دکتر محمد شعبانی راد

نور، فکر حسادت رو از سرت بیرون میکنه! بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ!

The light, makes you get rid of the feeling of jealousy!
The play of light and how it dances and shifts, casting shadows and illuminating hidden corners.
It’s fascinating how something as intangible as light can evoke such powerful emotions.
Jealousy, too, has its intricate dance—a tangle of insecurity, comparison, and longing.
Perhaps, in the gentle glow of a sunbeam or the warm embrace of a lamp, we find solace.
Light reveals beauty, both within and around us.
It reminds us that there is enough light and brilliance to avoid wrong paths, and we don’t need to covet what others have.
So, let the light wash over you, dissolving envy like morning mist.

Bask yourself in the brilliance of this light, so a clear path to the satisfaction of the merciful God may wink at you.

نور، شما را از شر حس حسادت خلاص می‌کند!
بازی نور و نحوه جابجایی آن، سایه افکندن و روشن کردن گوشه‌های پنهان.
این شگفت انگیز است که چگونه چیزی به ناملموس بودن نور، می‌تواند چنین احساسات قدرتمندی را برانگیزد.
حسادت نیز حرکات پیچیده خود را دارد، ترکیبی از ناامنی، قیاس و هوا و هوسها.
شاید در درخشش ملایم یک پرتو خورشید یا در آغوش گرم یک چراغ، آرامش پیدا کنیم.
نور، زیبایی را در درون و اطراف ما آشکار می‌کند.
این به ما یادآوری می‌کند که درخشش و نور کافی برای دور زدن از مسیرهای اشتباه وجود دارد و نیازی نیست به آنچه دیگران دارند طمع کنیم.
پس بگذار نور قلبت را بشوید و حسادت را مانند غبار صبحگاهی از بین ببرد.
در درخشش این نور غوطه‌ور شو تا راهی روشن بسوی خشنودی خدای مهربان به تو چشمک بزند.

«دمغ» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«دمغته: ضربته على رأسه حتّى وصلت الى الدماغ. و هي الدامغة»

+ «راس – رِيَاسُ‏ السّيف»
مغز! دماغ! سر!
«الرُّوحُ مَسْكَنُهَا فِي الدِّمَاغِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَثٌّ فِي الْجَسَدِ»
میگن : این بچه آب دماغش اومده! در واقع ترشحات بینی از مغز سرچشمه می گیرد. اگه این ترشحات نیاد بیماری مغز حتمی است.
دماغ، مرکز فرماندهی است. + «امر الله»
«الدِّماغُ‏ الإِلِكْترُونيّ»:
مغز الكتروني كه برخى از محاسبات را بدون دخالت مباشر انسان انجام ميدهد.
«سَر»: نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست برای اهل یقین!
پس اهل یقین، سر وجودشان دست صاحبان نور است.
اهل یقین دومی این نور هستند! دومی این اولی هستند! دومی این سر هستند!
+ «حدیث چهار پرنده و ابراهیم ع»
یعنی اهل یقین تصمیم گیری، که توانایی خدادادی اونهاست، رو به آل محمد ع، در دل شرایط واگذار نموده‌اند تا طبق میل و پسند اونها رفتار کنند و این سر، فرماندۀ این تن می‌باشد و تن ما تحت فرماندهی سری (قلبی) است که خود از نور امام ع فرمان می گیرد «معرفة الامام بالنورانیة».
لذا روح نفخ شده در وجود ما، که محل سکنایش در دماغ یا سر است، به این معناست که در این وجود ما دستورات نورانی آل محمد ع اجرا می شود و این یعنی رسیدن به نور حیات طیبة.
اون مغزی که درون جمجه قابل لمس است به شیء لطیفی در نهایت ختم می شود که قابل مشاهده و دیدن و اندازه گیری و لمس و … توسط ما نیست و همان روح لطیف ماست که مخلوق خداوند است انگاری سر نخ این جسم رو که میگیریم میریم جلو می رسیم به سر و مغز که تمام سنسورها پیغامشونو میارن اینجا و از اینجا به اونطرف جایی است که با توانایی دنیایی قابل دیدن و مشاهده نیست و این سرزمین نامرئی وجود ما همان روح ماست که مرکز فرماندهی ماست و همین سرزمین نامرئی که ملکوت قلب ماست مدام در حال تاریک و روشن شدن است و این نور و ظلمت و  قبض و بسط قلب در واقع همان اشارات نورانی مافوق به عقل و قلب و مغز و دماغ و روح و جان ماست تا بدینوسیله ما را به راه صحیح هدایت نماید.
این قسمت از وجود ما در پرده غیب است و این روح ما با چشم سر قابل دیدن نیست اما هست و وجودشو باید بخوبی متوجه شویم و متوجه حالات خود باشیم و تغییر حالات خود را که در همین سرزمین نامرئی، به دور از دید همگان صورت می گیرد را مدام محاسبه نماییم و این همان مجاهده قلبی است و همان مجاهدة الاضداد است.
معرفت به این سَر [معرفت به صاحب نور] میشه معرفة الامام بالنورانیة که خیلی ها به این مرحله نمی رسند.
+ حدیث جابر (نخ):
+ [اقرار به فضل معالم ربانی صاحبان نور]:
اقرار به چه فضیلتی؟
اینکه علوم آل محمد ع را روح القدس فقط به این قلبهای نورانی الهام می‌نماید.
« اخْتَصَّهُمُ اللَّهُ بِالْفَضْلِ وَ أَعَزَّهُمْ بِالرُّوحِ الَّتِي هِيَ مِنْهُ »
يَا جَابِرُ
فَإِذَا عَرَفْتَ اللَّهَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ،
ثُمَّ عَرَفْتَ مَعَانِيَهُ وَ أَنَّهُمْ مِنْ نُورِ ذَاتِهِ
اخْتَصَّهُمُ اللَّهُ بِالْفَضْلِ وَ أَعَزَّهُمْ بِالرُّوحِ الَّتِي هِيَ مِنْهُ
لَمْ يُطْفَأْ بِتِلْكَ الرُّوحِ وَ النُّورِ الَّذِي هُوَ مِنْهُ عِزُّنَا
وَ أَنْتَ عَارِفٌ خَبِيرٌ مُسْتَبْصِرٌ كَامِلٌ بَالِغٌ.
[رسیدن به هزار واژه! رسیدن به حیات طیبة … + معرفة الامام بالنورانیة]،
این سر [سر نورانی] با بقیه سرها فرق میکنه!
علوم نورانی آل محمد ع به این سر و به این مغز و به این قلب و به این عقل واریز میشه و این عزت و فضیلت بخاطر همین روح و نوری است که از آل محمد ع به قلب صاحبان نور می‌تابد و نورانی‌اش می‌کند و این سر نورانی داستانش این است!
وقتی روح و نور به این سر میرسد، «عطسه» می‌کند! داستان تکراری عطسه آدم ع!
« ثُمَّ نَفَخَ فِيهِ فَلَمَّا بَلَغَتِ الرُّوحُ‏ إِلَى دِمَاغِهِ عَطَسَ عَطْسَةً جَلَسَ مِنْهَا
فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى يَرْحَمُكَ اللَّهُ »
+ «عطس»
« أَنَّهُ لَمَّا خَرَجَ صَاحِبُ الزَّمَانِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ سَقَطَ جَاثِياً عَلَى رُكْبَتَيْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيْهِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَبْداً دَاخِراً لِلَّهِ غَيْرَ مُسْتَنْكِفٍ وَ لَا مُسْتَكْبِرٍ ثُمَّ قَالَ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِي الْكَلَامِ لَزَالَ الشَّكُّ »
+ « وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى إِبْلِيسَ أَشَدُّ مِنْ تَسْمِيتِ الْعَاطِسِ »
نور، فکر حسادت رو از سرت بیرون میکنه! بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ!
[« بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ‏ »] :
[دمغ – قبض و بسط] :
چه آیه زیبایی !!!
راه از بین بردن اعتقاد باطل فقط معالم ربانی صاحبان نور است و بس!
صاحب نور که بیاد، معالم آل محمد ع رو به ما یاد میده، در نتیجه با این فنون علمیِ یاد گرفته شده از صاحبان نور میتونیم عقل رو بر هوای نفس غالب کنیم و نور علی نور شکل بگیره و اینجوری اعتقاد آل محمد ع بر اعتقاد باطل مدعیان ربوبیت در قلب غلبه پیدا می کنه و قلب به نور آرامش آل محمد ع روشن شده و تاریکی و ظلمت اعتقاد باطل از بین می رود و این خیلی قشنگ و واضح است که تا نور نیاید تاریکی نخواهد رفت و اگر کسی خواهان روشنایی قلب خود است باید بداند تا چراغ هدایت آل محمد ع که همان کوکب دُرّی است، سرراهش قرار نگیرد و تا به فن یادآوری معالم ربانی صاحبان نور «ذکر الله» پی نبرد هرگز به واقعیت نحوه دینداری پی نبرده و با توهم، دینداری می کرده و می کند!
پس این فقط صاحب نور است که میتونه سر اعتقاد باطل رو هدف بگیره و اونو از تنش جدا کنه! «فیدمغه»
معارین با ادعای ربوبیت و اولی بودن، در واقع ادعای «سر» بودن برای بدن می کنند!
لذا عقوبت این اعتقادباطل با از بین رفتن این «سر» خواهد بود: «فَيَدْمَغُهُ».
این فکر رو از سرت بیرون کن «فَيَدْمَغُهُ» که غیر از معالم آل محمد ع، پناهگاهی برای آرامش قلوب ناآرام وجود داشته باشد «لا اله الا الله»! اصلا این طرز فکر کلا نابود است «زهق»!
و این امر مهم فقط به دست صاحبان نور و با یاد معالم ربانی در دلت، اتفاق می‌افته:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ»
« قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‏ لَيْسَ مِنْ بَاطِلٍ يَقُومُ بِإِزَاءِ حَقٍّ إِلَّا غَلَبَ الْحَقُّ الْبَاطِلَ
وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ‏ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ‏ »
+ « و عنه عليه السلام :
ما من احد الّا و قد يرد عليه الحقّ حتّى يصدع قلبه قبله او تركه
و ذلك انّ اللّه يقول في كتابه‏ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِ »
[زهق – لهو – دمغ] :
+ «لهو»
مفهوم [سرِکاریه!!!]:
[تا با سنگ آسیاب گندم خورد نکنی معنی «لهو» رو یاد نمی گیری !!!
خلاصه اش اینه به شرایطی که یه نفرو سرِکار بذارن میگن لهو مثل همین گندم آسیاب کردن !!!] :
قدیما، این سنگ آسیاب توی خونه‌ها بود.
دو تا سنگ دایره ای شکل سنگین که با یک محور روی هم قرار داشتند و بالایی متحرک بود و زیرین ثابت و بالایی یک سوراخ داشت که از اونجا گندم کم کم ریخته می شد و با چرخاندن سنگ این گندمها خورد می شدند و از بین دو سنگ بیرون می ریختند و برای آش یا سوپ حالا به درد میخورد علی ایحال وقتی میخواستند گندم آسیاب کنند، و ضمنا بچه شلوغ‌کار رو هم مهار کنند، این بچه رو میذاشتند سر کار !!! چه جوری ؟ اینجوری : یک قابلمه پر گندم میذاشتند کنار دستش و او باید ساعتها می نشست و این کار رو انجام میداد و حسابی کمر و سر و گردن درد می کرد و خلاصه با این کار سرگرم می شد !!! به این سرگرم شدن با این کار یعنی سنگ آسیاب عرب میگه «الهی الرحی» یعنی در واقع چه الکی نشسته ساعتها خودشو با این کار سرگرم و خسته کرده.
بعینه عرب به «زن» هم میگه «لهو» !!! انگاری زن که مظهر حب دنیاست نیز همینجور الکی آدمو به خودش مشغول میکنه و وقت و عمر و جان و سلامتی تو رو میگیره، هیچی به هیچی.
به این میگن «لهو»
خلاصه دنیا آدمو سرِکار میذاره !!!
نه حال مشتی بهت میده کیف کنی و نه ولت میکنه بری پی کارت!
خلاصه سرمیدوونتت و حسابی میذارتت سرکار !!!
حواستو جمع کن گول نخوری.
ادامه آیه قشنگه «إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ»:
یعنی کسانی که با یاد معالم ربانی خودشونو مشغول می کنن با مصادیق حب دنیا سر کار نمیرن و گول نمی خورن و اون شیرینی نور آرامش قلبشونو که با یاد معالم ربانی بهش رسیدن با هیچی عوض نمی کنن «إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ» … خیلی معنی قشنگی شد !
چرا گول نمی خورن و سرکار نمیرن ؟
چون یاد معالم ربانی به قلبشون نوری تابونده «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ» که اعتقاد سرگرم شدن به دنیا رو از فکرشون خارج کرده «فَيَدْمَغُهُ» = « دامغ جيشات الأباطيل » ، لذا این اعتقاد رو عامل هلاکت خودشون میبینن و به اون نزدیک نمیشن «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» … پس راه نابودی اعتقاد غیر آل محمد ع در دنیای قلب ، یاد معالم ربانی است که فنون علمی آل محمد ع را به ما آموخته است.
در مجمع، مطلب زیبایی آورده شده است :
«لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا»
اللهو المرأة
و قيل هو الولد
و قيل معناه اللهو الذي هو داعي الهوى و نازع الشهوة
و المعنى لو اتخذنا نساء أو ولدا لاتخذناه من أهل السماء و لم نتخذه من أهل الأرض يريد لو كان ذلك جائزا عليه لم يتخذه بحيث يظهر لهم و يسر ذلك حتى لا يطلعوا عليه
و قد أحسن ابن قتيبة في شرح اللهو هنا فقال التفسيران في اللهو متقاربان لأن امرأة الرجل لهوه و ولده لهوه و لذلك يقال امرأة الرجل و ولده ريحانتاه و أصل اللهو الجماع كنى عنه باللهو كما كنى عنه بالسر ثم قيل للمرأة لهو لأنها تجامع
و تأويل الآية أن النصارى لما قالت في المسيح و أمه ما قالت قال الله عز و جل‏ «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ» صاحبة و ولدا كما تقولون لاتخذنا ذلك من عندنا و لم نتخذ من عندكم لأنكم تعلمون أن ولد الرجل و زوجته يكونان عنده لا عند غيره.
لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا:
اگر ميخواستيم زن يا فرزند بگيريم، از اهل آسمان ميگرفتيم نه از اهل زمين.
يعنى اگر جايز بود كه خدا فرزند و زن بگيرد، چنان مى‏‌گرفت كه مردم نمى‏‌فهميدند.
ابن قتيبه مى‌‏گويد: تفسير لهو به زن يا فرزند به يكديگر نزديك است زيرا زن و فرزند انسان وسيله سرگرمى او هستند و بهمين جهت گفته مى‌‏شود: زن و فرزند انسان دو شاخه گل براى او هستند.
در اصل لهو به معنى آميزش جنسى است. گاه به كنايه آميزش جنسى را لهو و گاه سر ميگويند.
علت اينكه به زن لهو گفته مى‌‏شود، اين است كه در آميزش جنسى با مرد جمع مى‌‏شود.
تأويل آيه اين است كه چون مسيحيان در باره مسيح و مادرش عقيده خاصى داشتند، خداوند فرمود: اگر ميخواستيم رفيقه و فرزندى داشته باشيم، از پيش خود انتخاب ميكرديم نه از پيش شما. زيرا شما ميدانيد كه زن و فرزند از جنس خود شخص هستند نه از غير جنس خودش» .

مشتقات ریشۀ «دمغ» در آیات قرآن:

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ 
وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (۱۸)
بلكه حق را بر باطل فرو مى‌‏افكنيم، پس آن را در هم مى‌‏شكند،
و بناگاه آن نابود مى‌‏گردد.
واى بر شما از آنچه وصف مى‏‌كنيد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی