دکتر محمد شعبانی راد

وقتی برمیگردم با روی خوش همسر مواجه بشم

از بیرون اومدم و …
تمنا: وقتی برمیگردم با روی خوش همسر مواجه بشم و ازم استقبال کنه و بپرسه چه خبر بود چی شد،تا منم با ذوق و شوق براش تعریف کنم
تقدیر: همسر انگار ناراحته
کلام شیطان:
خسته کوفته از بیرون اومدی ، به جای لبخند سلام ، قیافه ی درب و داغونش بهت  نشون میده ه ه 😶
سلام کردم و هیچی نگفتم و رفتم تو اتاق تا وسایلم برداریم و بریم…که دیدم …
لباس ها رو پهن نکردن(تمنام این بود که لباس ها پهن بشن)
کلام شیطان:
حالا من با این کمر دردم باید لباس ها رو هم پهن کنم.
تااازه لباس های خودش هم هست…
کلام فرشته نگهبان:
اشکال نداره ، اونم بیکار نبوده ، خودت پهن کن
(به خاطر شرایط خونه ، اصلا جایی واسه پهن کردن لباس نداریم و پهن کردن لباس خییییلی سخت و انرژی بر) لباسها رو درآوردم ریختم تو سبد،سبد خیلی سنگین بود (البته چون کمرم درد میکرد سنگین تر هم برام بنظر میومد)
میخواستم شروع کنم به پهن کردن که همسر اومد ولی همچنان قیافش ناراحت بود
بهشون گفتم:”اون چوب لباسی بده به من”
کلام شیطان:
حالا که اومده بزار خودش پهن کنه
منم از خدا خواسته ، سریع به حرفش گوش دادم🤦‍♀️🤦‍♀️
“این دو تا لباست باید توش بزاری”
ولی بلد نبود تو این شرایط باید چجوری لباس ها رو بزاره
“چیکار میکنی؟ اول باید لباس را، رو کنی ،بعد بتکونی تا لباس مرتب باشه”
اونم بیشتر ناراحت شد وی نگاهی به من انداخت و  لباس و گذاشت و رفت.
کلام فرشته نگهبان:
اون هم خسته اس مثل شما و شما باید اینجا مهربونی میکردی و از اول باید خودت لباس ها رو پهن میکردی.
حالا هم اشکالی نداره ، خودت بلند شو و درست و حسابی پهنشون کن
بعد از شنیدن و عمل کردن به حرف های فرشته ی مهربونم ،  اون همه لباس ریز و درشتی که فکر میکردم چجوری باید پهنشون کنم؟خیلی سریع،جمع و جور شدن…
همسرم ناراحت بودن و با من صحبت نمیکردن و منم از همه جا بی خبر که ورک لایف ایشون با منه…
رفتیم و تو ماشین نشستیم…
کلام فرشته نگهبان:
همسرت ناراحته درسته، حرف نمیزنه درسته ، ولی تویی که الان باید با حرف زدن تولید شادی و مهربونی کنی …
یادته هر وقت ناراحت بودی ، داداشت به بهونه ای ، میخندوندت،یادته خودت وقتی کسی ناراحت بود کاری میکردی که بخنده …
حالا هم وقتشه اون غرور و باد کردنت بزاری کنار
کلام شیطان:
تو که باد نکردی، فقط داری خیلی طبیعی رفتار میکنی ، اون حرف نمیزنه ،تو هم که  جسمت و ذهنت خسته اس ، حالا حرف بزنی یا نزنی فرقی نمیکنه
کلام فرشته نگهبان:
همسرت هم حتما ی ورک لایفی داره که ناراحته ولی شما وقتش برگردی و ی حرفی بزنی تا از این حال و هوا بیاد بیرون
همین کار کردم ، ی بحثی پیش کشیدم …
خیلی جالب بود که به چند دقیقه نرسید که همسرم اعتراف کرد که دچار ورک لایف شده و …
در حین تعریف کردن ورک لایفش
متاسفانه کلی بهم برخورده بود
کلام شیطان:
خوب منم از بیرون خسته و کوفته اومدم.
اصلا کسی بهش نگفته بود اینکار بکنه که خودش خسته کنه ، پولش بده براش اینکار بکنن…
میگم آزاد ، از خداتم‌باشه ، فک میکنی من واسه خودم وقت آزاد دارم اصلاااا؟که حتی بدون دغدغه ی بچه ها کاری انجام بدم؟؟
همش بچه ، کار خونه ، بچه ، کار خونه ،من وقتی واسه خودم دارم اصلا؟؟؟
کلام فرشته نگهبان:
چی داری میگی؟؟ اون داره الان عذرخواهی میکنه دیگه
کلام شیطان:
این چه جور عذرخواهی ، هر چی از دهنش در اومد و گفت
مثلا میخواد بگه اسمش عذرخواهی؟
یادته وقتی تو ورک لایف هات براش تعریف میکردی و ازش عذرخواهی میکردی چه رفتار بدی بهت نشون میداد و تو رو قضااوت میکرد و بدت میگفت ، حالا وقتش تو هم همون کار بکنی درست مثل خودش
کلام فرشته نگهبان:
یادته وقتی این رفتار باهات میکرد تو چقدر ناراحت میشدی و بهش میگفتی تو مگه تو قلب منی؟؟
حالا هم میخوای مقابله به مثل کنی؟ اتفاقا الان وقتش که راحت بگذری ازش و عذرخواهیش قبول کنی … تا نور این عذرخواهی در قلبش بمونه
کلام شیطان:
بابا ، حداقل بگو که فهمیدی ،درگیر ورک لایف بوده و قیافه ی درهم و داغونش تحمل کردی
بگو تو هم میتونستی باد کنی و نکردی😑
خدا رو شکر توفیقی شد و به حرف فرشته ی نازنینم گوش دادم ، سرم تکون دادم تا بگم اشکالی نداره و پیش میاد، 👈ولی خیلی سخت بود خیلییی👉، دوس داشتم مثل گذشته رفتارهاش به رخش بکشم که نگا تو این جوری بودی هااا، منم میتونم اونجوری باشم … خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر که به خیر گذشت.
ماشین پارک کرد و رفتیم تو آسانسور و با خنده وارد خونه ی پر از جمعیت شدیم و هیچکس نفهمید تو  دل من و همسرم چه هاااا گذشته و چه اتفاقاتی که نیفتاده😎
می دونی چیه فرشته ی قشنگم … خدا رو شکر که شناختمت ، نیمه ی گمشده ی قشنگ من، بمون همیشه برام❤️🥰

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی