👈محل کار قبلیم یه مکان اشتراکی بین دو تا مجموعه بود ،صبح یه مجموعه، عصرم یه مجموعه بودیم و در کنار هم اشتراکی یه سری وسایل رو استفاده میکردیم ، ما هم یه سری وسیله برده بودیم ، بعد گذشت یکسال به دلیل جابه جایی مجموعه کاری سابقم ،مدیر مجموعه تماس گرفتن که لطفا برین و وسایل رو چک کنین چون شما میشناسین وسایل رو ،تا جا به جا بشیم .منم گفتم باشه ،باید میرفتم وسایلو میدیدم و لیست اموال رو میدادم بهشون و یه سری وسیله هم میاوردیم ،
تمنا : روبه رو نشدن با همکاری که حسد قلب منو تکون میده 😬😅
تقدیر : شرایطی بوجود میاد تا در مواجهه با اون همکار قرار بگیریم
تو مسیر که میرفتیم به همسر و پسرم گفتم میدونین چیه اونجا یه همکاری هست که من اسمش میاد ، میبینمش و… اصلا حالم یه طوری میشه😔 ، شاید کاراش درست نباشه ولی این حال منم نسبت بهش نادرسته ، دعاکنین بعد یکسال که در مواجهه باهاش قرار میگیرم بتونم برخورد توام با نوری داشته باشم .
رسیدیم و خداروشکر تونستم بین کلام شیطان و فرشته مهربانم که در قلبم داشتند ،فرشته مهربانم رو کلامش رو به جان بخرم و لبیک بگم 🤲🌟
و برخورد محترمانه همراه با مهربانی داشته باشم ، ولی در دل هنوز یه مقداری دوست داشتم گاهی بچرخم سمت کلام شیطان و حداقل در دل با شیطان در موردش غیبت کنیم 😅😬
پرسیدم وسایل کجاست گفتن داخل انباری و کلیدش نیست امروز ،و من متوجه شدم ماموریت هنوز ادامه داره 🌟🥰 موقع خداحافظی گفتن فردا ۸ صبح لطفا اینجا باشین ،تا مشخص کنین وسایلو ، گفتمچشم و برگشتیم .
امروز صبح که دوباره رفتم ،بسم الله الرحمن الرحیم گفتم🤲 و وارد شدم ، در قلبم ملتمسانه از نورم میخواستم کنارم باشه و کمکم کنه برای ایجاد حال خوب ،میدونستم شرایط ویژه ای هست و ممکن دیگه پیش نیاد و….
اون همکارو دیدم ،همون رویه قلبی رو پیش گرفتم ، چرخیده بودم سمت فرشته مهربان و منتظر بودم که بگه چیکار کنم ، خلاصه دو سه مورد بود که وسایل کهنه خودشون رو با وسایل نو ما جابه جا کرده بودن
کلام فرشته مهربانم ، هیچی نگو ،به روت نیار تغافل 🥰🌟 و مهربانی (اون وسیله ها ارزش اینو ندارن که بخوای به روش بیاری )
کلام شیطان : بهش بگو گلچین کردین وسایلو انگار 😏؟ اینا مال ما نیست و…
به روم نیاوردم ✅
ما یه یخچال کوچیک برده بودیم اونجا و خب مشترک استفاده میکردیم ،
فرشته مهربانم : الان وقتشه ،برو بگو این یخچال بمونه اینجا ،هوا گرمه ،اب خنک لازم دارین ،ماه دیگه میایم میبریم یا خودتون بیارین برامون
کلام شیطان : همین مونده به این ادم سو استفاده گر یخچالم بدی ،کم بهش مهربانی کردی ؟ اخرش چی شد ؟ اصلا حالیش نیست خوبی کردن رو ، یه روزم نذار استفاده کنه همین الانم برقشو بکش ، چرا باید بهش لطف کنین ؟ کم اذیت کرده و میکنه ؟ کلی وسیله معلوم نیست کجاست ،باز تو میخوای این تصمیم غلطو بگیری ،ضمنا اون یخچال مال مادرتون بوده شاید اصلا نخوان بدن
کلام فرشته مهربان : اره ،همین درسته برو جلو و بهش بگو ،به مادر هم بگو قبلش که اگر از نظر شما ایرادی نداره من میخوام به این همکارم اینو بگم
به مادرم گفتم و ایشونم گفتن اره حتما اصلا ایرادی نداره از نظر من ،
رفتم جلو و گفتم ما وسایلو جمع کردیم ولی اگر شما هستین اینجا ،یخچالو نمیبریم ،گرمه هوا ، اب خنک لازم دارین و… اصلا نمیدونم چی شد فقط میدیدم داره هاج و واج به من نگاه میکنه و حسابی جا خورده بود ، گفت: شما لطف دارین و بزرگوارین و جز خوبی من از شما ندیدم ، ممنونم که به فکر ما بودین شما ببرین وسایلو چون ماشین گرفتین ، برای من یه دنیا ارزش داشت گفتن شما ،خودم میگم واسمون یکی بفرستن و خداحافظی کردیم ، نمیدونم در دل اون همکار چی گذشت ولی هر چی بود که حسابی منقلبش کرد ،نشستم تو اسنپ ، ولی انگار اون ماشین مقصدش خونه نبود مقصدش بهشت بود حال دل من عالییی بود ، انگار نه انگار که اون همکار چقدر اشکارا و پنهان اذیت میکرد و از شنیدن اسمش حال دلم تاریک میشد و دوست داشتم همه عالم ازش بد بگن و من کِیف کنم و بگم ببینین چقدر این ادم مشکل داره و…..😔😔
ولی بعد از اون کامنت پر از نور فرشته مهربانم که لحظه اخر رفتم به همکارم گفتم (یخچال) دیگه از شنیدن اسمش ، یاد اوری ، و…. حال دلم تاریک و بد نمیشه اصلا انگار حس بدی نسبت بهش ندارم ،خیلی عجیبه 🥺🌟🤲 و امروز فرشته مهربانم با نسخه مهربانی درد منو درمان کرد
.مشکل حسد قلبی من بود نه همکارم 😔گرفتن و چرخاندن انگشت اتهام به سمت قلب خودم
همون اقراری که روز قبل جلوی خانواده ام کردم که این همکار حسد قلب منو بیدار میکنه ، و من واقعا دوست ندارم این حالمو ،دعا کنین بتونم دست به نور با این شرایط روبه رو شم،انگار این اقرار به عیب ،راهگشا بود برام ، مثل مریضی که به پزشک میگه من مشکل دارم ،ناراحتم و دنبال درمانم 🥺وپزشکی که با مهربانی منتظره ، برای دادن نسخه های نورانی و شفا بخش 🥰