The taste of an envious heart is bitter and salty!
Envy can indeed leave a bitter and salty aftertaste.
طعم قلب حسود تلخ و شور است!
حسادت در واقع می تواند طعم تلخ و شوری به جا بگذارد.
«ملح» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«مَلَّحت النّاقةَ تمليحاً، إذا لم تَلقَح فعولِجَتْ داخِلَتُها بشيءٍ مالح»
«ملحت الناقة أملحها ملحا: إذا مسحت حياءها بالملح.»
***
«اجج» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أجّ الظليم: إذا عدا، حفيف الظليم عنه عدوه»
«أجّ الظليم: موقعى است كه شترمرغ به سرعت مىدود.»
راه رفتن شتر مرغ با حدّت و شدت و صداهایی همراهه و آروم و بیسر و صدا راه نمیره!
«أَجِيجُ النار: شدّت و لهيب آتش، شعله آتش»
«أجّت النار: توقّدت»
«الأجيج: تلهّب النار»
مثل شعلۀ آتشی که زبانه میشکه و شدت و حدت و سر و صدا داره! «أجيج الكير من حفيف النار»
نمک (یا آب شور: «الماء الأجاج: الملح») هم که به زبون میزنی یه شدت و حدتی داره و زبان رو میسوزونه! «ماء أجاج: مرّ شديد الملوحة»
مفهوم «حدّة مع الشدّة»
«الأَجُوج– [أجّ]: مرد دلباخته و برافروخته.»
اهل حسادت، به شدّت دلباختۀ تمناهاشون هستند!
اگه کسی پا روی دُم تمناهاشون بذاره، اونوقت مفهوم واژۀ اجج رو از عکسالعمل اونها میتونه ببینه و بشنوه!!! به این اهل حسادت میگن قوم یاجوج و ماجوج!!!
« سموا بذلك لشدتهم و كثرتهم!»
«الْأَجُ: الإسراع و الهرولة»
«أَجيجُ القَوم: آميخته شدن صداها و آمد و شد آن قوم با يكديگر؛ سر و صداى بسيار كه آميخته با گفتگو و صداى رفت و آمد باشد.»
«أَجِيجُ المَاء: صداى ريزش آب بسيار»
ملح:
مَلَّحت النّاقةَ تمليحاً ، إذا لم تَلقَح فعولِجَتْ داخِلَتُها بشيءٍ مالح
ملحت الناقة أملحها ملحا: إذا مسحت حياءها بالملح.
+ بحث نطفهگذاری!
علت ارسال رسل و انزال کتب!
قلوب اهل شک و یقین، در معرض نطفههای علمی آل محمد ع قرار میگیرند و این کار به سبب اشارات ملیح معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط صورت میگیرد.
لذا قبله مرئی، با رو نمودن و آشکار کردن علوم ماخوذ از قبلۀ نامرئی، برای مخاطبین خود، نقش بسیار مهم و کلیدی را ایفاء مینماید، انگاری مخاطبین به سبب آشنایی با این قبله مرئی، ناخودآگاه از اسرار علوم قبله نامرئی که آل محمد ع باشند، سر در میآورند.
بیماری شک قلب اهل حسادت نیاز به مداوا با «نمک» دارد!
و «نمک» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که عامل علاج و درمان قلوب بیمار اهل شک حسود است.
کتاب لغت فقه اللغه: المُلْحَةُ: بياضُ الملح
قلب منور به نور معالم ربانی در دل شرایط، با نمک و زیباست! به زیبایی و سپیدی نمک است!
در واقع اصل معنای نمک از سپیدی آن گرفته شده و منظور عرب این است:
«الأصل البَياض» … «المُلْحة في الألوان: بياضٌ»
با یاد معالم ربانی در دل شرایط، میبینیم که طعم عمل اهل یقین با عمل اهل شک چقدر تفاوت دارد!
انگاری با اضافه شدن یه مقدار جزئی از نمک به غذا، طعمش تغییر کرده، خوشمزه شده، با نمک شده، ملیح شده، از تاریکی به نور رسیده، عبور کرده، اهل فوز شده، هجرت کرده و …
یادآوری نور معالم ربانی در دل شرایط، مثل نمک در غذاست، خیلی جزئی و کم، اما با همین نمک مختصر، زندگی خوشمزه و ملیح و جالب و شیرین میشود:
«اسْتَمْلَحَ الشيءَ: آن چيز را زيبا و دلپذير يافت».
