همسر جان چون هر روز صبح زود، میرن سر کار ، عادت کردن و روزهای تعطیل هم صبح زودتر از بقیه بیدار میشن
تمنا : روزهای تعطیل صبح زود بیدار نشیم
تقدیر : همسر صبح زودتر از همه بیدار میشن
👈خواب بودم که با صدای تق تق از خواب بیدار شدم و اصلا یادم نبود که امروز تعطیله ،فک کردم در میزنن ، سریع پا شدم اومدم دیدم نه در خونه نبود ، همسر بود 😄 تو اشپزخونه بودن و یه وسیله رو داشتن میزدن رو میز که تنظیم بشه 😂. متوجه حضور من نشدن و من اروم برگشتم که بخوابم 😅😅
کلام شیطان : الان واقعا متوجه نشدن که بقیه خوابن ،یه کمی ارام تر و مراعات کنه😒
کلام فرشته مهربان : پاشو سریع تر و برو اشپزخونه ،به همسر سلام کن و همراهش باش،
پاشو ، به عنوان خانوم این خونه ،قشنگه که روزهای تعطیل ،تو هم با همسر بیدار شی و با هم باشین ، وقت برای استراحت کردن زیاده 🥰
کلام شیطان : روزهای دیگه هم تو کار داری و هر روز به یه دلیلی باید زود بیدار شی ، بگیر بخواب کسی از تو توقع نداره این وقت صبح بلند شی ….
یه کمی این ور اون ور کردم دیدم ، نههه ،اگر بلند نشم ماحصلش یه صبح تاریک و حال بد ،شروع میشه واسم و عدم حضور فرشته مهربانم 😬
نمی ارزید 😅
پاشدم و رفتم اشپزخانه و به همسر جان سلام کردم🥰 و در کنارشون تو اشپزخونه بودم .
(مثل کسی که بهش میگن یه کاری بکن ،اون کارو انجام میده ولی در دلش زیاد راضی به انجام اون کار نیست ،ولی در ظاهر مشخص نیست چه خبره در دلش🙈😅ویترین خیلی قشنگه ولی درباطن به زیبایی ظاهر نیست )
همسر شروع کردن با صدای عادی با من صحبت کردن و من سعی میکردم در جوابشون اهسته تر صحبت کنم که یعنی بچه ها خوابن 😅ولی همسر جان عادی صحبتشون رو ادامه دادن، رفتم در اتاق بچه ها رو بستم که بچه ها خیلی زود بیدار نشن . بعد چند لحظه پسر کوچیکم بیدار شد و اومد نشست رو مبل و من اصلا اینو نمیخواستم ، دوست داشتم (تمنا) بیشتر بخوابن که خوابشون تکمیل بشه تا اذیت نکنن .رفتم کنار پسرم نشستم و گفتم سلام عزیزم صبح بخیر ، چرا اینقدر زود بیدار شدی و در دل انگشت اتهامم رو به همسر بود 😠 و جمله بعدی که میخواستم بگم این بود👈 ،از صدای صحبت کردن ما بیدار شدی مامان جون؟😏 (خیال میکردم که پشت به تمنا کردم و پا شدم صبح ، ولی در واقع ته دلم راضی نبود و غر غر میکرد و منتظر بهونه بود که یه چیزی بگه) ،ولی نگاه فرشته مهربان مثل دهان بند (حکم) بود برام و همونجا از ترس رفتن نور از قلبم ،ساکت شدم و دیگه ادامه ندادم و از کنار بچه بلند شدم
فرشته مهربانم : تمنایی بنام حب به خواب ،دخترم باعث نشه از مسیر جدا شی و فاصله بگیری از نور ، حواست باشه که بچه بیدار شده ،تقدیره ،اینکه زود بیدار شده واقعا چقدر اهمیت داره ؟ در ظاهر اینه که نگرانی که این بچه الان خوابش تکمیل نیست کاش بیشتر میخوابید تا اذیت نشه ولی این نیست دخترم تمنا یه چیز دیگه اس که پشت این مخفی شده ، قبول کن اشتباهه و اشتباه کردی .حواست باشه که حب به اولاد، حب به خواب و…. از حب به نور ، حب به اهل بیت (ع) پیشی نگیره …..
دیدم اره همینه ، گفتم اره درسته ،من اشتباه کردم😔 در ظاهر هر کسی امروز در خونه ما حضور داشت و ما رو میدید ،میگفت بهههه چه خانواده خوب و مهربانی، ولی قلب من چیز دیگه ای میگفت ولی مخفی از دید ظاهری ، (یا ستار العیوب 🥺🌟🤲). همونجا شستم با خبر شد و متوجه شدم ، بلافاصله پسر دیگه ام بلند شد و خداروشکر دیگه برام مهم نبود و نذاشتم شیطان با گزینه ای بنام حب به اولاد، رو دست بزنه بهم. به کمک فرشته مهربانم و علم انلاینی که در اختیارم گذاشت ،باعث شد دیگه در دل هم غر غر نکنم وراضی راضی ، با حال خوب در کنار خانواده مهربونم روز خوبی رو شروع کنیم و یه روز تعطیل خیلی عالی در کنار هم داشته باشیم 🤲🥰🌟
زمزمه های فرشته مهربانم : لباس خدمت به تن کن و بذل حال خوب و مهربانی کن🥰 ،از این لباس حسابی استفاده کن ،لباس نو ارزشی برای اهل بیت نداره ، پوتین های نو چه حرفی برای گفتن دارن ؟ پوتین های کار کرده و کهنه شده چقدر حرف برای گفتن دارن ؟
از لباس هایی که در اختیارت گذاشتن نهایت استفاده رو بکن ، این لباسها هر چقدر بیشتر کهنه بشن ، هر چقدر بیشتر استفاده بشن ، ارزش پیدا میکنن و خریدار دارن حسابی🌟🥰
🌟👈لباس خدمت بپوش و زبالههایی که دیگران میریزند را جمعآوری نما!
کاری نداشته باش که چه کسی این زبالهها را میریزد!
کاری نداشته باش که عمدا میریزد یا سهوا!
ببین چه ماموریتی داری! همونو به نحو احسن اجرا کن!
کار کن! لباس کار بپوش! به نور ولایت عمل کن! بیکار ننشین! سوء استفاده نکن! وقتت داره تموم میشه «فرص»! پشیمون میشی ها! دیگه راه برگشتی نیست! اگه قدر نعمت نورانی ولایت رو ندونی، این لباس زیبا رو از تنت در میارن و میدن به یکی دیگه که بپوشه.