Painless Delivery with the Light!
«مخض» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«مخض اللبن: أخذ زبده، كره از شير بدست آورد.»
+ «جهد – جهد اللّبن – مجاهده قلبی – قلب کوشا!»
«تَمَخَّضَ الوَلَدُ: بچه در شكم زن باردار تكان خورد.»
«الْمَخَاضُ: وَجَعُ الوِلَادَةِ»
«المِمْخَضةُ: الإِبْرِيجُ، شیرزنه؛
لقد تَمَخَّضَ في قَلْبي مَوَدَّتُها
كما تَمَخَّضَ في إِبْرِيجه اللَّبَنُ
انگاری خودت میفهمی که نور، توی قلبت برقی میزنه و یه چیزی بهت میگه!
لحظه تولد نور در قلب اهل یقین، همزمان با اوج درد و ناراحتی نسبت به آیتی است که داری تحملش میکنی!
اخبار نورانی پشت پرده، در اوج سختی آیت، گوش قلبتو مینوازد و آرامش را به تو هدیه میدهد و این لحظهی تولد نور از نار است.
وقتی مادر چشمش به لبخند نوزادش میافته که تازه بدنیا اومده، همهی دردها و مشکلات بارداری و زایمان یادش میره!
وقتی نورِ حکمتِ تاویلاتِ تقدیراتتو میفهمی، سختی ماموریت کربلا یادت میره!
از نار، نور بگیر!
زایمان بیدرد نورانی!
تیکتاک نورانی!
تپش قلب! حیات قلب به تپش اونه!
تیک تاک ساعت!
مثل قبض و بسط …
صدای تیک تاک قلبتو میشنوی؟!
تجربه نور قلب داری؟
فهم قبض و بسط، درد زایمان رو آسون میکنه!
آلآن حصحص الحق
اخذ نور از نار! میشه فهم نور و ظلمت قلب! میشه مخض «مخض اللبن: أخذ زبده»
در دل آیت تلخ، نور شیرین ولایت را تجربه نمودن و اخذ نمودن میشه معنای واژه مخض.
از تیک تاک قبض و بسط قلبت، ارینتاسیون و آگاهی به وظیفهای که داری پیدا میکنی.
رغم انف کردن از درد زایمان هم سختتره!
به این میگن: مجاهده قلبی!
+ «محاسبه نفس!»
+ «وسع»
+ «سبح»
«مخض: مَخَضْتُ اللبنَ، استخرجت زبده بوضع الماء عليه و تحريكه فهو مَخِيضٌ»
«المَخِيضُ و المَمْخُوضُ: اللبن الذي قد مُخِضَ و أخذ زبده.»
مفهوم «اضطراب شيء في وعائه مائع» + «قبض و بسط»
«المخاض: وجع الولادة»
+ «جهد»
شیر (علم) درون مشک (قلب) ریخته میشود و با حرکت تلمبهای (قبض و بسط) «مَخَضَ الشّيءَ: چيزى را بسيار جنبانيد.» + قلب: جابجا شونده» کرهاش و نورش گرفته میشود .
خضض – مخض
«مخض اللبن: churn»
این تلمزدن (تلمب)، تلمبهزنی «پمپینگ» میشه همون تپش! تپتپ کردن!
قلبی که حیات داره، تپش داره! ساعتی که باطری داره، تیک تاک میکنه! قبض و بسط داره!
درد زایمان داره!
[رغم انف کردن از درد زایمان هم سخت تر و بدتره!]
قبض و بسط حرکت تلمبهای! حرکت رفت و برگشتی! نوسانی (+ عکس زیبای پوشه نوسان)! جزر و مدی! بالا و پایین شدن! تاریک و روشن شدن! نور و ظلمت!
+ «ارجوحة»
تیک تاک ساعت!
مدام، تیک تاک قلبتو بشنو!
از این تاریک و روشن شدن قلبت یه چیزی، یه نکتهای دستگیرت میشه!
