تمنا : تمیز بودن خونه ها
تقدیر: خونه ها اونطور که میخوام تمیز نمیشه و نوه هم این وسط اذیت میکنه
کلام فرشته نگهبان : اشکالی نداره ،چیزی به بچه نگو ،پیش میاد دیگه
کلام شیطان: این چه وضعیه ، برو بزنش این بچه رو تا اینقدر اذیت نکنه و…
👈من داشتم جارو میکشیدم و به نوه میگفتم لباستو بپوش و چون جارو روشن بود بلندتر صداش کردم و اونم خیلی ناراحت شد فک میکنم ترسید بچه ، خلاصه این وسط نوه ام هم خیلی ناراحت اومد زد رو دستم و من اونجا دیگه داشتم از کوره در میرفتم ،خودمو کنترل کردم که به بچه چیزی نگم ولی با حال خیلی نا آرام و عصبانی رفتم جارو رو از برق بکشم که کلا پریز در اومد
و رفتم که بذارم داخل دیوار پریز رو و صدای بوم😨 کل برق های خونه رفت و تو تاریکی من و نوه کوچیکم در جدال با هم بودیم 😄که نوه بزرگم یه دفعه گفت ببینین خونه تاریک شد این خونه قلبتونه که تاریک شده ،الان باید به هم مهربانی کنین و با هم آشتی کنین تا نور به خونه و قلبتون برگرده ،تا شب بابا بیاد و برق هارو درست کنه ، درسته که مامان جان شما (…. ) سالتونه و داداش خیلی کوچیکه ولی مامان جان شما کوتاه بیاین و ….. اینجا بود که تلنگری بهم خورد ، فرشته نگهبان من در اون خونه تاریک نوه ام شده بود، که منو به نور دعوت میکرد ، و من هم نوه کوچیک رو بغل کردم و بوسیدم ، شب که پدرشون اومد و پریزو نگاه کرد گفت داخلش سوخته و مثبت و منفی رو بهم زده بودم 🥴و خداروشکر نور به قلب و خونه ما دوباره برگشت 🥰