«الْمِلْحُ: الماء الذي تغيّر طعمه التّغيّرَ المعروفَ و تجمّد،
و يقال له مِلْحٌ إذا تغيّر طعمه، و إن لم يتجمّد،
فيقال: ماءٌ مِلْحٌ. و قلّما تقول العرب: ماءٌ مَالِحٌ
و مَلَّحْتُ القدرَ: ألقيت فيها الملح،
و أَمْلَحْتُهَا: أفسدتها بالملح،
و سمكٌ مَلِيحٌ،
ثم استعير من لفظ الملح الْمَلَاحَةُ، فقيل: رجل مليح، و ذلك راجع إلى حسن يغمض إدراكه.
مِلْح يا نمك، آبى است كه طعمش دگرگون شده منجمد شده است،
ميگويند با نمك است در وقتى كه طعم و چيزى تغيير كند.
و اگر نمك مايع باشد ميگويند- ما أَمْلَحَ- آبى نمكين و شور- ماء مَالِحْ- گفته ميشود
مَلَّحْتُ القدر- در ديگ نمك ريختم
ولى- أَمْلَحْتُهَا- با نمك خرابش كرد.
سمك مَلِيح- شور ماهى
سپس از لفظ ملح يعنى با نمك، مَلَاحَة استعاره شده است،
رجل مَلِيح- مرد بسيار خوشروى.»
[ملح – قبض و بسط] :
در واقع اگه بخواهیم نور ولایت آل محمد ع در قلب اهل یقین ثمر بدهد باید با یاد معالم ربانی باشد «امْلَاحَ النخلُ: غورۀ خرما سرخ و زرد شد.»
انگاری باید باد یاد معالم ربانی بر غوره نارس بوزد تا رسیده و خوشرنگ و خوشمزه شود.
پس کلام ملیح صاحب نور در دل شرایط خاصیتش چنین است:
« أَمْلَحَ المُتَكَلِّمُ : گوينده سخنى نغز و لطيف آورد. »
+ «قبض و بسط»: کلام لطیف نورانی معالم ربانی در دل شرایط اشاره ای نغز و زیباست که قلب را از تاریکی به نور می برد. و چقدر این کلام نورانی زیباست:
« ما أَمْلَحَهُ » : چقدر زيباست.
پرواز ملیح قلب چقدر زیباست: « مَلَحَ الطائرُ : پرنده به تندى بال زد. »
+ « المَلْحِ : سُرعة خَفَقان الطَّيرِ بجَناحَيه »
***
ملح + عبر، فوز، هجر و …
[شندی میگن: نون و نمکشو خوردم! نمیتونم بهش خیانت کنم!
« المُمَالَحة: المُواكلة. ثم يستعار المِلْح فيسمَّى الرَّضاع مِلْحًا »
شیر علم آل محمد ع نیز به سپیدی نمک است!
+ «صهر – ذوب شدن»
أجّ – أجج – أجاج:
مِلْحٌ أُجاجٌ:
آب شیرین رو تا آخرش مینوشی اما لب به آب شور نمیزنی!
اجج و اجاج یکی از هزاران واژه مترادف حسادت است.
مفهوم دیسکانت میدهد.
يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ :
مزّۀ قلب حسود، شور و تلخ است! هذا مِلْحٌ أُجاجٌ! به این میگن جهنّم!
اما مزّۀ قلب اهل نور، شیرین و گواراست! هذا عَذْبٌ فُراتٌ! به این میگن بهشت!
قصه لیدرهای سوء در هر زمان، قصه یاجوج و ماجوج است که با وارونه جلوه دادن دین – مطابق دلخواههای اکثر مردم که نسبت به اصل دین [فریضة] یعنی معالم ربانی در شک و اشتباه هستند – خودشان و آنها را در گمراهی و تاریکی به نابودی میکشانند.
و قصه ذو القرنین قصه صاحبان نور است که همیشه آمده اند و با کلام علمی تاثیر گذار خود، دُم لیدرهای سوء را از قلوب اهل نور یقین برچیده اند.
داستان ذوالقرنین و قوم یاجوج و ماجوج، داستان صاحبان نور و لیدرهای سوء است!
[یاجوج و ماجوج – نفرت قلبی!]:
+ [سورة الأنبياء (21): الآيات 96 الى 103]
حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (96)
انگاری معارین، همون قوم یاجوج و ماجوج هستند که در قرآن اسمشون اومده!
همان لیدرهای سوء درباری هستند.
این حدیث زیبا رو بدقت بخوان.
جَابِرٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ
يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يُتَّبَعُ فِيهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ يَنْفِرُونَ وَ يَنْسِلُونَ حَدَباً سَفَهاً لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ يَبْغُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عِلْمِهِمْ يُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ مَا لَا يَكْلِمُهُمْ فِي نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْنَائِهِمْ لَرَفَضُوهَا كَمَا رَفَضُوا أَتَمَّ الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا
إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا يُقَامُ الْفَرَائِضُ
هُنَالِكَ يَحِلُّ بِهِمْ غَضَبٌ عَلَيْهِمْ فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَيَهْلِكُ الْأَبْرَارُ فِي دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِي دَارِ الْكِبَارِ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصَّالِحِينَ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا يُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ تُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفَظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فَهُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ مُرِيدِينَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ
فَإِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى شُعَيْبٍ النَّبِيِّ ص
إِنِّي لَمُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ
فَقَالَ يَا رَبِ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ
أَنَّهُمْ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي.
جابر گويد:
امام باقر عليه السّلام فرمود:
در آخر الزمان گروهى به وجود مىآيند كه در بين خود از فرقهاى پيروى مىكنند كه رياكار، قارى قرآن، اهل انجام عبادات، داراى حالتى زهدگونه، تازه به دوران رسيده و سفيه و ناداناند.
امر به معروف و نهى از منكر را واجب نمىدانند مگر در صورتى كه از ضررى در امان باشند،
براى خودشان رخصت و بهانه مىجويند، و از لغزشهاى علما و بد عملى آنها پيروى مىكنند.
به نماز و روزه و چيزهايى كه به جاه و مالشان لطمهاى نزند روى مىآورند،
و اگر نماز و ديگر كارهايى را كه انجام مىدهند نيز به مال و جانشان ضررى برساند، آن را هم همانند فريضهها و واجبات بزرگ ديگرى كه ترك كردند، رها مىكنند.
در واقع امر به معروف و نهى از منكر فريضه و واجب عظيم و بزرگى است كه فرايض و واجبات، تنها با آنها برپا مىشود.
اينجاست كه غضب الهى بر اين افراد تمام و كامل مىشود و همه را به كيفر خود گرفتار مىكند و نيكان را نيز در سرزمين بدكاران، و كوچكها را در سرزمين بزرگان هلاك و نابود مىكند.
امر به معروف و نهى از منكر در حقيقت راه انبيا، روش روشن صالحان، و فريضهاى است بزرگ كه فرايض با آن زنده و پابرجا مىشود و مسلكهاى دين با آنها (از بدعتها) در امان مىماند، تجارتها حلال مىشود، آنچه به ستم گرفته شده باز مىگردد و زمين آباد مىشود و از دشمنان انتقام گرفته مىشود و امور (دين و دنيا) به راه راست كشيده مىشود.
پس، با دلهايتان منكر و كار بد را انكار كنيد و زشت بدانيد،
و با زبانهاى خود اين مطلب را بگوييد، و به شدّت بر روى آنها بزنيد،
و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى مترسيد.
پس اگر پند گرفتند و به حقّ بازگشتند ديگر اجازۀ آزار آنها را نداريد (و راهى نيست) بلكه:«اجازه تنها در مورد كسانى است كه به مردم ستم مىكنند، و در زمين به ناحق طلب و درخواست مىكنند؛ عذابى دردناك براى اينان خواهد بود.»
در چنين موردى با بدنهايتان به جهاد با آنها بپردازيد، و با دلهايتان بر آنان خشم بگيريد، بدون اين كه در پى حكومتيابى باشيد، و يا مالى را به ستم بگيريد يا بخواهيد با ستمگرى (و بدون عدالت) بر آنان پيروز شويد؛ اين كار را بكنيد تا به دستور الهى بازگردند و مشغول اطاعت و فرمانبردارى از او شوند.
خداى عزّ و جلّ به شعيب پيامبر عليه السّلام وحى كرد:
«من يكصد هزار نفر از قوم تو را عذاب مىكنم،
چهل هزار نفر از بدهايشان و شصت هزار نفر از بهترينهايشان را.
شعيب عليه السّلام عرض كرد:
اى پروردگار من! اينان اشرارند، ولى نيكان به چه سبب؟
خداوند عزّ و جلّ به او وحى فرمود:
با معصيتكاران كنار آمدند و به خاطر خشم و غضب من، خشمگين نشدند.
+ بحار 6 « باب 1 أشراط الساعة و قصة يأجوج و مأجوج»
« النَّاسُ وُلْدُ آدَمَ مَا خَلَا يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ » اشاره به انا خیر منه و حالت کبر اهل حسادت!
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنِ الْخَلْقِ
فَقَالَ
خَلَقَ اللَّهُ أَلْفاً وَ مِائَتَيْنِ فِي الْبَرِّ وَ أَلْفاً وَ مِائَتَيْنِ فِي الْبَحْرِ
وَ أَجْنَاسُ بَنِي آدَمَ سَبْعُونَ جِنْساً
وَ النَّاسُ وُلْدُ آدَمَ مَا خَلَا يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ .
ابن عباس گويد: از امير مؤمنان در باره خلق پرسش شد؟
حضرت فرمود: خداوند هزار و دويست مخلوق در خشكى آفريد و هزار و دويست خلق در دريا،
و فرزندان آدم هفتاد جنس است،
و مردم همگى فرزندان آدمند جز يأجوج و مأجوج.
+ [وَ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ … مِنْ يَافِثَ]:
اندیشه یاجوج و ماجوج (یعنی اهل حسادت): به عیوب دیگران خندیدن!
« عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ قَالَ
سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ
عَاشَ نُوحٌ ع أَلْفَيْنِ وَ خَمْسَمِائَةِ سَنَةٍ وَ كَانَ يَوْماً فِي السَّفِينَةِ نَائِماً فَهَبَّتْ رِيحٌ فَكَشَفَتْ عَوْرَتَهُ فَضَحِكَ حَامٌ وَ يَافِثُ فَزَجَرَهُمَا سَامٌ وَ نَهَاهُمَا عَنِ الضَّحِكِ وَ كَانَ كُلَّمَا غَطَّى سَامٌ شَيْئاً تَكْشِفُهُ الرِّيحُ كَشَفَهُ حَامٌ وَ يَافِثُ فَانْتَبَهَ نُوحٌ ع فَرَآهُمْ وَ هُمْ يَضْحَكُونَ
فَقَالَ مَا هَذَا
فَأَخْبَرَهُ سَامٌ بِمَا كَانَ
فَرَفَعَ نُوحٌ ع يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ يَدْعُو وَ يَقُولُ
اللَّهُمَّ غَيِّرْ مَاءَ صُلْبِ حَامٍ حَتَّى لَا يُولَدَ لَهُ إِلَّا السُّودَانُ
اللَّهُمَّ غَيِّرْ مَاءَ صُلْبِ يَافِثَ
فَغَيَّرَ اللَّهُ مَاءَ صُلْبَيْهِمَا فَجَمِيعُ السُّودَانِ حَيْثُ كَانُوا مِنْ حَامٍ وَ جَمِيعُ التُّرْكِ وَ الصَّقَالِبَةِ وَ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ الصِّينُ مِنْ يَافِثَ حَيْثُ كَانُوا
وَ جَمِيعُ الْبِيضِ سِوَاهُمْ مِنْ سَامٍ
وَ قَالَ نُوحٌ ع لِحَامٍ وَ يَافِثَ جَعَلَ ذُرِّيَّتَكُمَا خَوَلًا لِذُرِّيَةِ سَامٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
لِأَنَّهُ بَرَّ بِي وَ عَقَقْتُمَانِي
فَلَا زَالَتْ سِمَةُ عُقُوقِكُمَا لِي فِي ذُرِّيَّتِكُمَا ظَاهِرَةً
وَ سِمَةُ الْبِرِّ بِي فِي ذُرِّيَّةِ سَامٍ ظَاهِرَةً مَا بَقِيَتِ الدُّنْيَا .»
مشتقات ریشۀ «ملح» و «اجج» در آیات قرآن:
عبارت «مِلْحٌ أُجاجٌ»
وَ هُوَ الَّذي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53)
وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)
لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ (70)