درد زایمان، هی میگیره و ول میکنه! بالاخره بچه متولد میشه!
وقتی متوجه پمپینگ قلبت نباشی، از حیات خبری نیست!
حیات یعنی قبض و بسط قلبی! «pumping»
این فهم قبض و بسط نور، قلب رو به نور علم آل محمد ع وصل میکنه:
«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ»
دردهای زایمانی، تاویلا میشه همین فهم قبض و بسط نور قلبی.
همین قلبی که به قبض و بسط یعنی امر و نهی ولی خدا وصل شده و رضا و سخط رو می فهمه، حالا میشه بهش بگیم شده اهل نور ولایت!
حالا شخص، با قلبش امر الله رو میفهمه و بهش عمل میکنه!
«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ»:
چقدر این فراز از آیه با توجه به معنای واژه مخاض زیباست!
ترجمه آقای فولادوند اینه:
تا درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد.
اینجوری بگیم:
تا فهم قبض و بسط قلبی، اونو بسوی نور علوم صاحبان نور، از آل محمد ع کشانید.
قلب سلیم با فهم قبض و بسط، تو رو میکشه میبره نزد آل محمد ع، ان شاء الله تعالی.
قلب سلیم با فهم قبض و بسط تو رو بسوی نور می کشاند.
حق رو میفهمی! میبینی! حس میکنی!
درست رو از نادرست تشخیص میدی!
خوب رو از بد میفهمی!
چه قلب با ارزشی! چه سنسور زیبایی!
قلب سلیم شاهکار خلقت!
نور ولایت شاهکار آفرینش!
زوج زیبای قلب اهل یقین و نور صاحبان نور، واقعا شاهکارند و شاهکار، خلق میکنند!
در واقع این قلب ماست که باید دردهای زایمانی را تجربه کند، تا از معنای نام زیبای «مخض» بهره مند شود.
+ «عبث – عبثت الاقط»
+ «هیج – غلغلک قلبی»
+ «سحق – اسحاق»
+ «صفو – چای صاف کن!»
+ «مرس»
+ «دلک»
قلب اهل شک و حسادت، قسی است و تکان نمیخورد!
ساعت بدون باطری است!
حرکت تلمبهای ندارد!
متوجه نور و ظلمت نمیشود!
لذا از کنار صاحبان نور هم که رد بشود، متوجه حضور آنها نمیشود!
اما قلب اهل یقین، قلب سلیمی است که نور وجود صاحبان نور را حس میکند و درک مینماید.
قلب سلیم چه نعمتی است!
دو نعمت بزرگ داریم:
نور ولایت آل محمد ع و قلب سلیم!
ایندو برای اهل یقین یکجا جمع میشود
و این میشه الحاق و جمع و زوج و جفت و ولی و … 1000 واژه.
واژه مخض میگه لازمه اَد شدن با نور آل محمد ع و منا اهل البیت ع شدن چیه؟
تجربهی درد زایمان! رغم انف! … فهم قبض و بسط نور قلب!
در واقع فهم قبض و بسط، فهمیدن کلام حق است
و باید این حق را – گر چه تلخ و به سختیِ تحمل درد زایمان باشد – گفت و ادا نمود و عمل نمود
تا این ملاقات نورانی برای همیشه استمرار یابد، ان شاء الله تعالی.
فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ وَجَدْتَهُ مُرّاً تَلْقَنِي عَلَى الْعَهْدِ
فرمود: اى ابو ذر! حق را بگو اگر چه تلخ باشد تا اينكه بر عهد و پيمانت، باقى باشى.
پس با یاد علوم ربانی صاحبان نور در دل شرایط سخت زندگی، باید به این نور ملحق شد، و اینجوری به لقاء نور علم آل محمد ع نائل میشوی.
نکته زیبا، ربط «درد زایمان و واژه مخض» با عبارت «وَ إِنْ وَجَدْتَهُ مُرّاً» است که هنگام فهم قبض و بسط قلبی، این ویژگی و حالت قلبی احساس و ادراک می شود.
