دکتر محمد شعبانی راد

داستان تکراری رویارویی اهل نور و اهل حسد عالم ذر، با صاحبان نور در این دنیا! مَرَجَ‏ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ!

The recurring story of the confrontation between the people of light and the envious, with the bearers of light, in this world!

«مرج» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«مرج الدابة في المرعى إذا خلاها لترعى: حيوانات را رها كردم تا در مرتع بچرند.»
خدای مهربان، نورشو آشکار میکنه تا مخاطبین با این نور روبرو بشن و ملاقات سرنوشت ساز صورت بگیره!
این واژه، داستان تکراری رویارویی اهل نور و اهل حسد عالم ذر، با صاحبان نور در این دنیاست!

«مرج الدابة في المرعى إذا خلاها لترعى: حيوانات را رها كردم تا در مرتع بچرند.»
«مَرَجَ‏ الخاتم في الإصبع: قلق. انگشتر در انگشت تكان خورد.»
«قَلَقَ الشي‏ءَ: آن چيز را به حركت در آورد.»
«مَرِجَ‏ الخاتَمُ في أصبعي: انگشتر در انگشتانم قرار گرفت.»
«مَرَجَ‏ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» برای اهل نور همان فرایند «نور علی نور» شدن است و برای اهل شک حسود، داستان تکراری اتمام حجت با اهل حسادتی است که این نور آشکار شده را دیدند اما به آن پشت کردند و تکذیب آیات نمودند.
+ داستان تکراری سه انگشتر زیبا: + «واصی البلد البلد»
«مَرَجَ‏ الخاتم»
اینا دیگه مرج الخاتم نیست! این یک اورژانس پزشکی است!
انگاری واژه مرج میگه : علم آل محمد ع به سبب صاحبان نور در قلبم جریان یافت: «الْمَرْجُ‏: الإجراء» و قلبم جانی دوباره گرفت و قلبم به نور علم آل محمد ع آرام و قرار یافت ، انگاری قلبم در فضای ملکوتی علم آل محمد ع « المرج : الفضاء » به نور معالم ربانی مزین شد. انگاری زوج علم و عمل آزادانه و با اختیار ، به جون هم افتادند (با هم ملاقات کردند) بدون اینکه یکی دیگری رو – بخواهد یا بتواند – مجبور کنه بزور کاری رو انجام بده «حالت رضا». البته ما نمی تونیم مافوق رو مجبور کنیم ولی او میتونه ، اما مجبور نمی کنه و دوست داره ما از او این رو اختیارا بخواهیم و راضی به این کار باشیم. شرایط این خواستن و راضی شدن فقط به سبب آشنایی با معالم ربانی منا اهل البیت ع در ملک و ملکوت حاصل می شود.
+ «قعد» و وقتی زیبایی بنای ساخته شده هر بیننده ای را به خود مشغول میکند اینجاست که حجت بر اهل شکی که از عالم ذر هم، پلان فونداسیون ندارند نیز تمام می شود که شرایط زیبا همه را مجذوب خود نموده و حالا اگه کسی نخواد قلبش نورانی بشه این دیگه جای گذشت نداره!
ابن الأعرابىّ: الْمَرْجُ‏: الإجراء
+ «جری»
+ «فضا»: [المرج: الفضاء]
« مَرَجَ‏ الْبَحْرَيْنِ … يَخْرُجُ مِنْهُمَا … الْمَرْجانُ‏ » : مرج المرجان !!!
اون آزادی و اراده و اختیار رو خدا قرار داده تا این مرج بین دو دریا صورت بگیره و محصول مشترک عمل صالح بنام مرجان با ارزش تولید شود.
مفهوم ایجاد فضایی آزاد تا قطعه ای از اندیشه آل محمد ع به سبب معالم ربانی صاحبان نور «قطع متجاورات» در قلوب جریان پیدا کند، تا از مخلوط این علم و عمل ، گوهر با ارزشی بنام مروارید و مرجان، دستگیره آخرتت گردد.
هر اهل یقین باید گردنبندی مزین به این مرواریدها و مرجانهای با ارزش که پول رایج در آن سرا می باشند داشته باشد تا خیالش به درجاتی راحت گردد «کونوا مشرفین علی الآخرة». انگاری قلبتو مزین به جواهرات بهشتی می کنی ! مثل کسی که انگشتر و خاتم در دست نموده.
+ «زینت»
انگشتر در عین سوا بودن از انگشت ، برای او زیبایی را ایجاد می کند و این مفهوم زیبای واژه مرج است. این حالت یک بوم و دو هوا! یعنی مخلوطی سوا از هم! یعنی همین فضای مشترکی که اهل یقین به سبب کسب علم از صاحبان نور تولید نور آرامش می کنند.
«توحید ذات اقدس الهی»: نه خدا قابل احاطه است و نه دست ما از نور او کوتاه !
وضعیت جالبی است که فقط به سبب وجود قرای ظاهره برای عده ای که با آنها آشنا می شوند حاصل می گردد یعنی همان آیه زیبای سیر. اگر بر فرض مثال قرای ظاهره در هر عصر و زمانی نبودند حرف یهود درست بود که ید الله مغلوله، اما وجود صاحبان نور و اهل یقین اندک پیرامون آنها این مطلب یهود را رد می کند که هستند عده ای در هر زمان که با آشنایی با معالم ربانی و تولید عمل صالح با استعمال فنون علمی آموخته از آنها تولید نور عمل صالح نموده و شهادت می دهند که دست خدا در اصلاح و تربیت بندگان هیچوقت بسته نبوده و نیست و نخواهد بود.
این حدیث زیبا!
[بَحْرَ الْعِلْمِ – بَحْرَ النُّبُوَّةِ] :
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‏ أَنَّ فَاطِمَةَ ع بَكَتْ لِلْجُوعِ وَ الْعُرْيِ
فَقَالَ النَّبِيُّ ص اقْنَعِي يَا فَاطِمَةُ بِزَوْجِكِ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا وَ سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَصْلَحَ بَيْنَهُمَا
فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ‏ يَقُولُ أَنَا اللَّهُ أَرْسَلْتُ الْبَحْرَيْنِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع بَحْرَ الْعِلْمِ وَ فَاطِمَةَ بَحْرَ النُّبُوَّةِ يَلْتَقِيانِ‏ يَتَّصِلَانِ أَنَا اللَّهُ أَوْقَعْتُ الْوُصْلَةَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ‏ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ‏ مَانِعٌ رَسُولُ اللَّهِ ص يَمْنَعُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع أَنْ يَحْزَنَ لِأَجْلِ الدُّنْيَا وَ يَمْنَعَ فَاطِمَةَ أَنْ تُخَاصِمَ بَعْلَهَا لِأَجْلِ الدُّنْيَا فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ تُكَذِّبانِ‏ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَوْ حُبِّ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَاللُّؤْلُؤُ الْحَسَنُ وَ الْمَرْجَانُ الْحُسَيْنُ لِأَنَّ اللُّؤْلُؤَ الْكِبَارُ وَ الْمَرْجَانَ الصِّغَارُ .

