تمنا :بچه ها وقتی میگی اروم باشین حرف گوش کنن
تقدیر: حرف گوش نمیکنن و دارن اذیت میکنن
کلام فرشته نگهبان : اشکالی نداره دخترم ، الان وقت تذکر نیست بذار اروم بشی با حال اروم بعد اگر نیازی بود بهشون تذکر بده
کلام شیطان: من هر چی میگم اینا رو باید درست و حسابی دعوا کنی تو گوش نمیکنی ، بابا حداقل با ناراحتی یه کمی صداتو ببر بالا ، نمیخوادم داد بزنی ، فقط صداتو ببر بالاتر از حد عادی و بگو که اروم باشین دیگه چه خبرتونه ؟همین، این به نظرت نا امنی و ناراحتی میاره ؟ (۱) ❌ 😔 (۲)✅
توضیح: بچه ها رو دعوا کردم و گفتم واقعا متوجه نیستین که اروم باشین یعنی چی ؟؟؟؟چند بار باید تذکر بدم من ؟؟؟ با اینکه کلا شاید چند ثانیه بیشتر نشد این جمله ولی بعدش حال بد و تاریک موقع افطار، ثمره شاهکارم بود 😔.
اذان بود و وقت افطار ولی من خیلی حالم بد بود ،انگار بی موقع و بی اجازه افطار کرده بودم بدون اینکه وقتش برسه کاری انجام داده بودم که تو قلبم فهمیده بودم که الان وقتش نیست 🥺 و نگاه ناراحت فرشته مهربونم رو با تمام وجودم حس کردم ،مثل بچه ای که خطا کرده و از خجالت سرشو نمیاره بالا چون میدونه پدرش خیلی ناراحته و داره فقط بهش نگاه میکنه…. سریع بچه ها رو صدا کردم وبا محبت گفتم که ببخشید . ولی علیرضا اصلا نمی بخشید🥺 فرشته مهربونم بعد از عذر خواهی از بچه ها ،بهم گفت خب چرا حرفمو گوش نکردی ،روزه گرفتی ولی بچه ها رو دعوا کردی ؟؟ نگفتم چیزی نگو الان با حال ناآرامیت ،حتی با صدای بلندم نباید باهاشون حرف میزدی،چون الان وقتش نبود ،دخترم روزه زمانی ارزشمنده که توقف در روش قبل بدی،نماد توقف در روش غلطه ،رفتارت بهتر از همیشه بود ولی تو میتونستی که تحمل کنی ولی نکردی ، ببین اگر همون چند ثانیه هم به اشاره و حرف من گوش میکردی حال خودت و بچه ها خیلی خوب بود و با چه لذتی افطار میکردی .الانم به علیرضا فقط مهربانی کن ،فقط مهربانی کن به بچه تا اونم بتونه کلام فرشته شو عمل کنه چون هر دو کلام رو داره می شنوه و…. من مداممیرفتم و صداش میکردم با محبت ولی نمیومد پیشم ،شیطون میگفت بعله تربیت کردنم دیدیم چه شکلیه منت بچه رو میکشی واقعا که …، بهش محل ندادم و گفتم برو خناس که هر چی میکشم از دست وسوسه تو بود😔 همش به فرشته میگفتم چیکار کنم و اونم میگفت فقططط مهربانی و برو کنارش و بغلش کن ،از یه جایی گفت حالا دیگه عادی کاراتو بکن ولی هر موقع نگاهش بهت افتاد لبخند بزن چند لحظه بیشتر طول نکشید که دیدم اومد بغلم کرد و عذر خواهی کرد.