Duel of Light and Darkness!
«بهل» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
واژه بهل فقط یکبار در قرآن آمده است: «ثُمَّ نَبْتَهِلْ».
+ داستان مباهله!
مباهله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با نصارای نجران.
+ «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ»
فقط صاحبان نور میتونن مباهله کنن و بس!
چون تحت ولایت غیر آل محمد ع نیستند!
«بهل» یعنی قلبی که از هر سرپرستی جز آل محمد ع خالی است.
+ «فدی»: «فَدَتِ الْمَرْأَةُ نَفْسَهَا من زَوْجِهَا»
انگاری «بهل»، قلبی است که همهی تمناهاشو فدای تقدیر میکنه!
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْبَاهِلُ: البعير المخلّى عن قيده، شتر رها شده از بند است.»
«أصل الْبَهْلِ: كون الشيء غير مراعى، اصل بَهْل بىسرپرست بودن و بدون ناظر بودن چيزى است.»
«أتيتك بَاهِلًا» + «اتیتک زائرا»
«قالت امرأة: أتيتك بَاهِلًا غير ذات صرار،
أي: أبحت لك جميع ما كنت أملكه لم أستأثر بشيء من دونه،
زنى كه مىگويد: «أتيتك بَاهِلًا: يعنى بدون سرپرست هستم و شوهرى نكردهام،
هر چه دارم بر تو مباح است و به ديگرى داده نشده است.»
«رَجَاء – إِبْتَهَال»: مفهوم رجاء از واژه بهل استنباط میشود،
یعنی کسی در مباهله، یقین به پیروزی دارد که قلبش به نور صاحبان نور منور است «رجا»، لذا صددرصد در این «دوئل» شرکت می کند! چون نور، تو مُشتشه!
«ابتهل الى اللّه تعالى: ضرع اليه» + «ضرع – تضرّع»
«بهل – خلص»: اگر در مباهله ذرهای ناخالصی در قلبت از اندیشه غیر آل محمد ع مانده باشد، خودت هم مشمول نفرین و لعن خودت میشوی، لذا باید با نور ولایت، فرصتهای آیات را یکی پس از دیگری بخوبی درک نمایی و اعمال صالح تولید نمایی و به درجهی خلوص مطلوب آل محمد ع برسی تا در مباهله، فقط طرف مقابل مشمول دعا و نفرین تو باشد و خودت مشمول نفرین خودت نگردی!
«ثُمَّ نَبْتَهِلْ: أى نخلّص في الدعاء»:
وقتی قلبت با یاد صاحبان نور، تولید نور عمل صالح میکنه، و به درصد خلوصی که مد نظر هست میرسه، اونوقت مباهله جواب میده و خلاصی و نجات از شر نمودارهای آزاردهنده، چقدر شیرین و دیدینی است.
کتاب لغت التحقیق برداشت زیبای مفهوم «التخلية و الترك» را از این واژه دارد که چقدر با مفهوم واژه «خلص» یکسان است، انگاری با پشتوانه اخلاص می توان مباهله نمود! انگاری اهل یقین با روشنایی قلبشون که از اخلاصشون خبر میده این توانایی رو در خودشون میبینند که در دوئل اعتقادی با غیر آل محمد ع پیروز و سربلند بیرون بیایند.
مفهوم زیبای «التخلية و الترك» یعنی مقدمه فرج، تخلیه قلب از اندیشه باطلی است که خیال کنی خودت می توانی برای خودت ایجاد فرج بنمایی.
دوئلِ نور و ظلمت!
کار اهل نور، با اهل حسد، به مباهله کشیده!
إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَادْعُهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ!
نور، به تنهایی، با همهی ظلمتها، دوئل میکند!
+ «حزب»: حزب الله – حزب الشیطان
[سورة البقرة (۲): آية ۲۵۷]
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۲۵۷)
خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند.
آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد.
و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران] طاغوتند،
كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند.
آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.
ثُمَّ نَبْتَهِلْ!
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۵۹ الى ۶۱]
إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ
ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (۵۹)
در واقع، مَثَلِ عيسى نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت] آدم است [كه] او را از خاك آفريد؛
سپس بدو گفت: «باش»؛ پس وجود يافت.
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (۶۰)
[آنچه درباره عيسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است.
پس، از ترديدكنندگان مباش.
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ
ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ (۶۱)
پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه كند، بگو:
«بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
المباهلة : الملاعنة
قَالَ الشَّيْخُ الْمُفِيدُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِ الْفُصُولِ
قَالَ الْمَأْمُونُ يَوْماً لِلرِّضَا ع
أَخْبِرْنِي بِأَكْبَرِ فَضِيلَةٍ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يَدُلُّ عَلَيْهَا الْقُرْآنُ
قَالَ فَقَالَ الرِّضَا ع
فَضِيلَةٌ فِي الْمُبَاهَلَةِ
قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ
وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ
وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ
ثُمَّ نَبْتَهِلْ
فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ
فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ع فَكَانَا ابْنَيْهِ
وَ دَعَا فَاطِمَةَ ع فَكَانَتْ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ نِسَاءَهُ
وَ دَعَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَكَانَ نَفْسَهُ بِحُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهُ تَعَالَى أَجَلَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَفْضَلَ
فَوَاجِبٌ أَنْ لَا يَكُونَ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ بِحُكْمِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ
قَالَ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ
أَ لَيْسَ قَدْ ذَكَرَ اللَّهُ الْأَبْنَاءَ بِلَفْظِ الْجَمْعِ وَ إِنَّمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص ابْنَيْهِ خَاصَّةً
وَ ذَكَرَ النِّسَاءَ بِلَفْظِ الْجَمْعِ وَ إِنَّمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص ابْنَتَهُ وَحْدَهَا
فَأَلَّا جَازَ أَنْ يُذْكَرَ الدُّعَاءُ لِمَنْ هُوَ نَفْسُهُ وَ يَكُونَ الْمُرَادُ نَفْسَهُ فِي الْحَقِيقَةِ دُونَ غَيْرِهِ
فَلَا يَكُونَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْفَضْلِ
قَالَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع
لَيْسَ يَصِحُ مَا ذَكَرْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
وَ ذَلِكَ أَنَّ الدَّاعِيَ إِنَّمَا يَكُونُ دَاعِياً لِغَيْرِهِ
كَمَا أَنَّ الْآمِرَ آمِرٌ لِغَيْرِهِ
وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ دَاعِياً لِنَفْسِهِ فِي الْحَقِيقَةِ
كَمَا لَا يَكُونُ آمِراً لَهَا فِي الْحَقِيقَةِ
وَ إِذَا لَمْ يَدْعُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْمُبَاهَلَةِ رَجُلًا إِلَّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع
فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ نَفْسُهُ الَّتِي عَنَاهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ وَ جَعَلَ حُكْمَهُ ذَلِكَ فِي تَنْزِيلِهِ
قَالَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ
إِذَا وَرَدَ الْجَوَابُ سَقَطَ السُّؤَالُ.
مأمون به امام رضا علیه السّلام عرض کرد:
بزرگترین فضیلت امیر مؤمنان علیه السّلام که قرآن بر آن دلالت کند چیست؟
امام رضا علیه السّلام به او فرمود:
فضیلت در مباهله.
خدای عزّ و جلّ فرمود:
«پس کسی که در آن با تو مجادله کند بعد از آنچه از دانش برایت آمد بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و نفسهایمان و نفسهایتان را بخوانیم آنگاه مباهله و زاری کنیم. و لعنت و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم»
پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله حسن و حسین علیهما السّلام را خواند که دو فرزندش بودند
و فاطمه علیهما السّلام را خواند که در این موضع، زنانش بود
و امیر مؤمنان را خواند که به حکم خدای عزّ و جلّ نفس او بود،
همانا ثابت شد که هیچ کس از آفریده های خدای تعالی بزرگوارتر و برتر از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نیست پس لازم است که کسی هم از نفس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به حکم خدای تعالی برتر نباشد.
گفت: مأمون به او عرض کرد:
آیا خدای تعالی ابناء را با لفظ جمع ذکر نکرده
و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فقط دو فرزندش را خواند؟!
و زنان را به لفظ جمع ذکر فرموده و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله تنها دخترش را خواند؟
پس شاید دعوت از خود او بوده و مراد، از نفس حقیقی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بوده نه کس دیگری، بنا بر این فضیلتی برای امیر مؤمنان نخواهد بود؟!
گفت: امام رضا علیه السّلام بدو فرمود:
ای امیر مؤمنان آنچه گفتی صحیح نیست و درست نیست کسی در حقیقت از خودش دعوت کند چنانچه نمی تواند در حقیقت به خودش امر کند
و چون پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله در مباهله جز امیر مؤمنان، مرد دیگری را دعوت نکرد از این رو ثابت می شود که مراد از نفس رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله علی علیه السّلام بوده که خداوند در کتابش بدان عنایت فرموده و این چنین حکمی را در قرآنش قرار داده است.
گفت: مأمون گفت:
وقتی جواب آمد سؤال ساقط است.
و در حدیثی دیگر آمده است:
مأمون از امام رضا(ع) پرسید چرا مردم شما را یا ابن رسول الله(ص) خطاب می کنند و به ما یا ابن رسول الله(ص) نمی گویند در حالی که ما هر دو از شجره پیغمبر (ص) هستیم ما سادات عباسی هستیم و شما سادات علوی و جد شما علی بن ابیطالب است که پسر عموی پیغمبر بودند و جد ما هم ابن عباس است که ایشان هم پسر عموی پیغمبر(ص) بودند.
حضرت رضا(ع) جواب فرمودند که این را از خود مردم سؤال کنید که چرا ما را یا ابن رسول الله(ص) خطاب می کنند و به شما نمی گویند.
مأمون اصرار کرد که جواب آنرا از شما می خواهم بشنوم.
امام رضا در یک کلام فرمودند به دلیل ابنائنا که استناد به آیه شریفه مباهله است.
خداوند در آیه مباهله می فرماید:
«فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ:
پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
در این آیه خداوند امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به عنوان فرزندان رسول خدا(ص) معرفی کرده و از این نظر هم مردم ما را فرزندان رسول خدا می دانند ولی آیه مباهله و کلمه ابناءنا در شأن شما نازل نشده است.
مأمون شبههای مطرح و در پاسخ امام رضا(ع) گفت:
«لولا نساء نا» یعنی این استدلال صحیح است به شرط اینکه در دنباله آیه کلمه «نساء نا» وجود نداشته باشد.
نساء نا یعنی زنان ما و پیغمبر اکرم از زنان خودشان کسی را نبردند بلکه تنها بانویی که در داستان مباهله حضور دارند حضرت زهرا(س) هستند.
مقصود مأمون این بود که در این آیه مجاز به کار رفته همچنان که مجازا کلمه «نساء نا» وارد شده و حضرت فاطمه زهرا در مباهله حضور دارند.
بنابراین امام حسن(ع) و امام حسین(ع) فرزندان رسول خدا نیستند و به صورت مجاز اطلاق ابن و فرزند شده است؛ این نقضی بود بر استدلال امام رضا(ع).
امام در جواب مأمون فرمودند:
«لولاء انفسنا» یعنی این استدلال شما هم صحیح است اگر کلمه «انفسنا» به دنبال آن نبود. کلمه «انفسنا» دلالت بر این دارد که حضرت امیرالمؤمنین(ع) نفس پیامبر(ص) هستند. حضرت فاطمه زهرا(س) هم همسر امیرالمؤمنین(ع) هستند و اطلاق نساءنا به اعتبار حضرت امیرالمؤمنین(ع) صحیح است و چون حضرت امیر(ع) نفس پیامبر هستند.
بنابراین کلمه نساء مجاز نیست و حقیقت است و کلمه ابنا هم مجاز نیست و حقیقت است.
مأمون وقتی این جواب امام رضا(ع) را شنید سر تسلیم فرود آورد و تصدیق کرد شایسته است که ائمه(ع) را فرزندان رسول خدا(ص) بخوانند.
این فرزند خواندن به اعتبار حضرت فاطمه زهراست و بنی عباس گرچه از سادات عباسی هستند ولی به آنها ابنا رسول خدا(ص) نمی گویند.
هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۱۹ الى ۲۴]
هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ
فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ (۱۹)
اين دو [گروه،] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه مىكنند،
و كسانى كه كفر ورزيدند، جامههايى از آتش برايشان بريده شده است
[و] از بالاى سرشان آب جوشان ريخته مىشود.
يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (۲۰)
آنچه در شكم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته مىگردد.
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (۲۱)
و براى [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گُرزهايى آهنين است.
كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (۲۲)
هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بيرون روند در آن باز گردانيده مىشوند
[كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (۲۳)
خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند در باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درمىآورد:
در آنجا با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته مىشوند، و لباسشان در آنجا از پرنيان است.
وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ (۲۴)
و به گفتار پاك هدايت مىشوند و به سوى راه [خداى] ستوده هدايت مىگردند.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
مردانی که با خدا عهد بستهاند که در این دوئل (کربلا) شرکت کنند!
و صادقانه به عهد خویش وفا کردند،
و تمنّای خودشان را فدای حسین علیه السلام نمودند!
«سلام بر قمر بنیهاشم، عباسبنعلی علیه السلام»
«ان العباس بن على زق العلم زقا»
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (۲۱)
قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست:
براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا
هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (۲۲)
و چون مؤمنان دستههاى دشمن را ديدند، گفتند:
«اين همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند»،
و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ
وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (۲۳)
از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند.
برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند
و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند.
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ
وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (۲۴)
تا خدا راستگويان را به [پاداش] راستىشان پاداش دهد،
و منافقان را اگر بخواهد، عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد
كه خدا همواره آمرزنده مهربان است.
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً
وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ
وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (۲۵)
و خداوند آنان را كه كفر ورزيدهاند،
بىآنكه به مالى رسيده باشند، به غيظ [و حسرت] برگرداند،
و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت،
و خدا همواره نيرومند شكستناپذير است.