توضیح: از همسر خواستم چراغ قوه رو تعمیر کنن. گاهی کلیدش کار نمیکنه.
تمنا: کلمات و لحن صحبت او باب دلم باشد.
تقدیر: همسر با حالی مواخذه کننده برخورد کرد، که ای بابا، چند بار اینو درست کردم. چرا میدین دست بچه ها.
ومن: آناً سر دوراهی و دو کلام قرار گرفتم.
شیطان: چه خبره، این چه طرز برخورده؟
جوابشو بده، چه طوری این قدر راحت بد برخورد میکنه؟
کلام فرشته: این حال تلاطم وتنش، اثر وضعی کبر درونته، 👈 انگشت اتهام رو به کبر درونت باشه، نه رو به کسی که قول و فعلش تقدیر شده که اینجوری عیبت تحریک بشه. 👉
انگاری اون ماموره و معذور، تا به سببش شرایط اقرار و اعتراف به متکبر بودنت نسبت به نورت مهیا بشه.
همسر: اگه برق رفت، چراغ قوه موبایلتون هست،
من: که تمنای من جواب دادن بود، شیطان هم همسو با اون آناً جواب رو داد و من هم در کمترین زمان ممکن گفتم: شرکت برق پیام نمیده که گوشیهاتونو شارژ کنین، که میخوایم برق رو قطع کنیم. و حرفت رو هم تکرار نکن، متوجه شدم. دست بچه ها نمیدم.
و….سکوت …سرد…. تاریک …
و قطع برق قلبم تا شب …
همسر اومد و چراغ قوه تعمیر شده رو آورد
من هم با حال شرمندگی و عذر خواهی خندیدم و تشکر کردم،
«قبلا اینجوری بود که به منظور اصلاح طرف، روزها سکوت، ضمیمه کار بود»🫣 و بیتوجهی کامل به قبض نور و حال خوب دلم.
ولی، برای مالیدن بینی کبرم به زمین (رغم انف)، به همسر گفتم، این بار بیشتر تلاش میکنم. در مراقبت ازچراغ قوه. ممنون وقت گذاشتی، ببخشین عصبانی شدم.
و همزمان هم در دلم به فرشته میگفتم:
این بار بیشتر تلاش میکنم،
در مراقبت از بودنت که روشنی دلم هستی،
ممنون که منو میبخشی،
ببخشین که بیتوجهی کردم.