پس با انجام وظیفههای خیالی، که هیچ دردت نمیگیره و ککتم نمیگزه، تولید عمل صالح نخواهد شد!
+ «پوچ»
+ «فوز: گذر کردن از بیابان مهلک، همان تجربهی درد زایمان است.»
+ «نشأ»: از هیچی، یهو چیزی در میاد «نور»! ینشیء السحاب!
تو قلب هیچی نیست، یهو نور از توش درمیاد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم:
خیر ما القی فی القلب الیقین.
«بهترين چيزى كه در دل افكنده شده، يقين است.»
این نتیجه مخض است.
به شیری که از گاو دوشیدی نگاه میکنی ظاهرا چیزی، کرهای نداره!
اما تلمب که میزنی، کمکم سر و کله کرههایی که به هم متصل میشن پیدا میشه!
یه چیز نو و پدیدهای جدید، یهو نشأت میگیره! آشکار میشه پیدا میشه! «نوّر الشّجر».
تحمل آیات وقتی به ثمر مینشیند و زمان ولادت عمل صالح میرسد،
توام با درک معنای واژه مخض است!
درد زایمان، همان علامت زمانی و مکانی است که قلب هنگام استعمال اندیشه صاحبان نور و آشکار نمودن عمل صالح، باید این درد را تحمل و تجربه نماید، کانه این درد، زمان قرب الوقوع بودن روشن شدن چشم به نور مولود عمل صالح را میرساند و میفهماند.
مادر همانطوری که تکان خوردن بچه در رحم خود را حس میکند و میفهمد
باید تکان خوردن و جابجا شدن قلب خود، یعنی قبض و بسط و نوسانات نورانی قلبش را بفهمد
و اهل یقین از روی همین جنبیدن نور «هزز – اهتزاز» میفهمد، آنچه را که باید بفهمد.
«تَمَخَّضَ الوَلَدُ: بچه در شكم زن باردار تكان خورد.»
حالا بگیم:
«تَمَخَّضَ النور: نور در قلب اهل یقین تكان خورد.»
اهل یقین از همین قبض و بسط میفهمه که فرجش نزدیکه:
«تَمَخَّضَتِ الحَامِلُ: هنگام زائيدن زن نزديك شد.»،
زمین خشک و تشنهی قلب، میفهمه که عنقریب، نور علم آل محمد ع بر این قلب خواهد بارید
«تَمَخَّضَتِ السَّمَاءُ: آسمان آمادهى بارش شد.»
اینا رو داره واژه مخض به ما یاد میده!
پس مخض نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل نورِ یقین، با استعمال این اندیشه والا در دل هر شرایطی، باردار به نطفههای علمی نورانی آل محمد ع میشوند و در ادامه، خود اهل یقین با تکان خوردن این نور در قلبش، متوجه بارش علوم آسمانی نور ولایت بر زمین قلبش می شود و طراوت و شادابی و روشنایی قلبش را حس می کند.
پس ماخض میشه نام زیبای اهل نور
«الماخِض: زن باردارى كه هنگام زائيدن وى رسيده و درد زايمان گرفته است.»
و درد زایمان میشه نوسانات نورانی قلب که نوید تولید عمل صالح را میدهد
«المَخَاض: درد زايمان»
حالا با فهم معنای زیبای واژه مخض و مخاض، درد زایمان برای خانم و آقایی که میخواهد عمل صالح، زایمان نماید چقدر درد قابل تحمل و شیرینی است، چون با این علامت، دیگه عمل صالح را در مشت خود نقد میبیند. به این میگن: درک موت! این قلب، قبل از مردن دنیایی، به حیات طیبه رسیده! «المشرفون علی الآخرة»
دردهای زایمانی اشاره به تلخی نار آیت دارد.
بالاخره موفق شد از نار، نور بدست آورد «مَخَضَ اللَبَن: كره از شير بدست آورد.»
و اینجوریه که میشه نار رو بخاطر رسیدن به آن نور تحمل نمود و راضی بود و پسندید و از درد آن شکایت نداشت، که به استقبالِ شوقِ دیدارِ نورِ دیدهی خود، تلخی هیچ ناری در این مسیر را متوجه نمیشوی!
خانم باردار که پایان دوران حمل خودشو میگذرونه، اینقدر از شوق دیدن نورِ دیدهی خود خوشحال است که به هیچ چیزی جز رویت چهره نورانی مولود عمل صالح خود، فکر نمیکند و اهمیت نمیدهد!
درد زایمان که خود علامتی زیبا برای رسیدنِ قریب الوقوع به نور است!
آیا شنیدن خبر رسیدن به بهشت آل محمد ع و دیدن نور وجود آنها دردناک است یا شیرین؟!
این درد، علامت خروج از محدودیت دنیا و ورود به محدوده نامحدود بهشت نورانی آل محمد ع است. بهبه! چه درد شیرینی! به شوق دیدن نور ولایت و رضایت آل محمد ع، هیچ دردی درد نیست!
لذا اهل نور با یاد صاحب نورش، در دل آیات، اینقدر متوسل میشود «غزو»، تا بالاخره نور جوف نار را درک بنمایند، ان شاء الله تعالی، و اینو واژه مخض به ما یاد میده که تحمل نار برای رسیدن به نور، درد دارد، دردی شبیه درد زایمان!
«مَخَضَ الرّأي: مغز فكرى خود را بكار انداخت تا حقيقت بر او روشن شود.»
درد زایمان برای اهل یقین (اهل رضا) شیرین و برای اهل شک و حسادت، تلخ است.
+ «حرف – حرّیف الطعام»
لذا اهل یقین از اینکه میداند با تحمل این درد چی گیرش میاد، خوشحاله و نگران نیست!
اما اهل شکّ حسود، چون چیزی گیرش نمیاد، خوب معلومه الکی داره دردو تحمل میکنه
و کسی که انگیزهای شیرین، برای تحمل تلخی درد زایمان نداشته باشد، قطعا وجودش ناآرام خواهد بود.
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
قالَ كَذلِكِ
قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ
وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا
وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (۲۱)
گفت: « [فرمان] چنين است،
پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است،
و تا او را نشانهاى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم،
و [اين] دستورى قطعى بود.»
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا (۲۲)
پس [مريم] به او [=عيسى] آبستن شد و با او به مكان دورافتادهاى پناه جست.
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ
قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا (۲۳)
تا درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد.
گفت: «اى كاش، پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش شده بودم.»
فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (۲۴)
پس، از زير [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد كه:
غم مدار، پروردگارت زير [پاى] تو چشمه آبى پديد آورده است.
وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا (۲۵)
و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، تا بر تو خرماى تازه مىريزد.
فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (۲۶)
و بخور و بنوش و ديده روشن دار. پس اگر كسى از آدميان را ديدى، بگوى: «من براى [خداى] رحمان روزه نذر كردهام، و امروز مطلقاً با انسانى سخن نخواهم گفت.»
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا (۲۷)
پس [مريم] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: «اى مريم، به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شدهاى.»
يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (۲۸)
اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود.
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (۲۹)
[مريم] به سوى [عيسى] اشاره كرد. گفتند: «چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودك است سخن بگوييم؟»
قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (۳۰)
[كودك] گفت: «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است،
+ «روض»
+ «نوق، بعيرٌ مُنَوَّقٌ: أى مذلَّلٌ مروَّضٌ، نَاقَةٌ مُنَوَّقَةٌ»
«الإذلالَ: الرّياضة»
+ «مخض – دردهای زایمانی»
«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ»
هر واژهای مبحث قبض و بسط رو بهتر و روشنتر برای ما تفهیم مینماید.
انگاری برای فهمیدن کلام ربّ (قبض و بسط) نیاز به ریاضت نفس و تحمل دردهای زایمانی است.