مثال منطقه آزاد کیش !!!
جایی که بین سیاه و سفید قرار داره ! مرز سیاهی و سفیدی ! «شفا البئر»
شطر ، مکانی بین آسمان و زمین  ، دریایی بین آسمان و زمین ، محل تلاقی سیاهی و سپیدی ! اینجا مکان و زمان بنام صاحب نور توقف می کند! اینجا مرزی است که در یکطرف نور است و در طرف دیگر تاریکی ! اینجا کسی است که با یک دست قلب سیاه ما را گرفته و ول نمی کند و دست دیگرش در دست آل محمد ع است ! اینجا کجاست ؟ ما کجاییم ؟ ما اینجا چکار می کنیم ؟ این توفیق سر راه ما چرا قرار گرفته ؟! + «جزع» و عکسهای کنتراست سیاه و سفید خیلی زیبا منطقه حساس و مهم مرز بین تاریکی و نور یعنی وجود صاحب نور را برای ما در اون فضای ملکوتی ترسیم می کند ! قلب ما مدام روی این مرز راه می رود گاهی به اینطرف و گاهی به اونطرف !!! دیدی بچه ها روی لبه باغچه ها راه میرن ! یه بار می افتن تو باغچه یه بار می افتن اینطرف ! تلو تلو می خورن ! به قلب چون بین نور و تاریکی، تلوتلو میخوره، و جابجا میشه میگن قلب! متقلب بین نور و ظلمت است! اهل یقین این نور و ظلمت را می فهمد.
در ازدواج، انگاری دو نفر، با دو دیدگاه را به جان هم می اندازی! «الْهَرْجُ و الْمَرْجُ»
اما اگر بین آنها، نور ولایت حکمفرما باشد نه تنها هیچ مشکلی پیش نمی آید بلکه لولو مرجان حاصل خواهد شد !
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ
اعتقاد مشترک مانع اختلاف و ابتلا به شر بزرگ می شود !
اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ [اخْتِلَافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ لَا اخْتِلَافاً فِي دِينِ اللَّهِ]
و المارج المضطرب المتحرك و قيل المختلط يقال مرج الأمر أي اختلط و مرجت عهود القوم و أماناتهم 
و مرج الدابة في المرعى إذا خلاها لترعى
المارج: مضطرب متحرّك است، و بعضى گفته‏‌اند مارج مختلط را گويند،
ميگويند: مرج الامر: يعنى اختلط الامر
(و مرجت عهود القوم و اماناتهم): يعنى پيمانهاى قوم و اماناتشان مختلط و درهم شد.
و مرج الدابة فى المرعى، يعنى: چارپا را در چراگاه سر داد تا چرا كند.
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ
+ … وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً …
اختلاف دو دریا!
[اختلاف در طینتها]
اما بینش واحد!
[بغی – قناعت]
[بغی : طلب توام با نا آرامی]
[قناعت : طلب توام با آرامش]
الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ الْبَغْيُ عَلَى النَّاس‏
امْرَجْتُ‏ الدابةَ في المرعى
مرج: رها، آميختن و آميزش، آزادانه و اختیارا در معرض هم قرار گرفتن که نا خواسته، توام با نا آرامی و اضطراب [بَكَتْ لِلْجُوعِ وَ الْعُرْيِ]  خواهد بود «که در این آیه خداوند با ارائه ابزاری بنام برزخ « رسول خدا ص ، عهد ، حب ، ودّ ، الولایه » ، خواسته که این «مرج» ، بدون نا آرامی (بغی) باشد »
[اقْنَعِي : [قناعت ؛ طلب توام با آرامش]]!
قناعت : تن دادن به ذلت ناشي از ناآرامي نعمتهايي كه ديگران دارند و ما نداريم.
هو تنازل حتّى يطبّق أمر حياته على ما بين يديه من إمكاناته
حرکت شتر طالب آب! : [مدّ البعير رأسه الى الماء للشرب]
برای رسیدن به آرامش باید نزول «تواضع: نا دیده گرفتن جهات برتری» و کنار آمدن و تطابق با امکانات خود و نداشتن حسد نسبت به نعمتهای دیگران است .
[قناعت ؛ طلب توام با آرامش که فقط با يقين به وعده‌هاي الهي حاصل می شود]
قناعت :
«قَنَعَتِ الْاِبِلُ لِلْمَرْتَع»
«ضادُّوا الْحِرْصَ بِالقُنوُعِ»
«با (توسل به) قناعت با حرص مخالفت ورزيد.»
«بَرْزَخٌ: مرز مشترک = وجه مشترک زوجین «کفو»
بینش صحیح و مصداق درست کنونی آن!
(1) العهد الذي أخذه عليهما النبي ص يعني لا يزنيان
(2) حب دائم لا ينقطع و لا ينفد
(3) حب لا ينقطع و لا ينفد أبدا
(4) ود لا يتباغضان »
[بَحْرَ الْعِلْمِ – بَحْرَ النُّبُوَّةِ] :
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‏ أَنَّ فَاطِمَةَ ع بَكَتْ لِلْجُوعِ وَ الْعُرْيِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص اقْنَعِي يَا فَاطِمَةُ بِزَوْجِكِ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا وَ سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَصْلَحَ بَيْنَهُمَا
فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ‏ يَقُولُ أَنَا اللَّهُ أَرْسَلْتُ الْبَحْرَيْنِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع بَحْرَ الْعِلْمِ وَ فَاطِمَةَ بَحْرَ النُّبُوَّةِ يَلْتَقِيانِ‏ يَتَّصِلَانِ أَنَا اللَّهُ أَوْقَعْتُ الْوُصْلَةَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ‏ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ‏ مَانِعٌ رَسُولُ اللَّهِ ص يَمْنَعُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع أَنْ يَحْزَنَ لِأَجْلِ الدُّنْيَا وَ يَمْنَعَ فَاطِمَةَ أَنْ تُخَاصِمَ بَعْلَهَا لِأَجْلِ الدُّنْيَا فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ تُكَذِّبانِ‏ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَوْ حُبِّ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَاللُّؤْلُؤُ الْحَسَنُ وَ الْمَرْجَانُ الْحُسَيْنُ لِأَنَّ اللُّؤْلُؤَ الْكِبَارُ وَ الْمَرْجَانَ الصِّغَارُ .
ابن عباس نقل كرد كه
فاطمه زهرا عليها السّلام از گرسنگى و پوشاك گريه كرد:
پيامبر اكرم فرمود: فاطمه جان قدر شوهر خويش را بدان، بخدا قسم او آقاى دنيا و آخرت است و بين آن دو را اصلاح نمود خداوند اين آيه را نازل كرد مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ‏ يعنى من كه خدايم گسيل داشتم دو دريا را على بن ابى طالب درياى علم و فاطمه زهرا درياى نبوت هر دو بهم متصل شدند من اين اتصال را بين آنها بوجود آوردم.
بعد ميفرمايد: بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ‏ بين آن دو پيامبر اكرم فاصله و مانع است كه جلوگيرى از حزن و اندوه على براى دنيا و از ستيزه نمودن فاطمه عليها السّلام با شوهرش براى دنيا ميكند فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ‏ اى گروه جنيان و انسانها ولايت على بن ابى طالب و حب فاطمه زهرا را تكذيب مى‏كنيد؟! لؤلؤ حسن عليه السّلام و مرجان حسين است زيرا دانه‏‌هاى لؤلؤ بزرگتر از دانه‌‏هاى مرجان است.
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏9، ص: 305
«فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ» ذكر سبحانه عظيم قدرته حيث خلق البحرين العذب و المالح يلتقيان ثم لا يختلط أحدهما بالآخر و هو قوله
«بَيْنَهُما بَرْزَخٌ» أي حاجز من قدرة الله فلا يبغي الملح على العذب فيفسده و لا العذب على الملح فيفسده و يختلط به و معنى مرج أرسل عن ابن عباس و قيل المراد بالبحرين بحر السماء و بحرالأرض فإن في السماء بحرا يمسكه الله بقدرته ينزل منه المطر فيلتقيان في كل سنة و بينهما حاجز يمنع بحر السماء من النزول و بحر الأرض من الصعود عن ابن عباس و الضحاك و مجاهد و قيل إنهما بحر فارس و بحر الروم عن الحسن و قتادة فإن آخر طرف هذا يتصل بآخر طرف ذلك و البرزخ بينهما الجزائر و قيل مرج البحرين خلط طرفيهما عند التقائهما من غير أن يختلط جملتهما لا يبغيان أي لا يطلبان أن لا يختلطا
«يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» اللؤلؤ كبار الدر و المرجان صغاره عن ابن عباس و الحسن و قتادة و الضحاك و قيل المرجان خرز أحمر كالقضبان يخرج من البحر و هو السد عن عطاء الخراساني و أبي مالك و به قال ابن مسعود لأنه قال حجر و إنما قال منهما و إنما يخرج من الملح دون العذب لأن الله سبحانه ذكرهما و جمعهما و هما بحر واحد فإذا خرج من أحدهما فقد خرج منهما عن الزجاج قال الكلبي و هو مثل قوله‏
تفسير فرات الكوفى، ص: 460
بارك و تعالى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ قال ذلك علي و فاطمة
بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ قال
العهد الذي أخذه عليهما النبي ص يعني لا يزنيان
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال الحسن و الحسين و ذريتهما
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص: 286
الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ قال:
علي و فاطمة بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ قال:
حب دائم لا ينقطع و لا ينفد
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال: الحسن و الحسين.
 عن ابن عباس في قوله تعالى: مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ قال:
علي و فاطمة بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ قال:
حب لا ينقطع و لا ينفد أبدا
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال: الحسن و الحسين.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص: 289
بَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ قال:
علي و فاطمة بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ
ود لا يتباغضان
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال: الحسن و الحسين.
———————————————————————
بغی : طلبی که انگیزه آن حسادت است .
بغی : طلب توام با نا آرامی
(ریشه این نا آرامی ، حسد است)
أَلَا وَ قَدْ أَمَرَنِيَ اللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْيِ
[درمان بغي : تواضع]
تَوَاضَعُوا حَتَّى لَا يَبْغِيَ أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ
إِيَّاكُمْ أَنْ يَبْغِيَ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ
فَإِنَّهَا لَيْسَتْ مِنْ خِصَالِ الصَّالِحِينَ
فَإِنَّهُ مَنْ بَغَى صَيَّرَ اللَّهُ بَغْيَهُ عَلَى نَفْسِهِ
وَ صَارَتْ نُصْرَةُ اللَّهِ لِمَنْ بُغِيَ عَلَيْهِ
وَ مَنْ نَصَرَهُ اللَّهُ غَلَبَ وَ أَصَابَ الظَّفَرَ مِنَ اللَّهِ
أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ
هان بدانيد! كه سركشى را از حدّ گذرانديد. (بنی جرهم)
وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ
انْظُرْ أَنْ لَا تَكَلَّمَ بِكَلِمَةِ بَغْيٍ أَبَداً.

مشتقات ریشه‌ «مرج» در آیات قرآن:

وَ هُوَ الَّذي مَرَجَ‏ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53)
بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ في‏ أَمْرٍ مَريجٍ‏ (5)
وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ‏ مِنْ نارٍ (15)
مَرَجَ‏ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ (19)
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ‏ (22)
كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ‏ (58)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی