دکتر محمد شعبانی راد

نور علم و نار تقدیرات، دائما در حال مشت و مال دادن قلب هستند! فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً!

The light of knowledge and the fire of fate are constantly massaging the heart!
Indeed, the interplay of knowledge and destiny can shape our hearts and minds.
It’s as if they dance together, weaving the fabric of our existence.
Knowledge+Fate=Wisdom
In this equation, wisdom emerges from the delicate balance between understanding the world and surrendering to the twists of fate.
Keep your heart open to both, my friend! 📚🔥❤️

نور معرفت و آتش سرنوشت، مدام قلب را ماساژ می‌دهند!
در واقع، تداخل علم و تقدیر، می‌تواند قلب و ذهن ما را شکل دهد.
انگار با هم می‌رقصند و تار و پود وجود ما را می‌بافند.
«دانش+سرنوشت=حکمت»
در این معادله، خِرَد از تعادل ظریف بین درک جهان و تسلیم شدن در برابر پیچ و خم‌های سرنوشت بیرون می‌آید.
دلت را برای هر دو باز نگه دار دوست من! 📚🔥❤️

«مضغ» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«مضغت الطعام: علكته»
+ «علک: العِلْك‏: سقّز، آدامس»
نور علم و نار تقدیرات، دائما در حال مشت و مال دادن قلب هستند!
قلب، با نور آیاتی و رسلی، دائما در حال جویده‌شدن است!
+ «ملک»

+ « مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ »
قلب الإنسان‏ مُضْغَةٌ من جسده أي قطعة منه
قلب، با نور آیاتی و رسلی، دائما در حال جویده‌شدن است!
فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً!
[قلب – مُضْغَةٌ] :
قلب دائم در حال انقلاب است! تاریک و روشن شدن است! جویده شدن است! نوسان است!
«آیاتی و رسلی» مدام دارن قلب ما را «می جوند» تا خوب با بزاق نورانی علوم ربانی مخلوط بشیم و آدامسی بشیم که هر چی بکشی، کش میاد!
+ «جود – جواد»
اینجوری تحمل آیات میره بالا.
+ صبغ
+ صور
+ حول «دگرگونی»
+ مفهوم «نزدیک»
« نور ولایت»
+ تمام واژه ها !!!
« مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ » :
(1) « مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ »
(2) « مُضْغَةٍ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ »
لقمه دهان با بزاق ترکیب شده و خوب جویده می شود. در پایان عملیات جویدن این لقمه یا شیرین می شود (قلب اهل یقین) و بلع می گردد و یا تلخ بوده (قلب اهل شک) و به سطل آشغال تف می‌شود! مضغه مخلقه اهل یقین هستند و شیرین که بلع می شوند اما مضغه غیر مخلقه لقمه تلخند که هر چه صاحب نور تلاش می‌کند تا با شیرینی بزاق کلامش، تغییر طعم و خلقت برایش ایجاد کند [+ مفهوم صبغ] تا هر جوری هست بلع شود و عاقبت به خیر شود، اما آخرش هم این لقمه زیر بار نرفته و لذا در سطل آشغال جای میگیرد (سقط می‌شود) و این لقمه‌های غیر مخلقه اهل شک با هیچ بزاقی تغییر خلقت نمی‌دهند و آخرش هم نصیب دهان شیطان شده و لقمه خوبی برای شیطان می‌شوند.
+ «لقف»
جواب این سوال که قصه دنیای قلب معارین و اهل شک چیه واقعا!
بالاخره بگیم نور وارد و داخل قلب اونها میشه یا نمیشه !!!
جواب اینجور سوالها تو این واژه و آیات قرآن است و مثالش مثال ورود نظفه داخل رحم است که یعنی نطفه علمی صاحب نور با نطفه عملی اهل شک قاطی میشه و علقه تشکیل میشه و مضغه هم میشه اما بعضی (تعداد بسیار اندکی) از این مضغه ها مخلقه می شوند (+ بداء) ولی اکثرا غیر مخلقه می شن یعنی سقط جنین می شوند.
«سمعنا و عصینا»
در مورد اهل یقین همه موارد مخلقه اند و بمحض ترکیب نطفه علمی با عملی جنین تشکیل شده و الی آخر داستان …
«سمعنا و اطعنا»
پس نطفه نورانی علوم آل محمد ع به درون قلب اهل شک به سبب آشنایی با معالم ربانی داخل می شود «سمعنا» و مدتی هم با این نور زندگی میکنند و علقه و مضغه هم تشکیل می شود اما در یک مقطعی یهو سقط می شود.
انگاری از فرصت طلایی تغییر و دگرگونی بزرگ به سبب آشنایی با معالم ربانی بعلت استعمال حسد استفاده نمی کنند و این فرصت زیبا را به هدر می دهند.
و أمّا المضغة:
فهي في الاصطلاحات القديمة عبارة عن حالة تحوّل بعد كون مبدأ خلق الإنسان علقة، و تكوّنه بصورة المضغة، و هي حالة تكوّن مادّة اللحم كأنّه مضغ.
نطفه علمی از صاحب نور خود دریافت میکنند و خلقت در مرحله علقه و مضغه بوجود می‌آید، اما ادامه خلقت برای ایجاد گوشت و پوست و استخوان و نفخ روح در آن شکل نمی‌گیرد و اگر این روند ادامه می یافت در زمانی که اصطلاحا روح به جنین نفخ می شود در ملکوت نیز به قلب اینها نور معرفة الامام بالنورانیة دمیده میشد و زندگی و حیات را آغاز می کردند اما بعد از مرحله مضغه اهل شک غیر مخلقه شدند و نخواستند این تن خاکی خود را به رنگ نور ولایت به سبب معالم ربانی منا اهل البیت ع در آورند.
«و نفخت فیه من روحی»
انگاری اهل شک در این مرحله اگه برایش بداء حاصل میشد (که برای عده کمی حاصل میشود) معرفت به نور معالم ربانی در دل شرایط برایش بوجود می‌آمد.
اهل یقین از عالم ذر قلبشان به نور معرفت مقر و آشناست گر چه آن موقف را فراموش نموده اما این معرفت در قلب اهل یقین ثابت و باقی و جاویدان است.
«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏
قَالَ
ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً مَا
وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُهُ‏.»
فرمودند:
معرفت بندگان به بارى‌تعالى ثابت مانده ولى وقت اعترافشان به ربوبيّت حقّ عزّ و جلّ از يادشان رفته و به زودى آن را متذكّر خواهند شد.
و اگر ثبوت معرفت نمى‌‏بود احدى از بندگان نمى‌‏دانست كه خالق و رازقش كيست.
انگاری معرفت اهل یقین به نور ولایت آل محمد ع در قلبشان ثابت مانده ولی این موقف عالم ذر و زمان اعتراف به ولایت را فراموش نموده اند که در دنیا به محض آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور و آموختن نور ولایت، این مطلب مهمی که به فراموشی سپرده شده، یادشان می آید.
و اگر این قضیه یعنی اینکه اهل یقین عالم ذر معرفت به نور ولایت در قلبشان ثبت نمیشد هر چند صاحب نور، این موقف فراموش شده را به یاد آنها می آورد، اما قبول نمی کردند چون در قلبشان ثبت نشده بود، مثل اهل شکی که در قلبشان معرفت به نور ولایت از عالم ذر ثبت نشده و لذا هر چی دنبال نور ولایت امام ع در دل شرایط می گردند چیزی گیرشان نمی آید چون چیزی ثبت نشده که الآن با یاد آوری آن به یادشان بیاید. عده قلیلی از اهل شک ابتدا به ساکن، در همین دنیا بدون اینکه معرفت به نور ولایت در عالم ذر در قلبشان ثبت گردیده باشد، به برکت آشنایی با معالم ربانی و اقرار به فضل صاحبان نور، از همینجا نور ولایت را در قلبشان حس و آغاز می‌کنند و این همان معنای بداء است که مشمول عده‌ای از اهل شک می گردد و حالا به این اهل بداء باید گفت خوشا به حالتان! یا بشری هذا غلام.
این عده میگویند: این همان صاحب نور عالم ذر ماست که در اون موقف، معرفت او را در قلب خود ثبت ننمودیم و حالا دیگه نباید دست‌دست کنیم و تعلل جایی ندارد و این بار با اقرار به فضل نورانیت ولایت علمی او بر خود، ضمن ثبت نور ولایت در قلب در همین دنیا موجبات فوز و فلاح و رستگاری را برای خود ایجاد می‌نماییم و این قول اهل شکی است که در دنیا با نور خود آشنا شده و مشمول بداء گردیده مثل کمیل که حضرت فرمودند ای کمیل بسیار دعا کن که از معارین نباشی « اللّهمّ لا تجعلنى من المعارين و لا تخرجنى من التقصير » شرط اینکه از معارین نباشی همینه که خودتو مقصر بدونی نه دیگران را !!! و این تمام داستان آموزش نور ولایت توسط صاحبان نور برای مخاطبین است که:
حوادث، آثار عیب ماست و محیط، مبدا و منشا ناآرامی قلب ما نیست.
پس اهل یقین با قلبش خودش می فهمه صاحب نورش کیه، چون نور معرفت او در قلبش، از عالم ذر ثبت شده و کافیه در دنیا چشمش به اون بیفته، فوری میشناسدش «انه من سلیمان و انه بسم الله»!
صاحب نور هم در دنیا انگاری خودش با قلبش [که نور ولایت آل محمد ع در اون از عالم ذر ثبت شده] باید یه جورایی بفهمه که در عالم ذر نسبت به نور ولایت چجور بله گفته و لذا در دنیا یه روزی یادش میاد داستان ماموریت او، داستان مورچه سلیمان است! خلاصه همه باید فقط از قلبشون بفهمن جریان از چه قرار است. اهل یقین و صاحبان نور از قلب سلیمشون که نور ولایت از عالم ذر در این قلب ثبت شده، گر چه یادشون رفته باشه، بالاخره یه روزی به یادشون میاد ولی اهل شک هر چی زور میزنن چیزی به یاد بیارن، چون چیزی نبوده که بیاد بیارن، پس قطعا چیزی هم به یادشون نمیاد لذا بعد از مدتی خسته میشن و میذارن میرن. فقط یه تعداد کمی معجزه براشون میشه واقعا و همون معجزه بداست تا کل دنیا از ابتدا تا انتها بیهوده نباشه و این تغییر بزرگ در دنیا همینه که آمار اهل یقین از ابتدا تا انتها ثابت است اما آمار اهل شک در پایان کار از اول کار کمتر است و این نشان می‌دهد که این وسط یه تعدادی به سبب آشنایی با معالم ربانی از تاریکی به نور سفر کرده اند و خوشا به حالشان.
+ فیلم مستند جنین شناسی از زمانی که نطفۀ نطفه‌گذار اکتیو، میره تا خودشو به نطفۀ نطفه‌پذیر تنبل برسونه!
تمام این فیلم زیبا جای صحبت‌های حکیمانه داره که در ملکوت مثل همین عالم مُلک چه خبراییه تا یک اهل یقین یا اهل شک با معالم ربانی آشنا میشه و چه فرایندهایی صورت می گیره و آخر و عاقبت چی میشه!
قلوب اهل یقین چه زیباست!
خودشون خبر ندارن چقدر قلبشون زیباست!
قلبی که نمیدونه چرا نورش رو دوست داره، ولی نورش رو دوست داره! این قلب زیباست! چون نور ولایت رو از عالم ذر با خودش به همراه داره! نورمعرفة الامام بالنورانیة در این قلب از عالم ذر کتابت شده و اومده تا الآن که با معالم ربانی خودش روبرو شده «لقط»! یهو به دلش می‌افته که این معالم ربانی رو دوستش داره! این دیگه دست خودش نیست، مال عالم ذرشه! اهل شک که میبینن اهل یقین اینجور عاشق معالم ربانی و نورانی هستند، اونا هم به هوای اهل یقین میان دور این معالم ربانی جمع میشن در واقع هنوز چشم قلب خودشون به نورشون بینا نشده و از روی چشم و همچشمی با اهل یقین میان دور صاحب نور! بعضی‌هاشون براشون بداء حاصل میشه خودشونم نور معالم ربانی در ملکوت رو می بینن، اما خیلی‌هاشون که اومدن و نتیجه نگرفتن یه روزی خسته میشن میرن.
این میشه اتمام حجت و غربالگری جمع اهل یقین و اهل شک در هر زمان!
اجتماع مخلقه و غیر مخلقه در هر زمان بدور معالم ربانی برای خلقتی دوباره و نو و جدید و رنگ ولایت گرفتن برای این مجموعه به سبب یادآوری معالم ربانی صورت می‌گیرد و این همان واژه‌های صبغ و صور است و همه واژه‌هایی که مفهوم زیبای نور ولایت را با واژه فارسی «نزدیک» تداعی می‌کند.
نطفه‌های علمی اکتیو خودشونو به نطفه‌های داخل رحم اعتقادی اهل یقین و اهل شک نزدیک می‌کنن تا سیر خلقت جدید صورت بگیرد. دو سرنوشت برای این علقه نطفه معالم ربانی و نطفه دیگر وجود دارد و بستگی به اهل یقین بودن یا اهل شک بودن نطفه دیگر دارد. یا مخلوقی جدید متولد می‌شود و یا در مرحله مضغه غیر مخلقه قبل از نفخ روح نور علمی سقط می‌شود.
واژۀ مضغ اشاره داره که گل آدامس اهل یقین و اهل شک با بزاق معالم ربانی صاحبان نور در دهان علمی آل محمد ع جویده شده و قاطی می‌شوند و تا اینجا هم اهل شک پیش میان «سمعنا»، اما باز هم میشن غیر مخلقه.
دیگه خدا برای هدایتشون – طوری که اختیار هم ازشون سلب نشه – چکار میتونست بکنه که نکرده؟!
«فبای آلاء ربکما تکذبان؟!»
نور ولایت شاهکار خلقت!

مشتقات ریشۀ «مضغ» در آیات قرآن:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ (5)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (14)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی