دکتر محمد شعبانی راد

مثل همیشه مورد تحسین باشم!

با ورود به مهمانی،به خاطر رنگ لباسی که پوشیده بودم مورد تمسخر دو نفر قرار گرفتم.اونجا کمی بهم برخورد ولی چون خیلی عزیز و بزرگتر بودن هیچی نگفتم به شوخی از کنارش رد شدم،با اینکه با اون شوخی همه ی جمع بهم خندیدن،متاسفانه دوباره سر بحث راجب به رنگ لباسم شروع شد و ایندفعه یکی که از من کوچکتر بود شوخی از سر گرفت،با اینحال چیزی نمیتونستم بگم و انقد جو بد شده بود و همه میخندیدن که بغضم گرفت
تمنا: مثل همیشه مورد تحسین باشم
تقدیر: مورد تمسخر قرار گرفتم

اونجا که بغضم گرفت،فقط مکانم عوض کردم و با یک نفر دیگر مشغول صحبت شدم درحالیکه شیطون تو قلبم غوغا کرده بود(هیچی از حرف های اون کسی که کنارش بودم نمیفهمیدم)
کلام شیطان:
بهشون محل نده(آخخخخ🥺)
حتی نگاهشونم نکن،انقد بهشون محبت کردی فکر کردن کی هستن😬(خاک بر سرم)
چی فکر کردن با خودشون؟؟؟
ی جوری بهشون محل نده،بفهمن که ناراحتی(مگه کی هستی حالا؟؟؟)
دیگه باهاشون حرف نزن
آره ، احتمالا به خاطر اون باری که تو همینجوری گفتی لباستون با مبل ها ست کردین،کینه کردن ، میخوان انتقام بگیرن😪

کلام فرشته نگهبان:
اول که اصلا نمیفهمیدم چی شدددد…
ولی کم کم که به خودم اومدم ، دیدم بدجوری دماغم خورده زمین و بهم برخورده و کبرم تحریک شده
حالا چیزی نشده،اتفاقا میخواستن بهت حال بدن که باهات ی شوخی هم کردن ، کلی دوست دارن همیشه و بهت احترام میزارن
اجازه نداری بی محلی کنی،خوش رویی،فقط خوش رویی و لبخند🥺

خیلی خوشحالم که به حرف فرشته گوش دادم.
اون شوخی اونجا تموم نشد …
ی چند باری به شکل های دیگه هم مطرح شد
ولی دیگه رنگ قبل نداشت
خدا رو شکر که دارمت فرشته ی مهربونم❤️

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی