دکتر محمد شعبانی راد

دلنوشته: آماده کردن فلاسک آب یخ و ساندویج برای همسر

هر روز صبح که می‌خوام، مهربان باشم،
و فلاسک آب یخ و ساندویج برای بردن همسر، حاضر کنم، چون اول صبح میل ندارن، و می‌خوام وقتی گرسنه شدن، صبحانه سالم بخورن،
دو کلام به ذهنم خطور میکنه و به قلبم میاد.
فرشته: که با لبخندی همراهیم می‌کنه و میگه آفرین همه فرصت‌ها رو استفاده کن تا کنیزی خودتو نسبت به آیات، به ما نشون بدی و کامل انجام بدی.
لبخندی که تنها انگیزه سوق دادن من به سمت انجام وظایف واجب و مستحب است (توحید).
شیطان: هر روز که نمی‌خواد حاضر کنی، یه روزایی رو هم حاضر نکن، ببین خودش حاضر می‌کنه، بد عادت می‌کنی، هر کس وسایلشو خودش حاضر کنه دیگه!
و انتخاب من: فقط دلم حال خوب میخواد، که برای پرداخت بهای اون، خودم با نورم، که با چشمک (دلل) می‌فهمونه، میفهمم که چه کارهایی باید کنم.
بعضی کارها با اینکه کوچک‌اند، خدای مهربان اونها رو خیلی گرون میخره، و حال خوب زیادی بابتش بهم میده، منتها من باید، مشتری‌اش باشم (شری)، مشتری نوری بزرگ، از کاری به ظاهر کوچک.
مخصوصا اون کارهایی که حین انجامش، دارم کبرم رو زیر پام له می‌کنم، گردن کبرم رو گرفتمو دماغشو به زمین میمالم (رغم انف).
گاهی یک نگاه، یک کلمه، یک قول و فعل که عوض کردن حال و هوای دلم رو در پی داره، حرکتیست به ظاهر کوچک، اما تاثیری بس بزرگ داره و من اینو با قلبم احساس میکنم.
اثر و عظمت اونو فقط قلب حس می‌کنه.
ممنونم فرشته همراهم.
که تحفه من همیشه کوچک،
و جبران تو همیشه بزرگ است.
و انجام هر کار کوچک و بزرگ،
با همراهی نور لبخند خدای مهربان در دلم، شدنی است …

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی