به دوست عزیزی که شریک دیرینه ی تمام خاطرات کودکی من تا به امروز است، زنگ زدم جهت حال و احوالپرسی ،،، دوستی که حس محبت دوطرفه زیادی میانمان جاریست، و حقیقت قلب من اینگونه است که هیچ نقطه ی تاریکی نسبت به او در قلبم نمیبینم، هر چه هست محبت است و احترام و توجه …
تمنای من مثل همیشه در خواست محبتی دوطرفه بود و ظاهر امر در آن تماس تلفنی این را نشان میداد مثل همیشه …
و اما تقدیر …
بعد از خداحافظی، نشد که من تماس رو قطع کنم … و آن دوست به گمان اینکه تماس قطع شده است … جملهای را از او شنیدم که بر زبانش جاری شد ،،، انگار با خودش حرف میزد … و آن جمله ی ناشایست را به من نسبت میداد … و بعد تماس قطع شد …😳
شیطان آماده و خوشحال پای میز مذاکره مرا نشاند و من در حالتی بهت زده، ناباورانه، گوشی از دستم افتاد ،،، لحظهای سکوت کردم … حتی نفس نمیکشیدم و روی صندلی نشستم، حس نیاز به نفس کشیدنم توأم با ترکیدن بغضی بود که در گلو داشتم، بغض ترکید ،،، اشکهایم جاری شد و صدای شکستن قلبم را میشنیدم … باور نمیکردم …😔🥺😢
شیطان میگفت: باورش سخته ولی واقعیت همینه … میبینی حقیقت دل آدمها چجوریه؟ گوشیو بردار و یه پیام بلند بالا بنویس براش تا بفهمه که تو شنیدی چی گفت … حیف اینهمه محبت صادقانۀ تو در حقش … اینها همه از حسادت قلبش نسبت به تو هست، حالا تو هم تلافی کن، و آبروشو ببر و برای همه تعریف کن.
دلم تاریکی را دوست نداشت و حرفهای شیطان، دلشوره و تاریکی و قبض به قلب من میداد … آن حال را دوست نداشتم و به دنبال روزنه ای روشن میگشتم، فکر میکردم به کی زنگ بزنم و باهاش صحبت کنم تا دلم آروم و قرار بگیره، اما نیرویی بازدارنده منو منع میکرد از این کار ،،، اون نیرو نور فرشته ی مهربانم بود در ملکوت قلبم. همان روزنه ی امید …💖
نگاهم به سمتش رفت و دیدمش ،،، اتصال نورانیش برقرار شد، تماس با فرشته مهربانم در ملکوت قلبم، این تمثال نورانی، همانی بود که به دنبالش میگشتم … نور آمد ،،، و تاریکی رفت … دلشوره رفت … شیطان فرار کرد …
فرشته آمد و با لبخند گفت: اشکهایت را پاک کن، سوال امتحانی بود! نفهمیدی؟ دلخواهت نیست؟ تمنایت چیز دیگری بود ؟ امتحان هر روز سختر و سختر خواهد شد، تا جاییکه ممکن است برسد به نزدیکترینها، به همسر، به فرزند ….
این هم یک مانع است که باید بپری ،،، حالا تو خودت بگو پاسخ درست در این امتحان چیست؟؟؟
لحظه ای در قلبم جزوههای نورانی فرشته را مرور کردم و به دنبال قطعه علمی نورانی👉 میگشتم، آن قطعه پازل گمشدهی من بود و پاسخ سوال فرشته جان بود، بعد از مکثی کوتاه گفتم: پاسخ اینست، ((جواب بدی دیگران را با خوبی دادن ،،، تغافل ،،، 😊🧩))
فرشته با لبخندی گفت: درود، درست است.😇
و الان بعد از ۲۴ساعت از آن تقدیر و امتحان سخت من میگذرد و من برگهی امتحانی را در عمل پاسخ داده ام، و این برگه بالا گرفته ام با خوشحالی، و اطعنا را معنا کرده ام، ان شاء الله تعالی …
به آن دوست زنگ زدم و با همان محبت قلبی و حتی بیشتر، با او حرف زدم و گرم گرفتم.
(قرارم با فرشته مهربانم اینست: قصه ی مهربانی را عملا نشر بده، تغافل، جواب بدی را با خوبی دادن، مانکن با عرضه بودن، نور مهربانی را در عمل معنا کردن، خوب عمل کردن، نه خوب حرف زدن …
الوعده وفا فرشته جان🤛🤜)
…..اهدنا صراط المستقیم
صراط مستقیم، بزرگراه نورانی خدای مهربان در ملکوت قلب ماست.
بزرگراهی که هم در آغاز ورودش نیاز به مراقبت هست و هم در تداومش نیاز به توفیق و مراقبت است.
و نور علمی فرشته مهربان من در ملکوت قلبم،همان توفیقیست که مراقب من است در این بزرگراه زندگی … انشاء الله تعالی🤲
سپاس😇❤️✨✨✨✨