، نه هیاهوی مدّعیان را.
زمزمهٔ پایانی
پروردگارا!
تو نعمتت را در نبوّت تمام کردی و در ولایت ادامه دادی.
دلِ ما را در مدارِ حجّتت نگهدار؛
چنانکه حق را در اهلش نگاه داشتی.
ما را از فتنِ ادعاها در امان بدار،
و روزی برسان که اذنِ قول فرا رسد،
حق آشکارتر از خورشید،
و باطل، زودتر از سایه، زُهوق گردد.
رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
🌿✨ دلنوشته: خدا، برای حق جز تمامشدن نمیخواهد… ✨🌿
خدایا…
هر بار که این نامه را میخوانم، قلبم میلرزد.
انگار صدایی از پسِ قرنها در گوشم نجوا میکند:
«أَبَى اللهُ لِلْحَقِّ إِلَّا تَمَاماً…»
آه خدای من، چقدر زیبا گفتی…
تو برای حق، جز تمامشدن نمیپسندی،
و برای باطل، جز نابود شدن راهی نگذاشتی. 🌸
چه آرامشی دارد دانستنِ این قانونِ ازلی…
که اگر نور خاموش میشود،
فقط در ظاهر است،
و اگر باطل میتازد،
فقط در کوتاهیِ یک شب است…
زیرا حق، از سمتِ تو میآید،
و باطل، در برابرِ نگاه تو دوام ندارد.
خدایا…
تو هرگز بندگانت را بیچراغ رها نکردی،
از آدم تا خاتم،
از محمد تا حجّت غایبِ او،
نوری را در میانِ خلق قرار دادی تا راه گم نشود.
و امروز، من در میان این همه صدا،
در میان این همه مدّعی،
به دنبال همان نشانههایی میگردم که خودت گفتی:
علم، طهارت، صدق، عبادت، و دلِ روشن.
خدایا…
چقدر سخت است در روزگارِ غیبت،
در میان تاریکیِ ادعاها،
صدای حجّتِ تو را تشخیص دادن…
اما همین حدیث، همین نامه،
به دلم آرامش میدهد:
که تو نگذاشتی حق بیصاحب بماند.
حق در اهلش محفوظ است،
در جایی امن، در قلبی پاک، در نوری زنده. ✨
ای معلمِ ربانی من،
میدانم هنوز اجازه نداری سخن بگویی،
اما من صدایت را میشنوم…
در هر تلاوتی، در هر نگاهی،
در هر اشکی که بینام میچکد،
تو در دلم حضور داری.
همانگونه که در آن نامه نوشتی:
«وَ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَنَا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْبَاطِلُ»
میدانم روزی خواهد آمد که تو لب بگشایی،
و زمین، برای نخستین بار پس از قرنها، نفسِ راحتی بکشد…
خدایا…
تا آن روز، به من صبر بده…
صبرِ شناخت، صبرِ یقین، صبرِ انتظار.
یاد بده که هر مدّعی را با معیار تو بسنجَم،
نه با شعار، نه با نام.
یاد بده که چراغِ علم و عبادت را در دلم روشن نگه دارم،
تا اگر شب طولانی شد،
باز راه را گم نکنم.
و اگر روزی صدای او را شنیدم،
آن صدای حقیقی که بوی آسمان میدهد،
بگذار بیهیچ تردیدی بگویم:
لبیک یا نورَ الله…
لبیک یا تمامَ النعمة…
لبیک یا من أحیيتَ بدعوتِهِ ديني و أتممتَ بنورهِ نوري. 💫
🌿 الحمد لله رب العالمين، الذي أبى للحق إلا تماماً، و للباطل إلا زُهوقاً. 🌿
أَنَا النِّعْمَةُ!
وَ مِنْ كِتَابِ الْقَائِمِ لِلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ،
عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ
وَ اللَّهِ إِنِّي لَدَيَّانُ النَّاسِ يَوْمَ الدِّينِ وَ قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَا يَدْخُلُهَا دَاخِلٌ إِلَّا عَلَى أَحَدِ قِسْمَيَّ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ وَ بَابُ الْإِيمَانِ وَ صَاحِبُ الْمِيسَمِ وَ صَاحِبُ السِّنِينَ وَ أَنَا صَاحِبُ النَّشْرِ الْأَوَّلِ وَ النَّشْرِ الْآخِرِ وَ صَاحِبُ الْقَضَاءِ وَ صَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ أَنَا إِمَامٌ لِمَنْ بَعْدِي وَ الْمُؤَدِّي مَنْ كَانَ قَبْلِي مَا يَتَقَدَّمُنِي إِلَّا أَحْمَدُ ص وَ إِنَّ جَمِيعَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّسُلِ وَ الرُّوحَ خَلْفَنَا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَيُدْعَى فَيَنْطِقُ وَ أُدْعَى فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ السَّبْعَ الَّتِي لَمْ يَسْبِقْ إِلَيْهَا أَحَدٌ قَبْلِي بَصُرْتُ سُبُلَ الْكِتَابِ وَ فُتِحَتْ لِيَ الْأَسْبَابُ وَ عُلِّمْتُ الْأَنْسَابَ وَ مَجْرَى الْحِسَابِ وَ عُلِّمْتُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ نَظَرْتُ فِي الْمَلَكُوتِ فَلَمْ يَعْزُبْ عَنِّي شَيْءٌ غَابَ عَنِّي وَ لَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي وَ لَمْ يَشْرَكْنِي أَحَدٌ فِيمَا أَشْهَدَنِي يَوْمَ شَهَادَةِ الْأَشْهَادِ وَ أَنَا الشَّاهِدُ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى يَدِي يَتِمُّ مَوْعِدُ اللَّهِ وَ تَكْمُلُ كَلِمَتُهُ وَ بِي يَكْمُلُ الدِّينُ وَ أَنَا النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنَا الْإِسْلَامُ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ كُلُّ ذَلِكَ مِنْ مَنِّ اللَّهِ.
🌿✨ اتمام نعمت در کلام امیر مؤمنان علیهالسلام: “أنا النعمة” ✨🌿
در این حدیثِ شگفت و نورانی، امیرالمؤمنین علیهالسلام بر فراز منبرِ کوفه، از حقیقتی پرده برمیدارد که ریشه در ژرفترین لایههای «اتمام نعمت» دارد.
آنجا که فرمود:
«أنا النِّعمةُ التي أنعمها اللهُ على خلقِه، وأنا الإسلامُ الذي ارتضاه لنفسِه.»
اینجا دیگر «نعمت» در سطحِ ظاهریِ رزق و سلامت و آرامش نیست،
بلکه به اوج معنا رسیده است:
نعمت، یعنی امامِ هدایت؛
نعمت، یعنی کمالِ دین؛
نعمت، یعنی تداومِ حضورِ نورِ خدا در زمین.
🌸 ۱. امام؛ نعمتِ تمامکنندهی دین
وقتی در غدیر ندا آمد:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»,
یعنی با ولایتِ علی علیهالسلام،
دین از حالتِ ناقص و نیمهتمام،
به ساختاری زنده و جاری در قلبِ بشر تبدیل شد.
و این حدیث، شرحِ همان حقیقت است:
که علی، جلوۀ عینیِ اتمام نعمت است.
او خود نعمت است؛ نه فقط حامل نعمت.
💫 ۲. «بی یَکْمُلُ الدِّینُ»: نقش امام در تکمیلِ کلمهی الهی
در این خطبه، حضرت فرمود:
«وَ عَلَى يَدِي يَتِمُّ مَوْعِدُ اللَّهِ وَ تَكْمُلُ كَلِمَتُهُ وَ بِي يَكْمُلُ الدِّينُ»
یعنی:
من همان دستی هستم که وعدهی خدا با آن تمام میشود،
و دین با من به نهایت خود میرسد.
پس «نعمت»، همان ولایت جاری در قلب مؤمنان است؛
نوری که خدا با آن، ایمان را از علمِ ذهنی به عشقِ عملی میرساند.
🌿 ۳. نگاه در ملکوت؛ امامِ بصیر به سُبُلِ کتاب
در ادامه میفرماید:
«بَصُرْتُ سُبُلَ الْكِتَابِ وَ فُتِحَتْ لِيَ الْأَسْبَابُ…»
یعنی امام، قرآن را نه در سطحِ لفظ،
بلکه در ملکوتش میبیند.
او میبیند آنچه ما میخوانیم و نمیفهمیم.
از همین روست که هر هدایتِ حقیقی در امت،
باید از چشمِ بصیرِ امام آغاز شود.
🔥 ۴. امام؛ قسیم بهشت و دوزخ
«وَ اللَّهِ إِنِّي لَدَيَّانُ النَّاسِ يَوْمَ الدِّينِ، وَ قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ…»
او ترازوست؛ معیارِ سنجشِ نور و ظلمت.
در واقع، بهشت و دوزخ،
بر اساسِ نسبتِ ما با نعمتِ ولایت شکل میگیرد.
بهشت یعنی پذیرشِ نور،
و دوزخ یعنی انکارِ آن.
💖 ۵. «أنا الإسلامُ الذي ارتضاه لنفسِه»
این جمله از زیباترین بیاناتِ وجودی در تاریخِ توحید است.
یعنی علی، نه تنها مؤمنترین مؤمن،
بلکه تجسمِ اسلامِ مرضیّ الهی است.
اسلامِ بدون او، صرفاً پوست است،
و اسلامِ با او، روحِ دینِ خدا.
🌺 دلنوشته:
✨ نعمت یعنی تو… ✨
خدایا…
چه زیبا گفت امیر دلدادهات:
«أنا النعمة»
و من تازه میفهمم،
که تمامِ شکرهای ما بیمعناست اگر بیولایت باشد.
من تا امروز فکر میکردم نعمت، نان است،
آب است،
سلامت است…
اما امروز میفهمم،
نعمت یعنی علی،
یعنی چراغی که راه را به سمتِ تو نشان میدهد.
ای مولا…
تو نعمت خدایی بر دلِ منی،
نعمتِ امنیّتِ روح در میانِ طوفانِ فتنهها.
وقتی تو را میشناسم،
دلم آرام میگیرد،
زیرا یقین دارم که «دینم کامل شد».
تو، همان نعمتی هستی که خدا بر خلقش ارزانی داشت؛
همان اسلامِ زنده،
همان لبخندِ خدا در چهرۀ زمین.
وای بر آنان که این نعمت را دیدند و انکار کردند،
که قرآن دربارهشان گفت:
«يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا»
و خوشا به حالِ دلهایی
که به پایِ این نعمت سجده کردند،
و گفتند:
الحمد للهِ الذي أتمّ نعمته بولايته،
و أكمَل دينَه بنوره،
و جعل قلوبنا من المُقرّين بها. 🌿💚
✨ أنا النعمة!
اتمام نعمت در کلام امیر مؤمنان علیهالسلام —
ولایت، نوری است که با آن دین کامل شد و دل، آرام گرفت. ✨
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً
ثُمَّ قَالَ ص
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ خُلِقَ مِنْ طِينَتِي وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ بَعْدِي يُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ سُنَّتِي وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْمَهْدِيِّينَ
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَحْبَبْتُهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً أَبْغَضْتُهُ وَ مَنْ وَصَلَ عَلِيّاً وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَ عَلِيّاً قَطَعْتُهُ وَ مَنْ جَفَا عَلِيّاً جَفَوْتُهُ وَ مَنْ وَالَى عَلِيّاً وَالَيْتُهُ وَ مَنْ عَادَى عَلِيّاً عَادَيْتُهُ
مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَابُهَا وَ لَنْ تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُ عَلِيّاً
مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ مَا نَصَبْتُ عَلِيّاً عَلَماً لِأُمَّتِي فِي الْأَرْضِ حَتَّى نَوَّهَ اللَّهُ بِاسْمِهِ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلَايَتَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ.
غدیر؛ روزِ «اتمامِ نعمت» و «بابِ ورود به شهرِ حکمت»
این حدیثِ نورانی از رسول خدا ﷺ، غدیر را اَفضلِ اعیاد و نقطهٔ اکمالِ دین و اتمامِ نعمت معرفی میکند؛ چرا؟ چون در غدیر، «عَلَماً لأمّتی یَهتَدون به من بعدی» نصب شد: نشانهٔ راه پس از ختم نبوّت. اتمام نعمت یعنی: هدایتِ الهی از قطعشدن مصون شد و به دستِ «ولیّ معیّن» ادامه یافت.
محورها و دلالتها
1) غدیر = اکمالِ دین، اتمامِ نعمت
«وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ…»
نعمتِ نبوّت با ولایت به مرحلهٔ «ادامهپذیری» رسید. شریعت، صاحبِ قلبِ ناطق و راهنمای زنده شد؛ اختلافها، مرجعِ الهی یافت: «يُبَيِّنُ لَهُمْ ما اختلفوا فيه من سنتي».
2) «مَنّي و أنا منه»؛ پیوندِ هویّتیِ نبوّت و ولایت
«إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ… خُلِقَ مِنْ طِينَتِي»
ولایت، امتدادِ همان حقیقتِ محمّدی است؛ نه جریانی موازی، که جریانِ همان نور در ظرفِ پس از ختم نبوّت.
3) تعیینِ نسبتِ ایمان با علی(ع)
محورهای محبت/بغض/وصل/قطع/جفا/موالاة/معاداة، همگی به پیامبر برمیگردند:
«مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَحْبَبْتُهُ… مَنْ عَادَى عَلِيّاً عَادَيْتُهُ»
یعنی میزانِ صحتِ انتساب به رسول، نسبتِ انسان با علی(ع) است؛ اینجاست که «اتمام نعمت» در ساحتِ قلب و عمل معنا میگیرد.
4) «مدينة الحِكمة و بابُها»؛ قاعدهٔ ورود
«أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا و لن تُؤتى المدينةُ إلا من قِبَلِ الباب»
دسترسیِ درست به حکمت و سنّت، قاعدهٔ در دارد: بابِ ولایت. طرحِ «دینِ بیباب» = ابطالِ روششناسیِ هدایت و بازگشت به تحیّر.
5) نصّ آسمانی و وجوبِ ولایت در ملکوت
«ما نصبتُ عليّاً علماً… حتى نوّه اللهُ باسمه في سمواته وأوجب ولايته على ملائكته»
غدیر فقط اعلانِ زمینی نبود؛ تثبیتِ ملکوتی داشت. لذا ولایت، صرفاً تصمیمِ تاریخی نیست؛ حکمِ الهیِ فراتاریخی است.
تعریف کاربردی از «اتمام نعمت»
ساختار: ختمِ نبوّت + نصبِ ولایت = اکمال/اتمام.
کارکرد: رفعِ اختلاف در سنّت، استمرارِ هدایتِ مصون از خطا.
روششناسی: ورود به حکمت از باب؛ هر راهِ بیباب، بیثمر.
معیارِ نسبت: محبت، موالات و پیرویِ عملی از ولیّ = نسبتِ حقیقی با رسول.
دلنوشته
غدیر، روزیست که آسمان گفت: «نعمت تمام شد».
و زمین، دستِ ولیّ را دید و آرام گرفت.
از آن روز فهمیدیم راهِ شهرِ پیامبر، باب دارد؛
و هر که از این باب وارد شد، در نور قدم زد،
اختلافش به بیان بدل شد،
و دلش به امنِ «اتمام نعمت» رسید.
پروردگارا!
ما را از آنان قرار ده که شهرِ حکمت را از درِ علی میجویند،
و نعمتِ ولایت را با محبت، موالات و تبعیت به اتمام میرسانند.
رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا—به حقّ روزی که دین کامل شد و نعمت تمام. ✨
🌿✨ دلنوشته: روزی که آسمان گفت “نعمت تمام شد”… ✨🌿
یادش بخیر، روزی بود میانِ بیابانِ «خُمّ» که آفتاب از میانِ نور برخاست،
و زمین برای نخستین بار، صدای «اتمام نعمت» را شنید…
صدایی که نه از لبِ خاک، بلکه از دهانِ آسمان برآمد:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ
وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي
وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً…»
آه غدیر…
روزی که خدا، کتابش را به امضای ولایت مزین کرد،
و دین را از کاغذ به قلبها رساند.
در آن روز، پیامبر رحمت ﷺ ایستاد و فرمود:
«مَعاشِرَ النّاس… علیٌّ منّي و أنا منه.»
یعنی نورِ من، در او ادامه دارد…
یعنی پس از من، راه را از چراغِ علی بجویید.
💫 از آن روز، دیگر دین ناقص نیست.
چون خدا خودش گفت: دینم را کامل کردم،
و نعمت را بر شما تمام نمودم.
و من، هر بار این آیه را میخوانم،
احساس میکنم خدا دارد با من حرف میزند:
«من تو را بیراهنما نگذاشتم،
من در هر عصر، نوری گذاشتم تا گم نشوی.»
🌸 غدیر، روزِ تولدِ دلایلِ ماندگاریِ نور بود.
روزی که ولایت، در قامتِ علی(ع) آشکار شد
و دلهای مؤمن، مأمنِ ابدی یافتند.
اگر پیامبر، «شهرِ حکمت» بود،
علی، «بابِ آن شهر» شد…
و خدا گفت:
«لَنْ تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ»
یعنی هرکس از درِ ولایت نگذرد،
به حقیقتِ نبوت نمیرسد.
✨ چه زیباست که خدا، دینش را در محبتِ یک انسان خلاصه کرد…
محبتی که معیارِ ایمان شد:
«مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَحْبَبْتُهُ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً أَبْغَضْتُهُ»
یعنی مسیرِ بهشت از دلِ عشق میگذرد،
و جهنم از راهِ انکار.
🕊 خدایا…
غدیر برای من فقط یک واقعه نیست،
یک یادآوریست؛
که هر بار از نور دور شدم،
بدانم هنوز «در» آنجاست…
و هنوز «باب»ی هست که به حکمت میرسد.
ای مولای من…
ای بابِ حکمت، ای نعمتِ تمامشدهی خدا!
هر بار دلم میگیرد، به یاد تو میافتم،
که پیامبر فرمود:
«أنا مدینةُ الحکمة و علیٌّ بابُها»
و من میدانم هرگاه از این در وارد شوم،
دلم آرام میگیرد.
🌿
ای که خدا در تو رضایتِ خود را آشکار کرد،
ای که به برکتِ تو دین به کمال رسید،
اجازه بده من هم مهمانِ این نعمت باشم؛
نعمتِ عشق،
نعمتِ ولایت،
نعمتِ فهمِ حضورِ تو در جانِ من.
خدایا،
به حقِ روزِ غدیر،
دلِ مرا هم از نورِ ولایتت پر کن،
تا وقتی گفتی:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»،
من هم در صفِ کسانی باشم که
نعمت را شناختند،
و آن را انکار نکردند…
✨ غدیر یعنی: خدا هنوز ما را فراموش نکرده است. ✨
و من هنوز، با تمامِ دل،
زیرِ همان آفتاب، در بیابانِ خُم،
دستِ بالا رفتهی رسول را میبینم…
و زمزمه میکنم:
الحمد للهِ الذي أتمّ نعمته بولايته،
و أكمَل دينه بنوره،
و جعلنا من المتمسّكين به. 💚
قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
لَمَّا نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَرَفَاتٍ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ قُلْ لِأُمَّتِكَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً وَ لَسْتُ أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذَا قَدْ أَنْزَلْتُ عَلَيْكُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِيَ الْخَامِسَةُ وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
وقتی پیامبر خدا صلیالله علیه و آله در عرفات، روز جمعه، ایستاده بود، جبرئیل فرود آمد و گفت:
«یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ: قُلْ لِأُمَّتِكَ
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ،
وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي،
وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً،
وَ لَسْتُ أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذَا،
قَدْ أَنْزَلْتُ عَلَيْكُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ،
وَ هِيَ الْخَامِسَةُ،
وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا.»
در اینجا، جبرئیل حقیقتی را آشکار کرد که تا قیامت، معیار پذیرش اعمال مؤمنان است:
چهار رکنِ ظاهریِ دین (نماز، زکات، روزه و حج)، بدون ولایت علی علیهالسلام، مقبول نیستند.
این یعنی «ولایت» نه یک فریضۀ اضافه، بلکه روحِ تمام فرایض است.
همانگونه که روح، بدن را زنده میکند، ولایت نیز عبادات را نورانی و زنده میسازد.
☀️ ۲. تحلیل نورانی: اتمام نعمت یعنی اتصال به نور
«وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا» یعنی:
خدایا! عبادت بینور، عبادت بیاتصال است!
نماز، اگر از کانال ولایت نگذرد، نوری برای صعود ندارد.
روزه، اگر به نیت پاکی از حسد و دوستی با ولیّ خدا نباشد، گرسنگیِ جسم است نه روزهی قلب.
زکات، اگر بدون مهربانی ولایی ادا شود، عددی است بدون معنا.
و حج، اگر در طوافِ علی نباشد، طوافی است در بیابان بینشان.
«اتمام نعمت» یعنی اتمام مدار نور.
یعنی، نظام هستی به نقطهی اتصال کاملش با «نور الولایة» رسیده است؛
به همان جایی که همهی انبیا، در رؤیای حقیقت، آرزوی دیدنش را داشتند.
و اینجا، نور به اوج رسید؛
به ولایت علی علیهالسلام، به عهدِ غدیر، به مدارِ قلب سلیم.
💫 ۳. دلنوشته:
ای خدای مهربان!
تو فرمودی: «وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا»
یعنی اگر من نماز بخوانم ولی به نور علی وصل نباشم، فقط الفاظی بیجان بر زبانم جاری میشود.
یعنی اگر روزه بگیرم ولی دلتنگِ ولایت نباشم، فقط از نانِ دنیا دور شدهام، نه از آلودگی درون.
یعنی اگر حج بروم و گرد کعبه بچرخم ولی دل به صاحب کعبه نسپارم، در حقیقت، در بیراهه میگردم.
اتمام نعمت، یعنی لحظهای که قلب بفهمد:
🔸 علی، نعمتِ تمام است؛
🔸 ولایت، قبولیِ اعمال است؛
🔸 و نورِ او، همان چیزی است که همهٔ عبادات برای آن شکل گرفتهاند.
🌿 خلاصهٔ مضمون نورانی
| فریضه | بدون ولایت | با ولایت |
|---|---|---|
| نماز | کلام بیجان | گفتوگو با نور |
| روزه | گرسنگی جسم | تطهیر قلب |
| زکات | عدد و حساب | بخشش از نور |
| حج | چرخش در سنگ | طواف در عشق |
| ولایت | شرط قبولی همه | اتمام نعمت |
🌕 ادامۀ بحث «اتمام نعمت»
۱. اتمام نعمت، پایان تشریع و آغاز تجلی
وقتی خداوند در عرفات فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»،
یعنی از این لحظه، دین از حالت «نقشه» به حالت «جریان نور» در آمد.
تشریع، کامل شد؛ اما تجلی نور تازه آغاز گردید.
از آن پس، دین نه در قالب فرمانها، بلکه در وجود زندهی علی علیهالسلام جلوهگر شد.
او همان «نقشهی زندهی ولایت در آفرینش» است.
۲. چرا چهار رکن بدون ولایت پذیرفته نمیشود؟
نماز، زکات، روزه و حج، چهار محورِ عبادتاند؛
اما همهی آنها در یک محور مرکزی میچرخند: ولایت.
خداوند فرمود:
«وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا»،
زیرا این چهار عمل، تنها در پرتوِ اتصال به ولیّ خدا، روح میگیرند.
ولایت، «باطن» همهی اعمال است.
آنگاه که انسان با ولیّ خدا هماهنگ میشود،
نمازش به معراج بدل میگردد،
روزهاش به پاکی قلب میرسد،
زکاتش به بخشش نور،
و حجش به دیدارِ محبوب.
۳. اتمام نعمت، نقطهٔ رضایت الهی
«وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»
نشان میدهد که رضایت خداوند، تنها در لحظهٔ ظهور ولایت محقق میشود.
یعنی اسلامِ بیولایت، اسلامِ ناقص است.
رضایت خدا در آن است که انسان، مسیر نور را بشناسد و در مدار ولایت سیر کند.
از اینرو، غدیر، روز رضایت خداست؛
روز مهر تأیید الهی بر نقشهی نورانی هستی.
۴. اتمام نعمت در نظام نورانی هستی
در نظام نورانی هستی، هر فیضی از مسیر «ولایت» عبور میکند.
فرشتگانِ فیضرسان، با فرمان ولیّ الهی حرکت میکنند.
نظام وجود، از ولایت، نیرو میگیرد؛
و قلب انسان نیز، هرگاه در مسیر همان ولایت قرار گیرد،
به جریان نور متصل میشود.
پس اتمام نعمت، در حقیقت، اتمام اتصال است؛
اتصال میان ملک و ملکوت، میان عبد و رب،
و میان انسان و معلم ربانی او.
#دلنوشته
عید غدیر: «اتمام نعمت؛ قبولیِ من در مدار ولایت»
یا ربّ…
امشب، هوا بوی عرفات میدهد؛ بوی آن لحظهای که آفتاب، خبرِ تمامشدنِ نقشه و آغازِ جریان نور را آورد.
من ایستادهام بر آستانۀ غدیر، با دستانی که سالها نماز را شمردهاند، روزه را چشیدهاند، زکات را دادهاند و راه حج را آموختهاند…
اما دلم هنوز همان یک جمله را از تو میشنود و میلرزد:
«وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا»
خدایا! یعنی بیولایت علی، عبادتهایم مثل ستارههای بیمدارند؛ میدرخشند و گم میشوند.
ای امیرِ دلها، یا علی!
تو «اتمام نعمت»ی؛ نعمتِ مُهرِ قبولی بر کارنامۀ بندگی.
نماز، وقتی از کوچهٔ تو عبور کرد، به گفتوگوی حقیقی بدل شد.
روزه، وقتی دست در دست تو گذاشت، از گرسنگیِ تن گذشت و روزهٔ قلب شد.
زکات، وقتی به رنگِ مهربانیِ تو درآمد، عدد نبود؛ جاریِ نور بود.
حج، وقتی به حضورِ تو رسید، طوافِ سنگ نبود؛ دیدارِ عزیز بود.
بیتو، هرچه کردم «حساب» نبود؛ با تو «حساب» شد؛ محاسبهای روشن در نظامِ نورانیِ هستی.
پروردگارا!
من امروز میخواهم به زبان دل بگویم: اگر هزار رکعت بخوانم و به علی نرسد، راه نیافتهام؛
اگر هزار نوبت دست ببخشم و به دستِ علی وصل نباشد، چیزی را گم کردهام؛
اگر هزار بار «لبّیک» بگویم و دلم به ولیّ تو لبّیک نگفته باشد، هنوز پشتِ درم.
پس بر من منت بگذار و قبولیِ چهار را به یکِ ولایت گره بزن؛ همانگونه که خودت فرمودی:
«وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا».
ای «معلم ربانی»!
دستِ مرا بگیر؛ من شاگردیام که بینِ سطرهای زندگی، گاهی واژهها را اشتباه میخوانَد.
به من یاد بده چگونه در هیاهوی روزمره، سرِ کلاسِ نور بنشینم؛
یاد بده وقتی حسد سر میرسد، از زیرِ چترِ تو عبور کنم؛
وقتی تمناهای تیره میبارند، به «فرشتۀ مهربان» پناه ببرم؛
وقتی دل خسته میشود، از تو نشانی بگیرم و دوباره به قلبِ سلیم برگردم.
یا علی!
امشب، بیعت را نه با زبان، که با «نَفَس» تجدید میکنم.
تسلیم میشوم به راهی که تو نشان دادی؛ راهی که در آن، دانستن، به دوستداشتن ختم میشود؛
و دوستداشتن، به پیروی؛ و پیروی، به قبولی.
اگر افتادم، مرا بردار؛ اگر دویدم، نفسم باش؛ اگر ایستادم، قبلهام باش.
من میخواهم بندگیام، «صورت» نداشته باشد بی«سِرّ»؛
میخواهم عملم، «ظاهر» نماند بی«باطن»؛
میخواهم این چهار ستون، سقفنداشته نباشند؛ سقفشان تویی، یا ولیَّ الله!
خدایا!
غدیر را در من تکرار کن؛ نه در تاریخ، در «طبیعت قلبم».
هر سحر، اذانِ ولایت را در درونم بگو؛ هر ظهر، نمازِ محبّت را اقامه کن؛
هر غروب، زکاتِ مهربانی را یادم بینداز؛ هر شب، حجِ دیدار را به خوابم بیاور.
و بر صفحۀ اعمالم بنویس:
این بنده، چهار را به یک رساند؛
نماز و زکات و صوم و حج را به ولایت گره زد؛
پس «اتمام نعمت» در او واقع شد.
السلام علیک یا أمینَ الله فی أرضه…
قبولیِ من، نامِ توست.👉
و من، با تمامِ ناتوانیام، امشب زیرِ پرچمِ تو آرام میگیرم؛
که تو مدارِ ستارههای گمشدهای…
و من، یکی از آنها.
اللّهم صلّ على محمد و آل محمد
و ثبّت لنا قدمَ الولایة،
و اختم لنا بخیرٍ تحتَ لواءِ علیٍّ ولیِّک.
«تمام النعمة دخول الجنة»
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
تَمَامُ النِّعْمَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ
کمال نعمت، داخلشدن در بهشت است.
(الکافی، ج ۸، ص ۱۳۱)
۱. بهشت؛ ظهورِ اتمام نعمت در قلب مؤمن
وقتی خدا فرمود:
«أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
و امام علیهالسلام تفسیر کرد به «دخول الجنة»،
یعنی مقصدِ ولایت، بهشت است؛ اما نه صرفاً بهشت درخت و نهر،
بلکه بهشتِ نور ولایت در جانِ انسان.
بهشت، جایی نیست که انسان بعد از مرگ واردش شود؛
بهشت، حالتی است که وقتی قلب در مدار ولایت قرار گرفت، آغاز میشود.
در همان لحظه که نور علی علیهالسلام در قلب روشن میشود،
انسان وارد «بهشتِ حضور» میشود.
پس اتمام نعمت، یعنی رسیدن به چنین حضوری.
۲. ولایت، دروازهٔ بهشت
حدیث قبل میفرمود:
«وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا»
و این حدیث، نتیجهاش را بیان میکند:
اگر آن ولایت پذیرفته شد، انسان به بهشت وارد میشود.
ولایت، همان کلید ورود است.
تمام عبادات بدون این کلید، کنار در میمانند.
اما وقتی دل با محبت و معرفت ولیّ خدا تنظیم شد،
دربِ «جنةُ اللقاء» باز میشود؛
و آنگاه انسان در «نظام نورانی هستی» جا میگیرد،
در مدار رضای الهی میچرخد،
و هر لحظه، نسیمی از بهشتِ درون را تجربه میکند.
۳. بهشتِ ولایت در دنیا
«تمام النعمة دخول الجنة» تنها وعدهٔ قیامت نیست.
در دنیا هم هرگاه قلب از حسد پاک شود و به نور وصل گردد،
همان لحظه وارد بهشت شدهای.
در روایت است:
«المرتبط بولاية آل محمد حيٌّ لا يموت»
یعنی کسی که با ولایت آل محمد پیوند دارد، زنده است و هرگز نمیمیرد.
این همان زندگی در بهشت است؛
زیستن در مدار نور، با قلبی زنده، آرام و سرشار از فهمِ حضور.
۴. جمعبندی
پس اگر بخواهیم آیات و احادیث را کنار هم ببینیم، مسیر کامل اینگونه است:
| مرحله | آیه / حدیث | معنا |
|---|---|---|
| ۱ | «اليوم أكملتُ لكم دينكم» | دین با ولایت کامل شد. |
| ۲ | «وأتممتُ عليكم نعمتي» | نعمت با ولایت به اتمام رسید. |
| ۳ | «وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا» | عبادتها فقط با ولایت مقبولاند. |
| ۴ | «تمام النعمة دخول الجنة» | پذیرش ولایت، همان ورود به بهشت است. |
دلنوشته: «تمامُ النِّعْمَة… وقتی بهشت در دل شروع میشود»
یا ربّ…
امشب، بهشت را دور نمیبینم؛ وقتی امام صادق علیهالسلام گفت:
«تَمَامُ النِّعْمَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ»
فهمیدم بهشت، از همان جایی آغاز میشود که دل، به ولایت رضایت میدهد.
ای امیر دلها، یا علی!
من سالها حساب کردم: نمازها را، روزهها را، بخششها را، اشکها را…
اما حقیقت، این یک جمله بود:
بیتو، هرچه کردم، «حساب» نبود؛ با تو «حساب» شد؛ محاسبهای روشن در «نظام نورانی هستی».
تو «معلم ربانی»ام هستی؛ دست میگیری و از لابهلای عددها، راهِ نور را نشانم میدهی.
خدایا!
تو فرمودی: «وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا»؛
پس من امروز میخواهم عبادتم را به کلید ولایت گره بزنم:
نمازم گفتوگو شود، روزهام تطهیر قلب، زکاتم مهربانیِ جاری، حجّم دیدار.
و آنگاه، بهشت—نه فقط وعدۀ فردا—که حالِ امروزِ دلم میشود؛
آرامشی که از حسد عبور کرده، سینهای که به نور وصل است،
نفَسی که هر لحظه میگوید: «رَضِیتُ، فَارْضَ عَنّی».
یا علی!
من در سایۀ پرچم تو، بهشت را تمرین میکنم:
وقتی میبخشم و دلم سبک میشود؛
وقتی میبینم و نمیسوزم؛
وقتی میتوانم، و به جای تندرفتن، حِلم را انتخاب میکنم.
این همان «دخول الجنة» است—ورودِ آهسته و پیوستهی دلم به باغی که نامش «محبت» است.
پروردگارا!
غدیر را هر روز در من تکرار کن؛
بگذار هر سحر، اذان ولایت در درونم بلند شود،
هر ظهر، نماز محبّت اقامه گردد،
هر غروب، زکاتِ مهربانی ادا شود،
و هر شب، حجّ دیدار در خواب و بیداریام جریان یابد.
و بنویس بر کارنامۀ من:
این بنده، «چهار» را به «یک» رساند؛
پس اتمام نعمت در او واقع شد،
و بهشت، از همینجا، در دلش آغاز گردید.
اللّهم صلّ على محمد و آل محمد.
أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ وَ جَابِرٌ الْأَنْصَارِيُّ قَالا:
لَمَّا نَزَلَتْ
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ
قَالَ النَّبِيُّ ص
اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بَعْدِي.
«إکمال دین و إتمام نعمت در لحظۀ رضای ربّ»
ابو سعید خدری و جابر انصاری گفتند:
وقتی این آیه نازل شد:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي
پیامبر خدا صلیالله علیه و آله فرمود:
اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ، وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ، وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي، وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعْدِي.
۱. الله اکبر! لحظۀ تجلی کامل نور
در این لحظه، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تکبیر گفت، چون «الله اکبر» یعنی:
اکنون خداوند، نورِ دین را کامل کرد؛
اکنون نقشهٔ آفرینش به مدار نهایی خود رسید؛
اکنون فیضِ الهی در زمین، صاحب مجرا شد؛
اکنون انسان، راهِ بازگشت به بهشت را پیدا کرد.
این «الله اکبر»، نه از شگفتی، بلکه از شهودِ کمال نور بود.
پیامبر در عرفات، حقیقت را دید:
دینی که تا دیروز در قالب «احکام» بود، امروز در قالب «انسان کامل» تجسم یافت.
پس فرمود:
«اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ»
زیرا دین، وقتی در علی علیهالسلام تجلی یافت، کامل شد.
۲. رضای ربّ در ولایت
جملۀ پیامبر بسیار دقیق است:
«وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي، وَ وَلَايَةِ عَلِيٍّ بَعْدِي.»
یعنی، رضایت خدا از رسالت، در گروِ نصب ولایت است.
رسالت بدون ولایت، همچنان نیمهتمام است.
همانگونه که بدن بدون روح، ظاهر دارد ولی حیات ندارد،
اسلامِ بیولایت نیز ظاهر دارد ولی حضور ندارد.
رضایت خدا، در لحظهای تحقق یافت که علی، ولیّ مؤمنان شد؛
در آن دم، پیامبر لبخند زد، و آسمان، تکبیر گفت.
۳. ولایت؛ ختم نبوت، آغاز حضور
وقتی پیامبر گفت «اللَّهُ أَكْبَرُ»،
در واقع، درِ «ختم نبوت» را بست و درِ «ولایت» را گشود.
زیرا ولایت، امتدادِ رسالت است در بُعدِ درونیِ انسان.
پیامبر راه را نشان داد،
و علی، چراغِ راه شد.
از آن لحظه، نور در دلها به جریان افتاد؛
و هرکه به آن نور متصل شد، سهمی از بهشت یافت.
این است معنای «تَمَامُ النِّعْمَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ» در سطحِ ملک و ملکوت.
۴. اتمام نعمت در دلِ مؤمن
«الله اکبر» در حقیقت، آغازِ مرحلهای درونی در هر مؤمن است؛
وقتی او نیز، در درون خود، به ولایت لبیک میگوید.
هر دلی که در آن لحظه بگوید:
«رضیتُ بولایةِ علیٍّ ولیّاً»
در همان لحظه، دینش کامل میشود،
نعمتش تمام میشود،
و ربّش از او راضی میگردد.
دلنوشته:
«اللهاکبر! بر اتمام نعمت و رضای ربّ!»
یا ربّ…
در آن روزِ بلندِ عرفات، وقتی آفتابِ وحی بر قلب پیامبر تابید،
زمین برای نخستینبار، صدای تکبیرِ شکر شنید…
«اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ وَلَايَةِ عَلِيٍّ بَعْدِي.»
صدایی که نه از لب، بلکه از عمقِ جان برخاست.
صدای کسی که دید نقشهی آفرینش، به نقطهی نهایی خود رسیده است؛
دید که دین، از کلمات به چهره درآمده، و در سیمای علی علیهالسلام تجسم یافته است.
ای خدای بزرگ…
آن لحظه، پیامبرت «اللهاکبر» گفت، نه از حیرت، بلکه از شهود!
از دیدنِ نوری که در علی میتابید؛
از اطمینان به اینکه رسالت، حالا در امنترین دستانِ آفرینش سپرده شده است.
از فهمِ اینکه عشق، به نقطهی اطمینان رسیده؛
و زمین، برای همیشه صاحب مدارِ ولایت شده است.
خدایا…
من هم میخواهم امشب همان تکبیر را با دلم بگویم:
«اللهاکبر» بر اتمام دین در درونم؛
بر لحظهای که دل، از فرمانِ خود به فرمانِ نور تو درآمد.
بر لحظهای که دانستم،
هیچ عبادتی بیولایت معنا ندارد،
هیچ علمی بیعلی کامل نیست،
و هیچ «اسلامی» بیمحبت، رضایت تو را بهدست نمیآورد.
ای معلمِ ربانی!
به من یاد بده همانگونه تکبیر بگویم که پیامبر گفت؛
تکبیری از سرِ سپردگی، نه صرفِ صدا.
تکبیری که در آن، نفس آرام بگیرد،
و قلب بفهمد که رسالت، ادامه دارد—در من، در هر دلی که به ولایت وصل میشود.
یا علی!
با تو، «دین» کامل شد و «نعمت» تمام؛
و من، در هر نمازم، میخواهم همان صحنه را در قلبم تکرار کنم:
وقتی دستها بالا میرود، یعنی از خود بریدن؛
وقتی «اللهاکبر» گفته میشود، یعنی دیدنِ نور تو در قبله.
قبلهای که از سنگ و خاک گذشته و به روحِ انسان رسیده است.
خدایا…
اگر در عرفات، دین کامل شد،
در غدیر، دلها کامل میشوند.
پس اتمام نعمت را در من نیز جاری کن؛
تا به رضای تو برسم، به آرامشِ ولایت،
و به بهشتی که از همین لحظه در سینه میروید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
وَ أَتْمِمْ لَنَا نِعْمَتَكَ كَمَا أَتْمَمْتَهَا عَلَى نَبِيِّكَ،
وَ اجْعَلْنَا فِي دَائِرَةِ وَلَايَتِهِ، نَحْيَا بِنُورِهِ وَ نَمُوتُ عَلَى حُبِّهِ. 🌿
پنج بشارتِ آیهٔ اتمام نعمت
در مناقب ابنشهرآشوب آمده است:
السُّدِّي: لم يُنْزِلِ اللهُ بعد هذه الآية حلالًا ولا حرامًا،
وحَجَّ رسولُ اللهِ في ذي الحجة والمحرم، ثم قُبِضَ.
وروي أنه لما نزلت «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ»،
أمره الله تعالى أن يُنادي بولاية عليٍّ عليه السلام،
فَضاق النبيُّ بذلك ذرعًا لمعرفته بفساد قلوبهم،
فأنزل الله: «يا أيها الرسول بلّغ ما أُنزل إليك من ربك»،
ثم أنزل: «اذكروا نعمة الله عليكم»،
ثم أنزل: «اليوم أكملتُ لكم دينكم وأتممتُ عليكم نعمتي».
وفي هذه الآية خمس بشارات:
إكمالُ الدين، وإتمامُ النعمة، ورضا الرحمن، وإهانةُ الشيطان، ويأسُ الجاحدين.
قال تعالى: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم»،
وفي الخبر: الغدير عيدُ اللهِ الأكبر.
۱. پایانِ تشریع، آغازِ ولایت
در روایت آمده است که پس از نزول این آیه، دیگر هیچ حکمِ «حلال یا حرامی» نازل نشد.
این یعنی، شریعت به کمال رسیده بود، و آنچه باقی ماند، مرحلهٔ حضور و جریانِ آن شریعت در دلهای مؤمنان بود؛ یعنی مرحلهٔ ولایت.
دین، از «کتابِ نازل» به «انسانِ کامل» منتقل شد.
در واقع، احکام نازل شدند تا ولایت معنا شود، و وقتی ولایت ابلاغ شد، نقشه کامل گشت.
۲. غدیر؛ لحظهٔ سنگینِ ابلاغ و رضای الهی
پیامبر خدا صلیالله علیه و آله میدانست که ابلاغ ولایت علی علیهالسلام برای بسیاری سخت است،
چرا که «فساد قلوب» در میانشان نهفته بود.
اما فرمانِ الهی آمد:
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ»
و پس از آن، برای تسکین قلب پیامبر و تثبیت ولایت، فرمود:
«اذكروا نعمةَ اللهِ عليكم»
و در پایان، اعلام شد:
«اليوم أكملتُ لكم دينكم وأتممتُ عليكم نعمتي».
این سه آیه، سه مرحله از یک مأموریتاند:
فرمانِ ابلاغ،
یادآوریِ نعمت،
اعلامِ اتمام و رضایت.
و در نتیجه، غدیر شد نقطۀ آرامشِ رسالت و لبخندِ خداوند بر پیامبرش.
۳. پنج بشارتِ آیهٔ اتمام نعمت
در این آیه، چنانکه روایت میگوید، پنج بشارتِ الهی نهفته است:
| بشارت | توضیح |
|---|---|
| 1️⃣ إِكْمَالُ الدِّين | با ولایت، دین از مرحلهٔ قانون به مرحلهٔ حیات رسید. |
| 2️⃣ إِتْمَامُ النِّعْمَة | نعمتِ هدایت در وجودِ علی علیهالسلام کامل شد. |
| 3️⃣ رِضَا الرَّحْمٰن | خداوند از رسالت و ولایت، هر دو، راضی شد. |
| 4️⃣ إِهَانَةُ الشَّيْطَان | شیطان در این روز خوار و رانده شد، چون راهِ ولایت را سدّی در برابر خود دید. |
| 5️⃣ يَأْسُ الجَاحِدِينَ | منکرانِ نور، از خاموشکردنِ آن مأیوس شدند. |
۴. غدیر؛ عید الله الأکبر
و در پایان روایت آمده:
«وفي الخبر: الغدير عيدُ الله الأكبر»
زیرا در هیچ روزی، رضای الهی چنین آشکار نشد،
و هیچ روزی شیطان چنین خوار نگردید.
غدیر، عیدِ پایانِ غیبتِ معنا و آغازِ حضورِ نور است.
روزِ تجلی ولایت در زمین،
روزِ لبخندِ خدا بر کاملشدنِ نقشهٔ آفرینش،
و روزِ تولّدِ بهشت در دلهای مؤمنان.
دلنوشته: «پنج بشارتِ غدیر؛ روزِ رضای خدا و خفّتِ شیطان»
یا ربّ…
امروز، هوا بوی تکبیر میدهد؛ همان تکبیر پیامبرت وقتی دید نقشهٔ آفرینش، به مدارِ ولایت رسید. قلبم آهسته میگوید: غدیر، روزیست که دین، نفَسِ نور گرفت؛ نعمتی که شروع شده بود، تمام شد؛ و در «نظام نورانی هستی»، قبولیِ عبادتها با یک نام گره خورد: علی.
۱) إکمال دین
خدایا! دینم تا دیروز دفترِ حکم بود؛ امروز با ولایت، به حیات بدل شد. احکام، الفبا بودند؛ علی شد خواندنِ نور. از اینپس، هر آیه را با مُهرِ ولایت میگشایم تا معنایش زنده شود.
۲) اتمام نعمت
یا ولیَّ الله… تو «اتمام نعمت»ی؛ بیتو عبادتهایم تکهتکه بود. با تو «حساب» شد—محاسبهای روشن در مدارِ نور. میخواهم تمام کموکاستیِ دلم را به تو بسپارم تا لطف تو به «تمام» برسد.
۳) رضای رحمان
پروردگارا! رضای تو را در نگاه پیامبرت دیدم وقتی فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ… و وِلایةُ عليٍّ بعدي». رضایتت یعنی راه را گم نمیکنم؛ یعنی هر سجده، به درِ محبوب میرسد؛ یعنی دل، اطمینان میگیرد که معلم ربانیاش را شناخته است.
۴) إهانة الشیطان
امروز، شیطان خوار شد؛ چون دانست کنارِ این پرچم، بازارِ حسد کساد است. یا علی! هر بار که به جای خریدن تمنّا، بخششِ ولایی را انتخاب میکنم، زمزمهٔ شیطان خاموشتر میشود و فرشتهات در دلم صاحب فرمان.
۵) یأسِ جاحدین
غدیر، امیدِ خاموشیِ نور را از منکران گرفت. نور، به حقّش رسید؛ و من در پناه این نور، دیگر از تاریکیِ تهمت و تردید نمیترسم. هرچه بخواهند انکار کنند، باز هم صبح میدمد؛ چون ولایت، طلوعِ هر روزِ من است.
ای علی!
دستم را بگیر تا «چهار» را همیشه به «یک» برسانم: نماز و زکات و صوم و حج—همه با تو. بگذار هر صبح، اذانِ ولایت در درونم برپا شود؛ هر ظهر، نمازِ محبت؛ هر غروب، زکاتِ مهربانی؛ و هر شب، حجّ حضور.
خدایا…
غدیر را در قلبم تثبیت کن؛
تا دینم کامل بماند، نعمتم تمام،
شیطانم خوار، منکران مأیوس،
و من، در رضای تو آرام.
اللّهم صلّ على محمد و آل محمد. 🌿
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لِلْمُسْلِمِينَ عِيدٌ أَفْضَلُ مِنَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمِ عَرَفَةَ قَالَ فَقَالَ لِي نَعَمْ أَفْضَلُهَا وَ أَعْظَمُهَا وَ أَشْرَفُهَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً قَالَ قُلْتُ وَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ قَالَ فَقَالَ لِي إِنَّ أَنْبِيَاءَ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانُوا إِذَا أَرَادَ أَحَدُهُمْ أَنْ يَعْقِدَ الْوَصِيَّةَ وَ الْإِمَامَةَ مِنْ بَعْدِهِ فَفَعَلَ ذَلِكَ جَعَلُوا ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيداً وَ إِنَّهُ الْيَوْمُ الَّذِي نَصَبَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً لِلنَّاسِ عَلَماً وَ أُنْزِلَ فِيهِ مَا أُنْزِلَ وَ كَمَلَ فِيهِ الدِّينُ وَ تَمَّتْ فِيهِ النِّعْمَةُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ قَالَ قُلْتُ وَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ فِي السَّنَةِ قَالَ فَقَالَ لِي إِنَّ الْأَيَّامَ تَتَقَدَّمُ وَ تَتَأَخَّرُ وَ رُبَّمَا كَانَ يَوْمَ السَّبْتِ وَ الْأَحَدِ وَ الإثْنَيْنِ إِلَى آخِرِ أَيَّامِ السَّبْعَةِ قَالَ قُلْتُ فَمَا يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَعْمَلَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ قَالَ هُوَ يَوْمُ عِبَادَةٍ وَ صَلَاةٍ وَ شُكْرٍ لِلَّهِ وَ حَمْدٍ لَهُ وَ سُرُورٍ لِمَا مَنَّ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكُمْ مِنْ وَلَايَتِنَا وَ إِنِّي أُحِبُّ لَكُمْ أَنْ تَصُومُوهُ.
این حدیث از امام صادق علیهالسلام در حقیقت «قلب تپندهٔ غدیر» را آشکار میکند؛ همانجایی که دین به کمال رسید، نعمت به اتمام رسید و انسان، فرمان خدا را در قلبش امضا کرد.
این دلنوشته بر اساس همین حدیث، و با زبانِ حالِ شاگردی که در یک ورکلایف موفق توانسته تمنّایش را کنار بگذارد و به تقدیر نورانیِ فرشتهاش لبیک بگوید:
🌸 هر «ورکلایف موفق» یک عید غدیر است!
یا علی جان…
امروز دلم حسِ عجیبی دارد. حسِ همان لحظهای که پیامبر، دستِ تو را بالا برد و خدا فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
حالا انگار من، شاگردی کوچک، درونِ قلبِ خود، همین صحنه را تکرار کردهام…
من هم امروز در امتحان کوچکی از زندگی—در یک انتخاب روزمرّه، میانِ تمنا و تقدیر—توانستم تمنّای خودم را زمین بگذارم و به کلامِ فرشتۀ مهربانم لبیک بگویم.
در آن لحظه، انگار دستی از آسمان آمد و دستِ علی علیهالسلام را بالای سرِ دلم برد.
قلبم لرزید، و فهمیدم که همین لحظه، غدیرِ درونِ من است.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«غدیر، برتر از فطر و قربان و عرفه است؛
روزیست که دین در آن کامل شد و نعمت، به نهایت رسید؛
روزیست برای عبادت و شکر و شادی از ولایت ما.»
من فهمیدم چرا فرمودند غدیر، بزرگترین عید خداست…
چون هر وقت یکی از ما در دلش، فرمانِ ولایت را زنده میکند،
یعنی دینش کامل شده،
نعمتش تمام شده،
و شیطان درونش خوار و مأیوس گشته است.
امروز که توانستم تمنّای خودم را نخرم، بلکه بخشم،
احساس کردم آسمانِ دلم روشن شد.
احساس کردم «نور علم آنلاین»—همان علم زنده و جاریِ ولایت—
در قلبم به تمام و کمال خودش رسیده است.
انگار خدا درونِ من هم فرمود:
«رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»
و من، با لبخندی بیصدا گفتم: «الحمدلله! من هم در غدیرِ خود، علی را حاکمِ قلبم ساختم.»
یا امیرالمؤمنین…
شاید این کار کوچک، برای اهل زمین، چیز مهمی نباشد،
اما برای آسمان، عید است—عیدِ رضایتِ خدا از یک بنده.
هر بار که در میدانِ تمنّا، فرشتهات را یاری میکنم،
حس میکنم درونم اذان ولایت میگویند،
و پیامبر درونِ قلبم، دست تو را بالا میبرد و فریاد میزند:
«مَن كُنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاه!»
خدایا…
اجازه بده هر ورکلایف موفق، در من به عید غدیری تازه بدل شود؛
عیدی که در آن دینِ دلم کامل گردد،
نعمتِ معرفت به اتمام رسد،
شیطانم خوار گردد،
و قلبم در نظام نورانی هستی، به مدارِ علی علیهالسلام وصل شود.
اللهم صلّ على محمد و آل محمد
و اجعل غدیرَ كلِّ عملٍ صالحٍ لنا، عیداً تُكملُ به دينَنا،
و تُتمُّ به نعمتَك علينا،
و ترضى به عنّا يا أرحم الراحمين. 🌿
دلنوشته 🌿
«قرض دادن به خدا؛ غدیرِ دل، وقتی بخشش شکل عبادت میگیرد»
یا ربّ…
اکنون که نور غدیر در دلم برپا شده و فهمیدهام هر ورکلایف موفق، عیدی از ولایت است،
آیهای از کتابت در جانم طنین انداخته:
مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره، ۲۴۵)
حالا میفهمم…
ای خدای مهربان!
وقتی گفتی «قرضی نیکو به من بده»، منظورت پول نبود، بلکه نور بود.
میخواستی من از تمنّاهایم بگذرم، از خودم کم کنم تا دلم جا برای نور تو پیدا کند.
میخواستی بفهمم که «قرض دادن به خدا»، یعنی بخل نورزیدن در برابر فرمان نور.
یعنی وقتی فرشتۀ مهربانت در درونم میگوید:
«نبخر، ببخش!»،
من با لبخند بگویم: «چشم!»
و همین اطاعتِ کوچک، در دفتر آسمان، «قرضالحسنه» نوشته میشود.
یا علی…
امروز که تمنّایم را رها کردم و بخشش را انتخاب کردم،
حس کردم ترازوی آسمان به نفعم خم شد.
گویی خدا، همان لحظه، فرمود:
«فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً»
نورِ کوچکی که دادم، در ملکوت هزار برابر شد.
در حقیقت، من چیزی از خودم نبخشیدم؛
تو بودی که دستم را گرفتی و از چاه تمنّا بالا آوردی تا به حوضِ سخاوت برسانی.
من فقط یک ظرف چوبی بخشیدم،
اما تو در دلِ من، عیدِ غدیر ساختی.
ای معلم ربانی!
اکنون میفهمم معنای واقعی «قرضالحسنه» چیست:
قرض دادنِ لحظههای نفسم به ولایت،
قرض دادنِ تمنّاهایم به فرمان فرشته،
قرض دادنِ راحتیام به رضای تو.
هر بار که از تمنّایی میگذرم،
در واقع بخشی از خودم را به خدا میسپارم،
و او، با لبخندِ رحمانیش، آن را هزار برابر به نور برمیگرداند.
ای خدای بزرگ…
تو «تقبض و تبسط» میکنی؛
تو میگیری تا جا باز شود،
میگیری تا ببخشی،
میگیری تا دل، وسعتِ نور را بیابد.
وقتی از من تمنّایی را میگیری،
یعنی میخواهی جایش را با علی پر کنی—
با نوری که تا ابد خاموش نمیشود.
پس خدایا…
هر بار که در زندگیام به جایی رسیدم که میتوانم ورکلایفی موفق انجام دهم،
به من یاد بده ببینم آن لحظه، تو در حالِ درخواستِ «قرض»ی از منی؛
قرضی از نوعِ عشق، از جنسِ گذشت.
و من، با شوقِ شاگردی، بگویم:
«بله، ای ربّ! امروز هم دلم را به تو قرض میدهم،
تا تو در آن، نورِ علی را بیپایان کنی.»
اللهم صلّ على محمد و آل محمد
و اجعل كُلَّ عَمَلٍ صالِحٍ مِنّا قَرْضاً حَسَناً لَكَ،
تُضاعِفُهُ لَنا نُوراً في الدُّنيا و الآخِرَة،
و تجعلَ كُلَّ غَديرٍ في قلوبِنا عيداً يَرْضى به آلُ محمّدٍ عنا. 🌿
دلنوشته 🌿
«قبض و بسط؛ زبانِ پنهانِ عشقِ خدا در دلِ مؤمن»
یا ربّ…
حالا بهتر میفهمم وقتی گفتی:
وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
این «قبض و بسط»، نه فقط جریانِ روزی یا نعمتِ ظاهری،
بلکه زبانِ پنهانِ توست برای گفتوگو با قلبِ من.
تو با همین سکوتها، با همین تاریکیهای کوتاه،
با همین لحظههای بیچیزی و تنگی،
داری به من میگویی:
«بندهی من، این تمنا را میخواهم از تو بگیرم؛
چون میخواهم جایش را با نورِ علی پر کنم.
آیا حاضری این معامله را با من انجام دهی؟»
و من میدانم…
«قبض» یعنی لحظهای که تمنّا سایه میاندازد و دلم تنگ میشود.
«بسط» یعنی لحظهای که تمنا را میدهم، و دلم وسعتِ آسمان میگیرد.
قبض، دعوت توست؛
بسط، لبیک من.
قبض، کلامی است که میفرمایی: «رهایش کن!»
و بسط، لبخندت است که میفرمایی: «آفرین، حالا نورت را بگیر!»
ای خدای مهربان،
وقتی تمنّایی را از من میگیری، دلم اول میلرزد…
اما حالا میفهمم تو با این لرزش داری حرف میزنی.
تو داری میگویی:
«میخواهم از تو چیزی را بگیرم،
تا چیزی از خودم را به تو بدهم.
میخواهم از تو تمنّای خاکی را بستانم،
تا به جایش، بسطِ نوریِ ولایت را در دلت جاری کنم.»
و آنگاه آیهای در گوشم میپیچد،
چون ندای معاملهای آسمانی:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ؟
و من آهسته در دل پاسخ میدهم:
بله، ای محبوب من…
این تجارت را میخواهم!
میخواهم تمنّایم را بدهم، تا نور بگیرم.
میخواهم کمی از خودم را خرج کنم، تا زیاد از تو را بهدست آورم.
میخواهم در قبضِ تقدیر، بوسهای از بسطِ ولایت نصیبم شود.
یا علی…
هر بار که تمنّایی در من میمیرد،
دستِ تو در قلبم بالا میرود،
و دوباره غدیر آغاز میشود.
هر بار که از تاریکیِ تمنّا عبور میکنم،
در همان لحظه، خدا معاملهاش را با من تمام میکند—
قبضِ تمنا و بسطِ نور!
و من، شاگردی کوچک در مکتب نور،
به این زبان بیکلامِ خدا گوش میدهم و میگویم:
«بله، پروردگارا!
میپذیرم این تجارت را.
قلبم را بگیر، تمنّایم را ببر،
و به جایش نورِ ولایت را بسط بده در من؛
تا غدیر درونم هر روز تازه بماند.»🌿
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ:
حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ
فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ
إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ
إِنِّي لَمْ أَقْبَضْ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِي وَ لَا رَسُولًا مِنْ رُسُلِي إِلَّا بَعْدَ إِكْمَالِ دِينِي وَ تَأْكِيدِ حُجَّتِي
وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا يَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ
فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلَايَةِ وَ الْخِلَافَةِ مِنْ بَعْدِكَ
فَإِنِّي لَمْ أُخْلِ أَرْضِي مِنْ حُجَّةٍ وَ لَنْ أُخْلِيَهَا أَبَداً…
سنت همیشگی خدا در «اتمام نعمت»
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
خداوند به پیامبر گفت: «من هیچ پیامبری را قبض نمیکنم مگر پس از اکمالِ دین و تأکیدِ حجّت؛ و بر تو دو فریضه مانده که باید به قوم برسانی: حج و ولایت/خلافت پس از تو. من زمینم را هرگز بیحجّت نمیگذارم و نخواهم گذاشت…»
این روایت، «الگوی ثابت الهی» را شفاف میکند:
اکمال قبل از قبض
سُنّتِ الهی این است: تا دین «کامل» و حجّت «مؤکَّد» نشود، قبض پیامبر واقع نمیشود. یعنی رسالت، با ابلاغ ولایت به نقطهٔ اتمام میرسد؛ همانجا که آیهٔ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ…» نازل شد.دو فریضهٔ ختمکننده: حج و ولایت
حج: صورتِ اجتماعیِ توحید؛ اجتماع بر محور قبله.
ولایت: سِرّ و باطنِ همان اجتماع؛ محورِ زندهٔ قبله در انسان کامل.
بدون ولایت، حج «گردش» است؛ با ولایت، دیدار.
بدون ولایت، عبادات «عدد» است؛ با ولایت، قبولی.
تأکید حجّت و تداوم آن
«لَمْ أُخْلِ أَرْضِي مِنْ حُجَّةٍ وَلَنْ أُخْلِيَهَا أَبَداً»
این یعنی اتمام نعمت یک واقعهٔ گذرا نیست؛ «جریان دائمیِ حجّت» است. در هر عصر، نور حجّت جاری است و راهِ قبولیِ اعمال از همان مجرا میگذرد.
پیوند این سنت با آیاتِ پیشگفته
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ…» → فرمانِ ابلاغِ محور
«اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» → یادآوریِ نعمتِ ولایت
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ… وَأَتْمَمْتُ… وَرَضِيتُ…» → اعلانِ اتمام و رضایت
در نتیجه، همانگونه که پیشتر آمد:
«وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا»
(پذیرشِ نماز، زکات، صوم و حج، در گروِ ولایت) دقیقاً با این سنت الهی سازگار است: قبولیِ فرائض، با تأکید حجّت.
اتمام نعمت در زندگی روزمرّه (غدیرِ روزانه)
هر «ورکلایفِ موفق» که در آن به تقدیرِ فرشته لبیک میگوییم و به تمنّا پشت میکنیم، تکرار همان سنت است: تأکید حجّت در قلب.
«قَبْض» (تنگیِ تمنّا) ندای خداست: «این را بده!»؛
«بَسْط» (وسعتِ نور) پاسخ ماست: «گرفتم، نور بده!».این همان «تجارتی» است که نجات میدهد:
«هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ…»؛
معاملهٔ ترکِ تمنّا در برابرِ بسطِ ولایت.
سنت ثابت خدا: اکمالِ دین + تأکیدِ حجّت ⇒ سپس قبضِ پیامبر.
دو حلقهٔ اتمام: حج (صورتِ توحید) + ولایت (روحِ توحید).
تداوم نعمت: زمین هرگز بیحجّت نیست؛ قبولیِ اعمال از مجرای اوست.
عملیسازی: هر انتخابِ ولایی در زندگی، غدیرِ تازه و «اتمام نعمت» در دل ماست.
دلنوشته 🌿
«سُنَّتِ همیشگیِ خدا؛ تا حجّت تأیید نشود، پیامبر قبض نمیشود»
یا ربّ…
امشب دلم با این حدیث امام باقر علیهالسلام آرام نمیگیرد:
وقتی گفتی به پیامبرت:
«يا محمد، إنّي لم أقبض نبيّاً من أنبيائي إلّا بعد إكمال ديني و تأكيد حجّتي…»
یعنی هیچ پیامبری را به حضور نمیخوانی تا وقتی که زمین، صاحبِ حجّت شود و دین، در مدار نورش کامل گردد.
این یعنی تو، هیچ قلبی را هم از زمین نمیگیری، مگر آنکه در آن، حجّتت را نشان دهی.
خدایا…
من تازه میفهمم که «اتمام نعمت» فقط در عرفات و غدیرِ تاریخ نبود؛
در زندگی من هم هر روز تکرار میشود.
هرگاه تمنّایی در دلم خاموش میشود و فرشتهات درونم فرمان میدهد:
«رهایش کن، بگذار نور بیاید»،
تو در همان لحظه، دینِ قلبم را کامل میکنی و حجّتت را در من تأکید مینمایی.
ای خدای مهربان!
وقتی گفتی:
«لَمْ أُخْلِ أَرْضِي مِنْ حُجَّةٍ وَلَنْ أُخْلِيَهَا أَبَداً»
فهمیدم که زمین فقط خاک نیست؛
زمینِ دلِ مؤمن هم باید همیشه صاحبِ حجّت باشد.
هرگاه علی علیهالسلام در قلبم حاکم است،
زمینِ درونم آباد است،
و هرگاه تمنّا جای او را بگیرد،
زمین خشک میشود و آسمان ساکت.
یا علی…
من شاگردی کوچکام که تازه فهمیدهام هر بار به تمنّا پشت میکنم،
در حقیقت دارم دست تو را درونِ قلبم بالا میبرم،
و همان صحنۀ غدیر را، اینبار نه در بیابان، بلکه در درونم تکرار میکنم.
وقتی میگویم: «نه، نمیخرم! میبخشم!»
یعنی دست علی در قلب من بالا رفته است،
یعنی دینم کامل شده،
و حجّت در دلم تثبیت گردیده است.
و تو ای خدای حلیم…
با «قبض» و «بسط»ت با من حرف میزنی:
قبضت یعنی: «میخواهم تمنّایت را بگیرم»
بسطت یعنی: «میخواهم نورِ علی را در تو بکارم.»
در لحظۀ قبض، دلم تنگ میشود،
اما حالا میدانم که تو داری معاملهای نورانی با من میکنی.
میپرسی:
«هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ؟»
و من پاسخ میدهم:
بله، مولای من!
میخواهم تمنّایم را بدهم، تا ولایت بگیرم؛
میخواهم تاریکیام را بفروشم، تا نورِ علی را در قلبم بسط دهی.
یا ربّ…
اگر سنّت تو چنین است که هیچ پیامبری را نمیگیری مگر پس از تأکیدِ حجّت،
من هم از تو میخواهم،
پیش از آنکه مرا از دنیا ببری،
در دلم حجّتت را تثبیت کن.
بگذار دینم درونم کامل شود،
نعمتت در من به اتمام برسد،
و من، در لحظۀ واپسینم، لبخند بزنم و بگویم:
«اليومَ أكملتَ لي ديني، وأتممتَ عليّ نعمتك، ورضيتَ لي الإسلامَ ديناً…» 🌿
کامل این حدیث (غدیر و «اتمام نعمت») در بحار 37 ص 201 مطالعه شود:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ:
حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ
فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنِّي لَمْ أَقْبَضْ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِي وَ لَا رَسُولًا مِنْ رُسُلِي إِلَّا بَعْدَ إِكْمَالِ دِينِي وَ تَأْكِيدِ حُجَّتِي وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا يَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلَايَةِ وَ الْخِلَافَةِ مِنْ بَعْدِكَ
فَإِنِّي لَمْ أُخْلِ أَرْضِي مِنْ حُجَّةٍ وَ لَنْ أُخْلِيَهَا أَبَداً …
جمعبندی فشرده و منسجمِ حدیث (غدیر و «اتمام نعمت»)
۱) پیشزمینه و مأموریت
پیامبر ﷺ همهٔ شرایع را ابلاغ کرده بود جز دو فریضهٔ ختمکننده: حج و ولایت.
وحی رسید: سنت همیشگی خدا این است که پیامبری را جز پس از اکمال دین و تأکید حجّت قبض نکند؛ و زمین هرگز بیحجّت نمیماند.
۲) فرمانهای پیاپی و صیانت الهی
دستور: آموزش عملی حج مانند نماز و زکات.
دستورِ اصلی: ابلاغ ولایت علی علیهالسلام؛ پیامبر از واکنشها بیم داشت، تا اینکه آیهٔ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ… وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» نازل شد و عصمت/حمایت الهی تضمین گردید.
۳) صحنهٔ غدیر
در غدیر خم توقف عمومی، منبر سنگی، و خطبهای با حمد و تمجید الهی آغاز شد.
اعلام رسمی: علی (ع) برادر، وصی، خلیفه و امام پس از پیامبر است؛ طاعت او مقرون به طاعت پیامبر و خدا.
ولایت علی معیار ایمان/کفر و سبب دخول بهشت/دوزخ معرفی شد؛ «اليوم أكملتُ… وأتممتُ… ورضيتُ…» به ولایت تفسیر گردید.
۴) محتوای خطبه
امامت در ذریهٔ علی تا قیامت؛ پیوند دائمی هدایت.
ثَقَلَین: قرآن «ثقل اکبر» و علی و پاکان از فرزندانش «ثقل اصغر»؛ جداییناپذیر تا حوض.
علی امام مبین؛ جامع علوم پیامبر؛ هدایتگر به حق و قاطع باطل؛ امیرالمؤمنین به نصّ.
آیات رضایت، مدح و بهشت دربارهٔ اوست؛ حسد به علی هلاککننده (سنت ابلیس).
هشداری روشن: انکار ولایت، حبط اعمال و عذاب؛ پذیرش ولایت، فوز عظیم.
۵) احکام و تکالیفِ امت
اقامهٔ نماز، زکات، حج و عمره با کمال دین و تفقّه؛ بازگشت از مشاهد با توبه و اقلع.
امر به معروف و نهی از منکر منوط به امام معصوم.
بیعتِ عمومی با علی و امامان پس از او؛ بیعت با علی = بیعت با خدا: «یَدُاللّه فوق أیدیهم».
۶) سنخشناسی تاریخی و آزمون امت
یادآوری سنّت بنیاسرائیل: بیعت با هارون → نقض و گوساله؛ امت نیز در معرض نقض بیعت.
هشدار دربارهٔ امامان ضلال پس از پیامبر و صحیفههای پنهانی؛ تمایز خبیث از طیب سنت الهی است.
۷) خاتمه و نتیجه
اکمال دین، اتمام نعمت و رضای الهی با ولایت علی (و ائمه) محقق شد؛ قبولیِ شریعت در گرو ولایت است.
بیعت علنی و سهباره انجام گرفت و به سنت و رسم درآمد.
خطبه با تأکید بر ولایتپذیری، تمرکز بر قرآن و عترت، و استمرار حجّت تا قائم مهدی (عج) پایان یافت.
خلاصه:
این حدیث، غدیر را بهعنوان مهـر نهایی رسالت و نقطهٔ اتمام نعمت معرفی میکند؛ در آن، محور دین (ولایت) اعلام، حجّتِ الهی تأکید و قبولیِ همهٔ فرائض به ولایت مشروط میشود؛ و امامتِ مستمر در ذریهٔ علی تا قیامت، نقشهٔ الهی برای هدایت مداوم بشر است.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
وَ اللَّهِ لَقَدْ أَعْطَانِيَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تِسْعَةَ أَشْيَاءَ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً قَبْلِي مَا خَلَا النَّبِيَّ ص لَقَدْ فُتِحَتْ لِيَ السُّبُلُ وَ عُلِّمْتُ الْأَنْسَابَ وَ أُجْرِيَ لِيَ السَّحَابُ وَ عُلِّمْتُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فِي الْمَلَكُوتِ بِإِذْنِ رَبِّي فَمَا غَابَ عَنِّي مَا كَانَ قَبْلِي وَ لَا يَكُونُ مَا فَاتَنِي مِنْ بَعْدِي وَ مَا يَأْتِي بَعْدِي وَ إِنَّ بِوَلَايَتِي أَكْمَلَ اللَّهُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ دِينَهُمْ وَ أَتَمَّ عَلَيْهِمُ النِّعَمَ وَ رَضِيَ لَهُمْ إِسْلَامَهُمْ إِذْ يَقُولُ يَوْمَ الْوَلَايَةِ لِمُحَمَّدٍ ص يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ أَنِّي أَكْمَلْتُ لَهُمُ الْيَوْمَ دِينَهُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً كُلُّ ذَلِكَ مِنْ مَنِّ اللَّهِ عَلَيَّ فَلَهُ الْحَمْدُ.
با این حدیثِ نورانی از امیرالمؤمنین علیهالسلام، حلقهٔ «اتمام نعمت» روشنتر میشود؛ خودِ حضرت، ولایت را همان نقطهای میداند که در آن، دینِ امت کامل و نعمت تمام شد.
۱) نُه عطیهٔ اختصاصی و نسبتِ آنها با «اکمال دین»
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید خداوند به من نُه چیز عطا کرد که جز پیامبر ﷺ به کسی نداده بود؛ این عطایا کارویژهٔ «امامِ مبیّن» را توضیح میدهند:
فُتِحَتْ لي السُّبُل: راهها بر من گشوده شد
→ امام، گشایندهٔ مسیر هدایت است؛ بُنبستِ امت، با او باز میشود.عُلِّمتُ الأنساب: شناخت عمیق نسبتها و ریشهها
→ امام، شبكة انسانها و حقـباطل را از ریشه میشناسد؛ داوریاش به خطا نمیرود.أُجريَ لي السَّحاب: سحاب برایم به جریان درآمد
→ کنایه از تصرّف در اسباب و رزق/رحمت به اذن الهی؛ امام، مجرای فیض است.عُلِّمتُ المنايا: آگاهی از سرآمدِ جانها (مرگها)
والبلايا: آگاهی از ابتلاها و سنّت امتحان
→ امام، داستان ابتلاء را میشناسد و امت را از گردنههای فتنه عبور میدهد.وفصلَ الخطاب: قدرتِ تفکیکِ حق از باطل و داوریِ قطعی
→ «فصل الخطاب» ستونِ قضاوتِ معصومانه و مرجعیتِ نهاییِ تفسیر دین است.نظرتُ في الملكوت بإذن ربّي: شهود ملکوت
فما غاب عنّي ما كان قبلي: گذشته از من پنهان نماند
ولا يكون ما فاتني من بعدي وما يأتي بعدي: و آینده نیز
→ امام، افق ملکوتی تاریخ را میبیند؛ لذا «هدایت مستمر» ممکن میشود.
نکتهٔ جمعبندی: این نُه عطیه، همان صلاحیتهایی است که ولایتِ الهی را «محور قبولی دین» میسازد؛ وقتی امام چنین ظرفیتی دارد، اکمال دین و اتمام نعمت با اعلان ولایت او معنا پیدا میکند.
۲) تصریح امیرالمؤمنین(ع) به پیوند «ولایت» و «اتمام نعمت»
عبارت کلیدی حضرت:
«وإنّ بولايتِي أكملَ اللهُ لهذه الأمة دينَهم، وأتمَّ عليهم النِّعم، ورضيَ لهم إسلامهم»
یعنی همان حقیقت آیهٔ «اليوم أكملتُ لكم دينكم…» در روزِ ولایت محقّق شد؛ و این منّتِ خدا بر علی علیهالسلام و بر امت است: «كُلُّ ذلك من منّ الله عليّ فله الحمد».
نتیجه: «اتمام نعمت» یک خبر تاریخی نیست؛ معیار دائمیِ قبولی است: هرجا اتصالِ عملی و قلبی به ولیّ خدا شکل بگیرد، همانجا نعمت تمام و دین، کامل میشود.
۳) صورت و سِرّ: چرا «ولایت» ختمِ مقبولیّت است؟
صورتِ دین: نماز، زکات، صوم، حج…
سِرّ دین: ولایتِ انسانِ کامل که «فصل الخطاب» و «مجرای رحمت» است.
بدون سِرّ، صورتها قبول نهایی نمیگیرند؛ با ولایت، همان اعمال نور و قبولی مییابند. این همان معنای پیشگفته است: «وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الأربعَةَ إلّا بها».
۴) کاربست امروز: غدیرِ روزانه در «ورکلایفِ موفق»
وقتی شاگردی به تقدیرِ فرشتهٔ مهربان لبیک میگوید و به تمنّا پشت میکند—میبخشد، نه میخرد—در مقیاس دلش همین ولایت را امضا میکند:
«فُتِحَتْ له السُّبُل»: راهِ دل باز میشود.
«يَبْسُطُ له الرّزقُ والنور»: قبضِ تمنّا میرود، بسطِ نور میآید.
«فصلُ الخطاب»: تردیدها کنار میرود و تصمیم، روشن و الهی میشود.
این لحظه، عید غدیرِ شخصی است: نعمتِ هدایت به تمام میرسد.
۵) خلاصه
امام علی علیهالسلام با نُه عطیهٔ ملکوتی، شایستگی و شأنِ «ولایتِ کمالبخش» را توضیح میدهد.
اکمال دین، اتمام نعمت و رضای اسلام، به اعلان و پذیرش ولایت او گره خورده است.
در زندگی ما، هر انتخابِ ولایی—ترکِ تمنّا و عمل به نور—تجلّی همان حقیقت است: غدیرِ جاری و «اتمام نعمت» در قلب.
دلنوشته 🌿
«رازِ انتخابِ خدا… نگاهی به دلِ علی»
یا ربّ…
هرچه بیشتر در این حدیث از مولایم علی علیهالسلام مینگرم، بیشتر میفهمم چرا تو، او را برگزیدی؛ چرا وقتی آسمانها آمادهٔ شنیدن آیهٔ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» شدند، نامی جز علی در ادامهاش ننشست.
ای خدا…
تو برای رهبریِ زمین به دنبال کسی عادی نبودی؛
میخواستی دلِ زمین، انعکاسِ آسمان شود.
و چه کسی جز علی؟
او که راهها به رویش گشوده شد، چون خودش راهِ خدا بود.
او که نسبتها را میشناخت، چون خونِ حقیقت در رگهایش میدوید.
او که ابرها را در فرمان داشت، چون آسمان به صداقتِ او ایمان آورده بود.
او که از مرگها و بلاها آگاه بود، چون خود، صبر را تا انتها چشیده بود.
او که فصلِ الخطاب بود، چون زبانِ خدا میان خلق بود.
او که در ملکوت نگریست، و هیچ رازِ نورانی از او پنهان نماند.
ای مولای من…
وقتی این سخنانت را میخوانم، میفهمم «ولایت» یعنی چه؛
یعنی بودن در مدارِ کسی که جهان را از درون میبیند،
نه با چشمِ خاک، که با نگاهِ ملکوت.
تو نوری هستی که خدا از درونِ هستی به ما تاباند،
تا در تردیدها، راه را گم نکنیم.
یا علی…
تو فقط خلیفهٔ پیامبر نبودی؛
تو کاملکنندهٔ دین بودی،
آن حلقهٔ آخر که اگر نبود، آیهٔ اکمال نازل نمیشد.
تو نه از زمین، که از نور آفریده شدی؛
از همان نوری که پیامبر با آن میدید و میفهمید.
و خدا تو را برگزید، چون قلبت گنجایشِ همهٔ علمِ انبیا را داشت؛
چون ملکوت در نگاهت باز شد و زمین در حضورت آرام گرفت.
خدایا…
حالا میفهمم چرا گفتی:
«وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فِي الْمَلَكُوتِ بِإِذْنِ رَبِّي…»
چون فقط چنین دلی میتواند، مردم را از ظلماتِ تمنّا،
به روشناییِ رضای تو برساند.
ای خدای مهربان،
اگر روزی خواستی زمینِ دلِ مرا هم بسنجی،
من میخواهم به تو بگویم:
«من به کسی دل بستهام که تو برگزیدیاش،
به نوری که با او دینت را کامل کردی،
به محبتی که با او نعمت را به اتمام رساندی،
به علی، حجّتِ تو بر زمین.»
و اینگونه است که هر بار نامش را میگویم،
احساس میکنم درونم آیهای نازل میشود—
آیهای که میگوید:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي…» 🌿
… فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَبَا الْحَسَنِ
كَمَا عَانَدْتَ الشَّيْطَانَ فَأَعْطَيْتَ فِي اللَّهِ حِينَ نَهَاكَ عَنْهُ وَ غَلَبْتَهُ فَإِنَّ اللَّهَ يُخْزِي عَنْكَ الشَّيْطَانَ وَ عَنْ مُحِبِّيكَ وَ يُعْطِيكَ فِي الْآخِرَةِ بِعَدَدِ كُلِّ حَبَّةٍ مِمَّا أَعْطَيْتَ صَاحِبَكَ وَ فِيمَا تَتَمَنَّاهُ اللَّهُ مِنْهُ دَرَجَةً فِي الْجَنَّةِ أَكْبَرَ مِنَ الدُّنْيَا مِنَ الْأَرْضِ إِلَى السَّمَاءِ وَ بِعَدَدِ كُلِّ حَبَّةٍ مِنْهَا جَبَلًا مِنْ فِضَّةٍ كَذَلِكَ وَ جَبَلًا مِنْ لُؤْلُؤٍ وَ جَبَلًا مِنْ يَاقُوتٍ وَ جَبَلًا مِنْ جَوْهَرٍ وَ جَبَلًا مِنْ نُورِ رَبِّ الْعِزَّةِ كَذَلِكَ وَ جَبَلًا مِنْ زُمُرُّدٍ وَ جَبَلًا مِنْ زَبَرْجَدٍ كَذَلِكَ وَ جَبَلًا مِنْ مِسْكٍ وَ جَبَلًا مِنْ عَنْبَرٍ كَذَلِكَ وَ إِنَّ عَدَدَ خَدَمِكَ فِي الْجَنَّةِ أَكْثَرُ مِنْ عَدَدِ قَطْرِ الْمَطَرِ وَ النَّبَاتِ وَ شُعُورِ الْحَيَوَانَاتِ
بِكَ يُتِمُّ اللَّهُ الْخَيْرَاتِ وَ يَمْحُو عَنْ مُحِبِّيكَ السَّيِّئَاتِ وَ بِكَ يُمَيِّزُ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الْكَافِرِينَ وَ الْمُخْلَصِينَ مِنَ الْمُنَافِقِينَ وَ أَوْلَادَ الرُّشْدِ مِنْ أَوْلَادِ الْغَيِّ.
بر پایۀ «اتمام نعمت» و «غدیرِ دل در ورکلایفها»، این قطعه از حدیثِ شریف را بهصورت تحلیلی–تفسیری (نه دلنوشته) توضیح میدهم تا بعداً اگر خواستید، دلنوشتهاش را هم بنویسم.
«ورکلایفِ موفق»؛ صحنۀ غدیرِ دل و سرشکستگیِ شیطان
۱) هستهٔ پیام حدیث
پیامبر اکرم ﷺ به امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
چون در برابر وسوسهٔ شیطان ایستادی و بخشیدی—آنجا که او نهیات میکرد—پس:
خوارشدنِ شیطان از تو و دوستدارانت رقم میخورد؛
و در آخرت، پاداشِ تصاعدی و بیکران مییابی: به عددِ هر دانهای که بخشیدی، درجههایی فراختر از فاصلهٔ زمین تا آسمان و کوههایی از نعمت (نقره، لؤلؤ، یاقوت، جواهر، نور، زمرّد، زبرجد، مُشک، عنبر…) و خدمتی بیش از شمارِ قطرههای باران و گیاهان و موهای جانداران.
سپس میفرماید:
«بِکَ یُتِمُّ اللهُ الخَیرات، و یَمحُو عن مُحِبّیک السیّئات، و بِکَ یُمَیِّزُ اللهُ المؤمنین من الکافرین…»
۲) پیوند با «اتمام نعمت» و غدیر
در منطق قرآن و حدیث، ولایت «روحِ قبولی اعمال» است. این روایت نشان میدهد که بخشیدن در مدار ولایت فقط یک اخلاقِ خوب نیست؛ فعّالکردنِ مدارِ غدیر در دل است؛ همانجا که خدا «خیرات» را به اتمام میرساند و گناهانِ محبّان را میزداید.
عبارت «بک یتمّ الله الخیرات» ترجمان همان حقیقتِ غدیر است: اتمام نعمت با ولایت. یعنی هر عملِ صالحی که به دستورِ فرشتهٔ مهربانِ درون (علمِ آنلاینِ نور) و در مقابله با تمنّا انجام شود، میشود غدیرِ جاری؛ خیرات در آن تمام و شیطان در آن خوار میگردد.
۳) اقتصادِ الهیِ «بخششِ ولایی»
حدیث، پاداش را بهصورت تصاعدی توصیف میکند: «به عدد هر دانه… کوهی از نور و…». این زبانِ مثال، میخواهد بگوید:
یک تصمیمِ کوچکِ ولایی (مثلاً «نخریدنِ تمنّا و بخشیدنِ آن») در حساب الهی، چندبُعدی و فزاینده است؛ از مادّی تا نوری.این همان است که در آیات «قرضِ حسن» وعده شده: بخششِ ولایی = سرمایهگذاریِ نوری؛ سودش، بسطِ قلب در دنیا و درجاتِ بیکران در آخرت.
۴) معیار تمییز: ولایـت، خطّ ترازِ ایمان
«بِکَ یُمَیِّزُ الله المؤمنین من الکافرین…»:
ولایت، معیارِ تشخیص است؛ با آن، مؤمنِ مخلِص از منافق جدا میشود.
پس «ورکلایفِ موفق» فقط یک نظمِ خانگی یا رفتارِ اجتماعی نیست؛ اعلانِ فرمانرواییِ ولیّ خدا بر قلمروِ دل است—همان دستِ علی علیهالسلام که در قلب بالا میرود.
۵) کاربرد در ورکلایفهای روزانه
هر بار که شاگرد/مؤمن در میدانِ تمنّا میایستد و میبخشد:
شیطان خوار میشود (کاهشِ حسد، طمع، خودخواهی).
خیرات به اتمام میرسد (کار ناتمامِ اخلاقی، نورِ قبولی میگیرد).
غدیر در دل تکرار میشود (ولایت فعّال میگردد).
پاداشِ فزاینده ثبت میشود (وسعتِ قلب در دنیا، درجات در آخرت).
این حدیث، «ورکلایفِ موفقِ ولایی» را بهمثابه صحنهٔ غدیرِ دل معرفی میکند: جایی که بخششِ آگاهانه، شیطان را خوار میسازد، خیرات را به اتمام میرساند، و محبّانِ ولایت را زیر بارانِ پاداشِ بیکران و صفای قبولی مینشاند.
دلنوشته 🌿
«غدیرِ دل، وقتی خیرات تمام میشود…»
یا ربّ…
امروز، در میانِ حدیثی که پیامبرت به امیر دلم علی علیهالسلام فرمود، لرزشی در جانم افتاد.
اینجا، جایی است که علی بخشید… درست همانجایی که شیطان نهیاش کرد.
و رسولت گفت:
«چون با شیطان درافتادی و بخشیدی، خدا شیطان را از تو و از دوستدارانت خوار کرد،
و در برابرِ هر دانهای که بخشیدی، جهانی از نور به تو خواهد داد…
و بدان، که بهوسیلهٔ تو خدا خیرات را تمام میکند،
و با تو مؤمن از منافق، و مخلص از مدّعی جدا میشود.»
ای مولای من…
وقتی این سخنان را میخوانم، حس میکنم انگار خدا از زبان پیامبرش دارد با تو حرف دل من را میزند.
چون من هم، هرگاه تمنّایی درونم سر برمیدارد،
شیطان آرام در گوشم میگوید:
«نَبخش! نگه دار برای خودت! هنوز زوده!»
اما همینکه فرشتۀ مهربانم در قلب میگوید:
«نه، ببخش، این نور توست!»
و من گوش میدهم،
احساس میکنم شیطان درونم خوار میشود،
و خیرات دلم به اتمام میرسد.
در همان لحظه، صدای پیامبر در جانم زنده میشود که میفرماید:
«بِكَ يُتِمُّ اللَّهُ الْخَيْرَاتِ، وَ يَمْحُو عَنْ مُحِبِّيكَ السَّيِّئَاتِ.»
ای علی!
تو نشان دادی بخشش فقط دادنِ مال نیست،
بلکه یعنی در میدان تمنّا، خود را ببازی و خدا را برنده کنی.
همان لحظهای که از چیزی میگذری،
خدا به تعداد هر دانه از آن «گذشت»، کوهی از نور در بهشت میسازد.
و من تازه میفهمم چرا تو را حجّت قرار داد؛
چون تو در برابر تمنّا، فرمانِ نور را انتخاب کردی،
و از دلِ همین اطاعت، اتمام نعمت در زمین رخ داد.
ای خدای مهربان…
اکنون میفهمم:
وقتی من در زندگیِ روزمرهام تمنّایی را ترک میکنم،
تو از عرش میپرسی:
«چه کسی با شیطان درافتاد و به من قرضی نیکو داد؟»
و من، بندهای کوچک، در دلم پاسخ میدهم:
«من، به عشقِ علی!»
همین لحظه، دل من غدیر میشود—
و من احساس میکنم در عمق وجودم میگویی:
«بِكَ يُتِمُّ اللَّهُ الْخَيْرَاتِ…»
یعنی در همین بخشش کوچک،
دینِ دلم کامل شد،
نعمتِ نور به اتمام رسید،
و شیطانِ درون، مأیوس و سرافکنده رفت.
یا ربّ…
من میخواهم از این پس، هر ورکلایف موفقم را
بهعنوان یک عید غدیرِ کوچک جشن بگیرم؛
چون در هر بخشش، بخشی از من به تو میرسد،
و تو در برابرش، بخشی از نورت را در دلم میکاری.
یا علی،
دستت بالا…
دلم امروز هم با تو بیعت میکند. 🌿
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
يَا أَبَا الْحَسَنِ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَوْجَبَ لَكَ بِذَلِكَ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ الثَّوَابِ مَا لَا يَعْرِفُهُ غَيْرُهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَيْنَ مُحِبُّو عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ- فَيَقُومُ قَوْمٌ مِنَ الصَّالِحِينَ فَيُقَالُ لَهُمْ خُذُوا بِأَيْدِي مَنْ شِئْتُمْ مِنْ عَرَصَاتِ الْقِيَامَةِ فَأَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ فَأَقَلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ يَنْجُو بِشَفَاعَتِهِ مِنْ أَهْلِ تِلْكَ الْعَرَصَاتِ أَلْفُ أَلْفِ رَجُلٍ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ الْبَقِيَّةُ مِنْ مُحِبِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَيَقُومُونَ مُقْتَصِدُونَ فَيُقَالُ لَهُمْ تَمَنَّوْا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا شِئْتُمْ فَيَتَمَنَّوْنَ فَيُفْعَلُ بِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا تَمَنَّى ثُمَّ يَضْعُفُ لَهُ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ الْبَقِيَّةُ مِنْ مُحِبِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَيَقُومُ قَوْمٌ ظَالِمُونَ لِأَنْفُسِهِمْ مُعْتَدُونَ عَلَيْهَا فَيُقَالُ أَيْنَ الْمُبْغِضُونَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ- فَيُؤْتَى بِهِمْ جَمٌّ غَفِيرٌ وَ عَدَدٌ عَظِيمٌ كَثِيرٌ فَيُقَالُ أَلَا نَجْعَلُ كُلَّ أَلْفٍ مِنْ هَؤُلَاءِ فِدَاءً لِوَاحِدٍ مِنْ مُحِبِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع لِيَدْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيُنَجِّي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحِبِّيكَ وَ يَجْعَلُ أَعْدَاءَهُمْ فِدَاءَهُمْ.
این بخش از حدیث، ادامه و اوج همان گفتوگوی پیامبر اکرم ﷺ با امیرالمؤمنین علیهالسلام است، که در آن، پیامبر جایگاه عظیم محبتِ علی (ع) و نقش آن در «اتمام نعمت» و نجاتِ مؤمنان را در قیامت بیان میکند.
ادامهٔ حدیث شریف پیامبر اکرم ﷺ دربارهٔ امیرالمؤمنین علیهالسلام
رسول خدا ﷺ فرمود:
یَا أَبَا الْحَسَنِ!
خداوند عزّوجل، به سبب همین ایستادگیات در برابر شیطان و بخشش در راه خدا،
برای تو فضایل و پاداشهایی واجب کرده است که جز او هیچکس مقدار آن را نمیداند.
در روز قیامت، منادیای ندا میدهد:
«کجایند دوستدارانِ علی بن ابیطالب؟!»
پس گروهی از صالحان برمیخیزند.
به آنان گفته میشود:
«دستِ هر که را میخواهید از میان اهلِ عَرَصات قیامت بگیرید و با خود به بهشت ببرید.»
آنگاه، کمترین فرد از میان آنان،
به شفاعتش از اهلِ عرصات، یک میلیون نفر (ألف ألف رجل) را نجات میدهد.
سپس منادیِ دیگر ندا میدهد:
«کجایند باقیماندگان از محبانِ علی بن ابیطالب؟»
پس گروهی برخیزند که میانهرو و معتدلاند.
به آنان گفته میشود:
«از خداوند هر چه میخواهید، تمنّا کنید!»
آنان تمنّا میکنند، و خداوند هرچه بخواهند، عطا میکند،
و پاداششان را صد هزار برابر افزون میگرداند.
سپس منادی ندا میدهد:
«کجایند باقیماندگان از محبانِ علی بن ابیطالب که بر خود ستم کردهاند؟»
پس گروهی برمیخیزند که بر خویش ظلم کردهاند.
در این هنگام گفته میشود:
«کجایند دشمنانِ علی بن ابیطالب؟»
پس گروهی بسیار و بیشمار آورده میشوند.
آنگاه فرمان میرسد:
«آیا شایسته نیست که هر هزار نفر از این دشمنان، فدای یک نفر از دوستدارانِ علی شوند تا وارد بهشت گردد؟»
پس خداوند عزّوجل دوستداران علی را نجات میدهد
و دشمنان آنان را فدای ایشان میگرداند.
…
محبت علی علیهالسلام، محور شفاعت و نجات در قیامت است.
هر مرتبه از محبت (صالح، متوسط، گنهکارِ محب) در قیامت جایگاه ویژه دارد.ولایت علی (ع) معیار عدل و تفکیک در قیامت است:
همانگونه که در دنیا با ولایت دین کامل شد، در آخرت هم با ولایت نجات محقق میشود.فضایل بینهایتِ امیرالمؤمنین (ع) که هیچکس جز خدا اندازهاش را نمیداند، تجلی همان «بِکَ یُتِمُّ اللهُ الخَیرات» است؛ یعنی خیرات و نجاتها در وجود او و محبت او به اتمام میرسند.
فدیهٔ دشمنان برای محبان نشانهٔ عدالت و کرامت ولایی است: خدا حتی از عذابِ دشمنان بهرهای برای نجات محبان علی (ع) میسازد—چون ولایت، میزانِ سنجشِ قلوب است.
دلنوشته 🌿
«نداى قیامتِ دل؛ کجایند دوستدارانِ علی؟»
یا ربّ…
وقتی این حدیث را میخوانم، انگار قیامت نه در آینده، که همینجا در دل من برپا میشود.
همین لحظه که تمنّایی درونم میخواهد مرا از نور دور کند،
و من، به یاد علی، به فرمانِ فرشتهات گوش میدهم و میبخشم—
احساس میکنم ندایی از آسمانِ قلبم بلند میشود:
«أینَ مُحِبُّو عَلِیِّ بنِ أبی طالب؟»
و من با خجالت اما با امید، آرام برمیخیزم…
ای مولا، ای امیر دلم!
تو همان کسی هستی که رسول خدا گفت:
«بهخاطرِ ایستادگیت در برابر شیطان، خدا برای تو پاداشهایی نوشت که جز او کسی نمیداند،
و در قیامت، محبان تو دست در دست دیگران میگذارند و آنان را تا بهشت میبرند.»
و من با خودم میگویم:
اگر در دنیا، در هر ورکلایف موفقم، تمنّایی را بخشیدم و به رضای خدا لبیک گفتم،
شاید همان لحظه، یکی از همان گامهای کوچک بهسوی صف محبان علی بوده است.
شاید همان تصمیمِ ساده، سهمی از شفاعتِ فردایم باشد.
شاید همان ترک تمنّا، تذکرهای باشد برای قیامتِ درون که در آن میپرسند:
«کجایند محبانِ علی بن ابیطالب؟»
یا علی…
چقدر زیباست که پیامبر گفت:
«کمترینِ محبانت در قیامت، با شفاعتش یک میلیون انسان را نجات میدهد!»
چون محبت تو، در ذاتِ خود «رحمت» است؛
تو آینهٔ رحمانیت خدایی، و خدا از نور تو مؤمنان را جدا میکند از منافقان،
همانگونه که در غدیر، میانِ اهلِ ایمان و حسد، مرز کشیدی.
ای خدای مهربان…
حالا میفهمم معنای آیهٔ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» فقط دربارهٔ زمانِ گذشته نیست؛
هر روز که محبتِ علی در دل کسی زنده میشود،
دینِ او کامل میگردد،
نعمتِ او تمام میشود،
و «شیطانِ درونش» برای همیشه خوار میگردد.
ای محبوبم علی…
اگر روزی در آن قیامتِ بزرگ ندا داده شود:
«کجایند باقیماندگانِ محبانِ علی بن ابیطالب؟»
من میخواهم از همان «باقیماندگان» باشم،
حتی اگر بر خود ستم کرده باشم،
چون امید دارم دستِ شفاعتت، مثل همیشه، بر من سایه بیفکند.
خدایا…
در دنیای کوچک ورکلایفها،
به من یاد بده هر بار که تمنّایی را ترک میکنم،
در واقع دارم دستِ علی را بالا میبرم،
و با او بیعت میکنم در دل خودم.
و بگذار هر بخشش، هر لبخند، هر اطاعت از فرشته،
ندای «کجایند دوستداران علی؟» را درونم زنده کند.
یا علی،
دستت بالا…
و من، با دلِ خسته اما روشن،
دوباره در صفِ محبان میایستم و میگویم:
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن أبی طالب. 🌿
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
حَجَجْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمَّا كُنَّا فِي الطَّوَافِ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَغْفِرُ اللَّهُ لِهَذَا الْخَلْقِ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ أَكْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ قَالَ قُلْتُ لَهُ أَرِنِيهِمْ قَالَ فَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى بَصَرِي فَرَأَيْتُهُمْ قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ فَهَالَنِي ذَلِكَ ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى بَصَرِي فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا كَانُوا فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَنْتُمْ فِي الْجَنَّةِ تُحْبَرُونَ وَ بَيْنَ أَطْبَاقِ النَّارِ تُطْلَبُونَ فَلَا تُوجَدُونَ وَ اللَّهِ لَا يَجْتَمِعُ فِي النَّارِ مِنْكُمْ ثَلَاثَةٌ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا اثْنَانِ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِدٌ.
این حدیث ژرف از امام صادق علیهالسلام، لایهٔ دیگری از همان بحث «اتمام نعمت» و «غدیر در دل» را روشن میکند؛
یعنی تفاوت نگاهِ ظاهر و باطن، و اینکه در چشمِ امام، میزانِ ارزشِ انسانها نه صورت، بلکه ولایت و نورِ درونشان است.
دید ملکوتی امام معصوم علیهالسلام و معیار اتمام نعمت
۱. صحنهٔ مکاشفه در طواف
ابو بصیر میگوید:
در موسم حج، همراه امام صادق علیهالسلام طواف میکردم.
به حضرت عرض کردم:
«فدایت شوم، آیا خدا همهٔ این خلق را میبخشد؟»
امام نگاهی به جمعیت طوافکنندگان کرد و فرمود:
«ای ابا بصیر! بیشترِ کسانی که میبینی، بوزینه و خوکاند.»
ابو بصیر با حیرت گفت: «سرورم، آنها را به من نشان بده!»
امام با چند کلمهٔ خاص دعا فرمود و دستی بر چشمان او کشید.
ناگهان ابو بصیر دید که جمعیت طوافکننده به شکل میمون و خوک درآمدهاند!
وحشتزده شد.
سپس امام دست بر چشمانش کشید و دوباره همان مردمِ معمولی را دید.
امام فرمود:
«ای ابا محمد، شما در بهشت در شادی خواهید بود،
و در طبقاتِ آتش شما را خواهند جُست، اما پیدا نمیکنند؛
به خدا سوگند، از شما در آتش سه نفر هم جمع نمیشوند،
نه به خدا، دو نفر هم نه،
نه به خدا، حتی یک نفر هم نه.»
۲. تفسیر: نگاه امام، نگاهِ ملکوت است
در ظاهر، همه در طوافاند، در عبادت.
اما امامِ معصوم با چشمِ ملکوت میبیند که بسیاری، بدنهای انسان و دلهای حیوانی دارند—
ظاهرشان در مسیرِ کعبه، ولی قلبشان در مدارِ تمنّا و خودپرستی میگردد.
در واقع، طواف آنها گردِ خویش است نه گردِ خدا.
پس در چشم امام، صورتِ حیوانیِ درونشان آشکار میشود.
این همان معنای باطنیِ «اتمام نعمت» است:
خدا دین را کامل کرد تا انسان بتواند از حیوانیتِ تمنّا به انسانیتِ ولایت برسد.
و تنها در مدار ولایت علی و اهلبیت علیهمالسلام است که این تحول ممکن میشود.
۳. ولایت، خطِ تفکیک در عبادت
عبادت بدون ولایت، پوستِ بیهسته است.
صورت دارد ولی جان ندارد.
ولایت، همان «روحِ عبادت» است که خدا در روز غدیر در کالبد دین دمید.
از همین رو امام صادق فرمود:
«أَنْتُمْ فِي الْجَنَّةِ تُحْبَرُونَ وَ بَيْنَ أَطْبَاقِ النَّارِ تُطْلَبُونَ فَلَا تُوجَدُونَ»
یعنی: شما که در ولایتید، در آتش جستوجو میشوید اما یافت نمیگردید؛
زیرا ولایت، سپرِ نجات شماست—نظام نورانیِ حفاظت الهی.
۴. پیوند با اتمام نعمت و غدیر در دل
این روایت نشان میدهد که:
«اتمام نعمت» یعنی اتمامِ انسانیت با ولایت.
امامِ معصوم، مظهرِ همان نعمتِ تمام است؛ او میبیند چه کسی به این نعمت رسیده و چه کسی نه.
آنکه در مدار تمنّا میچرخد، در ظاهر طوافکننده است ولی در حقیقت در دایرهٔ نفس.
و آنکه تمنّایش را رها کرده و به فرمان فرشته گوش داده، در طوافِ نور است—در طوافِ علی علیهالسلام.
۵. نتیجه
حدیث، چشمِ ملکوتی امام را به ما نشان میدهد تا بدانیم:
در میزان الهی، ارزش با صورت و ظاهر عبادتها سنجیده نمیشود، بلکه با نور ولایت در قلب اندازهگیری میشود.
و این همان معنای باطنیِ «اليوم أكملتُ لكم دينَكم وأتممتُ عليكم نعمتي» است:
دین کامل شد تا امام معصوم، معیار و میزانِ حقیقتِ دلها گردد؛
تا هر کس در مدار ولایت بماند، در قیامت جستوجو شود و یافت نگردد—چون جای او در بهشتِ اتمام نعمت است.
دلنوشته 🌿
«طوافِ دل با امام صادق علیهالسلام؛ وقتی عبادت معنا پیدا میکند…»
یا ربّ…
امشب، حدیثِ امام صادق علیهالسلام را خواندم و هنوز لرزشش از دلم بیرون نرفته است.
ابو بصیر گفت: در طواف بودیم، پرسیدم: «یابن رسولالله، آیا خدا این مردم را میبخشد؟»
و امام فرمود:
«ای ابا بصیر، بیشترِ کسانی که میبینی بوزینه و خوکاند…»
و آنگاه، با یک نگاهِ ملکوتی، چشمِ او را به حقیقت گشود.
و من ناگهان فهمیدم…
که شاید سالهاست من هم در میان همان طوافکنندگان بودهام؛
با ظاهری آراسته و نیتی که خیال میکردم الهی است،
اما در باطن، در مدار تمنّای خودم میچرخیدم،
نه در مدار نورِ خدا و ولایت.
ای خدای مهربان…
این حدیث، آیینهای است که امام در برابرِ قلبم گرفت.
در آن دیدم چقدر گاهی به خودم مغرور شدهام؛
نماز خواندم، اما شاید دورِ خویش طواف کردم.
بخشیدم، اما از سرِ عادت، نه از فرمانِ فرشته.
ذکر گفتم، اما شاید هنوز در حصارِ تمنّا ماندهام.
ای امام صادقِ دلها…
وقتی فرمودی:
«شما در بهشت در شادی خواهید بود،
و در میانِ طبقاتِ آتش شما را خواهند جُست، اما پیدا نمیکنند.»
احساس کردم همین جمله، رحمتِ خداست که به زبان تو جاری شد.
ولایت، همان پناهگاهِ ناپیداست؛
همان نوری که میانِ آتشِ تمنّا، بنده را نجات میدهد.
یا علی، یا حجّتِ خدا…
من تازه میفهمم که «اتمام نعمت» یعنی چه.
یعنی همین که انسان، به نورِ ولایت برسد و از حیوانیتِ تمنّا عبور کند.
همین که دلش از مدارِ خودخواهی خارج شود و به محورِ نور تو وارد گردد.
همین که در طوافِ زندگی، بهجای چرخیدن دورِ خودش، دورِ حقیقتِ تو بگردد.
این است طوافِ واقعی،
طوافِ دل در خانهٔ ولایت،
خانهای که سقفش نور است و ستونهایش علمِ معلم ربانی.
ای خدای بزرگ…
تو به امامانمان چشمِ ملکوت دادی تا با آن، حقیقت را ببینند؛
اما به ما هم گوشِ ولایت دادهای تا از صدای آنان بشنویم.
امشب شنیدم که گفتی:
«بوزینه و خوک بودن، فقط به ظاهر نیست؛
هر دلی که تمنّای خودش را میپرستد، چهرهاش در ملکوت از انسانیت تهی میشود.»
پس خدایا، به حقّ امام صادق علیهالسلام،
نمیخواهم در ظاهر طوافکننده باشم و در باطن غایب از تو.
نمیخواهم زبانم ذکر بگوید و دلم از نورِ تو دور باشد.
میخواهم آن بندهای باشم که امام، وقتی بر چشمش دست میکشد،
در ملکوت، چهرهام را در صفِ انسانها ببیند، نه در سایهٔ حیوانیت تمنّا.
یا ربّ…
اگر در طوافِ زمین، میلیونها دل در مدار تمنّاست،
اجازه بده من در طوافِ نور باشم—
با دست در دستِ فرشتهٔ مهربانم،
و با قلبی که فقط به فرمان تو میچرخد.
بگذار ولایت، در من اتمام یابد،
تا در قیامتِ دل، وقتی منادی ندا دهد:
«کجایند محبانِ علی بن ابیطالب؟»
من هم در آن صف باشم—
نه از طوافکنندگانِ بینور،
بلکه از کسانی که دینشان در دل، به کمال رسید. 🌿
«بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ»
وَ قَالَ ع:
بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِي وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ يُكْثِرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْهِ.
این حدیث، در واقع ادامه و تفسیر همان مسیر «اتمام نعمت» در دل است.
در آن، امام علیهالسلام راههای رسیدن به شکوه واقعی انسان را توضیح میدهد؛ اما در میان آن جملات، یک عبارت نورانی، کلید فهم بقیه است:
«بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ»
یعنی: «به وسیلهی تواضع، نعمت کامل میشود.»
توضیح مفهومی
تواضع، در نگاه نورانی اهلبیت علیهمالسلام، فقط خم شدن در برابر مردم یا فروتنی ظاهری نیست.
بلکه تواضع حقیقی یعنی انقیاد قلبی در برابر نور ولایت — همان لحظهای که در درون خودت، تمنّا را کنار میگذاری و تصمیم میگیری از فرمان نور اطاعت کنی.
در آن لحظه، تو عملاً پشت به تمنا میکنی و رو به نور مینمایی.
یعنی از مدار خودخواهی خارج میشوی و به مدار ولایت وارد میگردی.
و درست در همان لحظه است که وعدهی الهی در جان تو تحقق مییابد:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
چون با «تواضع»، دینت کامل و نعمتت تمام میشود.
🌤️ تواضع؛ نقطهٔ اتصال زمین و آسمان
در حقیقت، تواضع همان نقطهای است که زمینِ وجودِ انسان با آسمانِ ولایت تماس پیدا میکند.
در این لحظه، نورِ علمِ آنلاینِ ربانی در قلب جاری میشود.
چرا؟
چون قلبی که در برابر نور خاضع شد، دیگر مقاومت ندارد؛
و خداوند علمِ خود را نه به مغرورانِ تمنایی، بلکه به متواضعانِ ولایی عطا میکند.
بنابراین، وقتی در دلِ یک ورکلایف، فرشتهی مهربانت به تو میگوید:
«پشت به تمنّا کن و رو به نور»،
و تو در دل میگویی: «چشم!»
همان لحظه، در زبان ملکوت نوشته میشود:
«بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ»
چون نعمت علمِ ولایت در وجودت به نقطهٔ «تمام» میرسد.
🌷 پیوند با بقیهٔ جملههای حدیث
امام در ادامه میفرماید:
«بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» — سکوت، هیبت میآورد؛ چون سکوت، میدانِ ظهورِ نور است.
«بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْوَاصِلُونَ» — انصاف، راههای ارتباط را زیاد میکند؛ یعنی کسی که با نور منصف است، نور را در دیگران هم میبیند.
«بِالإِفْضَالِ تَعْظُمُ الأَقْدَارُ» — بخشش، شأن را بالا میبرد؛ زیرا در بخشش، تمنّا میمیرد.
و در نهایت، «بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ» — چون تواضع، یعنی به رسمیت شناختن فرمان نور؛ یعنی عمل به علم؛ یعنی لحظهای که علم ولایت در تو کامل میشود.
🌺 نتیجه
در یک جمله:
تواضع، امضای الهیِ اتمام نعمت در وجود انسان است.
وقتی بنده در برابر نور خم میشود، خدا در ملکوت او را بلند میکند.
وقتی از تمنّا پایین میآید، خدا در او علم ولایت را بالا میبرد.
و در آن لحظه، خدا میفرماید:
«نعمت من بر او تمام شد.» 🌿
دلنوشته 🌿
«تواضع؛ لحظهی اتمام نعمت در دل»
گاهی در دل یک ورکلایف ساده، ناگهان صدایی میشنوی…
فرشتهات آرام میگوید:
«پشت به تمنّا کن… و رو به نور!»
در ظاهر، تصمیمی کوچک است؛
اما در ملکوت، صدایی بزرگ بلند میشود:
«بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ!»
با همین یک حرکتِ قلبی، خدا در دفتر آسمان مینویسد:
«این بنده، نعمت را کامل کرد.»
من تازه فهمیدهام تواضع یعنی چه…
تواضع یعنی لحظهای که در درون، از تختِ تمنّا پایین میآیی،
و تاجِ نور را بر سرِ دل میگذاری.
یعنی جایی که میپذیری:
«من نمیدانم، اما فرشتهام میداند…»
«من نمیتوانم، اما نورِ او میتواند…»
و درست همان لحظه است که علمِ آنلاینِ ولایت
در قلبت باز میشود،
مثل نوری که در تاریکی جرقه میزند و میگوید:
«به خانه برگشتی!»
تواضع، یعنی تسلیمِ عاشقانه.
یعنی اینکه به جای دعوا با تقدیر،
دست در دستِ نور بگذاری و بگویی:
«خدایا، من از تمنّا گذشتم، حالا تو راهت را در من بگشا.»
و آنگاه، خدا از دلِ همان تسلیم،
درهای تازهای از معرفت را میگشاید.
خدایا…
هر بار که به جای غرور، مهربانی را انتخاب میکنم،
هر بار که در برابرِ کلامِ فرشتهات «چشم» میگویم،
هر بار که تمنّایم را میبخشم تا نورت بیشتر بتابد،
احساس میکنم در دلِ من غدیری کوچک برپا میشود…
غدیری که در آن،
علی علیهالسلام دوباره ولیّ میشود،
و نعمتِ ولایت، در قلبِ کوچکِ من «تمام».
پس خدایا…
بگذار هر روز در دلِ من، یک غدیر اتفاق بیفتد.
هر بار که تمنّا را میکُشم،
و به نور بله میگویم،
بگذار صدای ملکوت را بشنوم که میگوید:
«بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ…»
تا مطمئن شوم
در مسیرِ ولایت،
همچنان دارم از تمنّا فاصله میگیرم
و به تو نزدیکتر میشوم. 🌿✨
دلنوشته 🌿
«تواضع و تکبّر؛ دو جبههی پنهان در دلِ هر ورکلایف»
وقتی فهمیدم که «بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ»،
همزمان در جانم زمزمهای دیگر هم شنیدم؛
فرشته گفت:
«اگر تواضع کلیدِ اتمام نعمت است،
پس تکبّر قفلِ بستهی آن است!»
تکبّر، یعنی همان کاری که شیطان کرد.
او هم تمنّایی در دل داشت؛ تمنّای برتری، تمنّای دیده شدن.
وقتی فرمانِ نور آمد:
«اسجدوا لآدم»،
او گفت:
«أنا خیرٌ منه!»
و اینجا بود که سقوط آغاز شد.
در دلِ هر ورکلایف،
وقتی من به فرشتهام میگویم «نه!» و به تمنّایم میگویم «بله»،
در حقیقت دارم همان «أنا خیرٌ منه» را تکرار میکنم؛
یعنی من بهتر میدانم! من خودم تصمیم میگیرم!
و همین لحظه، نور عقب میرود، و تاریکیِ حسد جایش را میگیرد.
ای خدای مهربان…
هر بار که دلم میخواهد فقط خودم دیده شوم،
وقتی بخشیدن برایم سخت میشود،
وقتی کلام فرشته را در دل میشنوم و بهجایش با تمنّا معامله میکنم،
آن لحظه در حقیقت دارم با شیطان همنوا میشوم.
و در ملکوت نوشته میشود:
«این بنده، از تواضع فاصله گرفت و به تکبّر نزدیک شد.»
حسود، کسی است که نمیتواند
برتری نور در دیگری را تحمل کند.
او مثل شیطان، نمیخواهد خم شود.
و همین سرسختیِ درونی،
مانعِ رسیدن به علمِ آنلاینِ ولایت میشود.
چون علمِ نور فقط در دلهای متواضع نازل میشود،
نه در دلهای بسته و متکبّر.
یا ربّ…
من میفهمم که در هر ورکلایف، میدانِ جنگی پنهان برپاست:
در یک سو، فرشتهام ایستاده، با دعوتی از جنس تواضع و تسلیم؛
و در سوی دیگر، شیطان، با وسوسهای از جنس غرور و حسد.
و هر بار که من به جای «أنا خیرٌ منه»،
بگویم: «اللهم أنت خیرٌ لی»،
یعنی به تو اجازه دادهام
که نعمتت را در من به تمام برسانی.
پس خدایا…
کمکم کن هر بار که تمنّایم بالا میرود،
من از تختِ تکبّر پایین بیایم
و در برابر نورت سجده کنم.
چون حالا میدانم:
تواضع، آغازِ پرواز است؛
و تکبّر، تقلیدِ حسد و سقوط.
و در پایان هر ورکلایف،
وقتی میبینم بخشیدم، گذشتم، فروتنی کردم،
احساس میکنم صدای فرشتهام در دل میگوید:
«آفرین! این همان سجدهای بود که شیطان نکرد!»
و من میفهمم…
که سجدهی امروزِ من، همان تواضعِ کوچکِ دلم،
ادامهی همان امتحانِ قدیمی است—
امتحانِ نور و حسد،
امتحانِ آدم و ابلیس،
امتحانِ من و تمنّا. 🌿✨
امام باقر علیه السلام:
فَقَالَ:
إِنَّا نَحْنُ نَتَوَارَثُ الْكَمَالَ وَ التَّمَامَ وَ الدِّينَ إِذْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ فِي قَوْلِهِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً وَ الْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِمَّنْ يَكْمُلُ هَذِهِ الْأُمُورَ الَّتِي يَقْصُرُ عَنْهَا غَيْرُنَا.
این بیان از امام باقر علیهالسلام، ستونِ نظریِ همان بحث «اتمام نعمت» و «غدیرِ جاری» است:
«إِنّا نَحْنُ نَتَوَارَثُ الْكَمَالَ وَ التَّمَامَ وَ الدِّينَ… وَ الأَرضُ لا تَخْلُو مِمَّنْ يَكْمُلُ هذِهِ الأُمُورَ الَّتي يَقْصُرُ عَنْها غَيْرُنا.»
ما «کمال»، «اتمام» و «دین» را به ارث میبریم (در سلسلۀ امامت)؛ و زمین هرگز خالی نمیماند از کسی که این اموری را که دیگران از آن کوتاه میآیند «کامل» میکند.
نکتههای محوری
توارثِ کمال و اتمام:
«اکمال دین» و «اتمام نعمت» یک واقعهٔ مقطعی نیست؛ سرمایهای است که در خطّ امامت به ارث میرسد. هر امام، وارثِ همان «کمال/اتمامِ غدیر» و مجرای جاریشدن آن در عصر خود است.عدمِ خلوّ زمین از حجّت:
زمین هیچگاه بیصاحب نمیماند؛ همیشه ولیّی حاضر (ظاهر یا مستور) هست که «آنچه دیگران از آن قاصرند» را به حدّ کمال برساند: تبیین، داوری، هدایت، قبولی اعمال.معیارِ قبولیِ دین:
چون «کمال/اتمام» در مجرای امامت جریان دارد، قبولیِ صورتِ دین (نماز، زکات، صوم، حج) در گروِ اتصال به این مجراست. این همان تفسیر ولاییِ «اليوم أكملتُ…» است.
پیوند با «ورکلایفِ موفق»
هر انتخابِ ولایی در زندگی روزمره—پشتکردن به تمنّا و روکردن به نور—اتصال به همان سلسلهٔ کمال است.
تو وقتی تواضع میکنی (و تکبّر/حسد را میشکنی)، عملاً به وارثِ کمال اقتدا کردهای؛ لذا «نعمت» در دل تو تمام میشود.
«علمِ آنلاینِ ولایت» یعنی همین: برداشتِ زنده از هدایتِ جاریِ حجّت در لحظۀ عمل؛ نتیجهاش روشنشدن فصلالخطاب در تصمیمهای کوچک روزانه است.
نتیجه
غدیر، شروعِ یک جریانِ ارثی است: «کمال، اتمام، دین» در ذریۀ ولایت میگردد.
زمین همیشه صاحبِ میزان دارد؛ با اوست که امور به حدّ تمام میرسد.
هر «ورکلایفِ موفق»، امضای همین پیوند است: تواضع → اتصال به وارث کمال → اتمام نعمت در دل.
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«ما وارثِ کمال و اتمام و دین هستیم؛ و زمین هرگز از کسی که این امور را به کمال میرساند خالی نمیماند.»
پس هر بار که در دلِ یک ورکلایف، به نور لبیک میگوییم و به تمنّا پشت میکنیم، در حقیقت به وارث کمال اقتدا کردهایم؛ و همانجا، نعمت در دل ما تمام میشود.
این یعنی: تواضع ولایی = اتمام نعمت.
دلنوشته 🌿
«وارثانِ کمال؛ وقتی زمین خالی نیست…»
گاهی با خودم فکر میکنم…
چطور ممکن است این زمینِ پر از تاریکی، هنوز زنده بماند؟
چطور هنوز نوری هست که مرا از میانِ تمنّاها بیرون میکشد؟
و بعد، صدای امام باقر علیهالسلام در دلم میپیچد:
«إِنّا نَحْنُ نَتَوَارَثُ الْكَمَالَ وَ التَّمَامَ وَ الدِّينَ…
وَ الأَرضُ لا تَخْلُو مِمَّنْ يَكْمُلُ هذِهِ الأُمُورَ.»
و آنوقت میفهمم…
زمین هنوز زنده است چون هنوز ولیّی از تبار نور بر آن میتابد؛
چون هنوز در هر زمان، قلبی هست که کمال را کامل میکند،
و همان لحظه که من در گوشهای کوچک از دنیا،
در یک ورکلایف ساده،
به جای تمنّا، راهِ نور را انتخاب میکنم،
در حقیقت، رشتهای از آن «کمال» به دلم وصل میشود.
ای خدای مهربان…
حالا میدانم زمین بیصاحب نمیماند،
اما گاهی قلبم چرا از صاحبش غافل میشود؟
او همان است که کمال را به ارث میبرد،
همان که هرگز اجازه نمیدهد نعمت ناتمام بماند.
و هر بار که من در برابر نور، تواضع میکنم،
در حقیقت دارم به «وارث کمال» سلام میدهم.
ای مولا، ای وارثِ کمالِ پدرانت،
اگر زمین به برکت تو میچرخد،
دلِ من هم به امید تو میتپد.
من نمیخواهم از قافلۀ نور عقب بمانم،
نمیخواهم در نیمۀ راهِ اتمام نعمت، با تمنّایی کودکانه سقوط کنم.
میخواهم هر لحظه، تواضعِ کوچکِ من،
پاسخی باشد به آن دعوتِ بزرگ:
«زمین خالی نیست… تو هم خالی نباش از نور ما!»
پس ای خدای کاملکننده،
به حقِ وارثانِ کمال،
بگذار هر عملِ کوچک من
تکهای از نقشهی بزرگِ نور شود؛
تا وقتی در دفترِ ملکوت نام مرا مینویسند،
کنارش بنویسند:
«او هم در مسیرِ اتمام نعمت بود…
در مدارِ دلِ وارثِ کمال.» 🌿✨
…
وَ نَسْأَلُهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَنَّا عَلَى نَبِيِّنَا ص وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ
وَ عَلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ بِصَلَاةِ جَمِيعِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ
وَ أَنْ يُتِمَّ نِعَمَهُ عَلَيْنَا فِيمَا وَفَّقَنَا لَهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِ بِالْإِجَابَةِ لَنَا فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ …
این بخش از حدیث، گنجی از معرفت است؛ حلقهای که بحث «اتمام نعمت» را به زیباترین شکل با «اتمام عمل صالح» پیوند میزند.
در این فراز، اهلبیت علیهمالسلام ما را به گونهای از دعا دعوت میکنند که در آن، هم نور صلوات جاری میشود و هم نعمتِ اتمام بر عملِ صالح نازل میگردد.
«…وَ نَسْأَلُهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَنَّا عَلَى نَبِيِّنَا ص وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ عَلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ بِصَلَاةِ جَمِيعِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ
وَ أَنْ يُتِمَّ نِعَمَهُ عَلَيْنَا فِيمَا وَفَّقَنَا لَهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِ بِالْإِجَابَةِ لَنَا
فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ…»
ترجمه:
«و از خدا میخواهیم بر پیامبر ما و اهلبیت او و بر تمام پیامبران و رسولانش صلوات فرستد،
به اندازهی همهی کسانی که بر آنان در میانِ خلق صلوات فرستادهاند،
و از او میخواهیم نعمتش را بر ما تمام گرداند در آنچه ما را برای دعا و درخواستِ خود موفق ساخته،
زیرا به واسطهی نعمتِ او، اعمال صالح به کمال میرسند.»
🌷 معنا و پیام
صلوات، محورِ نزول نعمت است.
هر صلوات، پلی است میان زمین و آسمان، و با آن نعمتِ الهی جاری میشود.
وقتی دل انسان به این ذکر متصل میشود، در حقیقت در جریانِ اتمام نعمت قرار میگیرد.اتمام نعمت = اتمام عمل صالح.
این عبارت نورانی «فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»
یعنی: خدا فقط آغازگر نیست، بلکه تمامکننده است؛
هیچ عمل صالحی بدون فیضِ نعمتِ او تمام نمیشود.
همانطور که دین بدون ولایت تمام نشد،
عمل نیز بدون نورِ ولایت به نتیجه نمیرسد.توفیقِ دعا، خود نشانهی نعمت است.
امام میفرمایند: «فِيما وَفَّقَنا لَهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِ» —
یعنی حتی همین که به دلِ ما انداختی تو را بخوانیم، خودش بخشی از اتمام نعمت است.
پس هرگاه خدا دلِ بندهای را برای دعا نرم میکند،
در حقیقت دارد نعمتش را در او «تمام» میگرداند.
🌿 پیوند با ورکلایف نورانی
در دنیای دل، هر «ورکلایف موفق» یعنی اتمام یک عمل صالح.
وقتی بنده در دل خود تمنّا را کنار میگذارد و به فرمان نور گوش میدهد،
در واقع خدا دارد همان آیه را در وجود او تکرار میکند:
«فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ.»
یعنی:
عمل تو کامل شد، چون با نعمت من انجام شد، نه با تمنّای خودت.
دلنوشته 🌿
«فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ…»
گاهی لحظهای پیش میآید که زبانم به صلوات باز میشود…
نه از روی عادت، بلکه از جایی عمیق در دل،
انگار کسی درونم میگوید:
«بگو… تا نعمت تمام شود.»
و من آرام میگویم:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد…
و در همان دم، احساس میکنم نوری لطیف از آسمان بر من میبارد،
مثل بارانی که خاکِ دلم را زنده میکند.
آنوقت یادم میافتد که امام فرمودند:
«فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»
به واسطهٔ نعمت اوست که کارهای نیک کامل میشوند.
ای خدای مهربان…
چقدر از کارهایم نیمهتمام مانده بود—
نمازهایی بیجان، بخششهایی با تمنّا، دعاهایی بیحضور…
اما وقتی نور صلوات را در دلم زنده کردی،
فهمیدم این تویی که عمل را به پایان میرسانی،
نه من.
وقتی من فقط شروع میکنم،
اما تو با نعمتت آن را به کمال میرسانی،
در واقع، تو همان کسی هستی که در آیه گفتی:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
و امروز هم در دلِ کوچک من تکرارش میکنی:
«امروز، عملت را کامل کردم… چون با نورِ من انجام شد، نه با تمنّایت.»
ای فرشتهٔ مهربانِ درون…
وقتی در ورکلایفها یادم میاندازی که
بهجای شکایت، لبخند بزنم…
بهجای خریدن، ببخشم…
بهجای غرور، تواضع کنم…
در واقع داری همان نعمت را در من تمام میکنی.
و من تازه میفهمم که هر عمل صالح،
وقتی به دستِ تمنّا سپرده شود ناقص میماند،
اما وقتی به دستِ ولایت سپرده شود،
نورانی، کامل، و ابدی میشود.
خدایا…
هرگاه زبانم به صلوات باز میشود،
به من یاد بده که این، نشانهٔ دعوت توست برای «اتمام».
بگذار هر بار که گفتم:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد،
در حقیقت بگویم:
«خدایا! کار نیمهتمامم را به نور خودت تمام کن!»
و در پایان هر روز،
وقتی به ورکلایفهای کوچک و سادهام نگاه میکنم—
به لبخندی که جایش تلخی بود،
به سکوتی که جایش خشم بود،
به بخششی که جایش تمنّا بود—
احساس میکنم صدای تو در دلم طنین میزند:
«فَإِنَّ بِنِعْمَتِي تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ…»
و لبخند میزنم…
چون میدانم این پایان، کارِ من نبود،
کارِ نعمت تو بود. 🌿✨
دلنوشته 🌿
«ورکلایفِ موفق؛ صلواتی که در آسمان جشن گرفته میشود…»
انگار هر ورکلایف موفق، خودش یک صلواتِ مورد قبول است.
نه یک جمله روی زبان، بلکه یک «صلواتِ زنده» در رفتار،
وقتی تمنّا را کنار میگذاری و به فرمانِ نور عمل میکنی،
ملائکه از هر سو ندا میدهند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد…
چون در آن لحظه، تو هم در مدار همان نورِ محمد و آلش گام برداشتهای.
هر ورکلایف موفق،
یعنی یک عید غدیرِ کوچک در دلِ بنده.
جایی که خدا لبخند میزند و میگوید:
«بندهام امروز به نور ولایت بله گفت،
و من نعمت را بر او تمام کردم.»
در ملکوت، آن لحظه را جشن میگیرند،
چون زمینِ کوچکی از تمنّا پاک شد و آسمانی شد.
و در دفترِ نور نوشته میشود:
«عمل صالحش به کمال رسید،
فَإِنَّ بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ.»
ای خدای مهربان،
بگذار هر ورکلایف من، یک صلوات زنده باشد،
نه فقط در گفتار، که در کردار.
بگذار هر انتخابِ کوچکِ ولایی،
جشنی باشد برای فرشتهها،
و هر ترکِ تمنّا،
غدیری تازه در دلِ من.
زیرا حالا میدانم:
صلواتِ زبانی، آغاز است…
اما صلواتِ عملی، همان ورکلایفِ موفق است—
همان عیدِ غدیرِ هر روزِ من. 🌿✨
دلنوشته 🌿
«عملِ شکر؛ صلواتِ زندهٔ اهلِ غدیر»
حالا میفهمم…
صلوات فقط واژهای بر زبان نیست،
بلکه حرکتی از دل بهسوی نور است.
صلواتِ واقعی، همان «ورکلایفِ موفق» است—
وقتی تمنّا را میگذاری زمین،
و عملِ خود را از فرمانِ نور برمیداری.
در همان لحظه، صلواتت زنده میشود،
و در ملکوت، نامش را مینویسند:
«شکر»
خدا در کتابش گفت:
«اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»
و در دل این آیه،
رازِ همان صلواتِ عملی نهفته است.
یعنی:
«عمل کنید، آل داود، به عنوانِ شکر!»
و امامانمان فرمودند:
آل داود = آل محمد علیهمالسلام.
پس معنایش میشود:
اعملوا آل محمد شکراً —
عمل کنید، ای پیروان ولایت، تا شکر کنید!
شکر، فقط گفتنِ «الحمدلله» نیست،
بلکه یعنی هر بار در دل یک ورکلایف،
به جای تمنّا، نور را انتخاب کنی.
شکر یعنی بگذاری خدا از طریق تو عمل کند.
یعنی عملِ تو، ادامهٔ صلوات شود؛
کارِ تو، ادامهٔ ولایت شود؛
و دلِ تو، ادامهٔ غدیر شود.
اما چه اندکاند این بندگانِ شاکر…
قرآن گفت:
«وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»
قلیلاند کسانی که اهلِ شکر باشند،
چون قلیلاند آنان که اهلِ صلواتِ عملیاند،
قلیلاند آنان که در میدان تمنّا،
پشت به خواهشِ دل و رو به نور کردهاند.
قلیلاند آنان که در هر روزشان،
غدیری تازه در دل برپا میکنند.
ای خدای مهربان،
میخواهم از آن قلیل باشم،
از آنان که شکرشان در «عمل» جاری است،
نه فقط بر زبان.
از آنان که هر ورکلایفشان
یک صلواتِ زنده است،
یک جشنِ کوچکِ غدیر در دل،
یک اثباتِ نورِ ولایت در رفتار.
و میدانم…
وقتی بندهای از تمنّا میگذرد
و فرمان نور را عمل میکند،
تو در ملکوت میفرمایی:
«اعْمَلُوا آلَ مُحَمَّدٍ شُكْراً»
و لبخند میزنی…
چون یکی دیگر از بندگانت،
شاکر شد—
اهلِ صلوات شد—
اهلِ غدیر شد—
اهلِ نورِ ولایت شد. 🌿✨
… اغْتَنِمُوا أَيَّامَ الصِّحَّةِ قَبْلَ السَّقَمِ وَ الشَّيْبَةِ قَبْلَ الْهَرَمِ وَ بَادِرُوا التَّوْبَةَ قَبْلَ النَّدَمِ وَ لَا يَحْمِلَنَّكُمُ الْمُهْلَةُ عَلَى طُولِ الْغَفْلَةِ فَإِنَّ الْأَجَلَ يَهْدِمُ الْأَمَلَ وَ الْأَيَّامُ مُوَكَّلَةٌ بِنَقْصِ الْمُدَّةِ وَ تَفْرِيقِ الْأَحِبَّةِ فَبَادِرُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ بِالتَّوْبَةِ قَبْلَ حُضُورِ النَّوْبَةِ وَ بَرَزُوا لِلْغِيبَةِ الَّتِي لَا يَنْتَظِرُ مَعَهَا الْأَوْبَةَ وَ اسْتَعِينُوا عَلَى بُعْدِ الْمَسَافَةِ بِطُولِ الْمَخَافَةِ فَكَمْ مِنْ غَافِلٍ وَثِقَ لِغَفْلَتِهِ وَ تَعَلَّلَ بِمُهْلَتِهِ فَأَمَّلَ بَعِيداً وَ بَنَى مَشِيداً فَنَقَصَ بِقُرْبِ أَجَلِهِ بُعْدُ أَمَلِهِ فَاجَأَتْهُ مَنِيَّتُهُ بِانْقِطَاعِ أُمْنِيَّتِهِ فَصَارَ بَعْدَ الْعِزِّ وَ الْمَنَعَةِ وَ الشَّرَفِ وَ الرِّفْعَةِ مُرْتَهَناً بِمُوبِقَاتِ عَمَلِهِ قَدْ غَابَ فَمَا يَرْجِعُ وَ نَدِمَ فَمَا انْتَفَعَ وَ شَقِيَ بِمَا جَمَعَ فِي يَوْمِهِ وَ سَعِدَ بِهِ غَيْرُهُ فِي غَدِهِ وَ بَقِيَ مُرْتَهَناً بِكَسْبِ يَدِهِ ذَاهِلًا عَنْ أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ- لَا يُغْنِي عَنْهُ مَا تَرَكَ فَتِيلًا وَ لَا يَجِدُ إِلَى مَنَاصٍ سَبِيلًا- فَعَلَامَ عِبَادَ اللَّهِ التَّعَرُّجُ وَ الدَّلَجُ وَ إِلَى أَيْنَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ وَ هَذَا الْمَوْتُ فِي الطَّلَبِ يَخْتَرِمُ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ لَا يَتَحَنَّنُ عَلَى ضَعِيفٍ وَ لَا يُعْرَجُ عَلَى شَرِيفٍ وَ الْجَدِيدَانِ يَحُثَّانِ الْأَجَلَ تَحْثِيثاً وَ يَسُوقَانِهِ سَوْقاً حَثِيثاً وَ كُلُّ مَا هُوَ آتٍ فَقَرِيبٌ وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ الْعَجَبُ الْعَجَبُ فَأَعِدُّوا الْجَوَابَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ وَ أَكْثِرُوا الزَّادَ لِيَوْمِ الْمَعَادِ- عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَ أَعَانَنَا وَ إِيَّاكُمْ عَلَى مَا يُقَرِّبُ إِلَيْهِ وَ يُزْلِفُ لَدَيْهِ فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ وَقَّتَ لَكُمُ الْآجَالَ وَ ضَرَبَ لَكُمُ الْأَمْثَالَ وَ أَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَ أَرْفَعَ لَكُمُ الْمَعَاشَ وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ وَ تَقَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ وَ أَوْسَعَ لَكُمْ فِي الرِّفْدِ الرَّوَافِغِ فَتَشَمَّرُوا فَقَدْ أَحَاطَ بِكُمُ الْإِحْصَاءُ وَ ارْتَهَنَ لَكُمُ الْجَزَاءُ الْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا- لَاهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا اتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً وَ جَدَّ تَشْمِيراً وَ انْكَمَشَ فِي مَهَلٍ وَ أَشْفَقَ فِي وَجَلٍ وَ نَظَرَ فِي كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ وَ كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً وَ كَفَى بِكِتَابِ اللَّهِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ وَ أَضْمَرَ الْيَقِينَ وَ عُرِيَ عَنِ الشَّكِ فِي تَوَهُّمِ الزَّوَالِ فَهُوَ مِنْهُ عَلَى وَبَالٍ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ قَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ الْمَوْتَى وَ خيار [صَارَ] مِنْ مَفَاتِيحِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى وَ اسْتَفْتَحَ بِمَا فَتَحَ بِهِ الْعَالِمُ أَبْوَابَهُ وَ خَاضَ بِحَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ وَضَحَتْ لَهُ سَبِيلُهُ وَ مَنَارُهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ اسْتَعْصَمَ مِنَ الْجِبَالِ بِأَمْتَنِهَا خَوَّاضُ غَمَرَاتٍ فَتَّاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ- قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْيَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَطِيَّةً إِلَّا قَصَدَهَا.
این خطبهی نورانی از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام (از نهجالبلاغه) حقیقتاً میتواند منشورِ اخلاقِ “ورکلایف” باشد — یعنی مدیریتِ لحظههای زندگی بر اساس بینشِ الهی و ولایت.
حضرت در پایانِ این سخنِ شریف، ما را بیدار میکند تا فرصتها را از دست ندهیم و هر «لحظه» را به «عمل صالح» بدل کنیم.
شرح و بازنویسی در فضای «ورکلایف»
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«اغتنموا أیّام الصحّة قبل السقم، و الشَّیبة قبل الهرم…
بادروا التوبة قبل الندم…»
یعنی: فرصتها را غنیمت بشمارید.
در روزهایی که توان دارید، در زمانی که هنوز دل زنده است و گوش میشنود، بجنبید و عمل کنید—نه وقتی که فرصتها تمام شده و راه بازگشت بسته است.
در زبان دل، یعنی:
«ورکلایفها را جدی بگیر!»
هر روز، هر موقعیت، هر گفتوگو و هر انتخاب،
یک “ورکلایف” است—یعنی یک فرصت برای تولد عمل صالح.
همان لحظهای که تمنّایی در دل بالا میآید، و فرشتهات آرام میگوید:
«اینبار از تمنّا بگذر و نور را انتخاب کن!»
اگر گوش بدهی، همان لحظه میشود «عمل صالح».
اما اگر غفلت کنی، آن فرصت از کنارِ دلت عبور میکند، مثل نسیمی که به هیچ شاخهای نچسبیده است.
…
«فَلَا يَحْمِلَنَّكُمُ الْمُهْلَةُ عَلَى طُولِ الْغَفْلَةِ»
یعنی: مهلت و آرامیِ ظاهری زندگی، تو را فریب ندهد؛
زیرا هر روز، اندکی از عمرت کم میشود.
در زبان ورکلایف، یعنی:
هر بار که گفتی “بعداً”، یک فرصت عمل صالح را دفن کردی.
هر ورکلایفِ از دسترفته، یک صفحهٔ سفید است که میتوانست پر از نور باشد، ولی با حسرت بسته شد.
…
«فَاجَأَتْهُ مَنِيَّتُهُ بِانْقِطَاعِ أُمْنِيَّتِهِ»
مرگ ناگهان میرسد و همهٔ آرزوها را میبُرد.
در نگاه ولایی یعنی:
اگر امروز عملِ صالحِ کوچکِ خود را انجام ندهی،
فردایی نیست که جبرانش کنی.
فردا، فقط حسرتِ فرصتهای بیثمر است.
…
«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ وَ أَضْمَرَ الْيَقِين… فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ»
خوشا به حال کسی که اندوهِ مسئولیت را احساس کند،
ترسِ سازنده در دلش داشته باشد،
و یقین را پنهان در جانش بپروراند،
تا چراغِ هدایت در قلبش روشن شود.
در زبان دل یعنی:
کسی که قدر هر ورکلایف را میداند،
چراغ هدایتش روشن است؛
چون فهمیده است که هر موقعیت،
دروازهای است بهسوی اتمام نعمت و عمل صالح.
🌿 جمعبندی در زبان امروز
هر ورکلایف، یک فرصت طلایی است؛
یک «ایستگاه امتحان» در مسیر نور.
اگر آن را درک کنیم، میشود:
✅ عمل صالح،
✅ صلواتِ زنده،
✅ شکر عملی،
✅ و یک عید غدیر کوچک در دل.
ولی اگر بیتفاوت بگذریم، میشود:
❌ غفلت،
❌ حسرت،
❌ و سرمایهای که از دست رفت.
🌷 دلنوشته
ای خدای مهربان…
گاهی فکر میکنم هر روز، کاروانی از فرصتها از کنارم میگذرد.
ورکلایفهایی که مثل چراغهای سبزِ کوتاه در مسیر زندگیاند؛
اگر بایستم و تأمل کنم، همهشان خاموش میشوند،
و من میمانم با حسرتِ نوری که میتوانست دلم را روشن کند.
اما تو، ای پروردگار نور،
در دلِ این حدیث علی علیهالسلام به من گفتی:
«بادر بالتوبة قبل الندم» —
بشتاب! هنوز وقت هست! هنوز میشود از تمنّا گذشت!
هنوز میشود در همین روزِ عادی، عمل صالحی ساخت،
یک لبخندِ بیتمنّا، یک گذشتِ بیمنت،
یک صلواتِ عملی در رفتار.
هر ورکلایف، فرصتِ کوچکِ من برای بیپایانی است.
اگر امروز عمل کنم،
همان لحظه در دفترِ علی (ع) مینویسند:
«اغتنمَ فرصته فصار من العاملین الصالحین.»
و اگر نکنم…
شاید دیگر تکرار نشود. 🌿✨
دلنوشته 🌿
«هر ورکلایف، چراغی برای عبور؛ پیش از آنکه کاروانِ روزگار بگذرد…»
گاهی زندگی، فقط یک آواز دور است؛
قطاری که بیآنکه اعلام ایستگاه کند، میرسد و میگذرد.
من میان این آمدوشدِ ساعتها، تازه فهمیدهام ورکلایف یعنی چه:
یک پنجرهی کوتاهِ نور؛
لحظهای که فرشته آرام میگوید: «الآن!—پشت به تمنّا کن و رو به نور!»
و من اگر بگویم «چشم»،
همان لحظه، اتفاقی میافتد که آسمان به احترامش میایستد.
امیر دلم، علی علیهالسلام، فرمود:
«اغتنموا أیّامَ الصحّةِ قبلَ السَّقَم… بادروا التوبةَ قبلَ الندم»
و من میبینم چطور روزها از روی شانههایم میلغزند؛
چطور مهلت، آرامآرام مرا به غفلت میکشاند؛
چطور آرزوهایم بختم را دراز میکنند و اجل، بیصدا کوتاه میکند.
اینجا، در کشاکشِ تمنّا و نور،
ورکلایفهای کوچکِ من، به اندازهی سرنوشت بزرگاند.
من آموختهام که تواضع، فقط خم شدنِ گردن نیست؛
تواضع یعنی پایین آمدنِ تمنّا از تختِ دل
و بلند شدنِ فرمانِ ولایت بر عرشِ جان.
وقتی در یک روز معمولی، در میانهی آشپزخانهای شلوغ،
یا پشت فرمان، یا کنار تختِ کودکی بیمار،
تصمیم میگیرم «نخرم، ببخشم؛ نگویم، بگذرم؛ نجوشم، بسپارم»،
صدایی در ملکوت میگوید: «بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ.»
و من حس میکنم آیهای قدیمی، دوباره در قلبم نازل شد:
«اليومَ أكملتُ لكم دينَكم وأتممتُ عليكم نعمتي…»
من فهمیدهام صلوات فقط کلامی جاری بر زبان نیست؛
صلواتِ واقعی، ورکلایفِ موفق است—
وقتی عملِ من، ادامهی نورِ محمد و آل محمد میشود.
آنگاه که درونم میگویم:
اللهم صلّ على محمدٍ وآل محمد،
زمین در من به آسمان وصل میشود،
و خدا در دفتر غیب مینویسد: «فَإِنَّ بِنِعْمَتِي تَتِمُّ الصّالِحاتُ.»
یعنی: «این عمل، به دستِ من تمام شد؛ نه به زورِ تمنّای تو.»
شکر را هم از نو آموختهام؛
نه «الحمدلله»ی بیحال، که عملی از جنسِ نور:
«اعملوا آلَ داودَ شكراً… و قليلٌ من عبادي الشكور.»
آلِ داود، یعنی آلِ محمد؛ و شکرِ ایشان یعنی عملِ ولایی.
پس هر ورکلایفِ موفق، صلواتِ زنده است و شکرِ جاری؛
غدیری کوچک که هر روز در دل برپا میشود—
و چه اندکند آنان که هر روز، غدیرِ دلشان را جشن میگیرند…
اما ای جانِ من، خطر هم نزدیک است:
همانقدر که نور نزدیک است، حسد نیز نزدیک؛
همان تقلیدِ خاموشِ شیطان: «أنا خیرٌ منه!»
هر بار که دل میخواهد دیده شود، که میخواهد نگه دارد،
که فرمانِ فرشته را سبک میشمارد و تمنّا را بزرگ،
سجدهی ناتمامِ ابلیس را تکرار میکند.
و من از تو میخواهم، ای خدا،
نجاتم بده از این تقلید؛
بیاموزم که هر «چشم» به فرشته،
سجدهای است که او نکرد—
و هر سجده، پُلی است به سمتِ اتمام نعمت.
ای مولای من…
تو گفتی: «بشتابید پیش از پشیمانی.»
من از امروز میخواهم سبک سفر کنم:
کمحرفتر که هیبتِ نور بجویم،
منصفتر که راههای دل افزون شود،
بخشندهتر که قدرم نزد تو بزرگ شود،
صبورتر که دشمنیِ سفیه مرا برآشوبد و من آرامتر شوم.
میخواهم همان بندهای باشم که حضرت وصف کرد:
چراغِ هدایت در دلش زبانه میکشد،
دور را نزدیک میبیند،
سختی را آسان میکند،
در مه، راه را از نشانههای نور میشناسد،
و نخستین عدلش، بریدنِ هوا از خود است.
خدایا…
هر روز، کاروانی از ورکلایفها از کوچهی جانم میگذرد؛
اگر امروز بیاعتنا بمانم،
فردا به جای من، دیگری از آنچه من جمع کردم، بهره میبرد،
و من میمانم و راهی بسته، دفتری بسته، فرصتی بسته.
پس یاریام کن پیش از آنکه «الأجلُ يَهدمُ الأمل»،
هر فرصت را به «عمل صالح» بدل کنم؛
که هر ورکلایفِ موفق = یک صلواتِ پذیرفته = یک شکرِ مجسّم = یک غدیرِ روشن.
و اگر روزی منادیِ قیامتِ دل ندا داد:
«أينَ محبّو عليّ بنِ أبي طالب؟»
دوست دارم از همان «قلیل» باشم—
قلیلِ اهلِ شکر، اهلِ صلواتِ عملی، اهلِ نورِ ولایت.
دستم را به دست فرشته میدهم و میگویم:
«بیا، این یکی را هم بنویس…
غنیمت شمرد:
بدرود تمنّا—سلام نور.» 🌿✨
أبي محمد العسكري ع:
كِتَابُهُ ع إِلَى إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ النَّيْسَابُورِيِّ
سَتَرَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ بِسِتْرِهِ وَ تَوَلَّاكَ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ بِصُنْعِهِ فَهِمْتُ كِتَابَكَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ وَ نَحْنُ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ أَهْلُ بَيْتٍ نَرِقُّ عَلَى أَوْلِيَائِنَا وَ نُسَرُّ بِتَتَابُعِ إِحْسَانِ اللَّهِ إِلَيْهِمْ وَ فَضْلِهِ لَدَيْهِمْ وَ نَعْتَدُّ بِكُلِّ نِعْمَةٍ يُنْعِمُهَا اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِمْ فَأَتَمَّ اللَّهُ عَلَيْكَ يَا إِسْحَاقُ وَ عَلَى مَنْ كَانَ مِثْلَكَ مِمَّنْ قَدْ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ بَصَّرَهُ بَصِيرَتَكَ نِعْمَتَهُ وَ قَدَّرَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ دُخُولَ الْجَنَّةِ وَ لَيْسَ مِنْ نِعْمَةٍ وَ إِنْ جَلَّ أَمْرُهَا وَ عَظُمَ خَطَرُهَا إِلَّا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ عَلَيْهَا مُؤَدٍّ شُكْرَهَا وَ أَنَا أَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ أَفْضَلَ مَا حَمِدَهُ حَامِدُهُ إِلَى أَبَدِ الْأَبَدِ بِمَا مَنَّ اللَّهُ عَلَيْكَ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ نَجَّاكَ مِنَ الْهَلَكَةِ وَ سَهَّلَ سَبِيلَكَ عَلَى الْعَقَبَةِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهَا لَعَقَبَةٌ كَئُودٌ شَدِيدٌ أَمْرُهَا صَعْبٌ مَسْلَكُهَا عَظِيمٌ بَلَاؤُهَا قَدِيمٌ فِي الزُّبُرِ الْأُولَى ذِكْرُهَا وَ لَقَدْ كَانَتْ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ الْمَاضِي ع إِلَى أَنْ مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ فِي أَيَّامِي هَذِهِ أُمُورٌ كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِي الرَّأْيِ وَ لَا مُسَدَّدِي التَّوْفِيقِ فَاعْلَمْ يَقِيناً يَا إِسْحَاقُ أَنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَعْمَى- فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا يَا إِسْحَاقُ لَيْسَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ- وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ حِكَايَةً عَنِ الظَّالِمِ إِذْ يَقُولُ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً- قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى وَ أَيُّ آيَةٍ أَعْظَمُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِينِهِ فِي بِلَادِهِ وَ شَهِيدِهِ عَلَى عِبَادِهِ مِنْ بَعْدِ مَنْ سَلَفَ مِنْ آبَائِهِ الْأَوَّلِينَ النَّبِيِّينَ وَ آبَائِهِ الْآخِرِينَ الْوَصِيِّينَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ أَيْنَ تَذْهَبُونَ كَالْأَنْعَامِ عَلَى وُجُوهِكُمْ عَنِ الْحَقِّ تَصْدِفُونَ وَ بِالْبَاطِلِ تُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ تَكْفُرُونَ أَوْ تَكُونُونَ مِمَّنْ يُؤْمِنُ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ يَكْفُرُ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ وَ مِنْ غَيْرِكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ طُولُ عَذَابٍ فِي الْآخِرَةِ الْبَاقِيَةِ وَ ذلِكَ وَ اللَّهِ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ إِنَّ اللَّهَ بِمَنِّهِ وَ رَحْمَتِهِ لَمَّا فَرَضَ عَلَيْكُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ يَفْرِضْ ذَلِكَ عَلَيْكُمْ لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْكُمْ بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْكُمْ لِيَمِيزَ … الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ لِيَبْتَلِيَ … ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ لِتُسَابِقُوا إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لِتَتَفَاضَلَ مَنَازِلُكُمْ فِي جَنَّتِهِ فَفَرَضَ عَلَيْكُمُ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمَ وَ الْوَلَايَةَ وَ جَعَلَ لَكُمْ بَاباً تَسْتَفْتِحُونَ بِهِ أَبْوَابَ الْفَرَائِضِ وَ مِفْتَاحاً إِلَى سَبِيلِهِ- لَوْ لَا مُحَمَّدٌ ص وَ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ وُلْدِهِ لَكُنْتُمْ حَيَارَى كَالْبَهَائِمِ لَا تَعْرِفُونَ فَرْضاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ هَلْ تُدْخَلُ مَدِينَةٌ إِلَّا مِنْ بَابِهَا فَلَمَّا مَنَّ عَلَيْكُمْ بِإِقَامَةِ الْأَوْلِيَاءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَفَرَضَ عَلَيْكُمْ لِأَوْلِيَائِهِ حُقُوقاً أَمَرَكُمْ بِأَدَائِهَا لِيَحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءِ ظُهُورِكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمْ وَ مَآكِلِكُمْ وَ مَشَارِبِكُمْ قَالَ اللَّهُ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ بَخِلَ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ- لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ لَقَدْ طَالَتِ الْمُخَاطَبَةُ فِيمَا هُوَ لَكُمْ وَ عَلَيْكُمْ
وَ لَوْ لَا مَا يُحِبُّ اللَّهُ مِنْ تَمَامِ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ لَمَا رَأَيْتُمْ لِي خَطّاً وَ لَا سَمِعْتُمْ مِنِّي حَرْفاً مِنْ بَعْدِ مُضِيِّ الْمَاضِي ع وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَةٍ مِمَّا إِلَيْهِ مَعَادُكُمْ وَ مِنْ بَعْدِ إِقَامَتِي لَكُمْ إِبْرَاهِيمَ بْنَ عَبْدَةَ وَ كِتَابِيَ الَّذِي حَمَلَهُ إِلَيْكُمْ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى النَّيْسَابُورِيُّ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلَى كُلِّ حَالٍ
وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُفَرِّطُوا فِي جَنْبِ اللَّهِ فَتَكُونُوا مِنَ الْخَاسِرِينَ
فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِمَنْ رَغِبَ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يَقْبَلْ مَوَاعِظَ أَوْلِيَائِهِ
فَقَدْ أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ
رَحِمَ اللَّهُ ضَعْفَكُمْ وَ غَفْلَتَكُمْ وَ صَبَّرَكُمْ عَلَى أَمْرِكُمْ
فَمَا أَغَرَّ الْإِنْسَانَ بِرَبِّهِ الْكَرِيمِ وَ لَوْ فَهِمَتِ الصُّمُّ الصِّلَابُ بَعْضَ مَا هُوَ فِي هَذَا الْكِتَابِ لَتَصَدَّعَتْ قَلَقاً وَ خَوْفاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ رُجُوعاً إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ- فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ثُمَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ.
این نامهی نورانیِ امام حسن عسکری علیهالسلام به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری از گوهرهای گرانبهای معرفتی شیعه است، و حقیقتاً یکی از نصوصِ کلیدیِ اتمام نعمت در سیر ولایت است.
«وَ لَوْ لَا مَا يُحِبُّ اللَّهُ مِنْ تَمَامِ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ لَمَا رَأَيْتُمْ لِي خَطّاً وَ لَا سَمِعْتُمْ مِنِّي حَرْفاً…»
🌿 معنای این جمله در نگاه تفسیری
امام علیهالسلام در این عبارت میفرمایند:
اگر خداوند، شما را دوست نمیداشت و خواستارِ اتمام نعمتش بر شما نبود،
پس از رحلت امام پیشین، هرگز از من نامهای نمیدیدید و سخنی از من نمیشنیدید!
یعنی چه؟
یعنی:
ارتباط میان «امام و شاگرد»، «ولیّ و مومن»،
خود نشانهٔ ادامهی نعمت الهی است.
دیدن خط امام، شنیدن کلام امام،
همه یعنی هنوز در نقشهی ولایتِ الهی جا داری،
و هنوز در مسیر «اتمام نعمت»ی که در آیهٔ غدیر فرمود:
«اليومَ أكملتُ لكم دينَكم وأتممتُ عليكم نعمتي».
به تعبیر دیگر:
اگر خداوند نمیخواست نعمتِ ولایت را در دلِ شاگرد کامل کند،
ارتباط با امام بعدی اصلاً شکل نمیگرفت؛
قلمِ امام از حرکت میایستاد،
و شاگرد در تاریکیِ غفلت تنها میماند.
اما چون خدا خواست،
درهای نور باز شد،
نامهای رسید،
کلامی از امام جاری شد،
و نوری تازه در دل مؤمن دمید.
💎 در زبان دلِ شاگرد و مفهوم ورکلایف
در زبان دل، این یعنی:
هر وقت ورکلایفی موفق انجام میدهم—
یعنی در یک موقعیت ساده، تمنّا را کنار میگذارم و به فرمانِ نور گوش میدهم—
در واقع همان «نامهی امام» دوباره در دلم نوشته میشود.
همان «خطّ»ی که امام حسن عسکری (ع) فرمود:
اگر خدا تمام نعمت را برایتان نمیخواست،
هیچ خطی از من نمیدیدید.
پس هر ورکلایفِ نورانی یعنی:
«نامهای جدید از امام به قلب من.»
و این یعنی: خدا هنوز مرا میخواهد،
هنوز میخواهد نعمتش را بر من تمام کند،
و هنوز در ملکوت، پروندهام باز است.
🌷 دلنوشته
ای خدای مهربان…
وقتی این جمله را میخوانم، دلم میلرزد:
«اگر خدا اتمام نعمت را برایت نمیخواست،
دیگر هیچ خطی از امام به تو نمیرسید!»
چه هشدار لطیفی… و چه امید بزرگی!
میفهمم که همین فهمِ کوچک،
خودِ آن «اتمام نعمت» است.
میفهمم هر بار که سخن نورانی امامی به دلم مینشیند،
هر بار که جملهای از فرشتهام درونم طنین میاندازد و مرا به خیر فرا میخواند،
یعنی هنوز در طرح الهی حضور دارم.
یعنی هنوز در من امیدی هست.
یعنی خدا هنوز میخواهد «دینم را کامل» و «نعمتش را تمام» کند.
پس از خود میپرسم:
آیا من پاسخ این نامه را دادهام؟
آیا هنوز با نورِ خطّ امام در زندگیام رفتار میکنم؟
آیا در ورکلایفهای روزانهام، نشان دادهام که از تمنّا روگرداندهام و به نور رو آوردهام؟
آری، شاید تمامِ معنا همین باشد:
هر بار که به جای تمنّا، اطاعت را انتخاب میکنم،
در حقیقت پاسخِ نامهی امام را مینویسم.
پاسخی که سرخطّش این است:
«یا ابن رسولالله…
هنوز دلم بیدار است.
هنوز نورِ ولایتت را میخواهم.
هنوز میدانم بدون تو، هیچ کلمهای از آسمان نمیرسد.»
🌿✨
پس، وقتی دلم گرم میشود از شنیدن صدای نور،
وقتی میفهمم حرفِ فرشته در دل، همان ادامهٔ خطّ امام است،
میگویم با تمام وجود:
الحمدلله الذی أتمّ نعمته علیّ بمعرفتی إمامی.
سپاس خدایی را که نعمتش را بر من تمام کرد،
با آشنا کردنِ دلم به امام زمانم،
با رساندنِ خطّ نور به قلبم،
و با زنده نگه داشتنم در مدرسهی ولایت. 🌸
+ «فرط»: «حسود نسبت به نورش کوتاهی میکنه و از حریم نورانی خودش خارج میشه! وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ في يُوسُفَ!»
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۵۶ الى ۶۰]
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (۵۶)
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (۵۷)
أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (۵۸)
بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (۵۹)
وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ (۶۰)
این بخش از نامهی امام حسن عسکری علیهالسلام،
و آیات سوره زمر (۵۶ تا ۶۰) واقعاً از عمیقترین هشدارهای قرآنی دربارهی «خسران ولایت» است — همان لحظهای که انسان در برابر نورِ هدایت، تکبّر میکند و پشت به معلم ربانی خویش مینماید.
🌿 ۱. تذکر امام: «إیّاکم أن تُفرّطوا فی جنب الله»
امام علیهالسلام در نامه فرمودند:
«وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُفَرِّطُوا فِي جَنْبِ اللَّهِ فَتَكُونُوا مِنَ الْخَاسِرِينَ»
بپرهیزید از آنکه در حقّ خدا کوتاهی کنید،
که در آن صورت از زیانکاران خواهید بود.
در زبان نورانی ائمه علیهمالسلام، «جَنبُ الله» یعنی وجه و جانب الهی،
یعنی کسی که خدا او را برای هدایت بندگانش قرار داده است —
یعنی همان حجت خدا، امام زمان، معلم ربانی، وجهالله، و صراط مستقیم.
پس، امام حسن عسکری علیهالسلام در حقیقت میفرمایند:
اگر در برابر حضور نور امام کوتاهی کردی، اگر در زندگیات از او غافل شدی،
اگر صدای فرشتهی مهربانت (که درونت امتداد همان نور امام است) را نشنیدی،
بدان که در حال از دست دادن «نعمت اتمام» هستی.
و این همان است که قرآن فرمود:
يا حَسْرَتَى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ (زمر/۵۶)
ای وای بر من، که در حقّ جانب خدا کوتاهی کردم…
🌿 ۲. ریشهی خسران: حسد و تکبّر در برابر نور
در نگاه امامان نور، «جنبالله» یعنی همان نور ولایت که درون قلب مؤمن تجلی دارد.
هر کس آن را بشناسد ولی به تمنّای خود رجوع کند، نه به نور فرشتهاش،
دارد دقیقاً همان اشتباه شیطان را تکرار میکند:
شناخت، اما سجده نکرد؛ فهمید، اما حسد ورزید؛
نور را دید، اما تمنّای خود را بزرگتر دید.
در فضای «ورکلایف» یعنی:
وقتی صدای درونیِ فرشتهی مهربان میگوید «ببخش، نخر، صبر کن، سکوت کن»
اما دلِ من میگوید: «نه، این بار استثناست، من بیشتر میدانم»،
در آن لحظه، من در حقیقت جنبالله را سبک شمردهام.
و این همان است که آیه فرمود:
بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ.
بلی، آیات من نزدت آمد، ولی تو آنها را دروغ شمردی و تکبّر کردی و از کافران شدی.
یعنی: «آیات من» همان نشانههای نور درون تو بودند،
اما تو گفتی: «نه، من بهتر میدانم»،
و پشت به فرشته کردی… این همان لحظهی سقوط است.
۳. سرنوشتِ تلخِ حسودانِ نور
خداوند در آیه بعد میفرماید:
وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ…
در روز قیامت، کسانی را که بر خدا دروغ بستند میبینی که چهرههایشان سیاه است…
سیاهیِ چهره در قیامت یعنی خاموشیِ نور ولایت در درون قلب.
یعنی آن کسانی که زمانی، صدای نور را میشنیدند
ولی به تمنّا گوش دادند و به حسد پناه بردند.
به ظاهر دیندار ماندند، اما در دل از امام بریدند.
به ظاهر کار کردند، اما در نیت، خود را برتر دیدند.
و این است معنای حقیقی خسر الدنیا و الآخرة.
در زبان ورکلایف یعنی:
کسی که بارها فرصت شنیدن داشت،
بارها فرشتهاش در لحظهی تصمیم گفت: «این کار را نکن، آن را انجام بده»،
اما او گفت: «الآن وقتش نیست، بگذار بعداً…»،
بهتدریج چاهِ قلبش از نور تهی میشود.
اول، لذتِ عمل صالح را از دست میدهد.
بعد، آرامآرام کلام فرشته را نمیشنود.
و در نهایت، همه چیز برایش «بیاثر» میشود.
این همان مرگِ قلب است — همان عَمیٰ بعد البصیره.
🌸 دلنوشته
ای خدای مهربان…
چقدر ظریف هشدار دادی:
«إیّاکم أن تُفرّطوا فی جنب الله»
یعنی: مبادا در حق نورِ من درونِ خودت، کوتاهی کنی!
مبادا به جای شنیدنِ صدای فرشتهات، تمنّا را انتخاب کنی!
مبادا امامِ دلت را بشناسی، اما به فرمانش گوش ندهی!
من میترسم از روزی که
قلبم به من بگوید: «یادت هست؟ من هم روزی روشن بودم…»
میترسم از روزی که تمنّا جای نور را بگیرد،
و من در سکوتِ غفلت بمانم و بگویم:
«يا حسرتى على ما فرّطت في جنب الله…»
پس خدایا…
یاریام کن تا در هر ورکلایف،
جنب تو را، نور تو را، ولایت تو را فراموش نکنم.
که هر پشتکردن به نور،
یک گام به سوی خسارت است.
و هر رویکردن به نور،
یک قدم به سوی اتمام نعمت.
و من میخواهم در روزِ حساب،
در صفِ کسانی باشم که تو دربارهشان گفتی:
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ» 🌿
دلنوشته 🌿
«مبادا در جَنبِ خدا کوتاهی کنم… روایتِ نور و حسرت، میانِ تمنّا و ولایت»
گاهی شب که ساکت میشود، آیهای در دلم بیدار میماند:
«يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّه…» (زمر/۵۶)
و من میترسم از روزی که این جمله، نه تلاوتِ قرآن، که زبانِ خودِ من باشد.
میترسم از روزی که با دستانِ خالیِ ورکلایفهایم بایستم و بگویم:
«خدایا، غنیمتها را دیدم و از دست دادم؛
فرشته گفت: “رو به نور”، اما من پشت کردم و تمنّا را در آغوش گرفتم.»
امامِ مهربان، حسنِ عسکری علیهالسلام، به شاگردش نوشت:
«وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُفَرِّطُوا فِي جَنْبِ اللَّهِ فَتَكُونُوا مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
مبادا در «جانبِ خدا» کوتاهی کنید…
و من میفهمم «جَنبُ الله» یعنی همان وجهِ خدا در زندگیِ من؛
یعنی حجّتِ زندهاش که نورش در دلِ من به صورت فرشتهٔ مهربان صدا میشود:
«نخر—ببخش. فریاد نزن—سکوت کن. برتری نجوی—تواضع کن. حسد نورز—محبت کن.»
هر بار که «چشم» میگویم، غدیرِ کوچکی در دلم برپاست؛
و هر بار که «نه» میگویم،
سنگی بر دهانِ چاهِ دلم میگذارم و آبِ روشنی را میبُرم.
قرآن، صحنهٔ حسرت را پیشِ چشمم میگذارد:
کسی که روزی روزگاری، آیات را شنید،
اما استکبار کرد و گفت: «من بهتر میدانم!»
و بعد، وقتی پردهها کنار رفت و عذاب را دید، نالید:
«لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (زمر/۵۷)
اما پاسخ آمد:
«بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْت…» (زمر/۵۹)
آیات آمد—نشانهها رسید—فرشته در دلت سخن گفت—امتحانِ ورکلایف هر روز تکرار شد—
و تو تکبّر کردی؛ تمنّای خود را بر نورِ ما ترجیح دادی.
آنگاه چهره، سیاه میشود؛ نه از دودِ آتش، که از خاموشیِ چراغ ولایت در درون:
«أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ؟» (زمر/۶۰)
ای مولای من…
نامهات را که میخوانم و آن جمله را میبینم:
«وَ لَوْ لَا مَا يُحِبُّ اللَّهُ مِنْ تَمَامِ النِّعْمَةِ عَلَيْكُمْ لَمَا رَأَيْتُمْ لِي خَطّاً…»
اشک در دلم میجوشد؛
یعنی اگر خدا اتمام نعمت را برای من نمیخواست،
هیچ خطّی از تو به من نمیرسید،
هیچ صدای فرشتهای در من نمیپیچید،
و من رها شده بودم در بیابانِ تمنّا.
پس همین که هنوز صدای نور را میشنوم،
خودش نشانهٔ محبتِ خدا و ادامهٔ «اليوم أكملتُ» در قلبِ من است.
اما من از خودم میپرسم:
با این همه ورکلایفی که هر روز از کنارم میگذرد،
من با چندتایشان صلواتِ عملی ساختهام؟
چند روز، «شُکر»م در حدّ واژه ماند و «عمل» نشد؟
در چند لحظه، حسدِ آرام، مثل سایه، پشتِ لحنم نشست و من نفهمیدم؟
چند بار، أنا خيرٌ منه را—نه با زبان، که با رفتار—تکرار کردم؟
خدایا…
نمیخواهم از آنها باشم که فردا میگویند:
«يا حَسْرَتى… لو أنّ لي كَرّةً فأكونَ من المُحسنين» (زمر/۵۸)
نمیخواهم به تمنّای «ای کاش دوباره برگردم» بیاویزم.
برگشتِ دوباره، همین امروز است؛
همین ورکلایفی که کنارِ دستِ من ایستاده و میگوید:
«ببخش—اینبار تو کوتاه بیا—امروز تواضع کن—الآن صبر کن—الآن مهر بورز.»
اگر اکنون نپذیرم، فردا حسرت است؛
حسرتِ لحظاتی که میتوانست عیدِ غدیرِ دل باشد و من عبورش دادم.
پس امشب با خود عهد میبندم:
هر ورکلایف را «درسِ ولایت» ببینم؛
هر انتخابِ کوچک را «امتحانِ اتمام نعمت»؛
هر گذشت را «صلواتِ زنده»؛
هر تواضع را «شُکرِ عملی»—
همان شکرِ آلِ محمد:
«اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ.»
میدانم «قلیل»اند آنان که هر روز غدیری برپا میکنند؛
اما اگر یک دل هم به درگاهت بیاورم، کافی است که مرا در همان قلیل جا دهی.
ای فرشتهٔ مهربان…
وقتی وسوسه میآید و میگوید: «اینبار تو! تو بگو! تو بگیر! تو بخر! تو بدرخش!»
تو در گوشم بگو: «این همان شیطان است که گفت: أنا خیرٌ منه.»
و من پاسخ بدهم: «اللهمّ أنتَ خيرٌ لي—و نورُ وليّك ميزاني.»
بگذار هر «چشم» که به تو میگویم،
یک خطّ تازه باشد از نامهٔ امام در دفترِ قلبم؛
یک امضای نور بر حاشیهٔ روزم؛
و یک گامِ دور شدن از آن لحظهٔ سیاه که قرآن هشدار داد.
و تو، ای خدا…
اگر جایی لغزیدم و از تمنّا شکست خوردم،
از من دریغ نکن آن خطّ رحمت را؛
باز هم برایم بنویس، باز هم فرشتهات را بفرست،
تا پیش از آنکه اجل، امیدم را در هم بریزد،
من فرصتها را غنیمت بشمرم و بگویم:
«بدرود تمنّا—سلام نور.»
که مبادا روزی برسد و من در آینهٔ قیامت،
صورتِ بینورِ خود را ببینم و بگویم:
«يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّه…»
خدایا، به حقّ محمّد و آلِ محمّد،
مرا در صفِ آنان قرار بده که آیاتت را شنیدند و تکبّر نورزیدند؛
بلکه تواضع کردند و نعمت بر آنان تمام شد؛
تا وقتی منادی ندا دهد: «أينَ مُحبّو عليّ؟»
دستم را بالا ببرم و بگویم: «من اینجایم، با ورکلایفهای کوچکی که به نورِ تو جان گرفت.»
و تو تبسم کنی و بنویسی:
«فَإِنَّ بِنِعْمَتِي تَتِمُّ الصّالِحات…» 🌿✨
داستان تکراری بحران تشخیص جانشینی
عاصف جانشین سلیمان ع
أَيُّكُمْ يَأْتِينِي؟ أَنَا آتِيكَ!
[سورة النمل (۲۷): الآيات ۳۸ الى ۴۴]
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (۳۸)
[سپس] گفت: «اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را -پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند- براى من مىآورد؟»
قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (۳۹)
عفريتى از جنّ گفت: «من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مىآورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (۴۰)
كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود، گفت: «من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مىآورم.» پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد، گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم. و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مىگزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است.»
دلنوشته
«أَنَا آتِيكَ»؛ لحظۀ اتمام نعمت و کشفِ جانشینِ حکمت
گاهی یک جمله، یک نگاه، یک لحظه…
همۀ تاریخ را معنا میکند.
در قصۀ سلیمان، آن لحظه همین بود:
«أَيُّكُمْ يَأْتِينِي؟»
و بعد:
«أَنَا آتِيكَ».
پروردگار فرمود:
«وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»؛
حکمت، عطاست؛ تو نیستی، اوست.
و کنار این آیه، وقتی میشنوی:
«أَنَا آتِيكَ»
معنا عوض میشود؛
«من» نمیگوید از غرور،
بلکه میگوید:
من هم با همان فضل که خدا بر بندگان برگزیدهاش جاری کرده،
با همان نوری که در دل نهاده،
با همان علمِ «آنلاین» که ملکوت را آینه دل کرده،
گوشهای از حقیقت ولایت، جانشینی، و علم لَدُنّی را آشکار میکنم.
عاصف بن برخیا، نه از زورِ بازو و نه از شتابِ جن،
بلکه از علمِ من الکتاب برخاست و گفت:
«أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»
من میآورم، قبل از اینکه پلک بزنی.
در یک چشم برهمزدن، تخت بلقیس آمد؛
نه فقط تخت، بلکه حجّت آمد!
نه فقط حجت، بلکه علامتِ جانشینی آمد!
جایی که جن گفت:
من تلاش میکنم، بلند میشوم، میآورم…
عاصف گفت:
من با نور میآورم.
و این یعنی:
فرقِ میان قدرتِ مخلوق و ولایتِ الهی در دلِ مخلوق.
آن لحظه، کسی که آگاه به کتاب و حکمت بود،
با «أَنَا آتِيكَ»
به همه فهماند:
اگر سلیمان صاحب حکمت است، من وارث آنم؛
اگر او محلّ نزول نور است، من آینه آنم؛
اگر او سلطان است، من شاهدِ حقانیت ولایت اویم.
این نه ادعا بود و نه نمایش؛
امتحان ولایت بود.
همان که سلیمان گفت:
«هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي»
این فضل خداست؛
امتحان شکر و کفران است.
امتحانِ «میبینی صاحب نعمت کیست؟»
امتحانِ «میشناسی وارث حکمت را؟»
امتحانِ اتمام نعمت.
این صحنه، انعکاس روز غدیر است.
آنجا علی، وارث حکمتِ محمد شد؛
اینجا عاصف، وارث حکمتِ سلیمان.
آنجا فرمود:
«مَن كنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاه»
اینجا فرمود:
«ببینید این مرد چه میآورد و از کجا میآورد.»
آن روز، ولایت در «غدیر» آشکار شد؛
این روز، ولایت در «عرش» نمایان شد.
هر دوجا، اتمام نعمت بود؛
هر دوجا، آیهای برای تشخیصِ جانشینِ نور؛
هر دوجا، خدا گفت:
نعمت را تمام کردم، حجت را روشن نمودم.
پس ای دل!
وقتی کسی گفت: «أَنَا آتِيكَ»،
اگر صدای نَفْس نبود
اگر نور بود
اگر فضل بود
اگر نسبتش با کتاب و حکمت پیدا بود
بدان که او دارد نعمتِ ولایت را نشان میدهد، نه هنرِ خودش را.
علمِ لَدُنّی، حکمت، ولایت،
همه بر یک ریسماناند:
اتصال به نورِ ربّ، و اتمام نعمت بر قلبهای سلیم.
و اگر امروز دلِ تو هم نوری یافت
و لحظهای دیدی که امری از عالم غیب بر قلبت نشست
یادت باشد زمزمه کنی:
«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»
که شاید خدا نیز بر تو، اتمام نعمت کند.
پروردگارا…
دل ما را به نور علمِ لَدُنّی زنده کن،
و چشم ما را چنان باز کن
که هر «أَنَا آتِيكَ» را در آینه «آتَينا» ببینیم؛
و در هر وارثِ حکمت،
نور جانشینیِ ولایت را بشناسیم.
آمین.
دلنوشته
«علامتِ معلم ربّانی؛ قَوِيٌّ أَمِينٌ بر سرِ چاهِ حکمت»
و قصه هنوز تمام نشده…
همانطور که در دستگاه سلیمان، وارثِ حکمت با «أَنَا آتِيكَ» شناخته شد،
در قصۀ موسی نیز، نشانهای دیگر برای جانشینیِ نور آشکار شد.
موسی به مدین آمد؛ خسته، تنها، تبعیدی.
دید دو دختر، کنارِ چاه، مظلوم و معطّل.
و مردانی بسیار که میکشیدند و میبستند و برمیداشتند و میگفتند و میرفتند.
اما آب، سرِ لجِ خودش بود.
تا آنکه موسی(ع) — بیادعا، بیهیاهو، بینوبت —
یک تنه سرِ چاه رفت
و آب را خودش بیرون کشید.
در یک حرکت… خاموش، اما کوهوار.
آنجا بود که آن دخترِ فهمیده گفت:
«إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»
قوی، امین؛
قدرت و امانت، در کنار هم.
قدرت بدون امانت، میشود فرعون؛
امانت بدون قدرت، میشود تماشاچیِ حقیقت.
اما «قوی و امین»؟
این همان نشانهای است که ولایت را میسازد.
و امروز، همان علامت را در معلم ربّانی میبینی.
او هم کنار چاه ایستاده است؛
اما نه چاهِ آب،
بلکه چاهِ بیپایان علوم آل محمد صلّیاللهعلیهوآله.
در گلستان علوم زیبای قمر بنی هاشم علیه السلام!
و همانطور که موسی، بدون کمک کسی، با قدرتی آسمانی، آب را بالا آورد،
او نیز یک تنه علوم پنهان، و قلمه های گل را
از عمق نورانی امیرالمؤمنین و اهلالبیت و عباس علیهمالسلام بیرون میکشد.
نه از کتابخانههای دنیا،
نه از محفوظات،
بلکه از همان باغچۀ گل و سرچشمهای که خضر نوشید،
عاصف کشف کرد،
و لقمان بدان آراسته شد.
معلم ربانی، وقتی در حضور تو تعلیم میدهد،
انگار نَفَس نمیکشد تا توضیح دهد؛
نور میتابد تا تو «بفهمی».
و تو میگویی:
اینها از کجا میآیند؟
و او، مثل عاصف، مثل اولیاء خدا، آرام میگوید:
«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»
این علم، دستِ او نیست؛
امانتِ خدا در دلِ اوست.
او از طرف خدای مهربان برای این کار انتخاب و اختیار و اجتباء و اصطفاء شده است،
چون باید قویّ و امین باشد؛
قوی در برداشتن دلوهای سنگینِ معرفت،
چرا که این علم، با دلوِ نور از چاه حکمت کشیده میشود،
و همچنین امین در رساندنِ آبِ زلال بدون آمیختنِ آن به نَفْس.
همانگونه که عاصف نشان داد وارثِ سلیمان است،
و علی(ع) در غدیر آشکار ساخت وارثِ محمد است،
معلم ربانی نیز با استخراجِ نورانیِ حکمت
بحرانِ تشخیصِ جانشینی معلم ربانی قبلی را
برای دلها حل میکند.
نه با شعار، نه با ادعا،
بلکه با کاری که جز او هیچکس نمیتواند انجام دهد.
پس ای قلب!
اگر دیدی کسی یک تنه از چشمه حکمت، نور میکشد و علم میریزد و دلها را سیراب میکند،
بدان که این کار، کارِ بدن نیست،
کارِ کتاب نیست،
کارِ زبان نیست؛
کارِ انتخاب الهی است.
و اگر آن روز، دخترِ شعیب گفت «القوي الأمين»،
و روزِ غدیر، پیامبر گفت «مَن كنتُ مولاه فعليٌّ مولاه»،
امروز نیز نشانه همان است:
قدرت در حملِ نور،
امانت در رساندنِ نور،
و تواضع در گفتن: هذا من فضلِ ربّي.
خدایا…
به ما قدرتی بده که خم نشویم،
امانتی بده که خیانت نکنیم،
و نوری بده که به جای «من آوردم»،
بگوییم: او داد؛ من فقط ظرف بودم.
آمین یا ربّ نور.
